مقاله در مورد عرصه ها و آفاق اعجاز قرآن

مقاله در مورد عرصه ها و آفاق اعجاز قرآن

عرصه ها و آفاق اعجاز قرآن
ويژگيهاي كلام الهي
اكنون نوبت آن است به جستجوي اين موضوع بپردازيم كه چه ابعاد و خصوصياتي در قرآن مكنون است كه منشأ برتري مطلق قرآن و مبدأ تحدي آن است؟ اعجاز قرآن مي تواند در قلمروهاي گوناگون جستجو و كاوش گردد. البته روشن است كه اين وجوه نه همة آن چيزي است كه قرآن محتوي آن است، بلكه به اقتضاي فهم و برداشت ماست. اينك به اختصار برخي از آنها را مورد توجه قرار مي دهيم.
1-اعجاز در قلمرو لفظ و ساختار ظاهري متن
به اتفاق نظر تمام اديبان و سخن شناسان عرب، قرآن در فصاحت و بلاغت (زيبايي و رسايي) بي مانند است. ساختمان تركيبي كلمات آن و سبك
بديع و اختصاصي آن نه سابقه داشته است و نه تقليد پذير؛ ترنم و آهنگ شعر را با خود همراه دارد؛ بشاراتش آرام بخش روان و هشدارهايش بيدارگر و غفلت زداست، لكن تخيل و وزن و قافيه را بر خود نبسته است.
نزول قرآن با شكوفاترين عصر ادبي عرب و روزگار اوج فصاحت و بلاغت اوست.
هنروران قوم تازي در ماههاي حرام ارزنده ترين كالاهاي خويش، يعني سروده هايشان را در باشگاه ادبي و نمايشگاه هنري بازار عكاظ عرضه داشته، داوران و نقادان سخن، برترين نمونه ها را گزينش و معرفي مي نمودند. آن برگزيده ها بر ديوار كعبه آويخته مي شد و ماية‌مباهات صاحبانشان مي شد. هفت قصيده مشهور به «معلقات سبع» از امرؤالقيس، طرفه بن العبد، زهير بن ابي سلمي، لبيد بن ربيعه، عمر و بن كلثوم،
عنتره بن شداد و حارث بن حلزه، اشعاري بود كه برتر از آنها كلامي وجود نداشت و به عنوان شاهكارهاي ادبي عرب محسوب مي شد. وقتي قرآن كريم نازل شد و آواي آن به گوش اين چكامه سرايان و زبان ناسان رسيد، انسان جانهايشان را تسخير و دلهايشان را ربود كه آن آثار ادبي و نمايشگاه شعر چونان شمع در برابر خورشيد بي فروغ گرديد و مجال ماندن نيافت: طلع الصباح فأطفاً القنديلا.
لبيد كه خود از شاعران نامي عرب و سراينده يكي از قصايد هفتگانه بود، وقتي با قرآن محمدي(ص) آشنا گرديد دلسپرده آن شد، ديگر شعر نگفت و پيوسته در حال قرائت قرآن بود. وقتي از او پرسيدند كه چرا شعر را رها كردي؟ گفت:«در مقابل قرآن ديگر نمي توانم شعر بيافرينم. اگر سخن اين است، گفته هاي ما همه
هجو است، من آن اندازه از قرآن لذت مي جويم كه بالاتر از آن نمي شناسم.»
وليد بن مغيره مخزومي گل سر سبد عرب «ريحانه العرب» و امير سخن در ميان مشركان، وقتي سروش روح افزاي كلام الهي را شنيد با تمام كين ورزي و دشمني با پيامبر اكرم و پيام او، ناچار به اعتراف گرديد كه اين سخن بالاتر از افق كلام انسان است: فوالله ما هو بشعر و لا بسخر و لا بهذي جنون، و آن قوله من كلام الله… آن له لحلاوه و آن عليه لطلاوه وان اعلاه لمثمر و آن سفله لمغدق و انه ليعلوا و لا يعلي عليه.
عتبه بن ربيعه از بزرگان قريش براي محاجه و اقناع پيامبر به محضر آن جناب آمد. رسول اكرم آيات آغازين سوره فصلت را بر او تلاوت كرد. وقتي برگشت اظهار داشت:«سوگند به خدا سخني
شنيدم كه مانند آن را تا كنون نشنيده ام آن شعر و سحر و كهانت و غيره نبوده، بلكه نبأ عظيمي است!»
و از اين داوريها، پر نمونه است و نيازمند تأليفي مستقل. اكنون سزاست برخي از عناصري كه باعث زيبايي و رسايي وجه ظاهري و سيماي بروني قرآن كريم است، مورد توجه قرار گيرد.
آرايه هاي سيماي قرآن
اول: ژرفاي و حكمت آموزي واژگان. گزينش و چينش واژه ها در قرآن كريم در پرتو حكمت و دقت صورت پذيرفته است. مثلاً «ظلمات» كه گزارشگر مصاديق و نمودهاي گوناگون گمراهي است، به صورت جمع آمده است، ولي «نور» كه كنايه از صراط مستقيم و هدايت الهي است، به صورت مفرد آمده است.(بقره/154)
دو صفت متغاير براي زمين به اقتضاي مورد متفاوت آمده است: و تري الارض هامده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت؛ و من آياته انك تري الارض خاشعه فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت.
هر يك از اين دو آيه منعكس كننده ويژگي خاصي است. در آيه اول كه سياق آن پيرامون بعث و حشر مردگان است، تعبير «هامده» كه به مفهوم بي حركتي و فقدان حيات است تناسب دارد. در آيه دوم كه سياق آيه به عبادت و خشوع مي پردازد، تصوير «خاشعه» به مفهوم تذلل و خشوع مقتضاي كلام است.
اين دقت و حكمت حتي در نقل سخنان ديگران نيز كه نقل به مقصود و معناست كاملاً آشكار است. به
اين سه جمله در سوره كهف بنگريد، چه تفاوتي را در آنها ملاحظه مي‌كنيد؟ فاردت آن اعيبها… فاردنا آن يبدلهما ربهما خيراً منه، فاراد ربك آن يبلغا اشدهما و يستخرجا كنزهما. در اين سه فراز، جمله نخست فعلي را كه ظاهرش منكر و ناپسند است جهت تنزيه باري به خود نسبت مي‌دهد. جمله دوم كه آميخته اي از خير و شر است به خدا و خود نسبت مي‌دهد، و در جمله سوم كه خير محض است، تنها به خداوند نسبت مي‌دهد.
اين استواي و حسابگري حتي در تعداد بسامد هر يك از واژگان نمايانگر است. بر همين اساس واژه «يوم» سيصد و شصت و پنج مرتبه معادل ايام سال، و كلمه «شهر» دوازده نوبت، اجر و پاداش صد و هشت بار معادل كار و تلاش كه صد و هشت مرتبه است، «دنيا» صد و پاتزدده بار معادل «آخرت» كه به همين نسبت است و «حسابظ و
«كتاب» دوازده بار در برابر «يسر» كه سي و شش نوبت يعني سه برابر است، ذكر شده است و…
دوم: نوگرايي، سبك، خوش آوايي تركيب. چنانكه پيشتر نيز اشارت رفت، سبك قرآن نثر متعارف نيست؛ نظم و شعر نيز نمي باشد. ليكن ويژگيهاي مثبت هر دو را دارد. از جهت ديگر جملات و آيات قرآن محتوي يك موضوع بسته و محدود نمي باشد، بلكه هر آيه اي متضمن موضوعات مختلف است. اين سبك يك تازگي و طراوت ويژه اي را جسم مي سازد كه نمونه ناپذير است.
والطور. و كتاب مسطور. في رق منشور. و البيت المعمور. والسقف المرفوع. والبحر المسجور… تا آخر سوره كه در فرازها با تنوعي كه دارند همين خصوصيت ترسيم يافته است. اين ويژگي در تمام آيات و سور به تناسب خاص خود نمود مي يابد و معاني همپاي حروف و كلمات و آهنگ
وموسيقي سخن به تصوير مي نشيند و فضاي ذهن خوانند را بي اختيار به همراه خود مي برد. چه آنجا كه سخن از مشئوليت و تكليف است:
يا بني اقم الصلوه و امر بالمعروف و انه عن المنكر واصبر علي ما اصابك آن ذلك من عزم الامور.
ان الله يأمر بالعدل و الاحسان وايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي يعظكم لعلكم تذكرون.
چه آنگاه كه وقت محاجه و استدلال و ابطال ايده خصم است:
يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا آن الذين تتدعون من دون الله لن يخلقوا ذباباً ولو اجتمعوا
و آن يسلبهم الذباب شيئاً لا سيتنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب.
چه هنگام شرح فرجام عالم:
اذا الشمس كورت، و اذا النجوم انكدرت، و اذا الجبال سيرت. و اذا العشار عطلت. و اذا الوجوش حشرت. و اذا البحار سجرت. و اذا النفوس زوجت. و اذا الموؤده سئلت. باي ذئب قتلت. و اذا الصحف نشرت… علمت نفس ما احضرت.
و چه هنگام بشارت و ترغيب:
و ازلفت الجنه للمتقين غير بعيد. هذا ما توعدون لكل اواب حفيظ. من خشي الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب. ادخلوها بسلام ذالك يوم الخلود. لهم ما يشاؤن فيها و لدنيا مزيد.
و يا وقت هشدار و ترهيب و شرح عبرت آموز زندگي سركشان و بي پروايان:
فاذا جاءت الصاخه. يوم يفر المرء من اخيه. و امه و ابيه. و صاحبته و بنيه. لكل امري منهم يؤمئذ شأن يغينه. وجوه يومئذ مسفره. ضاحكه مستبشره. و وجوه يومئذ عليها غبره ترهقها قتره. اولئك هم الكفره الفجره.
و تري المجرمين يومئذ مقرنين في الاصفاد سرابيلهم من قطران و تغشي وجوههم النار.
اقتربت الساعه وانشق القمر.و آن يروا ايه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر. قتول عنهم يوم يدع الداع الي شيء نكر. خشعاً ابصارهم يخرجون من الاجداث كانهم جراد منتشر. مهطعين الي الداع يقول الكافرون هذا يوم عسر… كذبت عاد
فكيف كان عذابي و نذر. انا ارسلنا عليهم ريحاً صرصراً في يوم نحس مستمر. تنزع الناس كانهم عجاز نخل منقعر…
و يا گزارش زيبا و درست سيرت پيامبران الهي:
«قال اني عبدالله اتاني الكتاب وجعلني نبياً. و جعلني مباركاً اين ما كنت و اوصاني بالصلوه و الزكوه ما دمت حيا. و برا بوالدتي و لم يجعلني جباراً شقيا…
سوم- لطافت گرايي خردمندانه و اخلاقي در بيان واقعيتها. قرآن كتاب حقيقت است نه رساله تخيلي، احساسي، عاطفي و مبالغه آميز. ليكن اين نص گرانسنگ در شرح و تبيين حقيقت از حد اعلاي قواعد زيباسازي كلام و مفاهمه بهره ور است. قرآن كريم مشحون از زيباترين و گيراترين
تشبيهات، كنايات، استعارات و تمثيلهاست. بنياد فنون بلاغت و صنايع ادبي يعني دانش معاني، بيان، بديع، رهين كاربري هاي قرآني است. اما در عين حال معيارهاي اساسي حقيقت گويي، خرد محوري، ارزشهاي انساني و اخلاقي همواره مورد توجه و مراعات است.
هرچند اين عرصه مجالي دامن گستر دارد و خارج از حوصله و اقتضاي مسير و مقصود كتاب حاضر است، اما اشاره اي بسيار اجمالي به اين ويژگيها، خالي از فايده نخواهد بود.
الف)تشبيه ها. تشبيه در لغت مانند كردن چيزي است به چيز ديگر در صفتي يا كيفيتي. در تشبيه چهار ركن وجود دارد: مشبه: آن كس يا آن چيزي كه در صفتي به كس يا چيز ديگر مانند شده است. مشبه به: آن كس يا آن چيزي كه مشبه، به او مانند شده است. وجه شبه: صفت يا كيفيت مشترك
ما بين مشبه به و مشبه است. ادات تشبيه: كلمه اي كه بر تشبيه دلالت دارد.
رخسار دوست (مشبه)، چون (ادات)، خورشيد (مشبه به) مي درخشد (وجه شبه) زيباترين نوع تشبيهات، در قرآن مجيد به چشم مي خورد: هن لباس لكم و انتم لباس لهن. هر يك از زوجين به لباس تشبيه شده اند. لباس باعث زينت و زيبايي، حيا و عفت، صيانت از تعرض و دستبرد بيگانگان است…
دلها مانند سنگ است: فهي كالحجاره او اشد قسوه.
اعمال كافران چونان سراب است: والذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعه يحسبه الظمان ماء حتي اذا جاءه لم يجده شيئاً…
جهنم گويي موجود زنده اي است كه خشم و فرياد دارد: انها لظي، نزاعه للشوي، تدعوا من ادبر و تولي؛ اذا رأتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظاً و زفيراً؛ اذا القوا فيها سمعوا بها شهيقاً و هي تفور. تكاد تميز من الغيظ.
ب)استعارها. استعاره به معناي عاريت خواستن است. كاربرد لفظ در غير معناي اصلي خود را به اعتبار مناسبت «مشابهت»، استعاره گويند. به عبارت ديگر استعاره نوعي مجاز (مرسل) است كه در آن يكي از دو ركن تشبيه را ذكر كرده باشند. نوعاً كاربرد اين نوع صنعت ادبي در
قرآن ضرورت القاي مفاهيم گسترده اي است كه در قالب الفاظ معين نمي گنجد، و يا اغزاض ديگر.
استعارة حيات و زنده بودن براي علم و هدايت: اومن كان ميتاً فاحييناه.
استعارة آب كه مايه حيات است به دين و شريعت كه مايه حيات معنوي است:
انزل من السماء ماء فسالت اوديه بقدرها فاحتمل السيل زبدا رابيا و مما يوقدون عليه في النار ابتغاء حليه او متاع زبد مثله كذلك يضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض كذلك يضرب الله الامثال.
استعارة تجارت به گزينش گمراهي به جاي هدايت الهي: اولئك الذين اشتروا الضلاه بالهدي فما ربحت تجارتهم.
ج-كنايه ها. كنايه در لغت به معناي پوشيده سخن گفتن است، و در اصطلاح سخني است كه داراي دو معناي نزديك و دور است، و اين دو معنا لازم و ملزوم يكديگرند، و گوينده سخن را به گونه اي بيان مي‌كند كه ذهن خواننده به كمك معناي صريح و روشن، پي به معناي دور آن مي برد. مثلاً «درازدستي» كنايه از تجاوز به حقوق ديگران است. در اين شعر:
عارفاني كه روي بر خلق اند پشت بر قبله مي كنند نماز
«روي بر خلق كردن» و «پشت بر قله كردن» هر دو كنايه از بي اخلاصي و رياكاري است. در مورد
آميزش جنسي از تعبيراتي كنايي همچون: مس. لمس و مباشرت استفاده شده است. اولا مستم النساء. جريان زليخا و پي كردن يوسف از تعبير عفت مند مراوده و رفت و آمد، استمداد شده و حتي زيبايي يوسف به وصف، شرح نشده بلكه به سرعت و كنايه از اين جريان عبور شده است.(يوسف/31) از غيبت كردن به خوردن گوشت مرده تعبير شده و كلمه دوست داشتن هم كنار آن نهاده شده كه نهايت كراهت را مي رساند: ايحب احدكم آن يأكل لحم اخيه ميتاً فكرهتموه…
استوا بر عرش كنايه از «ملك» يا «قدرت» يا «ربوبيت»: الرحمن علي العرش استوي. باز بودن
دستان خدا كنايه از جود و غناي الهي است: بل يداه مبسوطتان.
د)تمثيل ها و تصويرها. تمثيل از جمله انواع تشبيه و داراي آثار ويژه اي است. در وصف ايمان داران پايدار، آنان را به بنيان مستحكم، و گياه بالنده مانند كرده است:
كانهم بنيان مرصوص…؛ كزرع اخرج شطئه فارزه فاستغلظ فاستوي علي سوقه…
مثل انساني كه هدايت هاي الهي را آگاهانه كنار نهاده و خود را از رحمت و عنايت حق بازداشته و در سرگرداني مانده چنين است: و اتل عليهم نبأ الذي اتيناه ايتنا فانسلخ
منها… واتبع هويه فمثله كمثل الكلب آن تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث…
بنياد بي خدايان چونان خانه عنكبوت است: مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتاً و آن اوهن البيوت لبيت العنكبوت.
مثل رياكاران، دانه بر سنگ افشاندن است: يا ايهاالذين امنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمن والذي كالذي ينفق ماله رئاءالناس و لا يؤمن بالله واليوم الاخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلداً لا يقدرون علي شيء مما كسبوا…
همين طور حسن مطلع، حسن ختام، ايجاز، حسن تخلص، التفات، تناسب آيات و سور و جز اينها
همه از محاسن و برجستگي هاي چشمگير در وحي قرآني است. شرح بيشتر اين امور مي بايست در كتب تخصصي دنبال گردد.
در اينجا ممكن است اين پرسش پديد آيد كه در قرآن مطالب تكراري بسياري وجود دارد، و تكرار باعث خستگي مخاطب و خلاف فصاحت و بلاغت است.
پاسخ روشن است زيرا، از آن جا كه هدف اساسي قرآن «تربيت» انسان است، تربيت مستلزم تداوم و مراقبت و تذكار پيوسته است، در نتيجه اين تكرار از قبيل مصداق تكرار مفيد است. از جهت ديگر آيات قرآن داراي چهره هاي گوناگون و متنوعي است. گاه آيه اي در متن سخن از آسمان و زمين و معرفي طبيعت، ارتباطهاي متوازن تربيتي، الهام خداشناسي، معادپردازي، فلسفه حاكم بر كائنات هستي و سنتهاي تخلف ناپذير

فایل : 22 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...