مقاله کامل معرفی زباهنگ مرگ محوری و شادی گریزی از طریق تفحص در گفتمان شناسی «مرگ» در زبان فارسی

مقاله کامل معرفی زباهنگ مرگ محوری و شادی گریزی از طریق تفحص در گفتمان شناسی «مرگ» در زبان فارسی

معرفی زباهنگ مرگ محوری و شادی گریزی از طریق تفحص در گفتمانشناسی «مرگ»در زبان فارسی
چکیده
نظر به اهمیت زبان و واژگان در منعکس نمودن باورهای فرهنگی حاکم بر جوامع و در نهایت، شناخت بهتر و کامل تر این باورها، جستار حاضر که در زمرۀ پژوهش‌های جامعه شناسی زبان قرار دارد، بر آن شده است تا در پرتوی الگوی‌هایمز (1967)، به بررسی کارکردهای مختلف قطعۀ زبانی «مرگ» و عبارات مرتبط با آن، در پیکره ای نمونه از زبان فارسی بپردازد .«مرگ» و عبارات وابسته به آن از جمله مضامینی هستند که از زوایای مختلف فرهنگی، اجتماعی و نیز زبانی قابل تفحص و بررسی بوده و به خوبی می توانند باورهای فرهنگی جوامع را به تصویر کشند. به منظور نیل به هدف مورد نظر، نخست تعداد 673 بافت طبیعی که در آنها گفتمان مرتبط با «مرگ» بکار رفته بود، ضبط شد و پس از بررسی داده‌های گردآوری شده براساس بخش‌های هشتگانۀ مدل‌هایمز(1967)، موارد کاربرد این قطعۀ زبانی از منظر اجتماعی و زباهنگ‌های مرتبطِ حاکم در جامعۀ فارسی زبان استخراج گردید. یافته‌های حاصل از پژوهش، حاکی از آن بود که دلیل نهفته در پس کاربرد گستردۀ قطعۀ زبانی مذکور در میان فارسی زبانان، حاکمیت زباهنگ‌های مرگ اندیش و مرگ طلب بودن، مرده پرستی، غم ستایی و شادی گریزی در جامعۀ ایرانی است.
واژه‌های کلیدی: فرهنگ کاوی، کالبد شکافی زبان، زباهنگ، مدل SPEAKING‌هایمز، مرگ
مقدمه
دیر زمانی است که پرداختن به تفاوت‌های فرهنگی جوامع گوناگون، یکی از دغدغه‌هایمتخصصان زبانشناسی، جامعهشناسی و برخی از سایر رشته‌ها بوده است (Wardhaugh, 2010).
بی تردید، مقولۀ «فرهنگ» را میتوان از جمله دلایلی در نظر گرفت که میتواند جوامع گوناگون را از یکدیگر متمایز نماید. این مقوله، در برگیرندۀ ارزش‌ها و باورهای مشترک مردم جوامع است و میتواند از نسلی به نسل دیگر انتقال یابد (Keith, 2011).به راستی، فرهنگ دریچهای رو به انسان میگشاید که شخص از آن منظر، دنیا را درک میکند. درواقع، فرهنگ یک جامعه، می تواند شیوۀ بیان و رفتار افراد آن جامعه را منعکس نماید (Richards & Chmitt, 2002).
همچنانکه گفته می‌شود، عقاید و باورهای فرهنگی افراد یک جامعه، ریشه در فرهنگ چند هزار سالۀ یک تمدن دارند که ممکن است به مرور زمان دستخوش تغییراتی شده باشند. باید در نظر داشت که به منظور «برقراری ارتباط با افراد هر جامعه، ناگزیر از رسوخ لایه‌های فرهنگی، روش خاص زندگی، عقاید، نمادها و اساطیر آن جامعه هستیم» (عسکرنژاد، 1348: 309). به این علت که بدون شک، رد پای فرهنگ و روحیات اهالی هر جامعۀ زبانی در زبان آنان یافت می‌شود و با توجه به رابطۀ متقابل فرهنگ و زبان، میتوان از طریق فرهنگکاوی زبان، از نظام فکری و فرهنگی جامعه آگاهی پیدا نمود (پیشقدم، 1391: 53). در همین راستا، لیکاف(1987) اذعان میدارد که زبان یک جامعه تأثیر بسزایی در شکلگیری شناخت و تغییر رفتار افراد آن جامعه دارد و به ما در شناخت بهتر جامعه و فرهنگ مردم آن یاری می رساند .بنابراین میتوان
گفت، مطالعۀ هر فرهنگ به منزلۀ کلیدی برای درک عادات فکری و رفتاری افراد آن جامعه در نظر گرفته می شود و در زبان افراد آن جامعه نمود مییابد و چگونگی بیان آن، در قالب نوشتاری و گفتاری، نحوۀ اندیشیدن و افکار مردم آن جامعه را به تصویر می کشد (ذوالفقاری، 1394: 12). در این رابطه، توجه به این نکته ضرورت دارد که فرهنگ کاوی زبان در خلاء روی نمی‌دهد و لازمۀ آن برخورداری از دانش تاریخی، آگاهی از زبان مادری و داشتن نگاهی جامعهشناختی و روانشناختی به زبان است؛ زیرا تغییراتی که در طول تاریخ در زبان مادری ایجاد میشوند، «ممکن است در بستر اجتماع، خط مشی فکری و روانی خاصی را ایجاد کرده باشند» (پیشقدم، 1391: 53). بنابراین، مطالعات جامعه‌شناسی زبان به دنبال واکاوی ساختارهای جامعه از طریق بررسی نگرش، عملکرد و رفتارهای افراد آن جامعه در قالب زبان میباشند (Lakoff, 2010).
در این راستا، پیشقدم(1391) بر «کالبدشکافی زبان» و استخراج «زباهنگ‌ها» که خودلازمۀ مطالعۀ فرهنگ‌ها است، تأکید میورزد و به واکاوی «زباهنگ‌های» جوامع مختلف برایپی بردن به فرهنگ نهان در زبان آنها تأکید مینماید (پیشقدم، وحیدنیا و فیروزیانپوراصفهانی، 1393: 4). وی «زباهنگ» را متشکل از دو واژۀ «زبان» و «فرهنگ» دانسته و آن را به صورت «نمایش فرهنگی از یک زبان» تعریف میکند (پیشقدم، 1392: 52) و همان گونه که گفته شد، علم واکاوی و بررسی زباهنگها را «فرهنگکاوی زبان» مینامد. او بر این باور است که مجموع چندین زباهنگ، تصویری کلیتر از فرهنگ یک جامعه در اختیار فرهنگکاوان قرار میدهد؛ بنابراین، آنچه ماورای زباهنگ قرار میگیرد، «فرازباهنگ» نامیده می‌شود. آنچه گفته
شد، بدان معناست که چندین عبارت زبانی تشکیلدهندۀ یک زباهنگ هستند و چندین زباهنگ یک فرازباهنگ را به وجود میآورند. وی همچنین اذعان میدارد که به همین علت حوزۀ مفهومی زباهنگ‌ها معمولاً ویژگی‌های بارز فرهنگی و قوم شناختی را نشان میدهد، در پژوهش‌های بینازبانی و بینافرهنگی از اهمیت بسیاری برخوردار بوده و ابزار مناسبی برای جستجو در جهان بینی یک فرهنگ به شمار میآید .
بنابراین، با توجه به اهمیت زبان و واژه‌ها و تأثیر آنها در شکلگیری شناخت و در نهایت تغییر رفتار افراد (لیکاف، 1987)، به نظر میرسد آشنایی با واژه‌های ارزشی در زبان فارسی می تواند به ما در شناخت بهتر جامعه، فرهنگ و عوامل مؤثر بر آنها یاری رساند (پیش قدم و کرمانشاهی، 1395). این پژوهش، به مطالعۀ پیکرهای قطعۀ زبانی «مرگ» و عبارات وابسته به آن در فرهنگ و زبان فارسی میپردازد تا از طریق آن، ضمن استخراج کارکردهای گفتمانی این قطعۀ زبانی و عبارات مرتبط با آن در فرهنگ و زبان فارسی، دریچهای رو به باورهای فکری فرهنگ فارسی باز نماید. به این ترتیب، پرسشهایی که در این پژوهش فرادید خویش قرار می دهیم، به قرار زیر است:
چه نوع کارکردهای گفتمانی مختلفی میتوان برای قطعۀ زبانی «مرگ» و عبارات مرتبط با آن در جامعۀ فارسی زبان در نظر گرفت؟
چه نوع زباهنگ‌هایی را میتوان با در نظر گرفتن کارکردهای گفتمانی قطعۀ زبانی «مرگ» و عبارات مرتبط با آن، برای جامعۀ فارسی زبان شناسایی نمود؟ به منظور ارائۀ پاسخ به دو پرسش مطروحه، پس از معرفی مدل‌هایمز (1967) و بخش‌هایهشتگانۀ آن، قطعۀ زبانی «مرگ» و عبارات
هممعنا با آن به تفصیل مورد بررسی قرار خواهدگرفت و در نهایت، از یکی از جنبه‌های فرهنگ فارسی و بخشی از تصورات و باورهای مردمایران پرده برداشته خواهد شد.
پیشینۀ پژوهش
«مرگ» واژهای فارسی است که در فارسی باستان از ریشۀ ضعیف my و با افزودن مصوت a حاصل می‌شود و در فارسی دری به صورت «مرگ» درآمده است (ابوالقاسمی، 1381: 138). واژۀ «مرگ» در لغت به معنای «مردن، فنای حیات، نیست شدن زندگانی، درگذشت، فوت و …» آمده است. مرگ همین خوابی است که هر شب به سراغ شما میآید با این اختلاف که مدتش طولانی است و انسان در این خواب بیدار نمی‌شود، مگر در روز قیامت. به عبارت دیگر، «مرگ» واقعیتی گریزناپذیر در زندگی هر فردی است و تلخترین تجربهای است که به ناچار هر انسانی یا بهتر بگوییم هر موجود زندهای در طول زندگیاش، آن را می آزماید. همچنین «مرگ» نیستی، عدم، فوت و واژه‌هایی از این دست است که در ذهن آدمی همواره دنیای اسرارآمیزی را تداعی میکند که سراسر ناشناخته است و انسان فانی همانند کودکی که از هر ناشناختهای هراس دارد و از نزدیک شدن به آن اجتناب میورزد، از مرگ و نیستی میهراسد، غافل از اینکه «مرگ» نیز مرحلهای از تکامل انسان است که گذر از آن برای رسیدن به خالق یگانه و علو درجات، همانند تولد و ورود به عرصۀ گیتی لازم است (سلیمانی، 1395: 95- 94).
تاکنون آثار پژوهشی مختلفی در ارتباط با مرگ و مفهوم آن به رشته تحریر در آمده است، از جمله: توان، جهانی و حکمتپو(1392)، فروغی و رضایی(1392)، پیروز و محرابی کالی(1394)، ضیاءالدینی دشتخاکی(1395)، پژهان، محمودی و زهرازاده(1395)، کریمی و فهیم کلام(1395) و … . با وجود تحقیقات فراوانی که بر روی مرگ انجام شده است،
نگاهی اجمالی به این آثار نشان میدهد که جملگی آنان جزء آثار ادبی بوده و در زمرۀ مطالعات مردمشناسی فرهنگی به شمار میروند و بررسی مرگ از دیدگاه زبان شناختی تا حد زیادی مغفول مانده است. درواقع، موارد یادشده از جمله جستارهایی هستند که به بررسی مقوله‌های عام اجتماعی مرتبط با مرگ پرداختهاند و جنبه‌هایی از حیات اجتماعی و فرهنگ ملل را روشن ساختهاند. تنها پژوهشی که مرگ را از منظر زبان شناختی مورد بررسی قرار داده است، پژوهش انجام شده توسط آقاگل زاده و پورابراهیم(2013) است که در آن، استعاراتشناختی در حوزۀ مرگ در متون مذهبی مورد بررسی قرار گرفتهاند. بنابراین، مقالۀ پیش رو، باتوجه به رویکرد تخصصی ویژهاش، بررسی کارکردهای گفتمانی مرگ و عبارات وابسته به آندر جامعۀ فارسی زبان با بهرهگیری از الگوی‌هایمز(1967) از دیدگاه جامعهشناسی زبان، بدون سابقه و پیشینهای مشابه است و درواقع، بررسی پیشینۀ تحقیق نشان می‌دهد که در ایران، مطالعات زبان شناختی محدودی پیرامون این قطعۀ زبانی به انجام رسیده است.
مبانی نظری پژوهش
یکی از معروفترین رویکردهای تحلیلی جامعه‌شناسی زبان با نام قومنگاری، مدل پیشنهاد شده توسط‌هایمز(1967)، در پژوهشهای بعدی همچون ساویل ترویک(1982) تکمیل شده است. تاکنون پژوهش‌های متعددی با بهرهگیری از رویکرد چندوجهی‌هایمز(1967) به تحلیل و بررسی واژه‌های زبانی ـ فرهنگی زبان فارسی پرداختهاند (برای مثال، پیش قدم و عطاران، 1392؛ پیشقدم و نوروز کرمانشاهی، 1394؛ پیشقدم و وحیدنیا، 1394؛ پیش قدم، وحیدنیا و فیروزیان پوراصفهانی، 1394؛ پیشقدم، فیروزیان پوراصفهانی و طباطبائی فارانی
(1396)؛ پیشقدم و فیروزیان پوراصفهانی(1396). به این علت که مدل مذکور از این قابلیت برخوردار است که به طور همزمان تمامی عوامل مؤثر بر روابط میان افراد را مدنظر قرار دهد، می تواند تصویری دقیق و جزئی از کارکردهای اجتماعی قطعات زبانی ارائه دهد .
هایمز(1967) عوامل مؤثر بر روابط میان افراد را باعنوانSPEAKING، در 8 دستۀ کلی به قرار زیر بر میشمارد:
موقعیت زمانی و مکانی: براساس زمان، مکان و بافتی که گفتمان در آن شکل میگیرد، به دو دستۀ کلی، الف: عمومی / رسمی و ب: خصوصی / غیررسمی دستهبندی میشود.
شرکتکنندگان: این عامل حاوی اطلاعاتی در ارتباط با جنسیت، سن، ملیت و روابط حاکم میان شرکتکنندگان در یک گفتمان است که اطلاعات مرتبط با روابط قدرت و فاصلۀ میان شرکتکنندگان در یکی از حالات چهارگانۀ زیر در این بخش قابل ارائه میباشند:
الف) همتراز و رسمی( دو معلم در مدرسه)
ب) همتراز و غیررسمی( دو دوست)
ج) نابرابر و رسمی(استاد و دانشجو در دانشگاه)
د) نابرابر و غیررسمی( پدر و فرزند)
هدف: این عامل در شرایط مختلف گفتمانی قابل تغییر بوده و اشاره به هدف خاص نهفته در بیان یک عبارت دارد.
ترتیب گفتمان: این عامل با در نظر داشتن این واقعیت که هر عمل یکی از شرکتکنندگان در گفتمان، زمینه را برای عمل
شرکت‌کنندۀ دیگر فراهم میآورد، حاوی اطلاعاتی در ارتباط با ترتیب عملکرد شرکتکنندگان است (Goffman, 1971).
لحن: این عامل حاوی اطلاعاتی در ارتباط با لحن شرکتکنندگان در موقعیت‌های گفتمانی مختلف است و با تغییر سایر عوامل، ممکن است دچار تغییر شود.
ابزار گفتمان: عامل ابزار گفتمان به شیوۀ انتقال گفتمان اشاره دارد و میتواند به صورت گفتاری یا نوشتاری باشد.
قوانین گفتمان:به طور کلی، قوانین گفتمان بیانگر نظام اعتقادی جامعه بوده و دربردارندۀ رفتارها و مشخصه‌های خاصی هستند که میتوان به یک گفتمان نسبت داد.
نوع گفتمان: شامل انواع مختلف کنش‌های گفتاری، موقعیت‌ها و ساختارهای گفتاری که چارچوب یک گفتمان را شکل میدهند، می‌شود(Bauman, 2000) و انواع گوناگونی از جمله شعر، داستان، افسانه، مکالمه، دعا، لطیفه، نامه، ضربالمثل و غیره را در بر میگیرد.
همانطور که مشاهده شد، هر یک از هشت حرف موجود در کلمۀ اختصاری SPEAKING در تحلیل جامعهشناسی زبان، نشاندهندۀ یکی از عناصر اصلی و ضروری در توصیف درهم تنیدگی زندگی اجتماعی و رویدادهای زبان است. بر این اساس، با توجه به آنچه ذکر آن رفت، میتوان عوامل مذکور را به طور خلاصه در جدول شماره 1 ارائه کرد:
جدول 1. عوامل هشتگانۀ مؤثر بر روابط میان افراد در الگوی‌هایمز(1967)
(برگرفته از قربانپور آرانی، زارعی و عربشاهی، 1396)
روش تحقیق
همچنان که پیشتر گفته شد، در پژوهش حاضر به منظور شفافسازی وجوهی از فرهنگ نهفته در جامعۀ ایرانی، پارهگفتارهای مرتبط با زباهنگ «مرگ» در زبان فارسی مورد کنکاش و واکاوی قرار خواهد گرفت. دلیل نهفته در پس انتخاب این زباهنگ مشخص برای بررسی، نقش کلیدی آن در به تصویر کشیدن فرهنگ حاکم در جامعۀ فارسی زبان، جایگاه ویژۀ پدیدۀ «مرگ» در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی و تأکید زیاد بر لزوم تفکر در مورد آن در آموزه‌های دینی و اسلامی است. داده‌های این پژوهش متشکل از تعداد 673 پارهگفتار طبیعی مرتبط با زباهنگ مرگ در زبان فارسی که حاوی قطعۀ زبانی «مرگ» و عبارات مرتبط با آن نظیر «بمیرم»، «مرده»، «کشتن» و … بودهاند. جمعآوری این دادهها از فروردین ماه 1397 در شهر مشهد آغاز و تا مرداد ماه 1397 به طول انجامید. داده‌ها از میان گفتار گویشوران زن و مرد با سنین مختلف(8 تا 68 سال) و سطح تحصیلات و شرایط اجتماعی متفاوت (پایین، متوسط و بالا) در موقعیت‌های طبیعی جمعآوری گردید. این افراد دارای مشاغل متفاوتی (نظیر خانهدار، محصل، مهندس، دکتر و …) بودند که از «مرگ»، مشتقات و عبارات وابسته به آن در مکالمات روزمرۀ خود استفاده می کردند. تعداد کل شرکتکنندگان این تحقیق 549 نفر بود که نمونه‌هایی از مکالمات این افراد(673 مورد) در مناطق مختلف شهر مشهد و در هر موقعیت ممکن ضبط گردید و سپس بر روی کاغذ پیاده سازی شد. روند جمعآوری داده‌ها تا زمانی که اشباع کامل صورت گرفت، ادامه داشت. اشباع به این معنا است که اطلاعات جدیدی به مجموعۀ داده‌ها اضافه نشود (Yin, 2010: 48). در پایان، پس از حذف موارد تکراری، نمونه‌هایی گویا از کاربرد
«مرگ» و مشتقات آن انتخاب و نتایج به صورت جدول خلاصه شدند.
تجزیه و تحلیل داده‌ها
در بخش حاضر، با بهرهگیری از مدل SPEAKING‌هایمز(1967)، زباهنگ «مرگ» و عبارات وابسته به آن در زبان فارسی مورد کنکاش و واکاوی قرار خواهد گرفت.
موقعیت زمانی و مکانی
بررسی و تدقیق نمونه‌های گردآوری شده، حاکی از کاربرد گستردهتر زباهنگ «مرگ» و عبارات وابسته به آن در موقعیت‌های خصوصی / غیررسمی 78 درصد، در مقایسه با موقعیت‌های عمومی / رسمی 22 درصد است. به بیان دیگر، قطعۀ زبانی مذکور و عبارات وابسته به آن، در موقیت‌های خصوصی و غیررسمی همچون منزل، خیابان، فروشگاه، جمع دوستانه، مهمانی، رستوران، مکالمۀ تلفنی و … از تعدد و گستردگی کاربرد برخوردار بوده که نمونه‌هایی از آن به قرار زیر قابل ارائه میباشند:
شرکت کنندگان
بررسی گفتمان‌های مورد مطالعه در این جستار نشان می‌دهد که شرکتکنندگان در این گفتمان‌ها از حیث روابط قدرت و فاصله، اغلب در حالت همتراز و غیررسمی (62 درصد) قرار داشتند.
هدف
از طریق تحلیل و بررسی داده‌های جمعآوری شده، در مجموع، موارد زیر به عنوان اهداف و کاربردهای گفتمانی قطعۀ زبانی «مرگ» و عبارات وابسته به آن، استخراج و شناسایی گردید. بر این اساس، نقش‌های كاربردشناختی «مرگ» در زبان فارسی به قرار ذیل میباشند:
نفرین: خبر مرگتو بیارن، جوون مرگ بشی، الهی مرگ مرگ بزنی ولی نمیری، مرگ عزیزانت رو ببینی، زنده به گور بشی،

فایل : 32 صفحه

فرمت : Word

38900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط