مقاله فارسی در مورد آلزایمر
یا من اسمه دوا و ذکره شفا
بيماري آلزايمر چيست ؟
قرنها بيماري آلزايمر عنوان پ بيماري پ روحي پ و رواني مورد نظر بوده تا اينکه در سال 1906 پزشک آلمانی دکتر آلواس آلزايمر (Alois Alzheimer) از مغز خانمي بعد از مرگش نمونه برداري کرد و کم حافظگي و فراموشي ايشان را از نظر آسيب شناسي مورد بحث قرار داد و به اين نتيجه رسيد که ايشان از يک بيماري ناشناخته رنج مي برده است .
بيماران آلزايمر بيمار مغزي هستند بدين معني که سلولهاي مغزشان در حالت تخريب و معدوم شدن است و نتيجتاً طرز فکر و رفتار آنها تغيير کرده و تحت کنترل آنها نيست ، و چون کنترلي بر روي بيماري خود ندارند قادر به تمايز خوب و بد، صحيح و غلط نبوده و ممکن است به راحتي نزديکترين فردي که برايشان خدمتي انجام مي دهد را رنجانيده و حتي پرخاشگري نمايند. آلزایمر یک بیماری غیر قابل برگشت است که باعث کاهش پیشرونده عملکرد مغزی میشود. در بیماری آلزایمر حافظه و سایر عملکردهای هوشی به تدریج از دست میروند. در این بیماری سلولهای مغزی از بین رفته و ارتباط بین آنها مختل میگردد.
انواع بیماری آلزایمر :
بیماری آلزایمر فامیلی که سن شروع آن پایینتر بوده و به نظر میرسد که ارثی باشد. در این حالت اغلب چند نفر از اعضای یک خانواده مبتلا میشوند و تقریبا 5% از مبتلایان به بیماری آلزایمر را شامل میشود و از یک نسل به نسل دیگر مستقیماً انتقال مییابد.
بیماری آلزایمر اسپورادیک ( Sporadic ) که هیچ الگوی وراثتی واضحی در آن دیده نمیشود و تقریبا 95% از موارد مبتلایان به بیماری آلزایمر را شامل میشود. در این حالت مهمترین ,عامل خطرزا بیماری بالا رفتن سن بیمار است.
آمار :
بیماری آلزایمر معمولا افراد بالای ۶۵ سال را مبتلا میسازد اما به ندرت میتواند افراد را در سنین پایینتر گرفتار نماید. حدود پنج درصد افراد در سنین ۶۵ تا ۷۴ سال دچار این بیماری هستند. با افزایش سن این احتمال بالاتر رفته به طوری که نیمی از افراد بالای ۸۵ سال دچار این بیماری هستند. بر اساس آمار انجمن آلزایمر ایران، تعداد مبتلایان به آلزایمر در کشور حدود ۴۵۰ هزار نفر برآورد می شود و سرانه هزینه ماهانه یک بیمار آلزایمری هم بین ۴۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان است.
پولک هاي آميلوئيد، گره هاي رشته اي در مغز
دکتر آلزايمر در بين سلولهاي مغز بيمارش ترکيب مخصوصي را يافت که آن را “Peculiar Formations” ناميد و همچنين در داخل سلولهاي مغز دسته هاي فشرده اي را مشاهده نمود که آن را دسته متراکم نام نهاد. ترکيب اين دو نوع يافته غيرطبيعي در مغز بيماران آلزايمري تا سال 1980 چندان واضح نبوده و علت بيماري آلزايمر را چندان
مشخص نمي نمود. بعد از تاريخ ذکر شده دانشمندان و محققين توانستند نکات بسيار جالبي را در اين مورد ذکر نمايند “Peculiar Formations” که بين سلولها توسط دکتر آلزايمر يافت شده بود. امروزه در بين متخصصين پولک هاي آميلوئيد ناميده مي شود . آميلوئيد نوعي پروتئين است که با سلولهاي مرده و در حال مرگِ مغز ترکيب مي شود و ترکيب اين پروتئين با سلولهاي مرده را پولک هاي آميلوئيد مي نامند. اين پولک نه تنها مانع از ارتباط بين سلولهاي عصبي طبيعي مي شود، بلکه باعث تخريب سلولهاي اطراف خود مي شود که نتيجتاً باعث سردرگمي محققين شده که آيا اين پولک ها عامل آلزايمراند و يا نتيجه آن هستند .
در مورد يافته غيرطبيعي ديگر “Dense Bundles” که در داخل سلولهاي مغزي توسط دکتر آلزايمر مشاهده شده بود. امروزه محققين دريافته اند که ترکيبي از سلولهاي مرده و در حال مرگ با پروتئيني به نام Tau مي باشد. اين ترکيب امروزه به نام گره هاي رشته اي-عصبي شناخته مي شود. ازدياد و رشد اين ترکيب باعث معدوم شدن سلولهاي مغزي شده که با نوع پولک متفاوت مي باشد. در جايي که تصور مي شود پولکها از خارج به سلولهاي طبيعي حمله مي کنند، Tangle ها تخريب خود را از داخل سلول انجام مي دهند.آنها نه تنها باعث تخريب داربستي مي شوند که سلول هاي عصبي بر روي آنها تکيه کرده اند بلکه مسير تغذيه سلولي ، از جسم سلول عصبي به آکسون يا رشته بلند سلول عصبي را معدوم مي سازند. اين فعاليت تخريبي نه تنها رابطه اطلاعاتي بين سلول ها را از بين مي برد بلکه باعث گرسنگي و مرگ سلول ها مي شود.
تغييرات در سلول هاي عصبي مغز
پولک ها و گرهک ها تنها عوامل آسيب رسان در آلزايمر نيستند، تخريب سلولهاي مغز در اثر آنها باعث مي شود ميانجي هاي عصبي در انتهاي رشته هاي عصبي توليد نشود. اين مواد در حالت طبيعي ، پيام عصبي را از يک سلول عصبي به سلول عصبي ديگر منتقل مي کنند. بدون وجود ميانجي هاي عصبي ، نه تنها ارتباط بين آنها از بين مي رود، بلکه سلولهاي سالم اطراف رو به معدوم شدن و تخريب مي گذارند. چرا که سلول هاي مغزي همانند همه سلول هاي عصبي بدن براي ادامه حيات بايد فعال باشند و اين فعل و انفعالات سدي براي فعاليت آنها مي باشند.
در نتيجه اين تغييرات ، چرخه معيوبي در مغز بيمار به وجود مي آيد، کاهش سلولهاي عصبي باعث کاهش ميانجي هاي عصبي مي شود و آن نيز به نوبه خود منجر به تخريب گسترده تر سلولهاي عصبي مي شود.
سیر و سرانجام بیماری :
پیشرفت بیماری را به 3 مرحله می توان تقسیم کرد:
مرحله اول: مرحله ای است که در آن اختلال حافظه رفته رفته نمایان می شود. بیمار در این مرحله از عهده کارهای روزمره شخصی برمی آید. ولی اداره امور اجتماعی نظیر خرید و کارهای بانکی برای او دشوار است.
مرحله دوم: در این مرحله اختلال حافظه پیشرفت می کند و علائم روانی – رفتاری نظیر ترس، اضطراب، افسردگی، بی خوابی و بی قراری دیده می شود.
بیمار قدرت تشخیص زمان و مکان را از دست می دهد و گویش او دچار اختلال می گردد. در این مقطع از بیماری، فرد قادر به مراقبتهای شخصی می باشد.
مرحله سوم: در این مقطع اختلال حافظه تا به آنجا پیشرفت می کند که بیمار حتی نامش را فراموش می کند، قدرت تکلم او تقریباً از بین رفته و عضلاتش سفت می شود، بلع غذا برای او مشکل شده و دیگر قادر نیست از بستر خارج شود . به تدریج دچار زخمهای بستر می شود و کنترل اعمال دفعی را نیز دست می دهد.
علايم باليني بيماري چيست ؟
عليرغم تفاوت هاي فردي در بين مبتلايان ، عموماً علايمي را براي تشخيص مي توان در نظر گرفت . اين علايم اگر مکرّر ديده شوند، مي توانند شک ما را به وجود بيماري برانگيزاند، اما اگر فردي فقط يک بار به طور اتفاقي کفش خود را در يخچال گذاشت (!) دليل بر وجود آلزايمر نيست . اگر فردي مرتب اشياء را در جاي معمول خود نگذارد تازه جاي شک به وجود مي آيد و بايد از نظر آلزايمر بررسي شود.
فراموشي
اولين اثر اين بيماري فراموشي است . البته هميشه فراموشي در سن بالا دليل بر آلزايمر نيست . فراموشي از همان مراحل اوليه آلزايمر قابل توجه بوده و با پيشرفت بيماري شديدتر مي شود. بيمار مبتلا به آلزايمر ممکن است اشيا را جابجا بگذارد، وعده ملاقات را فراموش کند، داروهاي خود را مصرف نکند، و يک سوآل را مرتباً تکرار نمايد، حتي اگر لحظاتي قبل سوآل را مطرح نموده باشد.با پيشرفت بيماري ، نارسايي هاي حافظه شديدتر شده به حدي که بيمار به طور مکرّر نام اطرافيان ، فرزندان ، و مراقبان خود را فراموش مي کند؛ اشياي منزل را به ياد نمي آورد و مرتب درباره آنها سوآل مي کند؛ امور ساده شخصي مانند مسواک زدن ، بستن بند کفش و پوشيدن لباس را فراموش مي کند. شدّت و حدّت اين فراموشي ها زنگ خطري براي مراقبان بيمار مي باشد.
مشکلات تکلم و بيان
بتدريج که حافظه کوتاه مدت ضعيف تر و کم کم محو مي شود، بيمار توانايي به ياد آوردن لغات مناسب براي جمله بندي را از دست مي دهد. توانايي نگهداري زنجيره افکار و ترتيب جملات نيز در بيمار مختل مي شود، به طوري که گاه بيمار در جمله سازي درمانده مي شود. وقتي که بيمار متوجه اشتباه خود در جمله بندي مي شود سعي مي کند کمتر صحبت کند و معمولاً مي گويد: “فراموش کردم چه مي خواستم بگويم “. با افزايش سن ، اکثر افراد سالم ، گاه جمله يا مطلبي را فراموش مي کنند ولي بعداً آن را به ياد مي آورند. امّا بيماران آلزايمري جمله يا مطلب فراموش شده را ديگر به ياد نمي آورند و اين باعث عصبانيت و افسردگي بيمار مي شود. لازم به ذکر است که هر نوع فراموشي زاييده آلزايمر نبوده و حتي افراد کاملاً سالم ، در شرايط خاص روحي و رواني يا هنگام خستگي دچار فراموشي مي شوند.
مشکل خواندن و نوشتن
به موازات کاهش توانايي تکلم و بيان ، توانايي خواندن نيز کاهش مي يابد. دليل آن روشن است ، چون قدرت تمرکز فکر کاهش يافته ، بيمار قادر به نگهداري اطلاعات به مدت لازم نيست و چون نمي تواند جمع بندي کند، توانايي استفاده از اطلاعات را از دست مي دهد. مي دانيم که “خواندن ” و “نوشتن ” نياز به تمرکز دارند و هر دو براي بيماري که ارتباط منطقي بين زنجيره تداعي هاي افکار خود را از دست داده بسيار دشوار مي شود. وقتي بيمار احساس مي کند خواندن برايش سخت شده و نمي تواند معني جملات را دريابد، از خواندن و نوشتن فاصله مي گيرد و اين خود باعث تشديد بيماري مي شود.
اشکال در محاسبه
جمع و تفريق و کارکردن با اعداد، احتياج به حافظه دارند. بيماران مبتلا به آلزايمر به دليل نقص حافظه و فراموشي ، توانايي تفکر انتزاعي را از دست مي دهند و در نتيجه دچار مشکل در محاسبات عددي مي شوند و نگهداري حساب بانکي ، زمان ملاقات ها، تقويم و ساعت برايشان مسأله ساز مي شود.
ضعف تصميم گيري
از آنجا که براي تصميم گيري و قضاوت درباره مسائل و درک رابطه تصميم با نتيجه آن بايد از حافظه کمک گرفت ، بيماران آلزايمري در اين مسائل نيز دچار مشکل مي شوند. ممکن است در وسط تابستان ، کت زمستاني يا پالتو بپوشند و رابطه فصل با لباس را درک نکنند، يا چک بي محل بنويسند، يا رفتار پرخاشگرانه بدون توجه به نتيجه آن داشته باشند که متأسفانه گاه اطرافيان دست به رفتار متقابل مي زنند.
عدم اشراف به زمان و مکان
بيماران آلزايمري دچار اشکال در درک زمان و فضا هستند، زيرا حافظه نقش مهمي در هماهنگي با محيط و آشنايي با آن ايفا مي کند. اين بيماران که دچار نقصان حافظه هستند، گاه حتي در منزل خود گم مي شوند يا براي وارد شدن به ماشين سر خود را خم نمي کنند.
عدم تشخيص اطرافيان
يکي از علايم بسيار آزاردهنده ، فراموش کردن اسامي اطرافيان يا بستگان مي باشد. اين آزار دوجانبه است . اطرافيان و مخصوصاً مراقبين بيمار از اينکه توسط بيمار شناخته نشده و از زحمات آنها قدرداني نمي شود رنج مي برند و بي اطلاعي از شرايط فکري بيمار مي تواند اين مشکل را تشديد کند.
از دست دادن علاقه و لذت
بيماران احساس مي کنند به علت افت مهارتهاي فکري و ناتواني و نقصان حافظه ديگر به درد جامعه نمي خورند و شوق و علاقه خود را به زندگي و هر چيز جالبي از دست مي دهند. آنان تفريحات را بي معني دانسته و حتي رابطه با دوستان را فراموش مي کنند يا بي اهميت مي انگارند. تداوم اين رفتارها باعث افسردگي شده که به نوبه خود باعث تشديد بيماري آلزايمر مي شود.
افکار هذياني
در ابتداي بيماري ، افکار بدبينانه هذياني چندان ديده نمي شود ولي بتدريج که با پيشرفت بيماري ، فرد توانايي ربط دادن نتايج را به رويدادها از دست مي دهد، افکار
هذياني بر وي مستولي شده و شکاک و بدبين مي شود. مثلاً احساس مي کند در حال دزديدن اموالش هستند يا همسرش به وي خيانت مي کند و يا دکتر يا مراقبش در فکر آزار وي هستند.
مشکلات جنسي
مطالعات علمي هنوز نتوانسته اند علل کاهش يا افزايش تمايلات جنسي را توضيح دهند ولي اکثر اين بيماران دچار کاهش ميل جنسي مي شوند.
کاهش هماهنگي در حرکات اندامها
تبادل اطلاعات بين سلولهاي عصبي مغز، اعصاب بدن و عضلات ، حرکت بدن را امکانپذير مي کند. اگر اين مبادلات در اثر معيوب شدن سلول هاي مغز مختل نشود، هماهنگي حرکات بدن تحت تأثير قرار مي گيرد. عدم هماهنگي ، با پيشرفت بيماري تشديد مي شود. زماني که هماهنگي بين دستورات مغز و حرکت اندام مختل مي شود، لباس پوشيدن ، غذا خوردن ، نوشتن ، رانندگي و تقريباً تمامي اعمال جسمي فرد دچار اشکال شده و بيمار محتاج کمک ديگران مي شود.
کاهش حس بويايي
هر چند کاهش حس بويايي در افرادي که مبتلا به آلزايمر نيستند نيز ديده مي شود اما اين علامت در کنار ساير علايم آلزايمر، اهميت خاصي براي تشخيص بيماري پيدا مي کند.
تغييرات شخصيتي
از آنجا که آلزايمر عملکرد مغز را تغيير مي دهد، شخصيت فرد نيز ممکن است دستخوش تغيير شود. فردي که قبلاً پرتحرک و شاداب بوده ممکن است گوشه گير شود. افراد گوشه گير و خجالتي ممکن است تبديل به افرادي پرخاشگر و ناآرام شوند. هم آسيب ديدگي مغزي و هم فشارهاي رواني ممکن است علت اين تغييرات باشند. اين تغييرات براي افراد خانواده يا دوستان قابل درک نيست ، بخصوص در اوايلي که هنوز بيماري جنبه رسميت پيدا نکرده است ممکن است اطرافيان ، رفتار بيمار را مسائل شخصي قلمداد کنند.
دشواري در قبول تشخيص آلزايمر و عواقب ناشي از آن:
ترس از عواقب تشخيص آلزايمر ممکن است باعث شود بيمار و اطرافيانش به سختي به اين تشخيص تن در دهند. فرد بيمار عليرغم آگاهي از اين که مبتلا به آلزايمر است ، ممکن است با بي ميلي کامل ، تشخيص را بپذيرد يا اصولاً منکر آن شود. خانواده بيمار از ترس درمان ناپذير بودن آلزايمر ممکن است با بي ميلي آن را قبول کنند يا اصلاً منکر وجود بيماري در فرد مورد نظر شوند. آنان از ترس آبرو، طوري با مسأله برخورد مي کنند که گويي هيچ مسأله اي وجود ندارد يا سعي مي کنند فشارهاي وارد بر خود را پنهان کنند. گاه اين پنهان کاري تا آنجا ادامه مي يابد که به يک بحران مانند آتش سوزي در اثر خاموش نکردن اجاق گاز يا تصادف و امثالهم مي انجامد و تازه آن وقت ، بيمار و بيماري را به طور واقعي مورد توجه قرار مي دهند. دکتر کان مي گويد که مسأله وقتي شديدتر مي شود که خود بيمار سعي در پنهان کردن بيماري مي کند. بيمار تمام انرژي خود را براي گول زدن اطرافيان به کار مي گيرد تا ثابت کند که هنوز همان آدم قبلي است ، تا بدين ترتيب آبروي خود را در بين
دوستان و آشنايان حفظ کند. اکثر بيماران آلزايمري قادراند ناتواني هاي خود را حتي تا سالها پنهان کنند، زيرا نمي خواهند بستگان يا همسر از بيماري آنها اطلاع يافته و نگران شوند. آنان حتي المقدور پرهيز مي کنند يا سعي مي کنند راجع به رويدادهاي سالهاي دور صحبت کنند، در اين حالت آنها مي توانند از حافظه درازمدت خود که سالم مانده استفاده کرده و وارد بحث و گفتگو شوند. دکتر کان مي گويد که گاه اين گول زدنها غريزي هستند و بيمار ناخودآگاه به آنها متوسل مي شود تا بتواند با نيازهاي اجتماعي خود کنار بيايد. به هر حال هر انساني سعي مي کند مانع از خجالت زدگي خود شود و زندگي روزانه خود را ادامه دهد. متأسفانه آلزايمر آخرين مايه افتخار يک انسان را که شرف و آبرو است ، از وي مي گيرد.
بيماري آلزايمر و مرگ
بيماري آلزايمر مستقيماً باعث مرگ بيمار نمي شود ولي به طور غيرمستقيم زمينه مرگ در اثر عوامل ديگر را فراهم مي کند. در طول 100 سالي که از کشف اين بيماري مي گذرد، تاکنون حتي يک نفر از اين بيماري نجات پيدا نکرده است . در آخرين مرحله بيماري ، به قدري آسيب ديدگي مغز پيشرفت مي کند که کنترل ساده ترين اعمال اعضاي بدن را از دست مي دهد. دستگاه ايمني که بايد بدن را در برابر عفونت ها و سرطان حفاظت کند از کار مي افتد. مغز حتي قادر به تعيين و تنظيم نيازهاي خود به مواد مغذي و مايعات نبوده و گاه بيماران آلزايمري از گرسنگي فوت مي کنند، درست مانند يک کشتي بدون ناخدا که بدون کنترل روي آب حرکت مي کند و سرانجام با يک صخره تصادم مي کند. گاهي بي تحرکي و فقدان فعاليت جسمي باعث سکته قلبي و مغزي مي شود. در اغلب موارد، فعاليت قلب و ديد دچار اختلال مي شود و سوء تغذيه زمينه مساعد براي ابتلا به ساير بيماريها را فراهم مي کند. بيماراني که در اوايل شروع بيماري آلزايمر فوت مي کنند، اغلب دچار سوانحي از قبيل تصادف در خيابان و سقوط از پله شده اند.
عوامل کمکي براي ابتلا به آلزايمر
وجود عوامل زير صددرصد دليل بر ابتلا به بيماري آلزايمر نمي باشند بلکه در شرايط خاصي ، اين عوامل به تنهايي يا با کمک هم مي توانند زمينه ابتلا به آلزايمر را فراهم کنند.
سن بالا
با بالارفتن سن ، احتمال ابتلا به اين بيماري زيادتر مي شود، هر چند مواردي از ابتلا در سن پايين و حتي 30 سالگي ديده شده که بيشتر ناشي از عوامل ژنتيکي (وراثتي ) مي باشد. بيماري آلزايمر غالباً در سن بالاي 65 سالگي ديده مي شود. در حال حاضر در امريکا، ده درصد افراد بالاي 65 سال مبتلا به اين بيماري بوده و پنجاه درصد افراد بالاي 85 سال از آلزايمر رنج مي برند. پيش بيني مي شود که با توجه به بالارفتن سن در امريکا، ميزان شيوع بيماري در 50 سال آينده ، 3 برابر شود.
سابقه بيماري در خانواده
احتمال بروز در بستگاه درجه اول فرد بيمار زياد است ، مگر آن که تدابير پيشگيري را از قبل به کار ببندند. خطر ابتلا در بستگان درجه اول به دو برابر افراد معمولي مي
رسد، اما با سالم نگه داشتن محيط زيست و تغذيه مي توان اين احتمال را کاهش داد.
سابقه ضربه مغزي
مغز انسان توسط جمجمه و مايع مغزي ـ نخاعي حفاظت مي شود. بسياري از ورزشکاراني که دچار ضربه سر شديد مي شوند، مانند مشت بازان يا سوانحي که در ساير ورزشها رخ مي دهد، دچار فراموشي بيمارگون مي شوند و احتمال ابتلا به آلزايمر در آنها زيادتر است . ميزان تأثير ضربه مغزي در بروز آلزايمر نامعلوم است امّا توجه به اين عامل ، لزوم استفاده از کلاه ايمني را براي ورزشکاراني که سرشان در معرض ضربه است ، خاطرنشان مي سازد.
کمبود فعاليت هاي فکري و مغزي
تحقيقات علمي نشان داده اند که تمرين دادن مغز از طريق تحصيلات علمي ، مطالعه ، يا فعاليت هاي فکري ديگر، مقاومت آن را در برابر آلزايمر بالا مي برد. به اعتقاد پژوهشگران ، فعاليتهاي فکري باعث گسترش ارتباطات بين سلولهاي عصبي مغز مي شود و هر چه سلولهاي مغزي ارتباط بيشتري با يکديگر داشته و اطلاعات بيشتري رد و بدل کنند، مغز مقاوم تر مي شود. حل جدول ، بازي شطرنج و ساير بازيهاي فکري و اصولاً هر نوع فعاليت فکري مي تواند از ابتلا به بيماري آلزايمر جلوگيري کند.
سندرم داون (منگوليسم )
سندرم داون نوعي عقب ماندگي ذهني به دليل وجود يک کروموزوم اضافه مي باشد، افراد مبتلا، چهره اي شبيه مغولها با چشمهاي بادامي پيدا مي کنند. در اين افراد احتمال بروز آلزايمر زياد است [ 15 ] . در مغز مبتلايان به سندرم داون که بعد از مرگ کالبدشکافي شده اند، تغييراتي کاملاً شبيه به آلزايمر ديده شده است ، اما کمتر اتفاق افتاده که علايم باليني بيماري آلزايمر در زمان زندگي اين افراد ديده شود، محققان درصدد کشف اين پديده عجيب هستند.
جنس مؤنث
به نظر میرسد هورمون جنسي زنانه (استروژن ) به عملکرد حافظه و شناخت کمک میکند. از این رو عده اي از دانشمندان معتقداند کاهش این هورمون ممکن است نقش مهمي در ايجاد آلزايمر بازي کند. البته چون خانمها عمر طولاني تري نسبت به آقايان دارند، ممکن است شيوع بيشتر آلزايمر در آنها مربوط به ميانگين سن بالاتر باشد.
سکته
افرادي که سکته مغزي خفيف داشته اند اخيراً مورد بررسي قرار گرفته اند و در اين پژوهشها ارتباط مشخصي بين دمانس و سکته هاي مغزي مکرر مشاهده شده است. اغلب اين سکته ها ممکن است علايم شديد حسي مانند فلج دست و پا نداشته باشند. کنترل فشار خون و کلسترول ، کاهش مصرف چربيهاي اشباع شده ، خودداري از مصرف سيگار و دخانيات ، ورزش ، کاهش استرسها مي تواند باعث کاهش چربي خون و کاهش رسوب آن در جدار رگهاي مغزي شود و در نتيجه احتمال سکته مغزي را کم کند.
سموم موجود در محيط زيست
آلومينيوم را سالها از علل آلزايمر مي پنداشتند، تا اينکه تحقيقات در سال 1996 نشان دادند که نقشي در ايجاد آلزايمر ندارد. جيوه ، روي ، و آهن نيز ارتباطي با ايجاد يا تشديد آلزايمر ندارند. حلالهاي آلي و شيميايي مانند چسب ، سموم گياهي ، بنزين ، کود شيميايي و ساير حلالها مي توانند در درازمدت باعث آسيب ديدگي مغز و ايجاد دمانس (زوال عقل ) شوند. افرادي که به دليل شغل خود دايماً در معرض اين مواد قرار دارند (مانند کارگرانِ کارخانه هاي توليد اين مواد) در معرض بيماري قرار دارند، لذا استفاده از پوششها و ماسکهاي حفاظتي براي آنها الزامي است . برخي از نوجوانان نيز دچار اعتياد به مواد از قبيل بنزين ، گاز فندک ، استون ، تينر مي شوند و گاهي اقدام به استنشاق آنها مي کنند، بايد توجه داشت که اثر اين حلالها در تخريب مغز کاملاً اثبات شده و مصرف طولاني آنها خطرناک است .
دخانيات
آلزايمر نيز مانند بسياري بيماريهاي ديگر، در افراد سيگاري بيشتر ديده مي شود. در يک مطالعه روي هفت هزار نفر از افراد بالاي 55 سال ، ديده اند که احتمال بروز آلزايمر در سيگاريها دو برابر است . البته در يک مطالعه ديگر در سال 1994 خلاف يافته هاي بالا مشاهده شده است و اين گروه از پژوهشگران عنوان مي کنند شايد نيکوتين باعث تحريک سلولهاي عصبي مغز و کاهش احتمال بروز آلزايمر مي شود . در هر حال با توجه به عوارض بسيار زياد دخانيات و نقش آن در تصلب شرايين مغزي ، از کشيدن دخانيات بايد جداً خودداري کرد.
راديکالهاي آزاد
در اثر سوخت و ساز طبيعي مواد در بدن يک سري ملکولهاي مضر به نام راديکال هاي آزاد ايجاد مي شوند که مي توانند بافتهاي سلولي و از جمله سلولهاي مغزي را تخريب کنند. البته در بدن مکانيسم هايي براي خنثي کردن اين مواد وجود دارد ولي ظاهراً در برخي افراد اين مکانيسم ها کافي نيستند. ويتامين E ، ويتامين C ، و نوعي ويتامين A که کاروتن ناميده مي شود (موجود در جگر، سبزيجات و زرده تخم مرغ ) داراي خاصيت آنتي اکسيدان هستند و مي توانند اين راديکالهاي آزاد را خنثي کنند. برخي داروهاي ضد درد مانند آسپيرين ، ايندومتاسين و خانواده آنها نيز واجد اين خاصيت هستند.
رژيم غذايي
تحقيقات زيادي نشان داده اند که مصرف چربيهاي اشباع شده و کلسترول به مقدار زيادي مي تواند در ابتلا به آلزايمر مؤثر باشد. چربيهاي اشباع شده در روغنهاي گياهي جامد و کلسترول در چربي حيواني (دنبه ، زرده تخم مرغ ، جگر، قلوه ، دل ) به وفور يافت مي شوند. در مطالعات ديگر، کمبود اسيدفوليک و ويتامين 12 B ، با ايجاد آلزايمر ارتباط داشته اند، اصولاً کمبود اين دو ويتامين در سنين پايين نيز باعث کم خوني و مشکلاتي در عصبهاي بدن (نوروپاتي ) مي شود.
موادي که استفاده از آنها توصيه مي شود عبارتند از: «ويتامينC» روزانه 1000 ميلي گرم، «ويتامين E » روزانه 400 واحد، «بتاکاروتن» روزانه 10 هزار واحد، «سلنيوم» روزانه 50 ميکروگرم، «ويتامين B12 » روزانه 1000 ميکروگرم، «کولين» 650 ميلي گرم و«روي» روزانه 50 ميلي گرم.
نداشتن ورزش
مغز هم مانند عضلات بدن احتياج به تمرين دارد. تحقيقات سال 1998 نشان داده اند مبتلايان به آلزايمر، در مقايسه با ساير مردم ، در فاصله سني 20 تا 60 سالگي کمتر به ورزش و حرکات بدني مي پرداخته اند. در تحقيق روي موشها ديده اند که افزايش تحرک بدني باعث افزايش فعاليت مغز بخصوص در ناحيه هيپوکامپ (مرکز حافظه و يادگيري ) مي شود. در موشهاي پرتحرک ، سيستم “تقويت درازمدت ” که به ثبت و نگهداري اطلاعات در حافظه کمک مي کند، فعاليت بيشتري پيدا کرده بود. بنابراين فعاليتهاي جسمي و داشتن تحرک مي تواند در پيشگيري از آلزايمر مؤثر باشد.
افسردگي
بسياري از بيماران مبتلا به آلزايمر دچار افسردگي هستند. اما اين افسردگي باعث آلزايمر شده يا آلزايمر باعث افسردگي مي شود؟ متخصصين مي دانند که در هر دو بيماري “ميانجي هاي عصبي مغزي ” کاهش مي يابند. اما طبيعي است که مبتلايان به آلزايمر به دليل افت توانايي هاي ذهني و جسمي خود دچار احساس تنهايي ، و افسردگي شوند. در هر حال تجويز داروي ضدافسردگي فلوکستين و هم خانواده هاي آن (مانند فلووکسامين ) زير نظر روانپزشک مي تواند باعث کاهش علايم افسردگي و بهبود نشانه هاي آلزايمر شود. از سوي ديگر بيماراني که در سن بالا دچار افسردگي مي شوند ممکن است به دليل بي رغبتي و عدم توجه به محيط اطراف ، دچار کمبود حافظه شوند و علايمي کاملاً مشابه با آلزايمر پيدا مي کنند. بنابراين توجه به علايم افسردگي مانند بي علاقگي ، بيخوابي ، بي اشتهايي براي تمايز آن از آلزايمر، مهم است .
داروها :
گروهی از داروها که اصطلاحا داروهای مهار کننده “کولین استراز” ( ) نامیده میشوند میتوانند در مراحل اولیه تا مراحل میانی این بیماری تجویز شوند تا باعث کند شدن پیشرفت علایم شناختی بیماری شوند. اسامی این داروها عبارتند از:
گالانتامین ( Galantamine ) با نام تجاری رازادین ( Razadyne ).
ریواستیگمین ( Rivastigmine ) با نام تجاری اگزلون ( Exelon ).
دانپزیل ( Donepezil ) با نام تجاری آریسپت ( Aricept ).
تاکرین ( Tacrine ) با نام تجاری کوگنکس ( Cognex ).
ممانتین ( Memantine ) با نام تجاری نامندا ( Namenda ).
موسیقی درمانی :
به نقل از ماهنامه “موسیقی مقام” :
مطالعات بيشماري كه دربارة تأثير موسيقي بر آلزايمر انجام پذيرفتهاند نشان ميدهد كه با موسيقي ميتوان مهارتهاي زباني را كه در اين بيماران بهشدّت كاهش پيدا ميكنند، ارتقا داد. اشكال زباني در بيماران مبتلا به آلزايمر معمولاً در تطابق نام با چهرة فرد، نمود پيدا ميكند.
در اين مطالعات، نكته جالبي به چشم ميخورد و آنهم اينكه وقتي نام و چهره افراد، در كنار هم و به صورت آواز تكرار ميشوند و بهخصوص با حركات ريتميك همراه ميگردند، در ذهن فرد بيمار حفظ ميشوند، درحاليكه تكرار و بازخواني، چنين تأثيري را به همراه
ندارد. ترانههايي كه در دوره كودكي يا جواني فرد توسط او خوانده ميشدند، در اين مسئله تأثير بيشتري دارند.
حركات موزون اگر با تكرار كلمات فراوان همراه نباشد، بسيار موفقيتآميز خواهد بود.در هنگام خواندن ترانه يا انجام حركات موزون، بايد حتيالامكان از كلمات تكهجايي يا نهايتاً دو سه هجايي استفاده كرد. ريتم آرام و ملايم، هنگامي كه ترانهاي خوانده ميشود و يا سازي اين حركات را همراهي ميكند، تأثير بيشتري دارد.
با پيشرفت بيماري، فرد مبتلا بهتدريج تمايل خود را براي شركت در اينگونه فعاليتها از دست ميدهد. فعاليتهاي ريتميك اگر با ساز همراه باشند بيشتر از تقليد از يك حركت يا الگوي خاص، تأثير دارند. تكرار كلمات و نغمهها، بر مهارت كلامي بيمار ميافزايد و روند كاهش قواي ذهني و حافظة او را كُند ميسازد.موسيقيدرماني در بيماري آلزايمر، عمدتاً با توجه به رفتارهاي فرد برنامهريزي ميشود.
موسيقيدرماني عمدتاً براي افرادي كه در آنها نشانههاي اوتيم (درخودماندگي)، بيماري رواني و اختلالات رشد، ديده ميشوند، مناسب است. افراد مبتلا به بيماري زوال عقل، اين ظرفيت را ندارند. آنها نميتوانند رفتار خود را براي مدتي طولاني عوض كنند. در مورد اين بيماران، درمانگر ناچار است آنقدر انعطاف به خرج دهد كه بيمار مهار كارش را به دست او بسپارد.
گاهي اوقات، سكوت بهترين درمان براي بيماران مبتلا به آلزايمر است، زيرا بيش از حد لزوم با انواع موسيقي، تحريك شدهاند. مهمترين اصل در درمان بيماران مبتلا به آلزايمر يا انواع ديگر بيماري زوال عقل اين است كه هرگز اين نكته را از ياد نبريم كه آنها هنوز انسان هستند.
موسيقيدرماني حتي هنگامي كه بيمار مبتلا به آلزايمر در مقابل ساير درمانها مقاومت به خرج ميدهد، چارهساز است، زيرا موسيقي نوعي تحريك حسي است كه موجب واكنشي مبتني بر آشنايي، قابليت پيشبيني و احساس اطمينان خاطر ميشود.
موسيقيدرماني، فرصتهاي زير را براي بيمار مبتلا به آلزايمر فراهم ميآورد:
به او كمك ميكند تا حافظهاش را به دست آورد و از زندگي خود رضايت پيدا كند.تغييرات مثبتي در روحيه و عواطف و احساسات او پديد ميآيد.احساس كنترل بر زندگي از طريق تجربههاي موفقيتآميز.آگاهي از خود و از محيط كه در پي افزايش توجه به موسيقي پيش ميآيد.كاهش نگراني و اضطراب در سالمندان و مراقبان آنها.استفاده از شيوهاي غيردارويي براي كاهش درد و ناراحتي.ايجاد انگيزش در فرد، زماني كه هيچ شيوه ديگري تأثير ندارد.فعاليتهاي ريتميك و مستمر در حركات موزون يا فصاحت بيان در جهت بازسازي هماهنگيهاي جسمي.آشنايي و صميميت عاطفي به هنگامي كه همسر و خانواده در تجربههاي موسيقايي خلاّق در كنار بيمار به فعاليت ميپردازند.تعامل اجتماعي با مراقبان و خانوادهها.
موسيقيدرماني چگونه ميتواند به خانوادهها كمك كند؟
تعيين چهارچوبي منطقي براي كسب تجربه و لذت به عنوان زوج يا خانواده.صرف وقت معنادار در كنار يكديگر به شيوهاي مثبت و خلاّقانه.استراحت و آرامش براي تمام اعضاي خانواده.انگيزش براي تقويت پيوندهاي خانوادگي.
احساس اتحاد و آشنايي براي اعضاي خانواده از طريق تعامل كلامي يا غيركلامي.ايجاد محيطي امن و آرام براي مراقبان بيماران.
فايده موسيقيدرماني در مورد يك بيمار مبتلا به آلزايمر چيست؟زن مردي كه مبتلا به آلزايمر شديد بود، ميگفت: «هنگامي كه يك موسيقيدرمان از من خواست كه براي شوهرم آواز بخوانم، ابتدا بسيار حيرت كردم. شوهر من سالها بود كه از بيماري آلزايمر رنج ميبرد و وقتي برايش آواز خواندم، جوري كه انگار مرا شناخت، نگاهم كرد. در آخرين روز زندگياش هم وقتي ترانهاي قديمي و خاطرهانگيز را برايش خواندم، چشمهايش را باز كرد و به من لبخند زد.
من ساليان سال بود كه چنين گنجينهاي را در اختيار داشتم و نميدانستم چگونه ميتوانم از موسيقي براي ايجاد ارتباط با شوهرم استفاده كنم. لبخندي كه او در آخرين لحظه حيات به من زد، چيزي است كه تا آخر عمرم فراموش نخواهم كرد. حس ميكنم ميتوانستم بارها اين لبخند را ببينم و خود را محروم كردم. اين، موسيقيدرماني بود كه چنين خاطره زيبايي را به من داد.»
دكتر اوليور ساكس در مقابل كميسيون پزشكي مجلس سنا كه درباره وضعيت جسمي و رواني سالمندان تشكيل جلسه داده بود، گفت: «براي هميشه با موسيقي، جوان بمانيد و همراه موسيقي، سالمندي را دلپذير و كارآمد سازيد.»
تأثير موسيقي بر بيماريهاي جسمي و رواني، حيرتانگيز است. بارها ديده شده است كسي كه در اثر بيماري پاركينسون نميتواند راه برود، با شنيدن يك موسيقي ملايم ريتميك، قادر است حركات موزون انجام دهد و بسيار بيماراني بودهاند كه نميتوانستند حرف بزنند، ولي با شنيدن يك ترانه قديمي و لالايي دوران كودكي خود، آواز خواندهاند. به اعتقاد دكتر اوليور ساكس، وجود و حضور موسيقيدرمانگرها و گسترش اين رشته تحصيلي، در جهاني كه بيماريهايي چون آلزايمر، پاركينسون، روانپريشي و انواع امراض جسمي و رواني شايع هستند از ضرورتهاي اساسي است.
آيا تحقيقات نشان ميدهند كه موسيقي در درمان آلزايمر، مؤثر است؟
در تحقيقاتي كه توسط نشريات پزشكي، مراكز تحقيقاتي و مراكز پرورش موسيقيدرمانگرها انجام پذيرفتهاند، اين نكات بهوضوح به چشم ميخورند:موسيقيدرماني بهطور مشخص از ميزان افسردگي سالمندان ميكاهد.از موسيقي ميتوان در جهت تقويت مهارتهاي حسي، عاطفي و اجتماعي و نيز بهبود مهارتهاي زباني و كاهش مشكلات رفتاري بهره گرفت.
موسيقي قادر است تواناييهاي فطري و ذاتي را در بيماران مبتلا به آلزايمر، تقويت و بازيابي كند.موسيقي موجب كاهش رفتارهاي پرخاشگرانه در افراد مبتلا به آلزايمر و بيماريهاي تحت عنوان زوال عقل ميشود.
افرادي كه در مراحل آخر بيماريهاي زوال عقل، از جمله آلزايمر، بودهاند، با موسيقي ارتباط برقرار كرده و وضعيت جسمي و روانيشان به شكل آشكاري بهبود يافته است.
با تشکر از استاد گرامی سرکار خانم منوچهری ترشیزی و راهنماییهای بی دریغ ایشان.
با آرزوی سلامتی و موفقیت برایتان.
شیده ذهبکار اقدم
فایل : 12 صفحه
فرمت : Word