مقاله در مورد پروین اعتصامی

مقاله در مورد پروین اعتصامی

فهرست
مقدمه 2
زندگي نامه 3
ويژگي سخن 6
پروين و حقوق نسوان 7
دستبرد برادر به ديوان خواهر 11
پروين و رضا شاه 13
نمونه اثر 16
سخن آخر 18
مقدمهپروين اعتصامي(1285- 1320 خورشيدي)شاعر بلند آوازهي دوران معاصر ما، مشهورتر از آن است که نيازي به معرفي داشته باشد. چه شعر او پس از مرگش به کتابهاي درسي قرائت فارسي در ايران را ه يافت و در نتيجه، دست کم تا انقلاب اسلامي ايران در سال 1357، دانشآموزان دبستانها و دبيرستانها شعرهاي او را در کلاس ميخوانند و برخي از اشعارش را نيز از بر ميکردند. بديهيست چنين توفيقي به ندرت نصيب شاعران معاصر ما گرديدهاست.آيا شگفتآور نيست که در زمان حاضر، پس از دوازده قرن که شعر فارسي در انحصار مردان بودهاست، ناگهان دو تن از زنان، با فاصلهي سه دهه در شعر فارسي درخشيدن بگيرند؛ يکي با پيروي کامل از شعر کهن فارسي ( از نظر قالب و لفظ و محتوا و با تکيه بر سنتها و مضمونهاي اخلاقي و اجتماعي مورد قبول قدما) و ديگري، در شعر نو و با شکستن سنتهاي شعر فارسي از نظر قالب و لفظ و محتوا و از همه مهمتر در بيان احساسات زنانه در شعر.نخستين اين زنان، «پروين اعتصامي» بود و ديگري «فروغ فرخزاد». دريغا که هر دو شاعر چيرهدست در جواني و به ترتيب در سنين 34 و 32 درگذشتند.موضوع مورد بحث در اين مقاله، «پروين اعتصامي» است. نه شرح احوال او و نه ارزيابي اشعارش که تا کنون بارها مقالههايي دربارهي او نوشتهشدهاست.

پروین اعتصامی، شاعره نامدار معاصر ایران از شاعران قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین شعرای مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است. رمز توفیق این شاعرارزشمند فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر اوست . یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت . کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم از اهمیت پرورش بانوان ، در جامعه ایرانی رخ می نمود. اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه او با ترجمه
شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.
زندگینامه
رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر در روز 25 اسفند سال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر دانشمند خود -که با انتشار کتاب (تربیت نسوان) اعتقاد و آگاهی خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود- رشد کرد. در کودکی با پدر به تهران آمد. ادبیات فارسی و ادبیات عرب را نزد وی قرار گرفت و از محضر ارباب فضل و دانش که در خانه پدرش گرد می آمدند بهره ها یافت و همواره آنان را از قریحه سرشار و استعداد خارق العاده خویش دچار حیرت می ساخت. در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصاً با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی- ترکی و عربی) ترجمه می کرد طبع آزمائی می نمود و به پرورش ذوق می پرداخت. در تیر ماه سال 1303 شمسی برابر با ماه 1924 میلادی دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد با موفقیت به پایان برد و در جشن فراغت از تحصیل خطابه ای با عنوان” زن و تاریخ” ایراد کرد. او در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی اوست سخن می گفت . خانم میس شولر، رئیس مدرسه امریکایی دختران خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه چنین بیان می کند: “پروین، اگر چه در همان اوان تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود می یافت شوق وافر اظهار می نمود.”
خانم سرور مهکامه محصص از دوستان نزدیک پروین که گویا بیش از دوازده سال با هم مراوده و مکاتبه داشتند او را پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوشخو، خوشرفتار، در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار توصیف می کند. پروین در تمام سفرهایی که با پدرش در داخل و خارج ایران می نمود شرکت می کرد و با سیر و سیاحت به گسترش دید و اطلاعات و کسب تجارب تازه می پرداخت. این شاعر آزاده، پیشنهاد ورود به دربار را با بلند نظری نپذیرفت و مدال وزارت معارف ایران را رد کرد. پروین در نوزده تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت. شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همراهی این دو طبع مخالف نمی توانست دوام یابد و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت. با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. در سال 1314 چاپ اول دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت. ، پروین مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران سمت کتابداری داشت و به کار سرودن اشعار خود نیز ادامه می داد. تا اینکه دست اجل او را در 34 سالگی از جامعه ادبی گرفت. بهرحال در شب 16 فروردین سال 1320 خورشیدی به بیماری حصبه در تهران زندگی را بدرود گفت و پیکر او را به قم بردند و در جوار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگی بخاک سپردند. در تهران و ولایات، ادبا و شعرا از زن و مرد اشعار و
مقالاتی در جراید نشر و مجالس یادبودی برای او برپا کردند. پروین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح نماینده مرقدش حک شده است.
اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است گر چه جز تلخی ز ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است صاحب آنهمه گفتار امروز سائل فاتحه و یاسین است دوستان به که ز وی یاد کنند دل بی دوست دلی غمگین است خاک در دیده بسی جان فرساست سنگ بر سینه بسی سنگین است بیند این بستر و عبرت گیرد هر که را چشم حقیقت بین است هر که باشی و ز هر جا برسی آخرین منزل هستی این است آدمی هر چه توانگر باشد چون بدین نقطه رسید مسکین است اندر آنجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین است زادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است خرم آنکس که در این محنت گاه خاطری را سبب تسکین است
ویژگی سخن
پروین در قصایدش پیرو سبک متقدمین به ویژه ناصرخسرو است و اشعارش بیشتر شامل مضامین اخلاقی و عرفانی می باشد. پروین موضوعات حکمتی و اخلاقی را با چنان زبان ساده و شیوایی بیان می دارد که خواننده را از هر طبقه تحت تاثیر قرار می دهد. او در قدرت کلام و چیره دستی بر صنایع و آداب سخنوری همپایه ی گویندگان نامدار قرار داشته و در این میان به مناظره توجه خاص دارد و این شیوه ی را که شیوه ی شاعران شمال و غرب ایران بود احیاء می نماید. پروین تحت تاثیر سعدی و حافظ بوده و اشعارش ترکیبی است از دو سبک خراسانی و سبک عراقی . شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمونهای متنوع پروین مانندباغ پرگیاهی است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین می درخشد. چاپ اول دیوان که آراسته به مقدمه شاعر و استاد سخن شناس ملک الشعرای بهار و حاوی نتیجه بررسی و تحقیق او در تعیین ارزش ادبی و ویژگیهای سخن پروین بود شامل بیش از یکصد و پنجاه قصیده و مثنوی در زمان شاعر و با قطعه ای در مقدمه از خود او تنظیم شده بود. پروین با اعتقاد راسخ به تأثیر پدر بزرگوارش در پرورش طبعش، دیوان خود را به او تقدیم می کند . قریحه سرشار و استعداد خارق العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست. پروین اعتصامی بزرگترین شاعر زن ایرانی است که در تاریخ ادبیات پارسی ظهور نموده است. اشعار وی پیش از آنکه بصورت دیوان منتشر شود در مجلد دوم مجله بهار که به قلم پدرش مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار می یافت چاپ می شد (1302 ـ 1300 خورشیدی). دیوان اشعار پروین اعتصامی که شامل 6500 بیت از قصیده و مثنوی و قطعه است تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است.
پروين اعتصامي» و حقوق نسوان
با آن که نوشتهاند «پروين» دختري کمرو و خجالتي بودهاست، او به «آزادي نسوان» از دل و جان اعتقاد داشته و سالها پيش از آن که به فرمان «رضاشاه» در 17 ديماه 1314، کشف حجاب در ايران عملي گردد، او در خردادماه 1303 خورشيدي در خطابهاي با عنوان «زن و تاريخ» در روز جشن فارغالتحصيلي خود در مدرسهي «اُناثيهي آمريکايي تهران»، از ستمي که در طي قرون و اعصار، در شرق و غرب به زنان روا داشتهاند، سخن گفت و در ضمن تصريح نمود که:«سرانجام زن پس از قرنها درماندگي، حق فکري و ادبي خود را به دست آورد و به مرکز حقيقي خود نزديک شد… در اين عصر، مفهوم عالي «زن» و «مادر» معلوم شد و معني روحبخش اين دو کلمه که موسس بقا و ارتقاء انسان است، پديدار گشت. اين که بيان کرديم راجع به اروپا بود. آنجا که مدنيت و صنعت، رايت فيروزي افراشته و اصلاح حقيقي بر اساس فهم و درک تکيه کرده… آنجا که دختران و پسران، بيتفاوت جنسيت، از تربيتهاي بدني و عقلي و ادبي بهرهمند ميشوند… آري آنچه گفتيم در اين مملکتهاي خوشبخت وقوع يافت. عالم نسوان نيز در اثر همت و اقدام، به مدارج ترقي صعود نمود. اما در مشرق که مطلع شرايع و مصدر مدنيت علام بود… کار بر اين نهج نميگذشت. اخيراٌ کاروان نيکبختي از اين منزل کوچ کرد و معمار تمدن از عمارت اين مرز و بوم، روي برتافت…. درطي اين ايام، روزگار زنان مشرق زمين، همهجا تاريک و اندوهخيز، همهجا آکنده به رنج و مشقت، همهجا پر از اسارت و مذلت بود… مدتهاست که آسايي از خواب گران يأس و حرمان برخاسته ميخواهد، آب رفته را به جوي بازآرد. اگرچه براي معالجهي اين مرض اجتماعي بسيار سخنها گفته و کتابها نوشتهاند، اما داروي بيماري مزمن شرق، منحصر به تربيت و تعليم است. تربيت و تعليم حقيقي که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردهي معرفت مستفيد نمايد. ايران، وطن عزيز ما که مفاخر و مآثر عظيمهي آن زينتافزاي تاريخ جهان است، ايران که تمدن قديميش اروپاي امروز را رهين منت و مديون نعمت خويش دارد، ايران با عظمت و قوتي که قرنها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شدايد شرق، سهم وافر برده، اکنون به دنبال گمشدهي خود ميدود و به ديدار شاهد نيکبختي ميشتابد… اميدواريم به همت دانشمندان و متفکرين، روح فضيلت در ملت ايجاد شود و با تربيت نسوان اصلاحات مهمهي اجتماعي در ايران فراهم گردد.
در اين صورت، بناي تربيت حقيقي استوار خواهد شد و فرشتهي اقبال در فضاي مملکت سيروس و داريوش، بالگشايي خواهد کرد.» «پروین اعتصامی» در همین جلسه، شعر «نهال آرزو» را که برای جشن فارغالتحصیلی کلاس خود سروده بود، خواند. شعری که همان دختر شرمگین و آرام و کمرو در آن، فریاد برآورده که«از چه نسوان از حقوق خویشتن بیبهرهاند»:نهــــــــــال آرزواي نهـــــــــال آرزو، خـــــوش زي کـــــه بار آوردهاي غنچــــــه بيباد صبا، گــــــل بي بهــــــــار آوردهايباغبــــــانان تــــــو را امسال، سال خــــــرمي ست زين همــــايون ميوه، کز هــــــــر شاخسار آوردهايشـــاخ و برگت نيکنـــامي، بيخ و بارت سعي و علم اين هنـــــــرها، جملـــــــه از آمــــــــــوزگار آوردهايخــــرم آن کـــــاو وقت حاصل ارمغاني از تـــــو بــرد برگ دولت، زاد هستي تــــــــوش کــــــــار آوردهاي ***غنچهاي زين شاخه، ما را زيب دست و دامن است همتي اي خواهـــران، تا فــــرصت کوشـيـدن استپستي نسوان ايــــران، جمـــــله از بيدانشيستمــــــرد يا زن، بــرتـــــــري و رتبت از دانستن استزين چـراغ معرفت کامــــروز اندر دست مـــــــاستشاهـــــراه سعي اقليـــــم سعادت، روشن استبـــــه کـه هـــــــر دختــــــــر بداند قدر علم آموختن تا نگويد کس پســر هوشيار و دختـــــر کودن است***زن ز تحصيل هنـــــــــر شد شهره در هـر کشوري بــــرنکرد از ما کسي زين خوابِ بيـــــــداري سرياز چــــه نسوان از حقوق خويشتن بي بهـــــــرهاند نام اين قـــوم از چـــه، دور افتاده از هــــر دفتـــريدامـــن مــــــادر، نخست آموزگـــــار کــــودک استطفـــــل دانشور، کجــــــا پـــرورده نادان مــــــادريبا چنين درمــــــاندگي، از مـــــاه و پروين بگـــذريمگــــر که مــــا را باشد از فضل و ادب بال و پــــري
ناگفته نماند که سرودن شعر «نهال آرزو» در آن سالها، آنچنان با جوّ حاکم بر جامعهي ايران ناسازگار بودهاست که «اعتصامالملک»، پدر «پروين»، در سال 1314 و پيش از کشف حجاب، از آوردن اين شعر در چاپ اول ديوان «پروين» خودداري کردهاست تا غوغاي آخوندها و عوام را عليه خود و دخترش بر نيانگيزد.بديهي است دختري که در مدرسهي آمريکايي تهران تحصيل کرده و با فرهنگ و اوضاع اجتماعي اروپا و آمريکا آشناست، وقتي در 17 دي 1314 خبر کشف حجاب و آزادي زنان را ميشنود، آن را از سر اعتقاد تأييد ميکند و بدين مناسبت قصيدهاي در 26 بيت با عنوان «گنج عفت» ميسرايد و اقدام «رضاشاه» را در سه بيت پايان آن – به صورت بسيار معقولي- مورد ستايش قرار ميدهد:« خسروا، دست تـــواناي تو آسان کــرد کــــــــار ور نه در اين کـــــار سخت، اميــــــد آساني نبودشه نميشد گر در اين گمگشته کشتي ناخداي ســـــاحلي پيـــدا از اين درياي طوفاني نبــــــود…»اين قصيده را از آغاز تا پايان به دقت بخوانيم تا سپس دليل اهميت اين موضوع ، که نويسنده از کار ديوان «پروين» از سال 1368 تا به امروز غافل نبوده، روشن گردد. زن در ايران، پيش از اين گويي که ايراني نبودپيشهاش جز تيرهروزي و پريشــــــاني نبودزندگي و مــرگش اندر کنج عزلت ميگذشتزن چه بود آن روزها، گــــر زان که زنداني نبودکس چو زن، انـــدر سياهي قرنها منـــزل نکردکس چو زن، در معبــــد سالوس قــرباني نبوددر عدالتخانـــهي انصاف، زن شاهـــد نداشتدر دبستان فضيــــلت، زن دبستـــــــاني نبود دادخواهيهــــاي زن ميمانــد عمري بيجوابآشکارا بـــــــود اين بيـــــداد، پنهـــــــاني نبودبس کسان را جامه و چوب شباني بود، ليکدر نهـــادِ جمله گـــرگي بود، چــوپاني نبوداز بــــــراي زن به ميــــــدا ن فــــراخِ زنــــدگي
سرنوشت و قسمتي، جز تنگ ميــداني نبود نـــــور دانش را زچشم زن نهـــان ميداشتنداين نـــدانستن ز پستي و گرانجـــــــاني نبودزن کجــا بافنــده ميشــد بينخ و دوک هنــرخــــرمن و حاصل نبـــود آنجا که دهقاني نبودميـــوههاي دکّـــهي دانش فراوان بــــود ، ليکبهـــــر زن هــــرگز نصيبي زين فـــــراواني نبوددر قفس ميآرميد و در قفس ميداد جاندر گلستان، نام از اين مـــــرغ گلستاني نبودبهـــــر زن، تقليـــد تيه فتنه و چــــ اه بلاستزيرک آن زن کاو رهش اين راه ظلماني نبودآب و رنـــگ از علم ميبايست شــــرط برتريبـــــــــا زمـــــرّد ياره و لعل بـــــــدخشاني نبودجلوهيصدپرنيان ، چونيک قبايساده نيستعزت از شايستگي بود، از هوســــــراني نبودارزش پوشنده، کفش و جامـــــه را ارزنده کردقــــدر و پستي، با گـــراني و بـــــه ارزاني نبود ســــادگي و پاکي و پرهيز، يک يک گــــوهرندگــــــوهر تابنـــــده، تنهـــــا گوهـــــر کاني نبوداز زر و زيور چه سود آنجا که نادان است زنزيـــــور و زر، پــــردهپـــــوشِ عيب ناداني نبودعيبها را جامهي پرهيز پوشاندهست و بسجامـــــهي عجب و هـــ وا، بهتر ز عرياني نبودزن سبکساری نبیند تا گـرانسنگ است و پاکپـــــــاک را آسیبی از آلــــــوده دامـــــــانی نبودزن چو گنجور استو عفت،گنج و حرصو آز،دزدوای اگـــــــر آگـــــه از آیین نگهبـــــــــــانی نبوداهـــرمن بر سفرهی تقو ی نمیشد میهمــــانزان که میدانست کان جا، جای مهمانی نبودپا بــــــه راه راست بایــــد داشت، کاندر راه کجتـــــوشهای و رهنمـودی، جــــز پشیمانی نبودچشم و دل ر ا پـــرده میبایست، امـا از عفافچــــــادر پـــــــوسیــــــده، بنیاد مسلمانی نبودخسروا، دست تـــــوانای تــــو، آسان کــــرد کارورنـــــــه در این کـــار سخت امیــد آسانی نبودشهنمیشد گردر این گمگشته کشتیناخدایســــاحلی پیـــــدا از این دریــای طوفانی نبودبایـــد این انـــوار را پروین بـــــه چشم عقل دیدمهــــــر رخشان را نشایــــد گفت نــورانی نبود
***
دستبرد برادر به ديوان خواهردر بخش سوم مقالهي «چند کلمه در بارهي پروين اعتصامي» که قبلا سخنش رفت، تنها همان سه بيت آخر قصيده را نقل کرده بودم با ذکر اين عبارت که «پروين» در اين بيتها «اقدام رضاشاه را در آزادي زنان ايران مورد ستايش قرار دادهاست». مدت زيادي از انتشار آن شمارهي «ايرانشناسي» نگذشته بود که يکي از آشنايان تماس گرفت و گفت: «فلاني، تو که شاعري و شعر ميگويي و شعر خوب هم ميگويي، چرا تا به حال دست خودت را رو نکرده و از اشعارت چيزي را به چاپ نسپردهبودي؟ تازه حالا هم شعرت را به نام ديگري چاپ ميکني!» سخنان وي را شوخي محض تلقي کردم و گفتم با آن که از قواعد و ضوابط شعر کهن بيخبر نيستم، تا کنون حتي يک مصراع هم نسرودهام، چه رسد به به شعر نو که از قواعد آن به کلي بيخبرم. بعد گفتم ممکن است بفرماييد مقصودتان از شاعري بنده چيست؟ پاسخ داد:« همين سه بيتي که خودت ساختهاي و در سرمقالهي «ايرانشناسي»، به «پروين» بيچاره منسوب کردهاي. جواب دادم اين ابيات از «پروين» است، نه من. اما او اصرار داشت که اين بيتها در ديوان «پروين» نيست. آن سه بيتي را که من نقل کردهبودم از ديوان «پروين اعتصامي»، طبع دوم، تهران، مهر »1320 بود. در اين تماس تلفني همان سه بيت و کمي پيش از آن را برايش خواندم و منتظر عکسالعمل او شدم. لحظاتي گذشت تا پاسخ داد که من هم ديوان شعر «پروين» را در برابر خود دارم که اين قصيده در آن چاپ شدهاست، ولي اين سه بيت در آن نيست. ديوان مورد استفادهي او، طبع سوم و تيرماه 1323 بود. آنگاه هر دو متوجه شديم که مسأله بايست مربوط به اختلاف چاپهاي ديوان باشد.روز بعد به کتابخانهي کنگرهي آمريکا،در شهر «واشنگتن» رفتم و به لطف «ابراهيم پورهادي» – که سالها بخش کتابهاي فارسي ايران و افغانستان و تاجيکستان زير نظر او قرار داشت- چند
چاپ ديوان «پروين اعتصامي» را که داشتند برايم آوردند. به مقايسهي آنها پرداختم و معلوم شد که اين قصيده با سه بيت مورد بحث فقط در چاپ دوم آمدهاست و نه در چاپهاي بعدي ديوان. طبع دوم ديوان زير نظر «ابوالفتح اعتصامي» برادر «پروين» با توضيح ذيل منتشر گرديدهاست: « مدتي بود از خانم «پروين اعتصامي» تقاضا مينمودم موافقت کنند به طبع مجدد ديوان که نسخ چاپ اول آن از ديررماني ناياب شدهبود اقدام کنم.بر اثر اين اصرار، در نوروز امسال اجازهي تجديد طبع را دادند.گمان ميبردم چاپ دوم نيز مانن طبع اول تحت نظر خود ايشان انجام خواهد يافت. افسوس که اجل مهلت نداد و خانم «پروين اعتصامي» که در روز سوم فروردين در بستر بيماري خفتهبودند، در نيمهي فروردين 1320، نيمه شب، در عنفوان جواني به سراي جاويدان شتافتند. کاري را که آرزو داشتم در حيات خواهر انجام دهم، ناچار با تأسف و اندوه بسيار پس از درگذشت ايشان صورت دادم و اينک چاپ دوم ديوان از لحاظ ارباب فضل و دانش ميگذرد.طبع جديد، قسمت عمدهي قصايد، مثنويات، تمثيلات، مقطعات و مفردات خانم «پروين اعتصامي»را شامل است. قصايد و قطعاتي که در طبع اول (سال 1314) نبوده و تعداد آنها متجاوز از پنجاه است، در طبع مجدد با علامت (*) نمايانده شده تا از آنچه سابقاً منتشر گرديده متمايز باشد.
«پروين اعتصامي» و «رضاشاه»هر کسي از ظن خود شد يار منآنچه که حذف سه بيت پايان قصيدهي «گنج عفت» را تأييد ميکند که مربوط به حوادث سياسي ايران در آن سالها بوده، آن است که «ابوالفتح اعتصامي» در تاريخچهي زندگاني «پروين» به دو موضوع در مخالفت خواهرش با دربار پهلوي و حکومت رضاشاه تصريح کردهاست. البته بيارائهي هرگونه سندي و لابد به عنوان اطلاع شخصي و خانوادگي(در حالي که بعد خواهيم ديد که حداقل مورد اول آن اطلاع شخصي وي نبودهاست:
الف: « پس از اتمام دورهي مدرسهي آمريکايي[در سال 1303] چندي در همانجا تدريس کرد. در همان اوان ، پيشنهاد ورود به دربار به او داده شد و نپذيرفت». يعني «پروين» هيجده- نوزده سالهي ديپلمهي دبيرستان که تا آن زمان فقط دوازذه قطعه از اشعارش در مجلهي «بهار»، متعلق به پدرش «يوسف اعتصامالملک» چاپ شده بود و دو قطعه از اشعارش نيز در «منتخبات آثار» از «محمد ضياء هشترودي، چاپ 1342 قمري»، به چنين اقدام حادي عليه «رضاشاه» مبادرت ورزيدهاست.ب: «در 1315 وزارت معارف ايران، نشان درجهي 3 علمي براي «پروين» فرستاد. «پروين» هرگز آن نشان را استعمال نکرد». سي سال بعد «ابوالفتح اعتصامي» قسمت آخير اين عبارت را به اين صورت تغيير دادهاست، تا نشان بدهد که «پروين» حتي رو در روي رضاشاه نيز ايستاده بودهاست: «درسال 1315… فرستاد. پروين با اين پيام که شايستهتر از من بسيارند، نشان را پس فرستاد»!اظهار نظر صريح «ابوالفتح اعتصامي» در بارهي اين دو موضوع، سخت مورد پسند برخي از مخالفان رضاشاه قرار گرفتهاست و هر يک از آنان با نقل آن در نوشتههاي خود و افزودن پيرايههايي بدان، براي اثبات نظريات خود کوشيدهاند از «پروين اعتصامي» کم و بيش بانويي مخالف جدي رضاشاه معرفي کنند که ذيلاً از آنان نام برده ميشود.الف _ «جامعهي سوسياليستهاي ايراني در اروپا» در سال 1350 نوشتهاند:آقاي ابوالفتح اعتصامي (برادرش) در بارهي او ميگويد: «در 1304، پيشنهاد ورود به دربار را رد کرد. در 1315 وزارت فرهنگ پس از انتشار اولين طبع ديوان «پروين» و غوغايي که اين ديوان برپاکرد، يک نشان درجهي سه علمي براي او فرستاد. اين نشان هرگز مورد توجه شاعر قرار نگرفت و يکبار هم آن را بر سينهي پر معرفت خود نياويخت«زمان پروين، زمان دلهره و بهت است. عصريست که خودکامگي، دروغزني، هوچيگري و جهل جاي همه چيز را در ايران گرفتهاست.با مسخرهبازي مجلس موسسان همه چيز تغيير شکل و ماهيت ميدهد…ديکتاتوري با تمام مظاهرش برسرمردم بينوا و بهتزده، سايهاي هولناک افکندهاست.
دستگاه پليسي، جايگاه رفيع مشروطه را غصب کرده…صاحبان عقيدهي برابري و برادري را در سردابها جاي ميدهند، محاکمات دستوري و شرمآور يکي جانشين ديگري ميشود…در همه جا سنگها را بسته و سگها را گشودهاند… پروين در اين زمان و مکان دست به سلاح صوفيان ميزند… و اما سلاح صوفي که با پر عشق به خدا رسيدن است،برّايي خود رادر عصر پروين از دست داده. بشر زمان او روي دروازهي جنگ دوم جهاني و مصيبت اتم هيروشيماست… و از پروين متصوف شاعرٍ«اي رنجبر» روز را در ايران بيرون ميآورد… ديو استبداد با همان سياهذلي و تباهخواهي بر سرزمين ايرانشهر فرمانرواست. اهورامزدا به طلسم خوابآور اهريمن گرفتار است«پروين ما مبتلاي درد اسلاف خود است. در قفس تنگ روز و روزگار…با دندان و ناخن ميلههاي قفس را سوهان ميزند…» «پروين انساني رحيم و طاغيست. در مقابل مقرراتي که به اسم دين و قانون بر آدم تحميل شدهاست، طغيان ميکند…» (ص 10). «زور و ظلمي که هواي تنفس را سنگين و مسموم ساختهاست، از لابه لاي گفتارش بيرون ميريزد…» (ص سوسياليستها در بارهي مجالس يادبودي که براي «پروين» برگزار شدهاست نيز نوشتهاند:… مرحومه «صديق دولتآبادي» مينويسد: «…وقتي از مقام وزارت فرهنگ خواهش کردم اجازه بدهند مجلس يادبودي در کانون [بانوان] گرفته شود فرمودند:…مناسب نيست که مجالس حزنانگيز در آن برقرار گردد» (ص ولي «صديقه دولتآبادي نوشتهاست:«من در خصوص پروين اعتصامي حرفي نزدم ولي راجع به «سراجالنساء» از مقام وزارت خواهش کردم اجازه بدهند مجلس يادبودي گرفته شود… فرمودند…مناسب نيست که مجالس حزنانگيز در آن برقرار گردد…» و از همه شگفتانگيزتز آن است که سوسياليستهاي ايراني مقيم اروپا در سيسال پيش کشف کردهبودند که ناصرخسرو «… يکي از صوفيان سربلند و دانشمند ايرانيست و در بين صوفيان به مقام امامت رسيد و از شيعيان هفت امامياست…».ظاهراً اين نخستين باري نيست که ناصرخسرو، شاعر نامدار و متعصب اسماعيلي مذهب و حجت جزيرهي خراسان، و مأمور از سوي المستنصربالله، خليفهي فاطمي مصر براي تبليغ در خراسان، «صوفي» خوانده شده و در بين صوفيان به مقام «امامت» نيز
رسيدهاست!ب _ منوچهر مظفريان که ديوان پروين اعتصامي را در سال 1362 چاپ کردهاست، در بارهي موضوع مورد بحث نوشتهاست:«اين شاعر آزاده پيشنهاد ورود به دربار را با بلندنظري نپذيرفت و مدال وزارت مغارف ايران را رد کرد.»ج _ کريم عسکري ترزني متخلص به «شهيد»، در کتاب «پروين اعتصامي بزرگترين شاعرهي پارسي زبان»، چاپ 1364 در اين موضوع سنگ تمام گذاشتهاست:«هنگامي که در سال 1304 پيشنهاد ورود به دربار کثيف پهلوي به او [پروين] داده ميشود تا پست سرپرستي وزارت معارف آن زمان را بر عهده گيرد، با بلندنظري و دورانديشي آن پيشنهاد را رد گرده و تن به اين عمل ننگين نميدهد و اين حاکي از بزرگواري و اصالت اوست». د _ محمدجواد شريعت در کتاب «پروين، ستارهي آسمان ادب ايران» چاپ 1366 نوشتهاست:«در سال 1315 وزارت معارف ايران نشان درجهي سه علمي، براي پروين فرستاد و پروين با اين پيام که شايستهتر از من بسيارند، نشان را پس فرستاد».ه _ استاد حشمت مويد در مقالهي «جايگاه پروين اعتصامي در شعر فارسي» نيز نوشتهاست:«چنانکه ميدانيم، وي دعوت دربار را براي معلمي ملکهي پهلوي نپذيرفت و اين صداقت بسيار کمياب اخلاقي را داشت که هرگز فريفتهي جاذبهي مقامهاي پُرسود ومجللي که به آساني بدان دسترسي داشت، نگشت». «وي نه تنهادعوت دربار را براي معلمي ملکهي دربار پهلوي نپذيرفت و همچنين از قبول نشان درجهي سوم افتخار وزارت معارف امتناع ورزيد که اين هردو را ممکن است ناشي از مخالفت وي با رژيم حکومت زور شمرد». «وي از نابسامانيهاي سياسي و مصائب اجتماعي ايران دقيقاً آگاه بوده و با شهامتي بيش از هر شاعر ديگر زمان خود از فساد دستگاه
زورمندان و جور و آز پادشاه انتقاد کردهاست…»و _ «حميد دباشي»، پروين را «يکي از معماران طراز اول تاريخ انديشههاي اجتماعي و سياسي ايران ميداند:ميدانيم که پيشنهاد رضاشاه را براي ورود به دربار و تدريس ملکه و وليعهد وقت نپذيرفت. ميگويند که پروين گفتهاست که: «من هرگز نميتوانم به آن دربار قدم بگذارم» همچنان که پروين از قبول اين افتخار[مدال درجهي 3 لياقت] سرباز زد». « پروين نميتوانسته ترانههاي زيبا و شورانگيز عارف را نشنيده باشد، همچنانکه او نميتوانسته خشونت رضاشاه را در کشف حجاب زنان با تصوري توأمان – نفي و اثباتي همزمان _ تأمل نکرده باشد». پروين «باترسيم مبسوط فقر، و با محکوم کردن وتقبيح ظلم و بيداد حکام مرحلهي بعدي که در شعر پروين به وضوح حضور دارد به سؤال کشيدن مشروعيت سياسي حکومت وقت است…».ز _ کار پروين اعتصامي در اين سالها در جمهوري اسلامي سخت بالا گرفتهاست و ادعاي «ابوالفتح اعتصامي در باب اين که پروين ورود به دربار را نپذيرفت و نيز نوشتهي Vincent Sheean آمريکايي، که بعد به آن خواهيم پرداخت، موجب گرديدهاست که يکي از «محققان» براي به کرسي نشاندن حرف خود به هر تقلبي دست بزند. «هادي حائري» درسال 1371 مقالهاي با عنوان «انديشههاي اجتماعي پروين» نوشته که در يازده صفحهي سهستوني با حروف ريز چاپ شدهاست، تنها در اثبات اين موضوع که پروين دشمن رضاشاه بودهاست. وي براي اثبات مدعاي خود نسبت به نوشتهي ايرج عليآبادي «دريا»، استناد ميکند:«ارزش اين اشعار وقتي بيشتر ميشود که ميبينيم در زمان حکومت ديکتاتوري رضاخان سروده شده و حمله در درجهي اول متوجه دستگاه سلطنت و شخص رضاخان است. امروزه چه کسي نميداند که سلطنت يک دستگاه ظلم و زور و يک تکيهگاه براي «استعمارگران» است؟ امروز چه کسي نميداند که اموال رضاخان بدون ذرهاي کم و کاست، به زور از مردم اخذ شدهاست؟ چه کسي از ستم رضاخاني آگاه نيست؟ اين صداي ملت، اين صداي ناراضي و محکومکنندهي ملت است که از ميان اشعار «پروين» سرميکشد.»
نمونه اثر
آرزوی پرواز کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز بجرئت کرد روزی بال و پر باز پرید از شاخکی بر شاخساری گذشت از بامکی بر جو کناری نمودش بسکه دور آن راه نزدیک شدش گیتی به پیش چشم تاریک ز وحشت سست شد بر جای ناگاه ز رنج خستگی درماند در راه گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد گه از تشویش سر در زیر پر کرد نه فکرش با قضا دمساز گشتن نه‌اش نیروی زان ره بازگشتن نه گفتی کان حوادث را چه نامست نه راه لانه دانستی کدامست نه چون هر شب حدیث آب و دانی نه از خواب خوشی نام و نشانی فتاد از پای و کرد از عجز فریاد ز شاخی مادرش آواز در داد کزینسان است رسم خودپسندی چنین افتند مستان از بلندی بدن خردی نیاید از تو کاری به پشت عقل باید بردباری ترا پرواز بس زودست و دشوار ز نو کاران که خواهد کار بسیار بیاموزندت این جرئت مه و سال همت نیرو فزایند، هم پر و بال هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است هنوز از چرخ، بیم دستبرد است هنوزت نیست پای برزن و بام هنوزت نوبت خواب است و آرام هنوزت انده بند و قفس نیست بجز بازیچه، طفلان را هوس نیست نگردد پخته کس با فکر خامی نپوید راه هستی را به گامی ترا توش هنر میباید اندوخت

فایل : 19 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...