مقاله در مورد اختلالات خلقی

مقاله در مورد اختلالات خلقی

مقدمه:

خلق بر طبق تعريف عبارت است از احساس هيجاني نافذي كه درك و نگرش فرد نسبت به خود، ديگران، و در كل نسبت به محيط را عميقاً تحت تأثير قرار مي‌دهد (كاپلان و سادوك، 1385).

خلق ممكن است طبيعي، بالا يا پايين باشد. شخص طبيعي طيف وسيعي از خلق‌ها را تجربه مي‌كند و به همان نسبت مجموعه‌اي از تجليات عاطفي نيز دارد. شخص عادي  قادر به كنترل اخلاق و عواطف خود است. اختلالات خلقي حالات باليني هستند كه با اختلال خلق، فقدان احساس كنترل بر خلق، و تجربه ذهني ناراحتي شديد همراه هستند. ( كاپلان و سادوك، 1379).

اختلالات خلقي به دليل اين كه يكي از خصوصيات اساسي آنها غير عادي بودن خلق است به اين نام مشهور شده‌اند. امروزه اين اصطلاح محدود به اختلالاتي است كه به شكل افسردگي يا نشئه ظاهر مي‌شوند (گلدر و همكاران، 1382)

كساني كه خلق بالا دارند (مانيا)، حالت انبساط خاطر، پرش افكار، كاهش خواب، افزايش احترام به نفس و افكار بزرگ منشانه نشان مي‌دهند. افرادي كه خلق پايين دارند (افسردگي)، با كاهش انرژي و علاقه، احساس گناه، اشكال در تمركز، بي‌اشتهايي و افكار مرگ و خودكشي مشخص هستند. اين اختلالات عملاً هميشه  منجر به اختلال در عملكرد شغلي، روابط اجتماعي و بين فردي مي‌گردد (كاپلان و سادوك، 1379).

تاريخچه:

مردم موارد افسردگي را از زمان‌هاي بسيار دور ثبت كرده‌اند، و توصيف‌هائي از آنچه امروزه اختلالات خلقي مي‌خوانيم، در بسياري از منابع طبي قديم وجود دادر. حدود 450 سال قبل از ميلاد، بقراط اصطلاح ماني و ملانكولي را براي توصيف اختلالات رواني به كار برد (كاپلان و سادوك، 1379).

حدود پانصد سال پس از بقراط، اوائل قرن دوم بعد از ميلاد، آرتائوس كاپادوچيا[1] رابطه بين ماني و ملانكولي را كشف كرد (پورافكاري، 1369).

در حدود 100 سال قبل از ميلاد، كورنليوس سلسوس[2] افسردگي را ناشي از صفراي سياه معرفي نمود. اين اصطلاح را پزشكان ديگر از جمله ارسطو (120 تا 180 بعد از ميلاد) و جالينوس (129 تا 199 بعد از ميلاد) نيز به كار بردند. همين طور الكساندر ترالز[3] در قرن ششم (كاپلان و سالوك، 1379).

در قرون وسطي،طبابت در ممالك اسلامي رونق داشت و دانشمندان نظير رازي و ابن‌سينا و ميموند[4] (پزشك يهودي) ملانكولي را بيماري مشخصي تلقي كردند و هنرمندان آن زمان نيز اين بيماري را به تصوير كشاندن مثل ملانكولي اثر آلبرت دورر (بهرامي و نيكيار، 1384).

در سال 1854 ژول فالره حالتي را توصيف نمود و آن را جنون ادواري[5] ناميد.چنين بيماراني متناوباً حالات خلقي ماني و افسردگي را تجربه مي‌كنند. ژول بايارژه جنون دو شكلي[6] را شرح داد كه در آن بيمار دچار افسردگي عميقي مي‌شود كه به حالت بهت افتاده و بالاخره از آن بهبود مي‌يابد. در سال 1882، كارل كالبام[7] روانپزشك آلماني، با استفاده از اصطلاح «سايكلوتايمي» ماني و افسردگي را مراحل مختلف يك بيماري توصيف نمود. در سال 1899، اميل كرپيلن[8]، بر اساس معلومات روانپزشكان فرانسوي  و آلماني، مفهوم بيماري منيك- دپرسيو را شرح داد (همان منبع).

توصيف او از نشانه‌ها، به طور چشمگيري با اصطلاحات به كار گرفته شده براي توصيف اختلال دو قطبي در DSM IV-TR هماهنگ است و بسياري از وجه تمايزات تشخيصي او، امروزه تأييد شده (جانسون و لي‌هاي، 2004)

طبقه‌بندي بر اساس سير بيماري، اختلالات يك قطبي و دوقطبي

اختلالات خلقي مشخصاً عود كننده هستند و كرپلين براي به هم پيوند دادن افسردگي و مانيا به عنوان يك اختلال واحد از سير بيماري راهنمايي گرفت. وي متوجه گرديد كه سير بيماري، خواه افسردگي و خواه مانيا، اساساً يكسان است و به همين دليل آنها را در يك طبقه قرار داده پسيكوز منيك ـ دپوسيو ناميد. اين نظريه به وسعت مورد قبول بود تا اين كه در سال 1962 كارل لئونارد[9] و همكاران تقسيم‌بندي به سه گروه را پيشنهاد نمودند:

  • بيماراني كه فقط اختلال افسردگي داشتند (افسردگي يك قطبي)[10]
  • بيماراني كه فقط اختلال مانيا داشتند (مانيا يك قطبي)[11]

بيماراني كه افسردگي مانيا را با هم داشتند (دو قطبي)[12] (گلدر و همكاران،1382).

مقاله در مورد اختلالات خلقی

29900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط