مقاله فارسی تاریخچه لرستان

مقاله فارسی تاریخچه لرستان

فهرست
عنوان صفحه
فصل اول ـ تاريخچه لرستان
بخش اول : تاريخ
بخش دوم : زبان و معني و مفهوم لر
بخش سوم : دين و مذهب
بخش چهارم :‌ آداب و رسوم ازدواج
فصل دوم ـ هنر و معماري
بخش اول : معماري
بخش دوم : صنايع دستي
بخش سوم :‌ فلزكاري
فصل سوم ـ پوشاك لرستان
بخش اول : پوشاك زنان
بخش دوم : پوشاك مردان
بخش سوم : پوشاك كودكان
فصل چهارم ـ تصويرها
تاريـخ لرستــان
لرستان پيش از تاريخ
بنا به عقيده بسياري از باستان شناسان، لرستان از چهل هزار سال پيش به وسيله اقوامي كه به علت نداشتن خط هويت آنها ناشناخته مانده، مسكون بوده است. در اين عهد، انسان پيش از تاريخ در شكاف‌هايي كه در جوانب پردرخت كوه‌ها حفر مي‌شد و يا غالبا در يكي از غارها يا پناهگاه‌هاي سنگي متعدد زندگي كرده و از طريق شكار و جمع آوري دانه‌هاي وحشي امرار معاش مي‌كرد.
به طور كلي بازمانده‌هاي فرهنگي جوامع پيش از تاريخ لرستان، بيانگر آن است كه اين جوامع به تدريج مراحل تكامل فرهنگي از جمله دوره پارينه سنگي، ميان سنگي، نوسنگي و شهرنشيتي را پشت سر گذاشته‌اند.
بدين ترتيب لرستان از نظر باستان شناسي يكي از مراكز مهم است، زيرا از جمله معدود سرزمين‌هايي است كه انسان براي اولين بار به اهلي كردن حيوانات و نباتات پرداخته يا به عبارت ديگر زندگي ده نشيني و كشاورزي را كه لازمه پيدايش تمدن است، آغاز كرده است.
لرستان در دوره تاريخي
در هزاره سوم پيش از ميلاد، اقوام دشت بين النهرين (بابليان ـ سومريان) وارد مرحله تاريخي شدند و بر اثر متوني كه درباره تاريخ مملكت خود و همسايگانش باقي گذاشته‌اند تا اندازه‌اي به روشن شدن زواياي تاريخ مملكت خود و همسايگان ايران كمك نمودند.
در اين متون اشاره به اقوامي شده است كه در شرق بين النهرين يعني سرزمين ايران ساكن بودند. اين اقوام از جنوب به شمال عبارت بودند از: عيلاميان و كاسيها كه در بخشهايي از لرستان سكونت داشته‌اند. بنابراين اين دو قوم قديمي‌ترين ساكنين لرستان به شمار مي‌آيند كه نام آنها در متون تاريخي ثبت گرديده است. اينك به اختصار به شرح هر يك از اين دو قوم مي‌پردازيم.
لرستان در دوره عيلاميان
نخستين قومي كه بر لرستان حاكميت داشته است، عيلاميان بوده‌اند. آنها از نژاد بومي ايران (آسيانيك) بوده و از چگونگي تشكيل جوامع و ابتداي تاريخ ايشان اطلاع درستي در دست نيست. ولي آن چه مسلم است از اوايل هزاره چهارم و پيش از ورود اقوام آريايي به ايران موفق به ايجاد دولتي در بخش‌هايي از سرزمين ايران شده‌اند. دولت عيلام شامل خوزستان، لرستان امروزي، پشت‌كوه و كوه‌هاي بختياري بوده است. بابلي‌ها اين سرزمين را «الام» يا «الامتو» يعني كوهستان و شايد كشور خورشيد مي‌ناميدند. شهرهاي عمده آن عبارت بودند از : شوش، اهواز، ماداكتو (صيمره ـ دره شهر) و خايدالو كه در جاي خرم آباد امروزي بوده است. عيلاميها در مدت چند هزار سال هويت خود را در برابر اقوامي نيرومند چون سومريها، آكديها، بابليها و آشوريها همچنان حفظ كردند و عاقبت به جهت اختلافهاي داخلي و جنگ‌هاي خانگي از دشمن خود آشور شكست خوردند (654 ق.م) و از صفحه روزگار به عنوان دولتي مستقل برافتادند.
لرستان در دوره كاسي‌ها
قوم ديگري كه همزمان و به موازات عيلاميها بر بخشهايي از لرستان تسلط داشته، كاسي‌ها هستند. در مورد ريشه نژادي اين قوم كه گويا در مناطق شمالي و غرب لرستان اقامت داشته‌اند، اختلاف نظر وجود دارد. عده‌اي از محققان و باستان شناسان آنها را بوميان نخستين لرستان دانسته و تعداد زيادي آنان را شعبه‌اي از قوم آريايي پنداشته كه پيش از ديگر اقوام آريايي ماد و پارس به ايران مهاجرت كردند و پس از مدتي اقامت در كوه‌هاي قفقاز و سواحل درياي خزر سرانجام به سلسله جبال زاگرس پناه برده و در كوه‌هاي لرستان اقامت گزيده و پس از آميزش با بوميان محل باني تمدن تازه و درخشان شده‌اند. به هر حال علي رغم اظهاراتي كه درباره ريشه نژادي اين قوم بيان شده آنان در زمان خود متمدن‌ترين ملل عصر بوده‌اند. كاسي‌ها چيره دستي فوق‌العاده‌اي در ساختن مصنوعات مفرغي به دست آوردند. آنان مهمترين قبايل كوهستاني زاگرس شمرده مي‌شدند و پيشه دامداري داشته و با زباني كه با عيلامي‌ها
قرابت داشت سخن مي‌گفتند. آنان سواركاراني دلير و جنگجو بودند و بارها با همسايگان خود از جمله عيلامي‌ها و بابلي‌ها درافتادند. آنها حتي توانستند دولت بابل را سرنگون ساخته و مدت شش قرن بر آن سرزمين حكمراني نمايند. حكومت كاسي‌ها بر بابل در نتيجه شكست از عيلاميها به پايان رسيد. آنها پس از شكست از عيلاميها به سرزمين كوهستاني يعني لرستان بازگشتند.
لرستان در دوران ماد، هخامنشي، سلوكي و اشكاني
كاسي‌ها در دوران حكومت‌هاي ماد و هخامنشي همچنان استقلال و اقتدار خويش را حفظ نموده و شاهان هخامنشي كه مي‌خواستند جهت لشكركشي به ساير نقاط سپاهي را از قلمرو آنها عبور دهند مجبور بودند به روساي اين قوم باج بپردازند. اسكندر مقدوني هم در هجوم به ايران چون اين طايفه را مطيع نمي‌ديد، با قوايي عظيم آنان را محاصره و پس از چهل روز وادار به تسليم كرد ولي پس از مرگ اسكندر دوباره آزادي خود را بازيافتند.
به طور كلي راجع به نفوذ و فرمانروايي مادها و هخامنشيان در لرستان اطلاع زيادي در دست نيست ولي سكه‌هايي از سلكويه‌ها و آثار قلعه‌ها و قبور و تپه‌ها چند معبد مهرپرستي از دوره اشكانيان به جا مانده است كه شاخص آنها سكه‌هايي به دست آمده از اين آثار است، از آن جمله مي‌توان به غار (كوگو) Kogo و قبور اشكاني در دهكده (چمشك) chameshk و ستون سر ستون‌هاي سنگي از دهستان (تشكن) Teshken واقع در بخش چنگي اشاره نمود.
لرستان در عهد ساسانيان
لرستان در دوره ساسانيان، از لحاظ تقسيمات كشوري جزو سرزمين «پهله» يا «پهلو» محسوب مي‌شد، يعني سرزميني كه بعدها توسط اعراب جبال خوانده شد.
سرزمين پهله خود به نواحي كوچكتري تقسيم مي‌گرديد. چنان كه لرستان و منطقه غربي آن يعني پشتكوه (ايلام) را به ترتيب «مهرگان كدك» و ماسبذان ناميده مي‌شد. اين دو نام تا قرون نخستين اسلامي همچنان به اين نواحي اطلاق مي‌شد و با تغيير در اعراب آنها مهر جانقذق و ماسبذان خوانده
مي‌شدند. از شهرهاي مشهور منطقه مهرگان كدك يا لرستان عهد ساساني شهرهاي صيمره و شاپور خواست (خرم آباد) را مي‌توان نام برد. شهر صيمره حاكم نشين منطقه و شاپور خواست كه گفته مي‌شود توسط شاپور (اول) بنا نهاده شده بود از شهرهاي آباد و پررونق دوره ساساني محسوب مي‌گرديد.
آثار و شواهد گوناگون تاريخي حكايت از آن دارد كه لرستان در زمان ساسانيان از عمران و آباداني بسزايي برخوردار بوده است. شاهان ساساني توجه خاصي به اين ناحيه مي‌كردند به طوري كه چند پل عظيم كه از شاهكارهاي معماري به شمار مي‌آيند، ساختند و بر اثر همين توجه شهرهاي آن آباد گرديد و زراعت و صنعتش رونق يافت.
در عهد ساساني لرستان هميشه در دست يك نفر فرماندار بود كه از خاندان معروف مهرگان (مهران) و يكي از هفت خانواده‌اي بود كه در تاسيس سلطنت ساسانيان به اردشير بابكان ياري رساندند. آخرين حاكم ساساني لرستان همان هرمزان معروف است كه مقر حكمراني او در شهر صيمره قرار داشت. لرستان در سال 21 هجرت پس از فتح نهاوند به تصرف مسلمين درآمد و هرمزان نيز اسير گشته به نزد عمر در مدينه فرستاده شد و سرانجام در آن جا در گذشت.
لرستان بعد از اسلام
همان گونه كه اشاره شد، اعراب مسلمان در نيمه نخست قرن اول هجري امپراتوري ساساني را منقرض ساخته و تمامي نواحي آن من جمله لرستان را به تصرف درآوردند. پيروزي اعراب مسلمان تاثير ژرفي در فرهنگ مردم لرستان و ديگر نواحي نهاد زيرا مردم با پذيرش آيين اسلام بخشي از فرهنگ باستاني نياكان خود را به فراموشي سپردند. با اين حال توانستند نه تنها زبان بلكه بسياري از جنبه‌هاي فرهنگ كهن را زنده نگهدارند.
طي دو قرن و نيم، از نيمه اول قرن يكم تا اواخر قرن سوم هجري استانهاي لرستان و ايلام كنوني مستقيما زير نظر خلفا اداره مي‌شد و خراج آنها به حكام كوفه پرداخت مي‌شد. از قرن سوم هجري به بعد، با روي كار آمدن حكومتهاي محلي در غرب ايران من جمله دولت شيعي مذهب آل بويه لرستان تحت
تابعيت حكومت مزبور قرار گرفت و از نفوذ خلفا كاسته شد. در فاصله سالهاي 348 تا 406 هجري يعني نزديك به نيم قرن در درون قلمرو آل بويه، لرستان به تصرف دودماني از كردان، معروف به «برزيكاني» درآمد كه در تاريخ به «آل حسنويه» شهرت يافته‌اند. موسس اين سلسله حسنويه بن حسين برزيكاني بود كه قسمت عمده كردستان، كرمانشاه و همدان را تحت كنترل داشت. بعد از وي پسرش «بدر» جانشين وي شد. او لرستان را نيز ضميمه قلمرو خود ساخته و شهر شاپور خواست (خرم آباد) و دژ مشهور آن (قلعه فلك الافلاك) را پايتخت و مركز حكمراني خود قرار داد. بدر در آباداني و عمران لرستان كوشيد و به ساخت ابنيه عام المنفعه همت گماشت. طولي نكشيد كه او بزرگترين امير غرب ايران گرديد و مورد توجه سلاطين آل بويه و خليفه عباسي واقع شد و از طرف خلطفه عباسي به «ناصرالدوله» ملقب گرديد. سالهاي پاياني زندگاني بدر در نزاع و كشمكش با پسرش «هلال» سپري شد به طوري كه بارها موجبا دخالت آل بويه را فراهم آورد و شهر شاپور خواست چندين بار به تاراج رفت. اين سلسله سرانجام به سال 406 هجري توسط آل بويه منقرض گرديد.
پس از انقراض سلسله آل حسنويه مدت كوتاهي لرستان زير فرمان خاندان كاكويه كه شعبه‌اي از آل بويه بودند قرار گرفت. در نيمه نخست قرن پنجم هجري تركان سلجوقي به ايران يورش آوردند و در اندك زماني شرق و غرب ايران را درنورديدند و به حاكميت غزنويان و آل بويه بر ايران خاتمه داند. لرستان در سال 435 هجري به تصرف «ابراهيم ينال» برادر طغرل سلجوقي درآمد. ابراهيم ينال شهر شاپور خواست (خرم آباد) را به محاصره درآورد و علي رغم دفاع شجاعانه مردم آن شهر، او موفق گرديد شهر را اشغال نموده و كشتار و ويراني فراواني به بار آورد و مرتكب انواع جنايات گردد. بدين ترتيب لرستان تحت سيطره تركان سلجوقي درآمد و جزئي از امپراتوري آنان شد.
در دوره سلجوقي دودماني از تركان سلجوقي مرسوم به «برسيقان» بر لرستان حاكميت يافت.
برسيقان از حكام و عمال موثر و مشهور روزگار سلاجقه بودند. مركز حكمراني آنان شهر شاپورخواست و الشتره بوده است. هم اكنون يك سنگ نوشته به تاريخ513 هجري مربوط به امير اسفهسالار كبير، ابوسعيد برسق بن برسق در شهر خرم آباد و چند سنگ قبر از اين
دودمان در شهر الشتر وجود دارد كه يادآور حاكميت اين خاندان بر لرستان است. سلسله برسقي سرانجام پس از روي كار آمدن اتابكان لر كوچك بر افتاد و به خارج از لرستان رانده شدند.
لرستان در دوره اتابكان لر كوچك (570-1006 ق)
امپراطوري سلجوقي در نيمه دوم قرن ششم هجري از هم فرو پاشيد. در نتيجه حكومت‌هاي محلي مختلفي از گوشه و كنار اين امپراتوري سربرآورد. يكي از اين حكومت‌هاي محلي اتابكان لر كوچك بود كه در منطقه لرستان و ايلام (لر كوچك) تشكيل گرديد. موسس اين سلسله كه به نام جد آن، خورشيد به «خورشيدي» نيز شهرت دارد، شجاع الدين خورشيد است، وي كه از سركردگان يكي از طوايف لرستان موسوم به (جنگروي) بود، ابتدا در خدمت حسام الدين شوهلي، از امراي ترك سلجوقي حاكم خوزستان و لرستان به سر مي‌برد و سپس از جانب او به حكومت لرستان گمارده شد. به دنبال ضعف و تجزيه امپراطوري سلجوقي شجاع الدين خورشيد نيز همچون امراي بلاد ديگر فرصت را مغتنم شمرده، لرستان را در قبضه اختيار گرفته و بر خود عنوان اتابك (واژه‌اي تركي كه از اتا به معني پدر و بيگ يعني بزرگ است) نهاد و بدين ترتيب سلسله اتابكان لر كوچك را بنيان نهاد و جانشينان كه تعداد آنها را 24 تن ذكر كرده‌اند نزديك به چهار قرن و نيم، از سال 570 تا 1006 هجري قمري بر لرستان فرمانروايي نمودند. اتابكان لر كوچك با هر دسيسه‌اي توانستند موقعيت و اقتدار خود را تا اواسط دوره صفوي با گردن نهادن به يوغ فرمانروايان وقت ايران از جمله خوارزمشاهي، مغولان، تيموريان، تركمانان، قراقويونلو و آق قويونلو (804-750 ه.ق) كه حمله تيمور به لرستان در زمان شاه عباس (اول) صفوي با كشته شدن شاهورديخان آخرين اتابك لر به پايان رسيد.
لرستان در دوره واليان لرستان (1006-1348 ق)
بعد از انقراض سلسله اتابكان لر كوچك توسط شاه عباس (اول) اداره حكومت لرستان به «حسين خان والي» از بستگان شاهورديخان آخرين اتابك لر سپرده شد. زمامداري واليان از 1006 تا 1348 هجري به طول انجاميد و حكمراني آنها همزمان با سلسله صفويه، افشاريه، زنديه، قاجاريه و پهلوي بود.
حكومت واليان تا اوايل دوره قاجار شامل پشتكوه (ايلام) و پيشكوه (لرستان) مي‌شد ولي از اوايل دوره قاجار بنا به دلايلي كه خواهد آمد تنها به پشتكوه محدود گرديد.
واليان لرستان از لحاظ قدرت سياسي و استقلال به پاي اتابكان نمي‌رسيدند ولي برخي از آنها همچون «علي مردان خان» از اقتدار فوق العاده‌اي برخوردار بود. خدمات اين سردار دلير و نام‌آور لرستاني برابر هجوم افغان‌ها در پايان دوره صفوي و مقاومت سرسختانه او در برابر قواي عثماني و همچنين رشادتهاي فراوان وي در ركاب نادرشاه افشار جهت برقراري صلح و ثبات و دفع متجاوزان از كشور، بسيار در خور توجه و تحسين برانگيز است.
مركز حكمراني اتابكان لر كوچك شهر خرم آباد بود. به طور كلي اتابكان لر در آباداني، عمران و برقراري امنيت در لرستان كوشش مي‌كردند. از اين رو لرستان در دوره مذكور يكي از آبادترين و پررونق‌ترين ايالتهاي ايران محسوب مي‌شد. اين سلسله نخستين حكومت لر تباري بود كه در لرستان به وجود آمد و بسياري از ويژگي‌هاي فرهنگي و اجتماعي مردم لرستان در اين دروه شكل گرفت.
لرستان در دوره قاجار و پهلوي
همان گونه كه اشاره شد، تا پيش از روي كار آمدن قاجاريه تمام منطقه لرستان زير نظر والي (حسين خان) به صورت سرزميني نيمه مستقل اداره مي‌شد و مركز آن شهر خرم آباد بود. امام پس از به قدرت رسيدن قاجاريه تغييرات چشمگيري در لرستان صورت گرفت. آقا محمدخان، باني سلسله قاجاريه، به علت كينه‌اي كه از لرهاي زنديه در دل داشت نسبت به همه لرها با ديده دشمني مي‌نگريست و اسباب ضعف اين قوم را به هر نحوي كه توانست فراهم آورد چنان كه از طوايف لرستان را به قزوين كوچانيد. همچنين چون واليان لرستان را رقيبي خطرناك مي‌پنداشت در تضعيف آنها كوشيد. جانشين او يعني فتحعلي شاه به تجزيه لرستان پرداخت چنان كه پشتكوه را مجزا كرد و نفوذ واليان را به همان منظقه محدود ساخت. از آن پس لرستان (پيشكوه) مستقيما زير نظر ماموران قاجار كه اغلب از شاهزادگان و اطرافيان دربار بودند ادراه مي‌شد.
لرستان تا پيش از تسلط قاجار ايالتي نسبتا آباد و يك پارچه بود ولي در سايه بي‌تدبيري، بيدادگري و استبداد شاهزادگان و عمال قاجار كه جز به دنبال سود شخصي و چپاول مردم نبودند، به تدريج رو به ويراني نهاد. اقتصاد منطقه به سختي آسيب ديد و هرج و مرج و ناامني همه جا را گرفته و از ميزان جمعيت كاسته گرديد. بسياري مجبور به مهاجرت گرديده و يا به زندگي كوچ نشيني روي آوردند و طوايف مختلف به جان هم افتادند و اين فرايند بخصوص در اواخر دوره قاجار شدت بيشتري يافت. با سقوط سلسله قاجار و روي كار آمدن رضا خان در سال 1299 هجري شمسي اقداماتي عليه بعضي ايالات از جمله لرستان به عمل آمد كه منجر به درگيريهايي شديد بين قواي دولتي و ايلات و عشاير لرستان گرديد. اين درگيريها از 1300 تا 1312 به جنگ و گريز ادامه داشت.
زبان مردم لرستان
زبان مردم لرستان به دو زبان لري و لكي صحبت مي‌كنند كه اولي زبان اكثر شعبات قوم لر مي‌باشد و دومي در بين برخي از طوايف لرستان بخصوص ماطق شمالي لرستان (مناطق الشتر ـ كوهدشت ـ نورآباد) رايج است.
بر اساس مطالعات زبان شناسي، زبانهاي لري و لكي جزو زبانهاي هندو ـ اروپايي به شمار مي‌آيند. زبانهاي ايراني شامل زبانهاي ايراني شرقي، و زبانهاي غربي مي‌باشد. لكي و لري جزو زبانهاي غربي محسوب مي‌شوند.
بسياري از واژه‌اي لري اغلب ريشه‌هاي باستاني دارند و به احتمال تعداد زيادي از اين واژه‌ها مربوط به زبانهاي كاسي و عيلامي مي‌باشد. گفته مي‌شود زبان پارسي در زمان امپراطوري هخامنشي، اشكاني و ساساني در لرستان گسترش يافته است. در بين زبانهاي جنوب غربي ايران، زبان (گويش) لري بزرگترين رابطه را با زبان فراسي دارد كه هر دوي آنها دنباله پارسي ميانه، زبان پارتيان قرن هشتم بعد از ميلا هستند، و همان گونه كه مي‌دانيم پارسي ميانه، زبان پارتيان و ساسانيان بود كه به تدريج شكل داده و به صورت زبان فارسي نزديك است كه بعضي معتقدند كه اين زبان در گذشته نه چندان دور از فارسي
منشعب شده است.
معني و مفهوم لر
لر در زبان فارسي به معني مراد و طلب معني شده است و در زبان فرانسه بمعني فرهنگ است و در انگليسي يعني دانستني‌ها و علوم.
دين و مذهب
پيش از اسلام آيين‌ها و مذاهب مختلف در لرستان رايج بود. اولين نشانه‌هاي آليذز روان كه گفته مي‌شود دين زرتشت از آن نشات گرفته در لرستان ديده مي‌شود.
بعدها آيين مهرپرستي در كنار دين زرتشتي در لرستان پديد آمد. همچنين پرستش بانو آناهيتا الهه آبها نيز در لرستان شايع بود. پس از ورود اسلام، مردم لرستان نيز همچون ساير اقوام ايراني به اين دين آسماني گرايش پيدا كردند. از قرن هشتم هجري به بعد به تدريج مردم لرستان آيين تشيع را پذيرفتند و هم اكنون لرستان يكي از مناطق مهم شيعه نشين ايران به شمار مي‌آيد.
مراسم ازدواج در لرستان
در خرم آباد به ويژه در روستاهاي مختلف لرستان اگر نوزاد دختري متولد شد گاهي ناف او به به نام پسر بچه و يا جواني از خانواده يا طايفه ديگر مي‌برند اين مراسم را نافه‌بر گويند و از اين تاريخ به بعد نوزاد دختر نامزد مي‌شود و از طرف خانواده پسر گوسفندي به خانه او مي‌برند و جشن كوچكي برگزار مي‌كنند، از اين زمان به بعد تا عروسي لباس و احتياجات دختر به عهده داماد خواهد بود.
در عروسي‌هاي معمول وقتي دختري از يك خانواده پيشنهاد شد، به بهانه‌اي چند نفر زن و دختر از خانواده داماد به منزل دختر مي‌روند تا از نزديك او را ببينند و از هر نظر بسنجند اين مرحله را سرنجه‌گيرو مي‌گويند. وقتي دختر انتخاب شد، در روز مقرر شيريني از جمله، كله‌هاي قند همراه يك قواره پارچه و يا يك قطعه طلا براي او مي‌برند و به نامزدي او رسميت مي‌دهند. پذيرايي اين روز را
شيريني خروني گفته‌اند و تا روز عقد رفت و آمد داماد به خانه عروس خيلي كم اتفاق مي‌افتد.
پس از مراسم شيريني خوراني، دو خانواده با هم قرار و مدارهايي مي‌گذارند و ليستي را كه مقدار يا مبلغ يا مهريه و ساير احتياجات روز عقد و عروسي در آن قيد شده باشد بين دو خانواده قول و قرار مي‌شود تا سرانجام كه به توافق رسيدند هر دو مسئول، خانواده‌ها آن را امضاء مي‌كنند اين ليست سياهه نام دارد كه در قلم اول نام كلام الله مجيد در آن قيد مي‌شود.
قلعه فلك الافلاك
يكي از آثار باستاني و تاريخي استان لرستان قلعه فلك الافلاك است. كه اين قلعه بر روي تپه‌اي در وسط شهرستان خرم آباد بنا شده و داراي برج بزرگ و كوچك است كه طرز بناي اين برج‌ها هر تازه‌واردي را جلب مي‌نمايد.
عده‌اي از اهالي كه سنشان از مرز صد سال گذشته اظهار مي‌دارند كه به غير از هشت برج اصلي در قديم داراي دوازده برج كوچك آجري و مستحكم و بوده و طوري ساخته شده بودند كه هر ماه آفتاب هنگام طلوع از مشرق در يكي از اين برج‌هاي متعدد داخل مي‌شده از اين نظر به دوازده برجي نيز معروف شده است. بعضي نيز در اين مورد بر اين عقيده‌اند كه به غير از هشت برج اصلي قلعه، داراي چهار برج بزرگ گلي ديگر از خشت خام در طرف مغرب بوده كه با هشت برج اصلي و آجري آن را دوازده برجي مي‌خوانده‌اند.
در بزرگ و سنگين قلعه به سوي شمال شهر قرار دارد و در مقابل يكي از برج‌هاي قلعه قرار گرفته از اين در كه وارد مي‌شوند با دالاني سنگ فرش و تاريك و ترسناك مواجه خواهيد شد و از آنجا پس از ديدن دو سنگ نوشته وارد اولين حياط قلعه خواهيد شد.
اين قلعه داراي چاه آب شيرين است كه عده‌اي عقيده دارند اين چاه آب در گذشته به بيرون از قلعه راه داشته است. اطراف برج‌هاي قلعه كنگره‌هاي بسيار زيادي وجود دارد كه در قديم به جاي سنگر و
ديدباني از آن استفاده مي‌كرده‌اند وقتي بر روي پشت بام قلعه بايستيد تمام دره خرم آباد، كوه‌هاي اطراف و دشت كرگاه را به خوبي زير نظر داريد.
از زير تپه‌اي كه قلعه روي آن بنا شده نهري از آب گوارا خارج مي‌شود كه به گلستان ارم معروف است. آب آن دائمي و منبع بزرگ شهر را از اين آب پر مي‌كنند.
علاوه بر قلعه فلك الافلاك مي‌توان از گرداب سنگي، مناره آجري، پل شكسته، غارهاي هليان، پاسنگر، يافته، كنجي،‌دوشه، ميرملات، اشكفت قمري نام برد.
صنايع دستي لرستان بازار ندارد
صنايع دستي به عنوان قديمي‌ترين حرفه و صنعت ايران و كاربردي‌ترين هنر اين سرزمين از گذشته‌هاي دور تا به امروز جايگاه رفيعي در فرهنگ و اقتصاد جامعه داشته است.
صنايع دستي لرستان به واسطه آن كه تبلور عيني فرهنگ اصيل، بومي، مردمي و معنوي اين منطقه است همواره معرف خصوصيات بارز و شاخص هنر و تمدن اين مرز و بوم بوده است.
صنايع دستي استان با تمام توانمندي‌ها و استعدادهاي سرشار هنرمندان آن، امروز نياز به ياري و توجه مسوولان دارد. آنچه صنايع دستي گفته مي‌شود، حاصل هنر و ظرافت فكر و همراهي مهارت و تسلط دست بوده و در حقيقت صنايع دستي بومي هر منطقه‌اي گفتگو با گذشته پر فراز و نشيب آن مكان است. ورشوسازي، گليم، جاجيم، گيوه بافي، قلم زني روي ورشو، گليم بافي، نمدمالي، گيوه بافي و ريسمان بافي و قلم زندي از عمده‌ترين صنايع بومي لرستان هستند. گليم، جاجيم، گيوه بافي، منبت، مشكب و معرق چوب، صنايع دستي تكميلي و تلفيقي، طراحي سنتي، سفال كگري، قلاب بافي، مكرومه بافي، نگارگري، عروسك محلي، ورشوسازي، خوشنويسي، تذهيب، شمع سازي، خراطي و نازك كاري چوب نيز از رايج‌ترين رشته‌هاي هنري اين استان به شمار مي‌روند.
مفرغهاي لرستان
در حدود سالهاي 1200 تا 1300 ق.م و شايد آغازي قديم‌تر، گروهي از مفرغها كاران در امتداد كناره فلات ايران از آذربايجان به طرف جنوب حركت كردند و در چمنزارهاي مرتفع و دره‌هاي سبز ناحيه‌اي كه امروز لرستان ناميده مي‌شود اقامت گزيدند و همراه ايشان طايفه‌اي پرورنده اسب كه اين سرزمين را براي كار خود مناسب ديدند، به آن سو روي آوردند. هنر فلزكاران با اين پيشه محلي مهم بسيار مربوط بود يا تحت تاثير آن قرار داشت. تقريبا در همين زمان سيل جمعيتي از يك ناحيه مجاور به طرف مشرق جاري شد و اسب‌ها و اشياي مفرغي را، كه بسيار استادانه ساخته شده بود، با خود به دره رودخانه زرد، در چين برد. اشياي مفرغي مزبور وجوه اشتراك اصلي با اشياي مفرغي لرستان دارد.
نمونه‌هاي آلات مفرغي لرستان، اولين بار در سال 1929 در بازار پاريس مشاهده شد و محل كشف آن‌ها نامعلوم بود. دو يا سه قطعه بسيار شبيه آن‌ها هم در موزه بريتانيا يافت شد، اما از آن قطعات هم بر علم محققان چيزي نيفزود زيرا اصل و تاريخ آن‌ها نيز مشكلي لاينحل بود. پس ازچند ماه، اطلاعات دقيق متوالي درباره كشفيات مزبور از ايران رسيد. مردم لرستان اولين نمونه‌ها را تصادف از خاك درآورده بودند و چون پي بردند كه اين اشياء در بازار ارزشي دارد ديري نگذشت كه از روي نظم و قاعده در مقام جست و جو برآمدند و قبرهايي را كه روي آن‌ها با لوح سنگي پوشيده بود خالي كردند. بدين طريق، آثار تمدني كه تا آن گاه به كلي ناشنانس بود آشكار شد. اين تمدن علاوه بر مفرغ كاري‌هاي خوب (منجوق‌هاي سبز رنگ سنگين و بزرگ و النگوهاي شيشه‌اي رنگارنگ) و مهره‌هاي سنگي پراكنده و ظروف سفالي درشتي كه اغلب آن‌ها فقط با رنگ سرخ آهني آراسته مي‌شد به وجود آورده بود.
اما معني اشكال و نقوش مفرغي مخصوصا در شكل‌هاي مركب و در هم آميخته هنوز معمايي بود. با وجود اين، چون با نظر كلي‌تر و وسيع‌تر بنگريم، مواد اصلي آداب و مراسم ديني نخستين بار آشكار مي‌شود و يك مرحله خاص و مهم را مشخص مي‌سازد كه بشر دنياي خود را درك كرده است.
مذهب اين مردم از مذهب همان نقاشان ظروف سفالي متفرع شده بود و هنوز بر قدرت آسماني تكيه داشت. اساس دين بر اعتقاد به خداي بزرگي كه بر موجودات آسماني و فصول و تمام امور زندگي
استيلا داشت، مبتني بود. حتي از زمان نگارگران سفالينه‌هاي قديم، اين قدرت آسماني يكي از صورت‌هايي كه مي‌پذيرفت صورت بشر بود و گاهي صورت بشري با بعضي از اجزاي صورت‌هاي حيوانات آميخته بود.
اين تلفيق صورت انسان و حيوان در آثار لرستان و هنر سلسله‌هاي باستاني چين به هم شبيه است و علاوه بر اين حكم خداي بزرگ واحد و خدايان تابع او در زمينه جاري بود : يكي در آسمان و ديگر در زمين، خاصه در قوه ناميه نباتي. اين معني به شيوه‌هاي مختلف در بعضي از مفرغ‌هاي لرستان، خصوصا در اشيائي كه «طلسم» خوانده مي‌شود، به خوبي نمايش داده شده است.
مثلا يك دسته از اين اشياء، خداي آسمان را نشان مي‌دهد در حالي كه بر گربه‌هاي بزرگ، نماينده خورشيد يا جانوران شاخ‌دار، يا نماينده ماه حكومت مي‌كند. در يك نمونه دو جلوه الوهيت در شكل واحدي به هم آميخته است (تصوير 1) : سر و صورت دومي نيمه حيواني است و تصوير به طريقي ساخته شده كه تهيگاه يكي از شانه‌هاي ديگري است و دست‌هاي دومي كه به تهيگاه تكيه داده پاهاي پيكر اولي است. سرهاي خروس كه از سوي كلاهك شكل بالايي و از گردن‌هاي شيران بيرون جسته مكمل صورت كلي است كه گردن نقوش انساني و حيواني آن به گردن‌بندها و قلاده‌هاي مرصع آراسته است. اما صورت تركيبي خاص اين پيكر از آنجا حاصل شده كه شانه و تهيگاه صورت‌هاي انساني به منزله كفل شيراني است كه رو به روي هم ايستاده‌اند و به اين طريق صفات الاهي و حيواني در شكل واحدي بر هم منطبق شده و آميخته است. نظير اين شيوه را در مفرغ‌هاي چيني همين زمان مي‌توان يافت. اما در بعضي موارد «آسمان خدا»ي لرستان كه از نام محلي او اثري نداريم، بسيار ساده‌تر از اين است. يك جا اين خدا به صورت مردي كه داراي ريش سه شاخه است تصوير شده (و نظير آن در چين هم به دست آمده) كه گلوي بزهايي را كه به تنه نخل دندان مي‌زنند گرفته است (تصوير 2)، يا تاجي از شاخ‌هاي گاو بر سر دارد، زيرا گاو نر به طور كلي نشانه قدرت آسماني شمرده مي‌شد و حتي در زمان‌هاي قديم‌تر از اين نيز منبع قدرت به شمار مي‌آمد (تصوير 3)، و در شكل اخير موهاي خدا تابيده شده و پيچ و خم موج‌داري دارد. در ميان شاخ‌ها، وسط پيشاني او برجستگي كوچكي ديده مي‌شود كه صورت
كوچك شده «فالوس» است و اين نشانه همان است كه روي پيشاني «ديونيزوس»، خدايي كه شخصيت او با اين خدا شباهت دارد، نيز ديده مي‌شود.
در شكل تركيبي ديگر (تصوير 4) نقش بز نمايان‌تر است، اگر چه صورت «آسمان خدا»ي شاخ‌دار سه بار تكرار شده و يك بار به دو گيسوي تاب داده موجي آراسته است و در اطراف آن نقش شيراني كه نخل‌ها را مي‌جوند ديده مي‌شود.
در خود آذربايجان،‌ تقريبا در همين زمان، در شكل سه پايه‌اي از گل پخته، خدا كلاه سه گوشه‌اي بر سر دارد (تصوير 5) و بازوان گشاده و پنجه‌هاي باز او قدرتش را نشان مي‌دهد. سرهاي گوزن از دهانه ظرف بيرون آمده و پايه‌هاي ظرف به شكل پاي انسان و پوشيده از كفشي است كه «كفش هيتي» خوانده مي‌شود اين ظرف كه مورد استعمال مذهبي داشته از نظر فني ناهموار و زشت است، اما در نوع خود يكتا و به منزله سندي در تاريخ مذاهب بدوي قديم است.
گاو نر روزگار نخستين، به سبك دره سند، كه روي ليوان مكشوف در سيالك (تصوير 5 در فصل اول) ديده مي‌شود، در مفرغ‌هاي لرستان نيز وجود دارد (تصوير 6) كه از گوشت و اعضاي آن گياه‌ها روييده است. اما اينجا آفريننده گياهان داراي سر خدايي است كه با شاخ و برجستگي فالوس تكميل شده و داراي موهاي تابيده‌اي است كه تصور قدرت ناميه گياهي، يعني يكي از صفات «آسمان خدا»ي بزرگ را نيز شامل مي‌شود.
اين وجودهاي انساني يا نيمه انساني نه همان نتراشيده و زمخت، بلكه زشت و بي‌اندام‌اند و قدرت آن‌ها در نخستين مرحله، از شدت زشتي آن‌هاست. حتي صورتي كه با قيافه معهود خدا با ريش سه شاخه شده بيش از آنچه انتظار مي‌رود موثر و قوي است. اين قدرت تاثير، از طرح كلي آن‌ها و از اثر تلقيني منحني‌هاي پيچان، و زاويه‌هاي تيز (تصوير 3) يا پيچ و تاب شاخ‌ها كه در حلقه‌هاي كتعدد گير كرده است (تصوير 4) حاصل مي‌شود. اين نيرو خاصه در شكل‌هاي حيواني آشكارتر است. مثلا نقش شيراني كه گردن لاغر پهن منحني دارند و گردن گوزن‌ها را گرفته‌اند، پهلوي يك خط عمودي مكرر شده است (و اين نشانه آن است كه هر چه در آسمان اتفاق مي‌افتد بايد 12 ساعت بعد در
عالم زيرين هم روي بدهد) (تصوير 7)، يا بزهايي كه به چابكي و با يال و دمي ترسناك مي‌رقصند (تصوير 8).
بعضي جانوران تك، طبيعي‌ترند و حالات خاصي را نشان مي‌دهند، مانند بز وحشي كه آماده گريز است و با وجود آرامش چابك به نظر مي‌آيد (تصوير 9) و يك كره اسب ظريف كه ظاهراً توسن است (تصوير 10). روي هم رفته اسب‌ها زنده‌تر و گوناگون‌ترند و با نظر دقيقي كه از جامعه پرورندگان اسب انتظار مي‌رود ديده شده‌اند. اما حتي اسب‌هاي تازنده هنري هم از تغييراتي كه در نظر مردم امروز قدري به نقش هجمآميز (كاريكاتور) نزديك مي‌شود بر كنار نيست (تصوير 11).
نقش اين تك جانورها (تصوير 9) بيش‌تر براي دو ورقه طرفين دهنه‌هاي ممتاز (براي اسبان باركش،‌ نه سواري) به كار مي‌رفته و يك ميله چهارپر اين دو ورقه را به هم وصل مي‌كرده و تسمه افسار به آن دو متصل مي‌شده است.
بعضي شكل‌هاي نادر كه براي موارد استعمال خاص ساخته شده دقيق‌تر و كاركرده‌تر است و هنري محقر و محلي را كه معادل هنر درباري است نشان مي‌دهد. سر قوچي (تصوير 12) كه ريختگي و ميان تهي است، بي‌شك روي دسته تخت شاهي يا روي ميله ارابه‌اي منصوب بوده است. پوزه حيوان بسيار ظريف‌تر از طبيعت ساخته شده اما همين امر به چشم‌ها، كه درشت‌تر از حد عادي است، برجستگي مي‌بخشد و محصور شدن چشم در حلقه شاخ برجستگي آن را نمايان‌تر مي‌سازد.
سلاح‌هاي جنگي نيز با تزيينات تمثيلي آراسته مي‌شد، مخصوصا تبرزين‌هايي كه داراي تيغه‌هايي به شكل هلال يا شكل‌هاي ديگر بوده و ظاهراً بيش‌تر جنبه تشيرفاتي داشته است (تصوير 13)، زيرا ساختمان آن‌ها براي مقاصد عملي مناسب به نظر نمي‌رسد، از آن جمله نكته مهم «پيوستگي تيغه و دسته» اغلب فروگذار شده است. بيش‌تر تيغه‌هاي اسلحه از مفرغ است، اما چند تبر و چند خنجر و معدودي هم شمشير آهني ديده شده است و اين نشانه تاريخي است كه به آغاز هزاره اول پيش از ميلاد منتهي مي‌شود؛ يعني هنگامي كه استعمال آهن، در دره‌هاي اين سرزمين مرتفع و نزد ساكنان متمدن آن، به تدريج معمول‌تر شده است.
موضوع مهم‌تر تغييري است كه در ماسك‌هاي حيواني داده شده خصوصا در شكل گربه وحشي، چشم‌ها و بيني درشت‌تر شده و پوزه تقريبا حذف گرديده است و اين شيوه خاصه در يك صورت ريختگي طلا كه از آذربايجان به دست آمد آشكار است (تصوير 14). نظير آن را در آلات مفرغي مربوط به آداب ديني كه در همين عهد در چين به وجود آمده است مي‌توان ديد.
فلزكاران لرستان ظرف‌هاي ريختگي ميان تهي هم ساخته‌اند، مانند گلدان و آفتابه هاي لوله‌دار نظير آنچه در ميان ظرف‌هاي سفالي سيالك مي‌توان ديد (تصوير 4 در فصل اول) و فنجان و كاسه. اما بهترين نمونه نمونه آن‌ها جامي است كه روي ساقه كوتاهي با پايه پهن قرار دارد. ضخامت فنجان را حلقه‌هاي متوالي نزديك به هم مضاعف كرده است (تصوير 15). مفرغ سياه كه به خوبي صيقل شده و حاصل دقت خاصي در ساختمان آن است بر قدر و ابهت اين ظرف،‌كه شايد به منظورهاي مذهبي به كار مي‌رفته است، مي‌افزايد و باز نظير اين شيوه در هنر چيني هم عصر آن ديده مي‌شود.
در مجموعه مفرغ كارهاي لرستان چند نمونه چكش كاري هم ديده مي‌شود. بيش‌تر هنر اين دوره ابزارهاي ريختگي صفحه‌اي يا ميان تهي است و خلاف اين روش بسيار كم ديده مي‌شود. در سرخ دم كه در شمال لرستان است، به خلاف اين، ظرف‌هاي چكش‌كاري شده بيش‌تر است و ظرف‌هاي ريختگي فقط وقتي كه استحكام آن منظور بوده ساخته مي‌شده است.
پيداست كه ساكنان آن ناحيه از سرزمين ديگري، كه با فلزكاري آشنا بوده‌‌اند، آمده بودند و بعضي نكته‌هاي ديگر از قبيل تاج پر نشان مي‌دهد كه محل اصلي اين مهاجران ناحيه دوري در مغرب، يعني منطقه آناتولي، بوده است.
چيزي كه در سرخ دم از آن نمونه‌هاي بيش‌تري به دست آمده صفحه مدوري است كه روي ميله سنجاقي قرار دارد و بر روي آن مجالس و علامت‌هاي مذهبي منقوش است. نقشي كه در اغلب مجالس ديده مي‌شود، همان نقش «آسمان خدا» است كه بر حيوانلت سماوي فرمان‌روايي مي‌كند، اما جلوه‌هاي اين نقش متعدد و مختلف است. در يكي از آن‌ها كه طبيعي‌تر است (تصوير 16) خدا ايستاده و قبايي بلند در بر كرده و تاجي از پر بر سر گذاشته است. همه اندام‌هاي او به جز چهار بال بزرگ، كه
از شانه‌هايش بيرون آمده است، جنبه انساني دارد و دم حيواني گربه مانند را گرفته تكان مي‌دهد. جانوران شاخ‌دار و اشكال گياهي كوچك نيز فواصل نقش را پر كرده‌اند.
در يك روكش تيردان (تصوير 17)، كه شاهكار اين نمونه‌هاي ساده محلي است، همين خدا ظاهر مي‌شود (در قسمت سوم از بالا) اما تنها بال‌هاي زيرين را دارد و پوشش سر او مركب از شاخ‌ها و كله‌هاي گاو است و مجموع اين نقش دو بار تكرار شده است. اين پيكر خيالي از آشوريان اقتباس شده و پيكر مكرر خدا صورت مقتبس محلي است كه از اصل آشوري تنها دو بال آن عينا به جا مانده است. در قسمت پايين، مرد لاغر برهنه‌اي است كه دست‌هاي دو آهو را گرفته و از شيران درشت اندامي كه در دو طرف او ايستاده‌اند بيمي نشان نمي‌دهد. اين نقش كاملا محلي است. زير آن، خداي بزرگ ريش‌داري است كه روي قباي بلندش صورت انساني قلاب دوزي شده و در دو طرفش دو «گاو مرد» ديده مي‌شود. اما در اينجا نيز به رسم معمول هنر لرستان، در حيوانات شخصيت زنده‌تري وجوددارد و جنبش را بهتر نشان مي‌دهند و اين آخرين مرحله لطف و كمال طراحي است. اين مردمان هنوز در مجاورت نزديك حيوانات درنده زندگي مي‌كردند.
از جمله نقش‌هايي كه كمتر حالت طبيعي دارند و بر ددان آسماني فرمان مي‌رانند، صورت عجيبي است كه از جهت تناسب به غول مي‌ماند و از دو طرف، دو موجود مشابه نيمرخ به آن تكيه دارند و شيري به ايشان حمله كرده است (تصوير 18). صفحه مدور ديگري صورتك پهن خداي خورشيد را نشان مي‌دهد.
در مجلس پيروزي بر جانوران، شيران به صورت حيوانات بسيار سبعي نقش شده‌اند كه قدرت آسماني ايشان با نشانه گلي كه داراي گلبرگ‌هاي متعدد است در زير شكم آن‌ها نمايانده مي‌شود. به اين طريق، سه رابطه مختلف كه در عالم ئاقع امكان پذير نيست نمايش داده شده است: يكي ماسك شگرف، يكي دو مرد به اندازه عادي، يكي جانوران درنده عظيم الجثه. با اين حال، از طرفي به سبب هم آهنگي تركيب تمثيلي و از طرفي به واسطه ثابت بودن سبك و حسن تركيب، ادراك مفهوم اين مجلس ميسر است.
در اينجا كنده كاري ساده است و نمايش اشكال ابتدا با خطوط به عمل آمده و در تصوير تمام رخ به ظرافت كامل مي‌رسد. در نمونه‌هاي ديگر، ذوق و مهارت هنرمند بيش‌تر جنبه پيكرسازي دارد و روي صفحه مسطح صورت‌هاي برجسته سه بعدي به وجود آمده است. اين استعداد پيكرسازي در نمايش پيكر دو بز ريختگي، كه بزرگ‌ترين اشكال مكشوف در اين منطقه است، به نهايت كمال رسيده است (تصوير 19). يكي از اين حيوانات كه لاغر است و پاهايش از پيري راست مانده با حالت خستگي و تاثر ايستاده است. حيوان ديگر نشاط و شور جواني را حالت جست و خيزي كه دارد نشان مي‌دهد. شدت وضوح حالات اين دو مجسمه لبته به سبب آن كه بر حسب تصادف در مقابل هم قرار گرفته‌اند بيش‌تر شده است. اما ساختمان قوي هر يك و صفات بارز آن‌ها و انتخاب اين حالات كه بسيار زيركانه است، همه از مهارتي حكايت مي‌كند كه از تمرين فراوان چشم و دست حاصل شده است. نمونه‌اي را كه اين پيكرها از روي آن ريخته شده، به يقين از ماده نرمي با دست ساخته بودند و نمونه اصلي، كنده كاري نبوده است.
بعضي قطعات طلا نيز در سرخ دم به دست آمده كه بسيار خوب است. از آن جمله صفحه مدوري است (تصوير 20) كه نياز به خورشيد است و در وسط آن ماسك برجسته صورت گربه ديده مي‌شود كه چشم‌هاي درشتش گوشه‌دارتر و برجسته‌تر از صورت‌هاي نظير آن است كه در آذربايجان به دست آمده است. گوشه‌هاي تيز بالايي اثر قدرت را از برجستگي‌هاي طلايي به بيرون نفوذ مي‌دهد. حلقه گل كه دور صفحه مدور را گرفته دو شكل نخل را يك در ميان نشان داده است كه شايد يكي درخت خورشيد و ديگري درخت ماه باشد و اين نقش مانند چهار باله بازمانده هنر آشوري است. رابطه نزديك اين مردم با كشور آشور از ويرانه‌هاي معبد سرخ‌دم تاييد مي‌شود و در همان جاست كه بسياري از اشياي زيبا كشف شده است. شباهت اين معبد با معابد آشوري از طرح بنا و شكل آتشدان و بالاتر از همه، قطعات كاشي زنگاري و بعضي مجسمه‌‌هاي كركس و ابوالهول كه به شيوه خاص آشوري ساخته شده نمايان است، اما مواد آشوري، كه بيش‌تر جنبه نقوش مذهبي و تصرف در اشكال طبيعي دارد، نسبت به عوامل ايراني كه با آثار منطقه كوه‌هاي شمال غربي از جهات متعدد شبيه است بسيار نادر است.
نقش ابوالهول روي حلقه انگشتري (تصوير 21) كه از جمله نمونه‌هاي برجسته حكاكي روي مفرغ است و در لرستان كشف شده نيز ديده مي‌شود. ابوالهول با يك سگ شكاري دو رگه كه يكي از اشكال سفالينه‌هاي منقش شوش در 2500 سال پيش از آن است رو به رو شده است.
نفوذ آشوريان در سرخ‌دم، در ميان هزاره دوم و هزاره اول پيش از ميلاد موجب استيلاي سبك هنري ايشان بر سبك لرستان گرديد و اين معني را از مطالعه يك سلسله ليوان‌ها يا جام‌هاي نازك استوانه‌اي مي‌توان دريافت (تصاوير 22 و 23). روي اين ليوان‌ها را نقش‌هاي درشت كنده كاري فرا گرفته كه جنبه تمثيلي ندارد، بلكه بيش‌تر تصويري است. اين نقش‌ها غالبا نمونه خاص مجالس سلطنتي يا شكار آشوريان است. نقش شكارچي كه پياده دنبال عقاب خشمگين جواني مي‌رود از خصايص هنر آشوريان به شمار مي‌آيد. قباي كوتاه مرد و تصرفي كه در خطوط عضلات درشت او شده و ريش و موي مجعدش دال بر اين معني است، اما برتري پرنده بر نقش انساني بيش‌تر جنبه ايراني دارد. قوت و برجستگي حالت عقاب كه با خط‌هاي صريح دندانه‌دار روي بال و پر او نشان داده شده از خشم و جسارت و در همان حال ترس عقاب حكايت مي‌كند.
مفرغ‌هاي لرستان محصول صنايع محلي بوده و هنري است كه در حاشيه تمدني به وجود آمده است و در اين موارد است كه مهارت فني مي‌تواند بي‌آسيب دوام بيابد. اما بايد دانست كه شيوه آن خشن و ناهنجار و يك‌نواخت بوده است. با اين حال، اهميت مذهبي و شدت و قوت طبيعي آن مانع شده است كه نمونه‌هاي خوب اين هنر به وسيله تكرار و تقليد، كه معمولاً موجب انحطاط سنت‌هاي هنري است، ضايع شود.
پوشـــاك
به طور كلي مي‌توان گفت كه پوشاك مردمان لر در هر منطقه با كمي تغييرات جزئي از يك ساختار اصلي تشكيل شده است. اين تغييرات جزئي بستگي به عواملي چون همجوار بودن با شهرهاي
ديگر، آمد و شدهاي روستايي و كوچ كردن دارد. به عنوان مثال لباس عشاير كوچ‌رو با عشاير ساكن روستايي در به كار بردن رنگ، زيور آلات و نوع جنس آن فرق بسيار دارد. از طرفي پوشاك آنان تركيبي است از پوشاك مردمان ايل قشقايي و ايل بختياري و ايل‌هاي لرستان.
براي شناسايي اين تفاوت‌ها لازم است كه مناطق مختلف مسكوني دسته بندي و بررسي شوند، اما بررسي پوشاك تيره‌هاي مختلف منطقه بزرگي كه از شمال غربي تا جنوب شرقي ايران، تيره‌ها و ايل مختلف لر با فرهنگ‌ها و آيين‌هاي خاص خود را در بر مي‌گيرد، كار آساني نيست. به طور اجمالي مي‌توان گفت كه پوشاك لرهاي بخش شمالي بر اثر همجواري يادآور پوشاك كردهاي كرمانشاهان است و ساكنان جنوب و جنوبي‌تر لرستان چون بختياري‌ها و بويراحمديها با پوشاك لري‌ها ساكن منطق مياني لرستان شباهت كامل دارد.
پوشاك زنان لر :
پوشاك زنان لر بنا به موقعيت اجتماعي، اقتصادي و از طرفي شرايط سني از ويژگي‌هاي مشخصي برخوردار است. پوشاك زنان جوان لر با پارچه‌هاي الوان در رنگها و طرح‌هاي شاد با سربندهاي زيبا و رنگي مي‌باشد. كه البته اين تنوع رنگي همراه با تزئينات آن به وضعيت اقتصادي خانواده بستگي دارد. زنان مسن‌تر پارچه‌هايي به رنگ تيره و طرحي ساده و سربندي سياه و سفيد را ترجيح مي‌دهند.
روسري :
روسري‌هاي زنان لر كه در زبان محلي به آن گل‌وني مي‌گويند، زيبايي خاصي به زنان لر مي‌دهد. اين روسري‌ها معمولا ابريشمي مي‌باشد. زنان لر از روسري‌هاي ريشه‌داري كه گلدار و الوان و همچنين سياه و سفيد مي‌باشد، استفاده مي‌كنند. اين روسري‌ها داراي طول و عرض زيادي بوده و به طريقي بسته مي‌شود كه گوشه‌هاي آن در پشت سر آويز مي‌شود. زمينه اين روسري سياه و داراي گلهاي رنگي سبز، قرمز و آبي مي‌باشد.
زنان لر از روسري‌هاي گوناگون با نقش‌ها و رنگ‌ها و جنس‌هاي مختلف براي مراسم عروسي و عزا
استفاده مي‌كنند. در گذشته در زير اين روسري كلاهكي مانند عرقچين از جنس مخمل بر سر مي‌گذاشتند.
پيراهن :
پيراهن بانوان لري داراي برشي ساده و بلند و گشاد است. اين پيراهن داراي يقه گرد است كه به وسيله دكمه در جلو سينه بسته مي‌شود. برش پيراهن راست و گاهي از زير بغال حالت اريبي و گشاد دارد.
آستين اين پيراهن داراي سردست شكاف‌دار و بدون دكمه مي‌باشد. پارچه آن از نوع گلدار و الوان مي‌باشد و قد آن تا حدود ساق مي‌باشد.
در گذشته پيراهن بانوان لر همانند پيراهن بانوان زرتشتي از دو رنگ مختلف تركيب مي‌شد، به اين شكل كه يك طرف لباس يك رنگ و طرف ديگر آن از رنگ ديگري تهيه مي‌شد.
كت بانوان لر :
بانوان لر از دو نوع كت استفاده مي‌كردند.
كت معمولي بدون زر و زيور و نواردوزي كه با دكمه در جلوي بدن بسته مي‌شود.
كت ديگري دارند به نام «كليجه» برش آن مانند كت‌هاي معمولي است. بدون دكمه و در جلو باز است. جنس اين كت اكثراً از مخمل بوده و در قسمت يقه و لبه‌هاي آستين و لبه كليجه تماما يراقدوزي و نواردوزي است. آستر اين كت معمولا از پارچه‌هاي گلدار و ارزان قيمت است.
شلوار بانوان لر :
شلوار بانوان لر از لحاظ برش مانند شلوار كردي مي‌باشد منتها داراي دمپاي تنگ‌تري است. در كمر ليفه داشته و دمپاي آن با يراق‌هاي رنگي تزئين مي‌شود. در گذشته شلوار هم مانند پيراهن از دو رنگ مختلف تهيه مي‌شده و جنس آن از مخمل بوده كه از زانو به پايين را با پارچه‌هاي ارزان قيمت آستري مي‌كردند.
سرداري بانوان لر :
سرداري پوششي است كه بر روي لباسهاي ديگر پوشيده مي‌شود قد آن بلند تا ساق پا مي‌رسد. اين سرداري كمرچين‌دار و جلوباز بدون دكمه با آستين تا آرنج مي‌باشد. زير بغل آن داراي چاك است و جيبهاي بزرگ كه با چند رديف يراقدوزي تزئين مي‌گردد.
جنس آن اكثراً از مخمل‌هاي سبز و قرمز و مشكي است. از اين پوشش بيش‌تر براي جشنها استفاده مي‌شود و داراي آستر و لايه دوزي است. معمولا در اكثر مواقع شالي بر روي آن در دور كمر مي‌بندند. افراد ثروتمند با پول و نقره جلوي آن را تزئين مي‌كردند. سرداري داراي جيبهاي بزرگ و كيسه كوچك است. در گذشته از پارچه ترمه براي دوخت آن استفاده مي‌شد.
پوشاك مردان لر :
مردان لر داراي پوشش ساده‌اي مي‌باشند. جنبه‌هاي تزئيني آن كمتر مي‌باشد. پوشاك مردان لر از چندين قسمت تشكيل مي‌شود.
شلوار : شلوار آنها به صورت بختياري‌ها بسيار گشاد است و به پارچه زيادي نياز دارد.
پيراهن آنان با برش ساده و اغلب به رنگ سفيد و گاه رنگين مي‌باشد. قسمت ديگر آن (ستره) است كه در طرح‌هاي گلدار و شاد براي مراسم شادي و جشن و سطح‌هاي ساده با رنگ‌هاي كم مايه در انجاممراسم تشريفاتي و عزا به كار مي‌آيد.
سره : اين لباس بلندي و ساده بوده و بدون يقه و دكمه مي‌باشد و شال كمر بر روي سره بسته مي‌شود. اين لباس داراي دو جيب در پهلو مي‌باشد.
شال : پارچه بلند سفيد از جنس چلوار كه چند دور به كمر مي‌پيچانند و در مواقع ضروري از آن براي نگهداري بعضي از مواد استفاده مي‌كنند.
كلاه نمدي : اين كلاه داراي كلگي صاف و مسطح مي‌باشد. بلندي ان بين 20 تا 25 سانتي‌متر است. در جايي كه روي پيشاني قرار مي‌گيرد دستمالي مي‌بندند كه ريشه‌هاي آن در اطراف سر و صورت

فایل : 24 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...