مقاله در مورد تاریخچه صنایع فرهنگی

مقاله در مورد تاریخچه صنایع فرهنگی

/
دانشگاه………………….
واحد………………….
نام استاد
……………………..
نام دانشجو
……………………………..
پاییز 1401
فهرست مطالب
مقدمه 1
مفهوم صنایع فرهنگی 1
تعاریف صنايع فرهنگي 2
صنعت فرهنگ داراي تعاريف گوناگون ديگري است: 3
اهمیت صنایع فرهنگی 3
مكتب فرانكفورت و صنعت فرهنگ 3
انواع صنایع فرهنگی 7
مهمترین صنایع فرهنگی 8
صنعت سينما 8
صنعت چاپ و نشر 8
صنعت موسيقي 8
صنعت رسانه 8
جهاني شدن رسانه‌ها 8
خبرگزاری‌ها 8
صنعت مد و طراحي لباس 9
مقایسته محصولات فرهنگی با مصنوعات تجاری 11
ویژگی‌های صنایع فرهنگی 11
صنایع فرهنگی در اقتصاد کشورهای رو به توسعه 12
چرا صنعت فرهنگي در كشورهاي در حال توسعه جدي گرفته نمي شود؟ 13
نقش صنایع فرهنگی در احیای شهرها و رشد منطقه ای 15
صنایع فرهنگی خلاق 17
منابع 20
مقدمه
مفهوم صنعت مشتمل بر مجموعه‌هایي از فعاليتهاي نظامند و استاندارد شدة توليدي براي دستيابي به ثروت اقتصادي، دفاعي، اجتماعي و غيره است. فرهنگ يك موجوديت غيرمادي است كه از طريق صنعت فرهنگي مي تواند به فرآورده‌هاي مادي (ملموس و قابل تجارت) تبديل شود. فرآيند مادي سازي فرهنگ(materialization of culture) مي تواند با هدف دستيابي به ثروت اعم از ثروت اقتصادي (مالی) ثروت اجتماعي (اشتغال زايي)، ثروت دفاعي(تقويت بنيه دفاعي) ثروت معنوي(حظّ روحي و روحاني) و حتي ثروت فرهنگي(ارتقاي سطح فرهنگ ملي، ترويج فرهنگ ملي در ميان ساير ملت‌ها) مطرح شود. از آميزش صنعت و فرهنگ، يك نتيجة كليدي حاصل مي شود: صنعت فرهنگي.
مفهوم صنایع فرهنگی
«صنعت فرهنگی» اصطلاحی است که برای نخستین بار در کتاب«دیالکتیک روشنگری»توسط آدورنو و هورکهایمر، دو اندیشمند مکتب فرانکفورت مطرح شد. این توضیح لازم است که صنعت فرهنگی اساساً محصول دوران مدرنیته و دستاورد فرایندی است که والتر بنیامین آن را «تکثیر مکانیکی»‌ می‌نامد. در عصر سنت، یک اثر نقاشییایک اثر هنری، پدیدارییگانه بود؛ به طوری که فرضاً مشاهده تابلوی شام آخر اثر داوینچی تنها از طریق مسافرت و رسیدن به حضور اثر هنری در فلورانس ممکن‌ می‌شد. همین امر در مورد تمامی آثار هنری معماری در ایران که مورد توجه مستشرقینبود نیز صدق‌ می‌کند. کتاب‌ها و رسائل نیز همین ویژگی را داشتند و تنها در صورتی تکثیر‌ می‌یافتند که فردی علاقه مند به بازنگاری و رونویسی دستی آن‌ می‌پرداخت. با اختراع ماشین چاپ و امکان چاپ و تکثیر انبوه و نیز بعدها امکان عکاسی و چاپ رنگی، اثر هنری و جانمایه‌های فرهنگ از یگانگی خارج شده و به سهولت در اختیار قرار گرفتند. والتر بنیامین این فرایند را «تکثیر مکانیکی»‌ می‌نامد. صورت پیشرفته تکثیر مکانیکی، در قالب صنعت فرهنگی رخ‌ می‌نماید. در حالت عمومی هنگامی گفته‌ می‌شود صنعت فرهنگی در جریان است که مجموعه ای از کالاها و خدمات فرهنگی درقالب صنعت و تجارت، تولید، بازتولید، انبار و توزیع شوند. بنابراین تعریف صنعت فرهنگی بیش از آنکه پای در سپهر فرهنگ داشته باشد، ریشه در وادی اقتصاد دارد.
صنایع فرهنگی گوناگون اند. برخی از صنایع فرهنگی، مستلزم وجود کالای تولیدشده ای هستند که حاصل فعالیتیک صنعتگر است. صنایع دستی از این جمله به شمار‌ می‌آیند. برخی دیگر با استفاده از فرایندهای ماشینی و صنعتی در مقیاس گسترده تکثیر‌ می‌شوند. نوارها و CDهای موسیقیو فیلم، کتاب‌ها و نسخه‌های چاپی
آثار هنری از این مقوله هستند. همچنین پاره ای نشانه‌ها دال بر آن است که اساساً وجود ابعاد مکانیکی و تکثیر انبوه حتی در شرایط خلق آثار فرهنگی نیز تأثیر جدی نهاده است.
ازیک دیدگاه، صنایع فرهنگی مسیری ناگزیر برای دموکراتیک ساختن فرهنگ فراهم آورده است؛ به طوری که خواه ناخواه بخش عظیمی از مردم با فرآورده‌های گوناگون و متکثر فرهنگی ارتباط برقرار‌ می‌کنند و به مصرف آنها ناگزیر‌ می‌شوند. از دیدگاه دیگر اساساً فرهنگ اصیل همواره از آن نخبگان است، از این رو عمومی شدن یا اصطلاحاً تبدیلفرهنگ به «فرهنگ عمومی (توده ای)» موجب انقراض وجوه خاص آن‌ می‌گردد. از منظردیدگاه نخست، وجود صنایع فرهنگی، دموکراتیک ساختن فرهنگ را به عنوان پدیده ای عینی و واقعی درآورده است و پیروان نظریه دوم نیز درحقیقت درصدد ایجاد راهکارهایی برمی آیند که حیات خاص فرهنگی را در کنار این بُعد فراگیر، ممکن سازند. از دیدگاه قائلان به نظریه نخست،‌ سال‌های آخر قرن بیستم، واقعیاتی را دربرداشته که بیانگر سیر صعودی دموکراتیک سازی فرهنگ است:
الف- چند برابر شدن پولی که بابت فرهنگ خرج‌ می‌شود؛
ب- رکورد استفاده مردم از نهادهای فرهنگی با وجود افزایش هزینه‌ها؛
ج- هزار برابر شدن تماس مردم با کارهای هنری در نتیجه استفاده از محصولات صنایع فرهنگی.
این سه پدیده همزمان، به مثابه چالشی برای سیاست گزاران فرهنگی مطرح‌ می‌شود؛ زیرا منظور از تمامی سیاستهای فرهنگی درسرتاسر جهان، افزایش دستیابی عمومی به فرهنگ است و در زمینه فرهنگ، محوریت سیاستها بر مدار دموکراتیک سازی و تمرکززدایی بنا‌ می‌گردد. قائلان نظریه نخست معتقدند دموکراتیک سازی فرهنگی پدیده ای است که در نسبت مستقیم با فناوری قرار دارد. هرقدر فناوری پیشرفته تر‌ می‌شود و امکان خلق شخصی اثر رافراهم‌ می‌آورد،می توان گفت: فرهنگ، دموکراتیک تر شده است. به عنوان مثال، تا هنگامی که فناوری عکاسی وفیلمبرداری از طریقدستگاه‌های مخصوص محقق‌ می‌شد،نوعی نخبه گرایی در نوع ابزار هنری این رشته‌ها مستتر بود و اکنون که از طریق تلفن‌های همراه و دوربین‌های کوچک شخصی این امکان فراهم آمده است- خواه ناخواه- این عرصه دموکراتیک تر شده است. به همین ترتیب، اینترنت، فضایی را برای خلق عمومی نوشته‌های شخصی و عرضه آنها در وبلاگ‌ها فراهم ساخته و شکلی از نویسندگی را که از الگوی پیشین آن عمومی تر و دموکراتیک تر است، ارائه‌ می‌دهد. بر این مبنا، ابزار- فارغ از هر نوع محتوایی- به صرف ابزار بودن خود فرهنگ را در ابعاد درونی آن متحول‌ می‌سازد.
تعاریف صنايع فرهنگي
عبارت صنايع فرهنگي در مقام يك اصطلاح تشريحي اشاره به آن دسته از نهادهايي است كه در جامعه وجود دارد و براي توليد و انتشار نمادهايتبلور يافته در قالب كالاها و خدمات فرهنگي از شيوه‌هاي توليد و سازماندهي خاص شركت‌هاي صنعتي استفاده مي كنند و به علاوه نمادهاي مزبور را همچون كالاي تجاري محسوب مي نمايند. اين نهادها مي توانند شامل روزنامه‌ها، مؤسسات انتشار كتاب و نشريات ادواري، استوديوهاي ضبط موسيقي، منتشركنندگان نوارهاي موسيقي و آثار شنيداري، فيلم سازان و بنگاه‌هاي توليد فيلم، سازمان‌هاي صنعتي و تجاري، طراحان لباس و مد و…. باشند.
در تعريفي ديگر صنايع فرهنگي متشكل از بنگاه‌هايي است كه براي عموم مردم، اطلاعات و سرگرمي‌هاي آموزشي، علمي و فرهنگي در قالب‌هاي مختلف قابل تكثير، طراحي و تهيه مي كنند. هدف صنايع فرهنگي مفهوم سازي، هماهنگ سازي، توليد، ارتقاء و تجارت كالاهاي فرهنگي در قالب‌هاي مختلف اعم از كتاب، مجله، روزنامه، فيلم و محصولات صوت و تصويري، ويدئو و نوار كاست، نرم افزار و ديگر محصولات است.
صنايع فرهنگي گونه‌اي از صنعت است كه به خلق ايده، توليد و توزيع محصولات و خدماتی می‏پردازد که ماهیت فرهنگي دارند و مخاطب آنها جنبه‏ها و ابعاد فرهنگی فرد و جامعه است. از آنجایی که تولید محصولات و خدمات فرهنگی بر خلاقیت، مهارت، دانش و استعداد تولیدکنندگان آن استوار است، صنایع فرهنگی را صنایع خلاق(creative industries)نیز می‌نامند.
يك محصول فرهنگيبر خلاف يك خودرو-مطلقاً ارزش فيزيكي و سخت افزاري ندارد و آنچه ارزش آن را رقم مي زند، درون ماية آن است كه يك پيام فرهنگي را به مخاطبان خود انتقال داده و از اين طريق بر ذهنيت آنان تأثير مي گذارد. مادي سازي مطلقاً به اين معنا نيست كه فرهنگ را به مجموعه اي از فرآورده‌هاي «سخت» يا «سخت افزاري» تبديل نماييم. هر شيء مادي لزوماً يك شيء سخت نيست.به عنوان مثال، انسان قبل از ورود به عالم مادي، موجودي روحي و روحاني است؛ و همين كه پا به عالم مادي مي گذارد، به موجودي مادي- اما نه سخت- تبديل مي شود. اين فرايند هنگام انتقال انسان به عالم روح، دوباره معكوس مي شود؛ انسان از موجودي مادي به موجودي غيرمادي (روحاني) مبدل مي گردد.
صنعت فرهنگ داراي تعاريف گوناگون ديگري است:
– صنايع فرهنگي به صنايعي گفته مي شود كه خروجي‌هاي خلاق و هنري ملموس و ناملموسي توليد مي كنند كه داراي پتانسيل توليد ثروت و ايجاد درآمد از طريق بهره برداري از دارايي‌هاي
فرهنگي و توليد خدمات و كالاهاي دانش بنيان(هم سنتي و هم نو)هستند. (تعريف يونسكو)
– صنعت فرهنگي مجموعة پيچيده اي از تمام صنايعي است كه خدماتي را بر حسب نياز زندگي معنوي و تفريح و سرگرمي ارائه مي دهند.
– صنايع فرهنگي كه صنايع خلاق يا كپي رايت هم شناخته مي شوند، شامل گسترة وسيعي از فعاليت‌هاي اقتصادي، از صنايع دستي گرفته تا موسيقي، فيلم، انتشارات و صنعت پررونق رسانه هستند.
اهمیت صنایع فرهنگی
اهميت پرداختن به صنايع فرهنگي از آن روي است كه فرهنگ در اختيار تعداد بيشماري از مردم قرار مي گيرد و سهم چشمگيري در دسترسي افراد به اطلاعات، آموزش و فرهنگ را فراهم مي سازد. در عين حال نقش مهمي در ارائه تصوير فرهنگي يك كشور يا ملت ايفا مي كنند و نيز به اعتلاي جايگاه هنرمندان آفرينشگر كمك مي نمايد. از سويي ديگر گسترش صنايع فرهنگي از پارامترهاي مهم پديده جهاني شدن است. امروزه صنعت فرهنگ مرزهارا در نورديده و موقعيت‌هاي جديدي در پيش روي فرهنگ‌هاي كهن ايجاد كردهاست. از جنگ جهاني دوم به اين سو بر اهميت صنايع فرهنگي افزوده و جهش تازه اي در فعاليت‌هاي فرهنگي ايجاد شده است. به همين خاطر قدرت اين صنايع و اهميت بين المللي آنها براي اقناع افكار عمومي روز به روز بيشتر شده است. قبل از انقلاب صنعتي و به خصوص از اوايل قرن بيستم و تحولي كه در حوزه صنايع فرهنگي ايجاد شد اين صنايع عمدتاً بازتابي از يك رشته نمادهاي متعلق به جوامع و مذاهب مختلف بود كه بارزترين ويژگي توليدآنها اولويت توليد منحصر به فرد و به تعداد محدود بود، كه اين مهم را مي توان در حال حاضر نيز در بعضي از كشورهايي كه انقلاب صنعتي راتجربه نكرده اند به وضوح مشاهده كرد.اما با انقلاب صنعتي در تكنولوژي و به دنبال آن در صنايع فرهنگي جهش بزرگي در توليدات فرهنگي ايجاد شد و راديو و تلويزيون، مطبوعات، سينما، عكاسي، موسيقي، كتاب، گردشگري، مد لباس و… و ديگر اجزاء بخش فرهنگموجب شدند كه روابط نويني ميان ارسال كننده پيام و دريافت كننده پيام ايجاد شود.
مكتب فرانكفورت و صنعت فرهنگ
يكي از سنت‌هاي فكري عمده مكتب فرانكفورت در نقد و بررسي فرهنگ توده اي مدرن است كه توسط صنعت فرهنگ و سلطه سرمايه داري بنيان گذاري شده است. به زعم نظريه پردازان اين مكتب تئودور آدورنو، هوركهايمر، هربرت ماركوزه و والتر بنيامين علم و عقلانيت در سنت روشنگري غرب نه تنها امكان آزادي انسان را فراهم نساخته بلكه به نحوي تناقض آميز انسان را از نو در
بند كشيده و غرض اوليه روشنگري را نقض كرده است. از ديدگاه مكتب فرانكفورت اشكال و فرآورده‌هاي فرهنگي مدرن، يكي از عوامل اصلي تضمين تداوم سلطة اقتصادي و سياسي و ايدئولوژيك سرمايههستند. توانايي سرمايه داري در توليد و حفظ سطح قابل ملاحظه اي از رفاه عمومي و مصرف توده اي، در بسط فرهنگ و ايدئولوژي سرمايه داري و دراعمال كنترل اجتماعي به شيوه اي عقلاني، زمينه‌هاي مساعدي براي عملكرد فراهم مي سازد. سرمايه داري مدرن نيازهاي كاذبي توليد مي كند و در جهت برآوردن آنها از ابزارهاي گوناگوني بهره مي گيرد. سرمايه داري مدرن بدينسان آگاهي طبقاتي را از بين مي برد و موجب انفعال توده‌ها مي شود. نخستين بار اصطلاح صنعت فرهنگ توسط آدورنو و هوركهايمر در يكي از فصول كتاب«دیالکتیک روشنگری» به كار برده شد. بنابر گفته ایشان در صورتي يك صنعت فرهنگي وجود دارد كه كالاها و خدمات فرهنگي به صورت صنعتي يا تجاري در مقياسي وسيع توليد، بازتوليد، انبار و يا توزيع شوند و هماهنگ با راهبردي كه بيشتر مبني بر ملاحظاتاقتصادي قرار گيرند.
مبنای نظری اين مفهوم در نظریه«بت وارگی کالاها» نمود‌ می‌یابد که توسط کارل مارکس عنوان شده است. بر طبق اين نظريه در سرمايه داري مدرن ، كالا به عنوان مجموعه اي از روابط اجتماعي ميان افراد، به كالا به عنوان مجموعه اي از روابط ميان اشياء تبديل مي شود. بدينسان فرآورده‌هاي فرهنگي مدرن هم نوعي از كالا هستند؛ كالاهاي فرهنگي هم مجموعه اي از روابط ميان اشياء هستند و ارزش مبادله اي دارند. طبعاً سلطة ارزش مبادله اي بر ارزش مصرف يكي از ويژگي‌هاي اساسي سرمايه داري مدرن است. صنعت فرهنگ منطق كالا را بر آگاهي فردي مسلط مي سازد و در نتيجه فرد از غلبه نيازهاي كاذب بر زندگي خود آگاهي نمي يابد. صنعت فرهنگ با شكل دادن به ذوق و ترجيهات توده‌ها به آگاهي و ذهنيت آنها شكل مي بخشد و با يكسان سازي، هرگونه طرز تفكر رقيب و مخالفي را حذف مي كند. صنعت فرهنگ بر اساس بت وارگي كالاها، سلطة ارزش مبادله اي و تحميل نيازهاي كاذب بر نيازهاي راستين انسان، عمل مي كند. در عين حال توده‌هاي مردم كه فرآورده‌هاي صنعت فرهنگ را مصرف مي كنند از سلطة آن صنعت بر ذهنيت و آگاهي خويش ناآگاهند. صنعت فرهنگي از طريق فرآورده‌هاي خود به توده‌ها «هويت» مي بخشد و كردارهاي آنها را تعيين مي كند. فرآورده‌ها و كالاهاي صنايع فرهنگي، همچون ديگر كالاها صرفاً به انگيزة كسب سود بيشتر توليد مي شوند و به شيو‌هاي استاندارد به بازار عرضه مي گردند. از آنجا كه مصرف كالاهاي فرهنگي انفرادي است، صنعت فرهنگ حالتي از فرديت كاذب در بهره برداري از كالا ايجاد مي كند. ليكن در پس اين فرديت ظاهري و كاذب، صنعت فرهنگ به
يكسان سازي و بهنجارسازي ذوق و ذهنيت توده‌ها مي انجامد و از همين روست كه فرهنگ توده اي يكي از ابزارهاي عمدة سلطة ايدئولوژي سرمايه داري به شمار مي آيد. صنعت فرهنگ چنانكه گفتيم با توليد نيازهاي كاذب و با كوشش در برآوردن آنها از طريق فرآورده‌هاي مختلف براي نظام سلطه سرمايه دارانه مشروعيت ايجاد مي كند. از ديدگاه مكتب فرانكفورت، كار و فراغت در سرمايه داري رابطة نزديكي با هم دارند به اين معني كه ماهيت كار ضامن عملكرد صنعت فرهنگ است. كار ويژه صنعت فرهنگ سازمان دادن به زمان فراغت است، همچنان كه كار ويژه نظام صنعتي سازمان دادن به زمان كار بوده است. صنعت فرهنگ وعدة گريز از تقلاي كار روزمره را مي دهد. از ديدگاه مكتب فرانكفورت توده‌ها خود فرهنگ خويش را انتخاب نمي كنند؛ فرهنگ توده اي مدرن خودجوش نيست بلكه محصول صنعت فرهنگ است و بر آنها تحميل مي شود.
روي هم رفته از ديدگاه مكتب فرانكفورت كل «فرهنگ عمومي» مدرن، چيزي جز فرهنگ توده اي نيست و اين فرهنگ نيز اساساً فرهنگي تجاري يا تجارت زده است؛ به صورت انبوه توليد و مصرف مي شود؛ مصرف كنندگان آن توده‌هايي بي تميز و منفعل هستند و قدرت تشخيص ندارند؛ فرهنگ توده اي از بالا تحميل مي شود و نمي توان در آن عناصري خودجوش برخاسته از درون زندگي مردم، يافت؛ فرهنگ توده اي صرفاً ابزار سلطه و استيلاست و هيچ نسبتي با مقاومت در مقابل قدرت ندارد و نهايتاً سرنوشت فرهنگ توده اي با سرنوشت سرمايه داري سازمان يافته گره خورده است.
به طور خلاصه فرهنگ توده اي از بالا تحميل مي شود. به وسيلة فن سالاراني ساخته مي شود كه در خدمت سرمايه دارانند.مخاطبان آن مصرف كنندگان منفعلي هستندكه مشاركتشان محدود به انتخاب ميان خريدن و نخريدن است.
در انديشه‌هاي آدورنو پروژة روشنگري به بن بست رسيده است. به اعتقاد وي مي بايستروشنگري براي بشر آزادي به ارمغان آورد و مشوق تفكر انتقادي باشد؛ در صورتي كه تعقل و استدلال و معرفت علمي، كنترل سخت گيرانة زندگي اجتماعي را به همراه آورد. روشنگري، به جاي آنكه به ايجاد جامعه اي هوشمند و همه جانبه بينجامد، جهاني را به وجود آورد كه با شيوة تنگ نظرانه و عملي تعقل شكل گرفته است. نيروهاي بوروكراتيك، فن آورانه و ايدئولوژيك، آزادي بشر را محدود كرده اند و مصرف كنندگان منفعل و يك شكل، به وجود آورده اند. نخبگان جامعه ، و یک جامعة توده برعكس، از بركت اين تغییرات ، پایه‌های قدرت خود را محکم تر کرده اند.آدورنو به بيان اين مسأله مي پردازد كه نوعي عقلانيت رسمي وبري در صنعت فرهنگي با سرمايه داري درآميخته است و هدايت كنندگان اين صنعت شركت‌هاي عظيم توليد كنندة محصولات تفريحي و هم چنين رسانه‌ها هستند. در زماني كه
آدورنو اين مطالب را مي نوشت، مؤسساتي نظير مترو گلدين ماير و بنگاه سخن پراكني آمريكا فوكس قرن بيستم نقش موثري در توسعه صنعت فرهنگ ايفا مي كردند. به اعتقاد آدورنو اينگونه سازمانها با هدف به حداكثر رساندن سود، توليد محصول مي كنند، نه با اين نيت كه انديشة انتقادي را تقويت كنند.حاصل اين فرايند، در پيش گرفتن رويكرد خط توليدي نسبت به فرهنگ بوده است. فيلمهاي سينمايي، موسيقي و غيره، مانند ساير محصولات صنعتي، از راه تقسيم وظايف استاندارد شده در بين كارگران توليد مي شوند. حسابداران و ترازنامه‌ها در تعيين آنچه كه به عنوان محصول فرهنگي توليد‌ می‌شود و اينكه چگونه بايد توليد شود، نقش عمده اي دارند. محصولي كه به دست مي آيد، كليشه اي و فرمولي و نهايتاً تهي از معاني اصيلاست و محتواي آن جز طرحهای سهل انگارانه و شخصيت‌هاي مقوايي در آثار نمايشي چيز ديگري نيست و تنها در بر دارندة آن اندازه جذابيت است كه نازل ترين فصل مشترك را در تمام محصولات توليدي داشته باشد.
به نظر هوركهايمر و آدورنو صنايع فرهنگي تصوير روشني است از فروپاشي فرهنگ و تنزل آن تا حد تجارت. ارزش گذاري‌ها و ساير كار فرهنگي به معني نابود كردن آثار انتقادي و محروم نمودن آن از تمامي نشانه‌هاي تجربه اصيل است. هر روز فرهنگ، مُهر خود را بر همه چيز مي زند.فيلم‌ها، راديو، مجلات و جز اينها نظامي بهوجود مي آورد كه همة اجزايش يك شكل است و يكساني كاذب كل و جزء دارد. كل فرهنگ توده اي در شرايط انحصاري حاكم يكسان است و خطوط و چارچوب مصنوعي آن به تدريج درو نماية آن را نشان‌ می‌دهد.
به اعتقاد آدورنو و هوركهايمر، صنعت فرهنگي ايفاگر نقش عمده اي در باز تولید سرمایه داری است. این صنعت ، مصرف کنندگانی بی خاصیت و راضی به وجود مي آورد كه از هرگونه استعدادهاي انتقادي بي بهره هستند، هیچ تفکر مستقلی را نباید از مخاطبان فرهنگي انتظار داشت. بازيگر نقش مركزي در اين فرايند، توليد صنعتی، سرگرمي و تفريحي سطحي است و به مخاطب اجازه مي دهد تا از واقعيتي پست و مفلوك بگريزد و پیشاپيش راه را بر مقاومت ببندد.
صنعت فرهنگ كه به وضعيت وابستگي، اضطراب و ضعف خود متوسل مي شود، از دل اين وضعيت، بر مي خيزد و به تحكيم و تقويت آن مي پردازد. پيامي كه اين صنعت ابلاغ مي كند، غالباً پيام «تطبيق و تسليم» است. اين صنعت، مانع تكامل افراد مستقلي‌ می‌گردد كه آگاهانه و رأساً براي خود تصميم مي گيرند و قضاوت مي كنند. محتواي اساسي آن را مي توان به يك اصل عمده تقليل داد : چيزها نمي توانند غير از آنچه تو هستي شوند.

فایل : 30 صفحه

فرمت : Word

37900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط