مقاله کامل وقف

مقاله کامل وقف

وقف
وقف در اصطلاح فقها، حبس عين ملك و بخشيدن منفعت آن، به قول فقها حبس العين و تسبيل المنفعة مقصود از حبس عين ملك آن است كه ملك از تصرف واقف بيرون مي‌آيد، ولى در عين حال قابل خريد و فروش و هر نوع معامله‌اى كه منجر به انتقال ملك باشد، نمى‌شود. بخشيدن منفعت بايد به شخص يا اشخاص، يا مصالح و وجوه كلى و عمومى باشد. وقف را دو نوع گفته‌اند: عام كه وقفى است به منظور امور خيريه و خاص كه وقف بر نفس است البته انواعى ديگر هم قايل شده‌اند كه جايش در بحث كوتاه ما نيست. ناچيز بر آن نيست كه صفحات اين بخش را به مسأله وقف و برابرى آراى فقهاى مذاهب و اديان ويژه كند، گرچه در جاى خود كارى است پژوهشى و جدي. آرمان من از اين گفتار ريشه‌دار بودن وقف در ايران و فرهنگ ايرانى است كه ديرينگى آن به پيش از اسلام بازمي‌گردد. ابن بلخى به گاه ياد افريدون پس از بيان چگونگى چيرگى افريدون بر ضحاك و نشستن به تخت نوشته است: «پس سيرتى نهاد در عدل و انصاف كى از آن پسنديده‌تر نباشد و هرچه به ظلم از مردم ستده بودند فرمود تا بازدادند؛ چندانك يافتند. و ضياع‌ها و زمين‌ها كى ضحاك به ظلم از مردم ستده بود، فرمود: تا
هرچه خداوندان يا وارثان يافتند با ايشان دادند و هرچه خداوند آن ملك بر جاى نبود بر درويشان وقف كرد و در روزگار او بسيار خيرات آغاز شد.» [1] به عبارت ديگر املاك مجهول‌المالك وقف درويشان شد و مي‌دانيم كه مقصود از درويشان آن گروه نيست كه به آيينى مي‌روند و امروزه به ذهن‌ها مي‌آيد، درويش به گروهى گفته مي‌شد كه با تمامى تلاش همچنان تهي‌دست و بر درگاه زمينداران بزرگ بر جاى مي‌ماند و ريشه  آن درويز است يعنى درآويز، در لغت‌نامه  علامه  دهخدا از غياث‌اللغات ياد شده است كه بعضى محققان نوشته‌اند كه درويش در اصل دريوز بود ميان (ى) و (و) قلب مكانى كردند و درويز شد، بعد «زا» را به شين بدل كردند و يوز صيغه  امر ويوزيدن به معنى جستجو كردن است. (لغت‌نامه، ذيل درويش). بنابراين درويش در برابر توانگر است.
ابوشكور بلخى گفته است:
«توانگر بَرَد آفرين سال و ماه           و درويش نفرين بَرَد بى‌گناه»
اينكه به درويش مالى بخشند در شاهنامه هم بارها تكرار شده است. مثلاً:
«تهمتن برو آفرين كرد و نيز           به درويش بخشيد بسيار چيز»
بنابراين درويش گدا نيست، مردى به آيينى ويژه نيست، و نبوده است اينان مردمانى بوده‌اند بسيار تلاش كه دست رنجشان را مالداران مي‌ربوده‌اند به تزوير و زور. و پهلوانان و شاهان عادل يك كارشان يارى رساندن به اينها بود. ابوالفضل بيهقى كه ناچيز خود را شاگرد كودن او مي‌داند، تكليف را روشن كرده است. وى در بيان عدالت سبكتگين ياد از خروش متظلمى مي‌كند، سبكتگين او را گفت: «از چه مي‌نالي؟ گفت: مردى درويشم و بُنى خرما دارم، يك پيل را نزديك خرمابنان من مي‌دارند، پيلبان همه  خرماى من رايگان مي‌برد. الله الله! خداوند فرياد رسد مرا. امير رضي‌الله عنه در ساعت برنشست…. و برفتم و متظلم در پيش. از اتفاق، عجب را چون به خرمابنان رسيديم پيلبان را يافتيم پيل زير اين خرما بن بسته و خرما مي‌بريد.
و آگاه نه كه امير از دور ايستاده است و ملك‌الموت آمده است به جان ستدن». [2] داستان ادامه مي‌يابد و از آرمان دورم مي‌كند. مي‌بينيد كه درويش به معنى گدا نيست و آن مسايل اعتقادى و كشكول به دست گرفتن و در خيابان‌ها خواندن و چه وچه را بايد نامى ديگر نهاد تا جايگاه شرافت اين قشر زحمت‌كش تاريخى دستخوش تجاوزى ديگر نشود.
با اين بيت از سعدى سخن درويش را كه به قول دكتر ستوده مثل نخود توى آش پريده است وسط بحث وقف به پايان مي‌برم و به درويش و ذكاوت سعدى درود مي‌فرستم. سعدى فرموده است:
مرا «بوسه» گفتم به تصحيف ده        كه درويش را «توشه» از بوسه به
خانم آن لمبتون، ايران‌شناس انگليسى به خطا بر آن است كه وقف پس از اسلام در ايران جايگاهى يافته است: «چنين به نظر مي‌رسد كه فكر ايجاد زمين‌هاى وقفى در اصل از اين جا پيدا شده باشد كه پس از غلبه  تازيان، زمين به مسلمانان فاتح تعلق گرفت و ملك آنان شد و اگرچه آنان زمين‌هاى
خود را يا به دلخواه و يا در برابر گرفتن پاداش تسليم كردند با اين همه از آن پس به صورت موقوفه درآمد و سپس روستاييان با پرداخت مال‌الاجاره در املاك مزبور داراى حق انتفاع و به اصطلاح «منفعه» شدند، زيرا در اين مورد زمين وقفى به نفع جامعه  اسلامى حبس شده بود. اما در واقع وضع املاك موقوفه پيچيده‌تر از اين بود، در ازمنه  متأخر كلمه وقف بيشتر در مورد زمين‌هايى به كار برده شده است كه مالكيت آن به نفع عامه يا يكى از امور خيريه حبس شده باشد.» [3]
آن گونه كه پيداست در همه  صورت‌ها ويژگى دايمى بودن وقف چشم‌گير است. و نيز هر موقوفه‌اى بايد متولى داشته باشد. گاه مي‌شود كه متولى همان واقف باشد و گاه واقف شخص مورد اعتماد خود را متولى موقوفه مي‌كند و نيز واقف مي‌تواند بر متولى ناظرى بگمارد.
ايران گواه تولد مردان بزرگ، بسيار بوده است. مردانى كه از مال دنيا به راحتى گذشته‌اند و آن را به منظور باورداشت‌هاى خود وقف كردند. گفته‌اند كه خواجه كريم‌الدين براكوهى وقف‌نامه‌اى از خود به جا نهاد كه املاك وقف شده در آن 17 ذرع دراز
داشت و از موارد وقف‌نامه او يكى اين بود كه هر زائرى كه از عقدا مي‌گذشت يك جفت گيوه و يك من نان به او مي‌دادند. [4] يادم آمد وقف كاروان سراى روستاى اپشنه، ميان سمرقند و بخارا كه ابوالحسن خرقانى (425 ق) وقف كرده بود با چند روستا كه از درآمد آن روستاها اين كاروان‌سرا بگردد. او بر سر در آن نوشته بود: «هركه در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش نپرسيد چه آن كس كه در نزد خدا به جان ارزد در نزد ابوالحسن به نان ارزد».
وقف عبارت است از اینکه عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود.» (ماده ۵۵ قانون مدنی). جمع این واژه اوقاف است. به مال و زمین وقف شده، موقوفه گفته می‌شود. وقف از جمله عقود معینی است که در فقه امامیه از اعتبار خاصی برخوردار می‌باشد.
پیشینه در ایران
در اواخر شاهنشاهی ساسانیان بنیادهای نیکوکاری به منظور رستگاری روان در ایران بنیاد شد که پول آن صرف کمک به تنگدستان و احداث تأسیسات

فایل : 29 صفحه

فرمت : Word

29900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط