مقاله فارسی نقد ادبي 2

مقاله فارسی نقد ادبي 2

مقدمه
نقد ادبی در دوره ما ضعیف و بیمار گونه است . آئین روزنامه نویسی رنگی از سبکسری و شتابزدگی بدان بخشیده است. حتی ،پاره ای از واقفان اهل نظر نیز در روزگار ما گمان دارند که در نقادی آنچه بیش از هر چیز ، مایه کار منتقدست ،دلیریست و آنجا که اهل نظر را چنین گمان افتد آن گزافه گویان و لاف زنان که گستاخی و بی شرمی را مایه دلیری می شمارند ،پیداست که از این پندار چه مایه بهره خواهند برد و کدام دلیر گستاخی هست که در نفس خود آن قوت نبیند که بی هیچ بیم و هراسی دعوی دانش و مروت بکند. عجب آن است که امروز در همه کاری تخصصی و تبحری را لازم می شمارند و هیچ کاری نیست که کس در آن بی هیچ صلاحیت به دعوی برخیزد. شاعری جز طبع روان،ذوق آفریننده میخواهد؛و نویسندگی مایه فراوان. آنکه سر پزشکی دارد،بی
وقوفی دست به درمان نمی زند و آنکس که می خواهد به معماری دست بیازد قواعد و رموز آن را بدرست می آموزد.
انتقاد را حربه عاجزان نام نهاده اند و جایی که منتقد در آنچه از آن سخن می گوید شناسا و دانا نیست بی شک این نام بر کار او سزاست. زیرا وقتی منتقد در آنچه از آن سخن می گوید خبرت و بصیرت ندارد، جز رشک و بدسگالی برای او چه محرک دیگر می توان شناخت؟ درست است که منتقد باید بر آنچه از عیب و زشتی در یک اثر هست انگشت نهد و نیک و بد را باید از یکدیگر باز شناسد لیکن منتقد راستین آن نیست که در نظر اول زشتیها و ناراستیها را تمیز دهد; منتقد واقعی آن است که نیکیها را نیز کشف کند و زیباییها را بدرست ادراک نماید و این کار البته ذوق همت می خواهد و تنها با دلیری و بیشرمی این کار بر نمی آید و همه پریشانی و بی سامانی که در کار نقد ادبی در روزگار ما هست از همین جاست.

چون نقادی بیک تعبیر لازمه اش قضاوت دربارهآثارادبی است ،و قضاوت درباره آثار ادبی هم بستگی دارد به معرفت و شناخت درست و واقعی آن آثار،ناچار باید اصول و موازینی هم در کار باشد تا این داوری و قضاوت امکان بیابد. اما این موازین و اصول را به آسانی نمی توان به دست آورد و بر آنچه بدست میتوان آورد نیز اعتماد قطعی و کلی نمی توان کرد. سبب این امر نیز این است که هیچ منتقدی از حب و بغض و میل و هوی به کلی خالی و برکنار نیست ازین رو بسا که گزافه گویی و تعصب به خرج دهد و نیک و بد را به میزان دیگر بسنجد چنانکه اگر خود شاعر و ادیب سخن آفرین است طریقه و شیوه خود را بر شیوه ها و طریقه های دیگر ترجیح بدهد و اگر خود ادیب و شاعر سخن آفرین نیست بسا که آن شور و شوق و جذبه و الهام را که در سخن شاعرو نویسنده هست ادراک نکند و ارج و بهای واقعی نبوغ و قریحه
خلاق معانی را ناچیز و اندک بشمرد. از این گذشته،آن امری هم که موضوع حکم و قضاوت منتقد سخن سنج هست امری مادی و جسمانی که محدودبه حیز زمان و مکان باشد،و آن را فی المثل مانند اهرام مصری یا ظروف عتیق بابلی بتوان لمس کرد،نیست بلکه آنچه موضوع قضاوت و مورد حکم اوست فقط عبارتست از تاثیری که قرائت اثر ادبی،در طول زمان،در ذهن و خاطر آن باقی نهاده است.

نقد و نقادی که عبارت از شناخت نیک و بد و تمیز بین سره و ناسره است، در همه فنون هنر و در بسیاری از شقوق علوم و معارف بشری هست و اختصاص به آثار ادبی ندارد. معهذا، نقد آثار ادبی این مزیت را بر نقد سایر فنون هنر دارد که به یک تعبیر، از همه آنها مفهومتر و روشنترست. زیرا سایر فنون هنر،چون حجاری و نقاشی امروز برای بسیاری از مردم تا حدی مشکل و نامفهوم می باشند در صورتیکه آثار
ادبی،فقط برای عده بسیار کمی از مردم ممکن است نا مفهوم و مشکل باشند وخلاصه فهم اثار ادبی برای اکثر مردم به مراتب آسانترو عامتراز فهم سایر فنون هنرست چنان که بسیاری از مردم هستند که از موسیقی نقاشی تقریباً هیچ نمی فهمند درصورتی که همان ها از آثار ادبی لذت و تمتع می برند . بعضی شعررا می پسندند ، بعضی دیگربه داستان علاقه دارند، بعضی به نمایشنامه ها شیفته اند ، وبرخی به سخنان عارفی واخلاقی عنایت می ورزند، ودر هر حال، اکثربه آثار آدبی نوعی انس و علاقه دارند ودرباره ی این آثار غالباًاضهار نظرنیز می کنند. امّا همین مسأ له سبب شده است که در نقد آثارادبی بیش از نقد سایر فنون هنر اختلاف عقیده وسلیقه ظهور کند. در حقیقت ، آثار ادبی برای تمام طبقات ،به یک نوع وبه یک درجه ارزش ندارد ، وبسا که هر خواننده یی یا هر طبقه یی از خوانندگان در آن آثار معنی دیگر بجویند و بیابند که دیگر ان آنچنان معانی را در آن آثار نمی جویند یا نمی یابند و این خود سبب می شود که در نقادی و ارزیابی آثار ادبی اختلاف سلیقه بسیار پیدا
می شود و اقسام انحاءِ مختلف نقد ادبی به وجود می آید که بعضی مبتنی است برنفس وبعضی بر معنی ، بعضی جنبه ی فنی دارد و بعضی دیگر جز بیان عقاید و آراء شخصی چیزی نیست.

نقد ادبی در عصر ما قلمرو وسیعی یافته است . شیوه ها و روشهای گوناگون و بسیاری که منتقدان و سخن سنجان مختلف در نقد آثار ادبی بکار برده اند و بکار می برند،ناچار مباحث و مسایل تازه ای را در نقادی پیش آورده است. توسعه شگرف پاره ای علوم نیز هر روز بر روی منتقدان افقهای تازه ای می گشاید و بر آنها نکته های تازه ای کشف می کند . در گذشته نقد ادبی،خاصه در نزد ما،غالبا جنبه فنی وصوری داشت و منتقد فقط شکل و ظاهر هر اثر را مورد نقد و مطالعه قرار می داد و سخن جز در باب لفظ و معنی و بلاغت و فصاحت آن نمی راند. نقد ادبی هرگز از این مرز عبور ناپذیری که اصول و قوانین ادب نام دارد،
تجاوز نمی کرد و بسا که نمی توانست بگذارد که نبوغ و هنر نیز از این حصار آهنین بگذرند.نقاد سخن شناس جز آنکه شکل و صورت اثری را از لحاظ مراعات قوانین مطالعه کند کاری نمی کرد . شعر خوب،آن بود که درانتخاب مفردات و ترکیبات آن اصول فصاحت و قوانین بلاغت رعایت شده باشد ، به صنایع لفظی و معنوی آراسته باشد ،از تکلف و خشونت عاری باشد ، و معنی آن با اغراض معدودی که جهت انواع و فنون شعر معین بود متناسب باشد. کلمات مبهم و کلی مانند انسجام ، سلاست، عذوبت یا الفاظ دیگری از اینگونه ، که غالباًبه تقلید یکدیگر در مورد قضاوت آثار بکار می بردند هرگز درباره ی ارزش اثر، تصور روشن و درستی به خواننده نمی داد . اگر از اینگونه کلمات مفهوم خاصی منظور بود ، از حدود قوانین و اصول تجاوز نمی کرد.
امّا در قرون اخیر ، بر اثر پاره یی حوادث و احوال ، نهضتهای عظیم علمی در جهان روی داد و این نهضتها ناچار در عرصه ی شعر ادب نیز انعکاس یافت. از آن پس ، نقد ادبی، با آن اصول و قواعد جامد دیگر
برای ادراک وبیان آثار ادبی کفایت نکرد و منتقدان روشها و شیوه های تازه یی در نقادی جستجو کردند و مسایل و مباحث تازه یی مطرح نمودند. دراروپا تاریخ ، جمال شناسی ، روانشناسی ، وجامعه شناسی، هر روز با مسایل و اشکال تازه یی نقد ادبی را غنی تر و پر مایه تر کرد و هر روز نیز غنی تر و پر مایه تر می کنند .

درباره الفاظ و اصطلاحات منتقدان،بطور کلی باید این نکته را در نظر داشت که اکثر آنها دقیق و واضح و خالی از ابهام نیست و بهمین جهت از این الفاظ،غالباً همه جا معانی دقیق و صریح و قاطعی حاصل نمی شود و بسا که بعضی از آن الفاظ بر مفاهیم و معانی کثیر اطلاق می شود و گاه نیز با مفاهیم و معانی دیگر مرمرتبط و مشترک می شوند و این معانی از اسبابو جهات ابهام و اغتشاش آن الفاظ و اصطلاحاتست. بدینگونه،این الفاظ و اصطلاحات را که امروز در نقد ادبی بکار می رود ،بهیچوجه با
اصطلاحات و الفاظ طبیعی امروز نمی توان سنجید علی الخصوص که قسمتی عمده از این الفاظ ، مرده ریگ و میراث فرهنگ و ادب قدیم است. چنانکه قسمتی از آنها اصطلاحات و الفاظی است که کسانی مانند ارسطو و لونگینوس و غیر آنها وضع کرده اند و قسمتی دیگر، آنهاست که در زبان ما،از استعمالات علماء منطق و نحو و بیان و بلاغت باز مانده است و پیداست که توالی استعمال این الفاظ در طی قرون همواره در معانی و مفاهیم آنها تفاوت پدید آورده است و بسا که این الفاظ بتدریج از آن معانی و مفاهیم اصلی که در اصل جهت آن معانی جعل و وضع شده اند انحراف حاصل کرده اند چنانکه الفاظ جزالت و فصاحت و بلاغت و امثال آنها ، امروز از حیث معنی و مفهوم با آنچه قبلاً از این الفاظ می فهمیده اند تفاوت دارد و از این رو، در تعریف و شناخت این الفاظ ، توجه به تحول و تطور معانی آنها ضرورت تمام دارد و بی این نکته نمی توان از حقیقت این الفاظ و تعبیرات ،و از عقاید و آراء منتقدان درباره آثار ادبی بدرستی وقوف یافت .

2- 3

فایل : 15 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...