مقاله کامل نقش نگرش و آگاهي دانشجويان ازمسائل و خدمات روان شناختي در مراجعه به مراكز مشاوره دانشجويي

مقاله کامل نقش نگرش و آگاهي دانشجويان ازمسائل و خدمات روان شناختي در مراجعه به مراكز مشاوره دانشجويي

نقش نگرش و آگاهي دانشجويان ازمسائل و خدمات روان شناختي در مراجعه به مراكز مشاوره دانشجويي
چكيده
پژوهش حاضر به بررسي نقش بهداشت روان و نگرش دانشجويان نسبت به مسائل و خدماتروان شناختي به عنوان عوامل مداخله گر در مراجعه يا عدم مراجعه به متخصصين بهداشت روانيپرداخته است. در اين پژوهش 150 دانشجوي دختر و پسر دانشگاه هاي شاهد و اميركبير در سالتحصيلي 85-1384 در قالب سه گروه (1- دانشجويان مراجعه كننده به مراكز مشاوره دانشجويي، 2- دانشجويان داراي مسائلي در حوزه سلامت روان و غير مراجعه كننده و 3- دانشجويان سالم) بااستفاده ازپرسشنامه هاي سلامت رواني گلدبرگ [28-GHQ] و پرسشنامه نگرش سنج محقق ساختهمورد مطالعه قرار گرفتند. پرسشنامه نگرش سنج مورد اعتباريابي محتوايي قرار گرفت و يافته ها نشان داد كه از همساني دروني مطلوبي برخوردار است [87/0]. نتايج مطالعه نشان داد: 1- گروه غير مراجعه كننده از سلامت روان پايينتري برخوردار است و آگاهي كم تر و نگرش منفيتري بهمسائل بهداشت رواني دارد. 2- گروه مراجعه كننده به مراكز مشاوره از نگرش مثبت تر و آگاهيبيش تري در مقايسه با دو گروه ديگر برخوردار است. 3- دانشجويان دختر نگرش مثبتتري به مسائل بهداشت رواني دارند.
كليد واژه ها: نگرش، دانشجو، خدمات روان شناختي، مشاوره
مقدمه
موضوع سلامت روان كه از بدو پيدايش بشر و در قرون واعصار متمادي مطرح بودهاست، امروزه توجه پررنگتريرا به خود
جلب كردهاست، چنان كه طبق برآوردهايسازمان جهاني بهداشت در 1993 حدود 500 مليون نفر در دنيا مبتلا به يكي از اختلالات رواني هستند.
دوره نوجواني و اوايل جواني از نظر سلامت رواني،مراحل مهمي از زندگي محسوب مي شوند، به طوري كهمشكلات روان شناختي و اختلالات رواني در 12 تا 26 سالگي داراي شيوع فزاينده هستند. همچنين به نظر مي رسد كه مشكلات روان شناختي و اختلالات رواني بيش تر از آنچه قبلاً گزارش مي شد، در اين دوران بر جوانان اثر گذار هستند و لذا رفتارهاي كمكخواهي جوانان، نقش مهمي در رفاه و سلامت رواني آنان ايفا مي كنند [2].
كمك خواهي يكي از سبك هاي گرايشي كارامد برايمقابله با مسائل است و پژوهش هاي متعدد سودمندي آن را مورد تأييد قرار دادهاند. به طور كلي، اعتقاد بر اين است كه رفتار كمكخواهي مناسب به طور مؤثر باعث كاهشپريشاني هاي روان شناختي ناشي از مشكلات شخصي،اجتماعي و هيجاني مي گردد [2]. علي رغم اين ضرورت،پژوهش ها نشان داده اند كه ميزان كمك خواهي در جوانانبه طور محسوس پايين تر از ميزان هاي مورد انتظار است[3]. جوانان گرايش دارند كه از منابع حرفه اي كمكنگيرند و صرفاً تعداد كمي از آن ها براي مسائل سلامتروان خود از منابع تخصصي كمك خواهي مي كنند. آن هاگرايش دارند تا قبل از رسيدن به منابع حرفه اي از منابعغير رسمي كمك طلب كنند [2]. اين در حالي است كهبسياري از جوانان، آن نوع كمكي را كه نياز دارند از منابعحمايتي غير رسمي دريافت نمي كنند [4].
كمك خواهي، فرايند ساده تشخيص نياز، تصميم بهگرفتن كمك و تحقق آن تصميم نيست. در واقع در هركدام از اين مراحل،
عوامل مختلفي بر پيشبرد فرايند كمك خواهي مداخله مي كنند؛ از جمله ممكن است نيازتشخيص داده نشود. يا اگر تشخيص داده شود، ممكناست نياز به قصد تبديل نگردد و در نهايت، قصد همهميشه به رفتار نمي انجامد [2].
پژوهش ها همچنين وجود رابطه معناداري را در مياننفي كمك و توانايي هاي حل مسأله نشان داده و مطرح كرده اندكه توانايي حل مسأله ضعيف احتمالاً تا حدي نفيكمك را در نمونه هاي غير باليني تعيين مي كند. آنچه نقشاين مسأله را پر رنگ تر مي كند نتايج برخي تحقيقات است كه دانشجويان در شناخت دقيق ماهيت مسأله و در موردراه هاي كارامد حل مسائل، دانش اندكي دارند [5].
پژوهش هاي گوناگون، وجود عوامل متعددي را بهعنوان موانعي براي كمك خواهي و بهويژه در حوزهخدمات روان شناختي مطرح كرده اند[2]. چنان كه فيشر وترنر ((Fischer & Turner نيز اظهار مي دارند باور كلي اي كه افراد در مورد كمك خواهي دارند شامل مجموعه اي از باورهاي اختصاصي تر است [6].لذا مراجعه يا عدم مراجعه به متخصص توسط تركيبي از عوامل، متأثر و بازداريمي گردد.
بيماري هاي رواني داراي ويژگي هاي منحصر به فرد هستند. تظاهر اين بيماري ها به صورت مجموعه اي از علائم و نشانه هاي شناختي، عاطفي و رفتاري است. اينبيماري ها در واقع ابعاد وسيعي از آنچه هويت يك فرد رامي سازد و فرد به واسطه آن تعريف مي گردد را تحت تأثير قرار مي دهند و بيماران احتمالاً با بيماري شان و نه جدا ازآن در نظر گرفته مي شوند. لذا جنبه هاي منفي بيماري بهكل وجود فرد بيمار نسبت داده مي شود [7]. در همينراستا، پژوهش ها بر نقش تجربه احساسات و هيجاناتناخوشايندي چون شرم به
عنوان يكي از موانع اصليموجود در راه تقاضاي كمك تأكيد دارند [8]. وقتي بيماري به عنوان بخشي از خود در نظر گرفته شد، تقاضاي كمكاز نظر نوجوان به عنوان تهديدي در قلمرو خودمختاريتلقي مي گردد كه در اين دوره، تكليف اصلي تحولي اوبراي شكلدهي به هويتي جدا محسوب مي گردد. ويلسون و وين (2002) دريافتند كه موانع مرتبط با اين باور كهنوجوانان بايد خودشان مسائلشان را حل كنند (مبتني برحس خودمختاري نوجوان)، اساسي ترين نقش را در بازداري از كمكخواهي بر عهده دارد[9].
يكي ديگر از موانع اصلي و عمده براي دريافت كمك تخصصي روان شناختي، وجود نگرش منفي نسبت بهكمك خواهي تخصصي است. يك چنين قضاوت هايمنفي اي از تجارب منفي قبلي و نيز باورهاي منفي دربارهكمك خواهي تخصصي ناشي مي شود (مثلاً اين باور كهكمك هاي تخصصي نميتوانند مفيد باشند). بديهي است باورهاي منفي جوانان در مورد جستجوي كمك تخصصي، تمايل آن ها را براي كمك خواهي از ديگران، بخصوصبراي مديريت و كنترل افكار خودكشي، متأثر مي سازد [2].
در اين راستا، دسته اي از پژوهش ها بر نااميدي به عنوانعنصري كه با تمامي موانع موجود در راه كمكجويي بهقسمي معنادار داراي ارتباط است، تأكيد دارند. نااميديقوياً با اين باور كه هيچ چيزي در مورد مسأله اي كه مندارم تغيير نمي كند رابطه دارد [8].
توجه به اهميت نگرش هاي مثبت و منفي به بيماريرواني، تاريخچه طولاني در حرفه سلامت روان دارد [10].
بيش تر مطالعات در دنياي غرب نقش استيگما (لكه ننگدانستن بيماري رواني ) و پيامدهاي منفي آن را
تصريحكرده اند [11]. به اعتقاد گاز در 1992 پيشداوري در موردبيماري رواني، نيروي مضري در جامعه است كه مانع ازكمكخواهي افراد و دريافت مراقبتي است كه نياز دارند[12]. بيماران رواني اغلب داراي مشكلات مضاعف مي گردند، چرا كه هم داراي مشكلات رواني هستند و هماز جانب جامعه به عنوان لكه ننگي محسوب مي گردند[13]. كريگان و واتسون (2002) نيز مطرح مي كنند كه باور جامعه در باره بيماري رواني به طوركلي منفي است و اينباور وجود دارد كه بيماران رواني از لحاظ اخلاقي عقبمانده اند، مايه آزار عمومي اند و خطرناك هستند. ب ه نظرمي رسد دانش ضعيف در مورد بيماري رواني، تمامملزومات وجود چنين باوري را در جامعه فراهم مي كند [14].
پژوهش ها با تأييد و تأكيد بر اين كه ترس از استيگمادر مورد مسائل سلامت روان در جوانان بالا است تصريحمي كنند كه اين ترس داراي رابطه اي با ترس هاي مربوط به رازداري خدمات حرفهاي است [2]. در تأييد اين امر،تحقيقات نشان داده اند كه وجود مسائلي درخصوص اعتماد به خدمات حرفه اي از موانع جدي در تقاضاي كمكحرفه اي هستند [2] و دونالد و همكاران نيز در 2000 دريافتند كه از نظر جوانان، شايعترين مانع دريافتكمك هاي تخصصي، نگراني آن ها در مورد رازداري ومحرمانه بودن مشكلاتشان است [15].
از سوي ديگر، پژوهش ها تصريح كرده اند كه عدمآگاهي از مراكز ارائه دهنده خدمات مشاوره اي، ميزانسهولت دسترسي به خدمات، نحوه برقراري تماس با آنها، مسائل مالي و محدوديت هاي زماني مراجعان و مراكزخدمات رساني، مي توانند به عنوان موانع ديگر در دسترسي به خدمات رواندرماني در نظر گرفته شوند [8].
در بررسي هاي انجام شده در ايران در حوزه سلامتروان جوانان، به ويژه دانشجويان، نيز بر شيوع قابل توجهاختلالات رواني در اين قشر تأكيد شده‌است، چنان كه نتايج دو مطالعه كشوري بررسي سلامت رواني دانشجويان [16و 17] حاكي از آن است كه به ترتيب تعداد 16 و 2/13 درصد از دانشجويان از نظر سلامت رواني آسيب پذير هستند. به علاوه در بررسي ديگري به سال 1376 در حوزه سلامت روان دانشجويان در دانشگاه علوم پزشكي گيلان، اعلام شد كه 50-30 درصد دانش جويان، علائم ي از بيماري هاي رواني را داشتند كه از آن ميان 18درصدمشكوك به داشتن اختلال رواني هستند [18]. در بررسيديگري كه در سال 2000 براي ارزيابي نرخ سوء مصرف مواد بر روي نمونه 500 نفري از دانشجويان ايراني انجامگرفت، گزارش شد كه 1/36 درصد از آن ها در زمانبررسي از سيگار،4 /21 درصد از الكل، 2/6 درصد از مواد افيوني و… استفاده مي كرده اند [19].
با توجه به آخرين آمارهاي ارائه شده از جانب مركزمشاوره دانشجويي دانشگاه تهران (كه به نظر مي رسد داراي بيش ترين ميزان مراجعه در بين مراكز مشاوره دانشجوييكشور باشد) مشاهده مي گردد كه علي رغم رشد فزاينده اي كه بيانگر افزايش مراجعات به اين مركز از سال 1372 تا1382 است، در سال 1382 تعداد كل جلسات برگزار شده در اين مركز در سه بخش تابع مشاوره و روان درماني، مددكاري و روان پزشكي،9592 جلسه بوده است [20]؛ اما اين تعداد جلسات با توجه به مفروضداشتن ميانگين 10 جلسه براي هر مراجع و با توجه بهظرفيت آموزشي دانشگاه (32000دانشجو)، با استناد بهآمار شيوع پذيرفته شدگان مشكوك به اختلال رواني (مثلاً مطالعه باقري يزدي، بوالهري و پيرويبه سال 74-1373 كه
اين رقم را 5/16% گزارش كرده است [21]) صرفاً بيانگر 66-52 درصد مراجعين مورد انتظاراست.
لذا پژوهش حاضر با اتكا به ادبيات پژوهشي موجودبه بررسي نگرش دانشجويان نسبت به بيماري رواني ونقش عوامل اختصاصي آن به عنوان عامل مداخله گر در تمايل دانشجويان به مراجعه به متخصصين بهداشت رواني پرداخته است. در اين راستا فرضيه هاي زير به محك آزمون گذاشته شدند:
نگرش و آگاهي دانشجويان مراجعه كننده به مراكزمشاوره در مورد مسائل و خدمات روان شناختي از دانشجويان مراجعه نكننده بيش تر است.
دانشجويان مراجعه كننده به مراكز مشاوره، ضرورتبيش تري را براي كمك خواهي احساس مي كنند.
دانشجويان مراجعه كننده به مراكز مشاوره، احساسامنيت بيش تري را نسبت به مراكز و خدمات مشاورهاحساس مي كنند.
دانشجويان مراجعه كننده به مراكز مشاوره، دانش وآگاهي بيش تري در مورد مسائل و خدمات روان شناختي دارا هستند.
دانشجويان مراجعه كننده به مراكز مشاوره، اعتقاد وباوركم تري نسبت به وجود استيگما در مورد بيماريرواني دارند.
در ميان دانشجويان مراجعه كننده به مراكز مشاوره وغير مراجعه كننده، در مورد باور به در دسترس بودنمراكز و خدمات مشاوره و روان شناختي تفاوت وجوددارد.
سطح سلامت عمومي دانشجويان مراجعه كننده به مراكز مشاوره و غير مراجعهكننده، متفاوت است.
روش
الف) طرح پژوهش
طرح پژوهشي حاضر از نوع توصيفي- زمينهيابي است ودر قالب طرح هاي علي مقايسه اي قرار مي گيرد كه در آن، سه گروه از دانشجويان (1- گروه مراجعهكننده به مراكزمشاوره دانشجويي، 2- دانشجويان داراي مسائلي در حوزه سلامت روان و غير مراجعه كننده و 3- دانشجويان سالم) با استفاده از پرسشنامه هاي سلامت رواني گلدبرگ (28-GHQ) و پرسشنامه نگرش سنج مورد مطالعه قرار گرفتند.
ب ) جامعه آماري، نمونه، روش نمونهگيري و اجرا
جامعه آماري اين پژوهش را مجموع دانشجويان دختر و پسر مقطع كارشناسي دانشگاه هاي شاهد و صنعتياميركبير در سال تحصيلي 85-1384 تشكيل مي دهد. نمونه مورد تحقيق، شامل 150 نفر از دانشجويان بود كه در سهگروه 50 نفري قرار گرفتند ؛ گروه اول: دانشجويان مراجعهكننده به مراكز مشاوره دانشجويي، گروه دوم: افرادداراي مسائل سلامت روان و غير مراجعهكننده و گروه سوم: افراد سالم.
ابتدا تعداد 50 نفر از دانشجويان مراجعه كننده به دومركز مشاوره دانشگاه شاهد و صنعتي اميركبير به روشنمونه گيري در دسترس انتخاب شدند. سپس براي انتخابگروه دوم و سوم، با كنترل دو متغير سن و جنس، اقدام بهنمونهگيري گسترده در سطح دو دانشگاه با حضور آزمونگر در كلاس هاي دروس عمومي و معارف گرديد. در اينمرحله، تعداد 200 پرسشنامه توسط دانشجويان تكميل و از ميان آن ها، 50 نفر از افرادي
كه در پرسشنامهGHQ نمرهب الاتر از 23 گرفته بودند به عنوان دانشجويانغير مراجعه كننده داراي مشكلات روان شناختي، و 50 نفرديگر كه نمرات آن ها در انتهاي پاييني توزيع نمراتپرسشنامه GHQ بود، به عنوان دانشجويان گروه سالمانتخاب شدند. هر گروه شامل 37 دختر و 13 پسر باميانگين سني 20 (5/1 =sd، دامنه = 25-18) بود.
ج) ابزار سنجش
پرسشنامه ويژگي هاي جمعيت شناختي: با اجراي اينپرسشنامه، آزمودني اطلاعاتيكليدر موردوضعيت فردي، تحصيلي، خانوادگي و اقتصادي و اجتماعي خود را دراختيار پژوهشگر قرار مي داد. اين پرسشنامه براي ارزيابياين خصايص، شامل 15 ماده بود.
پرسش نامه س نجش نگ رش و آگ اهي دانشجويان ازمسائل و خدمات روان شناختي : اين پرسشنامه يك آزمون50 سؤالي است و براي ارزيابي نگرش و دانسته هايآزمودني ها در 5 زمي ه ضرورت كمكخواهي (help-seeking)، احساس امنيت و رازداري (confidentiality)، دانش و آگاهي(knowledge)، دسترسيبه خدمات (accessibility) و استيگما (stigma) در مقياس 5 درجه اي ليكرت از نمره 1 تا 5 و با همكاري تعدادي ازاساتيد مركز مشاوره دانشگاه شاهد به سرپرستي نويسندهاول اين مقاله، طراحي شده و اعتبار (validity) محتوايي آن توسط 4 نفر ارزياب تأييد گرديده است. همساني دروني آن با روش آلفاي كرونباخ در نمونه 150 نفري 87/0 به دست آمد. نمره بيش تر در هر خرده مقياس و كل آزمون، معادلآگاهي بيش تر و نگرش مثبت تر است.
پرسش نامهGHQ-28: آزمون سلامت عمومي (GHQ) براي نخستين بار توسط گلدبرگ(Goldberg) در سال1972 تنظيم گرديد و بعدها فرم هاي گوناگوني از آن ارائهشد. در اين پژوهش از نمونه 28 ماده اي آن استفاده شده است. اين پرسشنامه، چهار خرده مقياس نشانه هايجسماني (A)، اضطراب و بيخوابي (B)، اختلال در عملكرد اجتماعي (C) و افسردگي (D) را مي سنجد و اعتبار آن توسط نوربالا و همكارانش در 1378 و يعقوبي و همكارانش در 1374 براي نمونه هاي ايراني مناسب گزارش شده است. همچنين اين پژوهشگران، پايايي(reliability)بازآزمايي به فاصله 2 هفته را به ترتيب 85/0 و 88/0 گزارش كرده اند [16 و 17].
نتايج پژوهش
مطالعه حاضر نشان داد كه بين ميزان نگرش و آگاهي ازمسائل و خدمات روان شناختي در بين سه گروه موردبررسي، تفاوت معناداري وجود دارد (جدول 1 و 2). همان گونه كه مشاهده مي شود، گروه مراجعه كننده به مراكز مشاوره در مقايسه با دو گروه ديگر نگرش مثبت و آگاهي بيش تري دارند. علاوه بر آن، دانشجوياني كه از نظر نمرهسلامت رواني جز ء دانشجويان بهنجار طبقهبندي شده بودند، نگرش مثبت تر و آگاهي بيش تري از دانشجويان غير مراجعه كننده از خود نشان دادند. انجام آزمون هاي آماري تعقيبي نشان داد كه نمرات نگرش و آگاهي دانشجويان مبتلا به مسائل رواني، ولي غير مراجعه كننده، به طور معنادار پايينتر از دو گروه ديگر است.
در خصوص، فرضيه دوم، مطالعه حاضر نشان داد كه از نظر ميزان نگرش نسبت به كمكخواهي در ميان سه گروه مورد بررسي، تفاوت معناداري وجود دارد (جدول 3 و 4). همان

فایل : 22 صفحه

فرمت : Word

38900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط