مقاله فارسی بحراني به نام شل‌ حجابي

مقاله فارسی بحراني به نام شل‌ حجابي

بحراني به نام شل‌حجابي
بيش از ربع قرن از پيروزي انقلاب و استقرار نظام اسلامي ‌مي‌گذرد؛ انقلابي که به تعبير بزرگان، بيش از آنکه سياسي باشد، فرهنگي بود. در اين مدت، تمامي‌ رسانه‌هاي ارتباط جمعي مروج اسلام و مبلغ ارزش‌هاي اسلامي ‌بوده و هستند. افزون بر آن نيز چندين نهاد، سازمان و ارگان رسمي‌ و غيررسمي، ‌متولي آموزش، تربيت و ترويج سنن و آداب مذهبي بوده و هستند. سازمان عريض و طويل تبليغات اسلامي، ‌با بودجه‌اي هنگفت و تشکيلاتي بسيار گسترده و سراسري، دست‌اندرکار نگاهباني و پرورش فرهنگ اسلامي ‌در سراسر کشور و حتي خارج از کشور است. بخش وسيع و سازماني تبليغات حوزه علميه قم با تشکيلات، امکانات، بودجه، پرسنل، ابزار و رسانه‌هاي سمعي و بصري، مسؤوليت حفظ و حراست ارزش‌هاي ديني و گسترش آموزه‌هاي فرهنگ مذهبي را بر عهده دارد. هيأت‌هاي بي‌شمار ديني در تکيه‌ها و حسينيه‌ها و مساجد، پاسدار سنن و آداب شرعي و برگزارکننده مراسم مذهبي در مناسبت‌هاي تاريخي و مذهبي بوده و هستند. هزاران واعظ، روحاني و عالم ديني در طول سال و ماه و در شهر و روستا بر روي منابر به ارشاد خلايق مشغولند و نظام آموزشي کشور، در تمامي‌ مقاطع تحصيلي توسط کارشناسان و متوليان مذهب، سامان يافته و همه كتاب‌هاي درسي به وسيله خبرگان تعليم و تربيت اسلامي‌ تدوين شده و مي‌شود و قوانين و مقررات اجتماعي حافظ ارزش‌هاي ديني، نه تنها حوزه‌هاي عمومي ‌که حتي حريم خصوصي افراد حتي اقليت‌هاي غيراسلامي‌ را نيز شامل شده است.پنج کانال رسمي ‌تلويزيوني و ده‌ها کانال رسمي‌ سراسري
و منطقه‌اي راديويي به موازات شماري فراوان همايش‌هاي موسمي‌ و سنواتي و سمينار‌هاي پر خرج و اردوهاي پرورشي و… مروج مسائل عقيدتي و ناهي منکرات ديني و پاسدار حرمت‌هاي فردي و اجتماعي بوده و هستند.با وجود همه اينها، اسلام را در خطر يافته و تلويحا اعلام مي‌داريم، همه کارهاي صورت گرفته مذکور در بالا و تمامي ‌انرژي‌هاي بيکران صرف شده و نيروي بي‌شمار انساني و بودجه‌هاي کلان به کار گرفته شده، بي‌حاصل بوده است. از وضع فرهنگي جوانان مي‌ناليم و از «بدحجابي»، «شل‌حجابي» و «کم‌حجابي» شکوه سر مي‌دهيم و هر از چند گاهي با بسيجي مقطعي و اعتراضات خياباني و بگير و ببند‌ عاري از ملاحظاتي روان‌شناختي و احيانا مجازات‌هاي جسمي‌، روحي و مالي، در پي اصلاح دختران و پسران و حتي بزرگسالاني هستيم که به زعم ما پايبند ارزش‌هاي ديني و فرهنگ ملي اسلامي‌ نيستند.پس از مدتي با انذارها، اشارات و تذکرات فرهيختگان و برخي بزرگان دين و سياست متوجه مي‌شويم که «اين ره که مي‌رويم، به … است».چند صباحي مي‌گذرد و دوباره پيش‌خطبه‌اي در نماز جمعه، نطق پيش از دستوري در مجلس و سرمقاله‌اي در روزنامه‌اي، از وضع بد و غيرقابل‌تحمل اخلاق جوانان مي‌نالد و در پي آن با اعلام راهپيمايي و مراسم ارشاد خياباني، مواجه مي‌شويم و دنيا را متوجه عواقب شبيخون فرهنگي «غرب» کرده و راه‌هاي نجات نسل جوان را از منجلابي که در آن غوطه‌ور است، به عالميان نشان داده و آن را چاشني وعده جامعه‌اي پاک و نمونه و الگويي ارزشمدار براي جهانيان مي‌سازيم.مدتي مي‌گذرد و دوباره «روز از نو و روزي از نو»؛
«بدحجابي» بدتر، «شل‌حجابي» شل‌تر، رنگ‌ها و مدل‌هاي لباس‌هاي زننده، زننده‌تر و مفاسد اجتماعي گسترده‌تر شده و برخوردها وسيع‌تر مي‌شود.و سر انجام در کنار همه اين تدابير، با برگزاري وسيع و تبليغات رسانه‌اي دعاهاي دسته‌جمعي، تعجيل در ظهور منجي موعود و مهدي منتظر(عج)، کار صلاح، اصلاح و فلاح را به مصلح و عدل‌گستر نهايي وا مي‌گذاريم.
راستي اشکال کار در کجاست؟نگاهي به سال‌هاي پيش از انقلاب مي‌افکنيم.در دهه‌هاي منجر به پيروزي انقلاب اسلامي،‌ از هيچ‌کدام از سازمان‌ها، نهاد‌ها، رسانه‌ها، اردو‌ها، سمينارها، منابر، مجلات، کتاب‌ها، روزنامه‌هاي ارزشي و حوزه‌هاي ترويج و تبليغ که در بالا به آنها اشاره شد، خبري نبود. در عوض فيلم‌ها، نمايشنامه‌ها، سريال‌هاي تلويزيوني، شب‌نشيني‌ها، جشن‌ها و برنامه‌هاي پرزرق‌وبرق ضدديني، آشکار و نهان و به وفور به کار فرهنگ‌زدايي و ترويج بي‌بندوباري، برهنگي و گسترش بساط عيش و طرب و سکس وقيحانه و حتي همجنس‌بازي مشغول بودند. مراسم پرسروصداي ازدواج دو همجنس‌باز مرد در تالار يکي از هتل‌هاي بزرگ تهران، هنوز در خاطره انسان‌ها و در آرشيو مجلات و روزنامه‌هاي آن دوران وجود دارد. برنامه‌هاي به اصطلاح هنري و جشن‌هاي فرهنگي پر از مفسده‌هاي گوناگون به موازات تشکيلات گسترده کاخ جوانان و تشويق دختران و پسران به عضويت در آن و شرکت در اردوهاي مختلط تابستاني در سواحل درياي شمال و جشنواره‌هاي موسمي‌، امري رايج بود. ورود بانوان با حجاب اسلامي‌ (حتي بدون چادر) به برخي هتل‌ها نظير «متل قو» در شمال و به بعضي کلوب‌هاي حتي دانشگاهي ممنوع بود.از تشکيلات تبليغاتي حوزه علميه قم نه تنها خبري نبود، بلکه وعاظ و روحانيان در منابر و مجالس وعظ، غالبا زبان بريده بودند. کم نبود تعداد علما و روحانياني که به دليل احساس وظيفه شرعي، به ارشاد پرداخته و سر از زندان و تبعيدگاه درآورده بودند. قلم‌هاي دردمندان، شکسته و نفس‌هاي آنان در سينه حبس
بود.دانشگاه، کانون مروجان فرهنگ ضدديني بود و مبارزان سياسي غيرمذهبي و ضدمذهبي (تا زماني که دست به اسلحه نبرده بودند) آزادانه جولان مي‌دادند. از آمران، ناهيان، متوليان، مروجان، مبلغان، مرشدان ديني و حافظان دين و ايمان دختران و پسران و گشت‌هاي خياباني پاسداران عفت خصوصي و عمومي ‌زنان و مردان، چه در حريم خانواده و چه در مجالس عروسي و جشن‌هاي کوچک و بزرگ، خبري نبود.در حيطه آموزش و پرورش و نيز مقولات هنري اعم از سينما، تئاتر و موسيقي و… نوعي هدايت آشکار و پنهان به سوي فرهنگ ضدديني و ضد اسلامي ‌مشهود بود. کساني که در اين زمينه‌ها قلم مي‌زدند و يا به خلق آثار موسيقايي و هنري مشغول بودند، تا آنجا که عليه دين و فرهنگ ملي، آداب و سنن و ارزش‌هاي مذهبي در حرکت بودند از همه نوع آزادي برخوردار و از گونه‌اي مصونيت سياسي و پشتوانه مالي بهره‌مند بودند.در چنان شرايط و اوضاعي، پيشگامان سياست و دين بپا مي‌خيزند. عده آنان در قياس با امکانات و ابزار سردمداران فرهنگ جور و تباهي، بسيار اند ک بود. در همان زمان امام مي‌گفت، اگر اين راديو و تلويزيون فقط هفته‌اي دو ساعت در اختيار ما باشد، «نه از تاک، نشاني خواهد ماند و نه از تاک‌نشان». امام به ترکيه و سپس به عراق تبعيد مي‌شود و سياسيون دانشگاهي مبارز و مسلمان و روحانيون مجاهد، يکي پس از ديگري روانه زندان مي‌گردند.حرکتي که آغاز مي‌شود، مبتني بر نگرشي غيرسنتي از دين و فرهنگ غالب در حوزه‌ها است. شهيد مطهري کار سنتي
حوزوي را رها کرده به محيط‌هاي آکادميک روي مي‌آورد. شهيد بهشتي با تأسيس مراکزي آموزشي به ميدان مبارزه فرهنگي گام مي‌نهد. حسينيه ارشاد تأسيس مي‌شود و علي شريعتي به کمک معدود روشنفکران مذهبي، حرکت انفجاري و توفنده فرهنگي و مذهبي خود را نه در غالب شيوه‌هاي کهن و آداب رايج سنتي، بلکه برخاسته از راه و رسمي ‌علمي‌ و نوين و متناسب با اقتضائات دوران جديد، پي مي‌افکند.اسلام ناب محمدي ـ به قول امام خميني ـ به رغم سيطره دقيانوس، نقاب از رخساره بر مي‌کشد و روشنگري آغاز مي‌شود. ابزار کار، علم است و منطق و شيوه عمل، لطف است و مرحمت و روش تبليغ، آموزش قرآني «جدال احسن» است. مروت با دوستان و مدارا با دشمنان، مرام عام مي‌شود. تهاجمات فرهنگي گروه‌هاي الحادي، با ابزار منطق، استدلال و شيوه‌هاي محبت‌آميز، به ضد خود تبديل مي‌گردد. محافل عيش و نوش و طرب جوانان به کانون‌هاي بحث و تبادل نظر با پيروان مکاتب جديد نظير اومانيسم، مارکسيسم، اگزيستانسياليسم، پوزيتيويسم و…..تبديل مي‌گردد. جوش و خروشي فزاينده شکل مي‌گيرد.در خارج از کشور ـ به ويژه در کشورهاي اروپايي و آمريکا ـ نيز جوانان مسلمان در قالب انجمن‌هاي اسلامي‌ به ترويج فکر و انديشه و مرام و منش ديني مشغول مي‌شوند. از چيزي که خبري نيست، روش‌هاي تربيتي ارعاب وتهديد است . ميدان، ميدان عرضه فکر، منطق و استدلال است. با آنکه در آن فضا و در آن محيط، نهاد‌هاي حافظ و مسؤول ارزش‌هاي ديني وجود نداشت و کسي را با کسي کاري نبود، ولي روش‌هاي محبت‌آميز، معقول و منطقي
جوانان مسلمان سبب مي‌شد، بيشتر جواناني که به قصد تحصيل به اروپا مي‌آمدند، به دين و به فرهنگ ايراني اسلامي‌ و به ارزش‌هاي ملي و مقدس خود پايبند بمانند و حتي بالاتر از آن، موفق شوند به تعميق عاطفه و انديشه ديني خود نيز بپردازند.آيين و مرامي ‌که انجمن‌هاي اسلامي‌ از آن پيروي مي‌کردند، برخاسته از مکتبي بود که پيشگامان روشنفکري ديني، امام خميني و ياران طراز اول ايشان نظير شهيد مطهري و شهيد بهشتي و نيز امام موسي صدر و … مبلغ آن بودند. خوشرويي، ملاطفت، نرمخويي، شيوه بحث استدلالي، عدم تفحص در امور داخلي و خصوصي دانشجويان و کمک به حل مشکلات مالي و تحصيلي آنان، راه و رسمي‌ بود که پيوسته مورد تذکر و حمايت بزرگان مذکور بود. همين مرام و آيين، باعث گسترش و تقويت کمي‌ و کيفي روزافزون انجمن‌هاي اسلامي‌ در مقابل سازمان‌هاي دانشجويي غير و يا ضد مذهبي شده بود. دانشگاهيان مسلمان و متعهد و متخصص و روشنفکران قرآن‌شناس و آشنا به مقتضيات عصر، محصول همين انجمن‌ها بوده و هستند.در لبنان نيز شرايط سياسي، اجتماعي و ديني ديگري حاکم بود.به لبنان در دهه‌هاي چهل و پنجاه نگاه مي‌کنيم: فضاي حاکم بر ذهن و احساس تحصيلکردگان، متأثر از پيروزي‌هاي پي در پي جنبش‌هاي آزادي‌بخش کمونيستي در سراسر نقاط جهان است. فکر و مکتب حاکم و غالب برسر و دل جوانان، تئوري‌هاي مارکس و انديشه‌هاي لنين و پرچم بر افراشته مائوتسه تونگ و مشي پيروزهوشي مينه و دلاوري‌هاي چه گوارا و پيکارگري‌هاي فيدل کاسترو و مجاهدت‌هاي احمد بن بلا و خروش پر فروغ لومومبا در
آسيا و آمريکاي لاتين و آفريقا، عليه سلطه‌گري‌هاي امپرياليسم آمريکا مي‌باشد. دين، به عنوان افيون توده‌ها و عامل بازدارنده و رخوت جمع و جماعت و وادادگي انسان‌ها در مقابل ستمگران تلقي مي‌شود . جامعه دانشگاهي به شدت ضدديني و ضدمذهبي است. از سوي ديگر بزرگ‌ترين متفکران ضد شيعي و بر جسته‌ترين علماي اهل سنت، با آن داعيه‌هاي بلندپروازانه خود، جو حاکم بر جماعت مسلمانان را شکل مي‌دادند. علماي بزرگ مسيحي و متکلمان برجسته عصر بيداري و نويسندگان پرآوازه و شعراي با نام و نشان فرقه‌هاي مختلف مسيحيت نيز حضوري پراقتدار داشتند. همه اين بزرگان فکر و انديشه چه در عالم سياست و چه در وادي دين اعم از مارکسيست، مسيحي و سني، يک وجه مشترک داشتند و آن، ضديت و مبارزه با فکر و عقيده و مرام تشيع بود.جامعه شيعه لبناني به عنوان اقليتي مفلوک، مهجور، فقير و مستضعف و فاقد هويت فرهنگي، در فقر و فاقه غوطه مي‌خورد و دختران و پسران خود را اسير روسپيگري و قاچاق مواد مخدر مي‌ديد. اگر تک و توک جوان تحصيل‌کرده‌اي در ميان اين قوم ديده مي‌شد، ناچار بود انگل فئودال‌هاي شيعه‌تبار و يا خادم سرمايه‌داران ماروني و يا عنصر و آلت سر به زير زمامداران حاکم گردد.در چنان فضايي از فقر فرهنگي و درماندگي اقتصادي و فحشاي اخلاقي که بر قوم شيعه لبناني حاکم بود، روحاني 28 ساله‌اي از قم وارد مي‌شود. در مدتي کمتر از ده سال از آن اقليت مفلوک، جماعتي مي‌سازد داراي بالاترين هويت انساني، ديني، فرهنگي و سياسي . آن شمار عظيم متفکران، انديشمندان، قلمزنان و
انقلابيون چپ و راست و روحانيان مسيحي و اهل تسنن، نه تنها مانع موفقيت اين روحاني شيعي نمي‌شوند، بلکه حتي آنچنان مجذوب خلق‌و‌خو و مرام و منش و شيوه سلوک و منطق ديني او مي‌شوند که زبانزد خاص و عام مي‌شود . امام موسي صدر، «وجدان لبنان» نام مي‌گيرد و قدم و قلم و کلامش در کليساي مسيحي ـ به قول يک عالم بزرگ مسيحي ـ همان روحانيتي را فرو مي‌پاشد که در مساجد اهل تسنن و محافل شيعه.کارشکني‌هاي عمال جور و ستم، ترفند‌هاي موذيانه آخوند‌هاي درباري، نفاق‌افکني‌هاي فئودال‌هاي شيعه، سمپاشي‌هاي وابستگان به سفارت شاهنشاهي، عنادورزي‌هاي مشتي ورشکسته سياسي و دربدر، هجمه‌هاي تبليغاتي و رسانه‌اي مزدوران بعثي عراق و شبنامه‌ها و روزنامه‌هاي چپي‌هاي عقيدتي و جيره‌خواران دستگاه‌هاي اطلاعاتي و امنيتي و جاسوسان ساواک و سيا و موساد ـ که با تمامي‌ توشه و توان و انواع حيله‌ها، دسيسه‌ها و شايعه‌پراکني‌ها، عليه اين روحاني جوان به کار گرفته مي‌شد، هيچ کدام کارساز و اثرگذار واقع نمي‌گردد.دانشجويان دانشگاه‌هاي لبنان، فوج فوج به دورش گرد مي‌آيند. جوانان و دختران و پسران لبناني، اعم از شيعه و سني و مسيحي، تحت آموزش‌هاي ديني و اخلاقي و سياسي او قرار مي‌گيرند . سازمان سياسي «حرکت المحرومين» با هدف فقر و استضعاف‌ستيزي و عدالت‌پروري و با مشارکت جوانان پر شور از همه فرقه‌ها و اديان وبه رهبري امام صدر، اعلام موجوديت مي‌کند.مدارس، مؤسسات، آموزشگاه‌ها، درمانگاه‌ها، انجمن‌هاي خيريه و نهادهاي ديني، فرهنگي، سياسي، خدماتي و بالاخره انستيتو تکنولوژي جبل عامل، پاي مي‌گيرند.
امام صدر در جستجوي ياوري توانا، مسلمان، متعهد، متخصص، انقلابي و هوشيار به دکتر مصطفي چمران برمي‌خورد. اين معلم عارف و دانشمند الکترونيک شاغل در ناساي آمريکا و استاد دانشگاه برکلي، به لبنان مي‌رود. او که به قول خودش «تبلور مظلوميت چهارده قرن تشيع و عدالت علوي» را در سيما و سينه امام صدر مي‌بيند، از تمامي ‌عناصر وجودي خويش و از تمامي‌ ابعاد خلاقه و هنري و اجتماعي خود، براي ايجاد و پرورش نسلي نو و انقلابي و متدين، مايه مي‌گذارد. او هم به قول خودش «مجذوب راه و رسم و سيره و سلوک، بردباري و عزتمداري معبودش امام صدر» گشته و نجات ملت لبنان و جامعه ايران را از يوغ ستم و استبداد، وجهه همت خود قرار مي‌دهد.به اقتضاي شرايط سياسي و اقوام مسلح، حضور اسراييل در مرزهاي جنوبي لبنان و ضرورت فراهم بودن امکانات دفاعي، سازمان شبه‌نظامي «امل» مرکب از جوانان انقلابي و پاکباخته شيعي، شکل مي‌گيرد و هدف خود را حفظ وحدت و عظمت لبنان و کرامت انساني، دفاع از موجوديت «قدس شريف» و مبارزه با اشغالگران و استعمارگران صهيونيست، اعلام مي‌دارد. نسل و قوم‌ و جامعه‌اي در لبنان توسط امام موسي صدر، اين عالم پارساي ديني و روحاني روشن‌ضمير و فقيه جهان و زمان‌شناس ساخته مي‌شود که حتي تا امروز که بيش از يک ربع قرن از فقدان و اختفاي ظالمانه و پررمز‌وراز او و شهادت عارفانه مصطفي چمران در ميدان جهاد عليه کفر جهاني مي‌گذرد، همچنان پرچمدار جهاد عليه استعمار صهيونسيتي در فلسطين و لبنان و اثرگذار در ميدان سياست خاورميانه مي‌باشد. از دختران و پسران بي‌هويت
ديروز، زنان و مردان مجاهد و متعهدي ساخته شده‌اند که امان و امنيت را از دشمن صهيونسيتي بريده و مبشر و مروج فرهنگ انسان‌ساز ديني در جامعه لبنان شده‌اند. از بدحجابي و کم‌حجابي و شل حجابي و خودباختگي و افسون‌زدگي در مقابل رسانه‌هاي تصويري غرب، در ميان آنان خبري نيست. از سازمان‌هاي متولي و نگاهبان عفت عمومي جوانان، نه در زمان حيات امام موسي صدر و مجاهدت‌هاي دکتر چمران خبري بود و نه امروز نيازي به ارعاب و تهديد و اعلام راهپيمايي عليه بي‌حجابي احساس مي‌شود. نه پاي گذاشتن در کازينو‌ها، قمارخانه‌ها، عشرتکده‌ها و مشروب‌فروشي‌ها با مجازات‌هاي جسمي‌، روحي و مالي و تحديد آزادي‌ها مواجه بود و نه امروز حضور جوان مسلماني را در چنين مکان‌هايي ناظر هستيم.سري هم به اروپاي امروز مي‌زنيم، به رغم محدوديت‌هاي شغلي، آموزشي و اجتماعي که دختران و زنان جوان مسلمان در اروپا با آن مواجه هستند، هر روزه بيش از پيش شاهد حضور آنان با حجاب اسلامي در مجامع و محافل مختلف هستيم. آيا وجود سازمان‌هاي مختلف مراقب حجاب، اخلاق، نماز و روزه و شعائر ديني، عامل اين پايبندي به دستورات ديني است؟ يا شيوه‌هاي تربيتي ويژه؟ آيا ترس از شلاق و محروميت از آزادي و مجازات هاي جسمي و… باعث روي آوردن اين جوانان به ارزش‌هاي ديني و اسلامي در آن محيط‌ها شده است؟ آيا راهپيمايي‌هاي موسمي و تظاهرات ارعاب‌آميز خياباني، اين جوانان را به آئين هاي مذهبي سوق داده است؟در ترکيه، با وجود حکومتي به ظاهر لاييک و در باطن ضدمذهبي، با تعهد ا ت روز افزون جوانان به شريعت اسلامي و حجاب متين دختران و زنان مواجه مي‌شويم. کيست
نداند که آمريکا و اسراييل، با بهره‌گيري از تمامي ترفندها به دين‌زدايي و فرهنگ‌ستيزي در اين کشور مسلمان‌نشين مشغول هستند. در هيچ يک از کشورهاي اسلامي نظير سوريه و الجزاير، با اعمال فشار از ناحيه حکومت براي حفظ شعاير ديني و سنن مذهبي روبرو نمي‌شويم. با وجود آن، کيفيت حجاب و نوع پوشش اختياري زنان مسلمان، عمق باور ديني آنان را جلوه‌گر مي‌سازد. در هيچ کدام از اين کشورها، ماهواره‌هاي تصويري، اثرات تربيت ديني جوانان را خنثي نساخته است. در هيچ کدام از اين سرزمين‌هاي اسلامي، ناهيان منکر به چوب و چماق توسل نمي‌جويند.چرا در جامعه‌اي که همه‌گونه امکانات و ابزار و شرايط طرب و عيش و عشرت و بي‌بندوباري فراهم است و گويي افيون، دين توده‌هاست،جوانان مسلمان اين‌گونه‌اند، ولي در جامعه‌اي مانند ايران که هيچ کدام از اين عوامل مهيا نيست ـ دست‌كم رايج نمي‌باشد و بدون هزينه‌اي گزاف فراهم نمي‌گردد ـ و از آ ن طرف تمامي امکانات رسانه‌اي، انتشاراتي، تبليغي، آموزشي و تربيتي و… در کنار ابزار هاي بر حذر دارنده و مجازات‌هاي مختلف و تهديدهاي متفاوت و سرزنش‌هاي روحي و جسمي و محروميت‌هاي تحصيلي، مالي، شغلي و… هر از چندي بايد به ارعاب و راهپيمايي و نطق و خطابه و موعظه‌هاي تهديدآور و بگيروببند و نيز توقيف و مصادره آنتن‌هاي ماهواره‌اي و گيرنده‌هاي امواج تصويري متوسل شويم؟آيا از اين راه و رسم‌هاي تربيتي، تا به حال سودي برده‌ايم؟اگر اين روش‌ها کارساز بوده‌اند، چه نيازي به تکرار آنها وجود دارد؟
ممكن است عده‌اي گمان كنند مقصود ما حذف قوانين مربوط به حجاب در جامعه كنوني‌مان است، اما اين دوستان را به قسمت بعدي اين يادداشت ارجاع مي‌دهيم كه طي آن راه‌حلي كه نگارنده از سيره بزرگان در باب چنين مسائلي آموخته، عرضه مي‌‌دارد.
در بخش اول يادداشتي تحت اين عنوان، به طرح مسأله پرداختم و سعي كردم تا اندازه‌اي به شرح وضع موجود و مقايسه آن با شرايط پيش از انقلاب و شرايط لبنان و كشورهاي ديگر بپردازم كه همين طرح مسأله، واكنش‌هاي متعدد و گوناگوني از سوي خوانندگان سايت به همراه داشت و بعضا پرسش‌ها و ابهاماتي را به وجود آورد كه به اعتقاد من، بخش دوم كه به راه و روش و پاسخ مي‌پرداخت، مي‌توانست آنها را حل كند.با اين حال، به رغم اصرار من، دوستان «بازتاب»، حاضر به انتشار سريع بخش دوم يادداشت نشدند و البته توجيه آنان هم اين بود كه اين پرسش‌ها و ابهامات و اظهارنظرها كه از سوي خوانندگان مطرح مي‌شود، خود به باز شدن موضوع كمك مي‌كند و مي‌تواند مفيد باشد.اينك بخش دوم و پاياني يادداشت در برابر شماست كه طي آن تلاش شده تا به چاره‌جويي مسأله پرداخته شود.آيا هنوز زمان آن نرسيده است که به شرايط حاکم بر جامعه در دهه‌هاي پيش از انقلاب برگرديم و راه و رسم برگزيده امام در معرفي اسلام ناب محمدي و شيوه‌هاي تبليغي شهيد مطهري و شهيد بهشتي در پرورش نسلي انقلابي، متعهد، جهادگر و منش و آيين و مرام آموزشي امام صدر در لبنان آن روز، در خلق قومي مجاهد و نستوه و مسلمان و روشن‌بين را مرور کنيم و از همه
آنها چراغي براي روشن کردن راه تربيت و دنياي آينده فرزندان اين مرز و بوم فراهم آوريم؟ آزادي، نشاط و زيبايي، سه عنصري هستند که روح، روان و جسم جوان را به خود مي‌کشانند. هر فرد، هر فکر، هر فرهنگ و هر حکومتي که اين عناصر را براي جوانان فراهم سازد، آنان را در حيطه اقتدار خود خواهد ديد. اسلامي که امام خميني و يارانش و امام صدر و همراهانش، مروج و سردمدار آن بودند، مشحون و مملو بود از زيبايي، شادي‌زايي، نشاط آفريني، آزادي و آزادگي. پر واضح است که منظور از نشاط و شادماني، عيش و طرب‌هاي مهوع که جز مردابي براي روح و جز سرابي براي جسم نيست، نمي‌باشد. شادي و نشاطي که جوان عازم ميدان شهادت را در بر مي‌گيرد، در کدام مکتب غيرديني سراغ مي‌توان گرفت؟ آن آزادي و آزادگي که از عبوديت ذات حق نشأت مي‌گيرد، در کجاي ديگر يافت مي‌شود؟ کدام زيبايي را مي‌توان همسنگ جلوه‌هاي منبعث از ذات مطلق و هستي‌بخش فياض ديد؟ اسلام امام و ديني که کارمايه انقلاب اسلامي بود، نه تنها افيون توده‌ها نبود، بلکه عامل حرکت، نويدبخش آزادي، پيام‌آور نشاط و خالق زيبايي‌ها بود و مگر جز با همين فرهنگ و مکتب، مي‌شد ملتي را در آن زمان و در آن شرايط، اين‌چنين يکپارچه و آن‌چنان مصمم و انقلابي، به سوي آزادي و رهايي از يوغ استبداد داخلي و استيلاي خارجي راهبري کرد؟چندي پيش در همين سايت، طي يادداشتي تحت عنوان نظر امام خميني درباره خوش‌تيپي به نوع نگرش ايشان به مقوله سليقه و زيبايي اشاراتي داشتم. ديدگاه امام صدر را نسبت به رابطه دين با زيبايي،
نشاط و آيين زندگي، در مطلب پيوست تحت عنوان «سفارش ماندگار» مي‌توان جستجو کرد (اين مطلب به زودي در سايت منتشر مي‌شود). اين مطالب تذکراتي است که ايشان خطاب به اين‌جانب در شب سه‌شنبه (بيست‌و ششم دي ماه يکهزار و سيصد و چهل) که فرداي آن از لبنان عازم آلمان بودم، ايراد کردند. در آن زمان، جواني هفده و نيم ساله بودم که پس از اخذ ديپلم متوسطه در قم ـ آن هم قم چهل و سه سال پيش ـ براي تحصيل در رشته شيمي، به آلمان مي‌رفتم. ابتدا به لبنان رفتم و سه هفته ناظر و شاهد رفتار ايشان با جوانان و دانشجويان بودم. در طول اقامت هفده ساله در آلمان نيز دست‌كم هر سال يک بار سفري به لبنان مي‌کردم و در جريان ساختن و ايجاد جامعه پوياي شيعي قرار مي‌گرفتم.با افکار و انديشه‌هاي شهيد بهشتي نيز آشنايي کامل پيدا کردم. نخست اينکه سال‌هاي اول و دوم و سوم دبيرستان را در دبيرستان دين و دانش قم که توسط ايشان تأسيس و اداره مي‌شد، گذراندم و ديگر اينکه طي مدت پنج سالي که ايشان مرکز اسلامي‌ هامبورگ را سرپرستي مي‌کردند، هم به طور فردي و هم در قالب انجمن‌هاي اسلامي با ايشان مأنوس بودم.نگرش و منش امام خميني را نيز خلال سال‌هاي اقامت ايشان در نجف ـ که هر از چندي از اروپا عازم آنجا مي‌شدم ـ و نيز در طول ده سال بعد از انقلاب شناختم. به پاره‌اي از مباني فکري، ذوقي و رفتاري ايشان در برخي مصاحبه‌ها اشاراتي کرده‌ام.آثار، نوشته‌ها و کتاب‌هاي شهيد مطهري که به قول امام «بدون استثنا» خوب، مفيد، روشنگر و سازنده است، در اختيار همگان قرار دارد. با مراجعه بدان‌ها مي‌توان به
ريشه‌هاي ناکامي ما در هدايت جوانان و به علل گريز آنان از راه و رسم پرورشي موجود پي برد.با عنايت به آنچه گفته آمد، به نظر مي‌رسد براي برون‌رفت از معضل کنوني بايد:با يک حرکت جمعي، به ريشه‌يابي مشکلات فرهنگي و عقيدتي نسل جوان پرداخت. اين مهم بايد با مشارکت کارشناسانه و عالمانه متخصصين امور روانشناختي و تربيتي انجام پذيرد.علماي روشن‌ضمير ديني و روحانيون آشنا و آگاه به مقتضيات زمان، بايد اصول راهنماي آموزش‌هاي ديني را بر اساس نگرش و بينش اسلام نابي که بنيان‌گذار جمهوري اسلامي، مروج آن بود، تدوين نمايند. آثار منتشرشده از شهيد مطهري، منابع و مآخذ بسيار خوبي براي اين منظور مي‌باشد.با تفکيک انديشه ديني از عاطفه ديني، راه و رسم تعميق هر کدام را با بهره‌گيري از فلسفه و عرفان و علوم جديد و نيز استفاده از تمامي مظاهر و جلوه‌هاي هنر اعم از موسيقي و تئاتر و سينما و…. مشخص و تبيين نموده و در اختيار رسانه‌هاي ارتباط جمعي و نيز نهاد‌هاي آموزشي قرار داد. تنگ‌نظري‌هاي مقدس مآبانه و خشک‌سري‌هاي متحجرانه بايد يکسره از منظر و مرآي نسل جوان کنار رود.شکاف موجود و اجتناب‌ناپذير ميان پيروان سنت‌هاي ديرين و طالبان مدرنيته، نبايد به خصومت و جدال منتهي شود. هيچ‌کدام نبايد براي تحقق بنيان‌هاي فکري و عملي خود از ابزار حکومت و رانت‌هاي قدرت بهره جويند. اعمال سليقه‌هاي فردي در امور اجتماعي و تحميل جابرانه مرام فردي به عنوان راهکار اجتماعي، جز به تعميق شکاف
موجود منجر نخواهد شد.دنياي کنوني، دنياي ارتباطات است. تحولات و تطورات اجتماعي، شتابي سرسام‌آور پيدا کرده‌اند. نمي‌توان در حال و هواي روزگار گذشته نفس کشيد و انتظار توقف چرخ زمانه را داشت. جوانان ما قدرت انطباق خود را با شتاب تحولات پيدا کرده‌اند. اين انطباق‌پذ‌يري لزوما به معني گريز از دين و ارزش‌هاي ديني نيست. روحيه چنين جواني با رسم و رسومات گذشته، ناسازگار است. اين واقعيت را نبايد فاجعه خواند و فرياد «واحسرتا» و «وااسلاما» سر داد. ارزش‌هاي ملي، ديني و فرهنگي، بايد دوباره و سه باره مورد بازبيني و بازخواني قرار گيرند. آنچه اصل است و اصيل بايد با زبان روز بيان شود و آنچه با معيارهاي عقلي و اصول تحول ناسازگار است، به موزه‌هاي آداب و رسوم سپرده شوند. اصول و آموزه‌هاي ثابت ديني را بايد از رسم و رسومات نسل‌هاي گذشته و سنن ناسازگار با شتاب زمانه و آداب قومي و ملي جدا ساخت. نبايد به بهانه حفظ آداب و رسوم، با دستاوردهاي تحولات علمي و صنعتي جديد که هيچ‌گونه مغايرتي با مباني و ارزش‌هاي اصيل مذهبي ندارند، به مخالفت برخاست و به تکفير و تفسيق جوانان روي آورد.از راه و رسم ارعاب و تهديد و تحقير و تنبيه و از شيوه‌هاي خشن، آمرانه، سلبي و خصومت‌آفرين که با روحيه مهرطلبي، زيباپسندي و آزادي‌خواهي فطري جوانان مغاير است، بايد يکسره دوري گزيد.به جوانان نيز بايد تفهيم گردد که پيشرفت و تکامل، جز با حفظ ريشه‌هاي هويت‌ساز فرهنگي و استواري بر مباني انسان‌ساز ديني و پايبندي به ارزش‌هاي متعالي
الهي، حاصل نمي‌آيد.در حال حاضر با تناقضاتي در جامعه خود روبرو هستيم که هيچ‌گونه ريشه ديني و مبناي شرعي و محمل خداپسندانه ندارد. مثلا براي جوان تهراني اين امکان فراهم است که به تالارهاي موسيقي رفته و از اجراي زنده کنسرت‌هاي کلاسيک و ايراني و حتي موسيقي پاپ لذت برده و روح تشنه هنري خود را سيراب کند. ولي اگر همين برنامه موسيقي و همين اجراي هنري براي جوان مشتاق شهرستاني از سيماي جمهوري اسلامي پخش گردد، اسلام به خطر مي‌افتد! کم اتفاق نيفتاده است که اجراي زنده موسيقي توسط ارکسترهاي ملي و سنتي در شهرستان‌ها با مخالفت برخي از ائمه جمعه و جماعات و يا اندک گروه‌هاي مردمي مواجه شده و آن را هتک حرمت خون شهدا تلقي کرده و به آن به عنوان منکري بزرگ و ضدارزش‌هاي اسلامي نگريسته شده است و يا در حالي که در بسياري از روايات وارده از اهل بيت(ع)، پوشيدن لباس سياه نهي شده يا لااقل مکروه اعلام گشته است ولي در عمل اگر با روپوش و مانتو و يا روسري خانمي مواجه شديم که داراي رنگ‌هاي شاد و روشن (هرچند نه جلف و زننده) بود، آن را ضد ارزش قلمداد کرده و با آن به شدت برخورد مي‌کنيم. نظير اين تناقضات کم نيستند. پر واضح است که اين مسائل در روح جوان، اثرات نامطلوب بر جاي مي‌گذارد، در حالي که هيچ‌گونه پايه و مبناي مذهبي و هيچ‌گونه اثر ناگوار اخلاقي و فرهنگي ندارد. بر بزرگان اخلاق، متوليان فرهنگ، روحانيون دردآشنا، علماي زمان و روان‌شناس فرض است که تکليف اين تناقضات را روشن کنند و از تبعات روحي و آثار نامطلوب اجتماعي اين‌گونه

فایل : 19 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...