تحقیق اضطراب تعميم يافته
تحقیق اضطراب تعميم يافته
مقدمه
قبل از اينكه بخواهيم به مساله اصلي ( اضطراب) بپردازيم جالب است بدانيم كه اضطراب يكي از شايعترين اختلالات در بين مراجعان به روانپزشكان و روانشناسان باليني وپزشكان ميباشد . و بنابراين توجه بسياري از متخصصان را بخود جلب كرده است . و بدنبال آن راههاي موفقيتآميزي نيز براي درمان اين اختلال ابداع شده است . يكي از اين روشهاي درماني، رفتار درماني شناختي ميباشد . كه به معرفي آن در اين مقاله ميپردازيم . البته نظريههاي درماني ارائه شده در اين زمينه آورده خواهد شد. وراههاي تشخيص آنرا نيز بيان ميكنيم.
اضطراب را در واقع همة انسانها تجربه ميكنند. اضطراب يك احساس منتشر، بسيار ناخوشايند ، و اغلب مبهم است كه با يك يا چند تا از احساسهاي جسمي همراه ميگردد مثل احساس خالي شدن سردل ، تنگي قفسه سينه، طپش قلب، تعريق، سردرد ، يا ميل جبري ناگهاني براي دفع ادرار، بيقراري وميل براي حركت نيز ازعلائم شايع است.
اضطراب يك علامت هشدار دهنده است، خبر از خطري قريبالوقوع ميدهد و شخص را براي مقابله آماده ميسازد. ترس، علامت هشدار دهنده مشابه ،از اضطراب با خصوصيات زير تفكيك ميشود:
ترس واكنش به تهديدي معلوم ، خارجي، واز نظر منشاء بدون تعارض است. اضطراب واكنش در مقابل خطري نامعلوم ، دروني ، مبهم و از نظر منشاء خمراه با تعارض است
تاريخچه
تقريبا يك قرن پيش ، زيگموند فرويد« نوروز اضطراب» را ابداع ودو نوع اضطراب مشخص نمود . يك نوع اضطراب از ليبيدو مهارشده ناشي ميشود . بهعبارت ديگر ،افزايش فيزيولوژيك در تنش جنسي به افزايش برابر در ليبيدو ،معرف ذهني آن رويداد فيزيولوژيك، منجر ميشور.
از ديدگاه فرويد:، مفر طبيعي چنين تنشي برقراري رابطه جنسي است. معهذا ، ساير اعمال جنسي، نظير پرهيز وجماع منقطع ، مانع تنش و موجب نوروز واقعي(actual) ميگردد. اختلالات اضطراب شديد مربوط به سد شدن ليبيدو مشتمل است بر نوروزهاي نورآستني ، خود بيماريانگاري،و اضطراب،كه همه آنها از ديدگاه فرويد واجد اساس زيستشناختي بودند.
نوع ديگر اضطراب ، به بهترين وجه با احساس نگراني يا ترس كه از فكريا ميلي سركوب شده ناشي ميشود، مشخص ميگردد اين نوع اضطراب مسئول پيدايش پسيكو نوروزهااست ـ نوروزهاي هيستري، فوبي و وسواس (كاپلان وهمكاران، 1994 )
نظريه نو فرويدي
اين نظريهها در دهههاي 1920 و1940 وعمدتاً در نتيجه اختلاف نظر دربارة آنچه تاكيد افراطي فرويد بر اهميت تكانههاي بيولوژيكي تلقي ميشد ، خصو صاً تكانه جنسي و تهديدي كه آن تكانهها بر فرد تحميل ميكنند مطرح شدند. نو فرويديها شخصيت آدمي را به ميزان زيادي پيامد و نتيجة تاًثيرات اجتماعي ميدانند . آنها براين باورند كه «اضطراب اوليه» نه در آغاز تولد بلكه بعدها بروز ميكند. زماني كه كودك نه تنها براي ارضاي نيازهاي فيزيولوژيكي اساسي بلكه براي حفاظت وحمايت نيز به والدين وابسته است . اضطراب در نتيجه ناكامي بالقوه يا واقعي چنين نيازهايي ايجاد ميشود.
بر طبق نظريه نو فرويديها وقتي كه دفاعهاي اوليه كه عليه اضطراب اوليه بكار گرفته ميشوند منطقي ومعقول باشند به آساني در موقعيتهاي جديدي مورد تهديد قرار نخواهند گرفت. اگر چنين دفاعهايي ضعيف باشند يا در نتيجه فشار رواني دراز مدت تضعيف گردند. آنگاه دفاعهاي جديدي شكل ميگيرند كه اضطرابهاي جديد را دامن ميزنند ودر نتيجه رواننژندي تمام عياري ايجاد ميشود. ( پاول و انرايت ، ترجمة رودسري وصبوري مقدم 1380 )
نظريههاي رفتاري اضطراب
واتسن و ديگر نظريهپردازان رفتارگرا ، اختلالات اضطرابي را نتيجه يادگيري غلط و شرطي شدن ميدانند ، يك موقعيت استرسزا كه با موقعيتهاي استرسزاي قبلي شبيه است ممكن است موجب برانگيختن اضطراب در فرد شود
توقعات و مدلهاي نادرست والدين بعنوان علت اضطراب در ديدگاه يادگيري مورد تاكيد واقع شده است.
والدين كه انتظارات خارقالعاده ويا بيش ازاندازه از كودكان خود دارند ، موجب ايجاد اضطراب درآنان ميشوند. به همين ترتيب اگر والدين داراي واكنشهاي اضطرابي در برابر موقعيتهاي يياهميت باشند، كودكانشان ميآموزند كه در برابر مسا ئل جزئي وبياهميت واكنشهاي اضطرابي شبيه به واكنشهاي والدين ازخود ظاهرسازند
قصور درآموختن شايستگيهاي لازم نيز ميتواند علت اضطراب محسوب شود زيرا شخصي كه شايستگيهاي لازم را آموخته است در سازگاري وحل مسائل زندگي، موقعيتهاي كمي را تهديد كننده ميبيند، ولي شخص مبتلا به اضطراب بدليل نبود شايستگيهاي لازم، بسياري از موارد معمولي زندگي را اضطرابزا و تهديد كننده احساس ميكند. ( آزاد: 1372 )
نظريه يادگيري شناختي ـ اجتماعي (csl )
اين ديدگاه از رفتار گرايي تحول يافت وگسترش آن در نتيجه نارضايتي از چيزي بود كه انعطاف ناپذيري وعقايد ساده گرايانه رفتارگرايي محض خوانده ميشد.
بندور(1969 ) اين نظر را درست ميدانست كه ترس و اضطراب فراگرفته ميشوند ولي براي اين يادگيري چهار مكانيسم اجتماعي را بر شمرد:
نخست ترس ممكن است ازطريق شرطيسازي كلاسيك دقيقاً به همان شيوهاي كه توصيف شد، فرا گرفته شود.
دوم : بنا به اظهار بندورا « تجربه نيابتي » (ديدن فرديديگر كه دچار ناخرسندي، تنبيه، يا درد بعنوان پيامد رفتار خود شده است ) ميتواند با اهميت باشد. اين فرآيند «سرمشقگيري» نيز خوانده شده است. سوم:« آموزش نمادين » به يادگيري از طريق آموزش اشاره دارد، خواندن يا گفتن اين كه چيزهايي معيني تهديد زا ، دردزا، يا منع شده هستند.
چهارم، بندورا به منطق نمادين كه بالقوه در ايجاد اضطراب مهم ميباشدنيز اشاره دارد. شخصي ممكن است استنباط كند كه چيزي خطرناك است. اين فرآيند ممكن است منطقي باشد. براي مثال، كوسهماهيها در دريا شنا ميكنند، كوسهماهيها خطرناك هستند، پس دريا خطرناك است.
بنابراين درنظريههاي يادگيري شناختي ـ اجتماعي براهميت تركيب اصول يادگيري همراه با نقش تفكر واستدلال فردي در ايجاد اختلالات اضطراب تاكيد ميشود مؤلفه مهم ديگر csl ، مفهوم خودكارآمدي است.
بندورا(1997 ) اظهار داشت كه انتظارات كارآمدي شخصي است كه تعيين ميكند آيا رفتارهاي مقابله با مشكل به اجرا در خواهند آمد و به چه ميزان شخص به اين رفتارها دست خواهد زدو اين الگوها مقابلهاي بردرك صحيح از موقعيت ، تجربه پيشين واعتماد شخص به توانايي ارائه پاسخ مناسب براي مقابله، مبتني است. (پاول وانرايت، رودسري وصبوري مقدم1380 )
نظريههاي وجودي
نظريههاي وجودي اضطراب، مدلهاي عالي براي اختلال اضطراب منتشر بوجود آورده است كه درآنها محرك قابل شناسايي خاصي براي احساس اضطراب مزمن وجود ندارد. مفهوم مركزي نظريه وجودي اين است كه شخص از پوچي عميقي در زندگي خود آگاه ميگردد ،كه ممكن است حتي از پذيرش مرگ غير قابل اجتناب خود نيز براي او دردناكتر باشد. اضطراب واكنش شخص به اين پوچي وسيع وجود و معنا است . گفته شده است كه پس از كشف سلاحهاي هستهاي نگرانيهاي وجودي افزايش يافته است. (كاپلان وهمكاران1998 )
- کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.