مقاله کامل روانشناسی جنگ در شاهنامه
مقاله کامل روانشناسی جنگ در شاهنامه
مجله ی شعر پیروی بوستان ادبا دانشگاه شیراز
سال ششم، شماره چهارم، زمستان ۱۳۹۳، پاییز۲۲
روانشناسی جنگ در شاهنامه
چکیده
جنگ و عوامل موثر بر آن، از موضوعات اصلی یک اثر حماسی است و به تبع این موضوع بخش اعظم حماسه ی حکیم فرزانه ی توس را نیز به خود اختصاص داده است. از آن جایی که نیروی انسانی از مهم ترین عوامل تاثیر گزار بر جریان جنگ است، شیوه ی رفتار فرماندهان و سربازان، اساسی ترین نقش را در تعیین جریان جنگ بر عهده دارد و شناسایی و پیش بینی رفتار این افراد مهم ترین عامل در هدایت جریان جنگ است. شناخت روحیات انسانها، تحلیل رفتار و پیش بینی رفتار بعدی آنها که از موضوعات علم روانشناسی است و با آگاهی از این علم میتوان رفتار افراد را برای رسیدن به هدفی خاص زیر نظر در اورد یکی از موضوعات قابل بررسی و پژوهش در شاهنامه است؛ به عبارت دیگر، بررسی و تحلیل روانشناسی افراد نظامی در شاهنامه ما را به دانش روانشناختی این فرزانه ی سترگ رهنمون میشود. نشان این ادعا شخصیتهای واقعی با پروردهی ذهن و اندیشه ی حکیم توس است که میتوانند با به کارگیری اصول و تکنیکهای روان شناختی، به شیوه ای هوشمندانه و مدبرانه، هم رفتار نیروهای خود را تحت کنترل در آورند و هم با تخریب روحیه ی افراد دشمن، مقدمات شکست آنها را فراهم سازند. هدف پژوهش حاضر، شناسایی و تحلیل این تکنیکها و نحوه ی به کار گیری آنها به وسیله ی نیروهای جنگی در شاهنامه ی فردوسی است.
واژههای کلیدی:جنگ، روانشناسی، شاهنامه فردوسی
۱. مقدمة
اسطورهها بازماندگان تاریخ تمدن بشری هستند که سینه به سینه از گذشتگان به ما رسیده اند و در معنی خاص، شرح و روایت کارهای سترگ یا وصف اشخاصی است که واقعا وجود داشته اند و یا واقعی بودنشان مورد تصديق است؛ اما تخیل مردم، آنها را دگرگون و کرمژ کرده و سنت دراز تفسی بدانها شاخ و برگ بسیار داده است». (الیاده،: 18؛1368)
با توجه به این که بزرگ ترین ویژگی اسطوره، انعطاف پذیری و قابلیت انطباق آن با شرایط جدید است، «پژوهشگر باید بتواند مایههای اصلی واقعه را شناسایی کند، برون و درون واقعه را از هم تمییز دهد؛ به عبارتی، اگر ساخت را در یک واقعه مثل استخوان بندی انسان تلقی کنیم، ساخت آن چیزی است که قوام و قرار آدمی به آن است؛ والا تودهای گوشت بی شكل بر هم میریزد.» (مهاجرانی، ۱۳۸۲: ۳۲)
جنگ از جمله پدیدههای اجتماعی است که در طول تمام تمدنهای بشری همراه و همزاد زندگی انسانها بوده است و بی شک نیروی انسانی به عنوان اصلی ترین عامل مؤثر در تمام جنگها به ایفای نقش خویش پرداخته است. نیروی انسانی در جنگ، عبارت است از تمام افرادی که در جنگ حضور دارند و بر روند و جریان جنگ، تأثیر گذار هستند؛ بنابر این تعریف، فرماندهان و کلیه ی افراد لشکری، اعم از نیروهای امنیت اطلاعات، نیروهای پشتیبانی و … در این دایرهی تعریف قرار میگیرند.
فرمانده، به عنوان گرداننده ی اصلی جنگ، نقش بسیار مؤثری در تعیین سرنوشت جریان جنگ دارد؛ مطالعه ی جنگهای ملتهای پیشین نشان میدهد که چه بسیار جنگهایی که محکوم به شکست بوده است؛ اما رفتار هوشمندانه و مدبرانه ی فرماندهان، نتيجهی جنگ را به نفع نیروهای خویش رقم زده است و چه بسیار ارتشهایی که تمام امکانات لازم برای
موفقیت در اختیار آنان بوده است؛ اما بر اثر نالایقی فرماندهان، شکستی غیر قابل جبران را متحمل شده اند.
آنچه فرماندهان جنگی را در دست یابی به اهداف جنگ یاری میرساند، شناخت انسانها و توجه به روحیه ی آنهاست. فرمانده با استفاده از این علم، میتواند هم رفتار نیروهای خویش را تحت کنترل در آورد و با کنشهای روان شناسانه ی خویش، تمام توان آنها را در جهت پیروزی در جنگ به کار گیرد و هم جبهه دشمن را با تسلط روان شناسانه ی خویش مختل کند و با ویران کردن پایههای بنیادی روح افراد دشمن دست به تخریبی جبران ناپذیر در جبهه ی آنان بزند.
شاهنامه فردوسی یک اثر حماسی است، جنگ در آن از اصلی ترین کردارهاست و انسان در آن خداوند قدرت است و یزدان پشت و پناه این انسان قدرتمند است. جنگهای شاهنامه دربردارنده ی بزرگترین درسهای عزت و شرافت است؛ نام نیک، سربلندي، بهشت جویی، نفی نمودن پدی و بیداد، دفاع از ناموس و وطن، مرگ با عزت در برابر زندگی با خفت و با عناوین درسهای شاه نامه اند.» (موسوی، ۱۳۸۷: ۱۷) فرماندهان جنگهای شاهنامه، برای دست یابی به پیروزی، به رفتارها و کنشهایی دست یازیده اند که از نظر علم روان شناسی قابل بحث و بررسی است. روشن ترین اشاره به روحیه، در جمله معروف گزنفون نشان داده شده است. من مطمئنم که شما میدانید که تعداد نفرات و قدرت، باعث پیروزی در جنگ نمی شود؛ بلکه هر ارتشی که با نیروی روحی قوی تر به میدان نبرد وارد شود، معمولا دشمنانش قادر نخواهند بود که در مقابل آن ایستادگی کنند.» (ریچاردسون، ۱۳۶۹: ۴)
بررسی رفتارهای روان شناسانهی فرماندهان در جنگهای شاهنامه، نشان دهنده ی تسلط ستایش برانگیز حکیم فرزانه ی طوس، بر علوم نظامی است
فرماندهی نظامی عبارت است از فن تأثیر روی مردان و رهنمون ساختن آنها به سوی هدفی مشخص، با روشی که اطاعت و اعتماد و وفاداری و همکاری آنان را تضمین کند؛ همه ی این موارد برای کسب پیروزی در جنگ و تحقق یافتن هدف، لازم است.» (رضوان، ۱۳۷۵: ۸۵-۸۶) فرماندهان جنگهای شاهنامه برای دست یابی به این هدف، به انجام رفتارهای روان شناسانه ای پرداخته اند که در ادامه به آنها اشاره میکنیم.
۲. پیشینه ی تحقیق
بزرگان و اندیشمندان اهل قلم، دربارهی فردوسی و شاهنامه، مقالات و کتب ارزشمندی به رشته ی تحریر درآورده اند؛ اما درباره ی روان شناسی جنگ در شاهنامه فردوسی تقريبا اثر کاملی در دست نیست. تنها منبع اختصاصی با عنوان روان شناسی جنگ در شاهنامه فردوسی از آقایهادی ظهیری راد است که به جنگ رستم و شغاد پرداخته است. از جمله تحقیقات نزدیک به این موضوع، میتوان به این موارد اشاره کرد «بررسی ساختار تقابل رستم و اسفندیار در شاهنامه بر اساس نظریه تقابل لوی استروس» حسینی و محمدزاده، ۱۳۸۵)، «ارتباط جنگ و آنارشی، نقد دو وجهی آنارشی سلسله مراتب بر مبنای شاهنامه » (قوام و فاطمی نژاد، ۱۳۸۸) و انوای رزم در شاهنامه» (صادقیان، حسن زاده، ۱۳۸۷)
٢. استفاده از عامل انگیزش
برانگیختن افراد لشکری برای دست یازیدن به رفتارهایی که اهداف جنگ را به سوی پیروزی هدایت میکند، از طریق عامل انگیزشی امکان پذیر است. عوامل انگیزشی که انسان را به سوی رفتارهای خواسته شده سوق دهند یا از ارتکاب رفتارهای نامطلوب بازدارند، به ۲ دسته تقسیم میشوند:
۲. ۱. عوامل انگیزش بیرونی
مطالعه ی انگیزش بیرونی، سه مفهوم مشوقها، تقویت کنندهها و تنبیهها را در بر میگیرد:
2 .1 .1 مشوقها
مشوق، موضوعی محیطی است که فرد را برای پرداختن یا نپرداختن به یک زنجیره رفتار، جذب یا دفع میکند.» (ریو، ۱۳۸۰: ۱۰۷) به عبارت ساده تر، آن چه از طریق محيط (پاداش یا تنبیه) باعث میشود که انسان به سوی رفتارهای خاصی سوق داده شود یا از پرداختن به کنشهای دیگری باز داشته شود، همان مشوقها هستند. مشوقها قبل از بروز رفتارها مورد استفاده قرار میگیرند و در واقع، هدایتگر رفتارها هستند.
فرماندهان جنگهای شاهنامه (لفظ فرمانده شامل شاهان شاهنامه نیز میشود؛ زیرا آنان چه مستقیم در جنگ حضور داشته اند، چه حضور نداشته اند، جریان جنگ را هدایت میکرده اند. با استفاده از انگیزشها، توانسته اند رفتارهای افراد لشکر خویش را تحت کنترل در آورند. در اینجا ما مشوقها را به دو گروه مشوقهای برانگیزنده و مشوقهای بازدارنده، تقسیم میکنیم. مشوقهای برانگیزنده همان پاداشها هستند و مشوقهای بازدارنده، شامل انواع تنبیه میشوند:
2 .1 .1 .1استفاده از مشوقهای برانگیزنده
در شاهنامه ی فردوسی، مشوقهای برانگیزنده به صورت دادن وعدهی فرمانروایی بر بخشهایی از کشور، انتخاب فرد تلاشگر به عنوان داماد شاه و … نمود پیدا میکند.
الف) وعده ی دامادی
گشتاسب به لشکریانش وعده داد در صورتی که کسی بتواند کین کشته شدن زریر را از سپاه توران پستاند، او را به دامادی خویش بپذیرد:
به لشکر بگفتا کدام است شیر که باز آورد کین فرخ زریر
که پیش افكند باره بر کین اوی که باز آورد باره وزین اوی
پذیرفتم اندر خدای جهان پذیرفتن راستان و مهان
که هرکز میانه نهد پیش پای مر او را دهم دخترم را همای
(فردوسی، ۱۳۸۵، ج ۶، ۱۰۷-۱۰۸)
این بخش از جنگهای شاهنامه، از دیدگاه روان شناسی تحلیل شخصیت که نظریه پرداز مشهور آن، کارل گوستاو یونگ است، نیز قابل بحث و بررسی است.
از نظر یونگ، در ناخودآگاه جمعی انسانها، صورتهای مثالی و الگوهای کهن ثابت و مشترکی وجود دارد که شکل گیری نشانهها و نمادهای بسیاری را در اساطیر و مذاهب و آثار ادبی و هنری موجب شده است؛ زن یکی از این کهن الگوها است.
يونگ شخصیت را واحدی متشکل از سیستم روانی میداند که با وجود جدایی از هم، تأثیر متقابلی نسبت به هم دارند. از نظر وی، من با خود آگاه، ناخودآگاه فردی، ناخودآگاه جمعی، پرسونا، آنیما، آنیموس و سایه، بخشهای این سیستم را تشکیل میدهند؛ وی سایه را جزو ناخود آگاه و پرسونا را در خود آگاه فرد جای میدهد.
از نظر وی، ناخودآگاه فقط مربوط به تجربههای آزمودهی هر فرد نمی شود، بلکه لایههای ژرف تری از روان انسان را شامل میشود که بین همه ی افراد بشر مشترک است. وی نمادها را شکل آشکار کهن الگوهای پنهان و رؤیای عمیق میدانند و معتقد است، آفرینشهای هنری و ادبی، زمینه ی بازیابی و تجلی آنها هستند؛ همچنین وی به این نتیجه دست یافت که ناخودآگاه جمعی انسانها دربردارنده ی مفاهیم بسیار مهم و مشترکی است که در صورت عدم هوشیاری، در
خواب و اسطوره، به مرحله ی ظهور در میآید؛ بنابراین اسطورهها بیانگر کهن الگوها هستند و با رویاهای انسان ارتباط پیدا میکنند. یکی از این کهن الگوها آنیما (عنصر مادینه)، تجسم تمام گرایشهای روانی زنانه در روح مرد است که میتواند جنبه ی مخرب و منفی یا سازنده و مثبت داشته باشد؛ به همین دلیل است که تمام نمادهای زنانه در دو نقش متضاد و با خویش کاریهای کاملا متعارض در اسطوره ظاهر شده است. رد پای این کهن الگو( آنیمای زن) به عنوان نیرویی پیش برنده در جهت رسیدن به پیروزی در داستانهای مختلفی از جنگهای شاهنامه دیده میشود.
در داستان نبرد ایرانیان با ارجاسب تورانی، دلاوری و جنگاوری زریر، مانع رویارویی نیروهای نورانی با این پهلوان ایرانی است؛ این موضوع، ارجاسب اهریمنی را به چاره اندیشی وا میدارد؛ ارجاسب مردان نامجوی سپاه خود را با دادن وعده ی دامادی خویش میفریبد و آنها را به مبارزه با زریر بر میانگیزد:
هر آن کز میان باره انگیزد بگرداندش پشت و بگریزند
من او را دهم دختر خویش را سپارم بدو لشکر خویش را …
پیامد پس آن بیدر فش سترگ پلید و بد و جادو و پیر گرگ
(کزازی، ۱۳۸۴، ج ۶: ۶۸-۶۹)
در این ماجرا، عنصر زنانه حتی بدون حضور یک زن با نقش فریبندگی و مرگ ظاهر میشود و موجب مرگ زریر میشود.» (موسوی، کاظم، اشرف خسروی (۱۳۸۷)، «آنیما و راز خواهران همراه در شاهنامه» پژوهش زنان، دوره ۶، شماره ی 3)
ب) وعده فرمانروایی
افراسیاب به پیلسم چنین وعده داد:
اگر پیلتن را به چنگ آوری زمانه بر آساید از داوری
به توران تباشد چو تو کس به جاه به تخت و به مهر و به تیغ و کلاه
به گردان سپهر اندر آری سرم سپارم به تو دختر و افسرم
از ایران و توران دو بهر آن توست همه گوهر و گنج و شهر آن توست
(فردوسی، ۱۳۶۸، ج ۲: ۳۹۵)
بهترین نمونه ی ایجاد انگیزه و استفاده از مشوق برانگیزنده، مربوط به جنگ کیخسرو با افراسیاب است. کیخسرو برای بدست آوردن سریلاشمان، تاج تژاو، سر تژاو و گشودن مانع راه کاسه رود، جوایزی را تعیین کرد که گیو و بیژن پذیرفتند و با گرفتن جوایزی که کیخسرو تعیین کرده بود، خواستهای وی را بر آوردند. (فردوسی، ۱۳۸۵، ج ۴: ۱۹-۲۲)
بررسی همین مورد کافی است که نظر پروفسور آرتور کریستنسن را مبنی بر این که فرمانده باید نسبت به افراد زیر دست خود معرفت کامل و شناخت کافی داشته باشد تصديق کنیم. (کریستنسن، ۱۳۷۹: ۹۳)
2. 1. 1. 2استفاده از عوامل بازدارنده
گاهی استفاده از عوامل بازدارنده به منظور بازداشتن افراد از ارتکاب رفتارهای مخالف با صلاح و قانون جنگ انجام میگرفت. بارزترین نمونه ی این عوامل تهدید سربازان و افراد زیر دست از سوی فرماندهان جنگی است.
پیران در جنگ با کیخسرو، سزای سرپیچی از فرمانهایش را این گونه بیان کرد:
اگر سر همه سوی خنجر بریم یه روزی بزادیم و روزی مریم
وگرنه سرانشان برآرم به دار دو رویه بود گردش روزگار
اگر سر بپیچد کس از گفت من بفرمايش سر بریدن ز تن
(فردوسی، ۱۳۸۵، ج ۵: ۱۸۵)
و اردشیر بابکان کسانی را که به دشمن پشت کنند، اینچنین تهدید کرد:
به دشمن هر آنکس که بنمود پشت شود زآن سپس روزگارش درشت
اگر دخمه باشد به چنگال اوی و گر بند ساید ب رویال اوی
از دیوان دگر نام او ک رده پاک خورش خاک و رفتنش بر تیره خاک
(همان، ج ۷: ۱۷۶)
الف) تنبیه
از دید روان شناسان تنبیه عبارت است از فرایندی که در طی آن، رفتار نامطلوب فرد با دریافت محرک آزارنده، کاهش مییابد یا ضعیف میشود. (سیف، ۱۳۶۸: ۲۴۷)
در جنگهای شاهنامه فردوسی، آنچه به عنوان تنبیه مطرح میشود، اغلب از نوع تنبیه جانشینی است؛ به عبارت دیگر، آن نوع تنبیه به کار رفته فقط در حکم ایجاد عبرت آموزی برای دیگران به کار میرود؛ در غیر این صورت، شخص تنبیه شده به چنان سرنوشتی دچار میشد که فرصتی برای تغییر رفتار با کاهش و تضعیف رفتار نامطلوب نمی یافت. بهرام جزای سربازی را که از جنگ گریخته است، چنین تعیین میکند:
نگه کرد بهرام زان قلبگاه گریزان سپه دید پیش سپاه
بیامد به نیزه سه تن را از زین نگونسار کرد و بزد بر زمین
همی گفت زین سان بود کارزار همین بود رسم و همین بود کار
(فردوسی، ۱۳۸۵، ج۸،۳۶۵)
ب) جریمه کردن
جریمه کردن عبارت است از گرفتن بخشی از تقویت کنندههایی که فرد خاطی از قبل، آنها را در اختیار داشته، به خاطر رفتار نامطلوبی که به آن دست یازیده است. (سیف، ۲۱۷ :۱۳۶۸ )
داشتن مقام سپهسالاری و فرماندهی جنگ، یکی از خواستهای مطلوب افراد الشکری است. وقتی شاه یا فرمانده کلی، شخص خاطی را از این مقام عزل میکند، در واقع فرد خاطی نوعی تقویت کنندهی مثبت (مقام) را از دست داده و به زبان روان شناسان، جریمه شده است. کیکاوس پس از سر باز زدن سیاوش از جنگ با افراسیاب، فرماندهی لشکر سیاوش را به طوس سپرد.
تو شو کین و آویختن را بساز ازین در سخنها مگردان دراز
وگر مهرداری بران اهرمن نخواهی که خواندت پیمان شکن
سپه طوس رد را ده و بازگرد نه ای مرد پرخاش روز نبرد
(فردوسی، ۱۳۸۵، ج ۳: ۶۵)
از سویی دیگر، از دید روانشناسی شخصیت، کاووس را میتوان نماینده ی فراخود دانست. از نظر فرويد « فراخود» (سومین ساختار شخصیت) – دو ساختار شخصیتی دیگر «خود» و «نهاده است – احکام و عقاید قدرتمندی است که عمدتا ناهوشیار است. هدف اصلی فراخود جلوگیری از کسانی است که با معیارهای اجتماعی در تضادند. (موسوی، صفری و ظاهری، ۱۳۹۲: ۱۵۱ – ۱۷۶)
فایل : 29 صفحه
فرمت : Word
- کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.