مقاله کامل مبانی مقایسه ي ارزشی نظام حقوق زن در اسلام و فمینیسم
مقاله کامل مبانی مقایسه ي ارزشی نظام حقوق زن در اسلام و فمینیسم
مبانی مقایسه ی ارزشی نظام حقوق زن در اسلام و فمینیسم
چكیده
تنها زمانی میتوان وضعیت حقوقی زنان در «نظام حقوق زن در اسلام» و نظریههای «حقوق فمینیستی» را به داوری گذاشت که ملاک صحیحی برای ارزیابی وجود داشته باشد. تکتک گزارههای حقوقی مربوط به زنان در نظام حقوقی اسلام یا نظریه پردازیهای فمینیستی، نمودی از مبانی معرفت شناختی، انسانشناختی، مبدأ و هدفشناختی و ارزششناختی است. قضاوت در مورد فراتری و فروتری، ظالمانه یا عادلانه بودن این گزارهها مبتنی بر ارزیابی و قضاوت در مورد این مبانی است. شناخت حقیقت انسان، مؤلفههای انسانیت، ابعاد وجودی بشر، آغاز و انجام، کمال و شقاوت، موانع و استعدادها، دوست و دشمن و… از مهمترین مباحث هستیشناسانه به عنوان مبانی این مباحث ارزشی است. افزون بر این روش شناخت، ارزیابی و نقد این مبانی هستیشناسانه و ارزش شناختی، حوزهی وسیعی از مباحث راه و راهنماشناسی و معرفتشناختی را فرا روی ما قرار میدهد که گذر از آن برای دستیابی و دفاع عقلانی از حقیقت ضرورت دارد.
واژگان کلیدی: حقوق زن در اسلام، حقوق فمینیستی، حقوق سکولار، حقوق پوزیتیویسم، حقوق بشر، حقوق زنان.
مقدمه
امروزه تقریباً نظامهای حقوقی تمام کشورهای اروپایی و تعدادی از کشورهای آسیایی در عمل طبق مبانی تساوی انگارانهی حقوقی که مستقیم یا غیر مستقیم از نظریههای فمینیستی یا متأثر از جو غالب این نظریات است، عمل میکنند. حتی در بسیاری از کشورهای اسلامی سمت و سوی تغییر و تحولات بر اساس این نگرش شکل می گیرد (مشیرزاده 1381: مقدمه). در این میان عدهای از روشنفکران مسلمان همواره کوشیده اند به لحاظ نظری یا عملی میان آموزههای فمینیستی و اسلام در ابعاد مختلف آشتی ایجاد کنند.
انتشار مقالات و کتابهای متعدد در بایستگی، شایستگی و اجتناب ناپذیری رویکردهای تساوی خواهانه ی فمینیستی در حوزهی حقوق زنان به خصوص در دهه ی اخیر بسیار چشمگیر است. برخی روشنفکران از روشهای متعددی برای به کرسی نشاندن اندیشههای فمینیستی در عرصه ی حقوق استفاده میکنند. بعضی به کلی منکر وجود نظام حقوقی زن در اسلام شدند و اسلام را تحت تأثیر فرهنگ زمانه، تنها دربردارنده ی برخی گزارههای حقوقی تبعیض آمیز در مورد زنان قلمداد کردند. دستهی دیگر ضمن اذعان به وجود نظام حقوق زن در اسلام، با عصری کردن و منحصر کردن این نظام حقوقی به وضعیت خاص زنان در جزیره العرب، در زمان حاضر این نظام حقوقی را کارآمد نمیدانند (کدیور 1382: 52). سرانجام عده ای تحت تأثیر آموزههای پسامدرن فمینیستی، با زبان ملای متر، حوزهی حقوق زنان در اسلام و غرب را دو حوزهی غیر مرتبط با هم معرفی میکنند که موضوعات و اهتماممتمایزی در هر یک مطرح میشود و هیچ کدام در صدد نفی دیگری نباید باشد و از این رو به دلیل نبود تنافی و تضاد در موضوعات و جهتگی ریها زمینهی همزیستی و همراهی این دو رویکرد وجود دارد (نصر 1384: 385).
وضع و تزریق واژگانی مثل فمینیسم اسلامی، فمینیسم مسلمان و استفادهی گسترده از چنین واژگان از یک سو و ارائهی تبیینها و تحلیلهای به ظاهر علمی و حتی صدور برخی شبه فتاوای فقهی و حقوقی برای نزدیکسازی دیدگاههای اسلامی و گزارههای فمینیستی از سوی دیگر، از جمله نمودهای این فعالیتهای آشتیجویانه است.
از طرف دیگر، نقدهای متقابل عمدتاً عتاب آلود طرفداران گرایشهای فمینیستی و برخی فضلا و دلسوزان متدین، در مورد گزارههای حقوقی طرف مقابل، از آشتی ناپذیری این دو حوزه خبر میدهد. نگاهی اجمالی به بسیاری از مباحث ارائه شده از طرف هر دو گروه آشتی جو و آشتی ناپذیر، نشان میدهد که گزارههای حقوقی به صورت مصداقی و به روشی جدلی و نقضی و یا مبنایی ولی به گونه ای تک بعدی، نقد و ارزیابی میشوند. این در حالی است که مباحث حقوق زن در اسلام در چارچوب یک نظام و سیستم منسجم با مباحث اعتقادی و ارزشی شکل گرفته و معنا مییابد. هر گونه دفاع یا تجدید نظر از مباحث حقوق زن نیز بایستی در چارچوب مبانی اعتقادی، اخلاقی و فقهی شکل بگیرد. هر گونه نقد و ارزیابی و داوری در مورد فراتری یا فروتری یا عادلانه و ظالمانه بودن حقوق زن در رویکرد فمینیستی و اسلامی نیز بایستی با تحلیل، نقد و ارزیابی تطبیقی مبانی معرفتشناختی، هستی شناختی، ارزش شناختی و حقوقی طرف مقابل انجام شود تا داوری و گزینشی عالمانه و مدافعانه محقق گردد.
مشکل روشی که در تحلیل و نقد تطبیقی گزارههای حقوق زن در اسلام و فمینیسم وجود دارد، آن است که اندیشههای حقوق فمینیستی را نمیتوان به عنوان نظریه ای منسجم و مستقل قلمداد کرد، از این رو در بین مکاتب حقوقی قرار نمیگیرد تا امکان بررسی تطبیقی و مبنایی با مکتب اسلام را داشته باشد.
فمینیسم نظریهای مستقل نیست، چون به لحاظ ماهیتی یک جنبش سازمان یافتهی اجتماعی برای احقاق حقوق زنان است، که از اواسط نیمهی دوم قرن اخیر تلاش کرد با تحلیل عوامل فرودستی زنان و ترسیم آرمانهای فمینیستی، خود را با برخی مباحث معرفت شناختی، اخلاقی، حقوقی، سیاسی، اجتماعی و ادبی منطبق و همسو کند (مشیرزاده 1381: مقدمه و 495).
اندیش ههای حقوق فمینیستی در حقیقت واگویی همان ارزشهای حقوقی لیبرالیسم، مارکسیسم، سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم به گونه ای مادینه است. از این رو گرایشهای فمینیستی، با همین اندیشهها و عناوین دسته بندی میشود. حتی نگرشهای انتقادی این گرایشهای فمینیستی نیز با الگو و مبانی مکاتب یاد شده انجام میشود (یزدانی و جندقی 1388: 331).
فمینیسم نظریهای منسجم نیست، چون امواج سه گانه ی فمینیسم و گرای شهای موجود در هر موج، آن قدر گسترده و متفاوت است و بلکه تهافت مبنایی دارد که اطلاق یک نظریه یا مکتب به همه ی این امواج و گرایشها منجر به خودنقیضی آن مکتب خواهد بود. در این صورت نیازی به بررسی تطبیقی با مکاتب دیگر نیست (تانگ 1387: 345). به علاوه، اصولاً برخی امواج فمینیستی به لحاظ ماهیتی از جنس نظریهپردازی و ایدئولوژی نیست، بلکه جنبشی اجتماعی یا مجموعه ای از نظرات انتقادی به دیگر مکاتب است. از این رو نمیتوان آن را به عنوان یک مکتب مستقل قلمداد کرد.
به هر تقدیر واقعیت آن است که حقوق فمینیستی یکی از عرصههای علوم انسانی است که از آموزههای مکتب سکولار تأثیر عمیقی پذیرفته است، به گونه ای که نمیتوان ماهیت گزارههای آن را از مبانی سکولاریستی تفکیک کرد. از این رو بایستی گزارههای حقوقی فمینیستی در قالب مبانی مکتب حقوق سکولاریسم تحلیل، نقد و ارزیابی شده و با مبانی مکتب اسلام مقایسه شود.
در این مقاله، بعد از تبیین اجمالی برخی مفاهیم کلیدی در بخش اول، به صورتبندی و روش نقد و ارزیابی تطبیقی نظریات فمینیستی و اسلامی در حوزهی حقوق زنان اشاره میشود و این نتیجه حاصل میشود که واکاوی مبانی معرفتی، هستی شناختی و ارزششناختی حقوق فمینیستی و نظام حقوق زن در اسلام برای رسیدن به داوری و ارزیابی شایستهی گزارههای حقوقیضرورت دارد. در آخر به ریز موضوعاتی اشاره میشود که از واکاوی مبانی معرفتی، هستیشناسی و ارزششناختی در مورد نظام حقوق زن در اسلام و رویکردهای فمینیستی استحصال میشود. داوری و ارزیابی روشمند در مورد عادلانه یا ظالمانه بودن، آشتی پذیری یا آشتی ناپذیری، فراتری و فروتری گزارههای حقوقی یا نظام حقوق زن در اسلام و فمینیسم، نیاز به تحلیل شایسته و مطابق با واقع تکتک این ریز موضوعات دارد. ذکر این نکته ضروری است که این مقاله تنها درصدد ارائهی صورتبندی و روش صحیح نقد و ارزیابی تطبیقی نظریات فمینیستی و اسلامی و شناسایی حوزههای مختلفی است که در نقد مبانی فمینیستی بایستی مد نظر پژوهشگران قرار گیرد. بیشک تبیین و بررسی انتقادی هر یک از مبانی مذکور در این مقاله موضوع مقالات مفصل و مستقلی خواهد بود.
1- مفهوم شناسی
1–1– فمینیسم
فمینیسم را گاه به جنبشهای سازمان یافته برای احقاق حقوق زنان و گاه به نظریهای که به برابری زن و مرد از جنبههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حقوقی معتقد است، معنا کردهاند. با نگاهی به سیر تاریخی فمینیسم وجه اختلاف در تفسیر این واژه (که جنبشی اجتماعی است یا نظریهای ایدئولوژیک( مشخص میشود. موج اول فمینیسم جنبش اجتماعی زنان فرانسه و دیگر کشورهای مغرب زمین در نیمهی دوم قرن نوزدهم درمقابل نابرابریهای حقوقی، سیاسی و اقتصادی بود، که به گرفتن حق رأی، حق کار و استقلال اقتصادی در برخی از کشورهای غربی منجر شد. بر همین اساس میتوان آن را نهضت دفاع از حقوق زنان دانست. بعد از یک دورهی فترت حدود نیم قرنی به خاطر جنگهای جهانی اول و دوم و تبعات آن، موج دوم فمینیسم از دهه ی 1960 و با طرح افکار ایدئولوژیک در تحلیل علل فرودستی زنان و ترسیم آرمان فمینیستی آغاز شد. در دهه ی هفتاد، فمینیستها به طرح مباحث زنانه در علوم انسانی و از جمله حقوق فمینیستی پرداختند (یزدانی و جندقی 1388: 13). از این رو میتوان با اندکی مسامحه آن را نوعی نظریهپردازی که به لحاظ ماهیت نظریهای انتقادی و پرورش یافته در دل نظریههای رایج حقوقی و سیاسی و برآمده از سکولاریسم است، دانست. از این رو تقریباً تمام جان مایههای سکولاریسم در گرایشهای مختلف فمینیستی با وجود تمام اختلافاتشان وجود دارد.
2–1– سکولاریسم
سکولاریسم در یک تبیین اجمالی به بیتفاوتی در برابر دین یا نفی مذهب و آموزههای دینی( Encyclopædia Britannica1995) و یا خارج کردن عرصههای مختلف علوم از آموزههای دینی و ملاحظات مذهبی تعریف شده است (Oxford Advanced1988).
بعضی اندیشمندان به تبع آنچه در برخی فرهنگ نامهها آمده استسکولاریسم را به معنای جدایی دین از سیاست یا جدایی دین از حاکمیت معنا میکنند (آقانجفی 1374: 306)، ولی این مفهوم در حقیقت یکی از ابتدای یترین، شای عترین و شاید مهمترین نتایج انتزاع شده از اندی شهی سکولاریسم میباشد که در حوزهی علوم سیاسی ظهور یافته است.
با وجود اختلاف زیاد در تعریف و تبیین معنای سکولاریسم و تفاسیر موسع و مضیقی که از این واژه ارائه میشود، مفهوم معتدل ارائه شده از سکولاریسم که مبنای مباحث این مقاله قرار میگیرد عبارت است از نوعی طرز تفکر نسبت به حقایق هستی بر اساس ی افتههای مادی دنیوی بدون تکیه یا مبنا قرار دادن بینش، روش و راهکارهای دینی و معنوی. تلاش برخی روشنفکران در ایجاد آشتی بین حقوق فمینیستی و حقوق زنان در اسلام بر اساس چنین تبیین و تفسیری بنا نهاده شده است (رسالت 20/6/84).
بر مبنای این قرائت از سکولاریسم، تبیین حقوق زنان بایستی بر اساس بعد مادی و نیازهای ملموس و محسوس بشری باشد. این امر مستلزم تدبیر آگاهانه، ملموس و اثبات شده است[1] که جز در سای هی علوم بشری[2] و بدون واسطهی تعالیم معنوی و فرابشری و دخالت ماوراء ماده محقق نمیشود. در این
فایل : 34 صفحه
فرمت : Word
- کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.