مقاله فارسی اکولوژي جانوري و پراکنش آنها

مقاله فارسی اکولوژي جانوري و پراکنش آنها

اکولوژي جانوري و پراکنش آنها
هر موجود زنده اي شيوه زندگي مشخصي دارد که به ساختار و فيزيولوژي آن موجود و همچنين محيط زيستي که در آن سکني گزيده، بستگي دارد. عوامل فيزيکي و بيولوژيکي براي توليد دامنه وسيع و متنوع محيط زيست در نقاط مختلف زمين در حال فعاليت هستند. شرايط در بعضي مناطق استوايي و درياها تقريبا ثابت هستند، اما در بيشتر نقاط زمين، دما، رطوبت و نور خورشيد با توجه به فصول سال تغيير مي كنند. اين تأ‌ثيرات را در مجموع به عنوان اقليم مي شناسند. چرخه زندگي هر گونه كاملا با شرايط آب و هوايي محيط زندگيش سازگار است. هيچ جانوري كاملا مستقل زندگي نمي كند، برعكس، هر كدام بخشي از اجتماع زنده هماهنگي است كه اعضاي ديگر آن گونه، بسياري از انواع جانوران و گروه هاي گياهان مختلف را در بر مي گيرد.
اكولوژي عبارت است از مطالعه علمي روابط ميان موجودات زنده و محيط اطراف آنها. پراكنش نيز به مطالعه حضور آنها در زمانها و مكانهاي مختلف مي پردازد.
اكولوژي
محيط فيزيكي:
گياهان و حيوانات تحت تأثير فاكتورهاي فيزيكي و شيميايي زيادي قرار مي گيرند. مهمترين آنها عبارتند از: 1) نور خورشيد 2) دما 3) آب ( ميزان نمك آن ) 4) گازها و مواد معدني. كه هر كدام اهميت خاصي دارند و اثر آنها بر حيوانات كاملا مشهود است، ولي همگي با هم در رابطه هستند و هيچ كدام مستقل از يكديگر عمل نمي كنند. خورشيد انرژي نوراني را كه گياهان براي فتوسنتز احتياج دارند، تامين مي كند، اما علاوه بر آن محيط زندگي جانوران
را نيز گرم مي نمايد، و همچنين با بالا بردن دماي آب باعث تبخير آن ميگردد. ( كه نتيجه آن ريزش برف يا باران است ). دما سرعت تمام واكنشهاي شيميايي را تحت كنترل دارد، كه واكنشهاي بيوشيميايي بدن موجودات زنده نيز جزو آن است. آب حلال مواد معدني مورد نياز گياهان، ماده اصلي بدن جانوران و واسطه اي است كه بسياري از موجودات در آن زندگي مي كنند.
12-1 نور خورشيد: همه انرژي مورد استفاده در اندامها از نور خورشيد نشأت مي گيرد. انرژي ممكن است از صورتي به صورت ديگر تبديل شود، اما هيچگاه به وجود نمي آيد و از بين نيز نمي رود. گياهان سبز انرژي نوراني خورشيد را جذب مي كنند و در نتيجه فعاليت فتوسنتزي، كه در كلروفيل هاي آنها صورت ميپذيرد، از دي اكسيد كربن و آب، كربوهيدرات توليد مي كنند. همچنين در نتيجه اين عمل پروتئين ها و اسيدهاي چرب نيز به وجود مي آيند. انرژي ذخيره شده در اين تركيبات، به عنوان منبع نهايي انرژي، مورد استفاده جانوران قرار مي گيرد. اين انرژي از هر بخش به بخش ديگر منتقل شده و انرژي لازم را براي ادامه زندگي و فعاليت سيستم هاي زنده فراهم مي نمايد. تبادلات انرژي تمام پيشرفتهاي فيزيكي و زيستي را بر روي زمين تحت كنترل دارد و عملكرد اندامها را ممكن مي سازد.
12-2 دما: تغييرات دما در جهان دامنه بسيار وسيعي دارد و اختلاف دماها به هزاران درجه مي رسد، ولي اكثر جانوران روي زمين تنها مي توانند در دامنه گرمايي 2- تا 50 درجه سانتيگراد، زندگي كنند. ميزان تحمل گرما تحت تأثير رطوبت است و به مقدار خشكي هوا و يا درصد بخار آب تحت هر دمايي بستگي دارد. به عنوان مثال، در هواي خشك يك كوير، درجه حرارت 32 براي انسان خيلي ناراحت كننده نيست، ولي چنين دمايي با مخلوطي از رطوبت، در مناطق استوايي به سختي قابل تحمل است.
دما بر ميزان رشد، توليد ميوه و بقاي گياهان، كه غذاي بسياري از جانوران مختلف به آنها وابسته است،
تأثير مي گذارد.يك دوره طولاني بهار، رشد علوفه را به تأخير مي اندازد و باعث كمبود غذاي بسياري از حشرات، جوندگان و چرندگاني مي شود كه از آن علوفه تغذيه مي كنند. هواي نامناسب در زمان گل دهي، ممكن است سبب كاهش محصولات ميوه هاي سته يا غلات شود، و پرندگان بسياري را كه از آنها تغذيه مي كنند، وادار مي سازد تا يا در مناطق ديگر براي يافتن غذا سرگردان شوند و يا از گرسنگي بميرند.
دماي بدن خزندگان، دوزيستان، ماهيها، حشرات و ساير بي مهرگان، فاقد تنظيمات دروني است و يا به ميزان بسيار كمي تنظيم شده. مقدار جريانهاي شيميايي در متابوليسم آنها و در نتيجه رشد و فعاليتشان، مستقيما تحت تاثير دماي محيط است. با گرم شدن هوا سرعت آن افزايش مي يابد و با بروز سرما كند ميشود. هر گونه داراي محدوديت هاي دمايي است. بروز يك يخبندان طولاني و يا يك گرماي طاقت فرسا همه آنها را مي كشد. اگر دوره يخبندان پس از تخم گذاري و در مرحله اي كه لاروها شروع به رشد كرده باشند، ظاهر شود، بسياري نابود مي شوند و جمعيتشان كاهش مي يابد. برخي حشرات تخم گذار كه لارو يا شفيره دارند، زمستان را با استراحت و كاهش متابوليسم، و يا زندگي در زير زمين، همراه گياهان و يا در كف بركه ها و نهرها سپري مي كنند تا از يخ زدن خود جلوگيري نمايند. بعضي از حشرات كه در يخ گير كرده اند، احتمالا مي توانند به زندگي خود ادامه دهند، زيرا آب بدنشان حاوي مواد محلولي است كه مانع يخ زدن آنها مي شود. خزندگان و دوزيستان ساكن مناطقي كه زمستان هاي سرد دارد، مجبورند براي اينكه يخ نزنند، در زير زمين و يا آب به خواب زمستاني فرو روند. بعضي مارهاي مناطق خشك غرب كه روزها در فصل بهار خارج مي شوند، در تابستان براي فرار از گرماي طاقت فرسا به شب بيداري روي مي آورند. بيشتر ماهيهاي ساكن آبهاي شيرين در هواي سرد فعاليتي ندارند. از آنجايي كه تغييرات دما در اقيانوسها كمتر است، موجودات آبزي كمتر تحت تأثير آب و هوا قرار مي گيرند، در حالي كه بسياري از انواع ماهيهاي آبهاي شور، در فصول مختلف سال به شمال و جنوب مهاجرت مي كنند.
پرندگان و پستانداران به علت دارا بودن پوشش، به ندرت مستقيما تحت تأثير دماي محيط قرار ميگيرند. اماسرماي شديد زمستان و گرماي تابستان ممكن است فشاري را به آنها تحميل كند و سبب كاهش مواد غذايي مورد نيازشان شود.بسياري از پرندگاني كه در تابستان در اقيانوس منجمد شمالي و در مناطق معتدل زندگي مي كنند، در زمستان به مناطق گرم تر سفر (مهاجرت) مي كنند تا بتوانند غذاي مورد نياز خود را به دست آورند. پرندگان، گوزنهاي شمالي (elk) و خرس ها كه در تابستان ها در كوههاي بلند زندگي مي كنند( مثلا در شمال غربي آمريكا)، در زمستان به مناطق كم ارتفاع تر مهاجرت مي كنند. سنجاب هاي خاكي و برخي از خفاش هاي حشره خوار، وقتي نتوانند غذاي مورد نياز خود را مانند فصول گرم سال به دست آورند، در زمستان به استراحت يا همان زمستان خوابي مي پردازند. در هنگام خواب زمستاني، دماي بدن اين جانوران تا حدي پايين مي آيد كه احساس سرما نكنند. همچنين ضربان قلب و ميزان تنفس نيز تا حد زيادي كاهش مي يابد و كاهش متابوليسم اين جانوران از طريق چربي ذخيره شده در بدنشان (پيش از آغاز اين دوره)، جبران مي شود.
12-3 آب: بين هوا، خاك و آب و همچنين ميان موجودات زنده و محيط زندگي آنها هميشه مبادله آب وجود دارد. به علاوه، آب به شدت بر محيط اطراف موجودات اثر مي گذارد. چرخه آب شامل تبخير، تشكيل ابر، بارندگي، تبخير سطحي آب و نفوذ به ذاخل زمين ميباشد. آب مي تواند مقدار بسيار زيادي گرما را ذخيره كند و چون گرماي ويژه آن بسيار بالاست، حجم زيادي از آب در بهار، به آرامي گرم و در پاييز به كندي سرد مي شود.(يك كالري گرما لازم است تا يك گرم آب در دماي 15 درجه، 1 درجه افزايش يابد.)
آب بيشترين حجم را در 4 درجه دارد. در زير اين دما آب در حين سرد شدن منبسط مي شود و در صفر درجه تبديل به يخ مي گردد. اين انبساط آنقدر شديد است كه وقتي آب در درز صخره ها منجمد مي شود، سنگها شكاف برداشته و ترك مي خورند. اين امر يكي از
مكانيزم هايي است كه طي آن خاك توليد ميشود. (ترك برداشتن سيلندرهاي چدني در يك اتومبيل، زماني كه پوشش آب آن يخ مي بندد، نمونه اي بارز از اين نيرو است.) اين مسئله كه يخ، چون از آن سبك تر است، روي آن شناور مي شود، براي موجودات زنده حائز اهميت است. اما با اين ويژگي، يخ ميتواند،كف درياچه ها را شكل دهد و بيشتر بدنه آبهاي بزرگ در عمق خود حجم بزرگ و دائمي يخ خواهند داشت. در عوض، آب زماني كه تا 4 درجه سرد مي شود، به پايين مي رود و آبهاي گرم تر به بالا مي ايند، به اين معني كه جريانهاي تبادل گرمايي صورت مي گيرد. اين
موارد باعث ايجاد تغييري در درياچه هاي معتدل مي شود و جانوران را از تغييرات شديد دمايي در امان ميدارد ، به طوريكه دما در زير يخها در درياچه هاي عميق هيچ گاه كمتر از 4 درجه نمي شود. جانوران ساكن خشكي تحت تاثير ميزان بخار اب هوا، يا رطوبت نسبي ( در صد بخار آب براي اشباع هوا در هر دمايي). برخي براي زندگي در بيابان ها با در صد رطوبت كم سازش يافته اند و برخي ديگر تنها در مناطقي
كه هوا تقريبا از بخار اب اشباع است، قادر به زندگي هستند و بسياري از جانوران در مناطقي با ميزان رطوبت متعادل زندگي مي كنند. براي جانوران كوچكي كه در محيط هاي كم وسعتي زندگي ميكنند و تنها
مسئله مهم زندگي آنها تامين غذا و يافتن سر پناه است، دماي پايين تر و رطوبت بالا تري نسبت به وضعيت عمومي ناحيه اي كه در آن زندگي مي كنند، مورد نياز است. در مناطق خشك (كم آب) بيشتر جانوران ريز جثه مجبورند روزها را با استراحت در گوشه اي سپري كنند، در غير اينصورت خيلي زود دراثر كمبود آب از بين مي روند. اين جانوران در شب از خانه خارج مي شوند، زيرا هوا خنك تر و، بخصوص در نزديكي زمين، مرطوب تر است. در مناطقي كه در تابستان باران زياد مي بارد و يا در زمين ها و باغ هايي كه آبياري مي شوند، ميزان رطوبت در نزديكي زمين به حدي است كه بي مهرگان كوچك در طول روز هم فعاليت دارند.
جانوران ساكن خشكي اختلافات زيادي را در ميزان فشار هوا،در مناطق بالاتر از سطح دريا، تجربه ميكنند. زيرا چگالي هوا (و در نتيجه اكسيژن موجود) در اثر ارتفاع كاهش مي يابد. افرادي كه در كوهستان ها زندگي مي كنند، قلبهاي بزرگتري دارند و گلبول قرمز خونشان بيشتر است، تا بتوانند كمبود اكسيژن بدنشان را جبران كنند. همچنين كوهنورداني كه از مناطق كم ارتفاع به كوهستان ها مي روند، از كپسولهاي اكسيژن براي تنفس راحت تر استفاده مي كنند. تصور بر اين است كه پرواز بعضي از پرندگان در مناطقي كه هوا خيلي رقيق است، به آساني امكان پذير نيست. در هر نقطه با هر ارتفاعي تغييرات بارومتريك هوا تابع تغييرات جوي است. بادهاي شديد، كه در نتيجه تغييرات منطقه اي فشار هواست، بر جانوران مختلف اثرات متفاوتي دارد. پرندگان و حشرات به سختي پرواز مي كنند و ممكن است به همراه باد به مناطق ديگري برده شوند. همچنين ممكن است بادهاي شديد سبب خشكي گياهان و از بين رفتن برخي جانوران شوند.
در درياچه هاي عميق و درياها، فشار هوا به طور منظم با افزايش عمق زياد مي شود. ( هر 15 پوند، يا 10 متر، 1 اتمسفر زياد مي شود.) در عين حال، هيئت اعزامي Oanish Galathea حدود 100 گونه بي مهره را در نزديكي جزيره فيليپين، در عمق حدود 10500 متر، يافتند، در مكاني كه فشار حدود 1000 اتمسفر بود. چنين جانوراني، چون فشار درون بدنشان با فشار خارج يكسان است، مي توانند به زندگي خود ادامه دهند. بسياري از انواع پلانكتون ها و برخي از ماهي ها روزها در عمق 400 متري به سر مي برند ولي در شب ها به سطح آب مي آيند. غواصان، زماني كه در آب هستند، از ماسك هاي اكسيژن استفاده مي كنند تا هم كمبود اكسيژن بدنشان جبران گردد و هم فشار هوا در ششهاي آنها بالا نگه داشته شود
12-4چرخه هاي شيميايي در طبيعت: منشأ تمام عناصري كه در بدن گياهان و حيوانات شكل ميگيرند ، طبيعت است. در طبيعت، تبادلات پايدار و جريان هايي كه اين
تبادلات را به سمت زندگي و مرگ موجودات پيش مي برند، وجود دارند.
كربن(C ): يكي از عناصري است كه در همه تركيبات زيستي وجود دارد. در ابتدا، از co2 هوا يا آب، مولكولهاي كربوهيدرات سنتز مي شوند و اين مولكولها به همراه پروتئين ها و ليپيدها، بافتها را در گياهان تشكيل مي دهند. گياهان توسط جانوران خورده مي شوند، و پس از هضم و جذب در پايان، تركيبات كربن مجددا به تركيبات مشابه در حيوانات تبديل مي شوند. سپس اين مواد به بدن جانوران ديگر منتقل ميشوند. كاتابوليسم در جانوران، كربن را به عنوان يكي از ضايعات تنفسي به طبيعت بازمي گرداند.
اكسيژن(o2 ): اين عنصر بطور مستقيم از هوا يا به صورت محلول در آب اكسيداسيون را در بدن جانوران ميسر ميسازد. اين ماده سپس، چه در تركيب با كربن و تشكيل co2 و چه در تركيب با H2 به صورت آب، به طبيعت بازگردانده مي شوند. مقداري از آبي كه گياهان در فتوسنتز مصرف مي كنند، تجزيه مي شود واكسيژن آن وارد طبيعت مي گردد، ولي گياهان همچنين مقداري از اكسيژن را براي تنفس خود استفاده مي كنند.
نيتروژن هوا (N ): تنها باكتريهاي تثبيت كننده نيتروژن در خاك مي توانند مستقيما مصرف كنند. اين باكتريها گره هايي كه در ريشه برخي حبوبات وجود دارد، هستند و نيتروژن را به نيترات تبديل ميكنند، گياهان نيتراتها را براي تشكيل پروتئين هاي گياهي استفاده مي كنند. اين مواد همچنين بر اثر پوسيدن گياه به خاك بر گردانده مي شوند و يا اينكه جانوران آنها را مي خورند و به پروتئين هاي حيواني تبديل ميگردند. در متابوليسم جانوران پروتئين هاي حيواني در پايان به ضايعات نيتروژني تبديل و با تشكيل اوره، NH2)2co ) ، اسيد اوريك يا آمونيوم دفع مي شوند. باكتريهاي ديگري در خاك و يا آب وجود دارند كه باعث تبديل اين ضايعات به آمونيوم و نيتريت مي شوند در اثر فعاليت هاي باكتريايي بيشتر، نيتروژن به هوا نيز بازگردانده مي شود و يا نيتريت ها به نيترات تبديل مي گردند.
مواد معدني: يا مواد شيميايي غير الي، به ميزان كم ولي معين كه در گونه هاي مختلف،متفاوت است، مورد نياز جانوران و گياهان مي باشند. گياهان مواد معدني مورد نياز خود را از درون خاكي كه در اطراف ريشه مجتمع است، به دست مي اورند واين مواد تنها با پوشيدن يا سوختن گياهان به خاك برگردانده ميشوند. بخشي از مواد معدني مورد نياز جانوران از غذاي آنها و قسمتي از آب تأمين مي گردد و حتي در مواردي مستقيما از خاك گرفته مي شود. اين مواد به وسيله مواد دفعي بدن آنها و بر اثر پوسيدن بدن جانوران به خاك بازگردانده ميشوند.
فسفر: اين عنصر براي همه سنتزهاي اوليه و انتقال انرژي به ميزان کم مورد نياز است. فسفات ها از طريق فرسايش صخره هاي قديمي به وسيله مخازن بزرگ آب در گياهان به وجود مي آيند. فسفر به طور طبيعي مورد استفاده جانوران و گياهان قرار مي گيرد و سپس بر اثر مرگ و يا پوسيدگي اين موجودات به خاک بازمي گردد. برخي به دريا منتقل مي شوند و قسمتي در زير رسوبات عميق مدفون مي گردند، ولي بيشتر آنها به وسيله ماهيها و پرندگان دريازي مورد مصرف قرار مي گيرند.
محيط زيست و روابط ميان جانوران:
در طول 3 ميليارد سال و در سير تکامل، وابستگي بين موجودات زنده بسيار زياد و پيچيده شده، بطوري که گونه ها با هم درگير مسايل مختلف محيطي هستند که خودشان در به وجود آمدن آنها شرکت دارند. رقابت، توليد نسل و همچنين زادو ولد و محدوديت منابع، انواع مختلفي از زندگي را به وجود آورده است. جايي که نزاع براي غذا، محل زندگي، سرپناه و جفت به حداقل مي رسد. گوناگوني نتايج درباره موجودات بر اثر افزايش پيچيدگي محيط زيست که رشد موجودات را در گونه هاي مختلف تحت تأثير قرار مي دهد، بيشتر شده است. وابستگي موجودات به يکديگر در حالت کلي و در روابط جزيي آنها با يکديگر قابل مشاهده است. از وابستگي حيوانات به گياهان براي غذا گرفته تا رابطه ميان اعضاي يک گونه.
12-5 غذا: بيشتر گياهان براي بدست آوردن نور خورشيد، مواد معدني خاک و آب با همسايگان خود در حال رقابت هستند. ولي جانوران نيازهاي متفاوتي دارند. غذاي حيوانات، از هر نوعي که باشد، در نهايت از گياهان سرچشمه مي گيرد. هر گونه اي از جانوران به ميزان معيني از غذاي مناسب خود احتياج دارند. انسانها، موشها و مگسها قادر به تغذيه از مواد متفاوتي هستند و بنا به ضرورت مي توانند آن را تغيير دهند. به هر حال بسياري از گونه ها تنها مي توانند در جا و زماني که مواد غذايي مخصوص آنها موجود هستند، زندگي کنند. سگ آبي فقط پوسته بيد و درخت سپيدار را مي خورد. جيرجيرک ها تنها مي توانند با تغذيه از عصاره گونه هاي خاصي از گياهان به زندگي خود ادامه دهند و خرمگس ها از خون پستانداران استفاده مي کنند. بعضي از مواد غذايي فصلي هستند و گونه هايي که به آنها وابسته اند، مجبورند در بقيه فصول سال از غذاي ديگري استفاده کنند، به خواب فرو روند، به جاي ديگري مهاجرت کنند و يا از گرسنگي بميرند. اقيانوس بر خلاف خشکي گياهان کمي دارد. خرگوش دريايي(Aplysia ) يک نرم تن است.و مثل يک خرگوش که کاهو مي خورد، از جلبک دريايي تغذيه مي کند. و برخي از حلزون ها و صدفهاي کوهي جلبک هاي کوتاه متراکمي را که صخره هاي ساحلي را مي پوشانند، مي خورند. ماده غذايي اصلي اقيانوس ها، در هر حال، پلانکتون ها هستند. که عمدتا از گياهان ميکروسکوپي ( ديا تومه هاو جلبكهاي ديگر )و جانوراني كه آزادانه در آب شناورند (لارو سخت پوستان)تشكيل شده اند. پلانكتون ها در فصول مختلف سال از نظر تعداد و نوع متغير هستند( مانند گلهاي وحشي يك باغ ). پلانكتون ها غذاي تعداد بي شماري از سخت پوستان،ديگر جانوران و همچنين لارو نرم تنان و خار پوستان مي باشد. جلبكهاي دريايي بيشتر در خليج ها،دهانه رودخانه هاو آبهاي ساحلي وجود دارندو بيشتر آنها يكساله هستند(تنها يك سال يا يك فصل عمر مي كنند ). و هنگامي كه مي ميرند و يا غرق مي شوند، تعداد آنها، با تجزيه توسط گروه بزرگي از باكتري هاي ساكن كف آب، كاهش مي يابد. مواد ريز و
ميكروسكوپي حاصل ( باكتري ها و اجزاي گياهان ) سطحي را در كف آب تشكيل مي دهند. اين سطح غذاي كرمها و ديگر بي مهرگاني است كه شبكه هاي لزجي را ترشح مي كنند و يا روش هاي مخصوصي دارند كه بهترين بخش هاي آب يا گل را انتخاب مي نمايند. خيارهاي دريايي و برخي خارپشتهاي دريايي گل و لاي كف دريا را مي بلعند و ذرات لابه لاي آن را براي غذاي خود استخراج مي كنند. همچنين ذرات آلي بزرگتري نيز وجود دارند كه به طور از جانوراني كه پس از مرگ در كف دريا مدفون شده اند نشأت مي گيرند. اين مواد غذاي لاشخورها، برخي ميگوها، خرچنگ ها، خارپشت هاي دريايي و ديگر جانوران هستند.به هر حال در اقيانوس در بالاي سطحي كه ذرات ميكروسكوپي قرار دارند، اين جانوران مهم ترين منبع غذايي هستند. مخلوقات بسيار ريزي كه از پلانكتون ها تغذيه مي كنند، به وسيله ديگر بي مهرگان شناور در آب، خورده مي شوند. سپس اين بي مهرگان غذاي سخت پوستان بزرگ تر و ماهي هاي كوچك مي شوند و سپس ماهي هاي بزرگ تر آنها را مي خورند و اين چرخه همين طور ادامه مي يابد.
جانوران گياه خوار، در هر زنجيره غذايي اولين مصرف كننده محسوب مي شوند. اين جانوران سپس خود طعمه جانوران ديگري مي گردند ( دومين مصرف كننده )، كه آنها هم توسط جانوران ديگري خورده مي شوند. انرژي در اصل توسط گياهان از نور خورشيد گرفته مي شود، و در زنجيره غذايي ميان مواد مختلف منتقل مي گردد. همه زنجيره هاي غذايي در مجموع شبكه غذايي را تشكيل مي دهند. همه سطوح غذايي مي توانند توسط اين سيستم زنده شناخته شوند. توليد كننده ها، يعني گياهان سبز، اولين سطح تغذيه اي را تشكيل مي دهند. گياه خواران. يا اولين مصرف كننده ها، در رديف دوم قرار دارند و اين امر همين طور ادامه مي يابد.
هر شبكه يا هر زنجيره غذايي در اصل يك سيستم انتقال انرژي است. انرژي پتانسيل موجود در گياهان از سطوح مختلف مصرف كننده هايي كه موفق شوند، عبور مي كند. هر كدام از آنها مقداري از اين انرژي را به صورت گرما ( در واكنش هاي شيميايي و انتقال مواد شيميايي ) وارد طبيعت مي كند، و انرژي در كل
زنجيره مرتبا كاهش مي يابد. ( حدود 90 درصد انرژي اوليه در هر سطح مصرف مي شود. ) پوسيدن گياهان گرماي زيادي هدر مي دهد، ولي فساد جانوران باعث از بين رفتن انرژي كمتري مي گردد.
شبكه هاي غذايي، حتي در جوامع كوچك، بسيار پيچيده اند، ولي مي توان با دو مثال آنها را توضيح داد: در يك آبگير، باكتري ها و دياتومه ها موادي را مي سازند كه در نهايت توسط جانداران بزرگ جثه خورده ميشوند. يعني:
باكتري ها و دياتومه ها پروتوزوئرهاي كوچك پروتوزوئرهاي بزرگ سخت پوستان كوچك حشرات آبزي ماهي ها.
ماهي هاي بزرگ، يا هر كدام از موجودات با جثه متوسط، پس از مرگ و پوسيدگي به غذايي براي باكتريها تبديل مي شوند، و چرخه كامل مي گردد. و يا اينكه ماهي ها ممكن است توسط مرغ ماهي خوار، سمور، و يا انسان ها صيد شوند و زندگي آنها پايان ديگري داشته باشد. در خشكي زنجيره غذايي مي تواند به صورت زير باشد:
گياهان حشرات گياه خوار، جوندگان يا پستانداران جهنده حشرات شكارچي و يا جانوران گوشتخوار كوچك گوشتخواران بزرگ.
اين زنجيره به همان صورتي كه زنجيره غذايي در آب پايان مي يابد، به انتها مي رسد.( مرگ و پوسيدگي )
در هر زنجيره غذايي، جانوراني موفق ترند كه از نظر اندازه بزرگ تر و از حيث تعداد كمتر باشند. زنجيره ها حتما به صورت يك خط مستقيم و طويل نيستند، بلكه شاخه هاي متعددي دارند و از جهات مختلف به هم پيوسته اند. جانوري كه در بالاي كوچكترين موجود قرار دارد، با توجه به اندازه و وسايلي كه براي مصرف در اختيار دارد، از آن به عنوان طعمه استفاده مي كند، در حالي كه مطمئن است كه طعمه نه آنقدر كوچك است كه او را سير نكند و نه آنقدر بزرگ كه از عهده اش برنيايد. بيشتر زنجيره هاي غذايي خشكي كوتاهتر از زنجيره هاي آبي هستند. زيرا گياهان ساكن خشكي به طور كلي بزرگ ترند و
بسياري از جانوران بزرگ ساكن خشكي مستقيما از آنها تغذيه مي كنند.
ماده آلي عبارت است از، مقدار كلي مواد غذايي در يك محيط.
در زنجيره هاي غذايي آبي، گياه خواران مهم عبارتند از: لاك پشت ها، شاه ماهي ها و ماهي هاي ديگر، حلزون ها، بعضي از حشرات و … . گوشتخواران كوچكتر شامل: خورشيد ماهي ها، سوسك هاي شكارچي و بي مهرگان كوچك ميباشند. گوشتخواران اصلي نيز عبارتند از: ماهي خارداردريايي، سگ ماهيها و نهنگ ها. تجزيه كننده ها نيز باكتري ها هستند.
12ـ6 هرم تعداد: شبكه غذايي در جوامع مختلف توسط چارلز التون به عنوان يك هرم تعداد معرفي شده است. جانوران قاعده هرم كوچك و فراوان هستند. در حالي كه در رأس آن بزرگ و از نظر تعداد كمتر هستند. جانوران بين اين دو گروه تدريجا بزرگ مي شوند و از تعدادشان كاسته مي گردد. به عنوان مثال در يك جنگل پر درخت، شته ها و حشرات علف خوار كوچك ممكن است به وفور يافت شوند. عنكبوت ها و سوسك هاي گوشتخوار تا حدي فراوان هستند. پرندگان حشره خوار كمترند و بازها و راسوهايي كه از اين پرندگان به عنوان طعمه استفاده ميكنند، از لحاظ تعداد انگشت شمارند. كوچك ترين انواع، به خاطر اندازه شان، به سرعت تجزيه مي شوند، در حالي كه اعضاي بزرگ تر زنجيره خيلي كند تر تجزيه مي گردند. بزرگ ترين درندگان كه در رأس هرم هستند، آنقدر كميابند كه به عنوان طعمه براي گونه هاي ديگر نيز به آساني يافت نمي شوند.
12ـ7 مسكن و مناطق زاد و ولد: جانوراني كه در آبهاي آزاد و وسيع زندگي مي كنند، با توانايي زياد در حركت مي توانند خود را در برابر صيادان حفظ كنند. بسياري از گونه هاي ساكن آبهاي كوچك تر و همچنين خشكي در پوشش هاي مختلفي زندگي مي كنند و سرپناهي را براي فرار از دست صيادان و مقاصد ديگر، در نظر مي گيرند. پستانداران كوچك، پرندگان،
مارمولك ها و حشرات در علفزارها، بوته زارها، صخره ها و درختان ساكن هستند. ماهي هاي دريايي مختلف و بي مهرگان در ميان جلبك هاي دريايي و صخره ها يا مرجان ها در آبهاي ساحلي زندگي مي كنند و برخي ماهي هاي ساكن آبهاي آزاد در مجاورت گياهان دريايي زندگي مي كنند. موش هاي كور، لاک پشت هاي کوچک، برخي از مارها، حشرات مختلف، کرمهاي خاکي و ديگر بي مهرگان کم و بيش در خاک به سر مي برند. همه اين جانوران غذاي مناسب خود را جستجو مي کنند، از چنگ صيادان مي گريزند و همه عوامل نامناسبي را که در محيط زندگيشان به وجود مي آيد، از خود دور مي کنند.
بيشتر جانوران، همچنين براي مناطق زاد و ولد، جايي که در آن تخم مي گذارند و يا دوران نوزادي را ميگذرانند، نيازهاي خاصي دارند. بعضي ها در همان مسکن خود قادر به تخم ريزي هستند ولي برخي ديگر لانه هاي خاصي مي سازند. همان طور که بسياري از پرندگان، بعضي ماهي ها و حشرات مختلف اين کار را مي کنند. جادوران کوچک، هر جا که شرايط مناسب باشد تخم ريزي مي کنند. در بسياري از انواع پرندگان بعضي پستانداران، هر جفت قلمروي خاصي را بنا مي کند تا نيازهاي غذايي والدين و فرزندان در فصل زاد و ولد را فراهم آورد. هر قلمرويي در برابر هجوم جانوران ديگر از همان گونه ايمن است.
12_8 نيچ: افراد هر گونه نيازهاي مشابهي از نظر غذا، مسکن و … دارند. به احتياجات و نيازهاي هر زندگي به طور خلاصه نيچ گفته مي شود. نيچ را همچنين مي توان به عنوان تابعي از يک ارگانيسم شمرد که جامعه يا اکوسيستم را به ثمر مي رساند. زيستگاه يک گونه همان محيطي است که در آن زندگي ميکند. در سرتاسر جهان گونه ها با نيچ هاي مشابه زيستگاه هايي با ويژگي هاي مشابه دارند. کانگوروهاي بزرگ استراليا، بزهاي کوهي آفريقا و گاوميش هاي کوهان دار آمريکاي شمالي و اروپا زيستگاه هاي مشابهي دارند، که چمنزار است و غذاي آنها نيز مانند هم است، همگي علف خوارند. گونه ها از نظر اندازه و
خصوصيات نيچ متفاوتند. موش خانگي و موش نروژي انسان را تا حدودي در اطراف جهان به خاطر نيچ وسيع و براي غذا و مسكن دنبال كرده اند. نيچ براي بعضي گونه ها بر يك غذاي خاص متمركز شده. راسوي پا سياه غذايش را تقريبا در تمام مرغزار مي تواند پيدا كند. فضاي خارج از نيچ اغلب عمومي شمرده مي شود و يك نيچ كم پهنا و محدود را خصوصي مي نامند كه بعدا ممكن است كارايي بيشتري در استفاده از منابع داشته باشد. ولي بسيار آسيب پذير است زيرا نميتوانند خود را تغيير دهند. امروز اين نژاد در بسياري از مناطق رو به كاهش است چون آنها نمي توانند خود را با توليدات انساني و تغييرات محيطي سازگار كنند. بوم دو يا بيشتر گونه ها نيازهاي يكساني از نظر فراهم كردن منابع محدود دارند كه نسبت به آنها داراي رقابت هستند. اگر نيچ هاي دو يا بيشتر گونه ها مشترك باشد، آنها با هم رقابت مي كنند. جايي كه نيچ هاي دو گونه به طور وسيع روي هم افتاده اند، بقاي يك گونه را نتيجه مي دهد.
12ـ9 شكار: هر جانوري كه از جانوران ديگر تغذيه كند، يك انگل ناميده مي شود. جانور صيد و خورده شده را شكار مي گويند. هيچ حيواني هم گونه هاي خود را نمي خورد. به اين كار هم نوع خوري مي گويند. جانوراني كه از حيوانات مرده تغذيه مي كنند، لاشخور نام دارند. اولين حلقه غذايي پس از حيوانات گياه خوار يك توالي انگلي است. انگل ها از نظر استفاده از شكار متفاوتند. اما يك انگل معمولا تا زماني كه ميزبان زنده است به تغذيه از آن ادامه مي دهد. يك صياد بطور عادي به تنظيم تعداد شكارش اعتقاد دارد. در حقيقت نسبت فوق تا حدي در تعادل است. اگر جمعيت شكار يك گونه افزايش يابد، تعداد صيادان نيز بيشتر مي شود و در نتيجه آن شكارها به سرعت كاهش خواهند يافت. در نوع ديگر نيز چون صياد جثه بزرگ تري دارد، با سرعت كمتري افزايش مي يابد، اگرچه مدت زندگي آنها بيشتر است. نوع پوشش محيط و در دسترس بودن شكار نيز عامل مهمي است. اگر تعداد شكار كاهش يابد، صياد بايد به دنبال طعمه ديگري باشد. روباه
قرمز شکارهاي گوناگوني دارد. از جمله موش خرماي کوهي آمريکايي، خرگوش سفيد، سنجاب، موش ها، پرنده ها و حشرات و … اما ميوه ها و دانه ها را نيز مي خورد. و رژيم غذايي خود را با زمان و مکان تغيير مي دهد. يك چنين شكارچي تعدادشان از روباه شمالي خيلي كمتر استكه اساسا با موش صحرايي قطب شمالي و خرگوشها زندگي مي كنند.جايي دور از جنوب كه جمعيت هاي هر دوي اين حيوانات به طور وسيع سال به سال نوسان دارد.
12ـ10 بيماري : مي توان گفت هر گونه از حيوانات در معرض بيما ريها يي هستند كه به وسيله انواع ارگانيسم هاي متفاوت، ويروسي، شكستگي استخوان، باكتريايي، انگل هاي پروتوزوا و ورم هاي مفصلي است. بيماري هاي ارگانيسمي بايد در جمعيت رسيدگي شوند. زيرا اثر عوامل مختلف محيطي روي آنها زياد است. بيماري يكي از عوامل تنظيم ژنتيكي در جانوران است. با مراقبت بايد دامنه زيستي انگلها را كاهش داد. انگلهايي كه در بدن موجود زنده زندگي مي كنند، هزينه اي صرف نمي كنند. ميزبان بدون حضور انگل قادر به زندگي است، ولي انگل خير. يك گونه از انگل ها در بدن يك گونه ميزبان يا گروهي از ميزبانهاي شبيه هم و يا بين چند گونه ميزبان زندگي مي كنند. همه انگل ها معمولا در يك نقطه خاص از بدن ميزبان زندگي مي كنند. انگل هاي خارجي مثل زالو و شپش، بر روي پوست زندگي مي كنند و انگلهاي داخلي درون بدن ميزبان سكونت دارند. بعضي از حشرات انگل و انواع ساس و كنه داراي ميزبان واسط هستند. بعصي انگل ها تأثير كمي دارند و ميزبان به طور موقتي آسيب مي بيند. يا به وسيله انهدام بافت ها پايدارند و يا واكنش هاي سمي ايجاد كرده و ميزبان را مي كشند. انگل هاي مضر بيماريزا ناميده مي شوند. يك عامل در تنظيم جمعيت ميزبان ها طول عمر انگل در هر بيماري است. بعضي از بيشترين نمونه ها در ميان حشرات هستند. جايي كه موضوع به وسيله انگل هاي ثانويه بيشتر پيچيده مي شود.
12ـ11 همزيستي: زندگي انگلي يكي از رده هاي ارتباط اختصاصي بين دو ارگانيسم با گونه هاي
متفاوت است. زماني که يک پيوند سودمند به وسيله زندگي کردن با يا روي يا درون بدن بدون سود يا زيان براي هر دو است، همسفرگي ناميده مي شود. نوعي ماهي که پناهگاهش در مجراي فاضلاب از يک تونل دريايي واقع در جنوب غربي آمريکا است در سوراخي که به وسيله پرهاي زرد ساخته شده زندگي ميکند. پرنده ديگري در کاکتوس هاي غول پيکر زندگي مي کند. در روابط همزيستي هر دو طرف سود مي برند. يک مثال از همزيستي در پرنده ها که در چراگاه هاي بزرگ با پستانداران ديده مي شود با نوک زدن به انواع ساس و کنه پرندگان غذا به دست مي آورند. همچنين پرنده ها با رفتار خاصشان به درندگان نزديک ميشوند. بعضي از آبزيان دريايي خدمات ساده اي به وسيله ماهيان ساده تر و خانواده خرچنگ ها انجام مي دهند. مورچه ها و شته ها امکان دارد که غذا را به صورت جداگانه بدست آورند. اما مطمئنا مورچه ها از شته ها در لانه شان نگه داري مي کنند و آنها را به روي ريشه و ساقه و دانه ها و ديگر قسمت هاي گياه براي غذا مي گذارند. شته ها محافظت مي شوند و مورچه ها آنها را حرکت مي دهند تا توسط آنها تغذيه شوند. مورد ديگر دو نمونه از ارگانيسم هايي هستند که به زندگي با هم ادامه مي دهند. يک مثال اين است که موريانه چوب را مي خورد ولي سلولز را نمي تواند هضم کند. اما تاژکداران داخل بدن موريانه قادر به انجام اين کار هستند. بنابر اين غذا براي هر دو به دست مي آيد. موريانه هايي که به طور آزمايشي فاقد تاژک بوده اند، خيلي زود از گرسنگي مرده اند. همچنين تاژکداران نمي توانند به طور آزاد زندگي کنند. بعضي گونه هاي اسفنج ها، ئيدرها و شقايق هاي دريايي روي صدف در تاريکي و ديگر خرچنگ ها به صورت تنظيم شده زندگي مي کنند. همزيستي بين گياه و جانور در مار آبي و جلبک سبز ديده مي شود. در سلول هاي اين جلبک دي اکسيد کربن توليد مي شود و ترکيبات ديگري مثل اکسيژن نيز از آن پديد مي آيد. هر انساني يک رابطه همزيستي با دانه گندم و ذرت و جانوران اهلي دارد که آنها را پرورش داده و حمايت مي کند. عمل لقاح يا گرده افشاني در گل هاي گياهان به وسيله حشرات يک رابطه مثبت و يک رخداد وسيع و
مهم است زيرا بسياري از گياهان خود لقاح نيستند. گرده از پرچم گل به حشره انتقال مي يابد و به مادگي گل ديگر مي رود. زنبورها از شهد گل ها همراه با گرده براي رفع نيازهاي خود استفاده مي کنند. و گرده را از بين گل ها جدا کرده و حمل مي نمايند. خيلي از طبقه بندي هاي غذايي و محصولات علوفه اي انسان ها به رابطه بين گياه و حشره وابسته است.
12ـ12:كلوني ها و جوامع: همه مهره داران و بسياري از بي مهرگان زندگي آزاد دارند و هر کس حاصل تلاش خود را به دست مي آورد. به وسيله کنتراست، اسفنج ها و اغلب ئيدرها، مرجان ها و خزه ها، سخت پوستان و ديگر جانوران به طبقه زيرين صخره ها و ديگر نقاط چسبيده اند. تقريبا در هر طبقه و تعداد زيادي گونه تنها هستند که به طور انفرادي بيشتر يا کمتر وابسته اند. با در نظر گرفتن اين مسئله بقيه در گروه به صورت کلوني زندگي مي کنند. در موارد ديگر فردي در يک کلوني از حشرات، دسته اي از ماهي ها و گروهي از پرندگان و گله اي از گاوهاي وحشي به صورت ساختمان هايي جدا از هم هستند اما با رفتارهايشان با هم پيوند دارند.
پوست درخت، سطح برگ و خاک، يک درياچه داراي ساکنان سطحي(آبدزدک و اردک) و ساکنان ديگري که در عمق متوسط (پلانکتون و ماهي ها) و ساکنان عمق آب ( حلزون، کرم ها، لار و حشرات و غيره ) مي باشد. در هر جامعه يک و يا تعدادي از گونه ها بر ديگران برتري دارند که اين برتري مي تواند از نظر تعداد يا خصوصيات فيزيکي و يا هر دو باشد مثلأ در جنگل درخت کاج ، درخت کاج برتري دارد. درخت با بکار بردن روش هايي از قبيل سايه انداختن روي ديگر گياهان و سطح زمين و توليد فرشي از برگ هاي کاج (با عکس العمل اسيدي) برتري خود را حفظ کند. نوع و تعداد گياهان و جانوراني که مي توانند آنجا زندگي مي کنند . بطور مؤثري توسط جنگل کاج تعيين مي شود.
جمعيتي از ارگانيسم ها بر همديگر تأثير مي گذارند و يک سيستم اکولوژيکي (اکوسيستم) را بوجود مي آورند. در سرتاسر يک اکو سيستم متوان يک جريان انرژي و ماده و يک مکانيزم غذايي برقرار است که به
پايداري و ثبات آنها کمک مي کند. بعنوان مثال اگر تعداد يک نوع موجود شکارچي افزايش يابد. بعد از مدتي بدليل کاهش صيد تعداد آن کاهش پيدا مي کند. سپس، بعد از اينکه جمعيت شکارچي کاهش پيدا مي کند. سپس، بعد از اينکه جمعيت شکارچي کاهش پيدا مي کند جمعيت صيد به حالت عادي خود باز مي گردد. اين الگو بررسي و بالانس کردن، شبيه هموستئازي و فيزيولوژيکي و پايداري شرايط در داخل يک ارگانيسم است.
يک اکوسيستم مي تواند متوازن باشد و امکان اينکه متوازن نباشد هم وجود دارد. که اين با مطالعه ورودي و خروجي انرژي و ماده به اکوسيستم معين مي شود. اين بشر است که توازن اين اکوسيستم ها را با جذاب کردن مکانيسم هاي غذايي آنها به هم زده است.
هنگاميکه گوام (GUAM) توسط اين توفان سخت در سال 1923 ويران شد توازن کلي آن آشفته نشد و بهبود آن به حالت اوليه سريع بود. در مقابل پرورش خرگوشهاي اهلي در جزيره ليسان در سال 1922 به از بين رفتن زندگي گياهي در سال 1923 (هنگاميکه آخرين خرگوش کشته شد) انجاميد. و پس از آن با ترميم تدريجي جمعيت گياهان اکوسيستم، آن اکوسيستم دوباره احيا شد.
بوجود آمدن يک اکوسيستم طبيعي متعادل نيازمند دوره اي دراز مدت است. شايد غير قابل تغيير ها با فعاليت و دخالت انسان تغيير کند.
يک اکوسيستم مي تواند باز باشد که در آن جريان مواد به داخل و خارج وجود دارد.
اکوسيستم ها از نظر اندازه با آنهايي که در حجم کم از آب و خاک که در يک چرخه به زمين وارد مي شود متفاوت است.
مرزها اختياري هستند و توسط مشاهده کننده گذاشته مي شوند.
يک اکوسيستم خود سازنده بايد شامل اجزاء ترکيب کننده جريان دار باشد: سازنده (اکثر گياهان سبز)، مصرف کننده (مخصوصأ جانوران) تجزيه کننده ها (ارکانيسم پوسيدگي) و محيط فيزيکي که مواد حياتي مورد نياز آنها از قبيل آب و نور خورشيد را تأمين مي کند. فعاليت اجزاء ترکيب کننده يک اکوسيستم را
به وضوح در يک جزيره ديده مي شود جايي که در آن استعداد زيادي براي توليد کنندگي اوليه و يک ظرفيت کاملأ مشخص براي هر يک از رده هاي مصرف کننده ها باشد.
12-15 توالي (وراثت) اکولوژيکي:
هيچ اکوسيستمي ثابت دايمي نيست، برخي تغييرات بصورت ناکهاني و سريع و برخي ديگر به مرور و به کندي در طول سال ها و يا قرن ها صورت مي گيرد.
هر چند مکاني که اقليم ثابت داشته باشد امکان رخ دادن يک تغيير شديد و اساسي در محيط فيزيکي و بيولوژيکي آن وجود دارد. در اين گونه موارد يک توالي و تسلسل وجود دارد. و يا توارث ابتدائي در جامعه ابتدا يک مرحله مقدماتي، سپس تغييرا تدريجي و تهايتأ يک فاز و نمود نسبتأ ثابت، اوج.
رشته درياچه، آبگير، باتلاق، چمن زار در بسياري مناطق ديده مي شوند. اين مناطق ابتدا يخ زده اند و بعد بطور تدريجي بوسيله جريان بادها از خاک پر و پوشيده شدند. درياچه هاي منجمد نمي توانند مواد غذايي را در خود حل کنند از اين دو مقادير پلانکتونهاي بهتري دارد و گوناگوني کراستايسس هاي کوچک و لار و حشرات و ماهيهاي بيشتر دارد. و باتلاقها گياهان فشرده اي دارند و بسياري بي مهرگان آبزي و ماهيهاي فراوان دارد. و چمن زار که علف و گياه و حشرات.
جغد برفي، سياه خروس آلپ (سياه خروس برفي)، تعداد زيادي پرنده هاي آبي مهاجر و پرندگان ساحلي هستند که اينجا لانه سازي مي کنند در تابستان، اما در زمستان به طرف جنوب مي روند، و خزندگان نيز وجود ندارند.
2 . جنگل مخروطي: (گياهان مخروطي) (گياهان هميشه سبز شمالي)
جنوب توند را به سوي ايالات متحده شمالي، با توسعه به طرف جنوب در امتداد رشته کوه هاي (Sierra Cascdde, Rocky,Appalaclin) ، يک منطقه ي جدا و متمايز از درختان صنوبر برگ بلند در جنوب شرق ايالات متحده ،زمستان هاي شمالي سخت و بي روح، تابستان هاي سرد بارندگي معتدل، درختان نوئل، صنوبر ها، درختان
صنوبر، سدرلينان، اغلب شامل درختچه ها و جاليز هاي چمنزار مي شود، و پستانداران شامل گوزن شمالي و گوزن کانادايي در شمال و آهوي کوهي و يا گوزن شمالي نزديک به جنوب مي باشد، همچنين شامل حيوانات پشم(مودار)(Furbeaers) هم مي باشد. روباه قرمز، سياهگوش کانادايي، سمور، جانوران ماهي خوار، انواع پستانداران با آهوي کوهي شمالي و شير کوهي، خرگوش Snow Shoeو تعدادي جانور جونده در شمال و تعداد کمتري از پستانداران بزرگتر در جنوب شرقي، پرندگان انواع سياه خروس ها، يمسک ها(نوعي پرنده)(و يا همان مرغ خوش آواز)، پرندگانChi ckadees، جي جاق ها و انواع ديگري از پرندگان مي باشند. با تعداد کمي خزنده و دو زيست در شمال اما به مقدار بسيار زياد در جنوب شرقي : ماهي قزل آلا، ماهي هاي وابسته به ماهي قزل آلا و غيره در آبهاي شمالي وgrapike ، ماهي کوچک سردار و تعداد ديگري از آن ها در جنوب شرقي.
3. جنگل درختان برگ پهن خزان شونده(برگ ريز)(تابستان سبز)
مخصوصأ از دره ي مي سي سي پي رو به شرق و زمستان ها سرد، تابستان ها گرم و مرطوب با بارندگي، درختان بلوط، درختان افرا، درختانbeeches، نالون هاي قرمز درختان گردو، تعداد بسيار زياذي بوته و علف، گوزن کوهي دم قرمز ،روباه خاکستري، گربه وحشي، راکون، روباه، سنجاب هاي پرنده، تعداد زيادي مرغ خوش آواز، پرندگانvireos ، و پرندگان کوچک آوازخوان. همچنين به تعداد فراوان ما و دوزيست .
4. علف زارها (سبزه زارها و دشت هاي وسيع).
دره مي سي سي پي در جهت غرب، از تگزاس به طرف کانادا، زمستان هاي با سرماي قاره اي سخت و طاقت فرسا، تابستان هاي داغ، بارندگي هاي شديد کوتاه مدت.
نواحي وسيعي از علف هاي متراکم.(buffalo, bluestem, grama).
درختاني که در کنار نهرها قرار گرفته اند، گاوميش کوهان دار آمريکايي، بز کوهي شاخ تيز، گرگ، گرگ صحرايي آمريکاي شمالي، گورکن، راسوي متعفن آمريکايي، نوعي خرگوش بزرگ(jack rabbit)(خرگوش سبزه
زار صحرايي)، خرگوش قهوه اي کوچک با دم سفيد در بيشه ها، موش خرماي زميني، جوجه هاي (مرغ هاي) سبزه زار، جغد هايي که در سوراخ هستند، شاهين هاي بلند پرواز، پرندگانmeadow larks ، و انواعي از مادها.
5. (گياه) ترخون (درمنه):
فلات پهناور حوزه رودخانه بين کوههاي راکي و رشته کوههاي (Sierra-Cascade) زمستان هاي سرد و خشک با برف و باران اندک، و تابستان هايي با گرماي شديد. ترخون(Artemisia-tridentata)و ديگر بوته هايي که مزه تلخ دارند و علف ها (گياهان) خوشه اي، بز کوهي شاخ تيز، خرگوش صحرايي، موش خرماهاي زميني، و ديگر جوندگان زير زميني. گرگ صحراي آمريکاي شمالي، گورکن، مرغ دانا (بزرگترين سياه خروس آمريکايي)، پرتدگان آبي در تالاب هاي محلي و باتلاق ها. و تعداد بسيار زيادي خزنده.
6. بلوط هاي هميشه بهار:
تپه هاي کاليفرنيا و فسمت هايي از کوهها، زمستان هاي برفي (باراني)، تابستان هاي خشک گرم که گاهي اوقات گرماي آن شديد مي شود،Chamise ،mannanita (گل مدتومني) و انواع ديگري از بوته هايي که داراي برگ هاي هميشه سبز ضخيم مي باشند.
Mule der، ،woodrat ،موش خرماي زميني، خرگوش هاي علفي،thrasher هاي کاليغرنيا،wrentit و مارمولک(سوسمار).
7. صحراها:
جنوب شرقي کاليفرنيات تگزاس غربي و نزديک به شمال، خاک صخره اي و شني تابستان هايي با درجه حرارت بالا، آب کم در هر زماني، پوشش گياهي پراکنده، علفهايي که بلافاصله بعد از باران هاي موسمي رشد کرده و گل مي دهند، بوته ي کوئوزوت و بوته هايي از ديگر انواع. درختان کوچک، کاکتي و نوعي گياه پوشيده از خار آبدار.
درختان يوکاي آمريکايي ،و حيوانات پستاندار گوشتخوار کوچکتر، و تعداد زياذي جانوران جونده که
در شب فعال هستند. پرندگان کمتر، مارمولکهاي بيشتر، تعدادي از مارها و دوزيستان کمتر.
8. جنگلهاي گرمسيري بارالن:
پاناما و قسمتهايي از آمريکاي مرکزي، درجه حرارت هاي معتدل که مدتي باقي مي مانند، ريزش باران فراوان و رطوبت بالا، و جنگل هايي با درختان هميشه سبز برگ پهن، و تعداد زيادي درخت مو، گل هاي ارکيده و غيره.
marmosas، نوعي جانور کيسه دار کوچک(opossum)، slothها، جانوران پستاندار مورچه خوار،bat ها، ميمون ها، انواع متنوعي از پرندگان، خزندگان، و دوزيستان.
پراکندگي گونه هاي حيوانات هيچ گاه به طور يکسان و يکنواخت در سراسر جهان يافت نمي شود بلکه هرکدام از آنها به قلمرو مشخصي محدود مي شوند. و يا منطقه ي توزيع (منطقه پراکنش) دارا هستند.
مطالعه ي پراکندگي حيوانات و فاکتورهاي مؤثر بر آن جغرافياي حيواني ناميده مي شود.
پراکندگي جغرافيايي به ارتباطات ممکن، حصارها و راه هاي پراکندگي و خاستگاه هاي تاريخي مربوط مي شود در صورتي که پراکندگي بومي و پراکتدگي بوم شناختي بوسيله ي فاکتورهاي ديگري که قبلأ شرح داده شد معين مي شود.
هم ي حيواناتي که در يک منطقه ي خاص زندگي مي کنند، کوچک يا بزرگ، مجموعأ جانور نامه (زيا)(fauna) ناميده مي شود(اصطالح معادل براي گياهان گياه نامه(flora) است، حيوانان و گياهان در مجموع (زندگي گياهان و جانوران يک منطقه)(biota) ناميده مي شوند).
تمام گستره ي زميني و آبي که در آن گونه هاي حيوانات وجود دارند، حوزه ي جغرافيايي آن ناميده مي شود.
براي مثال، سگ آبي، حوزه ي جغرافيايي دارد مشتمل بر بيشتر آمريکاي شمالي و اروپا بعضي از حيوانات حوزه ي وسيعي دارند و گونه هايي از آنها نيز در جاهاي محلي يافت مي شود.(داراي حوزه هاي محلي هستند).
بعضي از حشرات تنها از پوشش هاي گياهي ناحيه شناخته مي شوند اما در جربب هاي اندکي. بيشتر حيوانات حوزه هاي جغرافيايي وسيع تري دارا هستند.
مرغابي وحشي در مرداب هاي آب شيرين زندگي مي کند در بيشتر نيم کره شمالي. حوزه خرس قطبي محدود به سواحل و يخ هاي قطب شمال مي باشد و فيل ها (living elephants)در جنگل هاي آفريقا ، هندوستان و نواحي اطراف آن ساکن هستند.
فاکتور هاي کنترل کننده ي پراکندگي:
از آنجايي که هر گونه بيشتر از آن حدي که براي باقي ماندن در حوزه ي جغرافيايي آن گونه لازم است، زاد و ولد مي کند، يک فشار جمعيت وجود داردکه باعث مي شودکه افراد تمايل به توسعه بخشيدن مرزهاي قلمروشان داشته باشند. فاکتور هاي ديگري چون رقابت، دشمنان، بيماري ها، کمبود غذا، آبو هواي ناسازگار فصلي، و کاهش پناهگاه در دسترس سبب مي شود که از جمعيت کاسته شود. در نتيجه پراکندگي همه ي حيوانات، از تک سلولي ها گرفته يا انسان ها،بيشتر از اينکه ساکن باشد، مدام در حال تغيير است و هميشه در معرض تغيير باشد. عوامل خارجي که پراکندگي را محدود مي سازند حصار (barrier) ناميده مي شوند.
حصار(سد، مانع) منطقه اي است که از نظر بوم شناختي (محيطي) براي گونه هاي مورد بحث نامناسب مي باشد. يک ناحيه به دلايل مختلفي مي توان نامناسب باشد :1 موانع طبيعي: مانند زمين (خشکي) براي گونه هاي آبزي و يا قلمروهاي کوهستاني، ود خانه هاي بزرگ و اقيانوس ها براي گونه هاي (خاکي) (منظور اينکه مثلأ زمين(خشکي) براي آبزيان يک مانع مانع طبيعي است و اقيانوس ها براي جانوران خاکزي يک مانع طبيعي است)
2 _موانع اب و هوايي:
مثل درجه حرارت(ميانگين- فصلي و يا حداکثر) رطوبت (مثل باران، برف، رطوبت هوا و يا رطوبت خاک) و مقدار نور خورشيد و ديگر موانع آب و هوايي.
3 _موانع زيستي :
مثل فقدان غذاي مناسب و يا وجود رقيبان مؤثر، شکارچيان و يا بيماريها. انواع زيادي از حشرات
براي بدست آوردن غذا به انواع خاصي از گياهان وابسته مي باشند و يا به منظور بدست آوردن پناهگاه و يا مکان هاي پرورش نوزادانشان، بنابراين پراکندگي آنها بوسيله ي فاکتور هايي که اين گياهان را تنظيم مي کنند، کنترل مي شود.
هر موجود زنده اي ، مقاومت محدودي –ماکزيمم يا مينيمم- براي هر فاکتور موجود در محيط دارا مي باشد در بعضي از موارد، مثل مقاومت در برابر مواد زهر دار موجود در خاک، مقاومت محدود مي باشد، در حالي که عمومأ مقاومت نسبت به طول موج نور گسترده مي باشد.
تغييراتي که فراتر از مقاومت باشند، به مهاجرت، مرگ و يا نجات افرادي که براي شرايط تغيير يافته مناسب تر هستند، منتهي مي شود يک گونه در پراکندگي خود به ميزان کمي تأثيرات خارجي نيز محدود مي باشد که تعداد زيادي از آنها وابسته هستند. در هر حال قلمرو و سطح متعادل يک جمعيت نهايتأ پيرو(دستخوش) قانون اقليتLeibig مي باشد، که بوسيله ي فاکتورهاي خودي موجود در حداقل مقدار محدود مي باشد و يا بوسيله ي شرايط بحراني و يا شرايطي که گونه ها قلمرو محدودي را براي تطبيق پذيري دارا هستند. صدف خوراکي براي مثال، در آبهاي شور متنوعي مي توانند زندگي کنند اما تنها در شرايطي مي توانند زاد و ولد کنند که درجه حرارت از يک مقدار مينيمم مشخصي تجاوز نکند.
روش هاي پراکندگي:
حيوانات آزادزي نسبتأ بزرگ بوسيله ي تلاش هايي که خودشان انجام مي دهند پراکنده مي شوند. پرندگان، ماهي ها و ديگر حيواناتي که مهاجرت مي کنند سريع عمل مي کنند تا در هر موقعيت جديد مناسب ساکن شوند. جانوران کوچک آبزي و لاروها و انواع بزرگتر پراکنده، بدون اينکه خود بخواهند بوسيله ي جريان آب حمل مي شوند.
حشرات کوچک بسياري بوسيله ي جريان هوا برده مي شوند، اغلب به مقدار چند فوت از خاک و يا در درجات بالاتر بنابراين ممکن است در محيط جديد ته نشين شوند. مرغ آبزي ذر حال مهاجرت تخم مرغ، دانه و هاگ هاي مقاوم گياهان و حيوانات را حمل کرده و به
باتلاق ها و يا جزيره ها مي برد در بعضي مواقع با طي فواصل بسيار زياد. دسته الوار هاي شناور بر آب، خاک و آت و آشغال و حيوانات روي آنها ممکن است از طول رودخانه هاي وسيغي گذسته در نتيجه در فواصل بسيار دوري از دريا مشاهده مي شوند. جزاير اقيانوس به چنين راه هايي داراي جمعيت مي شوند (مسکوني مي شوند).طوفان هاي شديد، گاهي اوقات حيوانات کوچکي زنده اي را به جاهاي ديگري منتقل مي کند.
انگل ها و حيوانات همري بوسيله ي ميزبانانشان به مناطق جديد حمل مي شوند. يک گونه، ضرورتأ در همه ي مکان هايي که برايش مناسب است، يافت نمي شود و تنها در مکان هايي که بهآنها دسترس دارد، يافت مي شود و اين به تاريخ گذشته آن گونه و نياکانش نيز بستگي دارد. پراکندگي محوري حيوانات دستاورد بهم پيوستن موانع زيستي و شرايط محيطي آن در گذشته مي باشد. قاره ها احتمالأ در دوران کرتاسه و اوايل دوره ي ترياسه(ترشياري) جدا شده اند و تغييرات محلي فراواني را متحمل شده اند با بر آمده شدن زيا فرسايش رشته کوه ها، تغييرات در وجود جريان هاي آب و درياچه ها ،زهکشي کردن و يا زير آب رفتن زمين هاي هموار.
در تاريخ زمين بعضي از قاره ها بارها بوسيله ي پل هاي زميني(land bridge) به هم پيوسته بودند و در بعضي مواقع نيز بوسيله ي درياها جدا شده اند.
آب و هواي گرم به مناطق قطبي کنوني توسعه پيدا کرد در بعضي از دوران.
در حالي کهglacier ها چندين بار مناطق بسياري از نيمکره شمالي را در دوران پئيستوس فرا گرفتند که قبل از ئوره هاي حال واقع شدند. چنين تغييراتي پراکندگي حيوانات و گياهان را دستخوش تغيير ساخت. مناطق قديمي خاکي و يا ابي کم و يا حذف شدند و همچنين مناطق جديدتري ايجاد شد. موجودات زنده مجبور بودند که مهاجرت کنند. تعداد زيادي از گونه ها ريشه کن شدند، و گروه ها و گونه هاي زيادي توسعه و تکامل پيدا کردند تا حداکثر استفاده را از مناطق و محيط هاي جديد ببرند. حيوانات بسياري در آمريکاي شمالي بيشتر به گونه هاي آسياي شرقي مرتبط
هستند تا به حيوانات موجود در آمريکاي جنوبي. و ما از اين نکته پي مي بريم که انتهاي تنک و سطحيBering Strait (عمق m9وft 300) بين آلاسکا و سيبري بعنوان يک پل زميني(bridge land) براي جانداران زميني محسوب مي شد در گذشته هاي اخير زمين شناسي.(فسيل هايي از باقي مانده هاي درخت چوب سرخ وmetasequioa درAlaska Peninsula وجود دراد). lsthmusکانادا پل ديگري است که در گذشته بارها قطع شده است و دوباره به حالت اوليه بازگشته، بنابراين آمريکاي شمالي و جنوبي را براي دو دهه ي قابل ملاحظه اي از هم جدا کرده بود.
گونه هاي خاکي همچنين به « پل هاي بوم شناختي» که از نظر محيطي نيز مناسب باشند نيازمند هستند تا بتوانند از طريق آن مهاجرت کنند. براي مثال گاوميش نمي تواند از شمال آمريکا به جنوب آن مهاجرت کند زيرا هيچ علفزار بازي در مناطق بين شمال و جنوب وجود ندارد.
پراکندگي جغرافيايي:
مناطق جغرافيايي حيواني:
از نظر پراکندگي بزرگترين مناطقي وجود دارند که بوسيله ي حيواناتي که بومي آن مناطق هستند متمايز مي شوند. نخست(Alfred Russel Wallace (1823-1973)) به اين نکته پي برد که چندين منطقه وسيع زمينfauna هاي مشخص و متمايزي را دارا هستند که از گروه هاي رده بندي شده اي تشکيل يافته اند با گونه هايي که در مجاور آن ها زيست مي کنند تفاوت هايي دارا هستند. او بزرگترين اينها را حوزه هاي حيوان شناختي ناميد محدوديت هاي جغرافيايي آنها را تعيين کرد و ويژگيهاي حيوانات هرکدام از آن حوزه ها (سرزمين ها) را مشخص ساخت. اين نواحي در جدول کشيده و شرح داده شده اند. (11-12) مرزهاي هرکدام از اين قلمروها وfauna ي آن تاريخ گذشته ي گروه هاي حيواني آن را منعکس مي کند و همچنين نشان دهنده ي تغييراتي سطحي زمين است که باعث مهاجرت اين حيوانات شده اند و يا از مهاجرت آنها جلوگيري به عمل آورده اند. به روشني پيداست که حوزه ي استراليا، جدا افتاده است و تعداد زيادي گياه و
حيوان منحصر به فرد را دارا مي باشد. پستانداران آن شاملmonotreme هاي تخم گذار و تعداد زيادي جانور کيسه دار مي باشد اين آخري (جانوران کيسه درا) به انواع گوناگون از گونه هاي خانگي و هاي جهنده به جانوران کيسه تن کوچک پراکنده شده است. شواهد زيادي وجود دارد که نشان مي دهد گروه هاي زميني آسيايي براي مدت زمان درازي مرکزي بود که حيوانات متنوعي از آنجا نشئت مي گرفتند و به نواحي ديگري مهاجرت مي کردند. پرندگان بزرگ بدون پرواز اکنون در مرزهاي جنوبي هستند، شترمرغ استراليايي کامووادي (نوعي شترمرغ استراليايي) در قلمرو هاي استراليايي هستند، و شترمرغastrich در اتيوپي و رئا(شترمرغ آمريکايي) درNeotropical.
چنين پراکندگي هاي نا پيوسته اي در مورد خوک خرطوم دار در آمريکاي مرکزي و مالزي يافت مي شود. دوزيستان بي دست و پا (caecilians) در مناطق استوايي دنياي قديم و جديد و ديگران. حوزه هايPalearctic وNearctic کمتر جدا شده اند، و گونه هاي آنها وجوه اشتراک بيشتري داشته بنابراين آن ها اغلب به عنوان حوزه هايHolarctic با هم ادغام مي شوند. اين بوسيله ي گوزن الک(گوزن قرمز)،elk ،گاوميش، بيدمتر، موش خرما، خرس ها و گوسفندان، اردک مالارد(mallard)، عقاب طلايي، ماهي قزل آلا و ماهي آزاد، گونه هاي بسيار کمي در سرتاسر هر حوزه تنها يافت مي شود و يا اصلأ يافت نمي شود اما بعضي از گونه ها در قسمت هايي از دو حوزه يافت مي شود. پلنگ از حوزه هندوستان تا چين شمالي يافت مي شود.
Virginia opossumاز آمريکاي جنوبي تا ايالات متحده و شير کوهي در آمريکاي شمالي و جنوبي يافت مي شود. تقسيمات فرعي گوناگوني براي هر حوزه مي تواند در نظر گرفته شود، که هر کدام از آنها مي تواند باfauna هاي متمايز بيشتر و يا کمتري باشد.
faunaهاي جزيره اي:
جزيره هاي قاره اي در آبهاي سطحي نزديک به قاره ها که از جايي که آن ها احتمالأ در گذشته هاي نه چندان دور جدا شده اند (بوسيله ي تغييرات سطح دريا) قرار
دارند. کهfauna هاي هرکدام از آنها به سرزمين هاي اصلي همسايه شباهت دارند، که گونه هاي يکسان دارند و يا زيرگونه هايي دارا هستند که به هم ارتباط دارند. آن اغلب شامل پستانداران کوچک خزندگان و دوزيستان مي باشد که ساکن در منطقه هستند در هنگام جداشدن آن از قاره و رد نتيجه نمي توانند از طريق آبهاي شور مهاجرت کنند.
جزيره هاي اقيانوسي بوسيله فعاليت هاي آتش فشاني در عمق هاي بسيار زياد دريا ايجاد مي شوندfauna فاقد دوزيستان و پستانداران مي باشد به استثناي خفاش و جوندگان (roodents) که اين جوندگان احتمالأ بوسيله قايق هاي محلي نقل و انتقال داده شده اند . ماهي هايي با تنوع گسترده، پرندگان دريايي و پستانداران دريايي سواحل آن ها را ديدن مي کنند. پرندگان خشکي و حشرات غيرعادي هستند و اغلب شامل فرم هاي بدون بال مي باشند، که احتمال اينکه به وسيله ي طوفان به اطراف برده شوند، بسيار کم است. جزايرGalapago،under the equator off Ecuador ، شامل خفاش و ديگر پرندگان خشکي زي هستند و ديگر جانداراني که به گونه هاي سرزمين اصلي مربوط هستند.
پرندگان اصلي خشکي (family Geospizi OAE) شامل تقريبأ 40 گونه محلي مي باشد که اغلب شبيه سهره (جانور) هستند با تعدادي مرغ خوش الحان و دارکوب. يکي از آنها از يک قطعه چوب به عنوان وسيله اي براي شناسايي حشرات کمک مي گيرد! جزيره هاي جداگانه انواع گوناگوني از لاک پشت هاي بزرگ خشکي زي را دارا هستند. که خويشاوندان آنهايي هستند که در سرزمين هاي اصلي آمريکاي جنوبي و جزيره هاي مشخص در اقيانوس هند، يافت مي شوند. جزاير هاوايي، همچنين جزاير اقيانوس شامل، يک نوع خفاش بومي و موش هستند که احتمالأ بوسيله يPolynesians آورده شده اند. خانواده پرندگان DREPANIDIAEبه انواع گوناگون از سهره ها، مرغ هاي خوش الحان، خزندگان و انواع ديگري از انواع جوي پراکنده شده اند. نيوزيلند يک گروه از جزيره هاي بسيار بزرگ مي باشد که داراي موجوداتي است که يک جزيره اقيانوسي مي تواند آن موجودات را داشته باشد. آن فاقد
پستانداران بومي مي باشد به جز يک نوع واحد از خفاش ها، اما پرندگان بدون پرواز،extinct moas وliving kiwi در ان يافت مي شود. متمايزترين خزنده آن (Sphenodon) يک گونه منحصر به فرد از گونه هاي متمايز ديگر مي باشد، و همانطور تنها قورباغه ي آن leiopelma، متعلق به گونه اي بسيار قديمي مي باشد.
حيوانات وارد شده (آورده شده):
انواع بسياري از حيوانات بوسيله ي انسانها به مناطق منتقل شده اند که خود بومي آن مناطق نبوده اند، بعضي از آنها عمدأ منتقل شده اند و تعدادي از آنها تصادفي. بسياري از اين حيوانات « فارمي» نابود شدند، بعضي ديگر نيز خيلي نادر (کمياب) باقي ماندند اما ديگران پخش شده وفراوان شدند. در هر مورد نتيجه به مناسب بودن محيط جديد، در دسترس بودن پناهگاههاي اشغال شده، ميزان رقابت با گونه هاي بومي و همين طور درجه اي که حيوان بيگانه بوسيله ي شکارچيان و بيماري ها تحت تأثير قرار مي گيرد(در خانه ي جديد خود). کک ها ، شپش ها(شته ها) و کرم هاي کدو و ديگر انگل هاي انساني و حيوانات اهلي به طور تصادفي بوسيله ي ميزبانانشان به مکان هاي جديد منتقل شده اند بعضي از آنها به ميزبانان بومي منتقل شده اند، همانطور که کرم کدوي گوسفند به گوزن آمريکايي منتقل شد. انگل هاي غلات اروپايي، سوسک هاي ژاپني، شاهپرکgypsy، مورچه ي آرژانتيني،nematod هاي باغچه اي آفت هاي بيگانه مشهور در محصولات ايالات متحده هستند. موش خانگي ، موش هاي سقف سياه نروژي، مگس و ساس ها انگل هاي خانگي هستند که در مناطق شهري متداول هستند.
تلاش ها به گونه اي بوده است که توزيع بيشتر چنين آفت هايي از طريق قواني قرنطينه کردن کاهش پيدا کند.
برخي از انتقالات عمدي و مضر شامل خرگوش خاکستري اروپايي در استراليا و نيوزيلند مي باشد، جايي که اين خرگوش با کيسه دارانبومي استراليا در جنگ و رقابت است. موش خرواي نمس هندي که به جامائيکا و هاوايي برده شده است تا موش ها را کنترل کند اما
در عوض حيوانات بومي را نابود مي کند و گنجشک انگليسي که به اميد نابود کردن ساس هاي دم قرمز به ايالات متحده آورده شده است اما خود يک مزاحم شده است.
سار اروپايي به ايالات متحده آورده شده بود بوسيله ي يک غاشق پرنده ي فير حشواه اما خود براي محصولات کشاورزي آمريکا تبديل به آفت شد.
برخي از مداخلات توسط انسان ها مي تواند مفيد در نظر گرفته شود، مانند اينکه کفش دوزک، و سوسک هايي که براي مثال « کنترل زيستن» انواع حشرات مضر درختان ميوه وارد شده بود و يا قرقاول هايring-necked که در بسياري مناطق به عنوان پرندگان براي کمک کردن در امر شکار به کار گرفته شدند.
ماهي هاي قزل آلا که به آب هاي متنوعي انتقال داده شدند، ماهي هاي خاردار ماهي هاي زبور و ديگر ماهي ها که در اب هاي پست سواحل اقيانوس جاي داده مي شوند به اين منظور که کمبود غذا و ماهي هاي اصلي آن جا را جبران مي کنند. به طور کل، عمل الحاق(پيوند) گياهان و حيوانات بيگانه اهلي شده به نژاد بشر فوايد زيادي رسانده است. تقريبأ همه ي حيوانات اهلي شده (شترمرغ يک استثنا است) از مکان هاي ديگري آورده شده اند و تقريبأ بيشتر محصولات کشاورزي ما بيگانه هستند (بومي نيستند) و از جاي ديگري آورده شده اند. اگرچه، امتحان ان خطرناک است. انگل ها و بيماري ها اغلب در منازل جديد شدن مخرب و زيانبار هستند. حيوانات و گياهاني که در سرزمين هاي اصلي خود بي ضرر هستند ممکن است هنگامي که به جاي ديگري منتقل شوند تبديل به آفت شوند، مانند کاکتوس هاي خاردار و خرگوش استراليايي که به استراليا آورده شدند، و هر دو وحشي شدند در حالي که در مناطق پهناوري پراکنده شدند ،کاکتوس هاي خاردار سرانجام بوسيله ي اوردن حشراتي که آنها را مصارفي کود کنترل شدند و جمعيت خرگوش ها نيز سرانجام بوسيله آوردن يک بيماري کاهش داده شد و آن بيماري چيزي نبود جز خرگوش مرگي. آوردن (انتقال) گونه هاي وحشي بيشتر خطرناک است و به طور قطع ضررهاي آن خيلي بيشتر از فوايد آن است.
پراکندگي زمين شناختي:
حيوانات زنده امروزي قسمتي از جمعيت عظيمي هستند که از ميليون ها سال پيش در زمين زندگي مي کردند.
شواهدي از حيوانات و گياهان گذشته بوسيله ي فسيل ها فراهم شده اند فسيل هاي باقي مانده هاي طبيعي موجودات جاندار از دوره هاي زمين شناختي گذشته هستند که بوسيله هاي طبيعي موجود در سنگها و رسوبات نرمتر حفظ شده اند و در مورد موجودات و موجودات پيشين و قديمي اطلاعاتي را فراهم مي کنند. حيوانات مرده معمولأ بوسيله ي لاشخورها خورده مي شوند و يا فاسد شده و از بين مي روند. اما همين ها اگر زودتر بوسيله ي گل و لاي موجود در لايه هاي زيرين آب، و يا با خاکهاي که از وزش باد حاصل مي شوند و يا با مذابه هاي آتشفشاني پوشانده شوند، تجزيه (پوسيدگي) کند خواهد شد و قسمتهاي سخت ممکن است باقي بمانند. اگر مواد اطراف آنها بعدا تبديل به سنگ شود و اگر بيش از حد خرد نشوند و يا داغ نشوند، باقي مانده هاي آن حيوانات براي مدت زمان طولاني باقي مي مانند. يک فسيل ممکن است 1-يک قسمت سخت بدون تغيير باشد مانند اسکلت و يا دندان و يا صدف 2- ممکن است يک قالب باشد که قسمتهاي سختي که زماني وجود داشته اند، بوسيله ي آب هاي فيلتر کننده حل شده اند و يک سوراخ باقي مانده است که نشان دهنده شکل اوليه است.3- و يا ممکن است يک سنگ شدگي باشد، که در اين سنگ شدگي شکل اوليه بوسيله ي مواد معدني صاف شده اند (فيلتر شده اند) تا قسمت هاي 0جزئيات) مفيد باقي بماند. 4- و يا ممکن است يک قالب (cast)باشد که بوسيله ي مواد معدني پر شده باشد تا تنها قسمت هاي خارجي را نشان دهد.
حتي قسمت هاي نرم هم ممکن است در رسوبات اثراتي از خود باقي بگذارند بعضي از اثرات فسيل هاي فعاليت هاي حيوانات بعنوان رد (اثر) باقي مي مانند، بعنوان سوراخ (نقب)، تيوب و قطرات. فسيل هاي گياهان بعنوان اثرات قالبي رايج هستند. انواع خاصي از فسيل ها لاشه هاي ماموت هستند ( با گوشت و مو وغيره ) و همچنين لاشه هاي کرگدن هاي پشمالو که در خاک تونداري سيبري آلاسکا منجمد شده اند. پوست، مو
و سرگين تنبل (نوعي پستاندار آمريکاي جنوبي) زميني در غار ها و شکاف هايNevada، اسکلت گوزن هاي شمالي عظيم و حيوانات ديگري در زغال سنگهاي ايرلند و جاهاي ديگر. همه ي ، باقي مانده هاي حيوانات و ديگر حيوانات کوچک د کهربا ثابت نگه داشته شده است (فسيل هاي رزين)، همانطور که در درياي بالتيک،Arctic Alaska و جاهاي ديگر و اسکلت گونه هاي فراواني که در حفره هاي قبري کاليفرنياي جنوبي به دام افتاده بودند (استخرهاي قيراندود کردن سابق) کاليفرنياي جنوبي.
جداي از شواهدي از زندگي گذشته، فسيل ها براي شناسايي لايه هاي سنگها از نظر زماني بکار مي روند. فسيل ها اطلاعاتي در مورد محيط هاي قديمي و آب و هواي گذشته و بنابراين در مورد حيوانات گذشته اطلاعاتي فراهم مي کنند. ان ها همچنين اطلاعات زي قيمتي در مورد تحول موجودات جاندار و گياهان در طي زمان به دست مي دهند تعداد زيادي از گونه هاي امروزي به عنوان فسيل نيز يافت مي شوند و نشان مي دهد که آنها در دوره هاي ابتدايي زمين شناسي نيز مي زيسته اند. فسيل ها نشان مي دهند که بعضي از گروههاي حيوانات مانند دايناسور در دوره اي از زمان از اهميت بالايي برخوردار شدند اما بعدأ به طور کلي نابود شدند و منقرض شدند. اثرات فسيل ها به صورت نپيوسته در بهترين شرايط هستند. بقايا در صخره هاي دوره هاي ديرتر زمين شناسي کامل تر و فراوان تر هستند، در حالي که شکل گيري هاي قديمي بقايا کمياب تر و ناقص تر هستند به اين دليل که صخره ها به دليل حرکات و جابجايي هاي زمين و نيز گرم شدن زمين دستخوش تغييرات فراواني شده اند.
زمان هاي زمين شناختي:
سن فسيل ها بوسيله ي مطالعه ي مواد معدني راديواکتيوي که در سنگ هاي حاوي فسيل موجود هستند، تخمين زده مي شوند. قديميترين سنگ هاي قابل شناسايي (Archeozoic) اينگونه به نظر مي رسد که در حدود 5/3 بيليون سال عمر داشته باشند. و قديميترين
صخره ها (Cambrian) که حاوي تعداد فراواني فسيل است 600 ميليون سال عمر دارد.
مدت زماني کهArcheozoi وجود داشته بوسيله ي مقايسه ي آن با فاصله ي بين نيويورک تا سانفرانسيسکو مي تواند در ذهن تصور شود.(در حدودmi 3300 و يا Km9800). يک سالin 139/0 و يا 5/3 ميلي متر در نظر گرفته مي شود. دوران مسيحيتft 7/22 و يا 7 متر دوره ي زندگي انسان in7/9 و يا 25 سانتي متر و زماني کهPleistocence هنگامي که انسان هاي نخستين مشاهده شدند درحدود mi2/2 (کيلومتر 5/3).
جابجايي قاره اي:
Wilfred Wegenerدر سال 1912 تئوري را پيشنهاد داد که مطابق آن تئوري همه ي توده هاي قاره اي يک قاره بسيار بزرگ را شکل داده اند ، Pangaea، قبل از مزوزوئيک (230 ميليون سال قبل)، و بعدأ بوسيله ي جابجايي قاره اي به موقعيت کنوني رسيده اند. براي مدت زمان طولاني اين تئوري خيلي کم حمايت شد، اما شواهدي که اخيرأ بدست آمده اند بيشتر قطعي هستند و اين تئوري باعث ايجاد گونه هاي جديد زندگي مي شود. دو توده ي خشکي پيش بيني شده است،Gondwana در نيمکره جنوبي و لورازيا در نيمکره ي شمالي که بوسيله ي درياي تتيس از هم جدا شده اند. طبق اطلاعات بدست آمده از سنگ هاي حاوي آهن مناطق جنوبي در طول دوران پالئوزوئيک در قطب جنوب بوده است. گوندوانا شامل آمريکاي جنوبي، آفريقا، هندوستان، استراليا و Antarcticaبوده است. لورازيا باعث ايجادEurasia ، گرينلند و آمريکاي شمالي شده است. شواهد براي ارتباط پيشين شامل (1) اول اينکه کناره هاي قاره ها در زير دريا در طبقات قاره اي بر هم منطبق هستند (2) سن، ساختار و حرکات فرضي صخره ها (3) شواهدPaleomagnetism (4)اطلاعات در مورد جريان هاي جابجايي در جبه ي زمين (5) لايه هاي وسيع يخچال هاي قاره اي در پالئوزيک آفريقا، آمريکاي جنوبي، هندوستان و استراليا و (6) و پراکندگي گذشته و حال

فایل : 34 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...