مقاله کامل واکاوی مفهوم عاطفه در ادبیات تعلیمی و تداعی آن در آثار سعدی

مقاله کامل واکاوی مفهوم عاطفه در ادبیات تعلیمی و تداعی آن در آثار سعدی

واکاوی مفهوم عاطفه در ادبیات تعلیمی و تداعی آن در آثار سعدی
چکیده‌
اساساً انسان‌ها بیشتر با عواطف خود به زندگی جان و زیبایی می‌بخشند و با خردورزی، عاطفه‌‌ی شدید یا احساساتشان را تعدیلمی‌کنند؛ لذا عاطفه یا احساس، زمینه درونی و معنوی شعر و عنصر بنیادین در شکلگیری هر اثر ادبی است. آثار سعدی حاوی اشعار ارزشمندی است که شاعر مضامین انسانسازی را در آن مطرح کرده که عمل به آنها فرد را به سعادت می‌رساند. با بررسی متن اشعار مشاهده می‌شود که سعدی چگونه در تک تک اشعار خود عواطف و احساسات انسانی را ذکر کرده است. این پژوهش در پی آن است تا با ارائه‌‌ی تعریف عواطف و احساسات، جلوه‌های آن را در اشعار سعدی نشان داده، ضمن دسته بندی آنها به تجزیه و تحلیل عواطف و احساسات شاعر بپردازد. نگارنده پی برده است که سعدی شناخت تام و کاملی از انسان و نیازهای او داشته است. وی عواطف و احساسات ظریف آدمی را به صورت اشعار لطیف بیان داشته است. او از هر فرصتی برای به اوج رساندن کلام خود و تسخیر بیشتر مخاطب بهره جسته است. نتیجه نشان ‌می‌دهد که سعدی عواطف و احساسات بیشماری را چون: خشم، ترس، نفرت، عشق، بخشش، همدلی و … را در اشعار ارائه‌می‌دهد و خط سیر فکری واحدی را در این زمینه دنبال‌ میکند که بازگویی آن ‌می‌تواند برای نسل جدید کارساز باشد.
کلمات کلیدی: عنصر عاطفه، سعدی، اشعار سعدی، ادبیات تعلیمی.
1.‌ مقدمه
عاطفه واکنشی است که انسان در برابر تجربیات درونی و محیطی از خود نشان ‌می‌دهد. شعر با غلبه‌‌ی احساس و عاطفه بر روح شاعر آغاز می‌شود و این عنصر چگونگی برخورد شاعر را در برابر حوادث نشان ‌می‌دهد. برخی عاطفه را این-گونه تعریف می‌کنند: «عاطفه یا احساس، زمینه‌‌ی درونی و معنوی شعر است، به اعتبار کیفیت برخورد شاعر با جهان خارج و حوادث پیرامونش» [1].
با آنکه محرک عاطفی هنرمند، به عوامل بیرونی و محیطی بستگی دارد؛ اما وابستگی آنها با درون شاعر بیشتر است و ارتباطی مستقیم با درون شاعر دارد. زیرا «آنها بیشتر هنگامی بروز می‌کنندکه تمایلات دائمی یا ادواری فرد به طور ناگهانی خواه تسهیل و خواه عقیم می‌شود. بنابراین وابستگی آنها به ماهیت محرک بیرونی بسیار کمتر از وابستگی آنها به شرایط کلی درونی زندگی فرد در زمان بروز محرک است» [2].
به دلیل گستردگی و اهمیت وجوه عاطفی شعر، میتوان از ابعاد مختلفی به این عنصر نگریست. «همه‌ی رویکردهای عاطفی را می‌توان در دو حوزه جای داد: 1- دریافت عاطفه 2- انتقال عاطفه. در حوزه‌‌ی نخست عواملی مثل نوع عاطفی (عاطفه‌‌ی فردی، جمعی و نوعی)، سطح عاطفی (عاطفه‌‌ی عمیق یا سطحی)، تجربیات و عوامل به وجودآورنده‌‌ی عاطفه و مسائلی که موجب برانگیختن حس عاطفی هنرمند شده (مانند دفاع از کشور، انسانی، دشمن ستیزی، دیدن معشوق و …( مثبت یا منفی بودن عاطفه (منفی مثل غم، ترس، اندوه، درد، یاس و … یا مثبت مثل لذت، شادی، امید و. …)، و در حوزه‌‌ی دوم رویکردهایی مانند تناسب عاطفه با عناصر دیگر مانند تصویر، زبان، اندیشه، موسیقی، فضاسازی، تجربه شعری
و…، نوع پرداخت عاطفه و استمرار نوع عاطفه‌ای خاص در سراسر شعر جای می‌گیرند» [3].
ما در این مقاله تلاش داریم تا عناصر عاطفه (بیشتر گروه اول که در فوق بدان اشاره شد) را در اشعار سعدی مورد بررسی قرار دهیم. پژوهش حاضر در پی این است تا به تحلیل عاطفی اشعار سعدی بپردازد و به اندیشه و دیدگاه شاعر درباره جهان احساسات آدمیان، دست یابد. لذا بر آن هستیم که با شناسایی و طبقه‌بندی عواطف مطرح در «اشعار سعدی»، از جمله: عشق، نفرت، خشم، شادی، اعتماد، بخشش، عقوبت و… رویکرد خالق این اثر را در پرداخت عواطف مزبور مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم.
2.‌ تبیین مفهوم عاطفه
«عاطفه» از لحاظ واژه‌شناسی، شکل پارسیشده واژهای عربی، «عاطفة»، به معنی مهر، محبت، مهربانی و دوستی است. (دهخدا، 1379: ذیل واژه‌‌ی «عاطفه») این واژه در متون کلاسیک فارسی، بر سیاق شکل ملفوظ تازی آن، با تبدیل نوشتار «ة» به «ت»، به صورت «عاطفت» نیز بسیار مورد استعمال بوده است. نمونه‌های ذیل، از آن جمله است:
دارم امید عاطفتی از جناب دوست‌‌‌ کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
(حافظ، 1371:83)
«اگر رحمت و عاطفت پادشاهانه ایشان را دریابد، بندگی نمایند» [4].
«عاطفه را می‌توان پاسخدهی هیجانی تعریف کرد که از روی حالت چهره و از جمله میزان و حدود رفتار بیانی فرد استنباط می‌شود. عاطفه را می‌توان در حد طبیعی، محدود،
کند(کم‌روح) یا سطحی (بی‌روح) توصیف نمود. در محدوده بهنجار، عاطفه دامنه متنوعی از حالت چهره، لحن صدا، استفاده از دست‌ها و حرکات بدنی مشاهده می‌شود. وقتی عاطفه محدود است حدود و شدت ابراز هیجان کاهش می‌یابد. به همین ترتیب در عاطفه کند ابراز هیجان بیشتر کاهش مییابد. برای تشخیص عاطفه سطحی باید هیچ نشانی از بیان عاطفی وجود نداشته باشد، یعنی صدای بیمار یکنواخت و چهره او بیحرکت باشد. روان‌پزشک باید به ناتوانی بیمار برای شروع، ادامه دادن یا قطع یک پاسخ هیجانی توجه کند.» [5].
روانشناسان، بررسی جنبه‌های عاطفی انسان را ذیل مبحث «رشد»، جای می‌دهند. آنها بر این باورند که «در جریان رشد عاطفی، به تدریج عواطف مختلف ظاهر می‌شود و شرایط و اوضاع و احوال محیط نیز در پیدایش عواطف مختلف مؤثر است. حالات عاطفی، ابتدا به صورت هیجان ظاهر می‌گردد. به تدریج، کودک حالت مسرت را در موقعی که همآهنگی و تعادل در میان اعمال و وظایف بدنی او برقرار است، از خود ظاهر می‌سازد و زمانی که این تعادل بههم میخورد، حالت پریشانی در او به وجود میآید. بعد از هیجان، مسرت و پریشانی را عدهای از روانشناسان اولین تظاهر حالات عاطفی انسان در دوران کودکی میدانند. این حالات در سه ماه اول زندگی در کودکان دیده می‌شود. از حالت پریشانی، ترس و خشم به وجود می‌آید و به دنبال این عواطف در دو سال اول زندگی، تنفر و حسادت ظاهر می‌شود» [6]. «به تدریج خوشحالی از مسرت مشخص می‌شود و حالات محبت و غرور و شادی در دو سال اول زندگی در بچه‌ها به وجود می‌آید» [6].
جنبه عاطفی افراد به تصریح روانشناسان، تحت تأثیر عوامل ارثی و محیط قرار دارد، بر اساس همین اصل است که
حالات عاطفی در افراد مختلف، به صورت‌های متفاوت ظاهر می‌شود.
آبراهام مزلو نیز برای احساسات و عواطف انسان توالی و مراتبی را قائل است. وی پنج نیاز فطری را که رفتار و عواطف انسان را برانگیخته و هدایتمی‌کنند، معرفی می‌کند. این نیازها به قرار زیر‌ هستند:
نیازهای فیزیولوژیکی
نیازهای ایمنی
نیازهای تعلقپذیری و عشق
نیازهای احترام
نیازهای خودشکوفایی [3].
باید اضافه نمود که: «عاطفه یک صفت اساسی ویژه در نوع بشر و حیوانات است. ما به خاطر همین ویژگی است که نسبت به تحریک‌های جسمی یا تغییرات در حالت جسمی و ذهنی واکنش داریم. عاطفه اصلیترین خصوصیت بشر است این ویژگی انسان را به پذیرش پسندیده‌ها و گریز (حمله‌‌ی متقابل) از ناپسندیده‌ها وا می‌دارد. به خاطر وجود عاطفه است که ما لذت، شادی، رفاه، ترس، نگرانی و غیره را احساس می‌کنیم. منبع اصلی آن در مهمترین مرکز عصبی بدن انسان یعنی مغز قرار دارد.» [1].
از سوی دیگر، تظاهرات عاطفی انسان در دوره‌های مختلف رشد نیز متفاوت است. در هر دوره از رشد، عوامل و شرایط خاصی سبب پیدایش حالات عاطفی در انسان می‌شود. این حالات با سپری شدن دوره کودکی، منقضی‌‌ نمی‌شوند و اغلب تا پایان حیات با انسان همراه هستند. در دوره پس از بلوغ، رفتهرفته، انسان شیوه‌های کنترل عواطف را می‌آموزد. توسعة
تجربیات فرد و ارتباط فرد با دیگران او را در کنترل عواطف کمک می‌کند و چگونگی بروز عواطف را در دوره‌های مختلف رشد، تغییر می‌دهد.
عواطف از نظر «دیوید هیوم» فیلسوف انگلیسی(1711- 1776 م)، به ملایم و آرام و تند و شدید قابل تقسیم است.
«هیجان ناشی از قسم اول در نفس کمتر قابل حس است، اما قسم دوم هیجان و ناآرامی شدید پدید می‌آورد. احساس زیبایی و زشتی در افعال، آثار هنری و اشیاء از مصادیق دسته اول است و محبت، نفرت، غصه، شادی، فخر و شرمندگی، بخشی از مصادیق انطباعات تند را تشکیل‌می‌دهد.» [1].
عواطف با تمام گونه‌هایش خاصیت حرکتزایی دارد. «هر رفتاری باید جنبه‌‌ی عاطفی داشته باشد تا به وقوع بپیوندد. رفتار از انگیزه برمیخیزد، انگیزه بدون هیجان و عاطفه، از نیروی لازم برای حرکت برخوردار نخواهد بود؛ به همین دلیل عواطف و احساسات بخش غیرمحرمانه و سطحیتر حالات جان انسان را تشکیل می‌دهد و در قالب گرفتگی، انبساط چهره، انس‌گیری، انزواطلبی، فعالیت، دلسردی و مانند اینها خودنمایی می‌نماید» [11].
«هنگام پیدایش خشم یا به طورکلی عواطف انفعالی دیگر، تغییرات فیزیولوژیک زیادی در بدن ایجاد می‌شود که یکی از آنها، آزاد شدن هورمون «آدرنالین» است که بر کبد اثر می‌گذارد و باعث می‌شود که کبد مقدار زیادی مواد قندی ترشح کند و این به نوبه خود، افزایش نیروی بدنی را در پی دارد و انسان را آماده فعالیت‌های شدید میکند که هنگام دفاع از خود در حالت خشم یا فرار در موقع ترس، به آن نیاز دارد» [11]. قدرت حرکت آفرینی عواطف، دانشمندان را بر این واداشته است که تنافی و تعامل احساسات و عقل را به مطالعه بگیرند. شهید مطهری در این باره
می‌گوید:«تجلیات روحی خواستن، شیفته شدن، آرزو کردن، حرارت و حرکت دادن از کانون دل ریشه می‌گیرد و فکر، اندیشه، دوراندیشی، حسابگری، منطق، استدلال، فلسفه، هدایت و روشنایی از تجلیات کانون عقل، دومین مرکز در روح انسان می‌باشد. گاهی بین این دو کانون توافق و هماهنگی حاصل می‌شود و عقل پسند دل را تصدیق می‌کند، ولی بسیاری از اوقات، اختلاف جایگزین توافق بین آن دو می‌گردد» [12].
با توجه به اظهارات فوق که همخوانی روشنی با واقعیت‌ها دارد، می‌توان گفت: زندگی انسان‌ها عرصه‌‌ی فرمانروایی احساسات است. بخش قابل توجه فعالیت‌های روزانه هر انسانی در تضاد با عقل یا غفلت و بیتوجهی به هدایت‌های آن و تنها بر اساس خواست عواطف جامه عمل می‌پوشد. بسیاری از سامان یافتگی و نابسامانی اجتماعی و پیشرفت‌ها و تباهی‌ها در عرصه‌های اجتماعی و علمی، بازتاب فعالیت‌های متکی بر عواطف مثبت یا منفی خالی از تصور سود و زیان مینماید.
1-2. نمود عواطف و احساسات در ادبیات تعلیمی
نقش و اهمیت عواطف، در زندگی انسانها بر هیچکس پوشیده نیست و به خوبی میدانیم که همیشه مهمترین مسائل ملل مختلف در ادبیات آنها مطرح می‌شود. «ادبیات یکی از جلوه‌های قابل لمس فرهنگ است اما نمیتوان ادعا کرد که از طریق آن می‌شود به یک فرهنگ دست یافت. ادبیات صورتی از گفتار است. امیل بنونیست گفتار را چنین تعریف کرده است: «هر نوع بیان که در آن گوینده و شنوندهای هست و گوینده به نوعی، نیت تأثیر گذاشتن در شنونده را دارد». بنابراین تعریف، حتی نوشته‌ای نظام‌مند را که نویسنده آن به کمک واژه‌های مشخص قصد دارد تعریفی از اساس زندگی اخلاقی و عاطفی به خواننده القا کند، می‌توان گفتار
انگاشت. واژه ادبیات به مفهوم گفتاری است که با استفاده از قدرت زبان سعی می‌کند فارسیزبانان سده‌های مختلف را تحت تأثیر قرار دهد. از آنجا که قدرت زبان جزء مهمی از گفتار است، آن را‌‌ نمی‌توان نادیده گرفت. این قدرت غالباً به صورت کلمات قصار، حکایات اخلاقی و عاطفی و شعر در دوره‌ای ارائه شده است.» [13].
«از مشخصات بارز شعر کهن فارسی با همه تنوعی که از لحاظ اندیشه و احساس و مشرب‌ گویندگانش در آن وجود دارد، ارزش‌های عاطفی و انسانی است که چونان گوهرهای تابناک، جان و دل فضیلت
جویانِ هنردوست را از فروغ معنوی خود روشنی بخشیده و نوازش کرده است و در طول حیات هزارساله‌‌ی خود، راهنمای نسل‌ها و پرورشدهنده‌‌ی قرایح و استعدادهایی بسیار بوده است.با نظری گذرا به درونمایه‌‌ی شعر گذشته، آشکار می‌شود که در این قلمرو وسیع، ذوق و اندیشه، هرچه مقدس و محترم و والا و زیباست، ستایش شده و از تمامی ناشایست‌ها و رذایل و آنچه موجب سقوط اخلاقی و عاطفی انسان می‌شود، نکوهش و تقبیح به عمل آمده است. تجلی روح انساندوستی، اعتقاد به خداوند و مقدسات مذهبی و گرایش به نیکی‌ها و سجایای حمیدهای نظیر آزادگی، عدالتخواهی، ظلمستیزی، جوانمردی، مناعت طبع، راستی و واقعبینی، احترام به حقوق همنوع، دانشآموزی، ایثار و بخشندگی، شکیبایی، شجاعت و … خلاصه، همه آرمان‌های بلند بشری، از ویژگی‌های معنوی شعر کهن و از مقوله روشنایی‌های آن به شمار می‌رود.» [14].
«منظومه‌های کهن فارسی در واقع گنجینه حکمت و سفینه فکرت است و ارزش آنها بیشتر از آن جهت است که محل انعکاس تمدن و فرهنگ ما و جلوه‌گاه اندیشه‌ها، آرزوها و آرمان‌های نیاکانمان است. از شعر کهن فارسی، روایات نیاکان و اندیشه حکیمان و تحقیق عارفان و خلاصه همه‌ی
جلوه‌های روح مردم مسلمان آشکار است و در آن‌‌ نمی‌توان به مسائل معینی اکتفا کرد و یا در حدود خاصی توقف نمود. حتی فرد فرد شاعران بزرگ هم به یک شیوه بسنده نکردهاند، بلکه میدان‌های مختلف فکری را برای جولان هنرنمایی خود برگزیدهاند و از همه‌ی آنها پیروز بیرون آمدهاند. در قلمرو گسترده‌‌ی شعر گذشته‌‌ی فارسی، انواع مختلف شعر از غنایی و حماسی و عرفانی و حکمی و داستانی و انتقادی و عاطفی و جز آنها هر یک به تنهایی برای نشان دادن عظمت کار گویندگان ایرانی کافی شمرده می‌شود.» [14].‌
ادبیات تعلیمی از مهمترین و قدیمیترین انواع ادبی است که دو معنی خاص و عام دارد: معنی خاص آن دستورالعمل‌هایی است که یک فن یا یک هنر خاص را آموزش می‌دهد و معنی عام آن مسائل اخلاقی، عاطفی، عرفانی، مذهبی، اجتماعی، پند و اندرز و حکمت و … است. امروزه وقتی سخن از ادبیات تعلیمی به میان می‌آید، بیشتر معنی عام آن مورد نظر است: «شعر تعلیمی و متعهد بازگوکننده‌‌ی عقاید و رسوم و صفات نیکی است که در زمان هنرمند بر جامعه حاکم است. آیندگان از طریق آثار او به واقعیات گذشته دسترسی پیدامی‌کنند. ازین جهت شاعر‌می‌تواند بر فکر و عمل آیندگان هم اثر بگذارد.» [14]. به طور کلی به مایه‌های اخلاقی، عاطفی و عرفانی که در همه مذاهب معمول بوده است؛ توجه داشتند و «شعر دوره‌‌ی کهن در یک نگاه کلی شعر تعلیمی است، پند و اندرز می‌دهد و ترهیب و ترغیب می‌کند» [15].
رستگار فسایی در تعریف شعر تعلیمی با بیان انواع شعر نوشته است: «شعر تعلیمی شعری است که هدف در آن تعلیم و علم و اخلاق و هنر است؛ یعنی حقیقت نیکی (خیر) و زیبایی. در ادبیات‌ ملل مختلف دو نوع شعر تعلیمی دیده می‌شود:‌
نوعی که موضوع آن خیر و نیکی است که در حوزه اخلاق قرار دارد.
نوعی که موضوع آن زیبایی و حقیقت است که حوزه شعرهایی است که مسئله‌ای از علم یا ادب را می‌آموزند.
در آثار گذشته ما برای ادبیات تعلیمی نام‌های مختلفی چون زهد و تحقیق و پند و حکمت و وعظ و تعلیم به کار رفته است» [16].
«درباره قالب ادبیات تعلیمی میتوان گفت که «قالب مخصوصی ندارد و ‌می‌تواند در داخل همه قالب‌های شعری، حتی منظومه‌های حماسی و غنایی بالنده باشد، چنان که برای مثال در شاهنامه و خمسه نظامی نیز هست ولی اصلیترین قالبی که ‌می‌تواند بیانگر اندیشه‌های ژرف و ناب فلسفی باشد، ترانه یا رباعی است. غیر از رباعی که بیشتر، قالب سروده‌های خیامی معروف شده است، قالبهای قصیده و قطعه نیز پذیرای مفاهیم تعلیمی بودهاند. این مفاهیم در کنار قصیده‌هایی با مضمون‌های اخلاقی و اجتماعی، در دیوان شاعرانی مانند ناصر خسرو، سنایی، خاقانی، سعدی و سیف فرغانی، موضوع غالب است.درونمایه‌های تعلیمی در قالب قطعه به مراتب بیشتر از قالب رباعی و قصیده خوش افتاده است، به ویژه که قطعهسرایی همگویی با شعر فارسی همزاد و همنوا بوده و از همان آغاز در دیوانهای بیشتر شاعران جایی به خود اختصاص داده است. تقریبا تمام قطعه‌های منسوب به رودکی و ابوشکور و نیز قطعه‌هایی که شاعران مدیحهسرا مانند عنصری و انوری از خود به یادگار گذاشتهاند، اخلاقی، عاطفی و تعلیمی است» [15].
«مفهوم انتقادی بودن بر می‌گردد به نگاه تند و تیز شاعر نسبت به بدی‌ها. برای اینکه خوبی‌ها را نشان دهد از بدی‌ها انتقاد می‌کند. پس این ادبیات به صورت اجتماعی و

فایل : 34 صفحه

فرمت : Word

38900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط