مقاله در مورد تدريس در مقطع ابتدا ئي براي دريافت درجه كارشناسي دررشته علوم تربيتي – آموزش و پرورش كودكان عقب مانده ذهني

مقاله در مورد تدريس در مقطع ابتدا ئي براي دريافت درجه كارشناسي دررشته علوم تربيتي – آموزش و پرورش كودكان عقب مانده ذهني

بسمه تعالي
با تأييدات خداوند متعال كارورزي خانم سارا سعيدي تحت عنوان روش تدريس دروس فارسي، رياضي، علوم دانش آموزان اول ابتدايي نيازهاي ويژه ذهني مدرسه استثنايي ارشاد شهر تهران اجرا و پس از ارائه نمره ……………….. و درجه…………………… مورد تصويب قرار گرفت.
استاد گرامي: جناب دكتر پيشوا
امضاء
اگر شما مرا زشت و مضحك مي بينيد
پس من هستم
اگر مرا به عنوان اينكه هيچ دستاوردي ندارم مي بينيد، اگر مرا به عنوان كوكسالم. ذ مي دانيد وسعي در بهبوديم داريد پس من هستم.
اما … اگر به خنده ها و انسانيت من بنگريد، آنگاه مرا زيبا مي بينيد. اگر مرا از وراي معلوليتم بنگريد و به توانم امتياز بدهيد، آنگاه من يك انسانم و رشد خواهم كرد.
كودك معلول
مقدمه
در مورد كودكان استثنايي بايد گفت كه به طور كلي دستگاه عصبي كودك به درجه رشد و كمال بزرگسالان نرسيده و چون رشد ادامه دارد و به عبارت در حال تغيير و تحول است لذا رفتار نيز به همان منوال در تحول و تغيير خواهد بود. در كودكان استثنايي واكنشها ويژگي هاي خاص دارند، چون كودك رشد فكري كامل ندارد لذا نمي تواند بر رفتارهاي خود مانند بزرگسالان كنترل داشته باشد يا اگر عمل خلافي از او سر زند احساس گناه و تقصير كند.
اين كودكان در مقابل فشارهاي زندگي واكنشهاي نسبتاً سريع و شديد نشان مي دهند و به همان سرعت هم وقتي نشانه هاي زندگي از بين رفت بهبود مي يابند. از آنجا كه وابسته و متكي به ديگران هستند و در واقع از نظر شخصيتي نارس و نابالغند لذا در مقابل فشار و ناراحتي تنها كاري كه خواهند كرد اختلالات رفتاري است كه وسيلة بيان كودك است.
اگر كودك سن كمتري داشته باشد در ارتباط با ديگران بيشتر در زحمت بوده و حتي وقتي قادر به تكلم است چون دايره اطلاع بر لغات محدود است و اصولاً قادر به درك و بيان مفاهيم كلي نيست و در بيان احساسات خود دچار مشكل است لذا اختلالات رفتاري و رواني شديدتري از خود نشان مي دهد.
زبان كودك را نه ديگران مي فهمند و نه پزشك معالج. كودك نمي تواند از احساسات خود مانند ترس و اضطراب، احساس محروميت و شكست صحبت كند ولي مي تواند آنها را به زبان علائم جسماني مانند بيقراري، امتناع از رفتن به مدرسه بهانه گيري و نظاير آن بيان كند.
پس پررفتار غير عادي كودك يا علائم جسماني را به خصوص اگر علت بخصوص نداشته باشد بايد به عنوان واكنش نسبت به شرايطي كه در اطراف اوست در نظر گرفت.
كودك بايد از مراحل مختلف رشد عبور كند، توقف يا عدم رشد كافي و به اصطلاح تثبيت كه در كودك خيلي شايع است موجب اختلال به درجات مختلف مي شود و كودك در مقابله با مرحله بعدي رشد دچار مشكل مي شود، كه بررسي و كشف اختلالات رفتاري كودكان و تغيير علائم رواني آنان يكي از مشكلات مهم روان شناسي و روان پزشكي كودك است.
لغت استثنايي اصولاً يك اصطلاح آموزشي است و مربيان آموزش و پرورش و مشاوران راهنمايي در زمرة اولين كساني هستند كه به محدوديتهاي يادگيري، عاطفي، شخصيتي، اجتماعي و مشكلات اين افراد پي مي برند و بايد نسبت به رفع آنها با روشهاي موجود و همچنين پيشگيري از اقدامات آتي اقدام نمايند.
در اينكه تمام كودكان افراد استثنايي هستند شكي نيست. هيچ كودكي عيناً شبيه كودك ديگر
نيست و هر كودكي خصوصيات منحصر به فرد خود را دارد، اگرچه اين وضع تنها در كودكان صدق نمي كند ولي عده اي از كودكان به اندازه اي با كودكان ديگر فرق دارند كه بايد توجه مخصوص به آنها مبذول داشت. اين انحراف به طور كلي در تمام خصوصيات جسماني، عاطفي، عقلاني و اجتماعي آنها ديده مي شود كه باعث اشكال و مانعي بزرگ در سازگاري آنها با محيط اجتماع مي گردد و به همين منظور به اين دسته از افراد اجتماع استثنايي مي گويند.
به طور كلي اين كودكان را از 3 نظر مورد مطالعه قرار مي دهند:
1) آنهايي كه از بدو تولد به علت ناراحتي هاي ارثي واختلالات مادرزادي بيماري مشخصي دارند مانند سندرم دان، هيدروسفالي، ميكروسفالي و …
2) كساني كه از ابتدا با وسايل تشخيص مي توان به بيماري آنها پي برد مانند:
دررفتگي مادرزادي لگن، اختلالات متابوليكي و اختلالات غدد مترشحه داخلي (هيپوتيروئيديسم)
3) افرادي كه نقص عضو و بيماري آنها در طول رشد كودك مشخص مي شود مانند: فلج مغزي، عقب ماندگي ذهني، اختلالات شنوايي، بينايي و وجود ضايعات و آسيبهاي مغزي مختصر كه باعث اختلال در عملكرد مغز مانند اختلال Minimal brain
dysfunction در خواندن، نوشتن، حافظه و سازگاري و … كودك مي شود.
نكتة مهم اين كه پيروزي و موفقيت بيمار فقط به ميزان معلوليت بستگي ندارد بلكه ميزان تواناييهاي بيمار در به حركت در آوردن اعضاي سالم براي جبران قسمتهاي ناتوان، ميزان فعاليت و پشتكار، محيط خانواده و كارداني مربيان نيز در اين امر دخالت دارند.
در ميان كودكان استثنائي، يعني افرادي كه به لحاظ ويژگيهاي خاص جسماني، ذهني، عاطفي و رواني، در برخورداري مطلوب از تسهيلات و امكانات مختلف جامعه، بويژه آموزش و پرورش نيازمند توجه و حمايت فوق العاده مي باشند. كودكان و دانش آموزان عقب مانده ذهني به واسطه همان پيچيدگي خاص پديده هوش و عقب ماندگي هوشي جايگاه قابل ملاحظه اي دارند.
تاريخ گذشته ما نشان مي دهد كه وظيفه كودكان عقب مانده ذهني به عهده خانواده او و مؤسسات خصوصي بوده است ولي امروزه عرفا به عنوان يك وظيفه مدرسه پذيرفته است.
آموزش و پرورش كودكان عقب مانده ذهني با استفاده از روش هاي مناسب هم براي فرد و هم براي جامعه ارزشمند است.
عقب مانده هاي ذهني در سايه يك برنامه آموزشي كه مطابق نيازها و استعدادهاي آنها تعيين شده باشد مي توانند: 1) زندگي كاملتر و از نظر شخصي رضايت بخشتري را بگذرانند.
2) شناخت بهتري از مسائل خود به دست آورده و سازگاري بيشتري نسبت به آنها از خودشان نشان دهند.
3) از نظر اجتماعي پيشرفت كنند.
4) از نظر اقتصادي استقلال بيشتري كسب نمايند.
آموزش دادن كودكان عقب مانده ذهني هم از نظر دولت و هم از نظر جامعه كاري است مقرون به صرفه هزينه هايي كه دولت براي تهيه برنامه هاي آموزشي اين كودكان متحمل مي شود تا بتواند در آينده به طور كامل يا به طور نسبي از خود مراقبت نمايد كمتر از مبالغي است كه براي نگهداري آنها در مؤسسات و انجمن هاي دولتي ويژه عقب مانده ها اختصاص داده مي شود.
مطالب موجود درباره كودكان استثنايي از منابع گوناگون تهيه شده است زيرا اين كودكان مورد علاقه پزشكان روان شناسان و جامعه شناسان و ساير كساني مي باشند كه در زمينه هاي مربوط كار مي كنند.
جدول زير تعداد درصد كودكان استثنائي و احتياج به آموزش ويژه را نشان مي دهد:
جدول از كتاب ‹‹آموزش كودكان استثنائي هالاهان و كوفمنچاپ دانشگاه ويرجينيا 1988›› اقتباس شده است.
‹‹تاريخچة كودكان ع.ذ››
عقب ماندگي ذهني يا به اصطلاح ديگر نارسايي رشد قواي ذهني موضوع تازه و جديدي نيست بلكه در هر دوره و زمان افرادي در اجتماع وجود داشته اند كه از نظر فعاليتهاي ذهني در حد طبيعي نبوده اند، به خصوص از روزي كه بشر زندگي اجتماعي را شروع كرده موضوع كساني كه به عللي قادر نبودند خود را با اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است.
اجتماع براي مصلحت، تعصب يا سالم سازي بعضي از اين افراد تحمل كرده، عده اي را محبوس مي ساخت يا به مرگ محكوم مي نمود، از مجموعه مدارك بدست آمده چنين استنباط مي شود كه تا قرن هجدهم اين افراد مورد توجه و لطف نبوده و حتي پزشكان از پذيرفتن و درمان آنان خودداري مي كردند.
اصطلاح بيگانه يا خارجي كه به فرانسه آلينه و به انگليسي ‹‹ايلين›› گفته مي شود براي
مجانين و الينيست براي روانپزشكان و پزشكان معالج اين بيماران از قديم الايام به كار رفته و اين كلمات از آلينوس لغت يوناني مشتق شده است و علت آن اين بوده است كه عقب ماندگان ذهني را مانند مجانين بيگانه از اجتماع مي دانستند، اگرچه بعداً متوجه شدند كه اين بيماران با محيط و اجتماع بيگانه نيستند بلكه به علل ضايعات مغزي تماس آنها با عالم خارج تغيير كرده است.
بقراط حكيم يوناني نيز به ضايعات مغزي اين افراد اشاره كرده و اختلالات رفتاري و كمبودهاي هوشي آنها را مربوط به اين نوع ضايعات دانسته است.
در قوانين روم قديم، اسپارت ها و حتي رژيم نازي كشتن و از بين بردن افراد ع.ذ را مجاز مي دانستند. برعكس بعضي مذاهب آسيايي مانند (كنفوسيوس) در چين كه پيروان آن معتقدند ‹‹آنچه به خود نمي پسندي به ديگران روا مدار›› و زرتشت در ايران مردم را تشويق مي كردند كه با بيماران رواني و عقب مانده هاي ذهني رفتاري انساني داشته باشند و تا آنجا كه ممكن است به آنها كمك كنند.
تا اوايل قرن نوزدهم كتاب يا رسالة علمي قابل قبولي در زمينة عقب مانده ها و افراد مبتلا به اختلالات رفتاري يا به اصطلاح ناسازگار نوشته

فایل : 96 صفحه

فرمت : Word

38900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط