مقاله فارسی كلاسيسيسم

مقاله فارسی كلاسيسيسم

مقدمه
كلمه كلاسيك به معني وسيع خود به تمام آثاري مه نمونه ادبيات كشوري شمرده مي شود و مكايه افتخار ادبيات ملي آن كشور است اطلاق ميشود .مثلا ما مي توانيم همه آثار جاوداني شاعران بزرگمان را كلاسيك هاي ادبيات فارسي بدانيم ولي آنجا كه بحث از مكتبهاي ادبي در ميان باشد .ديگر چنين معني وسيعي منظور نظر نيست و در اين مورد عنوان كلاسيك به آن مكتب ادبي گفته ميشود كه پيش از پيدايش ساير مكاتب ادبي(در قرن هفتهم)در فرانسه به وجود آمده و از ادبياتقديم يونان و روم تقليد كرده است .
مي گوييم در فرانسه زيرا اين مكتب .اگر از مفهوم عام كلمه سرفنظر كنيم .اختصاصا يك مكتب فرانسوي است در مورد دورانها يا مكاتب ديگر مثلا در مورد رنسانس .رومانتيسم ويا سمبوليسم به راحتي مي توان از يك جريان كلي اروپايي سخن گفت .اما در مورد تمايلات ادبي كه قرن هفدهم و آغاز قرن هيجدهم اروپا در كشور هاي مختلف كلاسيك ناميده شده اند كمتر ميتوان شباهتي پيدا كرد و فقط در فرانسه است كه اين نهضت تظم و قائده پيدا كرده و به صورت مكتب معيني در آمده است .
بد نيست كه در اينجا از لحاظ تاريخي و از ديد معني شناسي نگاهي به كاربرد اين كلمه بيندازيم :در قرن دوم ميلادي آولوس .جليوس محقق رومي نويسندگان را به دوگروه تقسيم ميكرد :sculptor classlcus نويسنده كلاسيك و sculptor classlcus (نويسنده عامه ) .و عنوان نويسنده كلاسيك را به نويسندهاي اطلاق ميكرد كه آثار او شايسته مطالعه طبقات بالاي جامعه باشد .بتدريج اين صفت معني وسيع تري پيدا كرد و به آثاري اطلاق
شد كه شايسته تدريس در كلاس ها و قابل استفاده براي تربيت نسل جوان باشد اين نويسندگاني كه آثارشان به عنوان سرمشق براي دانش آموزان پيشنهاد مي شد طبعا بهترين نويسندگان به شمار رفتند و كلمه كلاسيك نيز معادل برتري ترديد ناپذير اثر شمرده شد .
آثار برتر به خصوص از نظر معلمان طبعاً آثاري هستند كه با گذشت قرنها و دورانها اهميت و ارزش خودشان را حفظ كرده اندو در مواقع همان بناهاي هستند كه به قول فردوسي .از باد و باران گزند نيافته اند به همين دليل در اغلب زبان هاي امروزي اروپائي آثار كلاسيك همان آثار قديم هستند اما در كنار آن نويسندگان جديدي راهم كه آثارشان شايستگي قرار گرفتن در كنار آثار بزرگان قديم را پيدا مي كند نويسندگان كلاسيك و آثارشان را كلاسيك هاي ادبياتشان مينامند مثلاً آثار تولستوي .گوته و پروست را كلاسيك هاي ادبيات روسي.آلماني و فرانسه مي نامند.
اما فقط د رقرن هيجدهم از طريق لاهارپ .ولتر و تعليمات يسوعيان .و بعد در قرن نوزدهم از طريق دانشگاه امپراطوري و معلمان دوران باز گشت سلطنت و لوئي فيليپ كه اغلب مخالف انقلاب رومانتيك بودند اين صفت ((كلاسيك))به طور منظم در مورد نويسندگان فرانسوي دوران لوئي سيزدهم و لوئي چهاردهم بكار رفت .كلمه كلاسيك از آن ببعد گذشته از اينكه خود نشانه ارزش بود .در عين حال سرزنشي شمرده مي شد به نويسندگان رمانتيك كه نوآور.منحط و ناسازگار شمرده مي شدند .گوته ادعا كرد كه براي اولين با ر او و دوستش شيلر بودند كه اين اختلاف بين كلاسيك و رومانتيك را مطرح كردند و بعد از آنها برادران شلگل
به اين مسئله پرداختند از منتقدان قرن نوزدهم و بيستم فرانسه نيسار nisard برونتير brunitiereو موراسmaurras و در كشور هاي ديگر ايرونيگ بابيت babbit. آمريكاي تي.اي.هولم e.huime t. انگليسي و تي. اس . البوت و عده اي ديگر تجليل و تعريفي از كلاسيسيسم به عمل آوردند كه خود در عين حال تحقيري از رومانتيسم بود .
با اين اوصاف بايد گفت كه هنر كلاسيك اصلي همان هنر يونان و روم قديم است .شاعران قرن هفدهم فرانسه .به دنبال نهضتي كه اومانيسم humanisme ناميده مي شود .اين هنر قديم را براي خود سرمشق قرار دادند و آثار خويش را به پيروي از قوائد ثابت و بارزي كه از ادبيات يونان و روم قديم و به خصوص از عقايد ارسطو اقتباس شده بود بوجود آوردند البته اين نهضت يك قرن پيش از ان كه در فرانسه ظاهر شود .در ايتاليا و اسپانيا به وجود آمد .اسپانيائي ها هيچ تاثيريدر فرانسويان باقي نگذاشتند زيرا با اين كه تحقيق در بار ارسطو را در قرن شانزدهم آغاز كردند .ولي مي كوشيدند اين قواعد را با ادبيات غني و پر ارزشي كه خود داشتند تطبيق دهند و ادبيات تازه اي ايجاد كنند از اين رو به آفريدن نظام ادبي جا افتاده اي موفق نشدند.
اما هيچ ترديدي در اين نيست كه تئو ريسين هاي فرانسوي همه مطالعات و قانون گذاريهايشان را مديون اومانيسم هاي ايتاليا ئي هستند .
اومانيسم
نهضتي كه در اين روزگار زير نام اومانيسم (انسانگرايي) نخست در ايتاليا مطرح شد نامش را از روميان گرفته بود . زيرا روميان در عصر خود براي
مطالعه و تحقيق در باره آثار يونان قديم يك نظام ادبي و فلسفي تحت عنوان
studia humaniatis برقرار ساخته بودند و عقيده داشتند كه در سايه مطالعه آثار قديم مي توان قدرت معنوي انساني را رشد داد و او را به صورت انساني تر يعني مدني تري در آورد كلمه اومانيسم در اصل به معنب (( مطالعات آزاد )) بود در نظر اول مطالعه ((ادبيات انساني))يا ((ادبيات نسل بشر))به ادبياتي متقاوت با((الهيات))اطلاق مي شود پس به اين ترتيب اومانيسم يعني مطالعات غير مذهبي .اما نكته اي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه بهيچوجه مقابله در ميان نيست بلكه اگر مقابله اي در ميان باشد .مقابله با ادبيات غير مذهبي قرون وسطا است كه اغلب فاقد ارزش ادبي بود براي اينكه با اين مسئله به صورت دقيق تري آشنا شويم بهتر است كه عين عبارات و.ل سولنيهv.l.saulnier را از رساله ((روح رنسانس ))در((تاريخ ادبيات جهان )) انتشارات پلئياد نقل كنيم :
(( اگر موارد خاص باعث شده است كه كلمه اومانيسم يك معني ثانوي پيدا كند كه عبارت از مطالعه ادبي متون يوناني و رومي يعني آثار فرهنگ دوره الحاد است به اين سبب است كه يگانه متوني كه رنسانس توانسته بود به آنها دسترسي پيدا كند همين آثار بود . اومانيسم كه بنا به تعريف متفاوت با مطالعات آبا كليسا بود .هيچ گونه قصدي براي مخالفت با آنها نداشت .بلكه برعكس مي خواست روشنگري تازه اي را در خدمت ايمان و مطالعات مذهبي قرار دهد )).
اما اومانيسم ها به زبان بي جان و مرده اي از گذشتگان تقليد مي كردند. زبان عامه مردم را تحقير
مي نمودند و در نتيجه .از روح مردم يعني ذوق و هنر ملي بي بهره بودند هر چند كه طرفداران زيادي اطراف آنها گرد آمده بودند .اگثريت مردم چون فرا گرفتن زبان لاتين برايشان امكان نداشت .از آثار آنان چيري در نمي يافتند.
از اين رو در شصت سال اول قرن پانزدهم .در حالي كه از طرفي ((اومانيست ها)) مشغول ايجاد نوعي ادبيات اشرافي به زبان لاتين بودند.از طرفي هم در ميان مردم ادبيات ساده و زيباي عاميانه اي به وجود مي آمد .بالاخره اومانيسم ايتاليا كه در قرن چهاردهم بصورت باز گشت به زبان و ادبيات لاتين شروع شده بود .در قرن شانزدهم به ايجاد ادبيات ملي جديدي منجر گرديد .باين ترتيب اومانيسم ايتاليا كه كاملا جنبه اشرافي داشت و حتي دانته را بسبب آنكه بزبان مردم شعر گفته است .شاعر نمي شمرد ماهيت خود را از دست داد .
اومانيسم و رسانس در فرانسه
بين سالهاي 1546و1550 ناگهان عدهاي از هنر مندان جوان موفق به كشف اصل ((زيبايي)) در ادبيات شدند اين كشف حاصل آشنايي مستقيم آنان با شاهكار هاي شعر يونان .يعضي از ظريفترين شاعران لاتين .پترائك وبالاخره شاعران ايتاليائي رنسانس بود كه به زبان لاتين شعر مي گفتند .
در قرون وسطي توجه به قريحه ذاتي .سهولت بيان و سلاست خود جوش و في البداهه .مفهوم هنر را تحت الشعاع قرار داده بود در اين ميان دبيرستان
((كوكره)) coqueretپاريس ((رنسار)) ronsard و دوستان او .به راهنمايي استادانه معلم زبان يوناني شان ((دورا)) dorat براي نخستين بار با آثار هومر
سوفوكل و شاعران اسكندراني آشنا شدند و در نتيجه مفهوم هنر براي آنها در درجه اول اهميت قرار گرفت در اينجا بايد به يك نكته توجه داشت :هر چند كه قرون وسطي شاهكارهاي ترديد نا پذيري در نقاشي .معماري .شعر و حتي موسيقي به وجود آمده بود.ولي همه اين آثار يا محصول قريحه هاي استثناي بود ويا محصول محاسبات دقيق اما گمان نمي رود هيچ يك از هنرمنداني كه اين شاهكارها را آفريده بودند به اين فكر افتاده باشند كه براي دست يافتن به زيبايي موتوان به يك رشته قوانين و قواعد و به يك نظام كم و بيش منسجم مراجعه كرد. و زيبايي قواعد خاص خودش را دارد… در قلمرو و هنر و نيز در قلمرو و دانش .سرمشق هاي فراوان بود .اما از اصول و قئاعد خبري نبود .
ما به درستي نمي دانيم ((دورا))كه شاعران جوان پلئياد را با متون يوناني آشنا كرده بود تا چه حد آنها را براي آفريدن فن شعر تازه ياري داده است زيرا اين شاعر دانشمند به زبان لاتين شعر مي گفت و حال آنكه مريدانش خواهان كاربرد زبان فرانسه در شعر بودند .از خود او هيچ اثر تئوريك باقي نمانده است و به ظن قوي همهتعليمات آموزش هايش شفاهي بوده و از ميان رفته است اما از ميان شاگردان او دو نفر يعني ((رنسار))و((دوبله))
du bellay از همان آغز كه شروع به شاعري كردند .در عين حال اصرار داشته اند كه اصول و قواعد شعر را نيز تنظيم كنند و اين كار را در تمام طول شاعري خود كه د رمورد ((دوبله)) (1560-1522) بسيار كوتاه و در مورد رنسار ((1585-1524))طولاني بوده است ادامه داده اند اينان قبل از هر چيز با كمال قاطعيت به
جنبه قدسي و حتي الهي شعر اعتقاد دارند و بيشتر نظريه هايشان از اين برداشت سرچشمه مي گيرد و از اين عقيده كه براي دست زدن به والاترين حرفه ها با كم مايگي نمي توان به ميدان آمد اگر نبوغ شاعرانه موهبتي الهي است و ارزشمند ترين همه موهبت ها حق اين است كه با ناشيگري و ناداني به آن خيانت نكنيم از روزي كه شعر همانند يك آيين ((ونه وسيله وقت گذراني )) قلمداد شده .آداب و مراسم براي آن ضرورت پيدا كرده است اين مراسم بايد با كمال دقت اجرا شود و هر كسي به اين آيين گردن نهاده است تابعه هوي و هوس خود نباشد.
قوانين حرفه شاعري در واقع آموزش دقيق و جدي اين آيين و مراسم است رنسار در ((خلاصه هنر شاعري))اين نكته را يادآوري مي كند كه شعر در آغاز يك عنصر مذهبي بوده است و شاعر را از اين كه بدون شايستگي به آن دست يا زد بر حذر مي دارد .مي گويد :شعر در دوران هاي اوليه نوعي حكمت الهي استعاري بوده است تا اسراري را كه اگر آشكارا بيان مي شد نسان هاي ابتدايي چيزي از آن درك نمي كردند از راهاي داستان هاي متبوع و بدي وترد مغز آنها كند حال كه شعر منشا الهي دارد بايد گفت كه به نوبه خود به شاعر نيز نوعي جنبه آسماني مي بخشد زيرا به او جاودگاني مي دهد.هر قدر كه شاعر از اصل الهي الهام خود احساس غرور مي كند همان قدر بايد در كار برد نبوغ خويش متواضع باشد و سلامت بخش ترين تواضع ها در درجه اول سر خم كردن در برابر كساني است كه از بزرگان اين هنر بوده اند:((بعني شاعران قديم يونان و روم )) .
آنچه شاعر بايد از شاعران عصر ياستان فرا بگيرد .در درجه اول انواع ادبي آنها است. ((دوبله)) پيش از ديگرن به اهميت عامل ((نوع ادبي)) پي بردو متوجه شد كه الهام نمي تواند پديده اي جداگانه باشد و مستقل از قالبي كه بايد در آن ريخته شود .
بي مايگي شعار قرون وسطي و معاصر در نظر او بيشتر زائيده قا لبهاي آنها بود .او در اثر معروف خود :langue frangalse defnse et illustration de la ((دفاع از زبان فرانسه و تعقيل آن ))نام دارد .اعلامك داشت كه تا آن روز همه شاعران فرانسوي قافيه پردازان جاهلي بيش نبودند و فقط شاعران يونان و لاتين شاعران حقيقي هستند و فرانسويان مي توانند پس از آشنايي با آثار آنان خود را به پاي آنان برسانند و يا بر آنان نيز سبقت جويند به طور كلي نيمه دوم قرن شانزدهم دوره اي بود كه در ان براي نحخستين بار آيين ادبي وسيعي براي خلق آثار ادبي بوجود آمد و اين آين ادبي داراي اصولي بود كه حتي تا پايان قرن هجدهم نيز ارزش و اعتبار خود را از دست نداد و همين اصول بود كه در آغاز قرن هفد هم مايه ايجاد مكتب كلاسيك گرديد .
از رنسانس تا كلاسيسيسم
دوره سلطنت هانري چهارم را كه از سال 1589((تاريخ پايان رنسانس فرانسه))تا1610 ادامه داشت مي توان مرحله اي بين رنسانس و كلاسيسيسم شمرد .زيرا نويسندگاني را كه در اين دوره به وجود آمدند نه مي توان در صف نويسندگان قرن شانزدهم قرار داد و نه مي توان جزو نويسندگان قرن هفد هم به شمار آورد مهمترين اين نويسندگان عبارتند از :آنتوان دمون
كرتين (1621-1575)A.De Montchrestien اوليويه دوسر (1613-1569)
o de Serres پيرشارونP.charron (1603-1541) ماتورن رنيه (1619-1573)M.regnier و چند نفر ديگر.
تاثير اين اشخاص در سالن هاي ادبي قرن هفد هم به هيچ وج قابل انكار نيست اما اين مكتب را نيز بايد اضافه كرد كه اين تاثير داراي جنبه هاي مثبت نبوده بلكه جنبه هاي منفي نيز داشت .زيرا كساني كه در اين سالن ها گرد مي آمدند كارشان مباحثه واقعي و پر ارزش علمي و ادبي نبود. بلكه عبارت از وراجي درباره علم و ادب و نوعي فضل فروشي بود و بخ همين جهت است كه دانشمندان بزرگ كه قرن هفد هم از قبيل دكارت و پاسكال از اين سالن ها سر در نياوردند .بلكه در خارج از چنين محافلي ظهور كردندو بزرگترين شا هكار هاي خود را در نتيجه گوشه گيري در برج آج خويش به وجود آوردند .
جريان تصنع را كه در قرن هفد هم در فرانسه به وجود آمد نمي توان ادعا كرد كه صرفاً تحت تاثير جريان هاي خارجي بوده است زيرا بايد دانست كه در فرانسه قرون وسطي چه در قرن سيزدهم كه رومان هاي در باري اشرافي نوشته مي شد و چه در زماني كه آثار كنايه آميز مانند به وجود مي آمد مقدمات اين بيماري تصنع آغاز شده بود .پيروان تصنع متعقد بودند كه اثر هنري بايد به زباني نوشته شود كه توده مردم قادر به فهم آن نباشد براي اين كار بايد زبان تازه اي ايجاد كرد كه با زبان معمولي مردم فرق داشته باشد.
وضع اجتماعي دوره كلاسيك
براي اينكه بدانيم چه عواملي ايجاد قواعد محكم و تغيير ناپذيري را براي هنر و ادبيات ايجاب مي كرد
بايد به وضع اجتماعي دروره كلاسيك اشاره كنيم دوره كلاسيك بيش از هر چيزي دوره سلسله مراتب (Hierarchle) است .
در عرصه سياست .پس از جنگ هاي فلاخن .حكومت سلطنتي با قدرت زيادي مستقر شده است .
پادشاه با حقي كه ((خدا)) به او داده است .فرمانروايي مطلق است .رعاياي خود و اموال آن را هر طوري كه دلش بخواهد اداره مي كند .عشق به ميهن با مفهوم عشق به پادشاه و اطاعت از اوامر او آميخته است .شعاري كه وجود دارد اينست : ((une lol une fol un rol )) يعني: ((يك قانون .يك دين .يك شاه )) . كلاسيسيسم اين حقايق را انكار ناپذير مي شمارد . زندگي دربار و سالونها بسيار مجللو درخشان است . در اين محافل همه چيز از روي آداب و رسوم ترتيب داده شده است .
همه كس بايد قاعدي را كه با كمال دقت تثبيت شده است بداند .ندانستن اين قواعد يا اقدام براي عوض كردن آنها عملي نيست و مضحك شمرده مي شود .
پس دو زندگاني ادبي نيز بايد تابع قواعد و انضباط بود . پيش از هر چيز بايد دانست كه ((هنر))عبارت از تفنن يا تفريح نيست .هنر فقط وقتي ارزش دارد كه چيزي ياد بدهد يا به ((اخلاق))خدمت كند .
گذشته از آن .براي ادبيات قواعدي وجود دارد .ممكن است درباره اين قواعد بحث و مشاجره كرد ولي نبايد به فكر دور انداختن آنها افتاد و بايد دانست كه اثر هنري وقتي بدرجه كمال مي رسد كه از اين قواعد پيروي كند.
پيدايش قواعد مكتب كلاسيك
بدنبال كوشش هاي ((رنسار))و ((دوبله))و ديگران محققان ادبي تصميم گرفتند كه قبا از تقليد از اثار هنر گذشتگان به مطالعات نظريات آنان بپردازند.قواعد و اصولي را كه آنان در آثار خود ذكر كرده اند تشريح و تفسير كنند و آثاري را كه مي نويسند با اين قواعد تطبيق دهند .در اين كار اسپانيائيهاو ايتا ليا ئيها جلتر از فرانسويان بودند اين بحث در اسپانيا از((1596الي 1640)) دوام داشت .اما بايد گفت كه محققان اسپانيائيها هيچگونه تاثيري در فرانسويان نداشتند و فرانسويان قسمت اعظم آنچه از مكتب كلاسيك فرا گرفتند مديون ايتا ليا ئي ها بودند و بيشتر قواعد آنرا مانند ايتاليائيها از ((ارسطو)) گرفتند .استاد بزرگ اين مكتب در فرانسه بوالو bolleau بود كه اصول و قواعد مكتب كلاسيك را براي فرانسويان بيان كرد يا بهتر بگوئيم آنچه را قدما گفته بودند به طور مشروحتر ورساتري تكرار كرد.
در نظر كلاسيك ها هنر اصلي شاعر يا نوسنده عبارت از زعايت دقيق اين اصول و قواعد بود و نويسنده اي مي توانست اثر ((زيبا)) بوجود بياورد كه قواعد مكتب كلاسيك را بهتر رعايت كرده باشد از اين رو نويسندگاني را كه كاملا تابع اين قواعد نبوده اند نمي توان نويسنده كلاسيك شمرد .
عده ديگري قدم جلوتر مي گذارندو عقيده دارند كه اصول مكتب كلاسيك بجز بيست سال (1660تا1680)كه كاملا تابع نظم و انضباط مكتب بوده در سالهاي ديگر رعايت نشده است زيرا مولير نتوانسته است كاملا بر سبك تصنع
غلبع كند و نويسندگان تراژدي بوئي از رئاليسم برده اند.
اصول و قواعد مكتب كلاسيك
تقليد از طبيعت
قبل از رعايت هر قانون و قاعده ديگري آنچهنويسنده كلاسيك بايد در نظر بگيرد تقليد از طبيعت است .
بوالودر فن شعر خود مي گويد :
((حتي يك لحظه هم ا زطبيعت غافل نشويد.))
اما نكته قابل توجه در اينجاست كه بنيادگذاران ساير مكاتب نيز ادعاي تقليد از طبعيت را دارند .مثلا ويكتور هوگو پيشواي رمانتيسم در عين حال كه به مخالفت با كلاسيسيسم برخاسته است و ميخواهد اساس آنرا درهم بريزد .اراده ميكند كه فرمانروائي طبعيت را مستقر سازد و مي گويد:
((پس طبيعت !طبيعت حقيقت !)) سپس زولا وقتي كه ناتوراليسم را بنياد مي نهد .ادعا مي كند كه طبيعت را به عنوان چيز تازه اي در ادبيات آورده است .حتي شاعران متصنع نيز ادعا مي كنند كه آثارشان موافق طبيعت و عبارت از نقاشي طبيعت است .آئين كلاسيك ادبيات را از نشان دادن صفات
هنرمندكلاسيك مي گويد:كه زيبايي جاوداني را بايد در آثارقدما جستجوكردودراين باره اصل مسلمي راكه بآن اعتقادداردچنين مي كند:آثارتازهاي به وجودمي آيد ممكن است خوب باشدياد.
اغلب آثارديريازودفراموش مي شوندامافقط شاهكارهاي ترديد ناپذيري مانندانييد Eneidoاثرويرژيل وايفي ژنيIphigenieاثراوريپيد Eneidoاست كه مي تواندپس ازگذشتن دوهزارسال بازهم موردستايش باشد.پس اين
آثاربه سبك شايسته اي نوشته شده است وكسي كه مي خواهد اثرش زنده بماندبايداز آنهاتقليدكند.
بنابراين بايدموضوع ونوع ومخصوصاسبكوتكنيك آنهاراتقليدكرد(ناگفته نماندكه راستين ازاويپيدولافونتن ازازوپEsopeتقيدكرده اند.)البته اين تقليدرانبايدنوعي بردگي شمرد، بلكه عبارت از رعايت قانون وروش معيني است وهر هنرمندي بخودي خود ارزش جداگانه اي داردوهنرمندهاي تازه- تري مي تواندداشته باشدپس وقتي كه نويسنده اي از قد ما تقليد مي كند اگر بخو اهد كه اثرپر- ارزشي بوجود آورد احتياج به چيز تازه اي دارد و آن غور وتعمق است هر نويسنده ي كلا سيك ي مانند
لابروير تكرار مي كند كه ((همه چيز گفته شده است )) اما در عين حال آلن ‌‌AIain ميگو يد ((نكته ي ـ جالب زندگاني بشر اينست كه همه چيز گفته شده ولي هيچ چيز كاملا درك نشده است .))ازاينروحقايق بايددرهردوره اي تكرار شود.وقتي كه آثارنويسندگان قديم را مي خوانيم مي بينيم همانطوركه دويدنDidonقهرمان ويرژيل وياآندروماكAndromaqueقهرمان اوريپيدعاشق شده اند؛درقرن هفدهم نيزبهمان صورت عاشق مي شوند.پسبايد گفت كه قلب عشاق عوض نشده است. راسين((ايفي ژني))راازاوريپيدتقليدكرده ودرمقدمه اي كه بر آن نگاشته است چنين مي نو يسد( (آنچه ازاوريپيدو همچنين از همر تقليد كرده بودم در صحنه تآتر ما تا ثير نيكويي بخشيد و اين تاثير بمن نشان داد كه ذوق سليم هميشه ثابت است و در هيچ قرني با قرن ديگر فرق نمي كند .ذوق پاريس با ذوق آتن تطبيق كرد تما شاگران من بد يدن چيز هايي كه زماني اشك
چشم مردم دا نشمند ان يونان قديم سرازير مي- كرد دچار هيجان گشتند))
اصل ((عقل))
يكي از نوسندگان كلاسيك مي نويسد: ((من فقط در آن مورد از نويسند گان قديم تقليد مي كنم كه موافق عقل باشد !)) و با اين ترتيب اصل تازه اي براي مكتب كلاسيك مطرح مي شود كه عبارت از
((عقل) ) Raison است در ميان كلا سيك ها اين اصل اهميت زيادي دارد و اين لحاظ كه عقايد متعددي در مورد آن ابراز ميشود قابل بحث است . ((بو ا لو )) در فصل اول كتاب فن شعر خود ميگويد: ((عقل و منطق را دوست بداريد . پيوسته بزرگترين زينت و ارزش اثرتان رااز آن كسب كنيد )) بنا به گفته ي فيليپ وان تيگمph.van Tieghemمورخ ادبي فرانسوي؛اين اصل بطورساختگي به ارسطونسبت داده مي- شودوحال‌ آنكه بصورت بسيارصريح ومشخصي مخالف تخيل و((الهام محض))باشد.كلاسيكهادراين باره بيشترتابع فلسفه ي راسيوناليستي دكارت هستند كه دراثرخودبنام گفتاردرروش راه بردن عقل آدميكندكه عقل واراده بايدبراحساسات وهيجان هامسلط باشدزيراعقل بزرگترين مزيتي است كه انسان راازحيوان مشخص مي سازد .و حال آنكه آيين ارسطو چيز ديگر است و عبارت از لز وم رعايت عرف وعادت وبيرون نرفتن از راه بسيار محدود و باريكي است كه ارسطو آنرا((juste milleu )) (حد وسط) مي نامد و معتقد است كه هر كس قدم از اين بيرون گذارد طبيعت او را بشدت مجازات مي كند البته اين نظريه ارسطو نيز مورد تقليد كلاسيك ها بوده ولي پيوسته تحت شعاع اصل مهم واساسي ((عقل ))قرار داشته است.
در سال 1660 هنرمندان كلاسيك مجبور شدند كه در ميان روش ((ارسطو ))و((اصل عقل)) يكي راانتخاب كنندووبالاخره اصل((عقل))رابرروش ارسطوترجيح دادند.البته درنظرگرفت كه منظور از عقل ، عقل انفرادي نيست.كه الهام شخصي راآزادمي گذارد،بلكه آن عقل كلي وجهاني است كه در همه جايكسان ولايتغيراست ودرزمان هاي مختلف ومكان هاي گوناگونبصورت يكنوا ختي زيبايي راتشخيص مي دهد. اثري كه عقل دارداينست كه عقل تخيل انساني رادرمجراي صحيح مي اندازدوآنرامحدود مي سازد.باين ترتيبعقل سليم وقضاوت بر هنرحاكم است.اصل عقل،برادبيات كلاسيك مسلط است وهمه اصول ديگر را رهبري مي كند.باين ترتيب،هنروادبياتراهماهنگ با پيشرفتي كه تحت همين عنوان بوسيله دكارت درفلسفه حاصل شده است،پيش مي برد.
آموزنده وخوشا يند
بعقيده صاحب نظران كلاسيك،تنها تجسم زيبايي براي تكميل يك اثر هنري كافي نيست،بلكه اثري هنري درعين حال با آموزنده وداراي نتيجه اخلاقي باشد. امابايددانست كه كلاسيسم مكتب وعظ وخطا به خشك نيز نيست؛بلكه يك مكتب اخلاقي حد فاصل بين درس وتعليم محض وبازي ساده است؛وروشي كه براي اين آموزش هااتخاذ مي شود بايد براي مردم خو شايند باشد.فصاحت وبلاغت بوسويه مخصوصا در مرثيه هايي كه گفته است چنين منظوري را تامين مي كند.لوكرسLucrecaمي گويد: ((داروي تلخ را براي كودكان در جامي مي دهند كه اطراف آنراشيريني ماليده باشند؛زيرا كودك به شيريني سرگرم مي شودودارو را مي خورد))بطوركلي همه هنر مندان كلاسيك معتقدند باينكه اثر هنري بايد از
زيرظاهر زيباي خود يك جنبه اخلاقي باشد كه جوهر اصلي آن اثرودليل ايجاد آن شمرده شود.
وضوح وايجاز
اثركامل اثري است كه روشن وواضح باشد.وضوح وسادگي عبارت ازاين نيست كه اثرفقط از طرح سطحي وساده اي تشكيل يافته باشد؛بلكه عبارت از اينست كه جمله ها با دقت وظرافت هنرمندانه اي تنظيم شودواز كلمات نا مفهوم وزايد تصفيه گردد.زبان كلاسيك وسيع نيست وكلمات محدودي دارد.مي گويند كه راسين در آثار خودش بيشتر از هشتصد كلمه بكار نبرده است.هنرمند كلاسيك در استعمال اصلاحات بسيار سختگيرومقيداست وكلمات متعددوغير مصطلح بكار نمي برد.
همچنين قاعده مهم سبك ؛در مكتب كلاسيك؛اينست كه مطالب بيشتري با حداقل كلمات ممكن بيان شود.نمايشنامه اي كه دوهزاربيت داشته باشدواندرزي كه به سه سطر برسدطولاني شمرده مي شود. آثارهرنويسنده بايددريك يادو جلدجا بگيرد.فقط بايدبراي بيان مطلبي نوشت همانطوركه ولتر مي گويد: ((همه چيز بي فايده اي را نبايد گفت)).
حقيقت نمائي
حقيقت نمائي درميان اصول مكتب كلاسيك برهر اصلي مقدم است.ارسطو در فصل نهم فن شعرعبارتي را به بيان اين مطلب اختصاص داده استونويسندگان قرون بعد؛همه تعريفهائي را كه در اين باره آورده اند از آن عبارت اقتباس كرده اندوگفته هاي آنان درحقيقت تعبيرو تفسير آن عبارت است.عبارت ارسطو اين چنين است: ((شكي نيست كه اثر شاعر از آن چيزي كه اتفاق افتاده است بحث نمي كند.بلكه ازآن چيزي سخن مي گويدكه وقوع آن بر حسب ضرورت يا حقيقت نمائي امكان دارد.يعني
فرق شاعرو مورخ اين نيست كه اولي گفته اش منظوم باشدودومي منثور؛بلكه فرق اصليشان اينست كه مورخ از آن چه كه اتفاق افتاده است بحث مي كندوشاعر ازآنچه مي توانست اتفاق بيفتد…شعر پيوسته از كليات بحث مي كند وتاريخ از جزييات.كلي آن چيزي است كه هر كسي؛مطابق مشخصات روحي خودوبرحسب ضروريات ياحقيقت نمايي مي تواندآن رابگويد يا انجام دهد شعر بر روي اين زمينه اسامي خاص مي نهد.وجزيي آنست كه مثلاآلكيبيادانجام داده است؛يا نسبت به اعمال كرده اند.
اين نظريه حقيقت نمايي كه آنرا از حقيقت وممكن جد كرده اند؛بعد هابوسيله محققان ايتاليايي تفسيروتشريح شده ومحققان فرانسوي اين اصل راازآنان فرا گرفته اند.چنانكه بعد ها شاپلن نويسنده كلاسيك؛كورني رابه اين عنوان كه موضوع نمايشنامه لوسيدLecid او؛در عين حقيقت وممكن بودن حقيقت نما نيست؛عيب مي كند.دو برياك در سال1657درباره رعايت اين اصل درتئاترچنين نوشت((حقيقت نمي تواندموضوع نمايش باشد؛زيراچه بسيارچيزهاي حقيقي كه نبايد به مرض تماشا گذاشته شود..ممكن نيز موضوع تئاتر قرار گيرد زيرا خيلي چيزها اجرايش امكان دارداما نمايش آن مضحك خواهد بود..پس در اين ميان فقط چيزهاي حقيقت نما است كه مي توان شعر نمايش رادرزمينه آنها ساخت.همانطوركه گفته شداثر هنرمند بايدآموزنده باشد.براي راهنمايي مردم به سوي شرافت ومزاياي اخلاقي؛فقط بيان مسائل حقيقت نما مي تواند مورد استفاده شاعر صورت گيرد نه ذكر وقايع حقيقي.در هنر؛حقيقت نما آن چيزي است كه عقايد عمومي درباره آن متفق است.از اينرو نويسنده كلاسيك بايد وقتي هم
كه شخص معيني را به عنوان قهرمان اثر خود انتخاب مي كند ؛آن خوي اوراموضوع اثرخود قرار دهد كه براي اشخاص هم تيپ اوجنبه كلي داردوالاانتخاب خوي استسنايي او؛مثلاخشم آشيل بعنوان مايه اصلي حوادث اثر؛به هيچ وجه شايسته نيست.
نزاكت ادبي
بعقيده نويسندگان كلاسيك آن چيزي زيباست كه باطبيعت خودش وباطبيعت ما توافق داشته باشد.رعايت چنين توافقي را در مكتب كلاسيك نزاكت مينامند.نزاكت ادبي يكي از شرايط اساسي ايجاد آثار كلاسيك است.اين كلمه داراي معني بسيار وسيعي است ودر مسائل ادبي تقريبا بيان كننده آن چيزي است كه هماهنگي ناميده مي شود.زيرا براي رعايت اين اصل بايد اولا هماهنگي بين قسمتهاي مختلف اثر هنري وثانيا هماهنگي آن اثربا روحيه مردمي كه آن را تما شا مي كنند حفظ شود.اين اصلرا نيزارسطووهوراس موردبحث قرارداده اند.براي رعايت نزاكت ادبي بايد شايستگي اثراز لحاظ اخلاقي حفظ شود.جنبه اخلاقي حوادث ورفتار قهرمانان اثرباعرف وعادت عمومي توافق داشته باشد ورفتارهرشخص با روحيه اوو يا وضع وموقيعت او تطبيق كند؛همچنين روحيه ومشخصات قهرمان در سراسراثر ثابت بماندوتغييرنكند.مخصوصادرمورد آن قسمت ازحقايق تاريخي كه براي مردم غير عادي وتكان دهنده است؛بايد براي رعايت اين نزاكت همانطور كه درفصل حقيقت نمايي ذكر شده است؛حقيقت را فداي حقيقت نما ساخت ونكات زننده وغير عادي را عينا وارد اثر نكرد.هر چندكه ايجاد چنين توافقي بين واقيعات گذشته وروحيه معاصران كار مشكلي است ولي همه پيشوايان كلاسيك باصرار آنراتذكرداده وگفته اند كهبايد از بيان
هرحادثه خلاف اخلاق وهرمنظره فجيع وناراحت كننده خود داري كرد. اين اصل در تمام اصول ديگرمكتب كلاسيك دخالت دارد ودر صورت عدم رعايت آن؛همه اصول ديگر ارزش كلاسك خود رااز دست خواهند داد.
قانون سه وحدت
منظور از قانون سه وحدت ؛وحدت موضوع ؛وحدت زمان ؛وحدت مكان است كه از اصول مهم مكتب كلاسيك شمرده مي شودواز ادبيات يونان وآثارارسطو به ارث مانده است.نوسندگان كلاسيكبه پيروي از پيشو ايان يوناني خود اعتقادداشتند كه درهراثر ادبي بايد اين وحدت ها مراعات شودواثري كه فاقداين سه وحدت باشد نمي تواندمورد قبول هنرمندان كلاسيك واقع شود.
منابع و ماخذ
1.مكتب هاي ادبي -رضا سيد حسيني -چاپ پنجم
2.مكتب هاي ادبي – رضا سيد حسيني – چاپ نهم

فایل : 21 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...