مقاله کامل سلطان سلیم اول و جنگ چالدران

مقاله کامل سلطان سلیم اول و جنگ چالدران

سلطان سلیم اول و جنگ چالدران
سلطان سلیم و قیام برادران
سلیم که با کمک مؤثر ینی چریان به سلطنت رسیده بود، هنگام جلوس به تخت پادشاهی به هر یک از آنان انعام داد و پسرش سلیمان را حاکم استانبول کرد. سلیم که در سنگدلی و بی‌رحمی کم‌همتا و از خونریزان بنام تاریخ است از همان آغاز پادشاهی به کشتار شاهزادگان مبادرت ورزید. او نخست دستور داد 5 نفر از برادرزاده‌های خود، پسران شهنشاه، عالمشاه و محمود را در بورسا خفه کنند. هنگامی که مأموران بچه‌های برادرانش را خفه می‌کردند او از اتاق مجاور کشته شدن برادرزاده‌های خود را تماشا می‌کرد و صدای استغاثه محمد را که 7 سال داشت می‌شنید.
سلیم نگران برادرش شاهزاده احمد بود. احمد که با شاه اسماعیل رابطه نزدیک داشت پس از تاجگذاری سلیم به ملاطیه نزدیک ایران رفت تا ارتباط او با شاه اسماعیل آسانتر انجام گیرد. هنگامی که احمد در ملاطیه بود والی آن ناحیه در نامه خود به مصطفی پاشا وزیر اعظم نوشت که احمد «مرتبا با شاه اسماعیل در تماس است و چنانچه ]بین دو برادر[ آشتی صورت نگیرد به شاه اسماعیل پناهنده خواهد شد.»
سلیم برای از میان برداشتن شاهزاده احمد به نیرنگ متوسل شد. او نخست مصطفی پاشا وزیر اعظم را که طرفدار احمد بود کشت و سپس از طرف برخی از بزرگان دربار عثمانی نامه جعلی به احمد نوشت. او در آن نامه جعلی از قول آن بزرگان به احمد اطمینان داد آنان در کنار او با سلیم خواهند جنگید. احمد فریب نامه را خورد و با نیروهای خود از آماسیه به سوی قونیه و سپس بورسا حرکت کرد.
سلیم نیروی بزرگی برای سرکوبی او اعزام داشت و خود نیز از بورسا به سوی او شتافت. احمد در جنگ با سلیم ابتدا پیروز گردید ولی سپس شکست یافت. او دستگیر شد و به دستور سلیم در شوال 918 هـ. (دسامبر 1512 م) خفه گردید. شاهزاده مراد پسر احمد به شاه اسماعیل و شاهزاده قاسم فرزند دیگرش به سلطان مصر پناه بردند.
سلیم قورقود را نیز که پس از مدتی متواری بودن در غاری پنهان گردیده بود به دست آورد و هنگامی که او را به بورسا می‌آوردند به دستور سلیم در 5 محرم 919 هـ. (13 مارس 1513 م.) خفه کردند.
انگیزه‌های جنگ چالدران
سلطان سلیم پادشاهی مغرور و جاه طلب بود. او رویه مسالمت‌آمیز پدر را در تحمل دشمنان تأیید نمی‌کرد. او مانند نیای خود سلطان محمد فاتح جنگ طلب و متعصب مذهبی بود و می‌خواست با برپا کردن جنگها، حدود متصرفات عثمانی را گسترش بیشتری دهد و پرچم اسلام رادر نقاط دوردست به اهتزار درآورد.
تا زمان سلطان سلیم، پادشاهان عثمانی توجه اسای خود را مصروف توسعه متصرفات خود در کشورهای اروپایی و جنگ با پادشاهان مسیحی آن قاره می‌کردند و با همسایگان شرقی خود کمتر رو به رو می‌شدند. تنها سلطان محمد فاتح ضمن داشتن توجه به غرب، پس از تصرف کنستانتینوپل پایتخت امپراتوری بیزانس- استانبول فعلی که عربان آن را قسطنطنیه نامیدند- به شرق روی آورد و ترابوزان و قرامان را تصرف کرد و با حسن بیک آق قویونلو (اوزون حسن به جنگ پرداخت. سلطان سلیم از همان آغاز پادشاهی به جهاتی که در زیر توضیح داده می‌شود تصمیم گرفت
به شرق مسلمان روی آورد و اروپای مسیحی را به حال خود بگذارد.
1- سلطان سلیم مانند اکثر پادشاهان عثمانی سنی متعصب بود. تندرویهای مذهبی شاه اسماعیل، کشتار سنیان، لعن مقدسان مذهبی آنان، خراب کردن آرامگاه ابوحنیفه خشم او را برانگیخته و در او احساس کینه توزانه برای انتقامجویی از شاه اسماعیل به وجود آورده بود.
ارسال پوست پر از کاه شده سر شیبک خان سنی برای سلطان سنی عثمانی، ضربه سنگینی به رابطه‌های دو کشور ایران و عثمانی وارد کرد. شاه اسماعیل با ارسال پوست سر شیبک خان، سلطان عثمانی را تحقیر کرد و تلویحا او را به مبارزه طلبید. بدیهی است این اقدام، دربار عثمانی، به ویژه عالمان مذهب سنی را که در بزرگان کشوری و لشکری نفوذ داشتند برآشفته می‌کرد و مخالفان سیاست صلح دوستی با یزید را تحریک می‌نمود که به دو فرزندش سلیم که مغرور و جنگ‌طلب بود و هیچ تحقیری را تحمل نمی‌کرد گرد آیند و پدر را ناگزیر به کناره‌گیری کنند. در صفحه‌های گذشته از قول نویسنده عالم آرای صفوی گفته شد که سلطان بایزید به تحریک فرزندش سلیم، ایلچی شاه اسماعیل که پوست سر شیبک خان را آورده بود به قتل رساند.
2- شاه اسماعیل مانند نیاکان خود پیوسته کسانی را به نام خلیفه به اناتولی اعزام می‌داشت تا در تبلیغ طریقت صفوی و افزایش تعداد مریدان خاندان صفوی و کوچاندن آنان به ایران فعالیت کنند. آنان با توجه به سیاست مدارای سلطان بایزید دوم و با کوششهای خود موفق شدند گروههای زیادی از ترکان عثمانی را مرید و هواخواه شاه اسماعیل کنند و بدین ترتیب، بر میزان نفوذ و
دخالت شاه اسماعیل در امور داخلی عثمانی بیفزایند. مریدان شاه اسماعیل در عثمانی گاهی اوقات به منظور طرفداری از شاه اسماعیل شورش می‌کردند و مانند شورش شاهقلی بابا مردم بسیاری را می‌کشتند؛ شهرها و روستاهای عثمانی را غارت می‌کردند؛ با نیروهای سلطان به جنگ می‌پرداختند و فرماندهان آنها را می‌کشتند.
سلطان سلیم هنگامی که والی ترابوزان بود فعالیت ترکان شیعه عثمانی را که علویان نامیده می‌شدند- و امروز نیز به همین نام نامیده می‌شوند – زیرنظر داشت و از تبلیغهای خلیفه‌های شاه اسماعیل در میان آنان آگاه بود. در آغاز پادشاهی سلطان سلیم به موجب یکی از سندهای توپقاپی، «زیاده از 10000 تن دور ملحدی به نام صوفی عیسی خلیفه اوغلی گرد آمده‌اند… چندین ده را تالان کرده‌اند؛ بسیاری را بکشتند و اسبها و اموالشان را یغما کردند. در اینجا علف بر زمین نمانده است… بیست هزار صوفی در آماسیه گرد آمده‌اند و بسیاری از مسلمانان را کشتند و شاهزاده مراد (پسر شاهزاده احمد پسر بایزید دوم) را با خود به گولدوگون بردند و در آنجا فساد اعظم کردند. اساتید و پادشاها را فراری دادند و خود وارد شهر شدند. نوشیروان قاضی چوروم را کشتند… مردم شهر گریختند، عده‌ای به کوهها و عده‌ای به قلعه پناهنده شدند… وضع این دیار دیگر گونه شد و مسلمانان در مخاطره و تهلکه ماندند.
نکته شایان توجه در سند بالا آن است که مقامهای دولتی عثمانی بر پایه موج کینه‌ای که در فضای مذهبی کشور عثمانی برخاسته بود، خلیفه‌های شاه اسماعیل در ان کشور را «ملحد» می‌دانستند و
روشن است که رفتار مسلمان قرن 10 هجری در برابر کافر چگونه بی‌رحمانه بوده است.
شاه اسماعیل توسط خلیفه‌ها و مریدانش و با اعتقاد عمیقی که آنان نسبت به او داشتند در امور داخلی کشور عثمانی دخالت می‌کرد و با اخلال در نظم و امنیت کشور، نگرانی سلطان عثمانی را از تحریکهای خود شدت می‌بخشید. سلطان سلیم که هیچ گونه دخالتی را در امور کشور خود برنمی‌تافت برای آنکه به گونه قاطع و دایمی از اعزام خلیفه‌ها و تحریک علویان عثمانی به شورش علیه سلطان جلوگیری کند چاره را در آن دانست که با شاه اسماعیل به نبرد برخیزد و با سرکوبی او از تحریکهایش جلوگیری کند.
3- هنگامی که سلطان سلیم به تخت پادشاهی نشست سفیران کشورهای بیگانه مانند روسیه، و نیز، مجارستان و مصر برای تبریک جلوس همراه با هدیه‌هایی به دربار او آمدند. ولی شاه اسماعیل که با احمد برادر سلیم و مدعی تاج و تخت که رسما نیز به این مقام برگزیده شده رابطه‌های نزدیک برقرار کرده بود، سفیری به دربار عثمانی اعزام نداشت. این امر به مفهوم آن بود که شاه اسماعیل، سلطان سلیم را پادشاه قانونی آن کشور نمی‌داند و او را به رسمیت نمی‌شناسد. بدین ترتیب، شاه اسماعیل از نظر سلطان سلیم، دشمن مذهب او، دشمن کشور او که در آن آشوبها برپا می‌کرد، و دشمن شخص او تلقی می‌گردید.
4- سلطان سلیم پس از آنکه با توسل به نیرنگ بر شاهزاده احمد دست یافت و او را کشت با مخالفت مراد فرزند احمد رو به رو گردید. مراد در جنگی که رخ داد چون تاب ایستادگی در برابر نیروهای عموی خود را نداشت و آگاه بود که نورعلی خلیفه
سردار قزلباش که شرح آن خواهد آمد در حوالی توقات به سر می‌برد با 10000 سپاهی خود به سوی او رفت و پس از همراهی با سردار قزلباش در آتش زدن شهر توقات رهسپار ایران گردید. شاه اسماعیل از مراد به گرمی استقبال کرد و دورمیش خان شاملو سردار برجسته قزلباش و خواهرزاده خود را مهماندار او کرد و کلیه نیازمندیهای او و همراهانش را از خیمه و خرگاه و اسب و شتر و لباسهای فاخر و ظرفهای طلا و نقره تأمین کرد و در اختیار او گذاشت. شاه به خاطر او مهمانیها برپا کرد و او را در شکارها شرکت داد و سپس او را به حکومت بخشی از ولایت فارس گماشت.
شاه اسماعیل با پذیرایی محبت‌آمیز از مراد و با واگذار کردن حکومت بخشی از ولایت فارس به او، میزان علاقه و اعتماد خود را به او آشکار داشت و نشان داد که مصمم است او را در پناه خود از هر گونه گزندی محفوظ نگه دارد. گر چه مراد هنگام عزیمت به محل حکمرانی در کاشان بیمار گردید و در اصفهان درگذشت ولی پناهندگی دادن به او که بر ضد سلطان سلیم به نبرد برخاسته بود، اقدامی خصمانه علیه سلطان سلیم که پافشاری در کشتن کلیه برادرزادگان خود داشت تلقی می‌گردید و سلطان عثمانی از این جهت نیز، شاه اسماعیل را دشمن شخص خود گمان می‌کرد.
5- شاه اسماعیل با توجه به آشفتگیهای عثمانی در آغاز پادشاهی سلطان سلیم و گرفتاریهای او در دفع برادرانش، چون «خبر انقلاب در ولایت روم» را شنید به نورعلی خلیفه روملو حاکم ارزنجان دستور داد به داخل خاک عثمانی تجاوز کند و مریدان دودمان صفوی را جمع‌آوری و به ایران کوچ دهد. او نیز دستور شاه را اجرا کرد و در قره حصار شرقی
قریب «سه چهار هزار سوار با خانه کوچ (زنان و فرزندان)» به وی ملحق شدند. فایق بیک حاکم ملاطیه برای بیرون راندن او از خاک عثمانی به مقابله با او شتافت ولی در جنگی که در توقات روی داد شکست یافت و کشته شد. نورعلی خلیفه در شهر تاقوت که متعلق به عثمانی بود خطبه به نام شاه اسماعیل خواند و بدین ترتیب انضمام آن ناحیه را به ایران اعلام داشت. او سپس به سوی ارزنجان حرکت کرد و در محل قازچایری، مراد پسر احمد با 10000 سپاهی خود به او ملحق گردید. سردار قزلباش از او به گرمی استقبال کرد و با او به توقات بازگشت. این بار مردم شهر درهای قلعه را بستند و با او به نبرد پرداختند. نورعلی خلیفه با غلبه بر نگهبانان قطعه آن را گشود و پس از غارت شهر، آن را آتش زد و به ویرانه‌ای بدل ساخت.
در توقات، مراد از نورعلی خلیفه جدا گردید و رهسپار ایران شد و سردار قزلباش عازم محل حکومت خود در ارزنجان گردید. سلطان سلیم سپاهیانی به فرماندهی سنان پاشا برای سرکوبی او فرستاد ولی او در آن جنگ نیز پیروز شد و سنان پاشا و گروه زیادی از پادشاهان عثمانی را کشت و «با اموال بی‌اندازه و فتوحات تازه» به ارزنجان بازگشت.
نیاز به توضیح ندارد، تجاوز به خاک عثمانی، کوچاندن خودسرانه مردم آن به خاک ایران، تصرف توقات و خطبه به نام شاه اسماعیل در شهر عثمانی خواندن و سپس غارت کردن و آتش زدن آن شهر، با نیروهای عثمانی جنگیدن و فرماندهان و سپاهیان آنها را کشتن چه تأثیری در طبع مغرور و کینه‌توز سلطان سلیم به جای گذاشته و تا چه حد او را به جنگ با شاه اسماعیل و انتقامجویی تحریک کرده است. تجاوزهای نورعلی خلیفه آشکار می‌دارد که شاه

فایل : 88 صفحه

فرمت : Word

25900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط