مقاله در مورد آگوستين

مقاله در مورد آگوستين

‹‹ بسمه تعالي ››
دانشكده زبانهاي خارجي
موضوع تحقيق :
‹‹ آگوستين ››
‹‹ درس اخلاق اسلامي ››
استاد راهنما :
دكتر محمدي
گردآورندگان :
سوسن خدري و مرضية دارابي عزيز آبادي
« سال تحصيلي 87-86»
اگوستين
اگوستين درشهر تاگاست (Tagaste) در الجزاير در سال 354 ميلادي به دنيا آمد . مادر او مونيكا مسيحي و پدر او پاتريكيوس مشرك بود . آموزش وي نخست در تاگاست (Tagaste) و آنگاه در مادورا(Madaura) و سپس در كارتاژ ، در فنون ادبي بود . در بحبوحة جواني به كارتاژ رفت و در آنجا به گفتة وي تحت تأثير غرور و شهوت جواني از دين مسيحيت كه مادر وي به او القاء كرده بود بيگانه شد . در هيجده سالگي بر اثر مطالعة رسالة معروف كيكرو به نام موعظه (Hortentius) ، درطلب حقيقت و جستجوي فرزانگي برآمد ولي آن را در مسيحيت نيافت و تورات ، حس حقيقت طلبي وي را ارضا نمي كرد و تعاليم يهودي – مسيحي كه بر طبق آن خداوند عالم را از عدم خلق كرده است ، در نظر اومقبول نيفتاد زيرا خدا را فاعل اعمال شر مي دانست و مسألة شر از جمله مسائلي بود كه فكر وي را بخود مشغول ساخته بود . چگونه خداوند كه خير مطلق است مي تواند فاعل شر در عالم باشد . همين مسألة وجود شر در عالم باعث شد كه دين مانويت را كه طبق آن دو مبدأ خير و شر درعالم وجود دارد ،بپذيرد ، ثنويت ماني چنين تعليم مي داد كه مبدأ خير و نور در عالم از مبدأ شر ، يعني ماده و ظلمت است .
در سال 383 ميلادي ، آگوستين كه معلم ادبيات در شهر كارتاژ بود ، آفريقا را ترك گفت و به شهر رم رفت و سپس سمت استادي كرسي خطابه در ميلان را پذيرفت . در اين زمان ايمان او به مانويت متزلزل گشت ولي تمايل وي به شكاکيت آكادمي ميانه بيشتر از مسيحيت بود . اما مطالعة برخي از «رسائل افلاطوني» با ترجمة لاتيني ويكتور رينوس (Victor rinus) او را بيشتر به تعاليم مسيحيت راغب كرد . تعاليم
نو افلاطوني او را از دو حقيقت آگاه ساخت ، نخست آن كه وجود عالم روحاني امكان دارد و در واقع امري متقين است . دوم آنكه وجود شر در عالم با نظرية خلق عالم ،قابل توفيق است : زيرا بنا به تعاليم افلوطين ، شر امري وجودي و متحصل نيست ، بلكه امري عدمي است . قول به عدمي بودن شر به اين معني نيست كه شر وجود ندارد ، بلكه به اين معني است كه شر عدم يكي از كمالات وجودي است . مثلاً كوري شري است طبيعي ولي امري متحصل نيست بلكه عبارت از عدم كمال بينائي است . به همين نحو ، شر اخلاقي عبارت است عدم و نقصان و خطاي اراده است . در عين حال امور عدمي چون جهل و تاريكي ( كه عدم نور است ) ، اموري متحصل نيست كه مخلوق خداوند باشد .
سنت اگوستين خود گزارش كرده است كه فلسفة نوافلاطوني گرايش وي به آئين مسيحيت را آسان كرد ؛ ولي باز هم نتوانست آن آتشي را كه در درون وي شعله ور بود ، خاموش كند . وي به موعظه هاي سنت آمبروز (St. Ambrose) در ميلان به دقت گوش مي كرد و به داستان گرويدن ويكتور رينوس فيلسوف معروف نوافلاطوني و مترجم آثار افلاطون و افلوطين به زبان لاتين ، به آئين مسيحيت گوش فرا مي داد . سال 387 در زندگي وي سرنوشت ساز بود . و چنانكه وي در كتاب معروف خود اعترافات گزارش كرده است ، به آئين مسيحيت گرويد و در سال بعد به وسيلة سنت آمبروز غسل تعميد داده شد .
پس از بازگشت به آفريقا ، اگوستين به عنوان كشيش منصوب شد و در سال 395 به عنوان معاون اسقف والريوس (Valerius) معين گرديد و پس از درگذشت نامبرده به سال 396 به عنوان اسقف شهر هيپو(Hippo) منصوب گشت و تا آخر عمر در اين
سمت انجام وظيفه كرد . در سال 430 ، هنگامي كه واندل ها (Vandals) شهر هيپو را به محاصرة خود در آورده بودند دار فاني را وداع گفت .
بخش عمدة عمر فلسفي اگوستين ، صرف منازعات كلامي با پيروان دوناتوس (Denatus) (دوناتيست ها ) و پلاگيوس (پلاگينيستها ) گرديد . دوناتوس ، اسقف كارتاژ تعليم مي داد كه مي بايد اصالت كليسا و پاكي و سادگي آن كه بر اثر گسترش مسيحيت در امپراتوري روم آلوده شده بود ، حفظ گردد ؛ و در نتيجه معتقد بود كه مي بايد كليسائي غير از كليساي روم ايجاد شود . پلاگيوس ، معاصر اگوستين كه از انگلستان به روم آمده بود ، بيش از حد بر اختيار انسان تأكيد مي ورزيد و ضعف انسان و لطف و عنايت الهي را ناديده مي گرفت .
فلسفه در نظر اگوستين ، شناخت حقيقت و سعادت ابدي و راه كسب و حصول آن است . شوق انسان به كسب سعادت و شناختن حقيقت ، علت حقيقي پرداختن وي به فلسفه است . فلسفه در نظر اگوستين ، حكمت ، فرزانگي و خردمندي است ؛ و حكمت حقيقي فقط با معرفت خداوند و اتصال به وي ميسر است . از زمان گرويدن خود به مسيحيت اگوستين اعتقاد پيدا كرده بود كه جستجوي حقيقيت كه شغل شاغل فلاسفة يونان و يا لااقل برخي از حوزه هاي فلسفي يونان بوده است ، در شكل كامل ، فقط در مسيحيت قابل حصول است . ولي عقيده نداشت كه صرف گرويدن به آئين مسيحيت ، موجب فرزانگي ، خردمندي و سعادت انسان مي شود ، حكمت يا تشبه به خداوند فقط با لطف و عنايت او ميسر است و سعادت ابدي فقط در آخرت با شهود خداوند امكان دارد . پس اگر فلاسفه به معناي جستجوي حقيقت ، سعادت و معرفت
خداوند باشد ، اگوستين هرگز فلسفه را ترك نگفت . فلسفه به معناي جستجوي حقيقت هنگامي رها مي شود كه انسان خود به حقيقت رسيده باشد .
نظرية شناخت
گفتيم كه ايمان اگوستين به فرقة مانويت ، پس از مدتي ، متزلزل شد و به شكاكيت آكادمي ميانه گرايش پيدا كرد . ولي اگر چه تمايل به شكاكيت ، پس از تزلزل عقيدة وي ، امري طبيعي مي نمود ، ولي مسلماً طبيعت حقيقت جوي ، اگوستين را ارضا نمي كرد ، زيرا از يك سو با تمامي وجود خود ، طالب حقيقتي بود كه بتواند سعادت او را تضمين كند و از سوي ديگر دريافت كه انسان نمي تواند در مورد همه چيز شك و ترديد كند . مثلاً اگر انسان در مورد همه چيز شك و ترديد كند ، نمي تواند در اين امر شك و خطا كند كه وجود دارد ، زيرا اگر انسان وجود نداشته باشد ، امكان شك و خطا نيز وجود ندارد . از اينجا اگوستين نتيجه مي گيرد كه : «اگر خطا مي كنم ، پس هستم .» و اين عبارت معروف وي يادآور گفتة معروف دكارت است كه من فكر ميكنم ، پس هستم . با اين تفاوت كه دكارت آن را اساس جهان بيني قرار داده و حقايق ديگر از قبيل وجود خداوند و وجود عالم را بر مبناي آن اثبات كرده است ولي در اگوستين اين تعبير فقط نمونه اي از حقايق يقيني است كه امكان شك در آن وجود ندارد .
يكي از مسائلي كه اگوستين دربارة آن بحث مي كند ، معرفت حسي است و شكي نيست كه ما مستقيماً نسبت به اشياء خارجي علم پيد ا مي كنيم . به اين ترتيب هر كودكي معني بسياري از كلماتي را كه بر اشياء و اجسام دلالت دارد ، فرا مي گيرد ؛ ولي معرفتي كه از راه توصيف بدست آمده مبتني بر معرفتي است كه از راه آشنائي حاصل شده است و اين قسم اخير هم (از راه تعريف با اشاره بدست آمده است .
يعني اگر كودكي في المثل بپرسد كه «سيب چيست ؟» نخست سيب را به او نشان مي دهيم (تعريف با اشاره) آن گاه تصوري از سيب در ذهن كودك ايجاد و كودك با مفهوم آن آشنا مي شود . ( معرفت از را ه آشنائي ) و سپس سيب را براي او توصيف مي كنيم (معرفت از راه توصيف ) . از نظر اگوستين اشياء بي شماري در عالم خارج وجود دارد كه ما بر آنها اشاره مي كنيم و اين خود دليل بر وجود عالم خارج است . پس امكان اين كه عالم وجود نداشته باشد اصلاً مطرح نيست ؛ ولي از سوي ديگر مواردي چون قرصي كوچك مي بينيم ولي مي دانيم كه لااقل چندين هزار برابر زمين است . مثالي ديگر پاروئي را در آب فرو مي بريم و پارو خميده به نظر مي رسد . پس اگر به حس خود اعتماد كنيم ، آيا مرتكب خطا شده ايم ؟
پاسخ اگوستين به سؤال فوق منفي است . اگر پاروئي كه قسمتي از آن را در آب فرو برده ايم خيمده به نظر مي رسد و آنگاه بگوئيم : «پارو خميده به نظر مي رسد » يك واقعيت خارجي را بيان كرده ايم ؛ ولي اگر بگوئيم : «پارو حقيقتاً خميده است » در اينجا چيزي بيش از آنچه حواس ما گواهي مي دهد ، بيان كرده ايم . به عبارت ديگر اين خطا از حكم ذهني ما دربارة شهادت حواس ، و نه خود حواس ، ناشي شده است . ديدن پارو در برخي از شرايط به ما نشان مي دهد كه پارو خميده است ولي براي ما مشخص نمي كند كه خود پارو «في نفسه» و يا صرف نظر از شرايط خاصي چگونه است . پس نمي توان گفت كه حس ديدن خطا مي كند .
اشياء خارجي موجب تغييراتي در اعضاء حسي ما مي شود ؛ ولي بنا به عقيدة وي شيء جسماني نمي تواند بر امر غير جسماني و روحاني تأثير كند . نفس ، تغييراتي را كه در عضوهاي حسي صورت گرفته است ، مشاهده و ملاحظه و آنگاه دربارة آن
حكم و تصديق مي كند ، در حالي كه حواس قادر به عمل حكم و تصديق نيست ؛ چون صدق و كذب منطقي بر قضايا و احكام حمل مي شود ، پس نمي توان گفت كه حواس خطا كرده و شهادت كاذب داده است ، اگرچه شرايط خطا در حكم را براي ذهن فراهم كرده است .
پس مي بينيم كه سعي اگوستين اين است كه يكي از مبادي فكري شكاكان را كه حواس انساني را غير قابل اعتماد و خدشه پذير مي دانند ، ابطال كند . اگوستين هم مانند افلاطون ، خاصه به آن قضايا و احكامي نظر دارد كه داراي سه صفت دوام ، ضرورت و كليت باشند . مثلاً از نظر اگوستين صدق قضية رياضي 5= 3+2 دائمي و تغيير ناپذير است . به علاوه صدق آن ضرورت دارد ، و قضيه ، يك قضية ضروري است به اين معني كه صدق آن امري اتفاقي نيست كه زماني صادق و زماني كاذب باشد . از طرف ديگر صدق آن كلي است و به تعبير ديگر قضيه داراي صفت كليت است . اين قضيه كه : « اين جريان هوا ، نسيمي مطبوع است » داراي يك صفت كليت نيست زيرا ممكن است برخي جريان نامطبوع باشد ، ولي بر عكس ، قضاياي رياضي ، كلي است و تحت تأثير عوامل فردي ، تاريخي و اقليمي واقع نمي شود .
از نظر اگوستين ، اين حقايق دائمي و ضروري قابل شهود عقلي است چنان كه اشياء طبيعي قابل ادراك و شهود حسي است ، يعني اين حقايق مستقل از ذهن ما وجود دارد و عالم محتواي حقيقت را تشكيل مي دهد ، منتها در اينجا بر خلاف محسوسات ، ادراك حتي قادر به شناختن آنها نيست ، بلكه با نوعي شهود عقلي است كه اين حقايق را مي توان ا دراك كرد .به علاوه وجود اين عالم معقول حقيقت ، دليل است بر اين كه حقيقت مطلق ، يعني خداوند وجود دارد . برهان ، مورد علاقة اگوستين براي اثبات

فایل : 22 صفحه

فرمت : Word

29900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط