مقاله کامل نقش دولت و والدین در آموزش و پرورش فرزندان

مقاله کامل نقش دولت و والدین در آموزش و پرورش فرزندان

نقش دولت و والدین در آموزش و پرورش فرزندان
چکیده
آموزش و آموزش پذیري از مهمترین نقاط افتراق بین انسان و حیوان میباشد. توجه به این امر خطیر تاریخی به درازاي تاریخ بشر دارد. از دید جامعه شناسی تاریخی، نخستین گامهایی که در خصوص امر آموزش برداشته شد، توسط والدین و در درون خانواده بوده است. پیش از به وجود آمدن دولت مدرن در ایران، آموزش و پرورش امري کاملاً خصوصی بوده و عاري از جنبه‌هاي عمومی بود، اما با ورود جامعه به عرصه صنعتی شدن و ظهور دولت مدرن، به تدریج آموزش فرزندان از حوزه صلاحیت والدین خارج شد. در حال حاضر، لزوم همکاري دولت و والدین در آموزش فرزندان به عنوان حالتی میانه مورد توجه قرار گرفته است.
کلمات کلیدي:آموزش، کودکان، والدین، دولت مدرن.
مقدمه
تغییر و تغییر پذیري را میتوان اساس تفاوت بین موجود زنده و جماد دانست. بدین سیاق، بی تردید آموزش و آموزش پذیري نیز از مهمترین نقاط افتراق بین انسان و حیوان میباشد. توجه به این امر خطیر تاریخی به درازاي تاریخ بشر دارد و انسانهاي اولیه مسلماً میان خود نوعی از آموزش را داشتهاند. از دید جامعه شناسی تاریخی، نخستین گامهایی که در خصوص امر آموزش برداشته شد، توسط والدین و در درون خانواده بوده است. والدین فرزندان خود را با هدف توانمند ساختن آنها جهت ورود به زندگی اجتماعی و نهایتاً تبدیل آنها به یک نیروي کمک کننده تحت آموزش- غالباً تجربی و عملی- قرار میدادند. در حقیقت، آنچه سودمند شناخته میشد بیش از خواندن و نوشتن، کار کاردن
بود. این ساختار خانوادگی در آموزش مدتهاي مدیدي دوام آورد.
با ورود جامعه به عرصه صنعتی شدن، به تدریج تواناییهاي والدین در آموزش فرزندان به لحاظ عملی مورد تردید واقع شد.
عوامل متعددي باعث پدیداري این تردید بود. اولاً والدین از مدتها پیش صلاحیت خود را از دست داده بودند ولی به خاطر گرانی بیش از حد دست نوشته‌هاي علمی اغلب خانواده‌ها در مورد استخدام معلم و یا فرستادن فرزندان خود به مراکز آموزشی دچار کمبودهاي جدي بودند. ولی با اختراع صنعت چاپ و ارزان شدن تدریجی کتب و نوشته‌هاي علمی والدین جاي خود را به مدارس دادند. ثانیاً با شکوفایی علوم انتزاعی اهمیت آموزش علمی بیشتر از آموزش تجربی شد و والدین مجبور بودند به خاطر آموختن این علوم به فرزندان خود یا آنها را به مدارس بفرستند و یا معلمی را به تعلیم آنها بگمارند.
آنچه در این مقاله مورد توجه واقع شده است، بررسی ویژگی‌هاي سه دوره متفاوت درباره آموزش کودکان است. در بند اول، به بررسی دوران خصوصی بودن آموزش، در بند دوم به بررسی دوران دولتی بودن آموزش و در بند سوم به بررسی دوره کنونی می‌پردازیم که در آن، امر آموزش در معرض همکاري دولت‌ها با خانواده‌ها قرار گرفته است. روش تحقیق تاریخی- تحلیلی است و گردآوري منابع به صورت کتابخانه اي صورت گرفته است.
1-خصوصی بودن امر آموزش کودکان
نهادهاي اولیه اي که آموزش کودگان را برعهده داشتند در امر آموزش، تنها با والدین کودکان در تعامل بودند.
والدین فرزندان خود را در ازاي پرداخت مبلغی به دست ملاي مکتب میسپردند تا آنها را بر اساس برنامه و متد خاص خود آموزش دهد. البته برخی از دروس جنبه عام داشته و به طور معمول در تمامی مکاتب درس داده میشدند. مهمترین این دروس عبارت بودند از قرآن و احادیث، دیوان حافظ، گلستان سعدي، صد کلمه از حضرت امیر (ع)، مثنوي نان و حلواي شیخ بهائی و موش و گربه عبید زاکانی.
در ایران مدتها مکتب خانه‌ها و سپس مدارس (قدیمی) همین وضعیت را داشتند. مکاتب به صورت خود جوش و بدون دستور تأسیس به وجود میآمدند. خود ملاي مکتب، برنامه آموزشی را تعیین کرده و به متد خاص خود تدریس میکرد. در واقع، پیش از به وجود آمدن دولت مدرن در ایران، آموزش و پرورش امري کاملاً خصوصی بوده و عاري از جنبه‌هاي عمومی بود.
البته گاه برخی از حکومتها به فراخور شرایط با استفاده از وجوهاتی که از بیت المال تهیه میشد دست به تأسیس مدارس و مراکز علمی میزدند. چون این مدارس اغلب داراي موقوفاتی بودند، تحصیل در این مکانها رایگان بود. اولین تأسیس رسمی چنین نهادهایی را میتوان در قرن پنجم هجري به خواجه نظام الملک طوسی نسبت داد. کسانی که در این مدارس میتوانستند در خصوص شیوه آموزش و چگونگی مدیریت امور آموزشی اعمال نفوذ بکنند علاوه بر واقفان، معلمین بودند. همچنین دولت نیز میتوانست در خصوص تعداد معلمین، میزان پرداختها و سایر امور اداري تصمیماتی بگیرد. بدین ترتیب، اولین جلوه‌هاي دخالت دولت در امر آموزش مربوط به ساختار و امور اداري آن بوده است نه محتواي مطالب درسی که در بیشترین حد توسط معلم مدرسه تعیین میشد.
نقش والدین در موارد فوق الاحصا، هم در مکتب خانه‌ها و هم در مدارس- بر خلاف خانه‌ها و مربیان خانگی- نقشی منفعل بود. براي مثال، والدینی که دختران آنها در مکتب تحت آموزش قرار داشتند- که معمولاً از اشراف بودند- میتوانستند بعد از مدتی که دخترانشان درس قرآن را به اتمام رسانیده بودند، مربی را از آموختن دیوان حافظ به آنها بر حذر دارند. با این حال تشکیل مدارس از سوي دولت چندان گسترده و مداوم نبود تا بتوان از آن دولتی شدن آموزش را نتیجه گرفت.
در آموزه‌هاي اسلامی نیز وضعیت موجود در آن زمان مورد تبعیت قرار گرفته است. در تمامی احادیثی که در خصوص لزوم آموزش فرزندان نقل شده است، تحت عنوان “حق الولد علی الوالد”، والدین مورد خطاب واقع شدهاند. آنچه مسلم است اینکه آموزش و پرورش به لحاظ اسلامی حق کودکان است. در خصوص اینکه وظیفه آموزش فرزندان بر عهده دولت اسلامی است یا نه، احادیث ساکت هستند. علت این سکوت را میتوان در مباحث تاریخ دولت جست. دولت پیشا مدرن5 هیچگاه خدمات عمومی همچون آموزش و پرورش را به عنوان یک وظیفه ارائه نمیداد. دولت معاصرِ احادیث، دولتی پیشا مدرن بود که تنها به مسائل امنیت داخلی و دفاعی و برخی دیگر از مسائل بسیار جزئی پرداخته6 و به هیچ عنوان امر آموزش و پرورش را اداره نمیکرد. بدین ترتیب، دخالت و یا عدم دخالت دولت در مسأله آموزش و پرورش از نظر اسلام یک امر مباح بوده است.
رشد تاریخی جامعه و مدرن شدن دولت- چه دولت اسلامی و چه دولت غیر اسلامی- بوده است که مسائلی از قبیل آموزش و
پرورش را به مسألهاي دولتی و عمومی تبدیل کرده است. گرایش ذاتی و ضروري دولت مدرن به در اختیار داشتن همه مظاهر قدرت و اقتدار و جلوگیري از نفوذ قدرتهاي رقیب در آن، مهمترین عاملی بود که آموزش و پرورش را دولتی نمود. همچنین تلاش‌هاي اندیشمندان عصر روشنگري و بعدها گرایشهاي حقوق بشري نیز تأکید مضاعفی بر لزوم دخالت مستقیم دولت بر امر آموزش داشتند.
البته این امر، همچنانکه قبلاً نیز مورد اشاره واقع شد، به معناي عدم وجود سابقه دولتی بودن آموزش و پرورش و یا اندیشه‌هایی که به هر نحو امر آموزش را بر عهده دولت مینهادند، نیست. به عنوان سابقه، اسپارت را همواره باید به عنوان اولین نمونه آموزش دولتی در نظر گرفت. در این دولت- شهر یونانی افراد از کودکی به جرگه‌هاي نظامی در میآمدند تا در آنجا توسط دولت فن رزم و شیوه زنده ماندن را بیاموزند.
سابقه اسپارت زنجیرهاي از اندیشه‌ها را در طول تاریخ، از افلاطون و ارسطو تا به آندرا و وینستانلی به هم پیوند میدهد. وضعیت آموزش در اسپارت آنچنان تأثیري بر افلاطون و ارسطو داشت که در خصوص دولتی بودن آموزش، این دو استاد و شاگرد معارض اندیش را به توافق رسانده بود. افلاطون تربیت فرزندان را از همان آغازِ تولد بر عهده دولت دانسته و دخالت والدین را در آن رد میکند. ارسطو نیز- هر چند به شیوهاي کاملاً متفاوت- امر تربیت فرزندان را بر عهده دولت نهاده و سنت اسپارتی آموزش را مورد تأیید قرار میدهد:
“تربیت افراد باید تابع قوانین بوده و حکومت اجراي آنرا بر عهده بگیرد”.والنتین آندرا و جرارد وینستانلیدو
فیلسوف یوتوپیست قرن قرن هفدهم نیز طالب دخالت دولت در امر آموزش و پرورش بودند. به خصوص از نظر آندرا که مستقیماً تحت تأثیر آموزه‌هاي افلاطونی بوده است، فرزندان را باید از 6 سالگی از والدین خود جدا کرده و در مدارس شبانه روزي تحت آموزش قرار داد.7
ولی به هر حال، وجود اندیشه‌هاي گسیخته و پراکنده در طول تاریخ طبیعی بوده و نمیتوان به عنوان یک نظریه عمومی بدانها نگریست. زیرا باور عمومی نزد علما و مردمان آن اعصار مبتنی بر خصوصی بودن امر آموزش بوده است. چنانکه حتی فلاسفهاي همچون‌هابس، لاك و روسو که متفکرین دولت بوده و قرنها پس از افلاطون و ارسطو می‌زیستهاند، در اینکه آموزش و پرورش فرزندان را وظیفه والدین بدانند، تردیدي روا نمیداشتند. لاك معتقد بود که مسأله آموزش و پرورش فرزندان امري است مختص به اولیاي اطفال و آنها حق دارند کودکان خود را هر طور که دلشان خواست، بار آورند. همچنین، روسو در کتاب امیل وظیفه آموزش و پرورش کودك را از آن پدر دانسته و میگوید اگر پدر نتوانست شخصاً از عهده انجام این وظیفه بر آید یک مربی براي این کار استخدام خواهد نمود. همچنین، بر اساس طرح اگوست کنت در مورد آموزش و پرورش، دوران آموختن افراد به دو دوره تقسیم میشد: دوره تولد تا چهارده سالگی و دوران چهارده سالگی تا بیست و یک سالگی. وي وظیفه آموزش را در دوران نخست بر دوش مادر و در دوران دوم بر دوش روحانیون مینهاد.
در طول تاریخ اندیشه اسلامی نیز علاوه بر ائمه اطهار (ع)، تمامی اندیشمندان اسلامی از جمله ابن سینا، کیکاوس بن
اسکندر عنصر المعالی، امام محمد غزالی، خواجه نصیر الدین طوسی، سعدي، اوحدي مراغهاي، جامی، شهید ثانی، علامه مجلسی و ملا احمد نراقی مخاطب آموزش فرزندان را والدین آنها دانسته و هیچکدام به وظیفه دولت در این خصوص اشارهاي ننمودهاند. این عدم اشاره بیش از آنکه به تقلید از احادیثی که در بیان آموزش و پرورش فرزند، پدران را مورد خطاب قرار میدهند، باشد به خاطر واقعیتها و ضرورتهاي تاریخی است؛ در دورانی که دانشمندان مزبور میزیستهاند، هیچ دولتی آموزش افراد را وظیفه خود نمیدانست.
2- دخالت دولت در امر آموزش کودکان
علاوه بر این، تنها در حدود دو سده پیش است که اغلب دولتها براي ورود در مسیر مدرن شدن از طریق در اختیار گرفتن آموزش و پرورش اقدام نمودند. به عبارت دیگر تنها دو سده است که آموزش و پرورش به امري دولتی و عمومی تبدیل شده است. براي مثال، در انگلستان از سال 1830 بود که آموزش و پرورش عمومی (دولتی) پا به عرصه مینهد. همانطور که اشاره شد، علت این تغییر در در مسأله مدیریت آموزش علاوه بر مسائلی همچون شناسایی حقوق شهروندان از سوي دولتها، گسترش تلاشهاي انساندوستانه و همچنین رواج آموزه‌هاي عصر روشنگري، در واقع یکی صنعتی شدن جامعه و دیگري شیوع آموزه‌هاي دموکراتیک و تشکیل دولت مدرن بوده است. در این میان، دولت قاجار را میتوان به عنوان نمونه ایرانی مسأله ذکر نمود. آموزش تنها پس از به پادشاهی رسیدن ناصرالدین شاه بود که مورد توجه دولت قرار گرفته
و از آن پس بود که دولت به تدریج دست به گشودن مدارس و تصویب مقررات در این امر به خصوص زد. چنانکه، میرزا تقی خان امیرکبیر در زمان صدارت عظماي خویش تمهیدات تشکیل مدرسه اي دولتی را فراهم آورد.
از سوي دیگر، ناصرالدین شاه، خود نیز در قانون اساسی ابتکاریش در اصل 41، طی 13 فقره مسأله آموزش و پرورش را تحت عنوان “تعلیم ملتی” مدنظر قرار داد. با به وجود آمدن وزارت علوم به سال 1272 هـ ق/ 1232 هـ ش و انتخاب علیقلی میرزا، اعتضادالسلطنه به عنوان وزیر علوم و فرهنگ که بیش از 20 سال مسؤولیت این وزارتخانه را به عهده داشت, روند دولتی کردن آموزش را تداوم بخشید و این روند تا به امروز ادامه داشته است.
آموزش و پرورش از نظر نویسندگان متمم قانون اساسی مشروطیت نیز امري دولتی و بسیار مهم بود. اختصاص دادن 2 اصل یعنی اصول 18 و 19 به امر آموزش، با توجه به تعداد نه چندان زیاد اصول این متمم و با امعان نظر به این که در دوران انقلاب همه مسائل و عرصه‌هاي دیگر در عرصه اي فراخ از بی قانونی (عدم وجود قانون) قرار داشتند، به روشنی گویاي استقرار فکر دولتی شدن امر آموزش در ذهن مقنن اساسی مشروطه می‌باشد.
3- تعامل دولت و والدین در امر آموزش فرزندان
همانطور که اشاره شد، کسب اقتدار کامل بر امر آموزش و پرورش در تبدیل شدن به یک دولت مدرن و همچنین تلاش دولت در جهت مدرن کردن جامعه با تأثیر بر اذهان مردم امري
کاملاً ضروري بود. پس از کسب این اقتدار، تصمیم گیري در مورد اداره متمرکز یا غیرمتمرکز آن مسألهاي بود که باید توسط دولت و با عنایت به دستاوردهاي علمی و تجربی صورت میگرفت. امروزه متخصصان آموزش بر این باورند که اشراف انحصاري دولت بر آموزش آنرا از مسیر اصلی خود منحرف خواهد نمود. زیرا تعامل دانش آموزان را فقط با دولت و نمایندگان وي در پی خواهد داشت. در حالیکه در این میان معلمان، متخصصان مستقل آموزش و والدین مورد بی توجهی قرار میگیرند. دولتها باید در تلاش خود براي رسیدن به نظام مطلوب آموزش حدودي از دخالت گروه‌هاي پیش گفته را مورد پذیرش قرار دهد. به همین خاطر، امروزه مشارکت متخصصین امور آموزشی و والدین2 در آموزش یکی از پایهاي ترین بحثهاي آموزش و پرورش مدرن شده است.
اختلاف نظر شدیدي بر روي ماهیت و حدود این مشارکت، وجود دارد. میتوان محورهاي این اختلاف نظر را به دو مورد اساسی کاهش داد: مشارکت در مدیریت آموزش و مشارکت در محتواي آن. به طور معمول مشارکت والدین در امر مدیریت آموزش پذیرفته میشود ولی همگی دولتها با مشارکت والدین در محتواي آموزش به سردي برخورد می‌کنند.3 سرچشمه اصلی اختلاف را میتوان در ماهیت آموزش و اهمیت آن در تربیت جمعیت کشورها دانست. بدین ترتیب، ویژگیهاي دولت و حدود اعتماد و اتکاي آن به شهروندان- والدین- و ایدئولوژي خاص دولتمردان را همواره باید در تصمیم گیريهاي مربوط به مشارکت والدین در آموزش، مد نظر قرار داد.
دولتها لزوماً سعی دارند محتواي درسها و برنامه‌هاي آموزشی آنچنان باشد که بتوانند با کمترین هزینه و مشکل به حکومت بپردازند. این را میتوان خواسته مشروع همه دولتها به شمار آورد. یکی از مهمترین طرق نیل به این خواسته نیز مسلماً آموزش و پرورش و کنترل دقیق و گاه
انحصاري محتواي مطالب درسی خواهد بود. در واقع مشارکت مردم در امر مدیریت و اداره آموزش را نیز میتوان گامی دانست که از سوي دولتها به همین منظور برداشته میشود. در این میان نمیتوان بین دولت اسلامی و غیر آن به لحاظ ماهوي تفکیک نمود.
ولی با این حال میتوان در خصوص حدود قبول این مشارکت بین دولتهاي دخالت گرا و آزاد اندیش از یکسو و بین دولت-‌هاي استقرار یافته و در حال گذر از سوي دیگر، فرق نهاد. دولتهاي دخالت گرا به خاطر ذات و ماهیت خود خصوصاً در امر مدیریت آموزش بیشتر به سمت تمرکز و انحصار رفتهاند. تمرکز بدین معنا که نهادهاي تصمیم گیرنده در خصوص آموزش و پرورش فقط در دولت مرکزي قرار گرفتهاند و انحصار از این جهت که فقط نهادهاي دولتی حق تعیین نحوه مدیریت آموزش و پرورش و همچنین محتواي مطالب تدریسی و… را بر عهده دارند. تفاوت شبیهی را میتوان بین دولتهاي استقرار یافته و دولتهاي در حال گذر مشاهده نمود.
دولتهاي استقرار یافته به لحاظ تاریخی فرصت تأمل و بررسی در ساختار و محتواي آموزش و پرورش را کسب کرده و در این باره اغلب به مشارکت والدین در امر آموزش تن دادهاند ولی دولتهاي در حال گذار به لحاظ تاریخی هنوز به آن مرحله نرسیدهاند که بتوانند مسأله مشارکت والدین را مورد بررسی همه جانبه قرار دهند و به همین خاطر، هنوز تلاش دارند اقتدار کامل و انحصاري خود را بر روي آن داشته باشند.

فایل : 15 صفحه

فرمت : Word

38900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط