info@articlefarsi.ir پشتیبانی 10 صبح تا 2 شب ادرس

مقاله در مورد حضرت علي

مقاله درباره حضرت علي

مقاله حضرت علي

حضرت علي (ع)

حضرت علي(ع) فرزند ابوطالب ده سال پيش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در اثر قحطي که در مکه اتفاق افتاد بنا به در خواست پيغمبر اکرم (ص) از خانه پدر به خانه پسر عموي خود يعني پيامبر منتقل گرديد و تحت سرپرستي و پرورش مستقيم آن حضرت درآمد. پس از چند سال که پيغمبر اکرم (ص) به موهبت نبوت نايل شد و براي نخستين بار در (غار حرا) وحي آسماني به وي رسيد وقتي که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد , شرح حال را فرمود ,  علي (ع) به آن حضرت ايمان آورد و باز در مجلسي که پيغمبر اکرم (ص) خويشاوندان نزديک خود را جمع و به دين خود دعوت نموده فرمود:مقالات معارف اسلامی
نخستين کسي که از شما دعوت مرا بپذيرد خليفه و وصيه و وزير من خواهد بود , تنها کسي که از جاي خود بلند شد و ايمان آورد علي (ع) بود و پيغمبر اکرم (ص) ايمان او را پذيرفت و وعده هاي خود را درباره اش امضا نمود و از اين روي علي (ع) نخستين کسي است در اسلام که ايمان آورد و نخستين کسي که هرگز غير خداي يگانه را نپرستيد.

مقاله ای کوتاه در مورد امام علی

علي (ع) پيوسته ملازم پيغمبر (ص) بود تا آن حضرت از مکه به مدينه هجرت نمود و در شب هجرت نيز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصميم داشتند آخر شب به خانه ريخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمايند , علي (ع) در بستر پيغمبر اکرم (ص) خوابيده و آن حضرت از خانه بيرون آمده رهسپار مدينه گرديد و پس از آن حضرت مطابق وصيتي که کرده بود , امانتهاي مردم را به صاحبانش رد کرده , مادر خود و دختر پيغمبر را با دو زن ديگر برداشته به مدينه حرکت نمود.
در مدينه نيز ملازم پيغمبر اکرم (ص) بود و آن حضرت در هيچ خلوت و جلوتي علي را کنار نزد و يگانه دختر محبوب خود فاطمه را به وي تزويج نمود و در موقعي که ميان اصحاب خود عقد اخوت مي بست او را برادر خود قرار داد.
علي در همه جنگها که پيغمبر اکرم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت او را در مدينه به جاي خود نشانيده بود و در هيچ جنگي پاي به عقب نگذاشت و از هيچ حريفي روي نگردانيد و در هيچ امري مخالفت پيامبر (ص) را نکرد چنانچه آن حضرت فرمود:
هرگز علي از حق و حق از علي جدا نمي شود.
علي (ع) در روز رحلت پيامبر اکرم 33 سال داشت و با اينکه در همه فضايل ديني سرآمد و در ميان اصحاب پيغمبر ممتاز بود به عنوان اينکه او جوان است و مردم به واسطه خون  هاي که در جنگها پيشاپيش پيامبر اکرم (ص) ريخته با وي دشمنند از خلافت کنارش زدند و به اين ترتيب دست آن حضرت از شئونات عمومي به کلي قطع شد وي نيز گوشه خانه را گرفته به تربيت افراد پرداخت و 25 سال که زمان سه خليفه پس از رحلت پيامبر اکرم(ص) بود گذرانيده و پس از کشته شدن خليفه سوم مردم با آن حضرت بيعت نموده و به خلافت برگزيدند.
آن حضرت در خلافت خود که تقريبا 4 سال و 9 ماه طول کشيد سيرت پيامبر اکرم (ص) را داشت و به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات پرداخت و البته اين اصلاحات به ضرر برخي از سودجويان تمام مي شد و از اين رود عده اي از صحابه که پيشاپيش آنها عايشه , طلحه ,  زبير و معاويه بودند خون خليفه سوم را دستاويز قرار داده سر به مخالفت برافراشتند و بناي شورش و آشوب گري گذاشتند.
آن حضرت براي خوابانيدن فتنه جنگي با عايشه و طلحه و زبير در نزديکي بصره کرد که به جنگ جمل معروف است و جنگي با معاويه در مرز عراق و شام کرد که به جنگ صفين معروف است و يک سال و نيم ادامه داشت و نيز جنگي با خوارج در نهروان کرد و به جنگ نهروان معروف است . به اين ترتيب در ايام خلافت خود بيشتر مساعي آن حضرت صرف رفع اختلافات داخلي بود و پس از گذشت زمان کوتاه سحر روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجري در مسجد کوفه در سر نماز به دست ابن ملجم ملعون که از خوارج بود ضربتي خورده و در شب بيست و يکم همان ماه به شهادت رسيد.
جواني علي (ع) الگويي براي جوانان
مي گويند بايد از حضرت علي (ع) الگو بگيريم! اما چگونه؟!… من يک جوان هستم! يک جوان با خصوصيات خاص دوران جواني! يک جوان با شور و نشاط خاص اين دوران که به خنده و تفريح ,  به شور و احساست نياز دارد و الگویی که مرا به شور آورد
با تمام اين حرفها , باز هم الگو براي تو و براي همه  , مولاي متقيان است : و بخصوص جواني شان
الگو گرفتن يک الگو
بله! خود امير المومنين  در جواني شان , الگو داشته اند. الگويشان نيز پيامبر بوده است . از علي (ع) از شش سالگي همراه و همراز پيامبر و در خانه ايشان زندگي مي کرده اند و در همه امور زندگي شان , حتي جزيي ترين مسايل هم به پيامبر اقتدا مي نمودند يعني خود ايشان هم از يک انسان کامل و والاي ديگر الگو مي گرفته اند
اما چگونه؟
پيامبر اکرم (ص)  و علي(ع) همواره با هم بودند. از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خويشان دعوت عمومي در خانه خدا و حتي سفرههاي تبليغي پيامبر. علي (ع) هميشه اول صبح به ديدار پيامبر مي رفت و آنگاه يکديگر را شاداب در آغوش مي کشيدند و احوال هم را مي پرسيدند . آندو بزرگوار اوقات زيادي از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش مي پرداختند و گاه علي (ع) خالصانه عرق از پيشاني پيامبر پاک مي کرد و ايشان صميمانه از او تشکر مي نمود
علي (ع)  خود در اين باره مي فرمايد : پيامبر (ص) مرا در دامان خود پروريد. من کودک بودم , پيامبر مرا چون فرزند خود درآغوش گرمش مي فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جاي مي داد… هرگز نيافت که من دروغي بگويم و در کردار من اشتباهي رخ دهد. من همچون بچه شتري تازه که پيوسته به دنبال مادرش هست , دنبال او مي رفتم . او هر روز نکته اي تازه اي از اخلاق براي من آشکار مي ساخت و مرا
فرمان مي داد که در خط او حرکت کنم . ان حضرت مدتي از سال در کوه حرا به سر مي برد و کسي جز من او را نمي ديد… من نوروحي و رسالت را مي ديدم و بوي خوش و دل انگيز نبوت را احساس مي کردم … موقعيتي که من در محضر رسول الله داشتم براي هيچ کس نبودـ
بسيار خوب!تمام اين حرف ها درست ! اما حضرت علي (ع) , پيامبر را مي ديده اند و وجود ايشان را لمس مي کرده اند و به ايشان اقتدا مي کرده اند اما من چه که حضرت علي (ع) را نمي بينم , چگونه مي توانم از ايشان الگو بگيرم !؟
تاريخ که روح , افعال و رفتار اميرالمومنين را ديده و نقل کرده است . از او استفاده کن ! از ديدگان تاريخ!؟
شجاعت , جوانمردي و شورمندي حضرت علي (ع)
آري ! مگر تو نمي گفتي الگويي مي خواهي که تو را به شور بياورد . آنچه مي تواند يک جوان را به شور بياورد ,  ديدن حماسه آفريني ها و شورمندي هاي کسي است که به او علاقه مند است . حال چه کس ديگري را سراغ داري که به اندازه اميرالمومنين , حماسه آفريده باشد
در همان کودکي که مصادف بود با آغاز بعثت پيامبر ,  کودکان به تحريک مشرکان پيامبر را آزار مي دادند و سنگ مي پراندند, با شجاعت از اطراف پيامبر دور مي کرد . چه کسي , شب را در بستري پر خطر بجاي ديگري , بجاي محبوبش خوابيده و از آن شب بعنوان لذت بخش ترين شب عمرش ياد کرده است ؟ مگر رشادت هاي امير المومنين در جنگ بدر را نشنيده اي؟ آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخين نيمي از کشته شدگان اين جنگ با ضرب مشير علي (ع) از پاي درامده بودند. مي داني در جنگ احد زماني که علي (ع) 26 سال داشت  , آنجا که در همان اوايل جنگ 9 پرچمدار لشگر دشمن را به خاک انداخت و بعد هنگامي که پيامبر در خطر محاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت مي چرخيد و از وجود مبارکشان محافظت مي کرد همه مردم چه ندايي را از آسمان شنيدند
لا فتي الا علي , لا سيف الا ذولفقار
علي از همه جوان ها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشيرها  برنده تراست
اما جنگ خندق و شجاعت بي همتاي علي (ع) و داوطلب شدن ايشان جهت مبارزه با عمروبن عبدو يکي از نيريمند ترين مردان عرب آري همانجا بود که پيامبر به واسطه اخلاص علي (ع) در اين مقابله بي نظير فرمود
ضربه علي يوم الخندق , افضل من عباده ثقلين
به راستي که چنين جمله اي در وصف هيچ دلير مرد ديگري بيان نشده ! در ان زمان امير المومنين 28 سال بيشتر نداشت!؟
در جنگ خيبر نيز هنگاميکه تمام مردان با تجربه و جنگ ديده سپاه اسلام شکست خورده بازگشتند , علي (ع) به ميدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خيبر ان پيروزي بزرگ را براي اسلام به ارمغان اورد
به راستي که هيچ جوان ديگري , چنين جواني پر شور و هيجان انگيزي نداشته است
همه مردان بزگ تاريخ بشريت و پيشاپيش همه آنها علي (ع) در دوران جواني از رموز موفقيت به خوبي بهره برده , راههاي پر پيچ و خم آن را با درخشندگي پشت سر نهاده , توانسته اند کارهاي بزرگي را به انجام رسانند
تفريح و شادي علي (ع)
مي داني اي دوست عزيز : من هم حرفهاي تو را مي پذيرم . اما جنگ و شور و حماسه بخشي از زندگي انسان است . چيزهاي ديگري هم هستند که آدمي بايد به آنها هم توجه کند. يک الگوي کامل , بايد در ان زمينه ها هم حرف براي گفتن داشنه باشد. اينطور نيست ؟
حتما همينطور است و من به تو مي گويم که امير المومنين در آن موارد هم , الگويي قابل قبول و کامل ارايه مي دهد . آخر تو درباره زندگي اميرامومنين چه فکر کرده اي؟
فکر مي کني تمام زندگي حضرت علي (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟
يعني اينطور نبوده است !؟
نه که نبوده است ! حضرت علي (ع) , مردي خوش رو و خندان بوده اند . هميشه تبسم بر لب داشته اند که دل مومنان را شاد مي کرده است . ايشان تفريح هم مي کرده اند. منتها تفريح در ديدگاه امام علي (ع) ولگردي و اتلاف وقت يا روز را به شب رساندن نبود؟
پس تفريح علي (ع) چگونه بود؟
علي (ع) کار را تفريح مي دانست
تفريح او را  ,  مسافرت ,کمک به ديگران ,تحصيل و تدريس ,  سرودن ,  نوشتن ,  حفظ و قرائت قران , مباحثه  ,  نگريستن به طبيعت و ورزش تشکيل مي داد . پرداختن به ورزشهاي شمشير بازي ,  پرتاب نيزه ,  اسب سواري ,  کشتي ,  وزنه برداري و شرکت در مسابقات ورزشي هم براي ايشان جنبه تفريح داشته است
چقدر جالب بوده است ! احتمالا به دليل همين ديدگاه اميرالمومنين نسبت به تفريح و زندگي بوده است که اگر سرتاسر زندگي شان را مرور کنيم , لحظه اي توقف و سکون در ان نمي يابيم. گويي حتي يک لحظه هم با لحظه قبلي اش مشابه نبوده است و درست بدليل همين ديدگاه بود که شوخي و خنده هم در سيره مولاي متقيان شکل ديگري داشت
امير المومنين اهل شوخي و مزاح بود. اما نه شوخي هاي زننده و بي مزه ! بلکه مزاح هاي معنادار و آموزنده
هر گاه يکي از ياران و دوستانش را گرفته مي ديد با شوخي او را خوشحال مي کرد تا اندکي از اندوهش کم شود. از همه مهمتر اينکه شادي علي (ع) هنگامي بود که يک کافر ,  مسلمانمي شد. جنگي به پيروزي ختم مي شد ,  غذايي به فقير مي رساند ,  دل غمديده اي را شاد مي کرد ,  مشکلي را از کسي مرتفع مي کرد و کودک يتيمي را ذوق زده مي نمود
نکته ديگر هم اين بود که مولاي متقيان در شوخي هايش مراقب و محافظ حدود شرعي بود تا حتي به شوخي دروغ نگويد ,  دل مومني را نشکند و يا با زن و دختر نامحرمي ,  شوخي نمايد.
امیرالمؤمنین و برنامه‏ى تربیت اخلاقى :علاج دنیاپرستى را هم امیرالمؤمنین در خطبه‏ى متقین بیان فرموده است: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم». علاج دلبستن و مجذوب شدن به دنیا این است که انسان تقوا پیشه کند که از خواص تقوا یکى همین است که «عظم الخالق فى انفسهم»؛ خدا در دل انسان، در جان انسان آنچنان جایگاهى پیدا میکند که همه چیز در نظر او کوچک میشود. این مقامات دنیوى، این اموال، این زیبائى‏ها، این جلوه‏هاى زندگى مادى، این لذتهاى گوناگون در نظر انسان حقیر میشود و بر اثر عظمت یاد الهى در دل انسان، اهمیت پیدا نمیکند. از خصوصیات تقوا همین است. خود او هم – امیرالمؤمنین – مظهر کامل همین معنا بود. ما باید این شبها، این روزها و این دعاها را قدر بدانیم. توجه به این دعاها، تذکر مضامین این دعاها خیلى ارزش دارد؛ اگر قدردانى کنیم. اینها علاج درد درونى ماست که متأسفانه آحاد بشر در همه‏ى دورانها به آن مبتلا بوده‏اند. باید هرچه میتوانیم این بیمارى، این درد بزرگ، این ضایعه – دلبستگى به دنیا – را در خودمان کم کنیم. توجه به خداى متعال و تذکر عظمت پروردگار یکى از راه‏هاست. لذا شما دعاهاى امیرالمؤمنین را نگاه کنید؛ پرشورترین دعاها همین دعاهاى امیرالمؤمنین است. البته ادعیه‏ى رسیده‏ى از معصومین (علیهم‏السّلام) همه پرمغز، پرمضمون از لحاظ سوز و گداز عاشقانه و عارفانه است و غالباً در حد عالى، منتها جزو بهترینها یا شاید بهترینها، این دعاهائى است که از امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) رسیده است. همین دعاى کمیل یا دعاى صباح یا دعاى مناجات شعبانیه، که من از امام(رضوان اللَّه علیه) یک وقتى پرسیدم که در بین این دعاها شما بیشتر به کدام علاقه دارید، ایشان گفتند دعاى کمیل و مناجات شعبانیه. هر دو از امیرالمؤمنین
(علیه الصّلاة و السّلام) است. این راز و نیاز و سوز و گداز امیرالمؤمنین و هم مناجاتهاى آن بزرگوار، حقیقتاً گدازنده است براى کسى که توجه داشته باشد.
رفتار امام علي (ع ) با خوارج چگونه بود
حضرت در مقابل خوارج , از سخت گيريها و كيفرهاي رايج مخالفان خودداري كرد و با رعايت كامل حقوق انساني شان , فرمود :« ان لكم عندنا ثلاثا لانمنعكم صلوه في هذاالمسجد و لا… » سه حق مسلم شما در نزد ما محفوظ است : ما هرگز شما را از گزاردن نماز در مسجد جامع شهر و شركت در اجتماعات خود منع نمي كنيم , حقوق شما را از بيت المال تا هنگامي كه با ما هستيد مي پردازيم , تا شما بر ما شمشير نكشيد و جنگ نياغازيد , نبرد نمي كنيم . » (1 )امام , با شناخت كامل خوارج و با دقت تمام , بهترين رفتار را برگزيد تا بهانه اي به دست آنان ندهد. حضرت درباره ويژگي هاي اين گروه , مي فرمايد :« جفاه طغام و عبيد اقزام جمعوا من كل اوب و تلقطوا من كل شوب …. » مردمي خشن , فاقد انديشه عالي و احساس لطيف انساني , برده صفت , اوباشاني كه از هر گوشه اي جمع شده اند و از هر ناحيه اي فراهم آمده اند. اين ها كساني هستند كه بايد اول تعليم ببينند , آداب اسلامي به آن ها آموزش داده شود و در فرهنگ اسلامي رشد يابند. بايد بر اين ها قيم گمارد تا دستشان گرفته شود نه اين كه آزاد بگردند , شمشيرها در دست نگهدارند و درباره ماهيت اسلام اظهار نظر كنند. اين ها نه از مهاجرانند كه از خانه هاشان به خاطر اسلام مهاجرت كردند و نه از انصار كه مهاجران را در جوار خود پذيرفتند.آنچه در سيماي خوارج به خوبي قابل مشاهد است , ناداني آن ها است , ناداني اي كه در سايه
آن فريب خوردند و با مشاهده نيزه هاي آراسته به قرآن در ترديد فرو رفتند امام به آن ها فرمود :ثم انتم شرار الناس و من رمي به الشيطان مراميه و ضرب به يتهه … انتم معاشر اخفا الهام , سفها الاحلام … , شما بدترين مردم هستيد. شما نيروهايي در دست شيطانيد كه از وجود پليد شما براي ضربه زدن نشانه خود استفاده مي كند و به وسيله شما مردم را در حيرت و ترديد و گمراهي مي افكند…. شما گروهي سبك مغز و كم خرد و نادانيد . (2 )شروع نبرد نهرواندر اين نبرد , امام از بسيج عمومي چشم پوشيد , آن حضرت پيش از درگيري با خوارج حدود 65 هزار نيرو براي جنگ با سپاه شام آماده كرده بود. قيام خوارج و قتل عام مردم توسط آنان , سبب شد امام به طور موقت از نبرد چشم بپوشيد و به نابودي اين فتنه داخلي بينديشد. سپاه حدود هفت هزار نفري امام به سوي نهروان عزيمت كرد. در مقابل آنان , سپاه دوازده هزار نفري خوارج مشاهده مي شد. عبدالله بن كوا و عبدالله بن وهب راسبي فرماندهان سپاه خوارج بودند . (3 )حضرت , به روش معمول خويش , نخست به اندرز و ارشاد و اتمام حجت روي آورد , ولي آنان با هلهله و رجز خواني پاسخ دادند. امام حرث بن مره عبدي را جهت مذاكره نزد آنان فرستاد. خوارج نماينده حضرت را از پاي درآوردند . (4 ) ياران از امام خواستند اجازه تيراندازي دهد . حضرت فرمود : دست نگهداريد. خوارج فرياد مي زدند : « پيش به سوي بهشت » وقتي حضرت چنين ديد , جنگ را آغاز كرد. (4 ) آن بزرگوار پرچمي به ابوايوب انصاري داد و فرياد برآورد , هر كه زير اين پرچم پناه آورد در امان است , اگر كسي را نكشته و به هيچ يك از مسلمانان تعرض نكرده باشد , و نيز هر كس به كوفه يا مدائن روي آورد , در امان است و جانش محفوظ خواهد ماند.

با اين اقدام حضرت , حدود 800 نفر از خوارج جدا شدند و به كوفه و مدائن بازگشتند. چهره برجسته اين گروه « عروه بن نوفل اشجعي » بود كه با 500 سوار به كوفه بازگشت . برخي از نويسندگان سپاه نهروانيان را 400 تن نگاشته اند كه با اين اقدام امام تنها 1400 تن از آنان باقي ماندند . (6 )با شروع جنگ , صداي شيهه اسبان , چكاچك شمشيرها و فرياد جانخراش مجروحان سرزمين نهروان را به لرزه درآورد. امام دستور داد خوارج را در محاصره قرار دهند و از راست و چپ بر آنان حمله كنند. به زودي نيروهاي حضرت چون كمربندي خوارج را احاطه كردند . (7 )امام ـ براي اين كه حتي يك نفر از آن ها جان سالم به در نبرد ـ اسود بن قيس مرادي را ماموريت داد از باز شدن كمربند محاصره جلوگيري كند.با تدبير نظامي امام , پس از دو ساعت , جنگ پايان يافت . و در اين نبرد تنها شماري بسيار اندك از خوارج گريختند.نتيجه همان شد كه امام پيش از شروع جنگ , پيش بيني فرموده بود : « به خدا سوگند , ده كس از آنان از مرگ نرهد و از شما ده تن بيش تر كشته نشود . » (8 )حضرت پس از پيروزي بر خوارج , لشكرش را فرمان داد به كوفه باز گردد. آنگاه با سربازان همراهش كنار اجساد خوارج آمد و با تاثر فرمود :بوسا لكم لقد ضركم من غركم فقيل له : من غرهم … رنج و سختي بر شما باد. راستي آن كه شما را فريفت , زياني مهم و جبران ناپذير بر شما وارد ساخت . پرسيدند : چه كسي آن ها را فريب دادحضرت فرمود : شيطان گمراه كننده و نفس هايي كه انسان ها را به بدي وا مي دارد. نفس اماره به وسيله آرزوهاي نادرست و حساب شده آن ها را فريفت و دام هاي عصيان را به روي
آنها گشود و به آنان وعده پيروزي داد و سرانجام به آتش سوزان دوزخشان درافكند . (9 )سرانجام شعله هاي فتنه مقدس نادان با تدبير حضرت فرو نشست , آنچه در اين حادثه مهم و قابل توجه مي نمايد , آن است كه امام عبادت , زهد , قيافه هاي حق به جانب و جامه هاي ژنده خوارج را ناديده گرفت , همه را از دم تيغ گذراند و فرمود :« فانا فقات عين الفتنه و لكم يكن ليجتره عليها احد غيري بعد ان ماج غيهبها و اشتد كلبها » من چشم اين فتنه را درآوردم . جز من هيچ كس جرات چنين كاري نداشت . پس از آن كه موج تاريكي و شبه ناكي اش بالا گرفته بود و « هاري » اش فزوني يافته بود . (10 )آري كسي جز حضرت علي عليه السلام و بصيرت و ايمان نافذش نمي توانست بر روي نادانان مقدس شمشير بكشد و خطرشان را برطرف سازد.به پايان آمد اين دفترحكايت همچنان باقي است .
امام(ع) در برخورد با خوارج

پس از آن که حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین مجبور به پذیرش حکمیت شد و از صفین به کوفه بازگشت، در نزدیکی کوفه کم کم گروهی از یاران حضرت از سپاه او جدا شدند، به منطقه حروراء در نیم فرسنگی کوفه رفتند و پرچم مخالفت با حضرت را در آنجا برافراشتند. این گروه بعدها به حروریه نیز معروف شدند.خوارج از جاهل ترین، متعصب ترین، پرخاشگرترین و خشن ترین افراد نسبت به حضرت علی(ع) بودند، که به هیچ وجه حاضر به پذیرش و تسلیم در مقابل سخنان حق امام علی(ع) نشدند. آن ها اشکالاتی به حضرت علی(ع) وارد می کردند و امام(ع) با دقت به تمام اشکالات آن ها پاسخ می داد.
اعتراضات خوارج حدود شش ماه طول کشید و حضرت در مقابل آن ها فقط به ارشاد و هدایت آنان می پرداخت. آن ها در اعتراض های خود به هیچ وجه رعایت ادب را نمی کردند و از ناسزاگویی، هتاکی و … نسبت به امام(ع) خودداری نمی کردند. با این حال حضرت علی(ع) در مقابل آنان در نهایت بردباری و تحمل رفتار می کرد و از هر گونه اقدام خشونت باری که به تحریک احساسات آن ها بینجامد، به شدت پرهیز می نمود و تنها زمانی به نبرد با آن ها پرداخت که در مقابل حضرت به جنگ و خون ریزی و حرکت مسلحانه اقدام کردند.
امیر مؤمنان(ع) در مقابل آن ها همانند پدری مهربان در نهایت عطوفت، مهربانی و رحمت رفتار می کرد تا در حدّ امکان آنان را هدایت کند و از گمراهی نجات بخشد و با همین روش توانست دو سوم آن ها را جدا کند و تنها با یک سوم باقی مانده مجبور به نبرد شد.در اینجا به بخشی از اقدامات خشن خوارج و تلاش های دلسوزانه حضرت در مقابل آن ها اشاره می کنیم.

نمونه ای از کارهای خوارج
* سعی در بر هم زدن نماز جماعت
از اقدامات خوارج در مخالفت با حکومت حضرت علی علیه السلام این بود که آنان با حضور در مسجد و عدم شرکت در نماز، مخالفت خود را اظهار می کردند و هنگام اقامه نماز به دادن شعارهای تند می پرداختند.
یک روز که امام(ع) در حال اقامه نماز جماعت بود، عبدالله بن کواء ـ با صدای بلند این آیه را تلاوت کرد:«و لقد اوحی الیک و الی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطنّ عملک و لتکوننّ من الخاسرین؛
هر آینه به تو و به پیامبران پیش از تو وحی شد که اگر شرک ورزی، عملت تباه می شود و از
زیانکاران خواهی بود.»امام(ع) در حال تلاوت ابن کواء سکوت کرد تا آیه را تمام کرد، آنگاه نماز را ادامه داد. با شروع امام(ع) به قرائت ابن کواء بار دیگر همان آیه را تلاوت کرد و امام مانند گذشته در حال قرائت او سکوت کرد. سرانجام پس از این که چند بار این عمل تکرار شد امام(ع) این آیه را تلاوت کرد:«فاصبر ان وعد الله حق و لا یستخفنّک الذین لا یؤمنون؛صبر کن به درستی که وعده خدا حق است و کارهای افراد غیر مؤمن تو را خشمگین نسازد.»با تلاوت این آیه ابن کواء ساکت شد و حضرت نماز را به پایان رساند.
اغتشاش در سخنرانی امام(ع)
روزی امام علیه السلام در مسجد کوفه برای مردم سخنرانی می کرد. در بین صحبت های امام(ع)، از گوشه مسجد یکی از خوارج به پا خاست و با صدای بلند، شعار «لا حکم الا لله» را سر داد. به دنبال شعار او یکی دیگر از خوارج از گوشه دیگر مسجد همین عمل را تکرار کرد و پس از آن گروهی برخاستند و همصدا به دادن شعار پرداختند. حضرت مدتی صبر کرد تا آن ها ساکت شدند، آنگاه فرمود:
«سخن حقی است، ولی آنان اهداف باطلی را دنبال می کنند». سپس ادامه داد:«تا وقتی با ما هستید از سه حق برخوردارید: [و جسارت ها و بی ادبی های شما موجب نمی شود تا شما را از این حقوق محروم کنیم].اول این که از ورود شما به مساجد جلوگیری نمی کنیم .
و دوم این که حقوقتان را از بیت المال قطع نمی کنیم .
و سوم این که تا اقدام به جنگ نکنید با شما نبرد نمی کنیم».روز دیگری که امام(ع) در مسجد کوفه مشغول سخنرانی بود، یکی از خوارج شعار «لا حکم الا لله»
را با صدای بلند سر داد. امام(ع) فرمود:
«بزرگ است خدا، سخن حقی است که آن ها مقصود باطلی از آن دارند».
آنگاه ادامه داد:«اگر آنان سکوت کنند با آنان مانند دیگران رفتار می کنیم و اگر سخن بگویند، پاسخ می گوییم و اگر شورش کنند با آن ها نبرد می کنیم».روزی یکی از خوارج وارد مسجد شد و شعار یادشده را سر داد. مردم دور او را گرفتند و او شعار خود را تکرار کرد و این بار گفت: لا حکم الا لله و لوکره ابوالحسن. امام(ع) در پاسخ او گفت:
«من هرگز حکومت خدا را مکروه نمی شمارم ، ولی منتظر حکم خدا در باره شما هستم.»
مردم به امام(ع) گفتند: «چرا به این ها این همه مهلت و آزادی می دهید؟ چرا ریشه آنان را قطع نمی کنید؟» فرمود:«آنان نابود نمی شوند، گروهی از آنان در صلب پدران و رحم مادران باقی هستند و به همین حال تا روز رستاخیز خواهند بود».
* ناسزاگویی به امام(ع)
نقل شده است که حضرت علی علیه السلام در میان اصحابش نشسته بود، زن زیبایی از آنجا عبور کرد و توجه حاضران را به خود جلب کرد، امام(ع) فرمود: «چشمان این مردان سخت در طلب است و این مایه تحریک و هیجان است. بنابراین هر گاه یکی از شما نگاهش به زن زیبایی افتاد، با همسر خود آمیزش کند. چرا که این زنی است همچون آن. یکی از خوارج که حاضر بود با شنیدن سخن حضرت گفت:« خداوند این کافر! را بکشد، چقدر دانا و فقیه است!» اصحاب یورش بردند که او را بکشند، امام فرمود:
«آرام باشید! جواب دشنام، دشنام است یا گذشت از گناه».
هنگامی که حضرت علی علیه السلام برای مردم سخنرانی می کرد، عبدالله بن کواء گفت: «خداوند تو شیطان را بکشد! چه فهیم و چه فصیح هستی!»و نیز روایت شده که روزی ابن کواء در مصرف آب برای وضو زیاده روی کرد. حضرت علی(ع) به او فرمود: «در مصرف آب اسراف کردی!» ابن کواء با جسارت و بی ادبی پاسخ داد: «اسراف تو در خون مسلمانان بیشتر است».
اقدامات حضرت علی علیه السلام برای هدایت خوارج
آنچه گفته شد نمونه ای از برخوردهای جاهلانه، گستاخانه و بی ادبانه خوارج با حضرت علی علیه السلام بود که امام(ع) در نهایت بردباری، خویشتن داری، رأفت و عطوفت با آنان برخورد می کرد. کارهای جاهلانه خوارج هیچ گاه حضرت را بر آن نداشت تا با آنان برخورد تند و خشن نماید یا از حقوق اجتماعی و سیاسی محرومشان سازد. وضعیت به همین صورت می گذشت تا این که خوارج در صدد سازمان دهی برای آشوب و قیام مسلحانه بر آمدند. در این مرحله نیز امیر مؤمنان در حد ممکن از هیچ تلاش و کوششی برای هدایت آنان خودداری نکرد و به هر وسیله ای که احتمال می داد آن ها را از خواب غفلت بیدار کند و به راه راست رهنمون شود، متوسل شد.حضرت علی(ع) برای هدایت خوارج کارهای متعددی انجام داد. یکی از اقدامات حضرت ملاقات های خصوصی بود که با رهبران آن ها انجام می داد. در این ملاقات ها امام(ع) سعی می کرد شبهات آنان را پاسخ گوید و متوجه اشتباهاتشان نماید تا از راهی که انتخاب کرده اند بازگردند.دیگر از اقدامات حضرت علی(ع) فرستادن اشخاص وجیه و سرشناس برای هدایت و راهنمایی آن ها بود ،تا شاید شخصیت آنان خوارج را به فکر وادارد و آن ها را متوجه اشتباه خود نماید.
برای این منظور ابن عباس را ـ که در بحث و گفتگو مهارت زیادی داشت ـ به سوی آن ها فرستاد تا با آن ها به بحث و گفتگو بپردازد و اشکالاتشان را پاسخ گوید.  پس از او بزرگانی همچون صعصعة
بن صوحان، زیاد بن نضر را برای نصیحت آنان فرستاد، ولی سخنان آن ها نتوانست خوارج را از خواب غفلت بیدار کند و بدون نتیجه به سوی امام(ع) بازگشتند. آنگاه امام(ع) شخصاً به اردوگاه آن ها رفت و با ایشان به گفتگو پرداخت. در این گفتگو سخنان زیادی بین آن حضرت و خوارج ردّ و بدل شد و امام(ع) به همه شبهات آن ها پاسخ گفت. در پایان خوارج از امام(ع) خواستند توبه نماید. امام نیز بدون اشاره به گناه خاصی در پیشگاه خداوند توبه کرد. بدینسان خوارج به کوفه بازگشتند. پس از بازگشت خوارج به کوفه اشعث بن قیس خدمت امام(ع) رسید و گفت شایع شده است که شما از پیمان خود برگشته اید و حکمیت را کفر و گمراهی می دانید. پس از سخنان اشعث امام(ع) اعلام داشت:«هر کس می اندیشد که من از پیمان تحکیم بازگشته ام دروغ می گوید و هر کس آن را گمراهی بداند خود گمراه است».با سخنان امام(ع) خوارج بار دیگر با شعار «لا حکم الا لله» مسجد را ترک کرده، به اردوگاه خود بازگشتند.بار دیگر امام(ع) تلاش های خود را برای هدایت آنان از سر گرفت و در مناظره ای که با آن ها داشت موفق شد دو هزار نفر از آنان را به سوی خود جذب کند.پس از آن ابن عباس را بار دیگر نزد آنان فرستاد ولی خوارج به عناد و لجاجت روی آورده بودند و تصمیم به تسلیم در برابر حق نداشتند، لذا تلاش های امام(ع) کمتر نتیجه می داد.
در یکی از مذاکراتی که حضرت علی(ع) با آن ها داشت از آن ها خواست دوازده نفر را از بین خود انتخاب کنند و خود نیز به همین تعداد جدا کرد و با آن ها به گفتگو پرداخت. در پایان این گفتگو عبدالله بن کواء که از رهبران آنان بود با پانصد نفر از خوارج جدا شد و به یاران حضرت پیوست.پس از اعلام نتیجه حکمیت، امام علیه السلام مخالفت خود را با آن اعلام کرد و از مردم خواست

مقاله حضرت علي
برای جنگ با معاویه در نخیله ـ لشکرگاه امام(ع) ـ اجتماع کنند. از سوی دیگر به دنبال خوارج فرستاد و از آن ها خواست برای جنگ با معاویه به سپاه او بپیوندند. خوارج پاسخ دادند ما ترا شایسته رهبری و امامت نمی دانیم.در این میان به امام علیه السلام گزارش رسید که خوارج در خانه عبدالله بن وهب راسبی به دور هم گرد آمده اند و به عنوان امر به معروف و نهی از منکر تصمیم بر قیام مسلحانه گرفته اند و به این منظور نامه ای به همفکران خود در بصره نوشته و از آنان دعوت کرده اند که هر چه زودتر به اردوگاه خوارج نهروان در کنار خیبر بپیوندند و خوارج بصره نیز اعلام آمادگی کرده اند. بر همین اساس گروهی از یاران امام(ع) اصرار ورزیدند که پیش از نبرد با معاویه کار خوارج را یکسره سازند. امام(ع) به پیشنهاد آنان اهمیت نداد و فرمود:«آنان را رها سازید و سراغ گروهی بروید که می خواهند در روی زمین شاهان ستمگر باشند و مؤمنان را به بردگی بگیرند».سپاه امام(ع) از نخیله به مقصد شام از شهر انبار، شاهی، دباها عبور کردند تا به دمما رسیدند. در همین حال که سپاه امام(ع) به سوی شام در حرکت بود به آن حضرت گزارش رسید که خوارج عبدالله بن خباب بن ارت و همسر باردارش را به جرم این که با عقیده آن ها مخالف بوده است، به قتل رسانده اند. خوارج هر کس را که از آن طرف عبور می کرد، نظرش را در باره حکمیت سؤال می کردند و در صورت مخالفت با نظرشان او را می کشتند.
امیر مؤمنان(ع) چون از قتل عبدالله آگاه شد، حارث بن مرّة را روانه پادگان خوارج کرد تا گزارش صحیحی از جریان بیاورد. وقتی حارث وارد جمع آنان شد تا از جریان به طور صحیح آگاه گردد، بر خلاف تمام اصول اسلامی و انسانی، او را کشتند. قتل سفیر امام(ع) بسیار بر تأثر حضرت افزود. در این موقع گروهی به حضور امام رسیدند و گفتند: «آیا صحیح است که با وجود چنین خطری که
پشت گوش ما وجود دارد به سوی شام برویم و زنان و فرزندان خود را در میان آنان بگذاریم؟»با این وضع امام(ع) نمی توانست کوفه را تنها و بی دفاع رها کند، لذا تصمیم به مقابله با خوارج گرفت و به سوی نهروان حرکت کرد. نزدیک نهروان شخصی را به سوی آن ها فرستاد که از انگیزه آنان سؤال کند. خوارج گفتند:
«ما با علی سخن نمی گوییم، زیرا می ترسیم ما را همچون «ابن کواء» و دیگران با سخنان زیبای خویش گمراه کند.»
آنگاه حضرت علی(ع) طی نامه ای آن ها را نصیحت کرد و از آنان خواست قاتلان عبدالله را تحویل دهند و بازگردند. نامه را به وسیله قیس بن سعد و ابوایوب انصاری نزد آنان فرستاد. ابوایوب و قیس بن سعد هر کدام جداگانه به نصیحت خوارج پرداختند، ولی سخنان آن ها در خوارج مؤثر واقع نشد.امام علیه السلام پس از آرایش سپاه خویش، در بخش سواره نظام پرچم امانی برافراشت و به ابوایوب انصاری دستور داد که فریاد زند:«راه بازگشت باز است و کسانی که به دور این پرچم گرد آیند، توبه آنان پذیرفته می شود و هر کس وارد کوفه گردد یا از این گروه جدا شود ،در امن و امان است. ما اصرار به ریختن خون شما نداریم.»در اینجا نیز حضرت با آن ها به گفتگو پرداخت و اشکالات آن ها را یک یک با سعه صدر و بردباری پاسخ داد. در اثر تلاش های آن حضرت 8000 نفر از 12000 نفر از خوارج جدا شدند و توبه کردند و 4000 نفر به عناد و لجاجت خود ادامه دادند.امام(ع) در این جنگ نیز به یاران خود دستور داد آغازگر نبرد نباشند.با توجه به آنچه گفته شد اصل در برخورد با مخالفان در حکومت حضرت علی(ع) بر رأفت و رحمت

فایل : 19 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...