مقاله فارسی دادا و سوررئالیسم

مقاله فارسی دادا و سوررئالیسم

نام كتابها: دادا و سورئاليسم
نوشته: سي. و. اي بيگزبي
ترجمه: حسن افشار
فهرست:
تعريفها در رابطه با دادا
شيوع ويروس دادا
جوهر دادا
برداشت كلي از دادا
تعريف در رابطه با دادا
هيچ دادائيستي خاطراتش را نخواهد نوشت! هر چه را «از تاريخ دادا» ناميدند باور نكنيد. ولو مقدار زيادي از آن هم حقيقت داشته باشد، چون مورخي كه صلاحيت نوشتن آن را داشته باشد هنوز به دنيا نيامده است.
مارسل يانچو
… باز يك نمايشگاه دادائيستي ديگر! مردم چه شان شده؟ مي خواهند دادا را مثل يك شيء عتيقه به موزه بسپارند؟ داداد يك بمب بود… عجيب نيست كه كسي نزديك نيم قرن بعد از انفجار يك بمب، بخواهد تكه هاي آن را جمع كند و به هم بچسباند و آن را به نمايش بگذارد؟
ماكس ارنست
اين اختلاف در تاريخگذاري كه در بالا مي بينيم، از ترديدي حكايت دارد كه بر تاريخ ولادت
اين جنبش هنري حاكم است، جنبشي كه ظاهراص هم هنر را انكار مي كرد و هم اهتمام جنبش هاي متعارف را مردود مي شمرد. جستجوي ريش ها و تلاش براي ترسيم و تعريف اين «دون كيشوت» مآب‌ترين پديده روزگار ما سرگرمي بيهوده محققان و غارشناسان هنري بسياري در پنجاه سال گذشته بوده است. اب اين همه كمتر جنبشي تا بدين حد در برابر تفسير جدي مقاومت كرده است.
دادائيستها، با همه سوء ظن‌شان به برنامه ها و تنفرشان از نظام هاي رسمي، منتظر كردن مرامنامه‌هاي پي در پي و غالباً ضد و نقيض لذت مي بردند. در حالي كه معتقد بودند تعريف كردن دادا عملي «غير دادائيستي» است، هميشه سعي مي كردند آن را تعريف كنند و در اين ميان اشتياق زيادي به مغلطه بازي و تناقض گويي از خود نشان مي دادند. مثلا تسارا از يك طرف اعلام مي كرد «ديگر مانيفست بي مانيفست» و از طرف ديگر وقت و نيروي زيادي را صرف نوشتن آنها يكي بعد از ديگري مي كرد. اما خود او بعدها در يكي از اشعارش گفت: «اگر همه مخالف خواني مي كنند و براي اين است كه حق دارند». عجيب نيست كه ماكش ارنست از والت ويتمن به عنوان يكي از محبوب ترين شاعران خود ياد مي كرد.
مانيفست ظاهراً پاسخگوي نياز مردم به بيان صحيح و جدل انگيز بود. ولي با لجاجت، فقط هدف دادائيستها را برآورئده مي كرد كه دست انداختن بورژوازي بود. مردم بيانيه سرراستي مي خواستند كه جوهر اين جنبش هنري تازه را برايشان توضيح بدهم، ولي در تله كلماتي مي افتادند كه قصدشان در درجه اول اين بود كه ثابت كنند زبان چيز زائدي است. با وجود اين، اين اعلاميه ها و بيانيه هاي زير، با همه تناقضهاي شديد و عمديشان دستكم قدري از جوهر و لحن داداد را غير مستقيم منتقل مي كنند:
كسي كه با اين مانيفست مخالف باشد دادائيست است.
… من در اصل با هر مانفستي مخالفم، همان طور كه با هر اصلي مخالفم… اين مانيفست را براي اين مي نويسم كه نشان بدهم مردم ضمن اينكه با هم يك نفس عميق در هواي تازه مي كشند مي توانند دست به هر كار مخالفي هم بزنند.
تريستان تسارا
براي ما هيچ چيز مقدس نبود. جنبش ما نه عرفاني بود، نه كمونيستي، نه هرج و مرج طلب. همه اين جنبشها يك جور برنامه اي براي خود داشتند، ولي مال ما كاملا نيهيليستي (هيچ گرايانه) بود. ما به همه چيز، حتي خودمان، تف مي‌كرديم. سمبول ما پوچي بود، يك خلاء، يك فضاي خالي ….
جورج گروس
اسم ما را محترمانه گذاشتند نيهيليست. متوليان تحميق مردم روي هر كسي كه راهش را از راه آنها جدا مي كرد همين اسم را مي گذاشتند.
ژان آرپ
داداد درد مي آورد، شوخي نمي كند، چون تجربه افراد انقلابي است نه آدم هاي بي فرهنگي كه مي خواهند هنر زينتي براي احساسات دروغينشان باشد … من كمترين ترديدي ندارم كه هنر، در طول زمان، كلا دادائيستي خواهد شد، چون خود داداد ميل دايم به نوسازيش را به دنبال مي آورد.
ريشارد هولسن بك
جنبشي را كه والتر زرنر هيچ گرا، تريستان تساراي پرجوش و خروش و هوگو بال متني و عاقل را در بر مي گيرد راحت نمي توان طبقه بندي كرد. بيشتر دادائيستها مردان جواني بودند كه با هم ائتلافي موقف عليه گذشته تشكيل داده بودند، ولي هر كدام راه خود را مي رفتند، به سوي پاسخي شخصي به هنر و دنيايي كه در آن ظاهراً بلوغ شخصي مصادف مي شد با اضمحلال عمومي. هوگو بال كه «كاباره ولتر» را در زوريخ تاسيس كرد، هدف از اين كار خود را «جلب توجه، از وراي مرزهاي جنگ و ملي گرايي، به چند روح مستقلي كه با آرمان هاي ديگري زندگي مي كنند»
اعلام كرد اگرچه تدريجاً دادائيست ها هدف هاي مشخصتري را مطرح كردند، بايد دانست كه بيشترين تاكيد آنها بر نياز به آزادي فردي در دوره بحراني سياسي و اخلاقي و هنري بود. و اين جوهر دادست و شالوده هر آنچه كه از دنبال مي‌آمد.
شيوع ويروس دادا
جنگ سال هاي 1914-1918 را براي خيلي ها سند نهايي ورشتگي كل يك نظام فكري و فرهنگي و اجتماعي بود. دين عقل و منطق، و ارزش هاي انساني را ظاهراً كشتاري كه آن را ملت هاي متمدن اروپا آغاز كرده و روشنفكران و هنرمندان نيز غالباً مانند سياستمداران و نظاميان ناديده گرفته بودند تلويحاً منتفي مي كرد. اما اگرچه وردون وايپر ايمان خيليها را متزلزل كردند، فروپاشي ارزش ها و فرضهاي سنتي به قبل از جنگ بر مي گشت، حتي در عصر داروين و ماركش و فرويد و اينشتاين، دانشمند واقعي، مهندس واقعي، هنرمند واقعي و، به تبع، انسان واقعي كسي بود كه سنت شكني مي‌كرد. ايبسن مي گفت وظيفه هنرمند «جابجا كردن حصارهاي مرزي» است.
داداد در اين بستر ظهور كرد. در ابتدا دادائيستها چندان بيش از گروهي نويسنده و هنرمند آوانگارد نبودند كه از جنگ به ستوه آمده بودند و به عملكردي كه هنر و ادبيات پيدا كرده بودند بدگمان شده بودند و به عملكردي كه
هنر و ادبيات پيدا كرده بودند بدگمان شده بودند، ولي رفته رفته نقش براندازانه آگاهانه اي پيدا كردند. ذوق متعارف را مورد تمسخر قرار دادند و عمداً در صدد اوراق كردن هنرها برآمدند، اما نه براي كندوكاوي در شكل آنها بلكه براي كشف نقطه اي كه در آن، فرهنگ به اخلاق فاسدي آلوده شده بود و براي كشف لحظه اي كه در آن، خلاقيت و سرزندگي شروع به جدا شدن از هم كرده بودند. بدين سبب دادا از همان آغاز، هم ويرانگر بود و هم سازنده؛ هم بازيگوش و هم جدي. هوگو بال مي گفت «چيزي كه ما اسمش را مي گذاريم دادا، يك جور حماقت است، حماقتي كه آن را از خلئي به دست آورده‌ايم كه همه مسائل عاليتر در آن غوطه ورند، يك ژست گلادياتوري، يك بازي با بقاياي پوسيده… اعدام اخلاق جعلي در ملأ عام»
دادا يك شبه پا به عرصه وجود نگذاشت و والدين آن هم كاملا ناشناس نبودند.
روز و ساعت دقيق تولد داداد معلوم نيست. چون همانطور كه پيروانش از تكرار آن خسته نمي شدند بيشتر يك ذهنيت بود تا جنبش، حتي پيش از ولادت. رسمي آن در فوريه 1916 «وجود داشت» و پس از اعلان مارسل دوشان «دادا همان روحيه عرف ستيزي است كه در همه اعصار، از موقعي كه انسان، انسان بوده، وجود داشته است.» بد نيست بررسي دادا را از خود دوشان آغاز كنيم كه مدت
ها پيش از اينكه ژان آرپ پيچه توتوني را در سوراخ چپ دماغش بكند و هولسن بك بال يا تسارا اين لغت را در يك فرهنگ فرانسوي/ آلماني پيدا كنند، بسياري از اصول آن را در وجود خود داشت.
هنگامي كه سال 1917 فرا رسيد، داداد تعريف روشنتري داشت. تسارا و هولسن بك و يانچو با هم «شعرهاي همزمان» مي خواندند- شعرهايي كه چند نفر با هم به طور همزمان مي خواندند- و تسارا با كنار هم گذاشتن تصادفي كلماتي كه از روزنامه اي مي بريد و روي زمين پخش مي كرد شعر مي ساخت. اگرچه كار آنها تا حدي تقليدي بود، اكنون برنامه اي عبارت از حركات ضد هنري تحريك كننده داشتند كه زود يك ويژگي بنيادين دادا شد. با اينكه مقداري التقاط گرايي را در هنر حفظ كردند، شعرخواني فرانسه آنها جاي خود را به اعمال تحريك كننده دادائيستي داد.
دادائيستها در چاپ و انتشار هم فعال بودند. تسارا و هولسن بك كتابهايي منتشر كردند و پيكابياي همه جا حاضر از نشريه سيارش، 391، يك شماره بيرون داد. بين ژوئيه 1917 تا مه 1919، چهار شماره از گاهنامه اي به نام داداد منتشر شد. چنان كه عنوان فرعيش «جنگ ادبي و هنري» نشان مي دهد، اولين شماره هاي آن هنوز تنوع زيادي داشتند و لحن طعن آلود اين عنان فرعي را مخفي مي كردند. ولي از شماره سوم، كه در
دسامبر 1918 منتشر شد، مجله كاملا حال و هواي نويسنده‌ها تغذيه كرده‌اند.
جوهر دادا
دادا در جاني پا به عرصه وجود نهاد كه ايمان استوار خود به مطلقها را از دست داده بود. فرد، در برابر فرايندهاي ماشيني و جبر زيستي شناختي، ميدان عمل را روز به روز محدودتر مي يافت. در حالي كه رشئد صنعت ظاهراً نشان مي داد كه فكر پيشرفت، دست كم از ديد عمل گرايانه، فرض معقولي است، فشارهاي سياسي و اجتماعي كه پديد مي آورد از يك بي هنجاري بنيادين خبر مي دهد.
محدود كردن داداد در ميان ديوارهاي يك موزه يا در لاي يك جلد كتاب مثل برداشتن چاشني انفجار يك بمب بود، مثل اين بود كه داداد را از خصلت براندازانه و شكل حياتيش محروم كنند.
دادائيست ها حق قضاوت را تنها از ان خود مي دانستند، چون به ارزش هاي مورد قبول هيچ كس اطمينان نداشتند. توجيه داوري هاي اخلاقي در زماني كه اخلاقيات رسمي، به قصد بزرگنمايي ملي، در زير يك دوجين پرچم بسيج مي شوند دشوار مي شود. داوري هاي هنري نيز هنگامي كه شكل و ساختار و محتو دستخوش تغييرات عميق مي شوند. بي معني مي شوند. پس از اينكه دادا ظاهراً قائل به هيچ ارزشي نبود و از به رسميت شناختن صفاتي مثل «خوب» و «بد» سرباز مي زد، نه دليل هيچ
گراييش بود و نه دليل بر هرج و مرج طلبيش، بلكه فقط از حساسيت اش به عصري حكايت مي كرد كه اعتمادش را به افكار جزمي كهم از دست داده بود و در عين حال به هيچ چيز تازه اي هم ايمان نياورده بود.
عنصر تحريك كنندگي، در دادا يعني گرايش آن به ضربه زدن و اهانت به احساسات بورژوايي تصويري از آن در اذهان پديد آورد كه تا حدي متاثر از انتقادات بعدي است. حتي منتقد دقيقي مانند مارسل رمون در ان جز «نفي مطلق» نمي بيند و چند سخن مبهم از تسارا و بروتون و ريبمون دسن را شاهد مي آورد. از تسارا نقل مي شود كه گفته است «در مقياس سرمدي، هر فعاليتي بيهوده است» و آندره بروتون مي گويد «ناپذيرفتني است كه انسان ردي از خود در دنيا بر جاي بگذارد».
دادائيست ها به دنبال خلق هنري باطني و خودگرا و دور از دسترس اطرافيانش نبودند؛ آنها آزادي و اصالت را تبليغ مي كردند. اگر پيامي كه قصد انتقالش را داشتند گاهي مبهم و گاهي ساده لوحانه مي نمودند علتش به اعتقاد آنها اين بود كه مردم، به آساني، بصيرت را با جديت اشتباه مي كردند. با برنامه اي كه هدفش را هوگو بال با فروتني «ضديت با نظامهاي جهاني موجود» اعلام مي كرد، خودگرايي در واقع نقض غرض
بود. از اين رو اگرچه دادا به اندازه سمبوليستها از جامعه متشكل زمان خود نفرت داشت نه در توجه آنها به روش شناسي سهيم بود و نه به رغم صورت ظاهر- در ذهني گرايي آنها. دادا عمل گرا و التقاط گرا و خود نما بود. از هر روش و سبكي براي رسيدن به اهدافش استفاده مي كرد و ضمن حفاظت از خود در برابر انتقادات سطحي با اندكي مرموز جلوه دادن عمدي، پيام خود را با فرياد به گوش جهانيان مي رسانيد و در روابط عموميش مهارتي از خود نشان مي داد كه در هنرها تا امروز كمتر نظير داشته است.
دادا چندان چيز «اصيلي» به معني دقيق كلمه نداشت. دادائيست ها دائماً دم از اين مي زدند كه ادبيات و هنرها همه اقتباسي اند اما خودشان هم شگردهايي را به كار مي بردند و هدف هايي را دنبال مي كردند كه ديگران مطرح كرده بودند. به ويژه فوتوريست ها عملا كل مجموعه تجربه هاي دادا را زودتر از آنها انجام داده بودند، از بروتيسم و شعر همزمان گرفته تا استفاده از مانيفست و برنامه هاي تحريك كننده. اما فوتوريسم روح آزاده دادا را نداشت.
برداشت كلي از دادا
هر مكتب در هر زمان و در هر دوره اي براي بيان شرايط آن دوره بوجود آمد. براي مثال مكتب اكسپرسيونيسم مي خواست احساسات خاص هنرمند را حتي اگر عجيب و غريب و استثنايي باشد بيان
كند. مكتب كوبيسم كه هنر انتزاع است مي كوشد كه بينش خود را از اشياء و حتي موجودات به صورت تركيب اشكال هندسي در آورد. سورئاليسم در واقع عصياني اساس يبر ضد تمدن است. آنچه پيروان اين مكتب مي خواهند تنها انقلاب فكري و هنري نيست بلكه انقلابي اجتماعي و به ويژه آزادي كامل بشريت است. در اين راستا هر يك از مكاتبي كه توسط عده اي از انديشمندان بنيان گذارده شدند بيان حالات و شرايط زمان خود بوده و در اين بين دادائيسم هم در قرن نوزدهم توسط عده اي متفكر پا به عرصه وجود نهاد. شروع اين مكتب از شهر زوديخ سوئيس و نامش به طور تصادفي از فرهنگ فرانسه- آلمان گرفته شد. دادا در عالم هنر قصدش نه ‎آفرينش، بلكه ويرانگري بود و اگر بخواهيم جنبه مثبتي براي اين مكتب قائل شويم مي توانيم اين ويرانگري را در واقع نوعي ويرانگري انقلابي بناميم و مي توانيم دادائيسم را آغازي براي همه تهولات مهم قرن بيستم كه در ادبيات و هنر جهان پيدا شد به شمار آوريم.
همه مكاتب در واقع درخشان يكي بود و هم به نوعي مي خواستند انقلابي را بر پا كنند و يا از آنجا كه هر مكتب هر مكتب در دوره اي متفاوت با دوره قبل خود پا به عرصه وجود نهاده، نحوه بيان حالات و احساسات متفاوت مي شد و شرايط خاص هر دوره عملكرد مكتب متولد شده در آن بر همه از زمان را متغير مي ساخت ولي خوب كه مي نگريم
و جستجو مي كنيم در مي يابيم كه حرف همه محققان و انديشمندان و هنرمنداني كه مكاتب را خلق نموده اند يكي است و آن هم تحول فكري و تغيير منش و روش زندگي است. كه اين تحولات شامل مخالفت با نظام حاكم كشور نيز مي شود.
اين تحولات در برهه اي از زمان مطرح مي شود كه همزمان با جنگ است و به نوعي بديهاي جنگ را نمايان مي سازد و گاه مربوط به طبقه اشراف است و نگرش آنها نسبت به پيروان اطراف خود را نشان مي دهد و هميمن طور نوع زندگي و اختلافشان را با قشر عامي جامعه، تعريفهاي متفاوتي در رابطه با دادا ارائه شده كه از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:
در دايره المعارف بريتانيكا بدين صورت است كه دادا جنبشي ادبي و هنري بود با دامنه جهاني و خصلت هيچ گرايانه كه از سال 1915 تا 1922 دوام آورد.
يا در جايي ديگر لاروس مي گويد: نام اختياري بي معني كه از ميان خنثاترين لغات ويسكوزيته براي جنبشي هنري و ادبي انتخاب شد كه در سال 1916 با تكيه بر اسهزاء و فردستيزي و تصادف حدس و گمان، با قصد انهدام جامعه براي ايجاد واقعيت اصيل، پا به عرصه وجود نهاد.
نظريه ها راجع به دادا متفاوت است ولي آنچه مهم است اين است كه همه به اتفاق شهادت مي دهند كه داداد جنبشي است ادبي و هنري كه بر
عليه جامعه به وجود آمده و آرمانش ايجاد انقلاب در جامعه و تغيير عملكرد و ديد مردم بود و آنچه براي هنرمندان اين دوره حائز اهميت بوده روح دادا است.
جنبش اين گروه در واقع هيچ گرايانه بوده و هيچ آرماني را دنبال نمي كردند، آنها نه به دنبال خلق يك جنبش عرفاني يا كمونيست بودند و نه هرج و مرج طلب، بلكه سمبولشان پوچي بود. در واقع مي توان گفت هدف اين گروه به نوعي دست انداختن طبقه سرمايه گذار (بورژوازي‌ها) بود.
مارسل يانچو در تعريف و توضيح در رابطه با دادا مي گويد: دادا همه چيز بود مگر شوخي پيچي بود. در جاده اي كه افق هاي وسيعي را در برابر ذهن امروزي مي گسترد. دادا زنده است. تا روزي كه روحيه نفي در بطن خود نطفه آينده را داشته باشد زنده مي ماند.
در واقع هنرمندان اين دوره دوستدار بي نظامي و آشفتگي بودند و هنر را جدا از نظام مي دانستند و م يتوان گفت كه دادا يك ذهنيت است و تولد يافته از افكار عده اي انديشمند و هنرمند كه در برهه اي از زمان زندگي مي كردند كه جنگ و خونريزي‌ست و آنها دلشان مي خواست كه دور از اين همه هياهو و كشتار خود را وقف هنر كنند و هدف اصليتشان تاكيد بر آزادي فردي بود.
در واقع كلمه دادا به معناي اسب چوبي است و معناي خاصي را در بر ندارد. آنها مي خواسند ضد
سنت كار كنند به خاطر همين اسمشان را به طور اتفاقي انتخاب كردند كه فاقد محتوا مي باشد.
هدف اصلي اين گروه واكنش منفي نسبت به سنت هاي رايج در قرن بود و اعتقاد داشتند هنر ربطي به زيبايي ندارد و هر چيزي را كه حتي دور از تصور بود در عرض ديد قرار مي دادند. و در واقع در كارهاي هنرمندان اين دوره عنصر اتفاق در كارهايشان وارد مي گشت و به نوعي ثبت اين اتفاقات به چشم مي خورد و نيز مقاومت در برابر سنت هاي غربي. از جمله هنرمندان اين دوره ژان آرپ- مارسل دوشان- ماركش ارنست اشوتيزر و … را مي توان نام برد.
شخصي به نام اشوتيزر از هنرمندان اين دوره اعتقاد داشت كه آب دهان هنرمند نيز يك اثر هنري است. هنر شخصي در اشياء وجود ندارد و اين ديدگاه هنرمند است كه يك اثر هنري را مي سازد.
دادا يك ثبه- عرصه موجوات و والدين آن هم كاملا ناشناس نبودند. از بعضي جنبه ها جزء آن بازنگري هنري بود كه مكتب هايي چون امپرسيونيسم، كوبيسم و … تا سنكرونيسم را به دنيا آورد.
دادا در جهاني پا به عرصه وجود نهاد كه ايمان استوار خود به مطلق ها را از دست داده بود. افراد در برابر فرايندهاي ماشيني و اجبار ميدان عمل را روز به روز محدودتر مي ديد در حالي كه رشد صنعت به ظاهر نشان مي داد كه فكر
پيشرفت، حداقل از ديد عمل گرايانه فرض معقولي است.
دادائيست ها در واقع به دنبال خلق هنر باطني و دور از دسترس اطرافيان خود نبودند، بلكه آنها آزادي و اصالت را معيار حركت خود قرار داده و تبليغ مي كردند.
دادائيست ها نه در مورد اهداف و عقايدشان اتفاق نظر داشتند و نه قادر به تشخيص پيامدهاي اعمالشان بودند.
شعار دادا در زمان جنگ صلح و به دو قيمت و در زمان صلح جنگ به هر قيمت بود و اين تناقص گويي از خصوصيات و مشخصه هاي بارز دادا بود كه هر لحظه امكان داشت به خود رايي عجلوانه اي متزلزل كند.
دادائيست ها اعتقاد داشتند كه ضديت با تعصب خود مي تواند تبديل به تعصبي شود كه ضد هنر مي تواند خود نوعي هنر به شمار آيد.
واقعيت امر اين است كه دادا يك ضد هنر هم نبوده و ضديتش بيشتر با سوء استفاده از هنر بود.
دادا چيز اصليي به معناي كامل و دقيق كلمه نداشت. دادائيست ها به طور مداوم دم از اقتباس ادبيات و هنر مي زدند. اما خودشان نيز هدفهايي را دنبال مي نمودند كه قبلا توسط عده اي مطرح شده بود.

فایل : 17 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...