مقاله فارسی فعاليت پلاسمين و بستن يا دلمه شدن شير
فعاليت پلاسمين و بستن يا دلمه شدن شير
چكيده مطالب:
نمونههاي شير به صورت ماهانه از 19 گاو Holstein و 19 گاو Jersey طي 10 ماه لاكتوزسازي و در گلههاي جداگانه گرفته شدند (در كل 380 نمونه شير). تأثيرات ناشي از پرورش گلهها، تعداد لاكتوزسازي، فصل و مرحلة لاكتوزسازي و تعامل ميان اين پارامترها و پلاسمين، پلاسمينوژن و اندازهگيري مشخص شده و مورد بررسي قرار گرفتند. تعداد لاكتوزسازي بيشترين تأثير را بر فعاليت پلاسمين بر جاي گذاشت، فعاليتي كه در طول دورة لاكتوزسازي افزايش يافت اما تحت تأثير مسائل مربوط به پرورش گلهها، PH، پروتئين يا چربي قرار نداشت. مرحلة لاكتوزسازي و فصل تنها فاكتورهايي بودند كه بر روي پلاسمينوژن تأثير گذاشتند. درصد پلاسمينوژن فعال شده در طول لاكتوزسازيهاي چهارم و آخر و همچنين در فصول پاييز و زمستان به بيشترين ميزان خود رسيد. فعاليت پلاسمين، پارامترهاي دلمه شدن شير را تحت تأثير قرار نداد. زمان دلمه شدن شير هم زمان با افزايش ميزان چربي و پروتئين و كاهش ميزان PH، كاهش يافت. پروتئين و چربي افزايش يافته باعث شدند كه ميزان دلمه شدن افزايش يابد. نمونههاي شير جمعآوري شده در فصل پاييز داراي بالاترين ميزان استحكام بودند و مرحلة لاكتوزسازي تأثيري بر ميزان استحكام و تزلزل ناپذيري شير بر جاي نگذاشت. هر چه ميزان PH كمتر ميشد و ميزان پروتئين و چربي افزايش مييافت، از مدت زمان دلمه شدن كاسته ميشد. افزايش ميزان پروتئين و چربي باعث افزايش ميزان استحكام دلمه شدن شير ميشد. شير گرفته شده از گلة Jersey داراي دلمههاي مستحكمتري نسبت به گلة Holstein بود. شمار لاكتوزسازي و مرحلة مربوط بدان بر روي استحكام دلمهها تأثيري نداشتند.
لغات كليدي: پلاسمين، پلاسمينوژن، دلمه شدن شير، لاكتوزسازي
مخففها: A3= فاصله ميان ميزان Formagraph زمانيكه زمان موجود، سه برابر RCT ميباشد ـ A45= فاصله ميان ميزان Formagraph كه 45 دقيقه بعد از افزودن پنير مايه ميباشد ـ K20 = زمانيكه فاصله ميان ميزان Formagraph برابر 20
ميليمتر است ـ RCT = زمان دلمه شدن ماية پنير (از زمان افزودن مايه پنير تا فاصله ميان خطهاي Formagraph)
مقدمه:
پلاسمين (EC 3.4.21.7) كه يكي از آنزيمهاي proteolytic موجود در شير نرمال ميباشد، آنزيم خوني است كه داخل شير ميشود. فعاليت آن ناشي از توليد كازئين ـ Y و peptoneـ proteose در كازئين B ميباشد. مقدار پلاسمين در شير نرمال كم است و اين آنزيم اكثراً بعنوان آنزيم پلاسمينوژن موجود ميباشد. فعال كنندة پلاسمينوژن، آنزيم خوني است كه ميزان آن در شير گاو اندازهگيري شده است. اين آنزيم، ميزان فعاليت پلاسمين را خصوصاً در شير پاستوريزه افزايش ميدهد. عوامل بازدارندة فعال كنندههاي پلاسمين و پلاسمينوژن نيز از طريق خون وارد شير ميشوند. فعال كنندههاي پلاسمين و پلاسمينوژن با كازئين در ارتباطاند اما بازدارندههاي آنها را ميتوان در سرم شيري يافت. هر چه به انتهاي مرحلة لاكتوزسازي نزديكتر ميشويم فعاليت پلاسمين طي mastitis و در شير گاوهاي پيرتر افزايش مييابد. اين موضوع باعث افزايش ميزان تجزية كازئين B در اين نوع شيرها ميشود. بنابر پيشنهاد Richardson، فعاليت پلاسمين در اواخر مرحلة لاكتوزسازي شير افزايش مييابد چون در اين مرحله، پلاسمين بيشتري از طريق خون وارد شير ميشود كه اين موضوع هيچ ارتباطي به افزايش فعاليت پلاسمينوژن نخواهد داشت. به گزارش politis و همكارانش، نسبت پلاسمينوژن به پلاسمين در طول مراحل اوليه لاكتوزسازي 55/6 و در اواخر اين مرحله 29/3 خواهد بود كه اين موضوع بيانگر آنست كه فعاليت پلاسمينوژن در اواخر مرحلة لاكتوزسازي افزايش مييابد. بنابر گزارش Richardson، پلاسمين در شير گاوهاي Friesianـ Holstein نسبت به گاوهاي Jersey داراي فعاليت بيشتري ميباشد. بنابر مشاهدات Schaar، چنين گرايشي در شير گلههاي Swedish Friesian و Jersey نيز به چشم ميخورد اما فعاليت پلاسمين در محتواي كازئين هيچ تفاوتي ايجاد نميكند. كازئين در اندازهگيري ميزان فعاليت پلاسمين تداخل ايجاد ميكند كه اين موضوع بدليل وجود زير لايههاي سينتتيك ميباشد. شير در مراحل پاياني لاكتوزسازي كمتر دلمه ميشود (افزايش زمان دلمه شدن و كاهش استحكام دلمه شدن). سطح peptone ـ
proteose، كازئين و ديگر محصولات شكسته شدة كازئين زمانيكه كازئين αs و β در چنين شيري تجزيه ميشود افزايش مييابد. فعاليت پلاسمين ممكن است استحكام شير دلمه شده را در مراحل پاياني لاكتوزسازي تحت تأثير قرار دهد چون استحكام دلمة شير بستگي دارد به غلظت كازئين β. Pearse و همكارانش، شير مصنوعي Micelle را به همراه پلاسمين در شرايط مساعد قرار دادند پلاسمين پُرسين باعث شد تا 50 درصد از كازئين β در 3 ساعت تجزيه شود اما در طول اين مدت، دلمهها هنوز به شكل اولية خود بودند. بعد از 8 ساعت فرآيند دلمه شدن رخ داد اما دلمة شكنندهاي شكل گرفت. شير مصنوعي Micelle به مدت بيش از 8 ساعت به همراه پلاسمين در شرايط مساعد قرار داده شد اما دلمه نَبَست. در مقايسه با اين موضوع، Grufferty و Fox به اين نتيجه رسيدند كه زمان دلمه بستن ماية پنير در تجزية كازئين Micelle، قبل و بعد از قرار گرفتن آن به مدت 72 ساعت در دماي°c37 تغييري نخواهد كرد.
(بدون افزودن پلاسمين). آنها مشاهده كردند كه ميزان RCT (زمان و دفعات دلمه بستن ماية پنير) بعد از 96 ساعت دو برابر ميشود. Mcmahon و Brown فاكتورهاي تأثيرگذار بر مدت زمان دلمه بستن شير را مورد بازبيني قرار دادند. اين فاكتورها عبارتند از: سطح PH، دما، فعاليت يون كلسيم و نوع آنزيم بكار رفته. غلظت كازئين تأثير چنداني بر مدت زمان دلمه بستن شير ندارد زيرا اين زمان در شير تغليظ شده به ميزان 2 تا 4 برابر با تصفية بيش از حد تغييري نميكند. محتواي كازئين هر چه بيشتر باشد ميزان استحكام و تغيير ناپذيري دلمهها نيز افزايش مييابد. وجود پلاسمين از غلظت كازئين تماسي ميكاهد كه احتمالاً اين موضوع استحكام دلمهها را بيشتر از مدت زمان و دلمگي شير تحت تأثير قرار ميدهد. Pearse و همكارانش و همچنين Grufferty و Foxميزان استحكام دلمه شدن را ارزيابي نكردند. به گزارش
Okigbo، شير گرفته شده از برخي از گاوها سريعتر ميبندد اما ويژگيهاي مربوط به استحكام دلمهها را كمتر دارد. همزمان با افزايش ميزان PH شير به 3/6، مدت زمان دلمه بستن شير كاهش يافت اما استحكام دلمهها كمي بيشتر شد.
استحكام و تغييرناپذيري دلمهها حتي زمانيكه شير دلمة مناسبي هم به شير موجود افزوده شد افزايش نيافت. هدف از اين تحقيق تأثيرات ناشي از پرورش گلهها، تعداد لاكتوزسازي، فصل و مرحلة لاكتوزسازي و تعامل ميان اين پارامترها و پلاسمين، پلاسمينوژن و ارزيابي دلمگي شير ميباشد.
مواد و روشها:
نمونهگيري: نمونة شير مورد نياز از 21 گاو Jersey (UT، Farmington، لبنيات RichardS) و 21 گاو Holstein (لبنيات برادران perkes، park Hyde، UT) گرفته شد. نمونهها يكبار در ماه و در طول اولين، سومين و چهارمين و آخرين مرحلة لاكتوزسازي با استفاده از پروسههاي نمونهگيري DHIA از گاوها گرفته ميشدند. سپس دماي نمونهها فوراً تا °c4 پايين آورده ميشد و تا زمان انتقال به آزمايشگاه در آن دما نگهداري ميشدند. به منظور جلوگيري از بروز اثرات ناشي از لاكتوزسازي و تغيير فصول، گروههايي از 2 تا 3 گاو هر ماه و از فورية سال 1988 تا اكتبر همان سال تجديد نيرو شدند. مسئله مربوط به پرورش گله تعجب انگيزند. اولين گروه از گاوها در نوامبر 1988 لاكتوز سازي mo10 را به پايان رساندند و گروه آخر در جولاي 1989 اين مرحله را تمام كردند. دو گاو از هر گله لاكتوزسازي mo10 را بدليل مرگ و مير نتوانستند به پايان برسانند و از اين رو 19 گاو Holstein و 19 گاو Jersey باقي ماند. در اين آزمايش، مجموعهاي از 380 نمونه مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند.
آناليز شيميايي:
پروتئين و چربي با اشعة مادون قرمز تجزيه شدند. سلولهاي Somatic با استفاده از كانتر سلول Fossmatic مشخص شدند. فعاليت پلاسمين به روش schaar و Funke و با استفاده از نيتروآنيليد ـ P ـ ليسليل ـ L ـ ليئوسيل ـ L ـ واليل ـ D ـ H مشخص شد. شير به نسبت 3 به 1 به همراه سيترات سديم m4/0 و بعد از اين كه به مدت 15 دقيقه در دستگاه گريز از مركز در g ×000/25 قرار گرفت رقيق ميشود. m85 از supernatant با m525 از assay buffer (mm50 Tris، mm110 نمك طعام، mm3 اسيد كاپروييك ـ n ـ آمينو ـ 4 به همراه HCL به4/7 PH =
رسانيده ميشوند) وml 150 از محلول بنيادين mg/ml5 رقيق ميشود. حجم كلي براي تمامي مخلوطهاي assay به ميزان ml850 ميباشد. پلاسمين به همراه پلاسمينوژن يا فعاليت كلي با افزودن 01/0 سيگما واحد يوروكيناس بهType equation here. مخلوطهاي واكنش بدست ميآيد. درصد پلاسمين را ميتوان از طريق معادلة زير بدست آورد: فعاليت (كه به ازاي قدرت جذب در هر دقيقه تغييري ميكند) در سطح nm405 و از طريق سلول يك سانتيمتري در4/7 PH =و در دماي °C37 اندازهگيري ميشود. پارامترهاي دلمه شدن با استفاده از Formagraph تخمين زده ميشوند. Rennin به نسبت 1 به 100 با استفاده از آب مقطر رقيق شد و ml200 به ml 10 از شيري اضافه شد كه به مدت حداقل 30 دقيقه در دماي °C35 نگهداري شده بود. نمونة PH اندازهگيري شد و محصول بدست آمده از شير هر ماه ثبت ميشد.
آناليز آماري:
به كمك آناليز حداقل مربعهاي Covariance، تأثيرات ناشي از پرورش گلة گاوها، شمار لاكتوزسازي، فصل و مرحلة لاكتوزسازي در پلاسمين، پلاسمينوژن، آنزيم كلي (پلاسمين به همراه پلاسمينوژن)، درصد پلاسمين و پارامترهاي دلمه شدن شير تخمين زده شدند. تمامي تعاملات دو طرفه در اين مدل گنجانده شدند البته بجز مرحلة لاكتوزسازي x فصل كه سلولهاي از دست رفته يا جا افتاده داشت. محصول شير، PH، SCC، پروتئين و چربي بعنوان Covariate به مدلهاي مناسب افزوده شدند. مقدار SCC با گرفتن لگاريتم 1000/ SCC بدست ميآيد. Covariateهايي كه مقدارشان قابل توجه نيست به صورت مرحله به مرحله از مدل در دست جدا ميشوند. تنها mo10 لاكتوز براي هر گاو در مدل موجود مورد استفاده قرار ميگيرد تا توازن ايجاد شود. گاو بعنوان يك متغير مورد توجه قرار گرفت (گاو گلهx تعامل سن) و به منظور بررسي سن، پرورش گله و سن x پرورش گله بعنوان واژهاي خطا مورد استفاده قرار گرفت. فصول مورد نظر عبارت بودند از بهار (مارس و آپريل و مِي)، تابستان (ژوئن و جولاي و آگوست)، پاييز (سپتامبر، اكتبر و نوامبر) و زمستان (دسامبر، ژانويه و فوريه).
تعداد lacfation داراي سه گروه ميباشند. مرحلة لاكتوزسازي داراي 10 گروه ميباشد به ازاي هر ماه. مدلهاي خطي كلي SAS مورد استفاده قرار ميگيرند. مدل آماري عبارتست از: Yijkl
كه در اين فرمول داريم:
M: ميانگين كلي
αi: پرورش گله i
βj: تعداد lacfation
YK: مرحلة lacfation
1 δ: فصل I
: گاو m نگهداري شده در گله x تعداد lacfation
αBij: پرورش گله x تعداد lacfation
αyik: پرورش گله x مرحلة lacfation
αδ: پرورش گله xفصل
βyjk: تعداد lacfation x مرحلة lacfation
βδji: تعداد lacfation x فصل
b1x1: Covariate براي محصول شير
b2x2: Covariate به ازاي هر In (1000/ SCC)
b3x3: Covariate براي PH
b4x4: Covariate براي پروتئين و
b5x5: Covariate براي چربي
نتيجهگيري و مباحثه:
فعاليت پلاسمين:
فعاليت متوسط پلاسمين برابر3-10× 53/1 به واحد جذب بر دقيقه در 3/13 برابر شير رقيق شدهاي كه چربياش را
گرفتهاند ميباشد. اين موضوع مطابق با گفتههاي Rollema و همكارانش ميباشد، كسي كه دريافت فعاليت پلاسمين ميان 3-10× 40/0 و 3-10× 6/2 در 10 برابر شير رقيق شدهاي كه خامهاش را گرفتهاند متغيير است. سلول Somatic و محصول شير هر دو جزء Covariate هاي قابل توجهي هستند. ضريب تناظر سلول Somatic و پلاسمين معادل 42/0 ميباشد. به گزارش Politis و همكارانش، 62/0= r با توزيع نرمال SCC همراه ميباشد. سلول Somatic در اين تحقيق مقدار پاييني دارد؛ 90 درصد از اين نمونهها كمتر از 000/300 سلول/ml گنجايش دارند. ميان پلاسمين و SCC در دامنة 000/100 تا 000/300 سلول Somatic رابطهاي خطي وجود ندارد. محصول شير با فعاليت پلاسمين رابطهاي منفي دارد و حداقل ميانگين مربع فعاليت پلاسمين متناظر است با محصول شيري بدست آمده. پروتئين، چربي و PH در فعاليت پلاسمين تغييري ايجاد نميكنند. ضريب تناظر ميان PH و فعاليت پلاسمين برابر است با 22/0= r.
پرورش گله بر روي فعاليت پلاسمين تأثيري بر جاي نگذاشت. عواملي چون فصل، تعداد lacfation و مرحلة lacfation فعاليت پلاسمين را تحت تأثير قرار دادند. Politis و همكارانش نيز به اين نتيجه رسيدند كه تعداد lacfation و مرحلة lacfation قابل ملاحظهتر از عامل فصل ميباشد. در شكل 1، حداقل ميانگين مربع فعاليت پلاسمين در سه گروه سني و در طول سه دوره نشان داده شده است. فعاليت پلاسمين در شير گاو سوم، چهارم و آخر افزايش يافت اما در شير گاوهاي اول بدون تغيير باقي ماند. شير گرفته شده از گاوهاي مسنتر بالاترين ميزان فعاليت را دارا ميباشند. Schoar و Funke نيز نشان دادند كه فعاليت پلاسمين همزمان با تعداد و مرحلة lacfation افزايش مييابد. چون فعاليت پلاسمين بعد از mastitis به سطح قبل از آلودگي باز نميگردد از اينرو احتمالاً گاوهاي مسنتر كه در طول عمر خود mastitis بيشتري را تجربه كردهاند فعاليت پلاسمين بيشتري نسبت به گاوهاي جوانتر دارند. تأثيرات فصلي بر جاي مانده بر فعاليت پلاسمين در شكل 2 نشان داده شده است. فعاليت پلاسمين موجود در شير گاوهاي lacfation سوم به بعد در تابستان و پاييز بالاتر است از بهار و زمستان اما فعاليت شير گاوهاي چهارم و جديدتر در بهار پايينتر است. بنابر
مشاهدات Richardson، در نيوزلند فعاليت پلاسمين موجود در شير پاستوريزه طي دورة lacfation افزايش مييابد. در اين تحقيق، فعاليت پلاسمين در طول ماههاي آگوست تا دسامبر افزايش يكنواختي دارد و در طول ماههاي ژانويه تا آپريل كه همان تابستان و پاييز نيوزلند است تثبيت ميشود. تأثيرات فصلي مذكور در برخي از گزارشات اين تحقيق با يكديگر متفاوت است شايد بدين دليل كه تأثيرات فصلي و لاكتوزي نتايج حاصل از ديگر تحقيقات را نقش بر آب ميكند. زمانيكه تمامي گاوها به طور همزمان مورد آزمايش قرار ميگيرند نميتوان تأثيرات فصلي و لاكتوزي را از يكديگر متمايز ساخت. در برخي از تحقيقات، جزئيات نمونهگيري براي تشخيص اين رويداد ناكافي ميباشند.
پلاسمينوژن:
ميانگين كلي فعاليت پلاسمينوژن 3-10× 24/8 ميباشد كه اين مقدار متناسب است با مقادير3-10× 8/4 تا 3-10× 6/16 گزارش شده توسط Rollema و همكارانش. ميانگين فعاليت پلاسمينوژن (كه بعد از افزودن urokinase مشخص شد)،4/5 برابر فعاليت پلاسمين ميباشد به همراه دامنة گزارش شده توسط Richardson و Pearce كه 7/2 تا 3/7 برابر فعاليت پلاسمين ميباشد. پلاسمينوژن متناظر با SCC نميباشد. Politis و همكارانش به اين نتيجه رسيدند كه تناظر و رابطة قوي ميان SCC و پلاسمينوژن وجود دارد. اين اختلاف را ميتوان با توزيع نامتناسب SCC در اين تحقيق توضيح داد. محصول شير، پلاسمينوژن را بيش از پلاسمين تحت تأثير قرار ميدهد و ميانگين مربع پلاسمينوژن با محصول شير در تناظر است. پروتئين، چربي و PH، پلاسمينوژن را تحت تأثير قرار ندادند. پرورش گله، تعداد lacfation و پرورش گله x تعدادlacfation ميزان پلاسمينوژن شير را تحت تأثير قرار نداد. پلاسمينوژن در طول 5 مرحلة اول lacfation افزايش چشمگيري داشت و سپس به سطح Plateau (شكل 3) رسيد.
يعني همان مسيري كه Politis و همكارانش مشاهده كرده بودند. عامل فصل تنها عامل تأثيرگذار بر محتواي پلاسمينوژن ميباشد. بيشترين مقدار پلاسمينوژن در فصول پاييز و زمستان رخ ميدهد.
كل (پلاسمين و پلاسمينوژن):
از ميان فاكتورهاي آناليز شده، مرحلة lacfation بيشترين تأثير را بر روي فعاليت كلي بر جاي گذاشت. مسيرهاي موجود در فعاليت كلي مشابه مسيرهاي پلاسمينوژن ميباشند (شكل 3) ميزان فعاليت كلي در پاييز و زمستان بيشتر از بهار و تابستان افزايش دارد (جدول 1).
فعالسازي پلاسمينوژن:
سطوح سلولهاي Somatic بر روي درصد پلاسمين تأثير گذاشت. افزودن سلولهاي Somatic كه به مدت 24 ساعت در دماي °C37 نگهداري شده بودند بر روي فعالسازي پلاسمينوژن تأثيري نگذاشت اما در حضور سلولهاي لايز، سطح پلاسمينوژن در طول يك دورة 19 روزه به ميزان 5 درصد كاهش يافت. در اين تحقيق، پروتئين، چربي، PH و محصول شير بر روي درصد پلاسمين تأثيري بر جاي نگذاشتند. درصد پلاسمين موجود در شير از مرحلة چهارم و پاياني lacfation بيشتر است از درصد پلاسمين موجود در شير گاوهاي جوانتر (جدول 2) بافت پستانهاي موش و همچنين انسان، فعالكنندة پلاسمينوژن ترشح ميكند. بافت پستان گاو نيز احتمالاً چنين فعالكنندهاي را توليد ميكند كه درصد پلاسمين موجود در شير را افزايش ميدهد. Mastitis ميتوان ميزان ترشح فعال كنندة پلاسمينوژن را افزايش دهد از اينرو فعاليت پلاسمين در گاوها پير و در طول دورة lacfation افزايش مييابد.
شير گرفته شده از گاوها در تابستان و پاييز داراي درصد بيشتري از پلاسمين ميباشد البته نسبت به شيري كه در فصول ديگر از گاوها گرفته شده است (جدول 1).
افزايش درصد پلاسمين در طول 2 مرحلة آخر lacfation (شكل4) متناسب است با فعالسازي پلاسمينوژن در طول lacfation پاياني.
پارامترهاي مربوط به دلمه بستن شير:
در شكل 5، يك Formagraph نوعي نشان داده شده است. زمان دلمه بستن ماية پنير از زماني افزودن مايه پنير تا زمانيكه خطوط شروع به واگرايي ميكنند ادامه مييابد. زمان دلمه بستن مايه پنير بعلاوة زمانيكه فاصلة ميان نشانها معادلnm 2 (k20) است نشان دهندة زماني است كه دلمه بستن شير در پروسههاي توليد پنير به اتمام ميرسد. استحكام مايه پنير به اندازة پهناي خطوط واگرا در سه
زمان ميباشد. زمان ديگر براي اندازهگيري استحكام دلمهها 45 دقيقه بعد از افزودن مايع پنير ميباشد (A45).
زمان دلمه بستن: پروتئين كمتر از PH ميتواند بر روي زمان دلمه بستن تأثير بگذارد. چون ميان PH و زمان دلمه بستن رابطهاي خطي وجود ندارد از اينرو PH و PH2 بعنوان Covariate به مدل مربوطه افزوده ميشوند. پروتئين با زمانه دلمه بستن رابطهاي معكوس دارد و PHرابطهاي مستقيم با آن دارد. چربي، SCC و فعاليت پلاسمين بر روي مدت زمان دلمه بستن تأثيري بر جاي نميگذارند. پرورش گلهها و همچنين عامل فصل بر روي مدت دلمه بستن تأثير ميگذارد (جدول 3). شير گرفته شده از گلة Jersey سريعتر از شير گرفته شده از گلة Holstein دلمه ميبندد. نمونههاي شيري كه در طول زمستان دوشيده شده بودند نسبت به شيرهاي دوشيده شده در ديگر فصول سال داراي زمان دلمه بستن طولانيتري بودند. اختلافات ميان عواملي چون پرورش گله و مرحلة توليد شير در شكل 6 نشان داده شده است. حداقل ميانگين مربع با PH ، HP2 و پروتئين منطبق ميشود. پروتئين و چربي در اواخر دورة ايجاد شير در هر دو گله گاو مورد نظر افزايش يافت كه اين موضوع باعث كاسته شدن مدت زمان دلمه بستن اين نوع شير شد. مدت زمان دلمه بستن شير در ميان گلة Jersey نسبت به گلة Holstein تغيير ناپذيرتر ميباشد. مدت زمان دلمه بستن شير در اواخر دورة توليد شير در برخي از گاوها افزايش يافت. در برخي از اين گاوها ميزان توليد شير از mo10 نيز تجاوز ميكرد بنابراين اين دادهها را نميتوان آناليز كرد. شير دو گاو از اين گلهها سريعتر به فروش رسيد بدليل اينكه mastitis باعث افزايش زمان دلمه بستن ميشود. يكي از نمونههاي شيري دوشيده شده در مدت 30 دقيقه دلمه نبست.
ميزان استحكام و ثبات دلمهها:
اين مقدار به دو روش ارزيابي شد. اولاً بدليل اينكه k20 بستگي دارد به مدت زمان دلمه بستن، k20 منطبق شد با زمان دلمه بستن كه در اينجا بعنوان يك Covariate عمل ميكرد. همزمان با افزايش ميزان پروتئين، مقدار k20 كاهش و ميزان استحكام و تغيير ناپذيري دلمهها افزايش يافت. همزمان با
افزايش ميزان چربي از k20 به ندرت كاسته شد. پلاسمين و SCC بر روي k20 تأثيري نگذاشتند (رابطههاي ميان k20 عبارت بودند از08/0- = r) عواملي چون پرورش گله، تعداد lacfation و پرورش گله x تعداد lacfation مقدار k20 را تغيير ندادند. مقدار PH بعد از اين كه منطبق با پروتئين و چربي شد ديگر نتوانست مقدار k20 را تغيير دهد. ميزان تغيير ناپذير دلمهها را نيز ميتوان به كمك معادله زير محاسبه كرد:
پروتئين و چربي تأثيرات مشابهي بر ميزان تغيير ناپذيري دلمهها و k20 بر جاي گذاشتند. اما باز هم فقط پرورش گله بر روي دادههاي تغيير يافته تأثير گذاشت. ميزان استحكام و تغيير ناپذيري شير در گلههاي Holstein و Jersey داراي حداقل ميانگين مربع 005/0 ± 641/0 و005/0 ± 712/0 بودند. زمان كاهش يا cutting time (مدت زمان دلمه بستن شير بعلاوة k20). كاهش ميزان PH از اين زمان ميكاهد و هر چه ميزان پروتئين و چربي افزايش يابد اين زمان نيز كاهش مييابد. اما فعاليت پلاسمين تأثيري بر cutting time بر جاي نگذاشت. ميانگين cutting time برابر بود با 2/0 ± 6/9 دقيقه در شير گلة Jersey و2/0 ± 3/15 دقيقه در شير گلة Holstein.
ميزان cutting time در شيرهاي دوشيده شده در طول فصل زمستان طولانيتر بود. همانگونه كه در شكل 7 ميبينيد. هر چه به اواخر دورة توليد شير نزديك ميشويم شير گرفته شده از هر دو گله داراي cutting time كمتري ميشود.
تغيير ناپذيري دلمهها: بعد از انطباق استحكام و تغيير ناپذيري دلمهها با k20، افزايش ميزان پروتئين نيز به استحكام دلمهها افزود. افزايش ميزان چربي به ندرت به ميزان اين استحكام افزود. شير گرفته شده از گلة Holstein بعد از اينكه به لحاظ پروتئين و چربي انطباق يافت. داراي دلمههاي ضعيفتر و كمتري نسبت به شير گلة Jersey شد. ميزان غلظت كلسيم در اين نمونههاي شيري اندازهگيري نشد اما به كمك اختلافات كلسيم ميشد اختلافات ميان گلهها را توصيف كرد. فعاليت پلاسمين، SCC و PH تأثيري بر روي استحكام دلمهها بر جاي نگذاشت. ممكن بود فعاليت پلاسمين بر روي استحكام دلمهها تأثير بگذارد البته اگر ميزان
SCC و فعاليت پلاسمين افزايش مييافت. بنابر مشاهدات Politis و همكارانش، ضريب تناظر بالايي ميان فعاليت پلاسمين و SCC و توزيع نرمال سلولهاي somatic وجود دارد در اين تحقيق تعداد كمي از نمونههاي شيري حاوي سلولهاي somatic داراي قدرت دلمگي ضعيفي بودند اما هر نوع رابطهاي ميان كاهش تغيير ناپذيري دلمهها و افزايش فعاليت پلاسمين را نميشد مورد بررسي قرار داد چرا كه تعداد نمونههاي موجود اندك بود تنوع ميان گاوها در زمينة استحكام دلمه بستن شير به اين موضوع اشاره دارد كه انتخاب و عوامل ژنتيكي ميتواند ميزان دلمه بستن شير را افزايش دهد. انتخاب گاو نيز بايد مد نظر قرار گيرد زيرا زمان دلمه بستن شير زمانيكه شير دلمه بسته خوب با شير دلمه بستة بد تركيب ميشود افزايش نمييابد. اين موضوع ميتواند بر روي صنعت توليد پنير در كشورها تأثير بگذارد. شير دوشيده شده از گاوهاي گلة Holstein داراي دلمههاي ضعيفتري نسبت به شير گرفته شده از گلة Jersey بود حتي بعد از اينكه به لحاظ پروتئين و چربي نيز به حالت انطباق رسيد. مستحكمترين دلمهها در شيري ديده ميشد كه در فصل پاييز از گاوها دوشيده شده بود و اين موضوع هيچ ارتباطي به نوع گلة مربوط نيز نداشت.
نتيجهگيري:
تعداد توليد شير مهمترين عامل تأثير گذار بر فعاليت پلاسمين و درصد پلاسمين محسوب ميشد كه اين موضوع نشان دهندة فعاليت بالاي پلاسمين در شير گاوهاي پيرتر بود كه در نتيجة افزايش فعالسازي پلاسمينوژن ميباشد. ميزان پلاسمين در ابتداي مرحلة توليد شير ثابت بود و هر چه به انتهاي اين مرحله نزديكتر ميشديم به اين مقدار نيز افزوده ميشد اما ميزان پلاسمينوژن در اوايل مرحلة توليد شير افزايش يافت و سپس تثبيت شد. از اينرو پلاسمينوژن بيشتري در اواخر مرحلة توليد شير فعال شد البته نسبت به اوايل اين مرحله. مقدار پايين SCC باعث تشخيص اين موضوع شد كه چگونه مقدار بالاي SCC ميتواند فعاليت پلاسمين را تحت تأثير قرار دهد. مقدار پلاسمينوژن در فصول پاييز و زمستان به حداكثر ميزان خود رسيد. پروتئين، PH و چربي تأثيري بر روي فعاليت پلاسمين يا پلاسمينوژن بر جاي نگذاشتند. فعاليت پلاسمين و سلولهاي Somatic تأثير قابل ملاحظهاي بر روي پارامترهاي مربوط به دلمه بستن شير بر جاي نگذاشتند. به گزارش ديگر محققان، در بيش از 300000 سلول Somatic تناظر يك به يك ميان پلاسمين و SCC وجود دارد. بدليل اينكه 90 درصد از نمونههاي شيري ما كمتر از 300000 سلول Somatic دارند از اينرو تأثيرات ناشي از SCC
فایل : 14 صفحه
فرمت : Word