مقاله مغز انسان قادر به تولید سلولهای جدید است

مقاله مغز انسان قادر به تولید سلولهای جدید است

مغز انسان قادر به تولید سلولهای جدید است

نتایج مطالعه جدیدی كه می‌تواند به بهبود روشهای درمان آسیب‌های مغزی و بیماریهای مرتبط با مغز منجر شود نشان می‌دهد مغز انسان قادر به تولید سلولهای عصبی جدید است.
نتایج مطالعه جدیدی كه می‌تواند به بهبود روشهای درمان آسیب‌های مغزی و بیماریهای مرتبط با مغز منجر شود نشان می‌دهد مغز انسان قادر به تولید سلولهای عصبی جدید است. به گزارش خبرگزاری رویترز، محققان در گذشته متوجه شده بودند برخی دیگر حیوانات از قبیل موشها در طول حیات خود سلولهای مغزی جدیدی تولید می‌كنند و شواهد غیر مستقیمی بدست آمده بود كه نشان می‌داد انسانها نیز قادر به تولید سلولهای جدید در مغز خود هستند. هم‌اكنون محققان دانشگاه “آكلند” در نیوزیلند و آكادمی “ساهلگرنسكا” در “گوتنبرگ” سوئد با استفاده از اسكن “ام‌آرآی” و نیز تصاویر تهیه شده با میكروسكوپهای الكترونی از بافتهای مغزی اهدایی افرادی كه دچار مرگ مغزی شده‌اند، برای نخستین بار موفق به مشاهده تولد سلولهای جدید در مغز شده‌اند. این سلولهای بنیادی درست همانطور كه در مغز موشها رخ می‌دهد، پس از متولد شدن در مغز به بخش مربوط به حس بویایی مغز مهاجرت می‌كنند و در خلال این جابه‌جایی به سلولهای عصبی تبدیل می‌شوند. این محققان در گزارشی كه در شماره روز جمعه نشریه “ساینس” به چاپ رسیده است اعلام كردند در حیوانات آسیب مغزی سبب تولد سلولهای مغزی جدید می‌شود و مطالعه جدید از وجود شواهدی مهم از وضعیتی مشابه در مغز انسانهای بالغ خبر می‌دهد. از آنجا كه مغز انسان بسیار پیچیده‌تر از مغز حیوانات است، در گذشته جستجوی این قبیل سلولهای جدید در مغز انسانها به نتیجه نرسیده بود.
پیش از این ثابت شده بود كه سلولهای جدید در بخش جلویی مغز موشها متولد شده و سپس به بخش مربوط به حس بویایی مغز منتقل می‌شوند و بدین ترتیب این حیوانات می‌توانند انواع بوهای جدید را شناخته و خود را با آنها سازگار كنند. هرچند حس بویایی در انسانها در مقایسه با موشها از اهمیت كمتری برخوردار است، اما به هرحال این حس برای مواردی نظیر شناسایی بوی دود و نیز بوی مواد غذایی فاسد برای انسانها مهم است و تحقیقات قبلی نشان داده است كاهش حس بویایی می‌تواند نشانه اولیه ظهور برخی بیماری‌های مغزی نظیر پاركینسون باشد. به گفته دكتر “مارك بكستر” محقق دانشگاه آكسفورد انگلیس كه در این مطالعه حضور نداشته، كشف جدید می‌تواند به شناسایی روشهای جدید برای ترمیم آسیبهای مغزی در انسان بینجامد و به علاوه نشان‌دهنده اهمیت تحقیقات انجام گرفته روی حیوانات در هدایت یافته‌های پزشكی در انسانهاست. “سباستین برندنر” محقق عصب‌شناسی دانشگاه كالج لندن نیز در زمینه كشف اخیر اعلام كرد درك زیست‌شناسی سلولهای بنیادی برای مطالعه ترمیم آسیبهای مغزی در بیماری‌هایی نظیر آلزایمر اهمیت زیادی دارد و ممكن است حتی سلولهای بنیادی در پیدایش برخی تومورهای مغزی نیز نقش داشته باشند و به همین علت كشف توانایی ایجاد سلولهای جدید در مغز انسان دارای اهمیت زیادی است.
درباره مغز انسان
مغز انسان
مغر انسان در تمامی فعالیت های ارادی و غیر ارادی در گیر میباشد. احساسی که الان دارید، کاری که الان در حال انجام آن هستید و … شاید باور نکنید اما مغز انسان حتی در شکل گیری شخصیت شما نیز موثر می باشد. بنابراین اگر مغز درست کار کند شما می توانید زندگی خوب و متعادلی داشته باشد و اگر مشکلی در عملکرد آن باشد طبیعتا” نخواهید توانست زندگی خوبی داشته باشید.
پیچیده ترین عضو بدن انساناین عضو بسیار پیچیده حدود 2 درصد وزن بدن شما را دارا می باشد، بنابراین یک انسان 75 کیلوگرمی مغزی در حدود 1.5 کیلوگرم دارد. با وجود آنکه تنها 2 درصد از وزن بدن شما را شامل می شود بین 20 تا 30 درصد از انرژی شما را مصرف می کند. به بیان دیگر 20 تا 30 درصد کالری که از مصرف غذا به بدن شما می رسد توسط مغز مصرف می شود. دقت کنید که نسبت وزن مغز به وزن کل بدن در انسان از همه موجودات زنده بیشتر می باشد. در مغز شما حدود 100 بیلیون سلول مغزی وجود دارد که بصورت یک شبکه بسیار پیپچیده با یکدیگر در ارتباط هستند. محاسبات نشان می دهد که در حدود 1,000,000 بیلیون ارتباط نقطه به نقطه میان سلولهای مغزی در مغز انسان وجود دارد. برای بدست آورده ایده از بزرگی این عدد، همین قدر بدانید که از تعداد ستاره کائنات بیشتر می باشد. بنابراین جای تعجب نیست اگر مغز را پیچیده تر از بزرگترین کامپیوتر های جهان فرض کنیم. دانشمندان نسبت توانایی قویترین کامپیوتر
های جهان را به مغز انسان، در حد مغز یک موش می دانند. مراقب مغز خود باشیدمغز انسان بسیار نرم می باشد و ماهیت فیزیکی آن چیزی شبیه به کره نرم یا تخم مرغ خام می باشد. خلقت انسان بگونه ای است که جمجمه از این ماده نرم محافظت می کند. اما کوچکترین ضربه ای که به جمجمه وارد شود و آنرا خدشه دار کند ممکن است صدمات جبران ناپذیری به مغز وارد کند. پس مواطب جمجمه خود باشید. رابطه میزان دانش انسان به حجم مغزمشاهدات دانشمندان نشان می دهد که ارتباط خاصی میان میزان توانایی مغزی انسان با حجم یا وزن آن ندارد. یک مغز بزرگ بالقوه توانایی آنرا دارد که سلولهای بیشتر و ارتباطات بین سلولی بیشتری را پذیرا باشد اما هیچ دلیلی ندارد که یک دانشمند، مغز بزرگتری از یک فرد عادی داشته باشد. همانگونه که مطالعه انجام شده روی مغز آلبرت اینشتین نشان می دهد ابعاد و وزن مغز او کمتر از حد متوسط بوده است.
ساختار مغز انسان
قرنها مغز را يك توده خاكستري به وزن حدود  1/5 كيلوگرم مي ‏پنداشتند. با تكامل ميكروسكوپ كشف شد كه رويه خارجي چين خورده مغز بسيارپيچيده ‏تر از آن است كه قبلاً تصور مي‏ شد.بخصوص كه اين قسمت از مغز از هزاران هزار عصب بسيار ظريف وگذرگاه‏ خوني تشكيل شده است. با اختراع ميكروسكوپهاي پيشرفته، اطلاعات‏ مربوط به ساختار مغز نيز توسعه پيدا كرد. معلوم شد كه مغز از ميليونها سلول‏ بسيار ريز به نام “نورون” تشكيل شده است كه شبيه يكي اختاپوس بسياركوچك است ودر مركز آن يك هسته ودر پيرامون آن تعداد زيادي شاخكهاي‏ حساس قرار دارد كه از مركز به تمامي جهات منشعب شده است.هر يك از شاخكهاي حسي هزاران برآمدگي خرد دارد وبر روي هر يكي ازآنها برجستگيهاي بسيار
بسيار ريزي است كه موجب ارتباط همه جانبه آن باشاخك نورون‏هاي ديگر مي‏گردد.يك مغز متوسط داراي حدود 10 ميليارد نورون است. ابتدا تصور مي‏ شد كه ‏تعداد سلولهاي مغز تعيين كننده هوشمندي وذكاوت سنجي در اشخاص ‏است ولي بعدها معلوم شد افرادي با مغزهاي بزرگ از هوشمندي بي بهره ‏بوده ‏اند وبر عكس مردماني با مغزهاي كوچك، هوشمندي قابل توجهي ازخود بروز داده ‏اند.
نقش نيمكره ‏هاي مغز در مديريت
بحث مغز چپ وراست به محافل مديريت نيز راه پيدا كرده است. توماس‏ جي، پيترز و رابرت اج واترمن نيز كه سيماي سازمانهاي موفق را مورد بررسي‏ موشكافانه قرار داده‏ اند. در كتاب “در جستجوي بهروزي” به نقش مغز راست وچپ اشاره مي‏كنندومي گويند كه مغز راست )چپ( كه سمبليك و است، دست كم به ‏اندازه مغز چپ كه به استدلال ومنطق توجه دارد مهم است. استدلال بر پايه‏ مثال، داستان وحكايت، به اندازه استدلال بر اساس داده‏هاي آماري دقيق‏است. به همين دليل مفهوم “آيا به نظر درست مي‏رسد؟” بيش از “آيا مي‏توان‏به لحاظ رياضي آن را ثابت كرد؟” يا “آيا ثابت كردني است؟” مصداق پيدامي‏كند.آنها هم چنين نيز اشاره مي‏كنند كه بر اساس بررسيهاي به عمل آمده، نيمه‏راست مغز در كار تصور وتخيل عالي است ولي نمي‏تواند آن را به فعل‏برساند. بخش چپ نيز نمي‏تواند انگاره‏ ها و مثلاً چهره اشخاص را به خاطربسپارد. كساني كه مي‏گويند “من چهره اشخاص را فراموش نمي‏كنم ولي دربه خاطر سپردن اسم آنها با دشواري روبرو هستم” افراد معيوبي نيستند بلكه ‏به زبان خيلي ساده، مغز سمت راستشان سنگيني وتوانمندي بيشتري دارد.آرتور كاستر در كتاب “روح در ماشين” قدم فراتر مي‏نهد وبه نقش مسلط مغزراست اشاره مي‏كند. او ميل اشخاص به جنگ وويرانگري را ناشي از رشدنكردن تيمه راست مغز آنها مي‏داند او مي‏گويد: “رفتار ما هم چنان تحت‏تأثير يك نظام بدوي ورشد نكرده است.”
پيترز وواترمن مي‏گويند مجموعه بررسيهايي كه درباره مغز راست وچپ‏انجام شده نشان مي‏دهد كه مؤسسات اقتصادي وشركتهاي بازرگاني، انباشه ‏از افراد غير منطقي واحساساتي هستند كه مأيوسانه مي‏خواهند در زمره‏ برندگان قرار گيرند، اينها كساني هستند كه به كمك گروهي كوچك از افرادصميمي ووفادار، پيشرفت می ‏كنند.جنبه ديگري درباره طبيعت مغز راست ما وجود دارد كه معمولاً از سوي‏ مديريت متعارف رعايت نمي‏ شود. اما “شركتهاي موفق” به آن توجه كامل‏دارد. وآن “جنبه خلاقيت” است. علم در رياضيات به اعتقاد خيلي ‏ها مظهرتقدس افكار منطقي است ومنطق وانديشه‏ هاي مستقل نيز در پيشرفت علم ‏نقش بسزايي دارند. اما منطق، موتور راستين پيشرفت علمي نيست.تورسكي ومان روانشناسان مشهور سالها پيش بررسي هاي مفصلي انجام داده ‏وبدين نتيجه رسيده‏ اند كه جهت‏گيري ما بيشتر متوجه بخش شهودي ذهن‏ ماست. به عبارت ساده‏تر، ما بيش از اطلاعات آماري كه طبق تعريف خود به ‏شدت مجرد هستند، تحت تأثير حكايتها وداستانها قرار مي‏گيريم.اين پژوهشها پيامهاي با ارزشي به همراه دارد كه ما را به استفاده بهينه ازنيروي مغز خود رهنمون مي‏شود.زماني چنين تصور شد كه افراد صاحب ذوق وقريحه هنرمند، شاعر پيشه ‏ورويايي، نوعاً كم هوشي دير فهم، وحتي غير منطقي به شمار مي ‏آيند وبرعكس افرادي كه با علومي نظير رياضيات منطق، تجزيه وتحليل وغيره ‏سروكار دارند با هنر، احساسات وشعر وادب بيگانه ‏اند.پژوهشهاي به عمل آمده بر اين تصور خط بطلاني مي‏ كشد وتوجيه آنرا استفاده انحصاري از يك طرف مغز وعدم به كارگيري طرف ديگر اعلام ‏مي ‏كند.بررسيهاي مكرر نشان داده است كه صاحبان مغزهاي بزرگ از هر دو سوي‏ مغزشان بهره گرفته ‏اند. در واقع آن ها هم “دانشمند” وهم “هنرمند” بوده ‏اند.آنها ويژگيهاى هر دو را در خود داشتند. يكي از نمونه ‏هاي بارز آن لئوناردوداوينچي است كه به

دانلود باکس
مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...