مقاله کامل استعارۀ شناختی عشق در کاش حرفی بزنی از مصطفی رحماندوست

مقاله کامل استعارۀ شناختی عشق در کاش حرفی بزنی از مصطفی رحماندوست

استعارۀ شناختی عشق در” کاش حرفی بزنی” از مصطفی رحماندوست
فاطمه موسوی ثابت، مریم خلیلی جهانتیغ، محمد بارانی
چکیده
نظریۀاستعارۀ مفهومی، برای اولین بار در آراء دو زبانشناس معروف‌‌، “جورج لیکاف” و” مارک جانسون” مطرح شد. طبق این نظریه، اساسا ذهن انسان برای درک هر مفهوم انتزاعی، به صورت ناخودآگاه و غیر ارادی به شکل استعاری عمل‌ می‌کند. یکی از مفاهیم انتزاعی که انسان از ابتدای زندگی قادر به درک آن‌ می‌باشد، مفهوم عشق است. این مقالهبا روش توصیفی- تحلیلی در صدد پاسخگویی به این پرسش است که مفهوم عشق درکتاب”کاش حرفی بزنی” با کدام تجربه‌های حوزه‌های مبدأ بیان شده است؟ بنابر تحلیل‌های انجام شده، شاعر با شناخت صحیح از ویژگی‌‌ها و نیازها و تجربیات دورۀ نوجوانی، اقدام به انتخاب حوزه‌های مفهومی آشنا و قابل درک برای مخاطب خویش نموده است. عشق به خدا، والدین و عشق‌های انسانی از موضوعات مطرح شده در این اثرند. علاوه بر آن، رحماندوست با گزینش حوزه‌های مبدأ هستی شاختی مربوط به عناصر طبیعت و همچنین مصنوعات دست بشر با ویژگی‌های ارتباطی مثبت، عشق را موضوعی آرامش بخش و لطیف معرفی کرده است. شاعر پیام موجود در اثرش را با نشان دادن دو مقولۀ (خیر و شر‌) در سرشت انسان، و تصویر انسانیِ متناسب با یک استعارۀ کلی پیش روی او نهاده است.
کلید واژه‌‌ها: استعاره مفهومی، عشق، رحماندوست، کاش حرفی بزنی.
۱-مقدمه
درنظریۀ کلاسیک زبان، استعاره موضوعی است زبانی و کاربرد آن، زیبا سازی و خیال انگیز نمودن کلام است. به اعتقاد زبانشناسان کلاسیک، وقتی در یک عبارت زبانی به خصوص شعر، یک یا چند کلمه در معنایی غیر از معنای قراردادی و معمول خویش به کار روند تا مفهومی مشابه را نشان دهند، با استعارۀ مفهومی روبرو هستیم. اما در نظریۀ معاصر، که توسط لیکاف وجانسون مطرح گردید، استعاره دارای کاربردی بنیادین در نظام فکری و شناختی انسان دانسته شد که کاربرد زبانی وهنری، یکی از نمودهای نظام تصوری ذهن در آن است.از آن جا که دورۀ کودکی و همچنین نوجوانی نقش فراوانی در رشد شناختی انسان دارد، نحوۀ کاربرد استعاره‌های مفهومی برای این مخاطبان از اهمیت فراوانی برخوردار است که در این مقاله با بررسی استعاره‌های مختلف با مفهوم عشق و محبت برای گروه سنی نوجوان (د‌)و (ه‌)پرداخته شده است.
۱-۱- بیان مساُله و سوُال‌‌های تحقیق
تلقینوجوان از مفهوم«عشق» با تلقی کودک از آن، متفاوت است. در دورۀ نوجوانی، انسان به مرحلۀ بلوغ جسمانی نزدیک‌ می‌شود و عواطفی تازه در وجود او بیدار‌ می‌شود که جای بحث و بررسی دارد. این مقوله در ادبیات کودک و نوجوان امروز، بروز و ظهور دارد اما تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است. تحقیق حاضر سعی دارد با تحلیل این موضوع در اثری از “مصطفی رحماندوست” به این پرسش‌‌ها پاسخ بدهد‌‌.
1- مفهوم عشق در اثر “کاش حرفی بزنی” با کدام تجربه‌های حوزه‌های مبدأ بیان شده است ؟
۲-نمایش حسی این عاطفه در اثر مذکور چگونه عینیت یافته است؟
3-در نگاشت مبدأ به مقصد از چه حوزه‌های استعارۀ شناختی استفاده شده است؟
4- میزان موفقیت شاعر در بیان واقعی تجربۀ نوجوانان از استعارۀ مفهومی عشق چقدر است؟
۱-۲-اهداف و ضرورت تحقیق
تاکنون بررسی مفهوم انتزاعی عشق و محبت با رویکرد نقد و بررسی اثر متناسب با گروه سنیکودک و نوجوان انجام نشده است. با توجه به اهمیت دوران کودکی و لزوم شناخت این دوره اززندگی در درک مفاهیم مختلف انتزاعی، به ویژه مفهوم تأثیرگذار عشق و محبت، لزوم پرداختن بهاین موضوع، احساس‌ می‌شود.
۱-۳- روش تحقیق
این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی و با تحلیل داده‌های استعاری در کتاب “کاش حرفی بزنی” از مصطفی رحماندوست انجام شده است. در این پژوهش، ضمن بیان ویژگی‌های مخاطب نوجوان و میزان درک و شناخت او از پدیده‌های اطراف و همچنین بیان حالات جسمی و روحی این گروه از
مخاطبان، استعاره‌های مختلف ساختاری، هستی شناختی که خود به دو بخش استعاره‌های هستومند و هستی بخش تقسیم شده اند و استعاره‌های جهتی یا مکانی در این کتاب شعر‌‌، استخراج و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. حوزه‌های مبدأ بکار رفته در این اثر و میزان تأثیرگذاری آن بر مخاطب مورد بررسی قرار گرفت‌‌.
۱-4-پیشینۀ تحقیق
پس از بیان نظریۀ استعارۀ مفهومی در کتاب “استعاره‌‌هایی که با آن‌‌ها زندگی‌ می‌کنیم” از لیکاف و جانسون، این مبحث مورد توجه بسیاری از علاقه مندان به پژوهش در زمینۀ زبانشناسی و نقد ادبی قرار گرفت. تحقیقات فراوانی در آثار مختلف انجام گرفت که از بررسی استعارۀ مفهومی در قرآن تا حوزۀ ادبیات نظم و نثر را در بر‌ می‌گیرد.در زمینۀ ادبیات کودک و نوجوان نیز با رویکرد شناختی، مقالاتی نوشته شده که از جنبه‌های مختلف استعارۀ مفهومی را بررسی نموده اند‌‌. “بررسی معناشناختی استعارۀ زمان در داستان‌های کودک به زبان فارسی (گروه‌های سنی” الف”، “ب”،” ج”‌‌) از فرزان سجودی و زهرا قنبری ‌‌(1391‌‌) که به بررسی نحوۀ کاربرد مفهوم زمان برای کودکان پرداخته است‌‌. “چگونگی طرح مفاهیم انتزاعی در ادبیات کودک” از شکوه حاجی نصرالله‌‌(1384‌) که با بیان شواهدی، ذهن کودک را قادر به درک مسایل انتزاعی‌ می‌داند؛ “تحلیل متون داستانی کودک با رویکرد شعرشناسی شناختی” از آزیتا افراشی و فاطمه نعیمی حشکوائی‌‌(1389‌)؛ “فراگیری استعارۀ حرکتی زمان در کودکان فارسی زبان” از بهاره منصوری، شهین نعمت زاده و آزیتاافراشی(139۶‌) که به بررسی میزان درک کودکان از مفهوم زمان در سنین 3 تا 7 سال‌ می‌پردازد. ؛ “بررسی استعاره در ادبیات کودک ونوجوان در چهارچوب زبان شناسی شناختی” از شهلا شریفی و زهرا حامدی شیروان‌‌(1389‌) که به بررسی ده اثر داستانی کودک و نوجوان، با رویکرد شناختی پرداخته است و بدین نتیجه دست یافته که استعارۀ شخصیت بخشی که از استعاره‌‌هایهستی بخش است، پر تکرارترین نوع استعاره مفهومی در این ده اثر است؛ “بازخوانی قصه‌های کودکان بر مبنای مولفه‌های طرح واره در رویکرد شناختی”، از علیرضا نیکویی و شراره بابا شکوری(139۲‌) در این مقاله بر اساس نظریۀ طرح واره، راه حل‌های تغییر طرح واره‌های منفی و تعبیرهای مثبت و درمانگر، تحلیل شده اند ؛ و همچنین “ارزیابی تطابق استعاره‌های مفهومی کلامی و غیرکلامی حوزه‌های غم و شادی در اشعار دورۀ ابتدایی از منظر زبان شناسی شناختی” از آزاده شریفی مقدم و الهه ارجمندی‌‌(1397‌) که با بررسی انواع مختلف حوزه‌های مبدأ برای احساس غم و شادی در کتاب بخوانیم پایه‌های اول تا سوم ابتدایی بدین نتیجه دست یافتند که میزان به کارگیری حوزه‌های مفهومی شادی نسبت به غم در این آثار، بیشتر است.در زمینۀ بررسی مفهوم عشق و محبت نیز زهره‌‌هاشمی، مقالۀ “زنجیره‌های استعاری محبت در تصوف‌‌(بررسی دیدگاه
صوفیه دربارۀ محبت از قرن دوم تا ششم هجری بر بنیاد نظریۀ استعارۀ مفهومی‌)”، (139۲‌) را نوشته که در این مقاله با بررسی حوزه‌های مبدأ مختلف برای حوزۀ مقصد عشق و محبتمحبتِ صوفیان به خدا، دو استعارۀ بنیادین “خداوند سلطان است” و “خداوند محبوب است” پر تکرارترین استعاره در این آثار معرفی شده است؛ مقالۀ”استعارۀ شناختی عشق در مثنوی مولانا” اثر داوود اسپرهم و سمیه تصدیقی (1397‌) نیز به بررسی مفهوم عشق در مثنوی معنوی پرداخته که با تقسیم بندی چهارگانه برای حوزه‌های مبدأ به مفاهیمی با ویژگی‌های مثبت، منفی، دو پهلو و خنثی، جنبۀ سوزندگی، مست کنندگی، ذی شعور بودن را بیشترین مفاهیم به کار رفته در استعارات مفهومی مربوط به عشق‌ می‌داند. دربارۀ مفهوم عشق و محبت در آثار مربوط به کودکان و نوجوانان، با توجه به تأثیر مفهوم سازی این مقوله برای این دسته از مخاطبان، مقاله ای نوشته نشده است.
2-مبانی نظری بحث
2-1- ادبیات کودک و نوجوان
در مورد ادبیات کودک و نوجوان تعاریف متفاوتی ارائه شده است که هر کدام از زاویۀ دیدخاصی بدین مقوله پرداخته است. ازمیان تعاریف مختلف، چند تعریف کامل ترو جامع تر را درذیل‌ می‌خوانیم: ثریا قزل ایاغ در کتاب ادبیات کودک و نوجوان و ترویج خواندن، این گونه مینویسد: “ادبیات کودکان ابتدا ادبیات است، با همۀ ویژگی‌‌هایی که در آن‌ می‌توان نقد ادبی را موردتوجه قرار داد، یعنی خلّاق و عمیق است و از جوهر ادبی و ساختار هنری برخوردار است و در عین حال با نیاز‌‌ها، عقاید، توانایی‌‌ها و حوزۀ تجربه‌های کودکان ونوجوانان در ارتباط است”(قزل ایاغ‌‌، 1385: 5۶‌). تعریف دیگری که در فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان‌ می‌خوانیم از این قرار است:
“ادبیات کودکان و نوجوانان نوشته‌‌ها یا سروده‌‌هایی هستند که ارزش ادبی یا هنری دارند و برای کودکان و نوجوانان پدید‌ می‌آیند. ادبیات کودکان و نوجوانان هم شامل بخشی از فرهنگ شفاهی عامه است، مانند لالایی، متل و قصه و هم شامل آثاری است که به وسیلۀ شاعران و نویسندگان برای کودکان و نوجوانان پدید‌ می‌آیند، مانند داستان، نمایشنامه و شعر”(میرهادی و جهانشاهی‌‌، 137۶: ۲/1۶4‌). نادلمان با اشاره به کلمۀ کودک و نوجوان که در ادامۀ ادبیات بیان‌ می‌شود، به نکته ای خاص اشاره‌ می‌کند. از نظر او “ادبیات کودک تمایل دارد پدیده‌‌ها را از دیدگاه معصومیت بنگرد‌‌، همان طور که خود کودکان‌ می‌بینند.”(2008: Nodelmon,132) در این تعریف از نادلمان، توجه به ویژگی‌های سن و روحیه برای کودک و حتی نوجوان دیده‌ می‌شود. از مجموع آراء مختلف صاحب نظران در عرصۀ ادبیات کودک و نوجوان چنین بر‌ می‌آید که ادبیات کودک و نوجوان به آن دسته از آثاری اطلاق‌ می‌شود که با توجه به سن، نیاز، درک و علاقۀ کودک و نوجوان پدید‌ می‌آید و
چاشنی خلاقیت، تخیل و زیبایی را با معصومیت دورۀ کودکی و نوجوانی همراه نموده، بدون آموزش مستقیم و تنها برای ایجاد لذت هنری به کودکان ارائه نماید.
2-2-دیدگاه کلاسیک استعاره
در نخستین تعریف ارائه شده از استعاره، دو ویژگی کلی دیده‌ می‌شود: یکی این که استعاره یکی از روش‌های زیباسازی کلام است و در ادبیات و زبان شاعرانه جای دارد؛ و دیگر این که استعاره، زیربنایی تشبیهی و قیاسی دارد.تعریف ارسطو از استعاره از این قرار است: استعاره دو پدیده را با یکدیگر مقایسه‌ می‌کند که یکی از آن‌‌ها به وسیلۀ واژه یا عبارتی که در معنای صریح به کار رفته، بیان‌ می‌شود و دیگری از طریق واژه یا عبارتی که به صورت استعاری به کار رفته است (Ortony, 3:1979)‌‌. در دیدگاه سنتی، استعاره‌‌ها تنها به واژگان و زبان مربوطند، اساس شکل گیری استعاره‌‌ها، شباهت است. مفاهیم، حقیقی اند و به وسیلۀ واژگان و به صورت لفظی قابل درک اند‌‌، نه به صورت استعاری و”اندیشه و عقلانیت ما به هیچ وجه با ماهیت مغز و بدن ما شکل نمی گیردو نسبتی ندارد”(داوری اردکانی‌‌، 1393: ۲1‌). در آراء بلاغت شناسان فارسی زبان نیز استعاره با دوویژگی تعریف شده است. مشابهت و قیاس. این درتعریف استعاره از دیدگاه شفیعی کدکنی، کزازی‌‌، همایی و شمیسا دیده‌ می‌شود‌‌. “شاید بتوان گفت که اغلب استعاره‌های شعری سابقۀ زمانی تشبیه دارد، یعنی در آغاز تشبیهی است و در طول زمان، با خوگیر شدن ذهن ما و دریافت ارتباط میان دو سوی تشبیه به صورت خیال شاعرانه ای که رنگ تشبیه دارد و دارای اجزای بیشتری است، خلاصه‌ می‌شود و به گونۀ استعاره در‌ می‌آید‌‌. “(شفیعی کدکنی‌‌، 13۶8: 11‌) کزازی نیز تعریفی این چنینی از استعاره‌ می‌دهد: “تشبیه آن گاه که‌ می‌پرورد و پندارینه تر‌ می‌شود، به استعاره دیگرگون‌ می‌گردد‌‌.
“(کزازی‌‌، 1375: 97‌) همایی نیز استعاره را ذکر یکی از دوطرف تشبیه و ارادۀ طرف دیگر‌ می‌داند‌‌.
(همایی‌‌، 1377: ۲50‌) در تعریف شمیسا، نیز همین جنبه به وضوح دیده‌ می‌شود‌‌. “شاعر در استعاره واژه ای را به علاقۀ مشابهت به جای واژۀ دیگر ی به کار‌ می‌برد”(شمیسا‌‌، 1381: 57‌).
2-3-استعاره مفهومی
پیش از این، استعاره در زیر مجموعۀ نظام “بلاغت” در هر زبان مورد مطالعه قرار‌ می‌گرفت و بیشتر از همه، اهل زبان با این اصطلاح و عملکرد آن آشنایی داشتند؛ اما پس از طرح نظریۀ استعارۀ مفهومی در کتاب “استعاره‌‌هایی که با آن‌‌ها زندگی‌ می‌کنیم” توسط لیکاف و جانسون‌‌، استعاره به گونه ای دیگر مورد بررسی قرار گرفت‌‌. “نظریۀ استعارۀ مفهومی لیکاف(1993‌) که یکی از ستون‌های اصلی زبانشناسی شناختی است، ادعا‌ می‌کند که فراوانی کاربرد سامان مند استعاره‌‌ها در
گفتار روزمره، نشان دهندۀ آن است که اندیشۀ ما نیز استعاری است.”(لیتمور‌‌، 1395: 185‌) استعارۀ شناختی براساس روند تفکر انسان شکل‌ می‌گیرد. هر تفکری از حس(مبدأ‌) شروع‌ می‌شود و به نوعی ادراک‌ می‌رسد. در ادراک به مفهوم‌ می‌رسیم. مفاهیم مجرد و تعمیم یافته اساس اندیشه(مقصد‌) انسان است و در استعارۀ مفهومی، مبدأ(حس‌) بر اندیشۀ عاطفی نگاشته‌ می‌شود و تصویر(نگاشت‌) حاصل‌ می‌شود. تجلی اندیشه در زبان است و زبان، نمایشگر اندیشه. و این امر‌‌، رابطۀ دیالکتیکی میان اندیشه و زبان ایجاد‌ می‌کند، به طوری که اندیشه باعث تکامل زبان و زبان‌‌، موجب تکامل اندیشه است. همچنین اساس شکل گیری استعاره‌‌ها، تنها شباهت نیست. بلکه تضادو ترادف و زمینه‌های مختلف تجربی هم‌ می‌تواند در شکل گیری استعاره موثر باشد. دیگر این کهعمیق ترین مفاهیم مانند زمان، علیت و‌‌. .. از طریق استعاره‌‌ها قابل درک اند. به اعتقاد جانسون ولیکاف، استعارۀ مفهومی در همۀ عملکردهای ما وجود دارد و زبان نیز بخشی است از این نظام. هربخش یک استعاره دارای یک حوزهمفهومی خاص خود است. حوزۀ مفهومی مجموعه ای است از دانش درون نظام مفهومی انسان که تجربه‌‌ها و مفاهیم مرتبط را در خود دارد و به آن‌‌ها نظم‌ می‌دهد (راسخ مهند،1389: 1۲‌). به اعتقاد لیکاف و جانسون، نظام مفهومی انسان، کارکردی گسترده در درک همۀ امور مربوط به زندگی مان دارد. زیرا این مفاهیم تنها به خرد انسان منحصر نمی شوند بلکه ” عملکرد‌های هر روزۀ ما تا معمولی ترین جزئیات را نیز کنترل و هدایت‌ می‌کنند. مفاهیم ما ساختار آن چه را که درک‌ می‌کنیم شکل‌ می‌دهند و چگونگی حرکت ما در جهان و رابطه مان با دیگران را تعیین‌ می‌کنند. بنابراین، نظام مفهومی ما نقشی اساسی در تعیین واقعیت‌های روزمره دارد”(لیکاف و جانسون،1394: 13‌). در استعارۀ مفهومی، یک حوزۀ مفهومی بر اساس حوزۀ مفهومی دیگر شناخته‌ می‌شود که به حوزۀ تجربی نخست، حوزۀ مفهومی مبدأ و به دیگری، حوزۀ مفهومی مقصد‌ می‌گویند. حوزۀ مفهومی مبدأ معمولا از امور شناخته شده، حسی و تجربیات روزمرۀ انسان؛ و حوزۀ مفهومی مقصد، معمولا از امور غیر محسوس و انتزاعی تشکیل شده است که توسط عناصر موجود در حوزۀ مبدأ قابل فهم‌ می‌شوند. بنابراین فرمول درک مفاهیم از دیدگاه لیکاف و جانسون این گونه دانسته‌ می‌شود: ذهن انسان مفاهیم انتزاعی(مقصد‌) را بر پایۀ مفاهیم عینی(مبدأ‌)‌ می‌شناسد (راسخ مهند‌‌، 1389: 40‌). در مفهوم سازی مفاهیم انتزاعی، آنچه تأثیرگذار است، دیدگاه هر فرد، تجارب و داده‌های فرهنگی اوست. در این روند، مفاهیم حسی سهم فراوانی دارند. بدن انسان و هر آنچه با حواس پنجگانه درک‌ می‌شود، حامل مفاهیم مختلف است تا به وسیلۀ آن‌‌ها‌‌، آن چه را حواس پنجگانۀ بشر بداناشراف ندارد، درک نمایند. کووچش در کتاب “مقدمه ای کاربردی بر استعاره”، مفاهیم حسی پر کاربرد را به دسته‌های مختلف تقسیم بندی کرده که مهمترین آن‌‌ها عبارتند از ” بدن انسان”،
سلامت و بیماری”،” گیاهان”، “حیوانات”، “بنا و ساختمان”، “ماشین و ابزار”، “بازی و ورزش”، “خوراک “‌‌، “روشنایی و تاریکی”، “عناصر مختلف طبیعت”،
“نیروها”،” مواد” و” اشیا”ء‌‌، “ظروف” و…می باشد. آن چه در استعارۀ مفهومی رخ‌ می‌دهد‌‌، نگاشت نام دارد. یعنی در کارکردهای مغزی، برخی از عناصر حوزۀ مفهومی مبدأ بر برخی عناصر حوزۀ مفهومی مقصد منطبق‌ می‌گردند. نگاشت ارتباط بین دو قلمرو مفهومی (مبدأ و مقصد‌) را عنوان‌ می‌نماید. نیازی نیست که بین دو قلمرو معنایی مبدأ و مقصد، ارتباط دقیق و همانندی نعل به نعل وجود داشته باشد؛ گاه نگاشت، ارتباط موضوعی و اتفاقی را که در معنای یک مفهوم نهفتهاست، نشان‌ می‌دهد. انواع استعاره از نظر ماهیت و نحوۀ جلوه شان، به دو صورت زبانی و مفهومیدیده‌ می‌شود. استعارۀ زبانی حالت تجلی یافته و یا سطح ظاهری استعارۀ مفهومی است. از این روبرای شناخت پایه‌های فکری، شناخت استعاره‌های زبانی در اولویت قرار دارد. (هاشمی‌‌، 1394: 4۲‌) لیکاف و جانسون از نظر شیوۀ مفهومی کردن، استعاره‌‌ها رابه سه دسته تقسیم‌ می‌کنند:
الف: استعاره‌های ساختاری.ب: استعاره‌های هستی شناسی و ج: استعاره‌های جهت مند یا مکانی. الف: استعاره‌های ساختاری: در استعارۀ ساختاری، حوزۀ مبدأ از ساختار شناختی نسبتاً پرمایه تری نسبت به حوزۀ مقصد برخوردار است. در استعاره‌های ساختاری، یک مفهوم تجربی عینی (هستومند‌)‌‌، اشیاء، مواد، حالات و ظروف فیزیکی بر مفهوم انتزاعی نگاشت‌ می‌شود. به عنوان مثال در استعارۀ مفهومی”عشق او بی پایه است”،تجربۀ اول ما یعنی بی پایه بودن ساختمان عشق، یک تجربۀ عینی است که آن را با تجربۀ انتزاعی عشق ارتباط داده ایم. با این نگاشت، یک تجربۀ انتزاعی را توسط یک تجربۀ عینی و ملموس، قابل درک نموده ایم‌‌. “در استعاره‌های ساختاری، یک مفهوم به شکلی استعاری در چارچوب مفهومی دیگر سازمان‌ می‌یابد.”(لیکاف و جانسون‌‌، 1394: ۲9‌) استعاره‌های ساختاری، ساختار حوزۀ مبدأ را بر حوزۀ مقصد منطبق‌ می‌کنند و بدین طریق گویندگان را قادر‌ می‌سازند یک حوزه را به وسیلۀ حوزه ای دیگر درک کنند. (کووچش،1393: 75‌) ب: استعاره‌های مکانی: منظور از استعاره‌های مکانی یا جهتی، استعاره‌‌هایی هستند که با جهت‌های مختلف همراهند. کارکرد شناختی این نوع استعاره، ایجاد هماهنگی و انسجام در مفاهیم مقصدی است که در نظام مفهومی ما وجود دارد. مثلا وقتی گفته شود: در خودش فرو رفته است، در، در تجربۀ مبدأ یعنی درون حوض یا دریا فرو رفتن، بر او نگاشته شده است و استعارۀ مفهومی مکانی را شکل داده است‌‌. “انوع دیگری از مفهوم استعاری وجود دارد که به یک مفهوم در چارچوب مفهوم دیگری ساختار نمی بخشد، بلکه نظام کاملی از مفاهیم را با توجه به یک نظام کامل دیگر سازمان دهی‌ می‌نماید. این استعاره‌‌ها را استعاره‌های جهت مند‌ می‌نامیم، زیرا بسیاری از آن‌‌ها با جهت‌های مکانی پیوند دارند: بالا-پایین، درون-بیرون،جلو-عقب، دور-نزدیک،عمیق-کم عمق،
مرکز-حاشیه”(لیکاف و جانسون‌‌، 1394: ۲9‌‌). در انتخاب استعاره‌‌ها و کیفیت و کمیت کاربرد آن‌‌ها‌‌، علاوه بر تجربه‌های فردی، تجربه‌های فیزیکی و فرهنگی نیز موثرند. در برخی فرهنگ‌‌ها بالا بودن برای مفاهیم مثبت، و در برخی فرهنگ‌‌ها این مفهوم کاملا متفاوت دانسته‌ می‌شود. به عنوان مثال در فرهنگ اسلامی، بالا جایگاه خوبی‌‌هاست و معنایی مثبت‌ می‌گیرد، به این دلیل که جایگاهخداوند، فرشتگان، بهشت، عقول و نفوس است و هر آنچه معنایی منفی داشته باشد، پایین قرار میگیرد.بالعکس در فرهنگ سرخ پوستی که خدا در ته دریاست، پایین، معنایی والا و مثبت دارد‌‌.
این امر به نسبیت فرهنگ در نگاه استعاری اشاره دارد. ج: استعاره‌های هستی شناختی: استعاره‌های هستی شناختی به نسبت استعاره‌های ساختاری، ساختار شناختی بسیار کمتری را برای مفاهیم مقصد فراهم‌ می‌سازند. در این نمونه از استعاره‌‌ها، امور انتزاعی و ناشناخته در قالب اشیاء و یا اجسام درک‌ می‌گردند. به عنوان مثال، در «عشق آتش است»، آتش به عنوان امری عینی و تجربه شده و هستومند، بر عشق به عنوان امری انتزاعی و ذهنی نگاشت شده است. لیکاف و جانسون‌‌، بدیهی ترین استعارۀ هستی شناختی را، استعاره‌‌هایی باشند که در آن شیء فیزیکی شخص پنداشته شده است. زیرا این جاندارپنداری به ما این امکان را‌ می‌دهد که گسترۀ وسیعی از تجربه‌های انسانی را در چارچوب انگیزه‌‌ها، مشخصه‌‌ها و فعالیت‌های انسانی درک کنیم (لیکاف و جانسون‌‌، ‌‌1394: 61).
3-مراحل درک مفاهیم استعاری در دوره کودکی و نوجوانی
برای کودک همه چیز در حال تغییر و تحول است و این تغییر و تحول با شناخت کودک از جهان، در ارتباط است. کودک در مراحل رشد از مرحلۀ حسی-حرکتی گذشته، به مراحل بعدی ادراک‌ می‌رسد.کودکان اولین مفاهیم زندگی خود را از طریق حواس پنجگانه درک‌ می‌کنند و پس از آن به واسطۀ تجربۀ غیر مستقیم مانند کتابها، فیلم‌‌ها و…. کودکان در هر سنی مفاهیم ذهنی خاص خود را دارند که برای آنان دارای اهمیت فراوان است. برای این که بتوانیم اهمیت مفاهیم ذهنی کودکان را به درستی دریابیم، باید همه چیز را از زاویۀ دید آن‌‌ها بنگریم‌‌. “رشد مفاهیم خردسالان از عینی به انتزاعی، از ابهام به وضوح، و از عدم به سوی وجود به شکل معانی جدید سیر‌ می‌کند‌‌.
برخی از مفاهیم نسبت به بعضی دیگر به درجات عالی تری از رشد و تکامل‌ می‌رسند، و پاره ای از آن‌‌ها هیچ وقت به مراتب عالی کمال نمی رسند “‌‌(شعاری نژاد،1374: 3۶8‌). از دیدگاه پیاژه‌‌، انسان از آغاز زندگی تا دورۀ نوجوانی، چهار مرحلۀ اساسی رشد شناختی و عقلانی را پشت سر‌ می‌گذارد. مرحلۀ حسی حرکتی بدو تولد تا ۲ سالگی‌‌، مرحلۀ پیش عملیاتی۲ تا 7 سالگی، مرحلۀ عملیات عینی7 تا 11 سالگی و مرحلۀ عملیات صوری 11 سالگی به بعد. در سه مرحلۀ ابتدایی‌‌، کودک با تجربه‌های عینی قادر به شناخت دنیا‌ می‌شود ؛ اما در مرحلۀ عملیات صوری که از حدودیازده تا پانزده سالگی را در برمی گیرد، کودک به رشد تعقل منطقی دست‌ می‌یابد. دراین
مرحلهذهن انسان تا حدودی مراحل رشد فکری را پشت سرنهاده و به تدریج قادر به درک مفاهیم انتزاعیمی گردد.از نظر عاطفی نیز در این دوره، تغییراتی در وجود نوجوان ایجاد‌ می‌شود به این ترتیب که حساسیت‌های عاطفی در او چند برابر‌ می‌شود؛ نوجوان تمایل فراوانی به دیده شدن واثبات خویش دارد ؛ به بزرگسالان و اطرافیان کمتر اعتماد‌ می‌کند و از نظارت خانواده بر رفتارهای خویش رنج‌ می‌برد (پولادی‌‌، 1384: 188-1۶1‌). کودک و نوجوان در گذراندن این مراحل رشد، به رشد ادراکی، عاطفی و اجتماعی خاص خود دست‌ می‌یابند. برای نوجوان(1۲ تا 1۶ ساله‌)، تفکر انتزاعی به عالی ترین مرحلۀ رشد خود‌ می‌رسد. نوجوان در تلاش برای یافتن فلسفه ای برای زندگی است و تفکر منطقی اش رشد‌ می‌یابد. در این سن خودمداری دورۀ کودکانه تا حد فراوانی از بین‌ می‌رود (امین پور‌‌، 1380: 15-۲0‌). برای کودک ونوجوان، گاهی رابطۀ دوستی حس لذت، امنیت و تفاهم بیشتری از حضور در جمع اعضای خانواده‌ می‌دهد‌‌. “روابط همسالان بسیاری از غم‌‌ها و شادی‌‌هایی را که کودکان در زندگی خانوادگی خود نیز با آن‌‌ها آشنا هستند، در برمی گیرد اما این گونه روابط، درک دیگران و جهان را به گونه ای گسترش‌ می‌دهد که روابط آشنای خانوادگی قادر به انجام آن نیست “(نورتون‌‌، 138۲: 409‌) به اعتقاد دکتر حسن لی‌‌، با آن که ادبیات کودک در دوران معاصر هویتی مستقل یافت و بدان توجه فراگیر شد، اما ادبیات ویژۀ نوجوانان، همچنان کم برگ و بار مانده است. بسیاری از سروده‌‌هایی که به نام نوجوانان بازخوانده شده است یا کودکانه است یا بزرگسالانه (حسن لی،89.13:‌‌. 83‌).
4- مبحث اصلی 4-1-استعارۀ مفهومی عشق و دوستی
عشق یکی از امور انتزاعی است که در زیرمجموعۀ مقولۀ احساسات قرار‌ می‌گیرد و شرح آن به صورت عادی امکان پذیر نیست و درک آن به وسیلۀ استعارات مفهومی امکان پذیر است‌‌. نوجوان در پی تغییرات جسمانی و ذهنی و درگیری با بحران‌های مختلف هویتی و انسانی خویش‌‌، نیازمند شناخت صحیح و لطیف از خویشتن خویش است. بهترین شیوه برای کاهش این بحران‌‌ها‌‌، نشان دادن ویژگی‌های عالی تکاملی انسان مانند عشق و دوستی و مهربانی در زبانی هنری است. احساسات معمولا از طریق استعاره‌های نیرو قابل درک‌ می‌گردند. نیروهایی مانند نیروی جاذبهنیروی مغناطیسی، نیروی الکتریسیته و نیروی مکانیکی… این نیرو‌‌ها در جهان مادی صورت‌‌هایمتفاوتی به خود‌ می‌گیرند: امواج، باد، توفان، آتش؛که با کنش‌های مختلف شناخته‌ می‌شوند. گاه فشار‌ می‌آورند‌‌، گاه‌ می‌کشند، گاه‌ می‌رانند و گاه‌ می‌فرستند (کووچش،1393: 41‌).
4-2-حوزه‌های مبدأ پر کاربرد برای حوزۀ مقصد عشق و محبت
برای حوزۀ مقصدِ”عشق، محبت و دوستی”، حوزه‌های مبدأ مختلف و پرکاربردی وجود دارد که تقریبا در همه جای دنیا مورد استفاده قرار‌ می‌گیردمانندِمانند سفر، جنگ، آتش(گرما و یا سرما‌)،
مسابقه، ساختمان، بازی، نیروهای طبیعی(مفید ویا مخرب‌)، گیاه، معاملۀ اقتصادی، غذا یا آشپزی‌‌، وسیله، دستگاه و یا ابزار، اثر هنری مشترک، روشنایی و یا تاریکی، جهت و حرکت، حیوان، سلامتی و یا بیماری، بدن انسان، وحدت، جادوگری، جنون و… تمام این حوزه‌های مبدأ بنا به شدت و حدت عشق، کاربرد دارند؛ اما در مورد سن و میزان و تجربۀ نوجوان از دنیا و مفهوم عشق ودوستی‌‌، کاربرد خیلی از این حوزه‌های مبدأ، با توجه به درک او، محدودتر‌ می‌شود.
حوزه‌های مفهومی مبدأ در اثر مصطفی رحماندوست
در بررسی آثار مصطفی رحماندوست مفهوم عشق، دوستی، محبت و همدلی مورد توجه قرار گرفته است و گاه “دل” مجازا در همین معنا به عنوان حوزۀ مفهومی مبدأ در نظر گرفته شده است‌‌.
دل جایگاه احساسات است و عشق و دوستی و محبت نیز در دل جای‌ می‌گیرند.
الف: استعاره‌های ساختاری
دوستی امری مقدس است.
قسم به دوستی(رحماندوست،1384: 13‌)
شاعر امر مقدس را حوزۀ مفهومی مبدأ، و دوستی را حوزۀ مفهومی مقصد در نظر گرفته است. آن چه این دو را به هم منطبق‌ می‌سازد، جنبۀ تقدس و پاکی هر دوست. اگر چه نوجوان با پرسش‌‌هایی همچون این دنیا چگونه به وجود آمده و جایگاه خودش در این دنیا چیست؟‌ می‌تواند بسته به محیطی که در آن زندگی و رشد‌ می‌کند، کم کم با مفهوم مقدسات آشنا شود این مفاهیم ذهنی هستند و شاعر حوزه مبدأذهنی را بر حوزۀ مفهومی ذهنی دیگری منطبق نموده است. از آن جایی که نوجوان مراحل عینیت گرای ذهن را پشت سرنهاده و قادر به شناخت امور ذهنی‌ می‌باشدکابرد این استعاره برای این دسته از مخاطبان قابل درک‌ می‌باشد. از نظر شاعر، دوستی نیز امریمقدس است و پایبندی بدان واجب. پس‌ می‌توان به دوستی سوگند خورد.
دوستی بازی/رقابت است.
خدا کند که این بار‌‌، به خاطر غرورمان، نبازیم‌‌. (همان: 17)
در این استعاره، شاعر بازی و رقابت را حوزۀ مفهومی مبدأ و دوستی را حوزۀ مفهومی مقصد در نظر گرفته است. در نمونۀ “دوستی بازی/ رقابت است”، عاشق و معشوق هیچ یک بر دیگری برتری ندارد و هر دو در جایگاهی همپایه قرار دارند. در توضیح دلیل انطباق این دو حوزۀ مفهومی، شاعر بدین نکته توجه نموده که در بازی، امکان برد و باخت برای هر کدام از دو طرف بازی وجود دارد. در این استعاره، از آن جا که شاعر رابطۀ دو طرفه را به نوعی بازی یا رقابت دانسته، برای هر دو طرف این رابطه- عاشق و معشوق- نیز امکان برد و باخت و برتری یکی بر دیگری وجود خواهد داشت. کاربرد این استعاره برای نوجوانی که تازه از مرحلۀ کودکی به مرحلۀ

فایل : 20 صفحه

فرمت : Word

38900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط