مقاله در مورد اعجاز تشريعي در قرآن

مقاله در مورد اعجاز تشريعي در قرآن

اعجاز تشريعي در قرآن
برگرفته از كتاب قرآن و اعجاز تشريعي
تأليف: استاد محمد اسماعيل ابراهيم
بسم الله الرحمن الرحيم
زماني كه غربيها به خود مي بالند كه تمدنشان چنان تمدني است كه براي اولين بار در طول تاريخ بشري حقوق انسانها را به طور رسمي در همه دولتهاي مختلف اعلان نموده است و افتخار مي كند كه آنها براي اولين بار در تاريخ قرن بيستم اعلاميه جهاني حقوق بشر را تصويب نموده اند و آن را به عنوان نمونه عالي در به رسميت شناختن حقوق انسان محسوب مي دارند، فراموش كرده و يا خود را به فراموشي زده اند در اينكه قرآن كريم اين حقوق را چهاره قرن قبل به اسم مبدأ واحد بشريت به رسميت شناخته و تثبيت نموده است، چنانكه مي فرمايد: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ) (الحجرات:13) (اي مردم ما شما انسانها را از زن و مردي خلق كرديم و شما را در قالب گروهها و شعبه ها قرار داديم تا همديگر را باز شناسيد به راستي كه گرامي ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست. به حقيقت كه الله تعالي بسيار دانا و آگاه است.) اين آيه خطاب به همه مردم است كه علي رغم اختلاف در رنگ،پوست،نژاد و دين، از زن و مرد آفريده شده اند و در ولادت و اصالت مساويند و قرآن با اين اصل وحدت جنس بشري را ثابت گردانيد واينكه هيچ فردي برديگري جز به تقوي برتري ندارد.
قرآن كريم شامل مبادي عالي بسياري است كه برعظمت و اصالت آن دلالت مي كند كه به نمونه هايي از آن اشاره مي كنيم:
آزادي در نظر و عقيده: ” لا إكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي ” [بقرة:255] (در دين اجباري نيست، هدايت از گمراهي به خوبي آشكار شده است.) و در جايي ديگر مي فرمايد:” قل يا أيها الكافرون لا أعبد ما تعبدون ، و لا أنتم عابدون ما أعبد ، و لا أنا عابد ما عبدتم ، ولا أنتم عابدون ما أعبد لكم دينكم و لي دين “[سورة الكافرون](بگو اي كافران: من آنچه را كه شما مي پرستيد، نمي پرستم. و شما نيز معبود به حق مرا عبادت نمي كنيد. ومن به آن صورت كه شما عبادت مي كنيد، عبادت نمي كنم و شما نيز به مانند من عبادت نمي نماييد، دين شما براي خودتان و دين من نيز براي خودم.)
عدالت در معاملات:مي فرمايد:” يا أيها الذين آمنوا أوفوا بالعقود”[مائدة:1](اي كساني كه ايمان آورده ايد: هرگاه با كسي پيمان بستيد به آن وفا نماييد.) و در جاي
ديگر مي فرمايد:” و أوفوا بعهد الله إذا عاهدتم و لا تنقضوا الأيمان بعد توكيدها”[نحل:91](هنگامي كه با الله عهد بستيد به آن وفا كنيد و بعد از آنكه عهد و پيمان را محكم نموديد آن را نقض نكنيد.) و همچنين مي فرمايد:(الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ) [البقرة:275](كسانيكه ربا مي خورند برنمي خيزند مگر مانند برخواستن كسي كه شيطان بر اثر تماس او را آشفته كرده است. اين بدان سبب است كه آنان گفتند: داد و ستد مانند ربا است. حال آنكه خداوند داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانيده است.) ودرجايي ديگر مي فرمايد:(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً …ٌ) [البقرة:282](اي كسانيكه ايمان آورده ايد هرگاه به قرضي تا سررسيد معين با يكديگر معامله نموديد آن را بنويسيد. بايد نويسنده اي بر اساس عدالت ميان شما بنويسد و هيچ نويسنده اي نبايد از نوشتن خودداري كند؛ همانگونه كه خداوند او را آموزش داده است. و كسي كه بدهكار است بايد املاء كند و او بنوسد. واز خداوند كه پروردگار اوست بترسد وازآن چيزي نكاهد….)
قوانين مربوط به احوال شخصي: مجموعه اي از اصول عادلانه اي است كه بر اساس احوال شخصي انسان در خانواده پايه گذاري شده است، اسلام براي آن نظام كاملي را بطور مفصل كه شامل مسائل ازدواج، طلاق، بارداري، عده، شيردادن و شيرخوارگي، نفقه، ميراث و حقوق فرزندان و اقوام مي باشد، قرار داده است. ودر احكام كلي آن چنان وسعتي وجود دارد كه مجتهد مي تواند از آن قابليت استفاده كند و احكامي را متناسب با زمانها و مكانهاي متغير استنباط نمايد.
قانون جنائي: به حق بزرگترين دليل بر عظمت و بزرگي قرآن، تشريع براي پيشگيري از جرم و جنايت مي باشد. سختگيري هاي تصويب شده در قوانين اسلامي چنان با ظرافت طرح ريزي شده كه همه جوانب عدالت و حكمت و رحمت را شامل است. به گونه اي كه در ضمن منع كردن از انواع تجاوزها، امنيت و آسايش را براي بندگان خداوند به ارمغان مي آورد.
پايه هاي شريعت اسلامي
هر قانونگذاري و تشريعي لازم است بر اساس پايه ها و اصولي بنا گردد كه از آن براي بقا و دوامش در بين مردم كمك گيرد تا به عدالتش راضي و از حكمتش مطمئن باشند و در زندگي مصالح فرد و مجتمع را تأمين نمايد. به لطف الله شريعت اسلامي داراي پايه ها و اصول ثابتي است و از چنان ويژگيي برخوردار مي باشد كه مردم با اطمينان و اعتماد تمام آن را پذيرفته و در مقابلش تسليمند، چون قوانينش با فطرت سالم هماهنگ مي باشد كه آن همان ويژگي است الله تعالي انسان را بر اساس آن خلق نموده است كه غير قابل تبديل و تغيير مي باشد. و همچنانكه همه شواهد بر آن گواه است، عقلهاي سالم را مخاطب خويش قرار مي دهد، به كار و كوشش تشويق مي كند، به جهاد در راه الله دعوت مي نمايد، و منادي ايثار، آزادي، مساوات، احسان و نيكوكاري مي باشد.
از جمله اصولي كه شريعت اسلام بر آن مبتني است مي توان به اين موارد اشاره نمود:
شريعتي است كه مردم را زيادتر از حد توان تكليف نمي كند و آن را آسان مي گيرد. چون تكاليف اسلام جملگي در حد توان انسان و فاقد چنان مشقتي است كه انسان نتواند آن را انجام دهد. خداوند در وصف آن مي فرمايد: ” ما جعل الله عليكم في الدين من حرج “(خداوند در دين بر شما سختي قرار نداده است.) و مي فرمايد:” لا يكلف الله نفساً إلا وسعها “(خداوند هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمي كند.)
قوانين اسلام براي تمام مردم آمده و به حالات فردي، جزئي و شخصي توجه نشده است.
در هنگام ضرورت براي مردم رخصتهايي قرار داده است تا قوانين آن موجب مشقت نگردد. مثلاً در اسلام روزه ماه رمضان واجب است اما براي مسافر و مريض رخصت است.
كمي تكاليف: و آنچه مربوط به آن است در اركان پنجگانه خلاصه شده است. رسول الله صلي الله عليه وسلم مي فرمايد: “إن الله فرض فرائض فلا تضيعوها وحد حدوداً فلا تعتدوها، و حرم أشياء فلا تنتهكوها، و سكت عن أشياء رحمة بكم فلا تبحثوا عنها “[رواه الدارقطني]«خداوند واجباتي را بر شما قرار داده، با ترك كردن و سستي در انجامش آن را ضايع نكنيد و حدودي را مقرر فرموده از آن تجاوز نكنيد؛ چيزهايي را حرام كرده است به آن نزديك مشويد و استفاده نكنيد و در مورد چيزهايي به قصد رحمتش بر شما سكوت كرده است در مورد آن بحث نكنيد.»
تدريج در احكام: اصلي است كه اسلام براي معالجه عادات مذموم كه در دلهاي مردم ريشه دوانيده بودند استفاده كرده است و به تدريج بدون به كار بردن شدت عمل در نهي و تحريم آنها توانسته به اصلاح آن اقدام نمايد. براي مثال براي حذف شراب در زندگي مردمي كه حياتشان با آن مخلوط شده بود با تحريم تدريجي و يك شيوه حكيمانه آن را از زندگي مردم دور نمود بدون اينكه چنان حرج و سختي را احساس كنند.
حركت كردن بر مبناي مصالح عامه: يكي ديگر از اصول تشريعي اسلام است؛ چنانكه بعضي از احكام كه نسخ آن موجب مصالح عموم بوده است، نسخ گرديد. چنانچه در احكام مربوط به وصيت و آيات ميراث موجود است. يا تحويل قبله از مسجد الاقصي به سوي كعبه در مكه مكرمه از آن جمله است. و در سنت نيز شاهد آن هستيم، رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمودند: ” كنت نهيتكم عن زيارة القبور ألا فزوروها فإنها ترقق القلب و تدمع العين و تذكر بالآخرة “[مسند امام احمد]«من شما را از زيارت قبرها منع كردم و حال به زيارت آنها برويد چون موجب نرمي دلها و جاري شدن اشك چشمان و وسيله يادآوري قيامت است.»
مهمترين مبادي اسلام
مبدأ توحيد: مردم را بر اساس پرستش و عبادت معبودي واحد جمع مي كند و بر همين مبنا به دعوت اهل كتاب مي پردازد: ” قل يا أهل الكتاب تعالوا إلى كلمة سواء بيننا و بينكم ألا نعبد إلا الله “(بگو اي اهل كتاب: به سوي كلمه اي كه همه به آن اعتقاد داريم بياييد و آن اينست كه جز الله را عبادت نكنيم.)
بدون هيچ واسطه اي رابطه مستقيم بين خالق و مخلوق ايجاد مي كند. چنانچه الله تعالي مي فرمايد: ” و قال ربكم ادعوني أستجب لكم “(از من بخواهيد تا اجابت نمايم.) و در جاي ديگر مي فرمايد:” فإني قريب أجيب دعوة الداع إذا دعان ” (همانا من نزديكم و دعاي درخواست كنندگان را آن هنگام كه مرا مي خوانند اجبت مي نمايم.)
عقل را مخاطب قرار مي دهد. عقل مسئول تكاليف انسان است، خصوصاً در آنچه به امور دنيا و شناخت پروردگار مربوط مي باشد. چنانكه مي فرمايد:” فاعتبروا يا أولي الأبصار “(اي اهل بصيرت عبرت گيريد.) و مي فرمايد:” أفلا تعقلون؟” (آيا نمي انديشيد؟) از رسول الله صلي الله عليه وسلم روايت است كه فرمود: ” إنما
يرتفع العباد في الدرجات عند ربهم على قدر عقولهم “«به درستي كه عقل هاي بندگان باعث بالا رفتن درجات نزديكي به الله مي شود.»
احاطه شدن عقيده به اخلاق فاضله: الله تعالي مي فرمايد: ” و عباد الرحمن الذين يمشون في الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً”[فرقان: 63](بندگان رحمان با آرامش و تواضع بر زمين راه مي روند هنگامي كه جاهلان آنان را مورد خطاب قرار مي دهند، مي گويند:سلام.)
در تشريع اسلامي دين و دنيا با هم برابرند. احكام اسلام به هر دو مربوط است و به سوي هر دو دعوت مي كند و اين فرموده قرآن مصداق آن است:” و ابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لا تنس نصيبك من الدنيا “[قصص:77](در آنچه خداوند به تو داده است آخرت را در نظر داشته باش اما بهره خويش را از دنيا فراموش مكن.)
مساوات و عدالت در بين همه مردم: خداوند مي فرمايد:” إنا خلقناكم من ذكر و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن أكرمكم عند الله أتقاكم” [الحجرات:13] (اي مردم ما شما انسانها را از زن و مردي خلق كرديم و شما را در قالب گروهها و شعبه ها قرار داديم تا همديگر را باز شناسيد به راستي كه گرامي ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست. به حقيقت كه الله تعالي بسيار دانا و آگاه است.) و رسول الله صلي الله عليه وسلم خطاب به دخترش مي فرمايد:” أعملي يا فاطمة فإني لا أغني عنك من الله شيئاً “«اي فاطمه از مال من هرچه مي خواهي درخواست كن اما تو را از خدا بي نياز نمي كنم.»
امر به معروف و نهي از منكر. و به طور قطع قانوني است براي تمام جوانب اصلاح بكار مي رود.
شورا يكي از مبادي اسلام است. چنانكه قرآن مي فرمايد: ” و شاورهم في الأمر “[آل عمران:159](و در امور با آنها مشورت كن.)
عفو و گذشت: به عنوان يك اصل مهم در زندگي جمعي از آن ياد مي شود و از آن به زندگي مسالمت آميز تعبير مي نمايند.
آزادي در فكر و انديشه: الله تعالي مي فرمايد: ” لا إكراه في الدين “(در دين هيچ اجباري نيست.)
همكاري هاي اجتماعي: در همين رابطه خداوند زكات را به عنوان حق فقير بر مال ثروتمند قرار داده است و اين امر به معني تفضيل و برتري ثروتمندان بر فقرا و مستمندان نيست. اين مبادي ما را به عظمت تشريع اسلام و قدرت اركان آن راهنمايي مي كند و نشان مي دهد كه قوانين اسلام در هر زمان و مكاني در بين گروهها و مليتها صلاحيت كافي براي سعادت بشر را دارد و اين اصل ما را رهنمون مي كند كه هرگاه امت اسلامي در تمام شئونات زندگي پذيراي قانون اسلام باشد عظمت و بزرگي و ترقي را نصيب خود نموده است. و امت اسلامي هنگامي ضعيف شد كه از شريعت اسلامي منحرف و راه جمود و تقليد را پيش گرفته و در صدد وضع قوانين متناسب با آرزوها و شهوات خويش برآمده اند و همين مسائل باعث شد آنها از قوانين وضعي و قراردادي بشر سود جويند با اين فرض كه فقه اسلامي تواناي همراهي و هماهنگي با تحولات زمان و پيشرفتي كه تمدن جديد مقتضي آن است را ندارد؛ حال آنكه قانونگذاري اسلامي در صدد حل ريشه اي براي بسياري از جرمها و جناياتي كه انتشار يافته برآمده و حدود را مقرر داشته است كه موجب اتمام آنها در صورت اجراست. كه مي توان به موارد زير اشاره نمود:
قتل نفس
الله تعالي مي فرمايد:(وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً) [النساء:92](هيچ مؤمني را نسزد كه مؤمن ديگري را جز به اشتباه بكشد و هركس مؤمني را به اشتباه كشت، بايد بنده مؤمني را آزاد و به خانواده او خونبها پرداخت نمايد مگر آنكه آنان گذشت كنند. و اگر از گروهي است كه دشمن شمايند و وي مؤمن است بايد بنده مؤمني را آزاد كند. و اگر از گروهي است كه ميان شما و ميان آنان پيماني است بايد به خانواده وي خونبها پرداخت نمايد و بنده مؤمني را آزاد كند.و اگر كس نيافت بايد دو ماه پشت سر هم به عنوان توبه اي از جانب خداوند، روزه بگيرد، و خداوند همواره داناي سنجيده كار است.) و همچنين مي فرمايد:(مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرائيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً
مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ) [المائدة:32](و از اين روي بر فرزندان بني اسرائيل مقرر داشتيم كه هركس كسي را جز به قصاص قتل بكشد، چنان است كه گويي همه مردم را كشته باشد. و هركس كسي را زنده بدارد، گويي تمام مردم را زنده داشته است و قطعاً پيامبران ما دلايل آشكار براي آنان آوردند، پس از آن بسياري از ايشان در زمين زياده روي مي كنند.) و رسول الله صلي الله عليه وسلم مي فرمايد: ” كل المسلم على المسلم حرام دمه و ماله و عرضه “«جان و مال و ناموس هر مسلماني بر مسلمان ديگر حرام است.» شريعت اسلامي تجاوز به نفس رااز خطرناك ترين جرم ها مي داند؛ زيرا در اسلام مقام انسان بسيار بلند مرتبه مي باشد. الله تعالي مي فرمايد: ” و لقد كرمنا بني آدم “(و به راستي ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم.) اسلام بالاترين منزلت را براي انسان قرار داده و كسي كه بر زندگي ديگران به ناحق تعدي نمايد مجازات سختي را در نظر گرفته است. در نظر اسلام كشتن يك نفر به مانند كشتن تمام مردم است، براي همين الله تعالي مجازات قاتل را مانند مجازات كافر قرار داده است(يعني اينكه همانگونه كه كافر كشته مي شود، مجازات قاتل نيز اين است كه كشته شود). و با اين حكم عادل، شريعت اسلام قصاص را وسيله اي براي جلوگيري از دشمني قرار داده است.
در نزد اسلام خون كسي بر ديگري برتري ندارد. اسلام از حاكم مسلمانان كه يكي از زيردستانش را به عمد به قتل رساند،را قصاص مي كند. زيرا اسلام به قاتل به اين اعتبار نگاه مي كند كه او با انجام دادن آن كار بسيار زشت حيات را از مقتول گرفته، كودكانش را يتيم نموده و همسرش را بيوه كرده است. و حرمت مجتمع را كه او را مكلف كرده بود به آن خدمت كند شكسته است و همچنين او به احساسات جامعه تعدي نموده و از قوانين و شيوه آن خارج گشته است. قرآن اولين جنايت قتل تاريخ بشري را براي ما بيان مي كند كه در آن قابيل پسر آدم عليه السلام هابيل را از روي ظلم و دشمني كشت. جريان از اين قرار بود كه آدم به فرزندانش امر نمود با خواهراني كه با آنها متولد نشده اند ازدواج كنند. دختري كه با قابيل متولد گشته، زيباتر از دختري بود كه با هابيل متولد شده بود؛ پس او از اين كار خودداري نمود و اصرار داشت (خواهري كه با او متولد شده بود) با او ازدواج كند. هابيل آزمايشي را كه وحي آسماني بود و پدرش به او امر نموده بود را پذيرفت(تا هركه در اين آزمايش موفق گردد با آن دختري كه مي خواهد ازدواج نمايد). قرار گذاشتند كه الله بين آنها داور باشد. از قربانيهايي كه به الله تقديم كردند الله تعالي قرباني هابيل را قبول و آنچه را كه از آن قابيل بود
را رد نمود. قابيل خشمگين گشت و به حكم الله راضي نشد، و بر دشمنيش پافشاري نمود و مي خواست برادرش را بكشد پس او را كشت.
تمام آنچه كه بين دو برادر از نزاع و دشمني جاري شد چيزي جز شري از شرارتهاي حسادت نبود كه در وجود قابيل آن بيماري سست و ضعيف بزرگ شد و آن جنايت بسيار بزرگ كه قتل باشد را در پي داشت. قلب آدم از اين عمل اندوهگين گشت و روزهاي واپسين را در درد و رنج سپري كرد و صبر نمود تا اينكه الله تعالي در عوض آن شيث را كه روشني چشمانش بود به او عطا نمود. و او را آماده جانشيني بعد از خودش كرد.
هنگامي كه بزرگ و قوي و نيرومند شد پدرش به او امر نمود تا با قتل قابيل در عوض كشتن برادرش معامله به مثل كند. شيث، قابيل را كه گريزنده و فراري شده بود، تعقيب نمود و او را به سوي مرگ سوق داد و حق را بر او جاري نمود. الله تعالي مي فرمايد:” و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليه سلطاناً “(و هركس مظلوم كشته شود به سرپرست وي قدرتي داده ايم.)
از نشانه هاي عدالت اسلام اين است كه مجازات قاتل، كشته شونش است؛ زيرا آن كيفر از طرف عادلي كه بدون بي بيهودگي و بدون نرمي و بدون بحث در مورد انگيزه قتل، آن را قرار داده است. و حتي كساني كه خودكشي مي كنند براي آنان نيز در روز قيامت عذاب خواركننده اي فراهم شده است؛ چون آنها از رحمت خداوند نااميد شده اند در حاليكه تنها كافران از رحمت الله نااميد مي شوند.
 جريمه جنگ و خونريزي به ناحق و تعرض به حقوق ديگران
الله تعالي مي فرمايد: (إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ) [المائدة:33](كيفر كساني كه با خدا و رسولش مي جنگند و در زمين فساد به پا مي كنند جز اين نيست كه آنها به قتل رسانيده يا به صليب كشند و يا دست و پايشان را به خلاف ببرند و يا آنان را تبعيد نمايند؛ اين ذلت و خواري عذاب دنيوي آنهاست اما در آخرت به عذاب بزرگي مبتلا خواهند شد.) و رسول الله صلي الله عليه وسلم مي فرمايد: ” كل المسلم على المسلم حرام دمه و ماله و عرضه
“«جان و مال و ناموس هر مسلماني بر مسلمان ديگر حرام است.» تعرض به حقوق ديگران جريمه بزرگي است كه قانون اسلام در يكي از دو حالت زير آنان را جريمه مي كند و آنان را به كيفر اعمال خويش مي رساند. حالت اول: اينست كه بر مال ديگران با قهر و خشونت و يا در پنهاني و دور از چشم ديگران دست يابد.
حالت دوم: مانع عبور و مرور مردم شدن و بر راه آنها به قصد رعب و وحشت كمين كردن تا بدين وسيله بر مالشان تسلط يابند.
محاربان گروههاي قوي و قدرتمندي هستند كه گاهاً همديگر را نيز حمايت مي كنند و قصدشان آزار و اذيت رساندن به مردم و به مخاطره انداختن جان و مالشان و ايجاد رعب و وحشت و اضطراب در بين مردم مي باشد و تا بدين وسيله آنها را در برابر آرزوها و اميال خويش خاضع و فرمانبردار نمايند.
قرآن به صراحت كيفر اين جنايات را قطع دست راست و سالم نگه داشتن بقيه اعضا اعلام مي دارد تا در صورت دست كشيدن از اين اعمال بوسيله اعضاي باقيمانده روزي حلال كسب كنند، چنانكه مي بينيم اين كيفر در آن واحد رأفت و رحمت را از يك سو و قساوت و سختگيري را از سوي ديگر به همراه دارد و اين نوعي بازداشتن از جرم مي باشد. و چنانكه اين كيفر مانع از جرم و تعدي نگردد، اسلام بعد از اين مرحله اجازه قتل آن را صادر نموده است و محارب را چه بتواند بر مال مردم دست يابد يا نتواند در هر حال وي را با كيفر قتل مجازات مي كند.
و در آيه به انواع ديگر از مجازاتها كه در انتظار مجرمين مي باشد اشاره شده است.چنانكه مي فرمايد: دست و پايشان را بر خلاف هم قطع كنيد، تا با اين كار نصف وجود شخص مجرم از حركت باز ايستد و كشتن و به صليب كشيدن آنها همگي به خاطر خلافكاري هايشان و خوار و ذليل نمودن جان و مال مردم مي باشد؛ تمام اين احكام دليل است بر اينكه اسلام متوجه آثار جرم و جناياتي است كه در آن جان و مال و امنيت مردم از زنان و مردان و كودكان مورد تعرض قرار مي گيرد و كيفر و عقوبت به تناسب جرم و جنايت آنها افزايش مي يابد و در دنياي باقي نيز عذابي دردناك در بدترين حالت در انتظارشان است.
در شريعت اسلام ارتكاب جريمه حدود تنها با وسايل ثابت و تعريف شده اثبات مي گردد و آن هم يا به اعتراف صريح مجرم در حضور قاضي و يا شاهد و دليل موجود است كه آن هم با شهادت دو مرد عادل در حضور قاضي دادگاه صورت مي گيرد.
جامعه اسلامي آن هنگام كه احكام حدودات شرعي را در مجتمع خويش اجرا كرده است، سايه امنيت در جامعه گسترده و مردم از هر لحاظ دچار آرامش خاطر در مال و جان و ناموس و نظام هاي خويش شده است. حتي مرتكبين جنايت مي كوشند تا حد شرعي بر آنان جاري شود تا گناه خويش را جبران و خود را پاك نمايد. اما آن هنگام كه جامعه در تطبيق حدود شرعي دچار سستي گرديد و به بشري وارداتي از غرب مشغول شد فساد به اركان آن وارد و جرم و جنايت شايع گرديد چنانچه در شيوه هاي جرم نزديك است به غرب ملحق شود. در تاريخ آمده كه هشام پسر عبدالملك از خلفاء بني اميه يك سال حد دزدي و سرقت هاي مسلحانه را تعطيل كرد. جنايتها و حوادثي از اين قبيل افزايش يافت و جان و مال و ناموس مردم در معرض ناامني و دست برد ظالمان متعددي قرار گرفت و خطر دزدي هاي آشكار و غصب قهري اموال مردم در شهر و روستا فزوني يافت و اوضاع چنان دگرگون شد كه هشام همانگونه كه شرع اسلام فرموده بود حدود را به جايگاه خويش برگرداند و همان اعلام بازگشت به اجراي حدود به تنهايي براي حفاظت از جان و مال مردم و منع مجرمين از تعدي كفايت نمود. از زشت ترين شيوه تعدی مسلحانه در زمان ما همين ناامنی ايجاد شده در حجاز, قبل از دستور حکومتی پادشاه سعودی برای حجاج بيت الله بود که حجاج را مورد تعدی و آزار و گاهاً آنها را می کشتند تا جائی که فقهاء متأخرين بر هر حاجی که قصد حج را داشتند, لازم می دانستند که قبل از ترک محل زندگيش وصيت نامه اش را بنويسد. حکومت های مصر و سوريه همراه کاروانهای حجاج نيروهای مسلح ارسال می کردند اما ملک عبدالملک آل سعود دستور داد احکام شرعی را همانگونه که خدا و رسولش امر کرده اند, اجرا نمايند. دزدان مسلح و متجاوز به حقوق مردم از کيفرهای شرعی که بلافاصله به اجرا در می آمد به وحشت افتادند تا جايی که می گويند درمدت 24 سال اجرای احکام حدود تنها 16 دست قطع گرديد. خداوند از تقصيرات آن پادشاه که دار فانی را وداع گفته درگذرد.
بعضی از مردم از سختگيری اين کيفر اسلامی اظهار نارحتی کرده و آن را عملی غير انسانی دانسته اند اما آنها تنها به کيفر می نگرند و چشم خود را از جنايات می بندند, تنها به جنايتکاران رحم می کنند و کسانی که مورد جنايت واقع شده اند را به ديد ترحم نمی نگرند. آن کسانی که مالشان مورد دست برد و خونشان به ناحق ريخته شده است و به ناچار به تناسب
بزرگی جريمه و گناه بايد کيفر و عقوبت سخت و منع کننده باشد. و پيامبر صلی الله عليه وسلم می فرمايد: ” من لا يرحم لا يرحم “«کسی که رحم نکند به او رحم نمی شود.» و اگر کيفر تجاوزکاريهايی که امروز در اروپا و آمريکا صورت می گيرد مطابق شريعت اسلام اجرا می گرديد حکومتها مجبور نبودند هزاران نفر لشکر آماده و اموال زيادی را جهت حفاظت امنيت برای مبارزه با اين گروههای نابودکننده امنيت عمومی صرف کنند.
جريمه دزدی
خداوند متعال می فرمايد:(وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)[المائدة:38](دست زن و مرد دزد را به کيفر اعمالشان ببريد اين عقوبتی است از طرف خداوند به سبب آنچه انجام داده اند و خداوند مقتدر و حکيم است.) رسول الله صلی الله عليه وسلم می فرمايد: ” كل المسلم على المسلم حرام دمه و ماله و عرضه”«جان و مال و ناموس و آبروی هر مسلمان بر همه مسلمين حرام است.» وباز می فرمايد: ” و أيم الله لو أن فاطمة بنت محمد سرقت لقطعت يدها “«قسم به ذات خداوند اگر فاطمه دختر محمد صلی الله عليه وسلم دزدی کند دستش را قطع می کنم.»
دزدی فتنه خبيث و دامنه واری است که به خاطر تسلط بر مال ديگری را وادار به گناهان متعددی می نمايد و فساد درونی و تربيت بد که طبيعت خبيث دزد را شکل داده, صاحبش را برای ارضای ميل درونی, مخفيانه يا با اجبار و اکراه به هر کاری وا می دارد و گاهاً اگر با مقابله و اعتراض در راه ميل به هدف روبه رو شود از کشتن نفس ديگری نيز خودداری نخواهد کرد, چه بسا به خاطر تصاحب اموال ديگران سرانجام دزدی منجر به قتل پدر و مادر و برادر گردد. همين فتنه خبيث در خيلی از موارد منجر به تشکيل گروههايی می شود که در خيلی از کشورها امنيت جامعه را از بين می برند و با استخدام امکانات زياد و تهيه سلاح و مهمات و ايجاد رعب و وحشت اموال بانکها و خزانه حکومتها را به دست می آورند و اموال اغنياء و ثروتمندان جامعه در معرض تصرف و انهدام اين گروهها واقع می شود و از طرفی ديگر دولتها برای مبارزه با اين باندهای سرقت که جان و مال مردم را در معرض نابودی قرار می دهند اموال کثيری را صرف و نيروهای زيادی را به خدمت می گيرند.
اموال دزديده شده نيز که پيش اين مفسدين جمع می گردد مجالی برای مصرف آن جز به منظور راه فساد و تباهی جامعه به کار نمی رود. و با اموال به دست آمده موجبات فساد در
جامعه را شکل می دهد و اگر ملاحظه شود معلوم می گردد بيشتر موارد لهو و لعب و قمار و بلاهای ديگر توسط همين ثروتهای باد آورده که در دست دزدان مسلح است, سبب می شود. و با توجه به بزرگی جريمه دزدی و فتنه های ناشی از آن اسلام کيفرهای سختی را برای مقابله با آن مقرر کرده که قاضی را بر احوال جامعه مسلط کرده و مضرات ناشی از مفاسد را در جامعه تقليل می دهد و هدف از آن کيفرها از نظر اسلام تأمين مصالح اجتماعی است. چون اسلام می خواهد آنچه برای حيات انسان لازم است محافظت شود؛ بنابراين بايد از دين,نفس,عقل,نسل و مال محافظت نمود؛ چون اينها مايه دوام جامعه اند و اسلام برای تحقق اين هدف دو وسيله اساسی را آماده نموده است؛
اولاً: تهذيب نفس توسط خود انسان و آن را هم از طريق جامعه ای اسلامی که بر اساس پايه های استقامت,محبت, پاکی, تعاون و همکاری در خوبيها و تقوا پايه ريزی می شود, محقق می نمايد.
دوماً: برپايي و اجراي حدود، همان وسيله ايست كه قانون جزائي اسلام براي حمايت از ضروريات مهم حيات تدوين نموده است؛ پس براي حمايت از دين حد ارتداد، براي حفاظت از نفس حد قصاص، براي حفاظت از عقل حد شراب خواري و حدود زنا و بهتان را نيز براي حمايت از ناموس و نسل جامعه مقرر و تشريع نموده است.
مجازات دزدي
اسلام در مواجهه با جرم دزدي كيفر سختي را كه همان قطع دست مي باشد، در نظر گرفته است تا با اين كار بتواند ريشه اين جرم را بخشكاند و مانع آن شود كه كسي در دل وسوسه تعدي بر مال ديگران داشته يا بخواهد بصورت آشكارا و با زور و تعدي دست به آن كار بزند. به آن خاطر قطع كردن دست در نظر گرفته شده، چون آن را براي دزدي به كار برده است.
هدف از تشريع اين مجازات اينست كه جرمهاي بزرگ را تنها به وسيله كيفرهاي سخت و دردناك مي توان پيش گيري نمود و لازم نيست در آن مسامحه شود چون جزا از جنس عمل است و كيفر با مجرم ملازم و در بين مردم آشكار و موجب پرهيز ديگران خواهد شد.
شروط اجراي حد بريدن دست
دزدي كه دستش قطع مي گردد بايد داراي اين خصوصيات باشد:
بالغ و عاقل باشد و گرفتاري و احتياجش آنچنان نباشد كه جز دزدي هيچ چاره اي نداشته باشد؛ مال دزديده شده متعلق به شخص ديگري و در محل امني قرار گرفته باشد و مقدارش كمتر از 17 گرم طلا يا معادل پول آن نباشد. و اين شروط براي اجراي حد سرقت است كه در غير اينصورت دست دزد را نمي برند. فقهاء براينكه در نوبت اول دزدي، دست راست دزد را بايد بريد اتفاق دارند و در رأي بعضي از فقهاء موجود است كه در بار دوم پاي چپش را بايد بريد و اين براي از كار انداختن اعضاي حركتي سارق است. در صورت تكرار مجدد بجاي قطع، براي مدت نامعلوم وي را زنداني مي كنند تا اينكه يا بميرد و يا توبه نمايد.
حالاتي كه در آن دست دزد بريده نمي شود
اگر دزدي در اماكن عمومي در اثناي كار كردن روي دهد و هيچ محافظتي از مال صورت نگيرد؛ يا در جاهايي روي دهد كه دزد اجازه داخل شدن به آنجا را دارد و مال دزديده شده بدون هيچ گونه محافظتي در آنجا گذاشته شده باشد؛ يا اينكه دزدي در بين اصل و فرع از والدين و فرزندان افراد خانواده روي دهد چنانكه بين پدر و فرزند يا زن و همسر باشد؛ يا مال دزديده شده مجهول و بي صاحب باشد، يا صاحب مال به دزد بدهكار باشد و بدهي او را پرداخت ننمايد و منكر بدهي او باشد و دزد نيز به اندازه حق خود ازمال آن فرد بدزدد؛ در همه اين حالات حد دست بريدن اجرا نمي گردد.
برخي از كساني كه حكمت اسلام را در نظر نمي گيرند، حد سرقت را مورد انتقاد قرار داده و آن را سنگ دلي و بي رحمي مي نامند و بر دست بريده شده اشك مي ريزند در حاليكه فراموش كرده يا خود را به فراموشي مي زنند كه اين دستهاي گناهكار چه جنايتي را اعم از اذيت و آزار مردم بي گناه، قتل، ويراني، فساد و ايجاد رعب و وحشت در بين مردم را باعث شده اند. آنان به مجرم رحم مي كنند ولي به جنايت ديده ها بي توجهند. اگر از روي واقعيت به موضوع نگاه شود، مشاهده مي گردد كه دولتهايي كه در ممالك اسلامي حدود اسلامي را تطبيق مي كنند جرم و جنايت در آنها تقليل يافته است و دليل آن همان چيزي است كه مملكت سعودي جاري است و آن شريعت اسلام است. اين در حاليست كه قطع دست هم بسيار اندك روي داده است. چه خوب بود در دول ممالك ديگر اسلامي نيز همانند مملكت سعودي اين كار را مي كردند تا امنيت و آرامش جاني و مالي را براي مردمشان بوجود مي آوردند. منصفانه بود كه به موضوع با اين ديد بنگريم.

فایل : 15 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...