مقاله در مورد الهام و برداشت از مفاهيم بنيادي معماري ايران

مقاله در مورد الهام و برداشت از مفاهيم بنيادي معماري ايران

الهام و برداشت از مفاهيم بنيادي معماري ايران
مقدمه
ايران در مرز ميانه گرايش هاي شديد مذهبي و باورهاي تاريخي و فرهنگي و آييني از يك سوء و مختصات نظم پذيري وبريدن از هستي شناسي به شيوه كهن و روي آوري به معرفت شناسي ( epistemology) از طريق عقل محوري خود بنيان ابزار ساز جهان مدرن از سويي ديگر ؛قرار گرفته است كه در آن حتي بازگشت مجدد به اسطورها و مناسك آييني از ديدگاه عقلي و كاربردي صورت مي گيرد و از ابعاد ايماني و اعتقادي تهي است .
اينك جهان غير غربي به علت فاصله شديد از توليدات فكري و مادي جهان غرب ؛ و در عين حال وابستگي گريز ناپذير به آنها ؛ چاره اي ندارد جز يافتن راه حلي كه بتواند به صورتي فراگير ؛ تمامي جنبه هاي دخيل در آنچه را خواسته يا ناخواسته معروض سيطره آن قرار گرفته است ؛ در بر گيرد تا بدين طريق امكان ارتباط با جهان خارج از خود را داشته باشد.از طرف ديگر جهان غرب نيز در خلا معنايي حاضر ؛ گريزي جز شناخت فرهنگ هاي ديگر گشورهاي جهاني ارتباط با آنها به منظور ادامه حيات حود نمي يابد.
بر اين مبنا به نظر مي رسد كه راه حل منطقي اين باشد كه در عين توجه به درد فرهنگ عرفاني و ديني و ابلاغ پيام آن در صورتهاي هماهنگ با ديدگاههاي امروز و تكنيكها و دستاوردهاي جديد شكلي ويژه از تلفيق مؤ لفه هاي پديد آورنده عرضه گردد به گونه اي كه صورت زيباي برآمده از عناصر زماني ؛ ظرفيت پذيرش معناي ژرف و گسترده بي زمان را در خود بيابد.
در شكل‏گيري معماري ايران،نظر،جهان‏بيني و تفكر ارتباط بسيار نزديك با فضا داشته است. اين امر ممكن است در مرحله اول جستجوگر حل مسائل جوي و اقليمي بوده باشد ولي
در مراحل تكميلي،ذهنيتي مشهود است كه در آن كليه تحولات عقلاني و تخيلات معنوي نفوذ كرده‏اند.همان‏گونه كه پيوند نگاه به دنيا و زندگي در جوشش مكان‏ها و فضاها در تمامي ساختمان‏هاي معماري سنتي به چشم مي‏خورد.
در اين تحليل ويژگي‏هايي قابل استخراج است كه تقريباً خاص اين مملكت است و طبيعتاً از آنجا كه بستر ارزش اصلي آن اسلام بوده است اين ويژگي‏هاي كالبدي و فضايي معماري درديگر كشورهاي اسلامي نيز قابل مشاهده است.
در انتهاي اين تحليل و استخراج ويژگي‏ها،شايد مفيد باشد كه مسير شكل‏دهي فضا را با ديگر معماري‏هاي جهان مقايسه نمود و حضور فرهنگ را در اين پيوند جست.در ضمن كاملاً روشن است كه معماري هميشه آينه انسان و آرزوهايش بوده است و در شكل‏گيري معماري‏هاي جهان بدون شك ارزش‏هاي فناناپذير و جاويدان حضور دارند كه فصل مشترك آن موجوديت انسان در زمين و جهان‏بيني اوست.
در مطالعه معماري ايراني و استخراج مفاهيم،مباني و ويژگي‏هاي آن كاملاً روشن است كه اساس و شالوده اصلي آن در فلسفه وجودي اين سرزمين بوده است و در نتيجه،مطالعه آن بدون عميق شدن در مسائل اجتماعي ،فرهنگي،ديني و ادبي ناممكن است و روش تطبيقي رفت و برگشتي بين قالب (صورت) وفلسفه اجتناب‏ناپذير مي‏باشد. دشواري اين تحليل از همين جا آغاز مي‏شود. چرا كه كالبد هميشه قابل نقد علمي است،به ويژه هنگامي كه اين نقددرارتباط با محيط فيزيكي و جغرافيايي صورت مي‏گيرد.مطلب پيچيده‏تر،راز فضاي فرهنگي است كه بدون سفر عاشقانه در ژرفاي انتزاعي و معنوي آن به دست نمي‏آيد. تمام معماري‏هاي برجسته جهان رازي دارند كه فقط با چشم دل مي‏توان به آن راه يافت. در ايران اين نگرش عاطفي هنگامي حاصل مي‏شود كه تعادل و پيوندهاي
محيطي و معنوي انسان با استحكام و تعادلي مطلوب برپا شده باشد.
در اين راستا به مواردي اشاره مي‏كنيم:
1.درون‏گرايي
درون‏گرايي مفهومي است كه به صورت يك اصل در معماري ايران وجود داشته وبا حضوري آشكار،به‏صورت‏هاي متنوع،قابل درك و مشاهده است.
ويژگي معماري غيرقابل انكار آثار و ابنيه‏اي مانند خانه،مسجد،مدرسه،كاروانسرا،حمام و غيره مربوط به خصوصيت درون‏گرايانه آن است كه ريشه‏اي عميق در مباني و اصول اجتماعي-فلسفي اين سرزمين دارد.
با يك ارزيابي ساده مي‏توان دريافت كه در فرهنگ اين نوع معماري،ارزش واقعي به جوهر و هسته باطني آن داده شده است و پوسته ظاهري،صرفاً پوششي مجازي است كه از حقيقتي محافظت مي‏كند و غناي دروني و سربسته آن تعيين‏كننده جوهر و هستي راستين بنا است و قابل قياس با وجوهات و فضاي بيروني نيست.
درون‏گرايي در جستجوي حفظ حريم محيطي است كه در آن شرايط كالبدي با پشتوانة تفكر ،تعمق و عبادت به منظور رسيدن به اصل خويش و يافتن طمأنينه خاطر و آرامش اصيل در درون ،به نظمي موزون و متعالي رسيده است.
به طور اعم وبر اساس تفكر شرقي و در سرزمين‏هاي اسلامي،جوهر فضا در باطن است و حيات دروني،به وجود آورنده اساس فضا است.
امر نوجه به مسائل دروني بر اساس فرهنگ،نوع زندگي،آداب و رسوم و جهان‏بيني شكل گرفته است كه همراه با مسائل محيطي،جغرافيايي و اقليمي معناي نهايي خود را به دست
آورده است. معنايي كه از فطرت خود انسان نشأت گرفته است.
2.مركزيت
ويژگي موازي با مسأله درون‏گرايي،مركزيت در فضاي معماري است. سير تحول عناصر پراكنده(كثرت‏ها)به وحدت مركزي در اغلب فضاهاي معماري دنياي اسلام به چشم مي‏خورد. حياط خانه‏ها،مساجد،مدرسه‏ها و كاروانسراها هسته‏هاي تشكيل دهنده اين تفكر و رساندن عناصر عملكردي يا جزئيات.ميانه و دور به مركز جمع‏كننده تنوع‏ها و گونه‏گوني‏ها مي‏باشند. اين فضاي دروني مركزي كه گاه مي‎تواند چيزي غير از حياط مركزي باشد تنظيم‏كننده تمام فعاليت‏ها بوده و اصل و مركز فضا را در قسمتي قائل است كه نقطه عطف و عروجي استثنايي در آن رخ مي‏دهد.
3.انعكاس
در اغلب فضاهاي معماري ايران منظره كلي حاصل از شكل‏گيري عناصر كالبدي،به وجودآورنده كليتي بصري است كه اجزاي آن در قالب محوربندي‏هاي حساب‏شده و منظم،چارچوبي را تشكيل مي‏دهند كه درآن موضوع شكل و تصوير به كمال مي‏رسد. اجزاء تركيبي در محورهاي افقي و عمودي همواره رشد صعودي داشته و به منظور دستيابي به مركزيت ديد(تصوير)خط حركت عمودي در فضاهاي باز به طرف آسمان ونور تنظيم مي‏شود كه پيوند معماري،نور،آسمان و انعكاس را به عنوان نتيجه بصري به دست مي‏دهد. بهترين نمونه‏هاي اين شكل‏گيري منظم از طريق انعكاس را مي‏توان در آينه‏هاي مابعدالطبيعي مساجد چهار ايواني ايراني دانست.
انسان در گردش محوري خود به طرف جهات مختلف اين كليت فضايي منسجم را حس مي‏كند كه گوياي نظام فكري منظمي است كه در آن ،مركزيت فضا و زمين در مركزيت(توحيد)آشتي‏دهنده عوامل اتصال زمين و آسمان است.
در مركز مساجد چهار ايواني،سطح آب از لحاظ بصري به عنوان آينه انعكاس‏دهنده،نه فقط بدنه‏هاي اطراف را معرفي مي‏كند،بلكه به علت موقعيت استثنايي خود (مركز) تمثيل داستان آسماني منعكس در تلألؤهاي آب به عنوان تصاوير‏برگردان حاضر ولي غيرمادي از زندگي انسان‏ها در ميل به حقيقتي بالاتر و جاويدان است.
پيوند معماري با طبيعت
همدلي و احترام به طبيعت ريشه‏هاي عميق فرهنگي دارد و همزيستي مسالمت‏آميز انسان،معماري و طبيعت در معماري سنتي ايران كاملاً مشهود است. اشارات فراوان در كتاب آسماني دربارة گياه،نور و اجزاء طبيعت و در نهايت تمثيل بهشتي آن موجب شده است كه در معماري ايران حضور طبيعت به طور همه جانبه باشد و فضاهاي نيمه‏باز-نيمه‏بسته در يك روند سلسله مراتبي به نحوي در كنار يكديگر قرار گرفته باشند كه گويي هميشه انگيزه احترام و حفظ نعمت‏هاي الهي را پاس مي‏دارند كه در قلب طبيعت و اجزاء عناصر آن تجلي كرده است.
نمونه عالي اين نوع معماري،ساختمان هشت‏بهشت است. هر گاه از سطح‏هاي مختلف آن عبور مي‏كنيم طبيعت و برشي از آسمان در كنار ما و در زواياي مختلف قرار دارند و تضادهاي داخل و خارج همچون گردش روزگار معرف تصاويري است كه در آن وقار،آرامش و سكوت طبيعت راه‏گشاي مكث،عبادت و تخيل به ابعاد و گستره جهان است.
هشت‏بهشت با مركزيت اتصال فضاهاي كوچك اطراف تمام كانون‏بندي معماري ايران را دارا مي‏باشد. برخلاف مساجد چهارايواني كه مركزيت با فضاي باز تعريف شده است در ساختمان هشت‏بهشت تصوير معكوسي را مشاهده مي‏كنيم كه از يك فضاي نيمه‏بسته داخلي به طرف طبيعت حركت كرده و در انتها افق و بي‏نهايت درك و سپس تصور مي‏شود.طبيعت
محافظت‏شده در قالبي مطرح است كه عناصر آن در كتار يكديگر با حكمتي استقرار يافته‏اند كه جزء جدايي‏ناپذير موجوديت معماري به شمار مي‏آيند.
فعاليت‏هاي اجتماعي،فرهنگي و يا احكام ديني همواره در آهنگي موزون با طبيعت حركت كرده‏اند و همجواري و همدلي انسان با طبيعت موجب شده است كه عناصر طبيعت به گونه‏هاي مختلف در معماري‏هاي اصيل حضور داشته و انسان را از فوايد تصفيه‏كننده آن بهره‏مند گردانند.
محوربندي كلي هندسي در هشت‏بهشت موجب شده است كه فضاهاي طبقات فوقاني هميشه در حول و حوش فضاي مركزي سير كنند و در آن‏ها تصوير‏سازي طبيعت در جزء و كل حضور داشته باشد. همانند كليه فضاهاي معماري ايراني،عبور از فضايي(اتاقي) به‏فضاي ديگر با استفاده از بخش ميانه (مفصلي) صورت مي‏پذيرد.
واقعيت اين است كه هسته‏هاي وجودي اين معماري،جهاني را در ذره فضاي خود مي‏گنجانند كه اوج آن در مركزي قرار دارد كه جهان مختلف جغرافيايي كماكان مفهوم گشت‏وگذار ابدي را براي ما مجسم مي‏كنند.
هندسه
مورد بسيار مهم در درك معماري‏هاي شرق،ايران وتمدن‏هاي زير پوشش فلسفه و فرهنگ اسلامي، نحوه برخورد با مقوله هندسه در بيان افكار و انديشه‏هاست. بدون شك‏زبان بيان معماري‏هاي جهان بر هندسه استوار است و از طريق روابط آن مي‏توان كليت كالبدي را آشكار كرد.
اما بحث ما تفاوت هندسه منشعب از جهان‏بيني فرهنگي كشورهاي شرقي است. در هنر و معماري اسلامي هندسه داراي اهميت و مفهوم ويژه است و گسترش خود را در فلسفه و راه‏حيات مي‏جويد و تجليگاه افكار الهي و عقلاني و ادراك جهان هستي است.
در هندسه اين سرزمين بحث علم و رشد رياضي اعداد و تركيبات پيچيده جبر همراه با حس شهودي بوده است واين دو كه تكميل‏كننده آثار هنري محسوب مي‏شوند جدايي‏ناپذيري هنر (حس)و علم(عقل) را در تمدن‎‏هاي غني و در جهان اسلام نشان مي‏دهند. جالب توجه اين است كه با مطالعه آثار و افكار افلاطون درمي‏يابيم كه او دريافت علمي را بدون پشتوانه‏هاي شهودي ناقص مي‏پندارد و بحث عرفان در علم اعداد در غرب بعد شهودي به فراموشي سپرده شده و كليه استدلال‏ها در چارچوب جدول‏ها دقيق دنبال مي‏شوند. عجيب اينجاست كه علم در طول تاريخ سعي كرده است رازها و ناشناخته‏ها را كشف كند ولي هنگامي كه به اين امر دست يافته است روش‏هايي تفكر شهود را كه موجب كشف پديده‏ها شده است از ياد برده است. شكاف ميان علم و هنر جداشدن تحليل‏هاي مكمل را موجب مي‏شود وهر چند در يك جهت مي‏توان به شناخت رسيده ولي در عمق مسأله ،خطر از دست‏دادن وحدت وكليت ادراك باقي مي‏ماند.
چرا وقتي دربارة هوش صحبت مي‏شود فقطهوش عقلاني مطرح مي‏شود و هوش ايماني از اين مقوله خارج مي‏گردد. در حالي كه هوش اساسي بيداري هوش دل است. مطالعه آثار محققان ايراني در ادراك روابط طبيعي و مادي نشانگر نحوه برخورد شهودي ايشان در تكميل استدلال علمي است.
هندسه‏اي كه بر پايه اين نگرش به وجود آمده است از پيچيدگي و تركيباتي بهره‏مند است كه بسياري از محققان غرب در اثر نوعي از بدفهمي آن را مغشوش يا ابتدايي و فاقد اعتبار دانسته‏اند.
امروز مي‏دانيم كه هندسه در تركيبات عالي خود از روش همدلي و ارتباط بهره‏مند است و پژواك‏هاي شكلي گاه به صورت اشكالي پنهان حضور خود را مشخص و آشكار كرده‏اند. يكي از بهترين نمونه‏هاي اين نوع هندسه(هندسه
همدلي)ساختمان هشت‏بهشت اصفهان است كه قبلاً برخي از ويژگي‏هاي آن توضيح داده شده است.
هندسه ساختمان هشت‏بهشت در سه سطح متفاوت رشد مي‏كند:
– حركت افقي از آب‏نما،پله ايوان،اتاق‏هاي ميانه و فضاي مركزي.
– حركت عمودي كه پيوند كف را با تحولات سه بعدي و دگرگوني‏هاي ارتفاعي كه اوج آن در مركز قرار مي‏گيرد با سقف تأمين مي‏كند.
-هندسه‏اي كه حاصل برخورد سطوح افقي و عمودي است كه حاوي گشايش‏هاي نوري در اتصال احجام و از وراي كالبد مي‏باشد.
در ساختمان هشت‏بهشت احساس كليت و وحدت هندسي در سه رده مذكور به خوبي قابل دريافت است. برش‏هايي از كالبد توپر در همجواري با شكاف‏هاي گشوده شده به سوي نور و طبيعت نتيجه تركيبي است كه در آن كثرت و تنوع عناصر در آميزش با سايه و روشن‏هاي نوري،احساس كامل يك هندسه منسجم را متظاهر مي‏كنند.
نمونه ديگر پيوند هندسي عناصر در سطوح افقي و عمودي و تركيب فضاهاي پروخالي در ساختمان چهل‏ستون مشهود است. نقطه تمايز چهل‏ستون در اين است كه فضاي اصلي آن ايواني مركزي است كه محل همايش خطوط و انتقال بخش‏هاي باز،نيمه‏باز و بسته مي‏باشد.
كيت كرشلو،كسي كه بيشتر عمر خود را صرف كشف روابط اجزاء طي كرده است در يكي از آخرين مقالات خود دربارة عمق زيبايي رياضيات مي‏نويسد كه از طريق ادراك زيبايي علم و اعداد رياضي و خطوط هندسي مي‏توان به مراحل والاي شناخت ايمان و شهود رسيد. در اينجا مفهوم گسترده‏تري را در اين جمله خلاصه مي‏كنيم: پيچيدگي در كثرت در قابليت‏هاي تركيبي پنهان و بازگشت به وحدت و مركزيت صورت گسترده.
هندسه معماري ايران از اين قانون پيروي مي‏كند و استواري اين هندسه در تفكري راه‏يافته كه در آن بيهودگي و يا پراكندگي وجود نداشته است. قرينه‏سازي،اوج يك تفكر استوار است كه با احكام و دستورالعمل‏هاي روشن و با آهنگي منظم به جلو مي‏رود. تكرار حساب‏شده ستون‏ها و فضاها در سلسله مراتب تكميلي خود تكرار زمزمه‏هاي حقيقت جاويدان است.
معماري در بخش دريافت وجودي خود (احساس و ادراك انسان از معماري)نياز به مقدماتي دارد كه هندسه از طريق جاي‏گذاري تناسبات كوچك و بزرگ نسبت به مكان ومركز معين ضمن رشد اعداد آن را فراهم مي‏كند. در خانه سنتي حركت‏ها و نفوذها از بيرون به داخل فقط يك حقيقت فرهنگي نيست بلكه از ورودي تا حياط مركزي نشانه‏هاي آماده‏سازي دريافت صحيح از جوهر و مكان اصلي خانه را نيز به همراه دارد. عبور از كوچه و خيابان به بهشتي طراحي شده، داراي كليه آرمان‏هاي طبيعي و ماوراءطبيعي است وبرداشت از اين گونه فضاها با سهل‏انگاري هرگز ميسر نبوده است.
طراحي هندسي ايراني بر خلاف چيزي كه برخي از معماران غربي مدت‏هاي طولاني سعي در ابراز آن كرده‏اند فقط از عملكردهاي مادي و بوم‏شناسي تبعيت نمي‏كند. اشارات والاي ديگر نيز دربرداردكه بديهي است چنانچه موقعيت‏ ذهني و فرهنگي لازم براي ادراك آن‏ها را از بيننده سلب كنيم هرگز قادر به رؤيت و دريافت اين غنا و تركيب حساب‏شده-اقليمي-فرهنگي نخواهيم بود.
شفافيت و تداوم
نقطه مقابل مفهوم فضاي بسته و تمام‏شده ،مفهوم شفافيت و تداوم قرار دارد،در چنين فضايي،مسير حركت انسان و يا نگاه او در تداومي پيوسته صورت مي‏گيرد،به طوري كه
گشايش‏هاي فضايي در خطوط افقي و عمودي موجب شفافيت(transparency)درلابه‏لاي ديوارها و ستون‏ها مي‏گردد كه دورنما و منظر نهايي در افقي لايتناهي و مستهيل،مجدداً جان و جلوه تازه به خود مي‏گيرد.
به مفهوم سلسله مراتب(hierarchy)مفهوم تداوم(continuity) براي تشريح مفهوم اصل معماري ايران تلقي صحيحي محسوب مي‏شود.
تداوم به كوچكي و بزرگي فضا ارتباطي ندارد و انسان پيوندي است كه با زنجيره ادراكي و با بهره‏گيري از حساسيتي فطري ،مجموعه‏اي پيچيده را مورد توجه قرار داده و سپس عناصر گوناگون پراكنده آن را در حوزه نهايي دريافت‏هاي خويش جمع‏آورده و نهايتاً درك فضايي و پيام مستتر آن را در مي‏يابد.
در لابه‏لاي بدنه بناهاي معماري ايران،فضا هيچ‏گاه با قاطعيت مشخص نمي‏شود وابهام تركيبات پيچيده آن به دليل غنابخشيدن به منظره‏اي است كه نمي‏توان آن را در قالب محدود و تماميت يافته تفسير كرد. اين فضا حامل پيام از پديده‏اي است كه پديدهديگري در درون خود دارد و حركت به سوي آن،حركتي به سوي بخش ديگر فضا است با كليت و جامعيتي گسترده.
در بيان اصل سلسله مراتب و مفهوم پرده‏هاي وصل‏دهنده (sequence)،يكي از خصوصيات معماري ايران برقراري تداوم مكاني مي‏باشد. پرده‏هاي فضايي،شروع و مقدمات آشكار ويژه‏اي را مشخص مي‏نمايد و اوج آن زماني است كه احوالات درون‏گرايانه به دليل پشت سر گذاشتن مسير و زمان به دريافت كاملي از يك حس باطني در اين عبور فضايي رسيده باشد.
مقدمات ،در مسير تحول فضا به فضاي عبور از مكان‏هاي شكل‏دهنده كل بنا مربوط مي‏شود كه فضاي مركزي جوهر و هسته

فایل : 83 صفحه

فرمت : Word

37900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط