مقاله کامل تعديل كنندههاي رابطه بين آموزش مادر و تماشاي تلويزيون توسط بچهها
مقاله کامل تعديل كنندههاي رابطه بين آموزش مادر و تماشاي تلويزيون توسط بچهها
دانشگاه تهران
دانشكده علوم اجتماعي
موضوع :
تعديل كنندههاي رابطه بين آموزش مادر و تماشاي تلويزيون توسط بچهها
نام استاد : دكتر حميد عبدالهيان
نام درس: روش تحقيق
نام دانشجو : متين فرشاد
تيرماه 86
مقدمه
ساعات زياد تماشاي تلويزيون توسط بچهها با دامنه اثرات بهداشتي و اجتماعي منفي مثل رفتار پرخاشگرانه، موفقيت كم در مدرسه، مشكلات اجتماعي، بهداشت فردي ضعيف، مصرف نوشيدني و تنقلات پر انرژي، مصرف پايين ميوه، فقدان شركت در فعاليتهاي بدني سازمان يافته و چاقي رابطه دارد. در تلاش براي كاهش چنين اثرات منفي، پيشنهاد شده كه والدين بايد ميزان زمان تماشاي تلويزيون كودكان را محدود كنند. اما در اين توصيهها، براي مثال سطح آموزش توسط مادر ارتباط معكوس با تماشاي تلويزيون كودك دارد.
همچنين به نظر ميرسد آموزش توسط مادر با جنبههاي خاص محيط تلويزيون خانواده در رابطه است. مدل اكولوژيك اجتماعي كه توسط ديوسيون و بريچ ارائه شده، يك قالب مفيد براي تحقيق اثرات روي رفتارهاي مرتبط با بهداشت، مثل تماشاي تلويزيون فراهم ميكند. بنابراين مدل، محيط تلويزيوني خانواده، ميتواند هم محيط فيزيكي و هم محيط اجتماعي را در خانه دربر بگيرد (تعداد و محل تلويزيونها : فيزيكي، قواعد و تجارب مرتبط با تماشاي تلويزيون : اجتماعي). آموزش مادر ارتباط معكوس دارد با كودكي كه در اتاق خوابش داراي تلويزيون است و همچنين در ارتباط مثبت با توجه والدين در مورد
ميزان زمان تماشاي تلويزيون توسط كودك خواهد بود. به علاوه، جنبههاي محيط تلويزيوني خانواده، مثل تعداد خانوادههايي كه با هم تلويزيون ميبينند، تماشاي تلويزيون حين صرف غذا، عادتهاي تلويزيون ديدن والدين و داشتن تلويزيون در اتاق خواب كودك نيز با زمان تماشاي تلويزيون توسط كودك در رابطه است.
اين تحقيق با هدف توسعه در كي بيشتر از رابطه بين آموزش مادر، محيط تلويزيوني خانواده و زمان تلويزيون ديدن كودكان ميباشد. به ويژه جنبههاي محيط تلويزيوني خانواده كه ميتواند رابطه بين آموزش مادر و زمان تماشاي تلويزيون كودك را تعديل كند. با توسعه دركي از تعديل كنندههاي بالقوه، ما بهتر قادر به متناسب كردن مداخله هدفمند مادران با سطوح آموزش كمتر هستيم كه هدف آنها كاهش تماشاي تلويزيون و تبعات مربوط به آن ميباشد.
روش
نمونه
اين نمونه متشكل از 1484 خانواده در تحقيق بهداشت، خوراك و بازي است كه از سال 2002 تا 2003 انجام شد. اين تحقيق از يك تكنيك نمونه گيري تصادفي طبقه بندي شده براي انتخاب مدارس و شركت در تحقيق استفاده كرد. همه مدارس ابتدايي دولتي و كاتوليك در حومة ملبورن، استراليا، با ثبت نامي فراتر از 200 دانش آموز به دو حالت اجتماعي اقتصادي كيفي (SES) با كمك اداره شاخصهاي اجتماعي اقتصادي آماري استراليا طبقه بندي شدند. به منظور اطمينان از ارائه از يك گسترش گروههاي SES، مدارس به سه دسته بالاترين، متوسط و پايين ترين (پنج قسمت) در نمونه گيري تقسيم شدند (مدارس در بخش دوم و چهارم از پنج قسمت مستثني شدند). 13 مدرسه از هر يك از اين سه دستة پنج تايي، شامل گروههاي پنج تايي بودند كه به صورت تصادفي متناسب با اندازه دانش آموزان مدرسه 24 مدرسه (9 بالا، 7 متوسط و 8 پايين در مدارس ناحيه SES) با شركت كردن در آزمايش موافقت كردند. همه خانوادههاي بچههاي كلاس اول و خانوادههاي بچههاي كلاس 5 و 6 (ميانگين سني 11 سال) در 17 تا از 24 مدرسه به مشاركت دعوت شدند. (تحقيق 2 در ابتدا تحقيقي از سن ورود به مدرسه بود. خوشبختانه، در سالهاي 5 و 6،
بچهها در جمع آوري دادههاي سال 2003 بودند. 17 مدرسه كه از آنها كودكان با سن بالاتر در برگرفته ميشوند توزيع يكنواختي در گروههاي SES، بالا، متوسط و پايين داشتند)
اين تحقيق تأييد قوميتها را از كميت قوميتهاي بشري دانشگاه Deakin، وزارت آموزش و پرورش و اداره آموزش كاتوليك بدست آورد. تحت راهنماييهاي قوميتي موجود، جستجوي رضايت كتبي والدين براي مشاركت كودكان لازم بود و اطلاعاتي از كساني كه جوابي نداده بودند ارزيابي شد. رضايت نامههاي كتبي والدين براي 1562 كودك دريافت شد (%24 پاسخ دهندگان). هيچ تحرك اجتماعي اقتصادي در سطح ناحيه در ميزان پاسخها يافت نشد (%41 پاسخها در بالا، %39 در متوسط و %48 در پايين در مدارس ناحيه SES). بنابر استقلال ناكامل و دادههاي متغير وابسته، 78 كودك از تحليلهاي اين مقاله مستثني شوند.
معيارها
همه دادهها براي پرسش نامههايي كه در منزل پر شده بود، فراهم شد. پاسخ دهندهها اطلاعاتي به مورد خودشان فراهم كردند كه در آن
سطح بالاترين شريكانشان در مدرسه فراهم آمد. شش گزينه پاسخ در سه سطح آموزشي جا گرفت: دبستان و پيش دبستاني، مدرسه راهنمايي و دبيرستان و پس از دبيرستان. بر اساس جنسيت گزارش شده، پاسخ دهنده و آموزش مادر بدست آمد.
پاسخ دهندهها زماني را كه كودكانشان صرف تماشاي تلويزيون ميكنند در روزهاي كاري و آخر هفته از 5 تا 6 ساعت گزارش كردند. برآوردهاي مدرسه – روز در 5 ضرب شد و برآوردهاي آخر هفته در 2 ضرب شده و كل آنها جمع شد و به 7 تقسيم شد تا زمان ميانگين تماشاي تلويزيون بدست آيد (دقيقه به روز) كه انحراف نسبتاً مثبتي داشت (انحراف : 93%). همبستگيهاي درون كلاسي (ICC) و درصد توافق براي دستيابي به اعتماد پذيري آزمون – باز آزمون استفاده شد. براي متغيرهاي وابسته، ICC بالاي 75% به عنوان شاخص براي اعتماد عالي در نظر گرفته شد. ICC بين 4/0 و 75/0 اعتماد پذيري متوسط تا خوب در نظر گرفته شد و ICC زير 4/0 اعتماد پذيري ضعيف لحاظ شد.
براي متغيرهاي مستقل، مقادير درصد توافق بالاي %66 متوسط در نظر گرفته شد ICC نشان داد كه اين معيار در مديريت تكرارها قابل اعتماد است.
(78/0 = ICC، بازه اطمينان %95 ، 84/0 -69/0 = [CL]، P<0/001) پاسخ دهندهها به 11 قسمت پاسخ دادند (با ارزيابي 21 متعال كننده) كه اطلاعاتي از محيط تماشاي تلويزيون خانواده را فراهم ميكرد. اين بخشها بر اساس يك قالب اكولوژيك اجتماعي توسعه يافت تا با عواملي چون تجارب تماشاي تلويزيوني خانواده، قوانين تلويزيوني خانواده، مدلسازي والدين، تقسيم وظايف و دسترسي به پيگرد ثابت در خانه هماهنگ شدند. دو بخش مثل هم در مدرسه ميزان توجه پاسخ دهندهها به تماشاي تلويزيون و ميزان زماني كه صرف تماشاي تلويزيون ميكنند، پرسيده شد (اصلاً، يك ذره، كمي، خيلي). با سطح آموزش، بنا به جنسيت پاسخ دهنده، سطح مادرانة دقت در تماشاي تلويزيون كودك بدست آمد. 20 قسمت ديگر در جدول 1 آمده است برخي از اين بخشها توسعه يافتند و اعتماد پذيري به عنوان بخشي از تحقيق قبلي بررسي شد و براي كاربرد در اين تحقيق اصلاح شد. هر 22 بخش تحت آزمايش اعتماد پذيري آزمون – بازآزمون قرار گرفتند.
بنابر زمان مورد نياز براي تكميل كل پرسش نامه، پرسش نامه اوليه در بازآزمون به دو بخش تقسيم شده و زير نمونههاي مجزا از نمونه اصلي بدست آمد و درخواست شد تا نيمي از تحقيق دو هفتهاي بعد از تكميل پرسشنامه اوليه (كامل) تكميل شود. يك زير نمونه از 137 والدين نيمه اول پرسشنامه اوليه را در زمان ثانويه تكميل كردند و يك زير نمونه تصادفي از 39 والدين نيمه دوم پرسشنامه اوليه را در زمان ثانويه تكميل كردند.
جدول 1 : مواردي كه براي ارزيابي محيط تلويزيوني خانوادگي به كار ميروند (ميانجيهاي بالقوه)
a : تمام موارد مربوط به تكرار رفتار پرسيده شده از پرسش شوندگان مربوط به چند ماه قبل بود.
b : ارتباط درون طبقه بندي
بررسي :
مشخص شده است كه جنسيت فرزندان هيچ ارتباطي به تماشاي تلويزيون ندارد، در حاليكه به نظر ميرسد فرزندان بزرگتر پيش از كوچكترها تلويزيون تماشا ميكنند. اين روابط در نمونه اخير مشاهده شد ( نمونههاي مستقل t براي جنسيت بررسي ميشوند، 37/0 = p و براي گروه سني 001/0 p<) از اين رو، اطلاعات براي نمونه به صورت كامل و جداگانه براي كوچكتر تا (زير 5 سال) و بزرگتر تا (5 تا 6 سال) بررسي ميشوند. براي به حساب آمدن، براي نمونه گيري گروهي، تمام بررسيها شامل مدارسي است به عنوان واحد گروهي تا برآورد واريانس مقاوم ارايه شده كه براي ارتباط بين گروهي سازگاري يافته است.
در اين بررسي ديدگاه باسون و كني براي آزمايش ميانجي گري به كار رفته است. بررسي با بازگشت به عقب به صورت سازماندهي و
خطي خاصي به كار رفتهاند تا به آنچه دست يابند كه متغيرهاي ميانجي گر بالقوه داراي دو شرط اوليه براي ميانجي گري باشند : 1) متغير مستقل (آموزش مادري) مرتبط با ميانجي بالقوه است 2) ميانجي بالقوه مرتبط با متغير وابسته است (تماشاي تلويزيون به وسيله فرزندان). براي اين معيارهاي اوليه، سطح اهميت كلي 10/0 P) و عوامل افزايش واريانس (10[VIF]) براي ميانجيهاي بالقوه برآورد شدند. در نهايت، بررسي بازگشتي چند متغيري صورت گرفت كه شامل آموزش مادري و تمام ميانجيهاي بالقوه بود. كاهش در ميزان ضريب بازگشت به عنوان شاخص بزرگي ميانجي گري به كار رفت، و R2 براي مشخص ساختن نسبت واريانس در تماشاي تلويزيون بوسيله فرزندان كه براي هر نمونه محاسبه شد، به كار رفت. تمام بررسيها در سال 2006 صورت گرفتند.
فایل : 26 صفحه
فرمت : Word
- کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.