مقاله در مورد شناخت و فراشناخت

مقاله در مورد شناخت و فراشناخت

مقدمه
روش تحقيق
بخش اول :شناخت
تاريخچه شناخت
نظريه هاي شناختي
ـ نظريه شناختي جورج كلي
ـ نظريه اسناد
ـ نظريه ناهماهنگي شناختي فستينگر
نظريه هاي شناختي عاطفه
ـنظريه شاختر
ـ نظريه لازاروس
ـ نظريه واينر
ـ نظريه ميشل
ـ نظريه شناختي پيازه
ـ نظريه رشد شناختي اجتماعي ويكوتسكي
ـ نظريه رشد شناختي برونر
تعريف شناخت
فرايندهاي شناختي
1ـ توجه
2ـ ادراك
3ـ تفكر
4ـ تصميم گيري
5ـ حل مساله
6ـ حافظه
7ـ زبان
راهبردهاي شناختي
ـ تكرار يا مرور
ـ بسط يا گسترش معناي
ـ سازماندهي
بخش دوم : فراشناخت
تاريخچه فراشناخت
نظريه هاي فراشناخت
ـ نظريه فرا شناختي فلاول
ـ نظريه فراشناختي كليو
ـ نظريه هاي ديگر در باب فراشناخت
تعريف فراشناخت
فرايندهاي فراشناختي
ـ دانش فراشناختي
ـ تنظيم و كنترل
ـ فراشناخت و هوش
ـ فراشناخت و آموزش راهبرشناختي
ـ فراشناخت و تفكر انتقادي
ـ نتيجه گيري و بحث
راهبرد هاي فراشناختي
ـ برنامه ريزي
ـ كنترل و نظارت
ـ نظم دهي
محدوديت هاي تحقيق
فهرست منابع فارسي
فهرست منابع انگليسي
تاريخه شناخت
نظريات شناختي
فرايندهاي شناختي
راهبرد هاي شناختي
(
مقدمه :
شناخت و فراشناخت از جمله مقولاتي هستند كه در اكثر فعاليت هايمان با آنها سر و كار داريم . در اين پژوهش سعي بر اين بوده كه اين دو مقوله را بيشتر شرح دهيم . شناخت ، مفهومي است كه از دير باز مورد توجه انسان و مخصوصا” كساني كه در امر يادگيري فعاليت دارند ، بوده و هست .
بعد ها كلمه «شناخت» و « روان» با هم تركيب شدند و روانشناسي شناختي را به وجود آوردند . حوزه اي كه روز به به طرفدارن آن افزوده ميشود. بنابراين سعي كرده ايم برخي نظريات روانشناسي شناختي را نيز ذكر كنيم . فرايند هاي شناختي مثل توجه ، ادراك ، تفكر ، تصميم گيري و … را به مفيد توضيح داده ايم و سعي بر اين بوده كه ماهيت اين مفاهيم و ارتباطي كه با شناخت دارند، بيشتر مورد بحث قرار بگيرد . برخي از اين فرآيندها از اهميت بيشتري برخوردار بوده اند. بنابراين آنها را به طور مبسوط تر توضيح داده ايم . راهبردهاي شناختي نيز بخشي از اين پژوهش را به خود اختصاص داده اند . مهمترين راهبردها شناختي يعني تكرار، بسط معنايي و سازماندهي در اين بخش توضيح داده شده اند .
بخش دوم اين پژوهش به فراشناخت اختصاص دارد . مفهوم جديدي كه از عمر آن بيشتر از 30 سال نمي گذرد و كتب تاليفي راجع به فراشناخت چه لاتين و چه فارسي محدود مي باشند، مخصوصا” به زبان فارسي هيچ كتاب معتبر اختصاصي راجع به اين مفهوم وجود تدارد . ولي با اين حال برخي كتب تربيتي و شناختي به طور پراكنده و مختصر به اين مفهوم پرداخته اند كه هريك فقط به يكي از جنبه هاي آن اشاره كرده اند. در اين جا سعي كرده ايم جنبه ها مختلف و پراكنده فراشناخت رانظم ببخشيم . بنابراين ابتدا از تاريخچه ، محدود نظر ياتي كه راجع به
فراشناخت وجود داشته اند را توضيح داده ايم . نظريه فلاول كه مهمترين نظريه فرا شناختي محسوب ميشود تقريبا” به طور كامل توضيح داده شده است .
فرآيندهاي فراشناختي را به طور اجمالي توضيح داده ايم و رابط فراشناخت و تفكر انتقادي نيز مورد بحث قرار گرفته است . در بخش بعدي مهمترين راهبردهاي فراشناختي يعني برنامه ريزي ، كنترل و نظارت و نظم دهي را توضيح داده ايم .
روش تحقيق
روش انمجام اين پژوهش ، روش توصيفي از نوع كتابخانه اي (آرشيوي ) مي باشد. در اين نوع مطالعات، پژوهشگر در توليد اطلاعات ، هيچگونه نقشي نداشته، بلكه داده هايي كه قبلا” در بانك اطلاعاتي موجود بوده را به شكل منسجمي گرد آوري كرده و به يك روال منطقي ومنظم ارائه مي دهد . اين نوع مطالعات مي تواند بر روي پديده هاي طبيعي يا اطلاعات مربوط به دادگاهها و مفاهيم علمي صورت بگيرد .
از نظر هاف نيز اين پژوهش در زمره پژوهش هاي بنيادي قرار ميگرد كه هدف اساسي اين نوع تحقيقات آزمون نظريه ها، تعيين روابط بين پديده ها و افزودن به مجموعه دانش در يك زمينه خاص است و هيچگونه كاربرد بلافاصله اي برآن مترتب نيست .
تاريخچه شناخت
مشخص كردن دقيق هر زيمنه اي از تحقيق مشكل است ، و اگر پرسيده شود كي روانشاسي شناختي شروع شد، روانشناسان شناختي ، دامنه وسيعي از داده هاي متنوع را پيشنهاد خواهد كرد ( R eisberg 2001 ) .
از نوشته هاي اوليه مي توان به ترسيم مطالب شگفتي در مورد دانش پرداخت. نظريه هاي اوليه به جايگاه تفكر و حافظه علاقمند بودند، نوشته هاي هيرو گليفي مصر ناظر بر اينكه مولفان آنها معتقد بودند كه مكان دانش قلب است (سولسو 1991/ترجمه ماهر 1381) .
مساله بازنمايي ذهني نيز از سوي فلاسفه يوناني و در زمينه آنچه امروزه به عنوان ساختار و فرآيند شناخته ميشود مورد بحث قرار گرفته است . بحث در مورد ساختار فرآيند تا قرن نوزدهم جنبه مسلط داشت و مركز علاقه ، طي سالها از ساختار به فرآيند و بالعكس تغيير مي كرد (همان منبع )
براي افلاطون تفكر برپايه تحريك ناشي از هريك از احساس ها استوار بود، چون هر حسي كنش ويژه اي دارد لذا بر طبق مفهوم سازي افلاطون ، ادراك انساني و بازنمايي جنبه اي خاص از محيط المثنائي خود را در جهان مادي دارد . ارسط مدعي بود كه ذهن انسان بر روي ادراك اشياء عمل مي كند، لذا درك شي مثلا” يك ميز بر اساس توانمندي ذهن براي تجربه ميزهاي بسيار استخراج مفهوم ميز از آن تجارب محتمل ميگردد. ارسط دو ايده ديگر نيز ابراز داشت كه تاثير مهمي بر روتنشناختي سنتي بر جاي نهاد: 1- اصل تداعي گرايي، كه برطبق آن ايده ها در ذهن بر اساس مجاورت ، مشابهت و تضاد پيوند مي يابند . 2- قواعد منطق كه بر طبق آن حقيقت ناشي از استدلال قياسي يا استقرايي است . ايده هاي ارسط بويژه در مقابله با ايده هاي افلاطون شبيه به مفهوم ما در باب فرآيند است ، در حاليكه ايده ها ي افلاطون به مفهوم ساختار نزديكتر مي نمايند. فلاسفه و الهيون عصر روشنگري معمولا” معتقد بودند كه محل دانش در مغز است و برخي كوشيدند محل آنرا از نظر گرافيكي مشخص كنند. آنها معتقد بودند كه دانش از طريق حواس فيزيكي كسب مي شود اما همچنين ناشي از منابع الهي نيز مي باشد در طول قرن هيجدهم وقتي روانشناسي فلسفي به نقطه اي رسيد كه درآن روانشناسي علمي توانست نقشي قبول كند، تجربه گرايان انگليسي – بر كلي ، هيوم و جميز ميل و پدرش جان استوارت ميل – ابراز داشتند كه بازنمايي ذهني سه نوع است : 1- رويدادهاي مستقيم (يا ادراك واقعيت) ، 2- كپي هاي كم رنگ از ادراكات يا آنها كه در حافظه ذخيره مي شوند ،3- تبديل اين كپي هاي كم رنگ چون تفكر متداعي (هيوم در سال 1948) در مورد توانايي دورني چنين مي
گويد: « براي شكل دادن هيولاها و ديگر اشكال و ظواهر نامتجانس اقدام به تخيل ، پر دردسر تر از درك طبيعي ترين و آشناترين اشياء نيست (همان ).
در پايان نيمه اول نوزده نظريه هاي مربوط به بازنمايي مربوط به بازنمايي ها دانش با اهميت تلقي مي شدند . يك جريان به رهبري و ونت در آلمان و ادوارد تيچنر در آمريكا شكل گرفت كه بر ساختار بازنمايي ذهني تاكيد مي كرد و جريان ديگر به رهبري فرانتس بر نتانو ايجاد شد كه برفرآيند ها يا اعمال تاكيد مي ورزيد . بر نتانو بازنماهاي دروني راهستي هاي ايستا ، با ارزش ناچيز در روانشناسي دانست .
او به مطالعه اعمال شناختي ، مقايسه كردن ، داوري كردن و احساس كردن پرداخت كه از نظر او موضوع مناسب روانشناسي مي باشند(همان).
در همين زمان در امريكا ويليام جيمز موضوع روانشاسي را تجربه ما در باب اشياء خارجي مي دانست . شايد مستقيم ترين پيوند با روان شناسي شناختي مدرن ، ديدگاه او درباره حافظه باشد كه در آن هم ساختار و هم فرآيند نقش مهمي ، ايفا مي كنند (همان) .
داندرز و كاتل معاصران جيمز ، با استفاده از ادراك ، نمايش هاي ديداري كوتاه بعنوان ابرازي جهت تعيين زمان لازم براي عمليات ذهني به آزمايشاتي شناختي خوانده مي شود مربوط است . به نظر مي رسد كه تكنيك موضوع مطالعه ، روشهاو حتي تعبير و تفسير نتايج اين دانشمندان ظهور اين علم را در نيمه قرن پيش بيني كرده بود (همان ).
رواننشناسي شناختي يكي از ديدگاههاي نظري است و مدعي است كه هدف روانشناسي علمي ، مشاهده رفتار به منظور استاناج ، درباره عوامل نامشهود و زير بنايي است كه ممكن است تعيين كننده اعمال مشهود باشد در روانشناسي شناختي از مشاهدات ، استفاده مي شود تا استنتاجهايي درباره عواملي همچون تفكر ،
زبان ، معنا و صورتهاي ذهني انجام گيرد. روانشناسي روزمره ، روانشناسي شناختي است (گلاورو بروبنگ 1990 خرازي 1377).
شايد هيچ رويداد واحدي نشانه پايان دوران مكتب تداعي و آغاز انقلاب شناختي در دوران شناسي آمريكايي نبوده است . انقلاب شناختي حداقل در آغاز روندي آرام داشت. بدون شك « زمان آن فرا رسيده بوده .» زيرا روانشناسان امريكايي روز به روز با ديدن محدوديت هاي نظري و روش رفتار گرايي نااميد تر مي شدند تحقيقات زبان شناسان درباره طبيعت تكوين زبان شواهدي را به ضد ديدگاه محيط گرايي تند رويي كه رفتار گرايي پيشنهاد مي كرد ، فراهم آورد عامل مهم ديگر ظهور رايانه بود، كه هم استعاره اي معتبر براي پردازش اطلاعات توسط انسان عرضه كرد و هم ابراز مهمي را براي كشف فرايندهاي شناختي انسان در اختيار محققان قرار داد. فراتر از اين گرايش عمومي آثار تعدادي از افراد در هدايت روانشناسي به سمت انقلاب شناختي اشكارا نقش حياتي داشته است . براي نمونه كتاب اصول روانشناسي كه توسط ويليام جيمز در سال 1890 منتشر شد فصل هايي درباره توجه، حافظه ، تصوير – ذهني و استدلال را در مي گرفت ، و لفكانگ كهلر ذهنيت ميمونهاي انسان نما را در سال 1925 منتشر كرد كه فرايندهاي رايج در تفكر پيچيده را بررسي نموده است ، او و ساير روانشناسان گشتالت بر فهم ساختاري تاكيد داشتند ، اين توانايي كه براي فهميدن كيفيت يك شي بهتر است كل اجزاء با هم باشند . كتاب ديگري كه تاثير عمده اي در شكل گيري روانشناسي شناختي داشته است . « رفتارگرايي» بود كه در سال 1924 بوسيله جان بي واستون منتشر شد. حرف اصلي اين كتاب اين بود كه روانشناسان بايد آن چيزي را كه به طور مستقيم در رفتار شخص مي توانند مشاهده كننده فقط به مطالعه آن بپردازند وانسون از رويكرد S – R حمايت مي كرد كه در آن آزمايشگران چگونگي پاسخ فرد به يك محرك را اندازه مي گيرند . رويكرد محرك – پاسخ با ديدگاه واتسون سازگار بود. چون محرك و پاسخ دو چيز قابل مشاهده
بودند ؛ مشكل اين رويكرد اين بود كه آن چيزي كه شخص با حاضر كردن اطلاعات در مقابل محرك ها انجام مي داد به طور واقعي قابل مشاهده و آشكار نبود، به اين منظور رويكرد پردازش اطلاعات سعي كرد كه چگونگي اينكه يك شخص اطلاعاتش را بين محرك و پاسخ منتقل مي كند را شناسايي نمايد (همان ).
برخي از مولفان به كتاب روانشناسي شناختي اثر اولويج نيز در سال 1967 اشاره مي كنند كه نخستين تعريف را از حوزه جديد روانشناسي شناختي عرضه كرد يا حتي قبل از آن از اثار بروند با ديويد آزوبل نام مي برند كه بر ساختاري بودن شناخت تاكيد داشتند . برخي ديگر نقطه آغازين را مقاله 1956 ميلر «نمره سحرآميز هفت به اضافه يا منحاي دو » برخي از محدوديتها ي ظرفيت ما در پردازش اطلاعات مي دانند.با پايه گذاري مركز مطالعات شناختي روارد در سال 1960 توسط ميلر و برونر را مبداء اين حركت مي گيرند . بسياري از مولفان جنگينتر در مجله روانشناسي آمريكايي در سال 1974 را شروع گرايش شناختي ذكر مي كنند كه در آن تفاوتهاي اساسي بين تعداد زيادي از تحقيقات مربوط به درگيري طوطي وار كه او و ديگران در طول يك نسل انجام داده بودند با آنچه خود آنها در چارچوب الگوي برجسته جديد شناختي انجام داده اند، مقايسه شده است . برخي ديگر در مقاله چارچوب توسط ماروين مينسكي 1975 را نام مي برند كه درآن خصوصيات لازم براي دستگاه بينايي به منظور تميز اشياء ساده تشريح شده است اين مقاله بر كاركرد حياتي ساختارهاي ذهني در تفكر و تصميم گيري انسان تاكيد كرده است به موضوعي كه ديگران نيز آنرا در مفهوم ذيربط « نسخه ها »و« طرحواره ها» منعكس كرده اند. (همان ).
چندين سال قبل از شروع انقلاب شناختي در روانشناسي ، روانشناس يادگيري ، ادوارد تولمن (1923) گفت: كه آنچه موشها در ماز مي آموزند بيشتر يك نقشه از مسير است تا مجموعه اي از پيوند هاي S _ R . تولمن با اجراي مجموعه آزمايشات اصيلي كه درآن يك موش آموزش مي ديد ، غذا را با دنبال كردن يك
مسير پر پيچ و خم واحد پيدا كند، دريافت كه وقتي به حيوان فرصت مي دهيم مستقيما” به سوي غذا برود ، وان آن را مي يابد. رفتن مستقيم به سوي مكان غذا بيشتر پيگيري راه اصلي است. بر طبق تعبير و تفسير تولمن حيوان به تدريج تصويري از محيط بدست مي آورد كه بعد ها براي يافتن هدف مورد استفاده قرار مي گيرد، اين تصوير يك نقشه شناختي خوانده شد . موشها در آزمايش هاي تولمن توانمندي خود را در مورد يك نقشه شناختي با رسيدن به هدف از نقاط مختلف شروع نشان دارند. اين نقشه دروني در واقع شيوه باز نمودن اطلاعات در مورد محيط آنها بود. پژوهش تولمن مستقيما” مورد توجه روانشناسان شناختي مدرن واقع شده ولي فرض هاي او در باب نقشه هاي شناختي در حيوانات اشتغال ذهني روانشناسان معاصر را در مورد نحوه بازنمايي دانش در ساختار شناختي موجب گرديد (سولسو1991/ ترجمه ماهر 1381).
ناكامي رفتارگرايي :
رفتار گرايي كه معمولا” پاسخ هاي آشكار به محرك ها را مورد مطالعه قرار مي داد، قادر به توضيح تنوع رفتار انساني نشد، بنابراين معلوم بود كه فرآيند هاي ذهني دروني كه به طور ملموس به محرك هاي بلافصل مربوط مي شود، بر رفتار تاثير مي گذارد. برخي فكر مي كردندكه مي توان اين فرايندهاي دروني را تعريف كرده و در يك نظريه كلي در باب روانشناسي شناختي ادغام نمود.
ظهور نظريه ارتباط:
نظريه ارتباط انجام آزمايشات در مورد دريابي نشانه، توجه، سيپرنتيك و نظريه اطلاعات ـ يعني حيطه هايي كه در روانشناسي شناختي حائز اهميت اند را ترغيب نمود.
زبانشناسان مدرن :
شيوه هاي جديد نگاه به ساختار دستوري و زبان در نگرش هاي مورد توجه شناخت ادغام گرديد.
پژوهش در باب حافظه :

فایل : 131 صفحه

فرمت : Word

35900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط