مقاله کامل هویت انسانی زن در چالش آرایش و مد
مقاله کامل هویت انسانی زن در چالش آرایش و مد
هویت انسانی زن در چالش آرایش و مد
چکیده
مد به عنوان پدیدهای اجتماعی مختص جامعه و فرهنگ خاصی نیست و پیدایش و افول مد، پنج مرحله شامل آفرینش، معرفی مد، تبلیغ مد، تولید انبوه و تقاضای مد جدید را طی میکند. بهرهبرداری نظام سرمایهداری از رواج مد، منجر به تغییرات فرهنگی ـ اجتماعی در کشورهای مخاطب میگردد. علل گرایش زنان به مد از رویکردهای مختلفی قابل تبیین است. در دیدگاه روانشناسی نیاز انسانها به خودنمایی و زیبایی زمینه مدگرایی را فراهم میسازد. بر مبنای دیدگاه جامعهشناختی، مقولاتی چون الگو و فرهنگ مصرف، سبک زندگی، رهبران مد، بدن آگاهی، در تبیین گرایش به مد مطرح میشود. بیتردید پدیده مد با طبقه اقتصادی ـ اجتماعی افراد، نقش رسانههای جمعی، فرآیند جهانیسازی و نظام سرمایهداری مرتبط است. برجستگی مد در هویت بخشی به زنان و پارادوکس توجه به جسم و روح، زنان را با چالشهای هویتی در ابعاد مختلف مواجه میسازد که نیازمند سیاستگذاریهای فرهنگی است.
کلید واژه ها: سبک زندگی، مد، آرایش، فرهنگ مصرفی، بدن آگاهی، هویت
1(مقدمه
در جامعة ابتدایی که هنوز طبقههای اجتماعی شکل نگرفته بود و رقابت اقتصادی وجود نداشت، زنان و مردان، بدنشان را رنگآمیزی و زینت مـیکردند که هیـچ ربطی به مقوله زیبایی نداشـت. در آن زمان لازم بود همه افرادی که به دلیل قرابت، متعلق به گروه مشخصی بودند، خود را به شکل خاصی «نشانهگذاری» کنند. این نشانهها، تنها به زینت آلات، انگشتر، النگو و مانند آن محدود نمیشد، بلکه به صورت شکاف و بریدگیهایی بر روی بدن، خالکوبی و رنگ آمیزی به شکلهای مختلف و … خودنمایی میکرد. این نشانهها نه تنها جنسیت هر فرد را تعیین میکرد، بلکه تعیین کننده گروه و موقعیت کاری هر فرد از دوره کودکی تا پیری بود. با شکلگیری جامعة طبقاتی این نشانهها دگرگون گردید و به مد و آرایش تبدیل شد و دیگر بیانگر نابرابری اجتماعی نبود، بلکه به عنوان نشانة تعلقات قومی، قبیلهای و گروهی تلقی میگردید. اوج این تشخص و تمایز اجتماعی را میتوان در دربار فرانسه و پیش از انقلاب کبیر فرانسه مشاهده کرد. شاهان، شاهزادگان و اشراف زمیندار و مردان و زنان آنها طبق مد روز به بهترین شکل لباس میپوشیدند. صورتهایشان را پودر میزدند و موهایشان را رنگ میکردند، از والانهای توردار، زینت آلات، طلا و نظایر آن استفاده میکردند.
هر دو جنس به زیبا نمودن خود توجه میکردند، اما مهمتر آن که این مدها و لوازم آرایش، زنان و مردان طبقات بالا را نشانه گذاری میکرد و آنان را از تهی دستان جدا مینمود. در آن دوران، مد نشانة تمایز طبقاتی زنان و مردان طبقه حاکم بود و آنان را از طبقات دیگر باز میشناساند.
اما بورژوازی بزرگی که بعد از انقلاب فرانسه سر برآورد، تعیین پایگاه طبقاتی را به عهده زنان گذاشت تا به جای مردان که دیگر شلوار زربافت و والان توردار نمیپوشیدند، با استفاده از مدهای زنانه و عوامل دیگر، تمایز طبقاتی آنان را بنمایانند.
با رشد سرمایهداری، تعداد ماشینهای تولید افزایشیافت و نیاز به بازارهای بسیار وسیع برای مصرف این ماشین ها بالا گرفت. سودجویان عرصه زیبایی درصدد برآمدند از توده زنان به عنوان بخش عظیمی از جامعه بهرهبرداری کنند و این چنین شد که مد از محدودة تنگ ثروتمندان بیرون آمد و فراگیر شد و در روابط اجتماعی بر کل جمعیت زنان تحمیل گردید (هنسن و رید،1381: صص102 و 103(
این جاست که میبینیم برای نخستین بار در تاریخ، نابرابری های اجتماعی را مخفی و پشت هویت جنسی پنهان کردند که البته همه آنها در خدمت برآوردن نیازهای این بخش بزرگ سوداگر بود. آنها توجیه میکردند که «همه زنان دلشان میخواهد زیبا باشند؛ بنابراین همه زنان، علاقه مشترکی به لوازم آرایش دارند». در نتیجه، زیبایی و مد از یک مقوله محسوب شد و هرچه خواستند به بهانه «نیازها و خواستهای مشترک زنان» به آنان فروختند (همان، ص104(.
2(طرح مسأله
شهر تهران، به عنوان کلان شهری که در معرض تغییرات حاصل از مدرنیته بوده و هست، در دهههای اخیر، دستخوش دگرگونیهای ارزشی و رفتاری شده است. گسترش رسانههای گروهی و تبلیغات برنامهریزی شده وسیع، این تغییرات را تسریع نمودهاند. در این دههها، زنان که هم حضور بیشتری در عرصههای شغلی و تحصیلییافتهاند و هم در اثر تغییر سبک زندگی، غالبا مسئولیت خرید و تهیه اقلام مصرفی خانوادهها را به عهده گرفتهاند، بیشتر مخاطب مدها و تبلیغات مصرفی شده و نحوه حضور و الگوهای ارزشی و نگرشی و رفتاری آنها، تأثیرات فردی و اجتماعی مهمتری بر جای گذارده است.
از سوی دیگر، سرمایهداری غرب، با تمام قوا میکوشد تا با جهانیسازی فرهنگی و اقتصادی و با گسترش و ایجاد مدهای گوناگون، انسانها را از سرمایههای وجودی شان تهی ساخته و از مقاومت باز دارد و باقیمانده منابع اقتصادی آنها را تصاحب نماید. مقابله با این جریان نیازمند کار فرهنگی گسترده و سیاستگذاریهای حساب شده فرهنگی است. دراین مسیر لازم است برای شناخت عوامل و ریشههای تغییرات نگرشی و رفتاری جوانان و زنان در زمینه مد و آرایش و نیزدر خصوص
چالشهای هویتی آنان، پژوهشهای منظمی صورت گیرد. مقاله حاضر سعی دارد ابتدا با نگاهی تاریخی و جامعه شناسانه به ریشههای افزایش گرایش افراد به مد و آرایش در جهان و ایران پرداخته و سپس افزایش گرایش زنان و دختران جوان به مد و آرایش و ارتباط آن را با چالشهای هویتی آنها تحلیل نماید.
3(مفهوم مد و تاریخچه آن
واژهی «مد»[1] واژهای فرانسوی است و در زبان فرانسه به معنی طرز، اسلوب، عادت، شیوه، سلیقه، روش، رسم، و باب روز آمده است. Mode از ریشه لاتین Modus گرفته شده است. این واژه پس از جنگ جهانی اول، به دنبال نفوذ تمدن غرب، وارد زبان فارسی شد (صبور اردوبادی، 1368: صص16-15(. فرهنگ دهخدا مد را اینگونه تعریف میکند: «مد» لغتی فرانسوی به معنی روش و طریقه موقت است که طبق ذوق و سلیقه اهل زمان، طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره را تنظیم میکند. شیوه متداول و باب زمان در شئون زندگی اجتماعی را مد گویند (دهخدا، 1352: ص2(.
در زبان انگلیسی اصطلاح fashion برای مد به کار میرود و تقریباً همان تعاریفی که برای مد در زبان فارسی و فرانسه آورده شد در ذیل واژهfashion نیز به کار میرود. روشی برای لباس پوشیدن، رفتارکردن، دکوراسیونیایک علاقه که مَدّ نظر قرار میگیرد (فرهنگ وبستر، 1986: ص825(.
دایـرةالمـعارف تطبـیقی علـوم اجـتماعی مـد را ایـنگـونه تـعریف میکند: «مد عبارت است از شیوههای نسبتاً زودگذر کنش در آرایش شخصییا طرز گفتار و بسیاری دیگر از رفتارها. تفاوت مد با رسم در آن است که بر خلاف رسم که دوام و دیرپایی ویژگی آن میباشد، تازه است و تبعیت از آن بیشتر به خاطر تازگی آن میباشد (شایان مهر،1377: ص126(.
در جامعه شناسی، به رفتار جمعی نوظهوری که به قدر رسم اجتماعی تثبیت نشده باشد، مد اجتماعی میگویند.
پیدایش و ظهور و افول مد، با همه سرعت آن معمولاً پنج مرحله ذیل را شامل میشود:
1- آفرینش و ایجاد مد 2- ارایه و معرفی مد 3- مردم پسند کردن مد که در این مرحله کوشش دامنهداری در جهت شناساندن مد میشود و با استفاده از تبلیغات و رسانههای عمومی سعی در معرفی مد و کالای جدید و قبولاندن آن به جامعه میشود 4- تولید انبوه 5- پس از آن که تقاضای مد جدید به اوج خود رسید، قوس نزولی تقاضا و زوال مد آغاز شده و با پیدایی مد جـدیـد مـد قبـلی از دور خـارج مـیشـود (زارعی، 1356: ص151(.
بنابراین، مد پدیدهای نیست که مختص جامعه و فرهنگ خاصی باشد. هر جامعهای بنا به مقتضیات زمانی و مکانی، در عرصههای گوناگون اعم از پوشاک، آرایش، طراحی ساختمان، تزئینات داخلی و مبلمان منزل، مدهای مختلفی را به نمایش میگذارد. چنانچه مد، بخش وسیعی از افراد جامعه را تحت تأثیر قرار دهد، به آن مد اجتماعی گفته میشود.
انواع مد و از جمله مد اجتماعی اگر چه عمر کوتاهی دارند، ولی میتوانند عامل مؤثری در جهت تغییرات اجتماعی مثبت یا منفی باشند. چه بسا یکنواختی رنگ، پوشش، آرایش و سبک زندگی در بلند مدت خستگی به بار آورد.
در هر حال فرهنگها تغییر پذیرند؛ ولیکن در وهله نخست در برابر عناصر جدید فرهنگی، پایداری و مقاومت نشان میدهند و این سرآغاز کنش و واکنش میان مد و فرهنگ پایدار جامعه است. آنچه به این تقابل دامن میزند، بهرهبرداری نظام سرمایهداری از مد و تمایلات نوگرایانه انسانها، بدون توجه به بنیانهای فرهنگییک جامعه است. نگرانیها و تلاشهای فرهنگ مداران جامعه، به تنهائی، نتوانسته است پاسخ مناسبی برای حل این مسئله پیدا کند.
صرف نظر از عناصر مثبت و منفی مدگرایی باید به تولید نوگرایی و زایش مداوم فرهنگی اندیشید و در یک کلام در عین پاسخگوئی به نیازهای بشر در زمینه پویایی، حقیقت جویی، زیباییگرایی و کمالطلبی، سلیقه او را در لباس و آرایش و طرز زندگی بهبود بخشید. برای تحقق چنین چارچوبی، اجتهاد مستمر فرهنگی در قالب ارائه طرحهای نو به نو میتواند ضمن جهت دهی به مد، به تولید و اقتصاد ملی نیز کمک بایستهای کند.
در تقابل میان مدگرایان و فرهنگ مداران جامعه، مسأله اساسی عدم شناخت کافی نسبت به عوامل مدگرایی از یک طرف و ظرفیتهای فرهنگ ملی ـ دینی از سوی دیگر است. بعضی باورهای رایج در جامعه معتقد است، مقابله با پیامدهای منفی مدگرایی، خصوصاً در زمینه پوشاک و آرایش، تنها از طریق کنترلهای اجتماعی، عملکرد پلیسی و تحریمهای قانونی امکانپذیر است و دولت و مسئولین را در برخورد مناسب با این مسأله اجتماعی حساس میکند. سؤالی که در برابر این گروه بیپاسخ مانده این است که چرا عکسالعملهای دولت، مردم و مسئولین تاکنون موفقیت چندانی به همراه نداشته و حتی قانونگذاریهای متعدد نیز، به چاره کار کمک شایانی نکرده است؟
از طرف دیگر، مدگرایان، از این که در انجام آنچه دوست دارند و میپسندند آزاد نیستند ناراضی بوده و مسئولین عرصه فرهنگی را به تحجّر و ممانعت از آزادیهای فردی متهم میکنند. در این طیف، بعضی نیز معتقدند آزادی کامل در عرصه مد خصوصاً پوشاک و آرایش میتواند جامعه را به تعادل منطقی بین سبکهای مختلف زندگی برساند. بدین لحاظ بررسی عوامل مؤثر در گرایش به مد
و جلوه نمایی از طریق لباس و آرایش و ارتباط آن با بحرانهای هویتی قابل تأمل و پیگیری علمی است.
ارائه نظریه و تبیینهای موجه در زمینه عوامل پیدایش مدهای گوناگون از موضوعاتی است که در حوزه جامعه شناسی مطرح و مورد توجه بوده است. برخی از این نظریهها مد را تقبیح کرده و آن را بر پایه هوسهای اجتماعی و تمایلات مصرف گرایانه تعریف میکنند. این گروه، انسان مدگرا را موجودی مقلد، غرب زده و تحت تأثیر تبلیغات نظام سرمایهداری جهانی میداند. از این منظر، مد مبنای فساد و تباهی نسل جوان و از بین برندة فرهنگ و رسوم و عادات ملی و مذهبی معرفی میشود.
از منظر دیگر، موافقان مدگرایی، نیاز به ارائه زیبایی خود و جلب توجه دیگران، نو به نو شدن و میل به لذت جویی و شادکامی بی قید و بند را حق انسان و مبنای عمل مدگرایانه میدانند. این گروه، مد را همسویی با جهان پیشرفته و نشان رشد و ترقّی فردی تفسیر میکنند. در این دیدگاه، به تمایلات طبیعی انسان و ضرورت عدم سرکوب آن استناد میشود و هر نوع قید و بندی در مقابل مد را در حقیقت سدی، بر راحتی، آزادی، لذت و شادکامی انسان معرفی میکنند.
هر دو طیف از طرق گوناگون که مهمترین آنها رسانههای همگانی رسمی و غیر رسمی هستند، برای تبلیغ ایده و الگوی خود کوشش میکنند. در هر حال بررسی و تبیین ریشهها و عوامل فرهنگی و اجتماعی گرایش به مد و آرایش میتواند به آگاهی برنامهریزان از معنا و مقصود اعمال مدگرایانه منجر شود که خود عامل مؤثری در طراحی و ارائه الگوی مناسب مد در جامعه محسوب میشود.
پدیده آرایش که نسبت به پدیده مد قدیمیتر بوده و در همه زمانها وجود داشت، در قرن بیستم گسترش چشمگیری پیدا کرد. از آن جا که این مقاله درصدد تحلیل برخی از عوامل گرایش به خودآرایی میباشد، لازم است زمینه فرهنگی- اجتماعی گسترش این پدیده در قرن بیستم به اختصار بررسی شود.
4(علل فزونی آرایش در قرن بیستم
در زمان جنگ جهانی دوم، زنان بیش از هر زمان دیگر، گروه گروه به نیروی کارگری میپیوستند و دهها میلیون زن که پیش از آن صرفاً به کارهای خانگی مشغول بودند به سوی بازارهای کار گرایشیافتند. این فرآیند موجب شد تا زنان و مردان درباره جایگاه و هویت اجتماعی زن بیاندیشند. با اتمام جنگ جهانی نیز میلیونها زن و مرد تمایل داشتند فعالیت اجتماعی و اقتصادی زنان همچنان تداوم یابد.
از آن جا که از نظر صاحبان سرمایه، افزایش آگاهی و ارتقای موقعیت اجتماعی زنان با بهرهکشی از آنها ناسازگار بود، به تبلیغ نظریة «راز و رمز» زنانه پرداختند. هدف این پیکار گسترده اقتصادی و ایدئولوژیکی، ایجاد تغییر در تحولاتی بود که در نگرش شایسته زنان پدید آمده بود. این جریان درصدد بود تا در بین زنان شاغل و غیرشاغل، تبلیغ نماید که آنها بیش از همه چیز باید زیبا و فریبا باشند و بایستی از هر چیزی که زیبایی و طراوت آنها را به خطر میاندازد، اجتناب کنند.
در سال 1954 همزمان با رکود سرمایه داری، سود صنایع آرایشی به شدت کاهش یافت و فروشندگان بزرگ لوازم آرایشی برای اینکه بتوانند «یورش بزرگ عملیاتی» خود را به اجرا بگذارند، از جملات خاصی درباره لوازم آرایشی استفاده میکردند تا از این طریق بـتواننـد خریدارانی را برای لوازم آرایشی خود به دست آورند. همچنین بنگاههای سرمایهداری با استفاده از ناامنی اقتصادی زنان سعی میکردند آنان را به خرید لوازم آرایشی وادار سازند (ر.ک.هنسنورید،1381(.
گرایش زنان به آرایش، از رویکردهای متفاوتی قابل تبیین است که مهمترین آنها به شرح ذیل است:
1-4(رویکرد اقتصادی- اجتماعی
در بازار رقابت جنسی که از ویژگیهای سرمایهداری است، زنان ناگزیرند برای رسیدن به امنیت با زنان دیگر رقابت کنند؛ بر مبنای این رویکرد زنان از روی هوی و هوس به لوازم آرایش روی نمیآورند، بلکه به علت فشار اجتماعی است که از لوازم آرایش استفاده میکنند.
2-4(رویکرد ظاهرگرایی
مطابق این رویکرد، استفاده از لوازم آرایش خوب و ضروری است؛ زیرا به زیبایی زنان کمک میکند. استفاده از لوازم آرایشی در جامعهای که ارزش زن را به زیبایی و جوانی او میداند، حق زنان است. در روزگار پیشین، هرگاه زنی به چهل سالگی میرسید، او را پیر و نازیبا میانگاشتند؛ بنابراین، این بخشی از نهاد و روان هر زن بهنجار است که برای نگاهداری زیبایی و جوانی خود تلاش کند.
3-4(رویکرد اخلاقی
در این رویکرد معیار زیبایی عمدتاً شامل خرد، بیباکی، روشنفکری، صداقت، عاطفه و سایر فضائل اخلاقی است. یک چهره بیآرایش نیز میتواند نشانگر همه این فضیلتها باشد و بدین طریق به زیبایی دست یابد. چهره فرد میتواند بسیار نرم و صاف باشد و آن چنان با تردستی آرایش شود که شاداب و جوان و خوب نشان داده شود، ولی در باطن حرص و آز، ترس و بزدلییا سستی اخلاقی داشته باشد.
4-4(رویکرد عاطفی
دختران در سن جوانی و گاهی در نوجوانی دست به آزمون «آرایش» میزنند تا از گروه سنی خود پیشتر باشند. این دختران، به این سبب لوازم آرایش را به کار میبرند که خود را بزرگتر نشان دهند و از رهگذر جادوی لوازم آرایش، آرزویخود را برای کوتاه کردن دوره کودکی و نوجوانی محقق سازند و به «بزرگسالی» قدم نهاده و به نیازهای عاطفی خویش پاسخ گویند.
5-4(رویکرد روانی
نیاز به خودنمایی در انسان، هم سبب گرایش به انواع آرایش و هم موجب میل به تمایزیابی و گرایش به مد میشود. لذا در این بخش جا دارد قدری هم به بحث نیاز و نقش آن در گرایش به مد بپردازیم (ر.ک. هنسن و رید، 1381(.
5(نیاز از دیدگاه روان شناسی و جامعه شناسی
واژه نیاز، ابتدا در اوایل دهه 1930 در مباحث روانشناختی بکار گرفته شد و منظور از آن، متغیر انگیزانندهای است که باعث رفتار خاصی در فرد میشود. به عبارت دیگر، نیاز عبارت است از خواستی که باعث رها شدن انرژی میگردد و با ایجاد نیرو در جهت نیل به هدفی خاص، رفتار ویژهای را موجب میشود. شایان ذکر است که نیاز تحت شرایط محیط فرهنگی، اجتماعی و اقلیمی به صورت «خواست» متجلی میشود. در بعضی از تعاریف، با کمی اغماض، نیاز و انگیزه را از جهت نتیجهای که از هر دو حاصل میشودیکی دانستهاند، ولی دقیقا نمیتوان نیاز و انگیزه را یکی دانست؛ بلکه اساس انگیزش، نیاز است و انگیزه از نیاز حاصل میشود. نیاز در فرد ایجاد تنش مینماید و شخص برانگیخته میشود تا اعمالی را برای کاهش تنش انجام دهد.
«هنری الکساندر ماری»[2]، تعریف کاملی از نیاز ارایه داده و نیاز را این چنین تعریف میکند: «نیاز عبارت است از نیرویی که از ذهنیات و ادراک آدمی سرچشمه میگیرد و اندیشه و عمل را چنان تنظیم میکند که فرد به انجام رفتاری میپردازد تا وضعیتی نامطلوب را در جهتی معین تغییر دهد و حالت نارضایتی را به رضایت و ارضای نیاز تبدیل کند». به نظر الکساندر ماری، رفتاری که زاده نیاز است تصادفی و خود به خود نیست و انسان را به سوی هدفی رهنمون و متوجه میسازد (رحیمی نیک، 1374: ص10(.
اما جامعه شناسان، عموماً بر جنبه اجتماعی پدیده نیاز تأکید دارند، گرچه اینجا نیز در جزئیات اتفاق نظر وجود ندارد، آنان نیازها را کمتر به عنوان یک پدیده طبیعی و فطری با هدف مشخص در نظر میگیرند؛ بلکه آنها را بیشتر برآمده از جامعه میدانند، به همین دلیل واژه علاقه[3] را بر مفهوم نیاز ترجیح میدهند. «هوندریش»[4]، نیازها را کشاکشی بین دو ادراک میداند: اول ادراک شخص از یک وسیله ارضاء و دوم ادراک او از آن که نمیتواند همان موقع آن وسیله را بدست آورد؛ بدین
ترتیب هوندریش، به عنوان جامعه شناس، بر روی محرکهای بیرونی (اجتماعی( به عنوان عامل اصلی پدید آورنده نیاز تأکید میکند ( رفیع پور، 1370: ص 16(.
1-5(نیازهای اولیه و ثانویه
نیازهای اولیه از عمق ساختمان جسمی و روحی بشر و از طبیعت زندگی اجتماعی سرچشمه میگیرد. تا انسان، انسان است و تا زندگی وی زندگی اجتماعی است، آن نوع نیازمندیها نیز هست. این نیازها شامل نیازهای جسمی، نیازهای روحی ـ روانی و نیازهای اجتماعی است. نیازمندیهای جسمانی از قبیل نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن، همسر و غیره و نیازهای روحی ـ روانی از قبیل نیاز به دانایی، زیبایی، نیکی، پرستش معبود، احترام و تربیت و … و نیازهای اجتماعی از قبیل نیاز به معاشرت، کسب تأیید دیگران، مبادله و تعاون، عدالت، آزادی و مساوات است.
نیازهای ثانوی، نیازهایی است که از نیازهای اولی ناشی میشود. نیاز به انواع وسایل زندگی که در هر عصر و زمانی با عصر و زمان دیگر فرق میکند، از این نوع است. نیازهای اولی، محرک بشر به سوی توسعه و کمال زندگی است، اما نیازهای ثانوی ناشی از توسعه و تکامل زندگی است و در عین حال محرک به سوی توسعه بیشتر و کمال بالاتر است (اتکینسون و دیگران، 1367: ص 398(.
تغییر نیازها و نو شدن و کهنه شدن آنها مربوط به نیازهای ثانوی است و نیازهای اولی نه کهنه میشود و نه از بین میرود. نیازهای ثانوی محصول فرآیند اجتماعی شدن است و اولویت بندی آنها تا حد زیادی از ارزشها و هنجارهای جامعه تبعیت میکند. نیاز به خودنمایییکی از این نیازها است.
2-5(نیاز به خودنمایی
الکساندر ماری، در طبقهبندی بیست گانه نیازها، «نیاز به خودنمایی» را مطرح و آن را این طور تعریف میکند: «نیاز به خودنمایییعنی خـود را طـرف تـوجه قرار دادن، روی دیگران تأثیر گذاشتن، دیگران را تحریک کردن، کنجکاوی آنها را برانگیختن و آنها را سرگرم کردن» ( رحیمی نیک، 1374: ص 21( .
ماری با اشاره به تأثیر عوامل درونی در نیازها بیان میکند که رفتار شخص فقط از نیازهایا انگیزههای درونی او ناشی نمیشود، بلکه محیط زندگی او و نوع نگاه او به آن محیط نیز در این رفتار مؤثر است؛ بنابراین، هر اندازه نسبت به انگیزههای درونی شخص و عوامل بیرونییا محیطی او (به خصوص از اینکه او چگونه آنها را مینگرد و درک میکند( آگاهی بیشتر داشته باشیم، بهتر میتوانیم رفتار او را پیش بینی کنیم.
کرونباخ[5]، در طبقه بندی نیازها، «نیاز به تأیید و تحسین همگنان» را مطرح میکند. از دیدگاه او انسان نیازمند به تأیید و پذیرش همگنان خویش است، کودک آرزو میکند گروه همسالانش او را
بپذیرند، کارمند میخواهد همکارانش او را تأیید کنند و به طورکلی هر فرد نیازمندپذیرش همگنان و سایر کسانی است که با آنها داد و ستد اجتماعی دارد. احساس تعلق به گروه از خصایص بارز انسان اجتماعی است. فرد میخواهد متعلق به گروه باشد، گـروه دوستـش بدارد، قبول هنجارهای گروهی و انجام پارهای تکالیف و تعهدات و عـدم انجـام بعـضی دیـگر، از نـیاز انـسان به تأیید گروه سرچشمه مـیگـیرد (همان، ص 27(.
انسانها برای ارضای نیاز به احترام و تأیید و منزلت در پی آن هستند که از یک سو همرنگ دیگران باشند تا مبادا مورد سرزنش و اهانت قرار گیرند و از سوی دیگر سعی میکنند تا از دیگران عقب نمانند و حقوقشان ضایع نشود و بدین ترتیب حرمت خود را از دست ندهند. به عبارت دیگر، این نیاز فطری به احترام و تأیید و منزلت است که انسانها را به پیروی از هنجارها و وابستگی به نیازهای استاندارد شده از سوی جماعت وا میدارد.
در کنار این عوامل، نیاز به احترام، تأیید و منزلت، در به هم خوردن تعادل نیازها و پیدایش استانداردها و هنجارهای جدید نیز نقش مؤثری دارد، بدین معنی که عدهای به علت احساس برتری خانوادگی، اقتصادی، فکری، جسمی و… در رابطه با نیاز به قدرت و قدرت طلبی، در پییافتن طرق جدید ارضای نیاز برمیآیند تا از آن طریق، تأیید دیگران، احترام و منزلت بیشتری را کسب یا برای مدت بیشتری حفظ نمایند. در مواردی نیاز به احترام و تأیید، کمی فراتر رفته و به نیاز «ممتاز جلوه کردن» تبدیل میگردد. در این گونه موارد، انسانها تنها درپییافتن عواملی نیستند که به طور مستقیمیا غیرمستقیم به کسب قدرت و تأمین نیاز ایمنی و تضمین نیازهای جسمی بیانجامد، آنها نیاز به خودنمایی و برتر نمایی خود را توسط عواملی ارضاء میکنند که کمیاب است و هیچ ربطی به نیازهای جسمانی ندارد، مثلاً با جواهرات، لباسهای فاخر و گرانقیمت توجه برانگیز و ….
بدین ترتیب، عموماً به دلائل فوق، طرق جدیدی جهت ارضای نیاز به وسیله معدودی از افراد وارد جامعه میشود، البته این طرق جدید، تعادل نیازها و هنجارهای اجتماعی موجود را بر هم نمیزند و تنها زمانی این طرق جدید تبدیل به استانداردها و هنجارهای جدید میشود که به وسیله عدهای از اعضای جامعه شناخته و به کار گرفته شود، در آن صورت هنجارها نیروی مؤثر خود را در نیاز آفرینی نشان داده و وارد جریان میشوند، بدین معنی که به تدریج دیگر اعضای جامعه نیز آنها را پذیرفته و بکار میگیرند و آنگاه جریان انتشار آغاز میگردد (رفیع پور، 1370: ص53(.
اما نقش اساسی در تولید نیاز، به عهده مؤسسات تولیدکننده مد[6] است که موجهای مد را یکی پس از دیگری میفرستند. هر موجی، موج قبل را خنثی میکند و آنچه را که انسانها قبلاً داشتند، کهنه و دل آزار میسازد. آنها قادرند با استفاده از روشهای هنجارسازی، هر پدیدهای، حتی آنچه را که تا آن
زمان از نظر افراد جامعه به عنوان بدترکیب، مسخره و نازیبا تعریف میشد، به قالبهای جدید و زیبا کشیده و مورد توجه مصرف کنندگان قرار دهند. باید متذکر شد که این مسئله فقط شامل پوشاک نمـیشود، مدلهای جدید موی سر، الگوهای جدید بدنسازی،لوازم آرایش و جـراحیهای زیبـایی نیز همـگی جزئی از این پـدیـدهاند (رفـیع پور،1370:ص25(. مؤسسات مد چنین تبلیغ میکنند که همه زنان میخواهند زیبا باشند و علاقه مشترکی به لوازم آرایش و مد دارند، به علاوه مد و لوازم آرایش با «زیبایی» از یک خانوادهاند. آنها میگویند آرایش در هر زمانهای به شکلی خاص، نزد همه طبقات مرسوم بوده است و به عنوان سند، این واقعیت را عنوان میکنند که حتی زنان جامعه ابتدائی نیز، بدن خود را رنگ و زینت میکردند.
6(نظریههای جامعه شناختی مد
مارکس، هر چند بهصورت مستقیم در رابطه با مد صحبت نکرده است، لیکن شرایط مادی و اقتصادی را عامل تعیین کننده سبک زندگی اشخاص و رفتار آنها میدانست (ریتزر، 1373: ص55(.
اگر مد را جلوهای از سبک زندگی بدانیم، ماکس وبر بر خلاف مارکس، سبک زندگی را بیش از آنکه بر تولید استوار بداند بر الگوی مصرف استوار میدانست. در نظر وی، مصرف فرآیندی است که کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوتی را شامل میشود و بیان کنندة تفاوت میان گروههای اجتماعی است. تفاوتهایی که فقط ناشی از عوامل اقتصادی نیست. از بحث وبر در مورد سبک زندگی میتوان نتیجه گرفت که مشابهت در الگوی رفتاری و مصرف، غالباً با گرد آمدن در اماکن خاص و حتی تشابه الگوهای ارزشی و ذهـنـی هـمراه است (فاضلی، 1382: ص27(.
از دیدگاه کروبر[7]، مد عبارت از تفاوت و تغییر، آنهم تغییری خاص است؛ زیرا در حالی که بسیاری از پدیدارهای اجتماعی بر اثر رشد درونییا علل بیرونی دگرگون میشوند، مد تغییری بی دلیل و در واقع تغییر برای تغییر است.
لکن به نظر نویسندگان دیگر، نباید این دو جنبه مد را متضاد و جدا از یکدیگر دانست، بلکه باید آنها را به هم پیوند داد و چنانچه فلوگل[8] بیان میکند «غرابت مد» در همین است. مد یک حرکت نیست، بلکه دو حرکت است؛ یکی این که افراد طبقات پایین را سوق میدهد که به افراد طبقه بالا شبیه شوند و دیگر اینکه افراد طبقه بالا را ترغیب میکند که وضع گذشته را رها کنند و نگذارند افراد طبقه پایین به آنها برسند (استوتزل، 1363: ص 245(.
در مد، میل به همرنگی با دیگران با میل به ممتاز بودن همراه است و میل اخیر عموماً به صورت خودنمایی ظاهر میشود. بنابراین از لحاظ روانی مد با نوعی خودنمایی و نیاز به جلب توجه دیگران
فایل : 29 صفحه
فرمت : Word
- کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.