مقاله روستای دوز عنبه

مقاله روستای دوز عنبه

مقدمه

گرچه در عرف و سياست و فرهنگ و مطبوعات معاصر مملكت ما يك ده در هيچ مورد بهيچ وجه حسابي نمي آيد ولي بهر صورت هسته اصلي تشكيلات اجتماعي اين سرزمين و زمينه اصلي قضاوت درباره تمدن آن همين دهات پراكنده است كه نه كنجكاوي متتعبان را مي انگيزد و نه حتي علاقمندي خريداران راي و سياستمداران و صاحبان امر را .

چرا گاهي اتفاق افتاده است كه مستشرفي يا لهجه شناسي بعنوان تحقيق در لهجه دور افتاده اي سري به دهات هم زده است و مجموعه اي نيز گردآورده است ولي غير از آنچه مربوط بمورد علاقه اوست ، نه ازمردم اين دهات و نه آداب و رسومشان و نه از وضع معيشتشان چيزي در اينگونه مجموعه ها نمي توان يافت .

يا اگر مي توان يافت بسيار گذرا و سرسري است . تقصير هم از كسي نيست .

ناشناخته هاي اين سرزمين آنقدر فراوان است كه كمتر كسي حوصله مي كند به موضوع حقيري بپردازد و وقت خود را صرف تحقيق در مورد يك روستا كند .

اين تحقيق در مورد يك روستا است كه هسته اوليه تشكيل آن امامزاده است و در ميان روستاهاي مجاور اهميت خاص خود را دارد

موقعيت جغرافيايي

روستاي دوز عنبه روي سراشيبي تپه اي كه شيب آن از شمال به جنوب است واقع شده . در قسمت شمال اين روستا روستايي به نام اسكول دره قرار دارد و در قسمت جنوب روستايي به نام آجين دوجين قرار دارد و در قسمت شرق روستايي به نام وليان و در قسمت غرب تپه اي به نام قراول (نگهبان) قرار دارد ، داراي آب و هواي كوهستاني و سرد است و در گذشته تنها وسيله حمل و نقل قاطر و الاغ بود . و روستاييان در گذشته محصولات خود را به ديگر نقاط مي بردند و لوازم مورد نياز خود را از ديگر روستاها تهيه مي كردند .

در بهار به كشت و كار و كشاورزي مشغول بودند و با فرا رسيدن زمستان به پذيرايي از گاوها و گوسفندان مي پرداختند و در فصل پايير اهالي ده براي غذاي زمستانه حيوانات خود انبار مي كردند و در زمستان از آنها استفاده مي كردند .

شغل مردم كشاورزي ، دامداري و در كنار نگه داري گاو و گوسفند مرغ نيز پرورش مي دادند و در گذشته كه گاز وجود نداشت زنها مجبور بودند براي گرم كردن خانه و درست كردن غذا از آتش استفاده كنند به اين اجاق ها كه روي آنها غذا درست مي كردند اصطلاحاً «كله» مي گفتند «به فنحه كاو كسره ي» و ساعتها مجبور بودند كه در سرما و يا گرما در كنار آتش غذا درست كنند ، برق هم نبود و از چراغ استفاده مي كردند لوله كشي آب در خانه ها موجود نبود و براي تهيه آب بايد به چشمه ها و آب انبارها مي رفتند كه بعداً به شرح آن مي پردازيم .

بعد از تقيه امام جعفر صادق نوادگان و فرزندان آنها به خاطر فشار دشمنان هر كدام به طرفي مهاجرت كردند كه  از جمله آنان يحيي فرزند امام موسي كاظم به همراه مادر و خواهرش بودند كه اينها به خاطر فشار دشمنان به سمت روستاي دوزعنبر كشيده شدند . در آن زمان روستاي دوزعنبه خالي از سكنه بود ولي روستاي مجاور به نام وليان كه در آن اربابزادگان و زمين داران زندگي مي كردند .

بين دو روستاي دوزعنبه و وليان كوهي قرار داشت كه اربازادگان وليان به خاطر تسلط داشتن بر نواحي فرد يا افرادي را به عنوان نگهبان به آنجا فرستاده بودند و نام آن كوه را به خاطر همان نگهبانان «قراول»
مي گويند .

در مسير آمدن اين بزرگواران را كه در آنجا مادر حضرت يحيي فرزند خود را سقط مي كند و در همانجا برسر و صورت خود مي زند و مي گويد «حكم والي» يعني بچه ام كه مانند گل است از بين رفت اين راه برا روستاييان داراي ارزش خاصي است .

از طرف ديگر گوهرتاج[1] در مشهد به خاطر ارادت به امامان در هر روستا ياهر مكاني كه مي ديد امازاده اي گمنام هستند براي آنها مقبره اي
مي ساخت تا ياد و خاطره آنان از بين نرود و براي امازاده روستاي دوزعنبه نيز مقبره ساختند . روستاي وليان سيدني را به همراه همسرش براي خدمت اين امامزاده (مثلاً روشن كردن چراغ و تميز نگهداشتن امامزاده متعهد كرده بود) و اين سيد به آباد نمودن اين امامزاده مشغول بود .

پنج پسر اين سيد برجاي مانده به نامهاي ميرقاسم ، ميرهاشم ، ميرعمو ، ميراكبر ، مير مظفر .

خان ها و اربا هاي وليان براي جبران زحمات اين سيد زميني واقع در روستاي شنده به نام مزرعه دادن د اين زمين نسل اندر نسل متعلق به سيد ها و فرزندان و نوادگان آنها مي باشد .

از طرفي ديگر افرادي به نام قنبر و ملي به اين روستا آمدند و ازدواج كردند اينها نيز داراي فرزنداني شدند و در اين روستا سكني گزيدند و به اين ترتيب روستا سه طايفه خانوادگي به نامهاي حسيني قنبريها و قلي زاده به وجود آمدند .

 

نام گذاري روستا :

عده اي معتقدند كه چون يك مرد در مابين دو زن (يعني امامزاده يحيي و مادرش بي بي شهربانو و خواهرش بي بي سكينه) قرار دارد و نام آن را «دو زندر بهر » ناميدند و بعدها به خاطر تلفظ راحت تر آن را به طور مخفف «دوزعنبه » ناميدند .

و عده ديگر معتقدند كه چون يك «ديزني و انبر» از اين روستا پيدا شده آن را دنيزي و انبر نامدند و بعدها اين هم به طور مخفف دوزعنبه ناميدند.

 

فعاليت اقتصادي ساكنان روستا :

ساكنان روستا در گذشته درآمد خود را از راه دامداري و به خصوص كشاورزي تأمين مي كردند و وسايل مورد نياز خود را مانند غذا ، لباس ، تهيه منزل و لبنيات و … را از طريق پولي كه از همين فعاليتها بدست مي آوردند تهيه مي كردند .

و براي تداوم زندگي به ناچار به تغيير شكل محيط طبيعي و توليد پرداختند و چون امروزه يك فرد نمي توانست به تنهايي همة نيازهاي خود را تأمين كند ناگزير از افراد ديگر روستا كمك گرفتند و هر يك از افراد غير از كشاورزي به فعاليتهاي ديگري مشغول شدند و نيز در زمينة كشاورزي از ابزارآلات جديد استفاده كردند و از طرف ديگر نيز با افزايش جمعيت و كمبود زمينهاي كشاورزي ديگر كشاورزي نمي توانست قادر به تأمين نيازها نبود در نتيجه بيشتر ساكنان در دوره هاي حاضر از فعاليتهاي توليدي به فعاليتهاي غير توليدي مانند ( خدمات و بازرگاني ) گرديده اند و بيشتر به كارهايي كه منجر به توليد نمي شود مي پردازند و در كارخانه هايي كه در اطراف روستا مستقر شده اند به كار مشغول هستند و بقيه نيز كه
نمي توانند نيازهاي خود را در روستا تأمين كنند به شهرهاي مي روند و در بخش هاي ديگر كار مي كنند .

 

منابع آب :‌

اهالي ده براي مصرف آب مورد نياز خانه ها و مزارع خود از چشمه ها و قنات هاي داخل روستا يا اطراف روستا استفاده مي كردند . چشمه هاي متعددي در ده وجود داشت. مهمترين منبع آب روستا قنات است كه داراي آبي گوارا و خنك و سالم است . روستاييان خصوصاً ( خاندان قلي زاده ) در دوزعنبر از اين آب ، تابستان براي آبياري باغ ها و مزارع خود استفاده مي كردند و زمستان نيز براي آشاميدن ( اگرچه در تابستان اين آب براي خوردن هم استفاده مي شد اما چون به علت آبياري مقدار آن كم بود و بيشتر مصرف اين آب زمستان است كه هنوز هم به همين منوال ادامه يافته است ).

اين آب در دوره ما توسط متصدي آن به منبع بزرگي كه در بالا محله است مي رود و در آن جا وقتي منبع پر شد از آن براي آشاميدن و كارهاي خانگي استفاده مي شود و روستاييان براي حفر آن خيلي تلاش كردند و آب آن جهت فروش به غير اهالي ده خيلي گران است .

و ديگر منبع آب براي روستا دو آب انبار است كه يكي در بالا محله و ديگري در جوار امامزاده ساخته شده و در زمان هاي گذشته كه لوله كشي نبود از آن براي آشاميدن و شستن ظرف و ظروف استفاده مي شد و
چشمه اي به نام كهريز به ( فتحه ك و حذف ه در هنگام تلفظ ) كه اين آب نيز در گذشته اهميت خاص خود را داشت .

و آب اين چشمه براي حمام و غسالي و از آن جهت استحمام و غسل دادن مردگان استفاده مي شده است .

الان كه ديگر در هر خانه اي حمام است و نياز به حمام عمومي نيست و ديگر روستاييان براي لايه روبي اين چشمه اقدامي نكردند و آب آن در زمين فروكش كرد .

براي غسالخانه نيز حال از آب لوله كشي آب انبار كنار امامزاده استفاده مي شود و يك چشمه ديگر در كنار امامزاده قرار دارد كه (سربند ) نام دارد كه با يك چوب درخت تبريزي به طول 8 متر داخل آن را خالي و براي استفادة راحتتر از آب چشمه درست كرده بودند .

خلاصة مطلب اينكه در گذشته زنها و دختران مجبور بودند روزي 5 ، 6 بار كوزه بدست بگيرند و كنار اين چشمه ها بروند و آب مصرفي خود را تهيه كنند و لباس ها و ظرف هاي خود را براي شستشو به آنجا ببرند ولي امروزه ديگر لوله كشي شده و كارها خيلي راحت تر شده است .

 

عروسي :

مراسم عروسي در عين حال كه ساده بود تشريفات خاص خود را داشت . بيش تر عروسي ها در پاييز برگزار مي شده است . چون در پاييز فصل كار تمام شده بود و مردم روستا از كارها فارغ گرديده بودند .
عروسي ها خيلي باشكوه و زيبا بود . در اين عروسي ها به بچّه ها بيشتر خوش مي گذشت و شيريني و شكلات زيادي مي خوردند .

در قديم براي ازدواج ، نظر دختر و پسر شرط نبود به هر حال ازدواجها صورت مي گرفتند چه دختر و پسر راضي بودند يانه بايد در كنار يكديگر زندگي مي كردند .

عروسي ها در آن موقع هفت روزه بود . يعني در روز اول داماد گندم را به آسياب مي برد تا آسيابان آن را آرد كند در غروب روز دوم آرد را خمير مي كردند و در روز سوم نان مي پختند . در روز چهارم خانوادة داماد به خانة عروس مي رفتند تا اگر كاري باشد انجام دهند . در روز پنجم رخت بران يعني لباس هاي ساده و دور از تشريفات عروس را به خانة عروس
مي بردند . در روز ششم حنا بندان بود و در روز هفتم عروسي .

عروسي ها بر همين منوال ادامه داشت تا اينكه امروزه به عروسي هاي دو روزه خلاصه شد.

 

شرح عروسي هاي( طولاني )

اينگونه بود كه روزي كه قرار بود شب آن حنابندان شود چند نفر از جوانان ده به خانه داماد مي رفتند و او را به حمام مي بردند بعد از حمام لباس هاي نو به تن داماد مي كردند و بيرون مي آوردند . اول به زيارت معصوم زاده ها مي رفتند و سپس به خانة كدخدا . در خانه كدخدا ساق دوشها تعيين مي شدند. تعيين شدن ساق دوشها بدين گونه بود كه آنها داماد را مي خريدند هركس داماد را به قيمت بيشتري مي خريد ، ساق دوش داماد مي شد ( يعني هر كسي كه داماد را به قيمت بيشتري بخرد ساق دوش مي شود به اين دليل است كه از داماد محافظت بيشتري كند و اين انتخاب ساق دوش ها از اين جهت بود كه داماد در طول ازدواج تنها نماند ) اگر داماد در عروسي خودش يا وسايلش از طرف خانوادة عروس ربوده مي شد ساق دوش ها مجبور بودند به همان قيمت كه داماد را خريده اند جريمه دهند . بعداز انتخاب ساق دوش ها به خانة داماد برمي گشتند و داماد دست بزرگتر خودش را به نشانة احترام و تشكر مي بوسيد تقريباً دو سه ساعت كه از عروسي شب گذشته بود از خانة داماد براي خانة عروس حنا مي بردند . زن ها بساط توت و سنجد و كشمش ، تخم مرغ رنگ كرده را به سر مي گرفتند و يكي از نزديكان داماد ( مثلاً خواهر داماد حنا را به سر مي گرفت و به دست عروس و داماد و ساق دوش ها حنا مي بستند . بعداز مراسم حنا بندان همه بزرگان به خانه هاي خودشان مي رفتند و مجلس را براي جوانان ده خالي
مي گذاشتند و جوانان نيز در آنجا پيش دامادمي ماندند و بعد« پس شام » مي خوردند و آواز مي خواندند و مي رقصيدند . از طرفي ديگر عروس را روز قبل به حمام برده اند و لباس نو پوشانده اند و او را با چيزهاي مختصر زينت داده اند بعد از خانة داماد به خانه عروس مي رفتند و جهيزية عروس را كه خانوادة عروس از قبل صورت برداري كرده اند امضا مي كردند و شهادت مي دادند . عروس را سوار بر قاطر و جهيزيه مختصرش را هريك از زن ها يا مردان نزديك آنها در سيني گذاشته كه رويش را با پارچه هاي رنگارنگ پوشانده بودند به دنبال عروس به خانه داماد مي بردند كه اين نمايانگر آن بود كه عروس ما با جهيزيه به خانة داماد رفته است .

افسار اسب را يكي از مردان محرم به عروس به دست مي گرفت وتا خانة داماد مي برد . دامادنيز در خانة خودش منتظر عروس بود . وقتي كه عروس نزديك خانة داماد مي آمد داماد بر سرش انار يا سيب مي انداخت بعد عروس را پيش مي آوردند و در خانة داماد كه رسيد وقتي عروس از پاشنه در گذشت و به او كندازري مي دهند يعني از خانوادة داماد به او پول يا قواره اي زمين مي دادند . بعد عروس را به اتاقش مي بردند و او را بر روي تخت و يا صندلي مي نشاندند پدر عروس مي آمد و براي خوشبختي آنان دعا مي كرد و قرآن مي خواند و عروس را به داماد مي سپرد و مردها نيز به جز پدر عروس از همان جا برگشتند . بعداز عروسي عروس تا چند روز معمولاً سه روز با كسي صحبت نمي كند تا اينكه پدر شوهر يا مادر شوهر به او « رونما » مي دهند . ( روز عروسي همراه عروس يك سفره كمري مي بندند كه درآن غذا براي شام عروس و داماد است تا آن شب كه عروس خجالت مي كشد خانة داماد غذا درست كند شام داشته باشند . )[2]

 

عزا :

در روستاي دوزعنبر عزا نيز براي خود تشريفات مفصلّي داشت .

وقتي كسي فوت مي كرد از همسايه ها كسي به پشت بام خانة عذادار مي رفت و در آنجا شروع به گفتن اذان براي جمع كردن اهالي روستا
مي كرد .

وقتي مردم در هر كجاي روستا صداي اذان را ميشنيدند به خانة فرد فوت شده مي رفتند و با ياري يكديگر كار به خاك سپردن و فرد فوت شده را انجام مي دادند . عده اي به قبرستان مي رفتند و شروع به كندن قبر مي كردند و عده اي نيز جنازه را به غسالخانه مي بردند تا بشويند بعد از اين كار جنازه را در نردبان (چون در آن موقع تابوت نبود) مي گذاشتند و براي اينكه مرده از نردبان نيفتد آن رابا طناب محكم مي كردند بعد نماز مي خوانند و در قبر مي گذاشتند و بر رويش سنگ مي چينند و بعد روي سنگ ها خاك مي ريزند . كار خاكسپاري كه تمام شد دسته جمعيبه خانة‌صاحب عزا مي رفتند و فاتحه و قرآن مي خواندند همان شب هفت نفر از قاريان ده براي قرآن خواندن
مي آمدند .

و بقيه روستا رانيز براي شام دعوت مي كردند .

كل روستا نيز به خاطر اينكه صاحب عزا احساس تنهايي و ناراحتي نكند هر روز به خانة آنان مي رفتند و هر يك نيز براي صاحب عزا چيزي
مي بردند و تا هفتم هر شب بر سر مزار آن مرحوم مي رفتند مراسم سوم و هفتم را نيز به طور مختصر برگزار مي كردند و مراسم جهلم و سال رانيز برگزار مي كنند . به خاطر اينكه قبرستان در مجاورت امامزاده ها بود هر پنج شنبه براي زيارت و فاتحه اهل القبور بر سر خاك مي رفتند و در امامزاده زيارت مي كردند و در همان مراسم ختم مديحه سرايي مي كردند و سورة الرحمن را مي خواندند و بعد بر سر مزار مي رفتند و همه صاحب عزا را به خانة خودش مي بردند وهمين طور اهالي روستا پنج شنبه آخر هر سال بر سر مزارها مي رفتند و سبزه درست مي كردند و بر سر مزارها مي گذاشتند و تا وقتي چهلم آن مرحوم تمام مي شد در روستا جشني به پا نمي كردند و احترام مرحوم و صاحب عزا را نگه مي داشتند .

ولي در زمان حال اگر كسي فوت شود در مسجد روستا براي آگاهي اهالي قرآن مي گذارند . و امروزه نيز ديگر استفاده از نردبان براي حمل ميّت جاي خود را به تابوت داده است و بقيه مراسم مانند خاكسپاري و انجام مراسم هفت و چهلم مانند همان گذشته برگزار مي شود .

مراسم محرم و صفر (عزاداري) :

مراسم محرم و صفر نيز مانند ديگر رسوم روستاييان آداب خاص خود را داشت از يكم محرم اين مراسم شروع مي شد و پيرمردها و بيشتر جوانان هر شب به مسجد مي رفتند و سينه زني و نوحه خواني و عزاداري مي كردند و تا روز نهم ماه محرم كه به آن تاسوعا مي گويند به همين منوال پيش مي رفت و همين طور كه اهالي روستا عزاداري مي كردند چند تن از كساني كه نسبت به سايرين از توانايي مالي برخوردار بودند به عزاداران غذا و به اصطلاح روستاييان «آش حسين» مي گفتند مي دادند بيشتر اين غذاها در آن موقع آبگوشت بود چون روستاييان دامدار بودند مي توانستند آبگوشت بدهند ولي امروزه اين غذاها بيشتر قيمه است و يا قورمه سبزي .

در بعد از ظهر تاسوعا بعلت احترامي كه روستاهاي مجاور براي وجود امامزاده يحيي و سيدها قائل بودند به روستاي دوزعنبر مي رفتند (اين مراسم عزاداري با مراسم عزاداري امروزه چندان تفاوتي ايجاد نشده و آداب و رسوم امروزه تقريباً بر گرفته از آداب و رسوم گذشته است) و همچنين يكي از چيزهايي كه در اين روستا هم براي اهالي و هم براي روستاهاي اطراف اهميت فوق العاده اي دارد «علم» اين روستا است كه امروزه نه تنها از ارزش و اعتبار آن كاسته نشده بلكه هر روز بر اعتبار و ارزش آن افزوده
مي شود .

در بعد از ظهر تاسوعا دسته ها براي اداي احترام به اين روستا
مي آيند كه من الجمله روستاي شنده به روستاي ذورعنبر مي آيند واداي احترام مي آيند بعد روستاي وليان نيز و بعد روستاي آجين دوجين .

اين دسته ها به همين ترتيب كه به روستاي ذورعنبر مي آيند روستاي ذورعنبر جلوي دسته هاي آنان گوسفند قرباني مي كند و اسفند دود مي كنند بعد با هم همراه مي شوند و به جلوي امامزاده مي رفتند و علامت ها به امامزاده سلام مي دادند و كساني كه نذر دارند به عذاداران شربت و چاي
مي دهند و از آنان پذيرايي مي كنند و هيئت ها پس از اتمام اين كارها خداحافظي كرده و به روستاهايشان باز مي گردند تا فردا صبح (يعني روز عاشورا) به استقبال مردم و هيئت هايشان مي آيند .

شب را نيز دوباره يكي از همان خيرين روستا به اهالي شام مي دهند صبح روز عاشورا به وسيله يكي از سيدهاي ده علم را به اتفاق چند نفر ديگر به در خانه ها مي بردند و بعد از اينكه بر در تمام خانه هاي ده بردند به همراه دسته و عزاداران به روستاي آجين دوجين به سمت وليان حركت مي كنند . زن ها نيز كه تاروستاي آجين دوجين هيئت را همراهي مي كردند از همان آجين دوجين بر ميگردند و دسته عزاداران كه به وليان رسيدند جلوي آن روستاي اوليان قرباني مي كنند و اين قرباني ها را به خود اهالي روستا مي دهند آنها به اين قرباني ها اعتقاد دارند بنابر صحبت كه از بزرگان روستا شنيديم متوجه شديم كه اين حساسيت هاي روستاي وليان به سبب اينست كه در قديم ها وقتي يك سال علم روستا به وليان رفت آنها جلوي علم قرباني نكردند و به آن بي اعتنايي كردند و در همان سال در هر خانواده اي يك جوان فوت مي كرد بنابراين آنها در قرباني كردن و تحويل آن به روستاي ذورعنبر حساسيت زيادي دارند .

مردها نيز بعد از سينه زني به روستاي ذورعنبر مي آيند و در مسجد نهار مي خورند .

بعد به خانه هايشان مي روند و شب دوباره به مسجد مي روند و در اصطلاح به آن شام غريبان مي گويند شام مي خورند و عزاداري مي كنند و دوباره به خانه هايشان مي روند بعد روز سوم دوباره براي عزاداري به مسجد مي روند و نهار مي خورند و تا روز اربعين دوباره همين روند ادامه مي يابد .

عزاداري در روز 28 صفر نيز حدود 8 الي 9 خانواده حليم دست
مي كنند و در خانه ها پخش مي كنند و بعد اين مراسم ها ديگر تمام
مي شود .

 

خوراك :

مردم روستا از نظر خوراك چندان غذاي عالي نمي خورندو گوشت نيز در روستا خيلي موجود نبود مگر اين كه وقتي كه چوپان گوسفندان را به كوه مي برد گوسفندي از كوه پرت مي شدو پايش مي شكست .سپس آن را قرباني مي كردند و بين اهالي روستا پخش مي كردند و با گوشت آن آبگوشت درست مي كردندو در آن گوشت ، نخود و لوبيا و سيب زميني مي ريختند وآب آن را «تريد» مي كردندو نخود و لوبيا و سيب زميني را مي كوبيدند و مي خوردند و هر خانواده اي گاو داشت و از شير آن ماست و پنير و كره و دوغ درست مي كردند و استفاده مي كردند و زنها نيز در فصل بهار به باغها مي رفتند و سبزي هاي به نام «شنگه »و «وانك » مي چيدند و با آن غذا درست مي كردند و نوعي سبزي وجود دارد كه به آن غذايي به نام « بپتا تره » درست مي كنند و با نان مي خوردند .

وغذاي صبحانة آنان نان وپنير و چاي مي باشد و اگر در تابستان مردها زود بر سركار مي روند زنها براي آنها ورنهار درست كرده و مي برند كه «زيله » نيز نوعي از غذاي « ورنهار» است كه طرز تهيه آن اينست كه آرد را تاب مي دهند تا رنگش تغيير كند سپس روغن و شكر را اضافه كرده مصرف مي كنند بيشتر نهار ها آش مي خوردند كه از دوغ محلّي روستا در آن استفاده مي كنند[3] .

يكي از آش هاي روستاييان : آش گندم كه در آن گندم را با عدس و لوبيا و چغندر و سيب زميني مي پزند و با دوغ
مي خوردند .«

آش رشته » نوع ديگر است كه در آن نخود و لوبيا، عدس ، سبزي ، سيب زميني و رشته را مي پزند و با دوغ مي خورند .

«شيرپت» يكنوع ديگر از اين است كه فقط شير است ولي به طور خاصي درست مي شود . شير را در « كچول » مي دوشند و تكه سنگ هايي را كه در آتش گون داغ كرده اند توي آن مي ريزند كه شير از حرارتشان بجوش مي آيد و بعد آن را با نان مي خورند و روستاييان عقيده دارند كه زهراب شير را مي گيرد اين غذا بيشتر مخصوص چوپانان است كه همراه گله به كوه مي روند .

پلو هم مي خورند . مثل سبزي پلو ، عدس پلو ، لوبيا پلو…..

يا فسنجان و قيمه درست مي كردند و با برنج مي خوردند و پيداست كه اين خوراك اغنياست . « بلغور دمك » يكنوع ديگر است كه در آن لوبيا چيتي و چغندر و بلغور و سيب زميني و گوجه برغاني راباهم مي پختند و به صورت شل مصرف مي كردند و در محرم و صفر نيز حليم مي پختند . و « آرداله» را نيز مثل زيله آرد را بدون روغن برشته مي كنند و با پياز داغ و شير مخلوط كرده مصرف مي كنند[4] .

اما نانهايي را كه مصرف مي كردند خودشان مي پختند . نان معمولي شان « بي نان » است كه همان نان لواش نازك و بزرگ است كه آن را روي نان بند نازك كرده و به تنور مي زنند و وقتي برشته شد از تنور در مي آورند و نوع ديگر «نان جو » است كه نان كوچك و كلفت و سفت است .

و در هر خانه اي معمولاً هفته اي يكبار نان مي پزند و در صندوق نگهداري مي كردند ولي امروزه نان مورد نياز خود را از نانوايي تهيه مي كنند . «توتك» نوع ديگر نان است كه با آرد گندم مي پزند و با شير خمير مي كنند و روي آن زردة تخم مرغ مي زنند . نوع ديگر توتك « مغز پنجه كش » است كه شكل همان توتك تهيه مي كنند فقط روي آن به جاي زردة تخم مرغ مغز گردو مي ريزند .

ولي امروزه غذاها بطور كلي تغيير كرده و به صورت امروزي تهيه
مي شود . مانند غذاهايي چون قورمه سبزي ، قيمه و پلوها كه شيوة كاملاً امروزي پخته مي شود و ديگر غذا هاي قديمي استفاده نمي شود [5].

 

پوشش ظاهري :

لباس اهالي در زمان هاي گذشته معمولاً ساده بوده است و خود آنها را تهيه مي كردند و مي پوشيدند .

زنها پيراهنشان خيلي بلند بوده و از زير گلو تا روي شكم چاك داشته و با دگمه آن را مي دوختند كه به آن جلو باز مي گفتند و دامن آن ها (زن ها ) قسمت بالاي شليطه شان را كه به تن داشتند مي پوشاند و زير پيراهن هاي خود لباسي به تن داشتند و روي پيراهن هاي خود جليقه مي پوشيدند و جنس پيراهن و جليقه هايشان از پارچه هاي چيت هاي رنگارنگ بود . شلوارهايشان تنگ بوده به پاهايشان مي چسبيده و تا مچ پاي آنها را مي پوشاند .

روي شلوارهاي خود شليطه مي پوشيدند كه طول ان تا بالاي زانوي آنها ست و بسيار چين چين بوده است . و پيرزن ها فقط شليطه مي پوشيدند . زن ها موهاي خود را شانه مي كردند و از عقب در يك رشته مي بافند .كفش آنها اغلب گيوه بوده است . بچه هاي بزرگتر اگر پسر باشند مثل پدر و اگر دختر باشند مثل زنها لباس مي پوشيدند و در مراسم سوگ و عزاداري تنها چادر مشكي به سر مي كردند[6] .

مردها نيز  روي سرشان را كه كمي تراشيده اند يعني موهايشان متوسط است كلاه نمدي به سر مي گذاشتند و ريش انبوهي مي گذاشتند . به غير از جوانان كه ماهي يكبار به اصلاح مي روند و صورت خود را
مي تراشند .

مردها پيراهن سفيدي مي پوشيدند كه از جلو با دگمه باز و بسته
مي شده است مچ دگمه نداشته و موقع كار آستين هايشان را بالا مي زدند .

پيرمردها قباهاي بلند مي پوشيدند و اين خود علايم ريش سفيدي و با تجربگي آن ها بود .

شلوار مخصوص خانه و بيرون نداشتند يك شلوار داشتند كه آن را در همه جا مي پوشيدند .

مردها نيز همانند زنها گيوه مي پوشيدند و گيوه ها را با نخ هاي زينت مي دادند . كف گيوه هاي مردها كلفت است و بافت رويي آن درشت است و در زمستان نيز جوراب مي پوشيدند كه از سرما پاهاي آنها را حفظ كند و پوشش بخصوص ديگري نداشتند .

 

 

لهجه هاي محلي :

 

بشوردين= شستن                                                (boshurdian)

بشين = رفتن                                             (beshian)

بمردين = مردن                                           (bemordain)

پندير = پنير                                     (pendir)

پي ير = پدر                                           (piar)

پي ير زن = پدرزن                                              (piarzan)

قلم = گاو دو ساله كه هنوز نزاييده                          (telem)

تندور = تنور                                                      (tandur)

تيخ = تيغ                                                         (tix)

جوار = بالا                                                       (juar)

جوز =گردو                                                        (jowz)

جير = زير                                                      (jir)

جيف = جيب                                              (jib)

چو = چوب                                                 (cu)

چوچك = گنجشك                                            (cuceck)

خالك = خاله                                                (xalek)

خجير = خوب                                                  (xejir)

خوآر = خواهر                                                    (xuar)

خيوه = وسيله اي كه با آن برف پارو مي كنند و چوبي است (xiveh)

درزن = سوزن                                                 (darzan)

دخاله = شانه دو دندانه                                       (doxaleh)

دو =  دوغ                                        (du)

ديم = صورت                    (dim)

دينج = آرام                      (dinj)

روخانه = رودخانه                     (ruxaneh)

نكاس = سر تير بيرون مانده از طاق         (nekas)

نامزه = نامزد ورده = غلطك نان پختن           (namezeh)

ويدار = درخت بيد                     (varde)

هاداين = دادن                     (hadayen)        هاكشين = كشيدن                                              (hakashian)

هيمه = هيزم                                                    (himeh)

يال = كودك                                                 (yal)

زاما = داماد                                                        (zama)

زيله = حلواي بي شيريني                                     (zileh)

زن مار = مادر زن                                             (zenmar)

زن خوار = خواهر زن                                        (zenxuar)

زن برار = برادر زن                                           (zenberar)

سولاخ = سوراخ                                                  (sulax)

سيف = سيب                                                    (sif)

شلم = شلغم                                                    (shalam)

شو = شب                                                        (show)

شيرپت = غذايي از شير                                       (shirpat)

صب = صبح                                                 (sob)

شيلانك = زرد آلو                                              (shilanek)

قار = قهر                                                          (gar)

قبرقه = استخوان كتف                                        (gabarge)

قزان = ديگ                                                     (gezan)

كارتن = عنكبوت                                           (kartan)

كتاه = كوتاه                                                     (kotah)

عله = اجاق                                                       (kale)

كم = زنبور زرد كوچك                                        (kom)

كندوس = ازگيل                                                 (kendos)

كولي = بر                                                      (kuli)

كيلي = قفل                                                       (kili)

گپ = حرف                                                     (gap)

گون = تيغ كوهي صمغ دار و تند سوز                    (gavan)

مورچانه = مورچه                                           (murcane)

 

[1]-گوهرتاج : همه يكي از پادشاهان ايراني كه ارزش و احترام زيادي براي امام ها و امامزاده ها قايل بود و هرجا امامزاده  اي گمنام بود براي آن مقبره درست
مي كرد.

[2]-رو نما= نوعي هديه كه از طرف خانواده داماد در هنگام عروسي يا بعد از آن به عروس مي دادند .

 

[3] -ورنهار = غذايي است كه در وسط روز يعني بين صبح و ظهر ميل مي شود

[4] – كچول = نوعي ظرف كه با چوب ساخته مي شود

[5] -نان بند = نوعي ابزاري است كه براي نان پختن استفاده مي شود كه با چوب ساخته شده و روي آن پارچه مي كشند و نان را روي آن نازك كرده و به تنور مي چسبانند

 

[6]- شليطه = نوعي دامن كه داراي چين هاي متعددي بوده و زنهاي روستايي روي شلوارهاشان مي پوشيدند

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...