مقاله کامل بررسي آرایه‌هاي بديع لفظي و معنوي در”معارف” بهاء ولد

مقاله کامل بررسي آرایه‌هاي بديع لفظي و معنوي در”معارف” بهاء ولد

بررسي آرایه‌هاي بديع لفظي و معنوي در”معارف” بهاء ولد
چكيده
معارف كتابي است از بهاء ولد كه مطالب متنوعي دارد و نظم و ترتيب خاصي هم ميان فصول مختلف كتاب وجود ندارد. به علاوه مشخص نيست كه اين كتاب نوشتة بهاء ولد است يا مجموعة مواعظ و تقريرات وي كه بعدها توسط مريدانش گردآوري و مكتوب شده است؟ و پيداست چنين كتابي سبكي يكسان ندارد. گاه داراي نثري خشك و عالمانه است، گاه به زبان عاميانة مردم بلخ نزديك ميشود و گاه نثري دلنشين و اديبانه دارد، اما در بسياري از موارد به ويژه هنگامي كه بهاء با جسارت و بيپروايي به توصيف حالات روحي و شرح معاشقة خود با اﷲ ميپردازد به نثري شاعرانه تبديل مي شود. تحقيقاتي كه تاكنون دربارة معارف انجام گرفته، عمدتا يا مربوط به محتوا و مسائل عرفاني آن است يا تأثيري كه بر انديشه و سبك شعري فرزندش، مولوي داشته است. مقالة حاضر با روش توصيفي تحليلي به زيباشناسي و بررسي آرایه‌هاي معارف در دو حوزة بديع و بيان مي‌پردازد. در گروه بديع لفظي، واجآرايي (تكرار صامت و مصوت) در آن بسيار وجود دارد و انواع سجع و جناس و چند مورد موازنه هم در آن ديده ميشود. در گروه بديع معنوي، وجود آراية التفات، نوشته‌هاي اين كتاب را به نوعي تداعي معاني نزديك كرده است. تناسب (مراعاتالنظير) و تضاد در آن زياد و ايهام و متناقضنما (پارادوكس) كم است.
كليدواژه: بهاء ولد، معارف، زيباشناسي، بديع لفظي، بديع معنوي.
مقدمه
جلالالدين محمدبن حسين خطيبي بلخي (628–545ه.ق) معروف به بهاء ولد، پدر مولوي است و با آنكه خود در زمان حيات از علماي صاحبنام و معروف به سلطان العلما و از مشايخ بزرگ
بوده، از او اطلاع چنداني در دست نيست، جز آنچهمريدان مولوي مانند افلاكي و سپهسالار نوشته‌اند. آنچه از نوشته‌هاي ايشان حاصل ميشود صرف نظر از ادعاهاي عجيب كه از ويژگي نوشته‌هاي اين نوع نويسندگان است اين است كه وي در خوارزم با حرمت و حشمت ميزيسته است. علماي خراسان در محضر وي حاضر ميشدند و او براي ايشان معارف و حقايق ميگفته است (سپهسالار، 1387: 22-20).بهاء پيروان بسياري داشته و گويا همين امر سبب ترس سلطان محمد خوارزمشاه ميشود و از طرف ديگر كساني مانند امام فخر رازي هم در حق وي “خبثهاي فقيهانه” ميكرده‌اند. سرانجام اين اتفاقات باعث ميشوند، بهاء خوارزم را ترك كرده و سوگند بخورد تا خوارزمشاه زنده است، به آنجا باز نخواهد گشت. يك چنين جلاي وطني براي بهاء آسان نبوده و بايد انگيزهاي قوي در پشت آن بوده باشد. براي اين كار دو علت ذكر كرده‌اند: يكي ناراحتي وي از خوارزمشاه و از فخر رازي و پيروانش و در نتيجه از همشهريان خود و ديگري بيم از هجوم مغول (اسلاميندوشن، 1377: 8–29). بهاء پس از ترك خوارزم به زيارت حج ميرود و سپس از طريق شام وارد روم ميشود و مورد توجه سلطان علاءالدين كيقباد و امرا و فرزندانش قرار ميگيرد. سلطان ولد (فرزند مولوي) در اينباره مينويسد:
چون بهاء ولد به روم رسيد
حرمت از اغنياي روم بديد
شد مريدش علاءالدين سلطان
نه همين شاه، جملة ايشان
بهاء از ميان شهرهاي روم، قونيه را براي وعظ و تدريس برميگزيند و سرانجام در سال 631 (ه. ق.) در همانجا از دنيا ميرود (دولتشاه، 1377: 214).
معارف تنها اثر باقي مانده از بهاء ولد است كه سالها ناشناخته مانده بود تا آنكه نخستين بار فروزانفر آن را تصحيح كرده و در سالهاي 1333 و 1338 در دو مجلد به چاپ رساند و مقدمهاي بر آن نوشت. در اين كتاب مطالب پراكنده و متنوعي وجود دارد، از قبيل موعظه و تذكير، تفسير قرآن، مسائل فقه، سير و سلوك صوفيانه، تجربه‌هاي روحي، كشف و شهودهاي عرفاني و مطالب پراكندهاي دربارة خواص دارويي گياهان (بهاء ولد، 1352: ج2: 132و 143 و 145). و خصوصي‌ترين مسائل درباره همسران خود يا بدخويي مادرش. (همان، ج1: 17316 و381 و ج2: 62 و 144).هنگامي كه بهاء به پند و اندرز ميپردازد، همانند معلمان اخلاق، لحني خشك و تحكمآميز دارد و زماني كه از مسائل ديني سخن ميگويد، نثرش رسمي و عالمانه و آميخته با آيات متعدد قرآن و سيره نبوي ميشود كه اسلوب خاص مجالس وعظ و تذكير است. گاه هم كلمات و ضربالمثلهايي از زبان گفتاري مردم بلخ در ميان عبارات آن ديده ميشود؛ اما هنگامي كه به شرح عشق و دلدادگي خود با اﷲ و بيان مشاهدات و حالات عرفاني خود در اثناي سير و سلوك روحاني ميپردازد، زبانش شعرگونه و سرشار از صور خيال و آرایه‌هاي ادبي مي شود:
“اﷲ راگفتمكه:دلم؛گفت:كبابي بايد. گفتمكه:چشمم؛گفت:سحابيبايد.گفتمكه: تنم؛گفت:خرابيبايد.بازاﷲراگفتمكه: دلمنماند.گفت:كبابي [در اصل كتابي]كمگير!گفتمكه:چشمم نماند.گفت:سحابيكمگير! گفتمكه:تنمنماند.
گفت:خرابيكمگير”! (همان: 11)
در اينگونه موارد تخيلش حد و مرزي نميشناسد و گاه سخنانش به شطحيات يك صوفي تندرو همانند ميشود و ميتوان چنين پنداشت كه يكي از علل بيتوجهي به اين كتاب در گذشته همين بخش از سخنان اوست. بنابراين بايد دقت كرد، وقتي فروزانفر در مقدمة معارف (ص: د) آن را نثري با تعبيرات شاعرانه و تشبيهات لطيف واستعارات و مجازات شيرين توصيف ميكند تنها شامل اين موارد ميشود.
پيشينة پژوهش
دربارة معارف تاكنون تحقيق زيادي انجام نشده، نخستين نوشتة محق قانه درباره معارف، مقدمة مصحح آن (فروزانفر) است و نخستين كتابي كه در آن به بررسيزندگي و عرفان بهاء ولد پرداخته شده، “بهاء ولد، زندگي و عرفان او” اثر فريتسماير (Fritz Meir) است كه دو نفر (مريم مشرف و مهرآفاق بابيوردي) آن را ترجمه كرده‌اند. اهميتمعارف
گذشته از نوع نثر و عرفان خاص نويسندة آن، از لحاظتأثيري است كه بر انديشه‌ها و آثار بزرگترين شاعر عارف ايران يعني مولوي داشتهاست، چنانكه امروزه هم بيشتر تحقيقات انجام گرفته دربارة معارف و بهاء ولد، درباره تأثيري است كه بر مولوي و آثار او گذاشته است (در واقع اين كتاب در ساية آثارمولوي قرار گرفته است ) پس از آن پژوهشهايي دربارة محتواي عرفاني اين كتاب است. اما چند تحقيق هم به سبك و فرممعارف اختصاص دارد، از جمله: تقي26پورنامداريان و سيد محسن حسيني مو خر مقالهاي با عنوان”بررسي جنبه‌هايزيباشناختيمعارف از ديدگاه صورتگرايي(فرماليسم)” در فصلنامه پژوهشهايادبي، (شماره 4، سال 1388: 82-59) به چاپ رسانده‌اند. نويسندگان اين مقالهچنانكه از عنوان آن پيداست، به بررسي برخي از جنبه‌هاي زيباشناختيمعارف پرداخته‌اند، از جمله عاطفه، تمثيل تشبيهي، استعاره، جنبه‌هاي زباني و استفاده ازكلمات گفتاري مردمان سرزمين “فرارود” (ماوراءالنهر ) چرخش ها و جهشهايناگهاني كلام كه از آن با عنوان “التفات موضوعي” تعبير شده است. در اين مقاله دربحث موسيقي عبارات درمعارف اشاره‌هاي كوتاهي به سجع و موازنه و جناس گرديدهكه شمار آن را اندك دانسته و نوشته‌اند، چندان نيست كه بتواند زبان را برجسته سازد.
نويسندگان اين مقاله به آرایه‌هاي فراواني كه در حوزة بديع لفظي و معنوي در اينكتاب وجود دارد، اشارهاي نكرده‌اند. مقالة ديگر “سرچشمه‌هاي فكري رمز و تصويردرمعارف بهاء ولد” است. نويسندگان اين مقاله به
اين نتيجه رسيده‌اند كه سرچشمة تخيل و خاستگاه جوشش تصاوير در ذهن بهاء معيت او با اﷲ است و او با درك اينمعيت به حال اتحاد ميرسد (فاطمي و ديگران، 1390: 173). حسن حيدري هم دربخش دوم مقالة خود با عنوان “مقايسه برخي از جنبه‌هاي محتوايي و شكل غزلياتشمس ومعارف بهاء ولد” (مجله مطالعات عرفاني دانشگاه كاشان، 1388: 52 – 29) به بررسي اشتراك ديدگاه‌هاي پدر و پسر در بهكارگيري زبان روزمره و محاوره و سبك موعظه و بيان منبري آنها پرداخته است. پايان نامة سعيده قاسمي دانشجويكارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبايي (سال1390) هم به “بررسي سبك شناسانهمعارف بهاء ولد” اختصاص دارد.
بررسي آرایه‌هاي بديع لفظي و معنوي در معارف گروه بديع لفظي
“بديع لفظي آن است كه زينت و زيبايي كلام وابسته به الفاظ باشد، چنانكهاگر الفاظ را با حفظ معني تغيير بدهم، آن حسن زايل گردد” (همايي، 1389: 37).
در بديع لفظي از ابزارهايي استفاده ميشود كه بار موسيقي دروني كلام بهعهدة آن هاست و سبب ايجاد نظم و توازن ميشوند. به گونهاي كه اگر به جاي هركدام از اين كلمه‌ها معادلي بگذاريم، آن نظم موسيقايي به هم ميخورد. پس در اينكلمات، بار معنايي در درجة دوم اهميت قرار دارد. شفيعي كدكني اين ابزارهايآفرينش نظم را با عنوان “موسيقي داخلي“ و صفوي تحت عنوان “توازن” (آوايي،كلماتي و نحوي) طبقهبندي كرده اند. آرایه‌هايي مانند واج آرايي، انواع سجع و جناسدر اين گروه قرار ميگيرند (شفيعيكدكني، 1368: 271 و صفوي، 1383: ج1: 293167).
انواع سجع، انواع جناس و تكرار (صامت، مصوت و كلمه) در گروه بديع لفظيقرار ميگيرد.
انواع سجع
از ميان صنايع بديعي بهاء ولد به سجع توجه چنداني نكرده و اين موضوع از كتابي كه نه مطالب آن يكدست است و نه نثر آن، دور از انتظار هم نيست. در زير به نمونه‌هاي اندكي از انواع سجع موجود در اين كتاب اشاره ميكنيم.
سجع متوازي
سجع متوازي عبارت از همانندي در وزن و حرف روي است:
“اكنون هماره حاجتها در همة نوعها پيش اﷲ طپان دار و از فيض او مزان دار تا تعظيم اﷲ كرده باشي” (بهاء ولد، 1352: ج1: 218).
“دلي چون بهار دارم، يك چشم گريان چون ابر نيسان و ديگر چشم خندان چون گلستان” (همان، ج2: 153).
“… اگر دوست باشد، او نان ميخورد، تو را جان ميپرورد” (همان: 23).
سجع متوازن
اسجاع از نظر وزن يكسان، ولي در حروف روي مختلف هستند:
“عينم تويي و غيبم تويي” (همان، ج1 : 7).
“حلقه در گوش باش، در پايگاه جهان زمينبوس باش” (همان، ج2: 77).
“اگر حبات، باطل باشد و اغراض، فاسد؛ عيب از پيمانه نباشد” (همان: 12).
سجع مطرف
سجع مطرف عبارت از همانندي در حرف روي و اختلاف در وزن است:
“تا مهر نباشد به كمال، غم نباشد به نقصان حال” (همان، ج1: 30).
“پس اگر رنج بودي و غربتي نمودي” (همان، ج2: 19).
“از آن كه مقصود از تخم، بر است و اثر است” (همان: 82).
موازنه / مماثله
هماهنگي دو يا چند جمله بهوسيلة جملات مسجع است، اگرچه قدما موازنه را منحصر به اسجاع متوازن كرده‌اند؛ ولي استفاده از تقابل اسجاع متوازي هم جايز است (شميسا، 1381: 44). از موارد نادر اين آرايه در معارف نمونه‌هاي زير است:
“طينش را ديد و دينش را نديد” (بهاء ولد، 1352: ج1: 154).
“يكي دهر نام ميكرد و يك طبع نام ميكرد.” (همان، ج2: 92).
“گفتمكه:دلم؛گفت:كبابي بايد. گفتمكه:چشمم؛گفت:سحابيبايد.گفتمكه:
تنم؛گفت:خرابيبايد” (همان: 11).
انواع جناس جناس تام
جناس تام، آوردن دو كلمة متجانس است كه در خواندن و نوشتن يكسان، ولي در معنا مختلف باشند (وطواط، 1362: 6). اين نوع جناس در معارف بسيار نادر است:
“تو كيش و قربان تيردان و كماندان داري، نه كيش و ملت قربان” (بهاء ولد، 1352: ج 2: 95).
در جملة اول، “كيش” به معني تيردان و “قُربان”به معناي كماندان است.
“شراب تلخ را بر ياد لبِ شيريننوش، نوش كنند”1 (همان، ج1 :103).
نوش اول به معني شهد و انگبين و دوم به معني نوشيدن است.2
جناس ناقص
جناس ناقص3 آن است كه دو كلمة متجانس تنها در مصوت كوتاه با هم اختلاف داشته باشند. تعداد اين نوع جناس در معارف بيشتر از جناس تام است:
“شما كه در اين جهان از گليت، رخساره چو گُل داريد، آنها كه در بهشت از گُل رويند، داني رخسارشان چگونه باشد”؟ (همان، ج1: 61).
“تا در گوش من سرها نگويد و سر مرا به بر خود باز نگيرد.” (همان: 167).
“چيزي كن كه با منكر،منكر شوي.” (همان، ج2 :102).
“صفا را درديِدرد چه كار”؟ (همان: 20).
جناس زائد
در جناس زائد4 يكي از كلمات متجانس نسبت به ديگري واك/واكهايي5 در آغاز يا وسط يا آخر اضافه دارد6 (شميسا، 1381: 65). در معارف تعداد اندكي از هر سه گونة جناس زائد ديده ميشود:
الف بودن واك اضافه در آغاز يكي از جناسها:
“آخر خاك را ميبورزيت، حبات نبات حاصل ميشود؛ اگر حال يكديگر را بورزيت، محبات7 حاصل مي شود” (بهاء ولد، 1352: ج2: 23).
ب بودن واك اضافه در وسط يكي از جناسها:
“جاني به از جهاني” (همان، ج1: 390). در عبارت الف “حال” و “حاصل” نيز از اين نوع هستند.
پ بودن واك اضافه در آخر يكي از جناسها:
“كسي نان از بهر جان كندن نخورد، از بهر وصال جانان خورد” (همان، ج 1: 103).
“بعضي مردمان ديوانه‌اند، اينها ديواناند” (همان، ج2: 7).
“[به] ياد آخرت مشغول باش تا آخر وقت” (همان:49).
“ ظلم از ظلمت خيزد” (همان: 55). چنانكه ديده ميشود، تعداد اين نوع جناس زائد بيش از دو نوع ديگر است.
جناس اشتقاق (اقتضاب)
جناس اشتقاق آن است كه كلمات متجانس از يك ريشه و همخانواده باشند. اين جناس (مانند جناس) “از موارد معدودي در بديع لفظي است كه معنا در آن معنا هم دخالت دارد” (شميسا، 1381: 64).
“و چون بصر و بصيرتت خشك شد و نماند، روي راحت چهگونه بيني؟” (بهاء ولد، 1352: ج 1: 206).
“حوران از بهشت بر منظرها آمدند و نظاره ميكنند” (همان: 36).
“باز خود را گفتم كه تو در حقيقت محبت نظر ميكن! كه محب با محبوب خود چگونه بود؟ تو نيز با اﷲ چنان باش!” (همان: 172).
“چنگ در هرچه زني، اﷲ چنگال تو را از آن جدا خواهد كردن” (همان: 363).
“زيرا كه ملك نظر از آنِ اﷲ است و اﷲ بر ما ناظر است” (همان: 18).
“يعني روز ميآيد و روزي نو ميآورد از حضرت اﷲ” (همان: 290).
“مزمزان ميخوري تا مزه بيابي” (همان، ج2: 55).
“و طالب تو شدم و شهدشاهديِ تو شدم” (همان: 15).
“عقالعقل از زانوي اشُتر مست نفست دور شود” (همان: 59).
“تا اﷲ مر آن وجود را چه نقش دهد، هم بر آن صفت مضطرب باشد، به نزد اﷲ و موجد خود.” (همان: 177).
چنانكه ديده ميشود، بيشتر كلماتي كه در اينگونه جناس از آنها استفاده ميشود، كلمه‌هاي عربي هستند.
نوعي جناس ديگر است كه برخي آن را جناس “شبه اشتقاق” ناميده‌اند. در اين نوع جناس، حروف كلمات متجانس چندان

فایل : 31 صفحه

فرمت : Word

38900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط