مقاله فارسی در مورد كودكان استثنايي

مقاله فارسی در مورد كودكان استثنايي

اشاره :
عقب ماندگي ذهني يا به اصطلاح ديگر نارسايي رشد قواي ذهني موضوع تازه و جديدي نيست . چنانچه در هر دوره و زمان افرادي در اجتماع وجود داشته اند كه از نظر فعاليتهاي ذهني در حد طبيعي نبوده اند به خصوص از روزي كه بشر زندگي اجتماعي را شروع كرده موضوع كساني كه به عللي قادر نبودند خود را اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است . در گذشته اجتماع از باب مصلحت ، تعصب و يا سالم سازي ، بعضي از اين افراد را تحمل كرده ، عده اي را محبوس مي ساخت يا به مرگ محكوم مي نمود . اين افراد مطرود كه به تنهايي نمي توانند راه خود را در زندگي انتخاب كنند و اكثراً آلت دست ديگران قرار مي گيرند . صرفنظر از مخارج هنگفتي كه دستگاهها و موسسات مختلف براي نگهداري و
درمان آنها متحمل مي‌شوند جامعه نيز از نيروي انساني آنها بي بهره مانده و حتي گاهي زيانهاي غيرقابل جبراني براي خانواده و اجتماع به بار مي آورند كه موضوع درخور كمال توجه است . امروزه كشورهاي توسعه يافته سعي در شكوفا كردن حداقل استعدادهاي آنان مي كنند. در سال 1370 براي اولين بار در ايران سازمان استثنايي پايه گذاري شد . اين سازمان كوشيده با به كار بردن نيروهاي متخصص گام موثري در جهت كم رنگتر كردن مشكلات اين افراد بردارد . اما هنوز مشكلات فراواني در اين زمينه به چشم مي خورد كه بررسي و موشكافي پيرامون آن لازم و ضروري به نظر مي رسد . گزارش زير بر گرفته از صحبتهاي آقاي سيدعباس جلالي رئيس اداره آموزش و پرورش استثنايي استان تهران‌ ، عليرضا نظري كارشناس تامين
نيروي انساني ، مريم سمائي كارشناس روانشناسي و روانشناس مدرسه مهرآئين و چند تن از والدين كودكان استثنايي است .
بحث كودكان استثنايي موضوعي است كه اگرچه در كشورهاي اروپايي از سالها پيش به آن پرداخته شده ، اما در كشور ما نزديك به يك دهه است كه مسئولان سعي در ايجاد سازماني مخصوص به اين نام كرده اند .
در سال هزار و سيصد و هفتاد به پيشنهاد دكتر افروز اداره خاص كودكان استثنايي در ايران پايه گذاري شد و كودكان توانستند زير نظر سازمان جداگانه از آموزش و پرورش افاد عادي به ادامه تحصيل مشغول شوند .
در انگلستان لغت استثنايي را محدود به تيزهوشي مي كنند و ساير كودكاني را كه به عللي تحت حمايت و آموزش خاص هستند كودكان
ويژه مي گويند . كودكان ويژه يازده گروه هستند و عبارتند از كودكان مبتلا به بيماري قند ، اختلالات حركتي ، كودكان صرعي ،‌داراي اختلالات گفتاري ، كودكان ضعيف و حساس كه خيلي زود بيمار مي شوند ، كودكان ناسازگار ، عقب مانده ذهني ، نابينا ، نيمه بينا و ناشنوا و نيمه‌شنوا .
در اين كه تمام كودكان افراد استثنايي هستند ، شكي نيست . هيچ كودكي عيناً شبيه كودك ديگر نيست و هر كودكي خصوصيات منحصر به فرد خود را داراست ، ولي عده اي از كودكان به اندازه اي با ديگران متفاوتند كه احتياج به يك برنامه خاص و ملاحظه بيشتر دارند . به همين جهت افرادي متخصص زيرنظر يا سازمان با هدف و با وظايف مشخص چنين بچه هايي را تحت پوشش خود قرار مي دهد .
آقاي جلالي رئيس اداره آموزش و پرورش استثنائي استان تهران درباره اين مراكز مي‌گويد : «در جامعه امروز حدود 10 درصد از بچه هايي كه به سن مدرسه مي رسند بچه هايي ويژه يا به عبارتي استثنايي هستند . با توجه به تعداد دانش آموزان كشور كه نزديك به بيست ميليون از جمعيت كل كشور را تشكيل مي دهند با در نظر گرفتن اين 10 درصد حدود دو ميليون دانش آموز استثنايي داريم و اين افراد طيف وسيعي را كه داراي مشكلات گفتاري ، شنوايي ، بينايي ، بيماريهاي صرع ، قند و حتي هموفيلي هستند ، در بر مي گيرد .
با توجه به تعداد دانش آموزان كشور كه نزديك به بيست ميليون از جمعيت كل كشور را تشكيل مي دهند ، حدود دو ميليون دانش آموز استثنايي داريم و اين افراد طيف وسيعي را كه داراي
مشكلات گفتاري ، شنوايي ، بينايي ، بيماريهاي صرع ، قند و حتي هموفيلي هستند‌، در بر مي گيرد .
البته اين سازمان ، مسئوليت آموزشي بچه هايي را به عهده مي گيرد كه نمي توانند در آموزش و پرورش عادي درس بخوانند . برنامه هاي اين سازمان عبارتند از تامين تجهيزات آموزشي و توابخشي و همچنين معلمين متخصص . كتاب هاي خاص اين نوع افراد تحت پوشش مثل كم توان هاي ذهني ، نابينا ، نيمه نابينا ، ناشنوا و نيمه‌شنواها ، ناسازگاري هاي رفتاري و كساني كه داراي اختلالات رفتاري خاص مي‌باشند .
البته بچه هاي داراي اختلالات ويژه يادگيري در مدارس عادي تحصيل نمي كنند . اين بچه ها از خدمات ويژه اي برخوردار هستند . حدود 9 هزار
كودك ويژه در شصت و دو مركز آموزشي در تهران به تحصيل مشغولند .
از نظر برنامه و هدف اين سازمان بايد بگوييم تا آنجا كه ممكن است سعي ما در اين است كه بچه هاي ويژه را به آموزش عالي و فراگير نزديكتر كنيم .
البته در حال حاضر هم خيلي از بچه هاي ما با مشكلات نيمه شنوايي يا نيمه بينايي به صورت تلفيقي در مدارس عادي مشغول به تحصيل هستند كه براي راحت تر كردن تحصيل اين افراد از معلمان مخصوص استفاده مي شود .
اولين تلاش ها در آموزش و پرورش كودكان استثنايي به فعاليت هاي كلاسيك ، اپتارد‌، سگين ، مونته سوري و دكروالي نسبت داده مي شود . بديهي است كه جامعه به خودي خود نمي تواند آموزش هاي سريع و كافي را در مراقبت ، تربيت
و سرپرستي اين نوع كودكان ارائه دهد . در نتيجه بسياري از جوامع ، مدارس عمومي را مامور و مسئول آموزش كودكان عقب مانده ذهني آموزش پذير نموده اند . لذا كلاس‌هاي ويژه در چارچوب نظام هاي آموزشگاهي در حدود سال 1900 تشكيل شد و جنس اين نوع كلاس ها به سرعت در جهان تقويت شد . ابتدا برنامه هاي آموزشي براي كودكان عقب مانده آموزش پذير بدون هر گونه بحث و جدلي ، فاقد هر تحول و تكاملي بود تا اينكه پژوهش هاي كمي درباره برنامه هاي كلاس هاي ويژه جريان يافت تا پاسخي باشد به سوالاتي كه درباره نحوه اداره اين نوع كلاس ها ، مديريت اهداف و رفع نگراني والدين از تمايز فرزندانشان با افراد عادي جامعه باشد .
خانم مريم سمايي مشاور مدرسه استثنايي مهرآيين تهران درباره سودمندي اين نوع كلاس ها
مي گويد : با مطالعات زيادي سعي كرده اند كه نشان بدهند قرار گرفتن كودكان عقب مانده ذهني در كلاس هاي ويژه بهتر است با قرار دادن آنان در كلاس‌هاي عادي .
نتايج كلي اين مطالعات سودمندي جايگزيني كلاس هاي ويژه را كه حالت دوپهلويي دارد نشان مي دهد .
كودكان عقب مانده در مدارس عادي حالت گوشه گيري و يا طرد از طرف افراد عادي را در رفتار نشان مي دهند ، اما در كلاس هاي ويژه به راحتي پذيرفته مي شوند . در كلاس هاي ويژه ، ناسازگاري بهتر ، تنش كمتر و ديد مثبت تري از خود براي كودكان استثنايي وجود دارد .
در سال هاي اخير علاقه بسياري نسبت به سازگاري و تعادل شغلي كودكان عقب مانده ذهني مشاهده شده است . اصطلاح «آموزش شغلي» به معاني
گوناگون به كار رفته است و هر يك از اين معاني برنامه اي خاص را در ذهن القا مي كند ، ولي تمام اين برنامه ها هدفشان آن است كه كودك ويژه را براي نوعي شغل تربيت كنند . بسياري عقيده دارند كه چون كودكان ويژه نمي توانند در موضوع هاي نظري شايستگي كسب كنند يا موفقيتي به دست آورند لذا بهترين برنامه آموزشي براي ايشان برپايي نوعي كلاس كارآموزي حرفه اي است . در بعضي نقاط كشور اين كودكان را به مدارس حرفه اي فرستادند تا پيشه اي بياموزند ، با وجود اين به زودي معلوم شد كه در اين مدارس كودكان را به كارگاه هاي عمومي نظير كارگاه نجاري ، كارگاه تدبير مكنزل يا به فعاليت هاي آموزشي ديگري گمارده اند كه تا حدودي مهارت هاي نظري در آنها دخيل است و آموزش حرفه خاصي در آنها دنبال نمي شود .
علي رضا نظري كارشناس علوم تربيتي و مسئول تامين نيروي انساني اداره استثنايي در اين باره مي گويد : «متولي امور اشتغال اين بچه ها سازمان بهزيستي است و آموزش و پرورش مسئوليت اجرايي در اين رابطه ندارد به اين معنا كه ما سعي در آموختن حرفه داريم ولي ايجاد اشتغال بر عهده سازمان بهزيستي كشور است كه متاسفانه در اين امر موفقيت لازم كسب نشده است . در حال حاضر ما داراي نوجوانان و جوانان نيمه‌شنوا، ناشنوا ، نيمه بينا و نابيناي زيادي هستيم كه آينده آنها در جامعه مجهول است و هيچ كسي عهده دار مسئوليت آنها نيست» .
جلالي نيز پيرامون همين موضوع مي گويد :
«متاسفانه در ايران به خاطر اين كه بخشي از كار آموزش و پرورش وابسته به بهزيستي است ما
سيستم مشخصي نداريم . مسئوليت اين سازمان آموزش بچه هاست . اين افراد تا ديپلم در اين مدارس درس مي خوانند اما وظيفه پيگيري وضعيت بچه ها بعد از مدرسه به عهده بهزيستي و وزارت كار است . اين افراد بعضا تا حد فوق ليسانس (البته ناشنواها و نابينايان پيش مي روند) اما كاري در اجتماع براي آنها نيست . در واقع تعاملي بين وزارت كار ، سازمان بهزيستي و آموزش و پرورش وجود ندارد و اين امر باعث ايجاد مشكلاتي براي دانش آموزاني كه تربيت شده اند ، مي شود . در صورتي كه با وجود برنامه هاي بلند مدت دولت با همكاري اين سازمانها آ.پ هم طبعاً بر اساس نيازهاي جامعه بچه ها را تربيت حرفه اي مي كند و برنامه ها حتماً با انسجام و سمت و سوي مشخص تري پيش مي رود .
در حرفه آموزشي سعي بر اين است كه حرفه هايي به بچه ها آموزش داده شود كه اولاً خطرناك نباشد دوماً با مهارت هاي بچه ها سازگاري داشته باشد .
در حرفه آموزي مثلاً حصيربافي سعي ما بر اين است كه ضوابط كاري را به بچه ها آموزش بدهيم . اينكه براي ورود به كارگاه بايد لباس مناسب پوشيد ، از ماسك استفاده كرد و نظم و ترتيب حاكم بر كارگاه را رعايت كرد . اينكه هر عملي زيرنظر صاحب كار اجرا شود و به طور كلي همان گونه كه گفتيم هدف عهده رعايت يك سري آداب و مقررات محيط كار است .
اگر وزارت كار و سازمان بهزيستي با ما همكاري لازم را داشته باشند و مشخص كنند در چه زمينه اي به وجود اين افراد نيازمند هستند طبيعتاً برنامه هاي ما سمت و سوي ديگري خواهد داشت و
مشكل اشتغال اين بچه ها حل مي شود . پيمان نامه حقوق كودك كه در سال 1989 (1368) در مجمع عمومي سازمان ملل متحد به تصويب رسيد ، مهم ترين و جامع ترين سند بين المللي براي حمايت از كودكان و حفظ و رعايت حقوق آنان است . اين پيمان داراي يك مقدمه و پنجاه و چهار اده است كه چهل و يك ماده آن حقوق كودك را مطرح مي سازد و سيزده ماده آن درباره چگونگي اجراي آن در هر كشور است . اكثريت قريب به اتفاق كشورهاي جهان به اين پيمان‌نامه پيوسته اند در بسياري از كشورها بر اثر پيگيري مواد و تعهدات مندرج در اين پيمان شرايط حاكم بر كودكان به طور قابل ملاحظه اي بهبود يافته و به نوبه خود انگيزه اي براي پيشرفت و شتاب بيشتر به سوي آينده اي شده است است كه در آن كودكان نه تنها از سلامت جسمي و رواني بيشتري
برخوردار خواهند بود بلكه خود نيز آزادانه و فعالانه در آن مشاركت خواهند داشت به طور قطع ايران هم يكي از اعضاي شركت كننده در اين مجمع است . (دوشنبه 26 آذر 1380 ، 2 شوال 1422 ، 17 دسامبر 2001 ، شماره 545)
اكثر عقب مانده ها حساس اند و از بي مهري يا تحقير اطرافيان و كم استعدادي خود رنج مي برند و از عدم پيشرفت خود خيلي زود مايوس مي شوند وقتي كاري انجام مي دهند چون از نظر شخص عادي ناچيز است تشويق نمي شوند و در مواقع شكست مورد تمسخر قرار مي گيرند . همين امر باعث تزلزل عاطفي و ركود فعاليت هاي ذهني بيشتر و تاخير مجدد در يادگيري و پيشرفت كودك مي شود . ضمن اين كه در ارتباطات اجتماعي اين افراد اثر مخرب دارد ، در حالي كه تشويق و مراقبت و كمك به اين افراد استعدادهاي خفته
ايشان را بيدار مي كند و موجب تحريك و پيشرفت مي‌شود ، ‌در مورد آزمايش عادات و رفتار اجتماعي آنچه مربيان و والدين مايلند كودك انجام دهد بايد خودشان به طور مكرر اجرا نمايند تا كودك با استفاده از مشاهده و يادگيري قادر باشد آن را انجام دهد زيرا كودكان اكثر فعاليت هاي خود را از راه عادت فرا مي گيرند . اما با توجه به اطلاعات پايين خانواده ها و عدم تعامل با مربيان اين امر با مشكلاتي مواجه شده است . آقاي جلالي ، رئيس اداره آموزش و پرورش استثنائي استان تهران مي گويد : «خانواده اولين پايگاه و اساسي ترين مكان براي رشد اعتماد به نفس افراد است . ما در جلساتي كه با خانواده ها داريم اين مساله را مطرح مي كنيم كه حتماً بچه ها را همراه خود به ميهماني ها ببرند و از كارهاي خوب آنها
تمجيد كنند . حضور در مكانهاي عمومي باعث رشد و تقويت روابط اجتماعي افراد مي شود . حتي در برنامه هاي اردويي كه ما براي بچه ها مي گذارين مادرهايي كه همراه بچه ها مي‌آيند با تبادلات نظر سعي در حل مشكلات دارند . تمامي مسائل و برنامه ها به بچه احساس ايمني و اعتماد به نفس مي دهد و موجب تقويت روحيه مي شود .
اما بخش ديگر كار مدرسه است كه برنامه هاي تفريحي مثل سينما ، پارك و اردو براي اين بچه ها تدارك ببينند حتي ما گاهي بچه هاي ويژه را به مدارس عادي مي بريم يا از بچه هاي عادي دعوت مي كنيم به مدارس عادي مي بريم يا از بچه هاي عادي دعوت مي كنيم به مدارس ما بيايند و در خيلي از برنامه ها مثل اجراي
سرود ، نمايش و مسابقات بچه ها را با هم ادغام مي كنيم .
البته به نظر من رسانه هاي جمعي براي كم كردن شكاف بين بچه هاي ويژه و بچه‌هاي عادي كمك موثري هستند ، خصوصاً راديو و تلويزيون مي توانند با ارائه برنامه هاي آموزشي ، تفريحي ، سريال ها و پخش فيلم هاي سينمايي مثل فيلم رنگ خدا كه روي بچه هاي عادي بسيار اثر گذاشت ، توانايي هاي اين بچه ها را به معرض نمايش بگذارند و باعث اتصال بچه هاي عادي به ويژه كم رنگ كردن احساس اندوه اين افراد مي شود . ضمن اينكه اين تفكر اشتباه كه بچه هاي استثنايي نفعي براي اجتماع ندارند، حذف شود .
ازمان براي رفع مشكل خانواده ها دو برنامه آموزشي خاص دارد . اولين برنامه ، آموزش به خود خانواده هايي است كه فقر فرهنگي و
اطلاعاتي دارند و دومين برنامه كه به صورت همه گير اجرا مي شود ، طرح مشاورين مدرسه است كه اين مشاوران به طور مستقيم با خانواده ها در ارتباط هستند و خانواده ها مي توانند با مراجعه به اين افراد تمام اطلاعات دقيق راجع به فرزند خود را كسب كنند .
آقاي نظري كارشناس علوم تربيتي و مسئول تامين نيروي انساني اداره استثنايي نيز معتقد است اكثر والدين كودكان استثنايي از قشر متوسط جامعه هستند و به خاطر همين امر هميشه آگاهي لازم را در زمينه سازماندهي و آموزش اين بچه ها ندارند . به خاطر همين همواره بين والدين و معلمان فاصله اي وجود داشته كه باعث شده اين دو قشر كمتر بتوانند در كنار همديگر قرار بگيرند و در بهبود آموزش موثر باشند. توصيه من اين است كه به بچه هاي استثنايي مثل بچه
هاي عادي نگاه كنيم و دلسوزي نكنيم، زيرا دلسوزي باعث پايين آوردن بهداشت رواني و اعتماد به نفس اين افراد مي شود و به طور حتم در ايجاد پريشاني هاي عاطفي و افسردگي نقش بسار دارد كه اين امر باعث ضرر و زيان هاي بسياري در سطح جامعه مي شود .
اظهار نظر يك كارشناس پيرامون اين مطلب اين است «مسلماً كودك عقب مانده به مراقبت ، نوازش و محبت بيشتري نياز دارد و همان طور كه قبلاً نيز يادآور شدم چون اين كودكان نمي توانند رابطه صحيح عاطفي برقرار كنند دچار بي توجهي و طردشدگي گشته كه حتي گاهي قادر به استفاده از توانايي هاي محدود خود نيز نمي باشند . به عبارت ديگر استعدادهاي فطري خود را كمتر بروز داده در نتيجه عقب ماندگي شدت يافته و اختلالات شخصيتي بروز مي كند . اجتماع و فرهنگ در رشد
و تكامل شخصيت اين افراد بي تاثير نيست كه در مرد عقب مانده ها قابل بحث است .
شواهد نشان مي دهد كه در جوامع صنعتي و پيشرفته كه از لحاظ اقتصادي وضعيت بهتري دارند به عقب مانده ها و اصولاً مساله عقب ماندگي توجه بيشتري مي كنند . مراكزي جهت بررسي ، درمان ، آموزش و تربيت و حتي نگهداري اين افراد در نظر گرفته اند در حالي كه كشورهاي در حال رشد به علت وضعيت بد اقتصادي و گرفتاري هاي مختلف توجه كمتري به عقب ماندگي و مسائل آن مي شود و توجهات بيشتر جنبه دلسوزي و ترحم دارد به هر حال در هر اجتماعي چه توسعه يافته و چه رو به رشد فرد عقب مانده جزيي از اجتماع است .
كودكان معصومي كه يا از همان ابتدا به علت ضعف و ناتواني از جامعه طرد شده و يا بعداً به
علت سوانح و تصادفات تچار آسيب هاي مغزي و در نتيجه اختلالات شخصيتي مي شوند كه بي توجهي ، تنبيه ، تمسخر ، آزار رساندن توقعات نابجا و بدون اندازه از سوي ديگران مي تواند مشكلات شديدتر ، جديدتر و عميق تري در آنان بوجود آورد .
چنانچه مي دانيم پاداش چه در انسان و چه در حيوان باعث افزايش يادگيري و تقويت رفتار مثبت مي شود ، بنابراين با استفاده از روش هاي يادگيري در عقب مانده ها نيز مي توان به نتايج رضايت بخشي رسيد با قبول چنين فرضيه اي مشاوران راهنمايي ، آموزگاران و مربيان اين گونه مدارس بايد بتوانند با ايجاد محركهاي طبيعي و انگيزه‌هاي مناسب موجبات رشد هوشي و شخصيتي كودك را فراهم كرده و از پيشرفت عقب ماندگي و بروز مشكلات جديد جلوگيري كنند.»
آنچه كه در جامعه كنوني ديده مي شود با وجود تمام تلاش هاي مسدولان محدوديت‌هايي است كه گريبان اين افراد را مي گيرد . كودكان استثنايي فرشته هايي زميني هستند كه جز ايجاد خير و بركت ، براي ما نمي خواهند ، اما ما انسان هاي زميني ، با گرفتاري هاي زندگي خيلي وقت ها از اين بچه ها غافل مي شويم . شايد هر كدام از ما كه به نوعي با اين افراد سر و كار داريم در جايي احساس كمبود كنيم و از بالاتري ها استمداد كنيم . آقاي جلالي در اين باره مي گويد : بالاترين مساله در رابطه با بچه ها نداشتن نيروي انساني متخصص ، فضاي مناسب آموزشي و مسائل كمك آموزشي و ساير امكانات است .
ما انتظار داريم به ما امكاناتي داده شود تا بتوانيم نيروهاي توانمندي را جذب كنيم و دوره
هاي آموزشي براي معلمان داشته باشيم كه اين معلمان از اطلاعات روز آگاه باشند . فضاي آموزشي و تفريحي مناسبي ، متناسب با وضعيت اين بچه ها طراحي شود . كتاب ها و تجهيزات به موقع به دست ما برسد .
مثلاً من شخصاً خيلي دلم مي خواست امسال اول مهر ، واقعاً اول مهر باشد حتي بچه‌ها قبل از مهر كتابهايشان را مي گرفتند . اما متاسفانه به دليل تعميرات و فراهم آوردن تجهيزات جديد و اختلال در چاپخانه موفق نبوده ايم كه اميدوارم با حمايت بيشتر اين معضلات حل شود .
آقاي نظري مي گويد : ما مي توانيم تلاش كنيم و نگذاريم رخنه و گسستگي در سازمان استثنايي ايجاد شود چون امكان دارد هر كاري دچار مشكلات و كمبودها و نقص هايي باشد ، اما به مرور مي توان آن كمبودها و نقص ها را شناسايي و حل
كرد نبايد حالا كه در شروع كار هستيم ، پس بزنيم و رها كنيم بايد هميشه ما قانون كمترين ميزان محروميت را در ذهن داشته باشيم . اين قانون همان قانوني است كه در مورد كودكان استثنايي به كار مي رود يعني باكمترين امكانات بيشترين بازدهي را داشته باشيم . (چهار شنبه 28 آذر 1380 ، 4 شوال 1422 ، 19 دسامبر 2001 ، شماره 547)
در ميان كودكان و نوجواناني كه به دلايل اختلالات ژنتيكي (وراثتي) يا آسيب هاي دوران جنيني (مادرزادي) ، شرايط نامطلوب زمان تولد و يا سوء تغذيه ، بيماريها ، خلاءهاي عاطفي ، حوادث و سوانح ، محروميت هاي محيطي و فقر فرهنگي بعد از تولد دچار معلوليتهاي حسي ، حركتي ، ذهني و عاطفي مي گردند ، بيشترين ايشان در جامعة ما كساني هستند كه از نظر
ذهني دچار تاخير قابل ملاحظه اي بوده ، قادر نيستند با همسالان خود در پاية تحصيلي مشابه رقابت آموزشي داشته باشند . بسياري از اين كودكان در مدارس و كلاسهاي عادي در كنار همسالان خود قرار دارند . ويژگيهاي دانش آموزان «آهسته گام ، درصد قابل توجهي از دانش آموزان كلاسهاي مقاطع ابتدايي و راهنمايي و بعضاً متوسط به دليل كندي محسوس كنشهاي ذهني ، قادر به رقابت آموزشي با همسالان خود نيستند و فرآيند يادگيري در آنان با آرامي صورت پذيرفته ،‌ نردبان آموزشي را به آهستگي مي پيمايند . دانش آموزان آهسته گام، عموماً مطالب درسي را دير ياد مي گيرند و اگر كتابهاي آموزشگاهي كاربردي نباشد ، آنها را زود فراموش مي كنند . اين دانش آموزان نيازمند مربيان بصير ، صبور و دلسوز هستند .
وضع ظاهري
اغلب دانش آموزان آهسته گام (بيش از 90 درصد) از نظر نماي ظاهري تفاوت محسوسي با ديگر همسالان خود ندارند ، و تشخيص و تميز آنان با يك نگاه سطحي امكان پذير نيست . بديهي است درصد كمي از اين كودكان كه عموماً در مرز آموزش‌پذيري و تربيت پذيري قرار دارند ، از نظر ظاهري داراي علائم باليني مشخص مي باشند . مانند كودكان مبتلا به «سندرم داون» كه چشمان مورب ، دهان كوچك ، بيني پهن ، گردن كوتاه ، موهاي صاف ، دستهاي مربع – مستطيل و پاهاي كوتاه ، عضلات شل و قيافه اي به ظاهر خندان از جمله نشانه هاي مشخص باليني در اين كودكان است .
كودكان «ماكروسفال» (بزرگ جمجه ها) كه به علت رشد مرضي سلولهاي مغز سربزرگي دارند ، و كودكان «ميكروسفال» (كوچك جمجمه ها) كه به خاطر رشد نارس مغز داراي سري كوچك بوده ، اندازه دور سر آنها به ندرت به بيش از 40 سانتيمتر مي رسد ، ظاهري با نشاط دارند ، هميشه خوشحال به نظر مي رسند ، تنوع طلب هستند ، رفتار ديگران را تقليد نموده و مرتباً سخني را تكرار مي نمايند .
كودكان مبتلا به «كرتنيسم» كه به علت اختلال در فعاليت غدة تيروئيد از نظر رشد ذهني و جسمي نارسايي قابل توجه مواجه هستند . جثه كوچك و پاهاي كوتاه و كلفت ، سر بزرگ و دستهاي كوتاه و پهن ، پوست خشن و زمخت دارند و دندانهاي ميخي شكل ، لب پايين برگشته ، پلك هاي كلفت و
ورم كرده و صداي گرفته از ديگر علائم باليني و ويژگيهاي بچه هاي مبتلا به «كرتنسيم» است .
و اما مهمترين مشخصة بچه هاي مبتلا به «هيدروسفالي» بزرگي سر آنهاست . بزرگي سر در «هيدروسفالي» به خاطر جمع شدن مايع نخاع در داخل جمجمه است . اين شرايط معمولاً به هنگام تولد يا دوران اولية رشد به علت آسيبي كه به نخاع مي رسد ، پديدار مي گردد .
بچه هاي مبتلا به «فينيل كتونوريا» (پي.كي.يو) گروه ديگري از بچه هاي آهسته گام هستند كه چشمان آبي و پوست لطيف و دندانهاي پهن و پخش و حركات ناموزون از جمله ويژگيهاي غالب آنها مي باشد . علت عمدة ابتلاي بچه ها به اين عارضه ، نقص در سوخت و ساز بدن آنهاست . بدن اين كودكان آنزيم مورد نياز را براي جذب
«فينيل آلانين» كه يك اسيد آمينة مهم در ساخت پروتئين است‌، نمي سازد .
قد و وزن : اغلب كودكان و نوجوانان آهسته گام ، بخصوص آنهايي كه از نظر يادگيري آموزش پذير هستند ، از نظر قد و وزن تفاوت قابل ملاحظه اي با ديگر همسالان خود ندارند .
مهارتهاي حركتي درشت وظريف : بچه هاي آهسته گام عموماً از نظر مهارتهاي حركتي درست ، مثل ايستادن ، نشستن ، راه رفتن ، خم شدن ، دراز كشيدن ، غلطيدن و چرخيدن ، تفاوت معني داري با همسالان خود ندارند ، اما از نظر مهارتهاي ظرفي حركتي ، مثل هماهنگي چشم و دست ، دويدن موزون ، لي لي رفتن ، تسبيح نخ كردن، خط كشيدن روي خطوط ترسيم شده ، استفاده از قيچي براي جدا كردن يك عكس از صفحة مجله ، بالا رفتن از نردبان ، دوچرخه سواري و راه رفتن

فایل : 31 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...