info@articlefarsi.ir پشتیبانی 10 صبح تا 2 شب ادرس

مقاله در مورد صلح و آشتي درقرآن

مقاله در مورد صلح و آشتي درقرآن

فهرست مطالب
عنوان صفحه
پيشگفتار. 1
تعريف قرآن . 2
درقرآن واژههاي : 4
صلح جهانى تنها در سايه ايمان !. 4
استقبال از پيشنهاد صلح ـ. 18
صلح بهتر است !. 19
منا بع و مرا جع: 23
پيشگفتار.
بـزرگترين سرمايه ما مسلمانان قرآن مجيد است معارف ، احكام ، برنامه زندگى ، سياست اسلامى ، راه به سوى قرب خدا، همه و همه را در اين كتاب بزرگ آسمانى مى يابيم .
بنابراين ، وظيفه هر مسلمان اين است كه با اين كتاب بزرگ دينى خود روزبه روز آشناتر شود اين از يكسو.از سـوى ديـگر آوازه اسلام كه بر اثر بيدارى مسلمين در عصرما، و بخصوص بعد از انقلاب اسلامى در سـراسـر جهان پيچيده است ، حس كنجكاوى مردم غيرمسلمان جهان را براى آشنايى بيشتر به اين كتاب آسمانى برانگيخته است ، به همين دليل در حال حاضر از همه جا تقاضاى ترجمه و تفسير قرآن به زبانهاى زنده دنيا مى رسد، هر چند متاسفانه جوابگويى كافى براى اين تقاضاها نيست ، ولى به هرحال بايد تلاش كرد و خود را آماده براى پاسخگويى به اين تقاضاهاى مطلوب كنيم .خـوشـبـختانه حضور قرآن در زندگى مسلمانان جهان و بخصوص در محيطكشور ما روز به روز افزايش پيدا مى كند، قاريان بزرگ ، حافظان ارجمند، مفسران آگاه در جامعه امروز ما بحمداللّه كم نـيـسـتـنـد .
تعريف قرآن .
در فـرهـنـگ اسلام و تشيع قرآن را همواره با صفت
كريم به صورت قرآن كريم ( اهل سنت ( با صفت مجيد ، به صورت قرآن مجيد ( اهل تشيع ( مى نامند و اين دو صفت منشا قرآنى دارد. از قرآن مجيد دوگونه تعريف مى توان به دست داد. نـخـسـت تـعريف ساده و عرفى كه قرآن را كتاب مقدس و آسمانى اسلام و وحى الهى بر حضرت محمد (ص ( مى داند. دوم تـعريف علمى كه قرآن را وحى نامه اعجازآميز الهى مى داند كه به زبان عربى ، به عين الفاظ توسط فرشته امين وحى ، جبرئيل ، از جانب خداوند و از لوح محفوظ ، بر قلب و زبان پيامبر اسلام (ص ( هـم اجمالا يكباره و هم تفصيلا در مدت بيست و سه سال نازل شده و حضرت (ص ( آن را بر گـروهـى از اصـحـاب خـود خوانده و كاتبان وحى ( از ميان اصحاب ( آن را با نظارت مستقيم و مـسـتـمر حضرت (ع ( نوشته اند و حافظان بسيار ، هم از ميان اصحاب ، آن را حفظ و به تواتر نقل كـرده انـد و در عـصـر پـيامبر (ص ( هم مكتوب بوده ولى مدون نبوده است ، و در عصر عثمان با نظارت او طى چند سال ، منتهى به حدود سال 28 هجرى ، مدون بين الدفتين ،از سوره فاتحه تا ناس ، در 114 سوره ، مى گردد. و متن آن مقدس و متواتر و قطعى الصدور است و تلاوت آن مستحب مؤكد است . ايـمـان بـه قـرآن مـجـيد به توصيفى كه گفته شد و نيز معجزه الهى و سند نبوت دانستن آن و مـحـفوظ بودنش از خطا و هرگونه افزود و كاست ( تحريف ( ، از ضروريات اسلام و مذهب تشيع است . قـرآن به
زبان عربى بسيار شيوايى كه مايه اعجاب فصحاى عرب ( و بعدها اقوام ديگر ( گرديده و در تـاريـخ زبـان عـربى ، سابقه و همانندى نداشته ، در طى مدت بيست و سه سال ، يعنى سراسر زمـانـى كـه حـضـرت رسـول (ص ( به وظيفه رسالت و ابلاغ پيام الهى و دعوت به اسلام اشتغال داشـتـه انـد ، بـه صورت بخش بخش ( منجما يا نجوما ( بر حضرت رسول (ص ( وحى شده است و چنانچه اشاره شد حافظان ، حفظش كرده و كاتبان با نوشت افزارهاى بسيار ابتدايى ، با خطى كه هـنـوز نـقـطـه و نـشان و علائم اعراب نداشته است ، و كوفى نام داشته است ، در چندين نسخه بازنويس شده است
صلح وآشتي درقرآن
درقرآن واژههاي :
صلح (نساء(128اصلاح(انفاق1(تاليف قلوب (آل عمران103 (توفيق(نساء35(سلم(بقره208(بكار رفته كه نشان دهنده توجه اسلام به صلح و صفاء و زند گي مسالمت آميز و شيرين است.
صلح جهانى تنها در سايه ايمان !.
بـعـد از اشـاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسيار خالص و منافقان مفسد( درآيات گذشته ، همه مؤمنان را در اين آيه مخاطب ساخته مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگى در صلح و آشتى در آييد(( (ي ايها الذين آمنوا ادخلوافى السلم كافة (.از مفهوم اين آيه چنين استفاده مى شود كه صلح و آرامش تنها در پرتو ايمان امكان پذير است اصولا در مقابل عوامل پراكندگى (زبان و نژاد و ( يك حلقه محكم اتصال در ميان قلوب بشر لازم است ، اين حلقه اتصال تنها ايمان به خدااست كه مافوق اين اختلافات است .سـپـس مـى افزايد: ((از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شمااست (( (ولا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين (.در ايـنجا نيز اين حقيقت تكرار شده كه انحراف از صلح و عدالت و تسليم شدن در برابر انگيزه هاى دشـمـنى و عداوت و جنگ و خونريزى از مراحل ساده وكوچك شروع مى شود، و به مراحل حاد و خطرناك منتهى
مى گردد.جـمله انه لكم عدو مبين متضمن استدلال زنده و روشنى است ، مى گويددشمنى شيطان با شما چـيـزى مـخـفـى و پوشيده نيست ، او از آغاز آفرينش آدم براى دشمنى با او كمر بست ، با اين حال چگونه تسليم وسوسه هاى او مى شويد!.(آيـه 209(ـ در ايـن آيـه بـه هـمـه مـؤمنان هشدار مى دهد كه ((اگر بعد از (اين همه ( نشانه ها و برنامه هاى روشن كه به سراغ شما آمده لغزش كنيد و تسليم وسوسه هاى شيطان شويد و گامى بر خلاف صلح و سلام برداريد بدانيد (از پنجه عدالت خداوند فرار نتوانيد كرد( چرا كه خداوند توانا و شكست ناپذير و حكيم است (( (فان زللتم من بعد ما جتكم البينات فاعلموا ان اللّه عزيز حكيم (.برنامه روشن ، راه روشن و مقصد هم معلوم است با اين حال جايى براى لغزش و قبول وسوسه هاى شـيـطانى نيست ! اگر منحرف شويد قطعا مقصر خودشماييد و بدانيد خداوند قادر حكيم شما را مجازات عادلانه خواهد كرد.(آيـه 210(ـ اين آيه گرچه از آيات پيچيده قرآن بنظر مى رسد لكن دقت روى تعبيرات آن ابهام را بـرطـرف مى سازد، در اينجا روى سخن به پيامبر(ص ( است ،مى فرمايد: ((آيا آنها انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان در سايه هاى ابرها به سوى آنها بيايند(( و دلايل ديگرى در اختيارشان بگذارند با ايـن كه
چنين چيزى محال است و به فرض كه محال نباشد چه ضرورتى دارد (هل ينظرون الا ان ياتيهم اللّه فى ظلل من الغمام والملائكة ( (( در حالى كه كار پايان گرفته است (( (وقضى الا مر(.در ايـن كـه مـنظور از پايان گرفتن كار چيست ؟ آنچه به نظر مى رسد اين است كه اشاره به نزول عذاب الهى به كافران لجوج باشد زيرا ظاهر آيه مربوط به اين جهان است .و در پايان آيه مى فرمايد: ((و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد(( (والى اللّه ترجع الا مور(.امـور مـربـوط بـه ارسـال پـيامبران ونزول كتابهاى آسمانى وتبيين حقايق بازگشت به او مى كند همان گونه كه امر حساب و مجازات و كيفر و پاداش به او باز مى گرددرؤيت خداوند.بى شك مشاهده حسى تنها در مورد اجسامى صورت مى گيرد كه داراى رنگ و مكان و محل است بـنـابراين ، در مورد ذات خداوند كه مافوق زمان و مكان است معنى ندارد ذات پاك او نه در دنيا با اين چشم ديده مى شود و نه در آخرت دلايل عقلى اين مساله به قدرى روشن است كه ما را بى نياز از شرح و بسط مى كند.الـبـته مشاهده خداوند با چشم دل هم در اين جهان ممكن است و هم درجهان ديگر و مسلما در قيامت كه ذات پاك او ظهور و بروز قوى ترى دارد اين مشاهده قوى تر خواهد بود.(آيه 211(ـ اين آيه در حقيقت ، يكى از مصاديق آيات
گذشته است ، چرا كه درآيات گذشته سخن از مؤمنان و كافران و منافقان بود، كافرانى كه بر اثر لجاجت ،آيات و دلايل روشن را ناديده گرفته بـه بهانه جويى مى پرداختند، و بنى اسرائيل يكى از مصاديق واضح اين معنى هستند مى فرمايد: ((از بـنى اسرائيل بپرس ، چه نشانه هاى روشنى به آنها داديم ؟(( ولى آنها اين نشانه هاى روشن را ناديده گرفتند، و نعمتهاى الهى را در راه غلط صرف كردند (سل بنى اسرائيل كم آتيناهم من آية بينة (.سـپـس مـى افـزايـد: ((كـسـى كـه نـعمت خدا را بعد از آن كه به سراغ او آمد تبديل كند (و از آن سـؤاسـتفاده نمايد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد( زيرا خداوندشديدالعقاب است (( (ومن يبدل نعمة اللّه من بعد ما جائته فان اللّه شديدالعقاب (.منظور از تبديل نعمت اين است كه انسان امكانات و منابع مادى و معنوى راكه در اختيار دارد، در مـسـيـرهـاى انـحـرافى و گناه به كار گيرد، مساله تبديل نعمت ،وسرنوشت دردناك ناشى ازآن منحصر به بنى اسرائيل نيست ، هم اكنون دنياى صنعتى گرفتار اين بدبختى بزرگ است زيرا با اين كه خـداونـد مـواهب و نعمتها و امكاناتى دراختيار انسان امروز قرار داده كه در هيچ دورانى از تاريخ سـابـقه نداشته ، ولى بخاطردورى از تعليمات الهى پيامبران گرفتار تبديل نعمت شده و آنها را به صـورت وحشتناكى در راه فنا و نيستى
خود به كار گرفته و از آن مخربترين سلاحها، براى ويرانى جهان ساخته و يا از قدرت مادى خويش براى توسعه ظلم و استعمار واستثمار بهره گرفته و دنيا را به جايگاهى ناامن از هر نظر مبدل كرده است .آيـه 212ـ شـان نـزول : ابن عباس مفسر معروف مى گويد: اين آيه در باره اقليت اشرافى و رؤساى قريش نازل شد كه زندگى بسيار مرفهى داشتند، و جمعى ازمؤمنان ثابت قدم كه از نظر زندگى مادى فقير و تهيدست بودند را به باد استهزامى گرفتند و مى گفتند: اگر پيامبر(ص ( شخصيتى داشـت و از طـرف خـدا بـود، اشـراف بـزرگـان از او پـيروى مى كردند، آيه نازل شد و به سخنان بى اساس آنها پاسخ داد.تفسير: شان نزول اين آيه مانع از آن نيست كه يك قاعده كلى و عمومى از آن استفاده كرده يا آن را مـكـمل آيه پيشين در باره يهود بدانيم آيه مى گويد: ((زندگى دنيابراى كافران زينت داده شده است (( (زين للذين كفروا الحيوة الدنيا(.لـذا از بـاده غـرور سـرمـست شده ((و افراد با ايمان را كه احيانا دستشان تهى است به باد مسخره مى گيرند(( (ويسخرون من الذين آمنوا(.ايـن در حالى است كه ((اين افراد با ايمان و تقوا در قيامت برتر از آنها هستند((آنها در اعلى عليين بهشتند و اينها در دركات جهنم (والذين اتقوا
فوقهم يوم القيمة (.زيـرا در آن جهان مقامات معنوى صورت عينى به خود مى گيرد و مؤمنان دردرجات بالايى قرار خـواهـنـد گـرفـت ، آنـهـا گويى بر فراز آسمانها سير مى كنند در حالى كه اينها در اعماق زمين مـى رونـد و ايـن جـاى تعجب نيست ((زيرا خداوند هر كس رابخواهد بى حساب روزى مى دهد(( (واللّه يرزق من يشا بغير حساب (.ايـنـهـا در حـقـيـقـت بـشـارت و آرامشى است براى مؤمنان فقير و هشدار وتهديدى است براى ثروتمندان مغرور و بى ايمان .بى حساب بودن روزى خداوند نسبت به افراد با ايمان اشاره به اين است كه هرگز پاداشها و مواهب الـهـى بـه اندازه اعمال ما نيست بلكه مطابق كرم و لطف اواست و مى دانيم لطف و كرمش حد و حدودى ندارد.(آيه 213(ـ بعد از بيان حال مؤمنان و منافقان و كفار در آيات پيشين ، در اين آيه به سراغ يك بحث اصولى و كلى و جامع در مورد پيدايش دين و مذهب واهداف و مراحل مختلف آن مى رود نخست مى فرمايد: ((انسانها (در آغاز( همه امت واحدى بودند(( (كان الناس امة واحدة (.و در آن روز تـضـادى در مـيـان آنـهـا وجـود نداشت ، زندگى بشر و اجتماع اوساده بود، فطرتها دسـت نخورده ، و انگيزه هاى هوى و هوس و اختلاف و كشمكش در ميان آنها ناچيز بود (اين مرحله اول
زنـدگـى انـسانها بود( سپس زندگى انسانهاشكل اجتماعى به خود گرفت زيرا انسان براى تـكـامـل آفـريـده شده و تكامل او تنهادر دل اجتماع تامين مى گردد (و اين مرحله دوم زندگى انسانها بود( ولى به هنگام ظهور اجتماع ، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ايمان و عقيده ، و چـه ازنظر عمل و تعيين حق و حقوق هر كس و هر گروه در اجتماع ، و اينجا بشر تشنه قوانين و تـعـليمات انبيا و هدايتهاى آنها مى گردد تا به اختلافات او در جنبه هاى مختلف پايان دهد (و اين مـرحـله سوم بود( در اينجا ((خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و انذار كنند(( (فبعث اللّه النبيين مبشرين ومنذرين ( و اين مرحله چهارم بود.در ايـنـجـا انسانها با هشدارهاى انبيا و توجه به مبد و معاد و جهان ديگر كه در آنجا پاداش و كيفر اعـمـال خـويـش را در مـى يـابـنـد براى گرفتن احكام و قوانين الهى آمادگى پيدا كردند و لذا مـى فـرمـايـد: ((خـداونـد با آنها كتاب آسمانى به حق نازل كرد تادر ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكومت كند(( (وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيـما اختلفوا فيه (.و بـه ايـن تـرتـيـب ايـمان به انبيا و تمسك به تعليمات آنها و كتب آسمانى ، آبى بر آتش اختلافات فروريخت و آن را خاموش ساخت ـ و اين مرحله پنجم بود.
اين وضع مدتى ادامه يافت ولى كم كم وسوسه هاى شيطانى و امواج خروشان هواى نفس ، كار خود را در ميان گروهى كرد لذا آيه مى فرمايد: ((در آن اختلاف نكردند مگر كسانى كه كتاب آسمانى را دريافت داشته بودند و بينات ونشانه هاى روشن به آنها رسيده بود آرى ! آنها، بخاطر انحراف از حق و سـتـمـگـرى درآن اخـتلاف كردند(( (ومااختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جائتهم البينات بغيابينهم ( و اين مرحله ششم بود.در ايـنـجا مردم به دو گروه تقسيم شدند مؤمنان راستين كه در برابر حق تسليم بودند آنها براى پـايـان دادن به اختلافات جديد به كتب آسمانى و تعليمات انبيابازگشتند و به حق رسيدند و لذا مى فرمايد: ((خداوند مؤمنان از آنها را به حقيقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدايت فـرمـود(( در حـالـى كـه افراد بى ايمان و ستمگر خودخواه همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند (فهدى اللّه الذين آمنوا لمااختلفوا فيه من الحق باذنه ( و اين مرحله هفتم بود.و در پـايان آيه مى فرمايد: ((خداوند هر كه را بخواهد و لايق ببيند به راه مستقيم هدايت مى كند(( (واللّه يهدى من يشا الى صراط مستقيم (.اشـاره به اين كه مشيت الهى كه آميخته با حكمت او است گزاف و بى حساب نيست و از هرگونه تـبـعـيـض ناروا بر كنار است تمام كسانى كه داراى نيت پاك
و روح تسليم در برابر حقند مشمول هـدايـتـهـاى او مى شوند، اشتباهات عقيدتى آنها اصلاح مى گردد و از روشن بينيهاى مخصوصى برخوردار مى شوند و آنها را از اختلافات ومشاجرات دنياپرستان بى ايمان بر كنار مى دارد و آرامش روح و اطمينان خاطر وسلامت جسم و جان به آنها مى بخشد.آيه 214ـ شان نزول : بعضى از مفسران گفته اند: هنگامى كه در جنگ احزاب ترس و خوف و شدت بـر مـسـلـمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند اين آيه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و يارى نصرت به آنها داد.تفسير: از اين آيه چنين بر مى آيد كه جمعى از مؤمنان مى پنداشتند كه عامل اصلى ورود در بهشت تـنـهـا اظـهـار ايمان به خدا است بى آن كه تلاش و كوششى به خرج دهند، قرآن در برابر اين تفكر نـادرسـت مى فرمايد: ((آيا گمان كرديد داخل بهشت مى شويد بى آن كه حوادثى همچون حوادث سـخـت گـذشـتـگان به شما برسد(((ام حسبتم ان تدخلوا الجنة ولما ياتكم مثل الذين خلوا من قبلكم (.((همانها كه شدايد و زيانهاى فراوان به آنها رسيد و آنچنان ناراحت و متزلزل شدند كه پيامبرالهى و افـرادى كـه ايمان آورده بودند گفتند: پس يارى خدا كجاست !(((مستهم الباسا والضرا وزلزلوا حتى يقول الرسول والذين آمنوا معه متى نصراللّه (.الـبـتـه آنها اين جمله را به عنوان اعتراض و
ايراد نمى گفتند بلكه به عنوان تقاضا و انتظار مطرح مـى كـردند و چون آنها نهايت استقامت خود را در برابر اين حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهى زدند به آنها گفته شد ((آگاه باشيد يارى خدا نزديك است (( (الا ان نصراللّه قريب (.در حقيقت اين آيه به يكى از سنن الهى كه در همه اقوام جارى بوده است اشاره مى كند و به مؤمنان در هـمه قرون و اعصار هشدار مى دهد كه براى پيروزى وموفقيت و نايل شدن به مواهب بهشتى ، بايد به استقبال مشكلات بروند و فداكارى كنند و اين آزمونى است كه مؤمنان را پرورش مى دهد.آيه 215ـ شان نزول : ((عمروبن جموح (( پيرمردى بزرگ و ثروتمند بود به پيامبر(ص ( عرض كرد از چه چيز صدقه بدهم و به چه كسانى ؟ اين آيه نازل شد و به او پاسخ گفت .تفسير: درقرآن مجيدآيات فراوانى درباره انفاق وبخشش درراه خداآمده است همين امر سبب مى شد كه در باره جزئيات از پيامبر(ص ( سؤال كنند لذا در آيه موردبحث مى فرمايد: ((ازتوسؤال مى كنند چه چيز راانفاق كنند(( (يسئلونك ماذا ينفقون (.سـپـس مـى افـزايـد: ((بگو هر خير و نيكى (و هرگونه سرمايه سودمند مادى ومعنوى ( كه انفاق مى كنيد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان وواماندگان در راه ، بايد باشد(( (قل ما انفقتم من خير فللوالدين والا قربين واليتامى
والمساكين وابن السبيل (.مسلما ذكر اين پنج طايفه به عنوان بيان مصداقهاى روشن است وگرنه منحصر به آنها نمى باشد.و در پـايـان آيه مى فرمايد: ((و هر كار خيرى انجام مى دهيد خداوند از آن آگاه است (( (وما تفعلوا من خير فان اللّه به عليم (.لـزومـى نـدارد تظاهر كنيد، و مردم را از كار خويش آگاه سازيد، چه بهتر كه براى اخلاص بيشتر انفاقهاى خود را پنهان سازيد، زيرا كسى كه پاداش مى دهد ازهمه چيز با خبر است و كسى كه جزا به دست اوست حساب همه نزد او است .جمله ((وما تفعلوا(( معنى وسيعى دارد كه تمام اعمال خير را شامل مى شود.و جمله ((ما انفقتم من خير(( (آنچه از نيكيها انفاق مى كنيد( مى گويد: انفاق ازهر موضوع خوبى مـى تواند باشد، و تمام نيكيها را شامل مى شود از اموال باشد ياخدمات ، از موضوعات مادى باشد يا معنوى .در ضـمـن تـعـبـيـر بـه ((خـيـر(( نـشان مى دهد كه مال و ثروت ذاتا چيز بدى نيست ،بلكه يكى ازبهترين وسايل خيراست ، مشروط بر اين كه به نيكى از آن بهره گيرى شود.(آيه 216(ـ آيه گذشته عمدتا در مورد انفاق اموال بود و در اين آيه سخن ازانفاق جانها در راه خدا اسـت و ايـن هـر دو در مـيـدان فـداكارى دوش به
دوش يكديگرقرار دارند مى فرمايد: ((جنگ (با دشمن ( بر شما مقرر شده است در حالى كه از آن اكراه داريد(( (كتب عليكم القتال وهو كره لكم (.تعبير به ((كتب (( (نوشته شده ( اشاره به حتمى بودن و قطعى بودن اين فرمان الهى است .بـراى انسانهاى معمولى يك امر طبيعى است كه جنگ ولو با دشمن و در راه خدا خوشايند نيست زيـرا در جنگ هم تلف اموال و هم نفوس و هم جراحتها ومشقتها است البته براى عاشقان شهادت در راه حق و كسانى كه در سطح بالايى ازمعرفت قرار دارند جنگ با دشمنان حق شربت گوارايى اسـت كـه همچون تشنه كامان به دنبال آن مى روند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردم جدا است .سـپـس به يك قانون كلى و اصل اساسى كه حاكم بر قوانين تكوينى و تشريعى خداوند است اشاره مـى كـند، مى فرمايد: ((چه بسا شما از چيزى اكراه داشته باشيددر حالى كه براى شما خير است و مايه سعادت و خوشبختى (( (وعسى ان تكرهواشيئا وهو خير لكم (.بـه عـكس كناره گيرى از جنگ و عافيت طلبى ممكن است خوشايند شمانباشد در حالى كه واقعا چـنـين نيست ((چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد و آن براى شما شر است (( (وعسى ان تحبوا شيئا وهو شر لكم (.و در پايان مى فرمايد: ((و خدا مى داند و شما نمى
دانيد(( (واللّه يعلم وانتم لا تعلمون(.پـروردگـار جـهان با اين لحن قاطع مى گويد كه افراد بشر نبايد تشخيص خودشان را در مسائل مـربوط به سرنوشتشان حاكم سازند چرا كه علم آنها از هر نظرمحدود و ناچيز است و معلوماتشان در بـرابـر مـجهولات همچون قطره اى در برابردريا است آنها با توجه به علم محدود خود نبايد در بـرابـر احكام الهى روى در هم كشند بايد بطور قطع بدانند كه خداوند اگر جهاد و روزه و حج را تشريع كرده همه به سود آنها است ، توجه به اين حقيقت روح انضباط و تسليم در برابر قوانين الهى را درانـسـان پـرورش مى دهد، و درك و ديد او را از محيطهاى محدود فراتر مى برد و به نامحدود يعنى علم بى پايان خدا پيوند مى دهد.آيـه 217ـ شـان نـزول : پـيش از جنگ ((بدر(( پيامبراسلام (ص ( ((عبداللّه بن جحش (( را طلبيد و نـامـه اى بـه او داد، به او فرمان داد پس از آن كه دو روز راه پيمود،نامه را بگشايد و طبق آن عمل كـند، او پس از دو روز طى طريق نامه را گشود و چنين يافت : ((پس از آن كه نامه را باز كردى تا ((نخله (( (زمينى كه بين مكه و طائف است (پيش برو و در آنجا وضع قريش را زير نظر بگير((.هـنـگـامـى كـه بـه ((نـخـلـه (( رسيدند به قافله اى از قريش برخورد كردند به آنهاحمله كردند ((عـمـروبن حضرمى (( را كشتند و قافله را با دو
نفر نزد پيامبر(ص ( آوردند،پيغمبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم كه در ماههاى حرام نبرد كنيد،مشركان نيز زبان به طعن گشودند كـه مـحـمـد(ص ( جـنگ و خونريزى را در ماههاى حرام حلال شمرده ، آيه مورد بحث نازل شد و سـپـس ((عـبـداللّه بـن جـحش (( وهمراهانش اظهار كردند كه در اين راه براى درك ثواب جهاد كـوشـش كـرده انـد و ازپيامبر پرسيدند كه آيا اجر مجاهدان را دارند يا نه ؟ آيه بعد (آيه 218( نازل گرديد.تـفـسـيـر: ايـن آيـه درصدد پاسخ ‌گويى به پاره اى از سؤالات در باره جهاد واستثناهاى آن است ، نـخـست مى فرمايد: ((از تو در باره جنگ كردن در ماههاى حرام سؤال مى كنند(( (يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه (.سپس مى افزايد: ((به آنها بگو: جنگ در آن (گناه ( بزرگى است (( (قل قتال فيه كبير(.و بـه اين ترتيب سنتى را كه از زمانهاى قديم و اعصار انبياى پيشين در ميان عرب در مورد تحريم پـيـكـار در مـاهـهـاى حرام (رجب ، ذى القعده ، ذى الحجه ومحرم ( وجود داشته با قاطعيت امضا مى كند.سپس مى فرمايد: چنين نيست كه اين قانون استثنايى نداشته باشد، نبايداجازه داد گروهى فاسد و مفسد زير چتر اين قانون هر ظلم و فساد و گناهى رامرتكب شوند درست است كه جهاد در ماه حـرام مـهـم اسـت
((ولـى جـلـوگـيـرى از راه خـدا و كـفـر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجدالحرام ، و خارج كردن و تبعيدنمودن ساكنان آن ، نزد خداوند از آن مهمتر است (( (وصد عن سبيل اللّه وكفر به والمسجدالحرام واخراج اهله منه اكبر عنداللّه (.سـپـس مـى افـزايـد: ((ايـجاد فتنه (و منحرف ساختن مردم از دين خدا( از قتل هم بالاتر است (( (والفتنة اكبر من القتل (.چرا كه آن جنايتى است بر جسم انسان و اين جنايتى است بر جان و روح وايمان انسان ، و بعد چنين ادامه مى دهد كه مسلمانان نبايد تحت تاثير تبليغات انحرافى مشركان قرار گيرند، زيرا ((آنها دائما بـا شـمـا مـى جـنگند تا اگر بتوانند شما را ازدينتان باز گردانند(( و در واقع به كمتر از اين قانع نيستند (ولا يزالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطاعوا(.
استقبال از پيشنهاد صلح ـ.
بـه دنبال دستوربه شدت عمل در برابر منافقانى كه با دشمنان اسلام همكارى نزديك داشتند، در اين آيه دستورمى دهد كه دو دسته از اين قانون مستثناهستند:.1ـ ((آنـهـا كه با يكى از هم پيمانان شما ارتباط دارند و پيمان بسته اند(( (الا الذين يصلون الى قوم بينكم وبينهم ميثاق (.
2ـ ((كسانى كه از نظر موقعيت خاص خود در شرايطى قرار دارند كه نه قدرت مبارزه با شما را در خـود مـى بـيـنـنـد، و نـه تـوانايى همكارى با شما و مبارزه با قبيله خوددارند(( (او جكم حصرت صدورهم ان يقاتلوكم او يقاتلوا قومهم (.سپس براى اين كه مسلمانان در برابر اين پيروزيهاى چشمگير مغرور نشوند وآن را مرهون قدرت نـظامى و ابتكار خود ندانند و نيز براى اين كه احساسات انسانى آنها در برابر اين دسته از بيطرفان تـحـريـك شـود مى فرمايد: ((اگر خداوند بخواهدمى تواند آن (جمعيت ضعيف ( را بر شما مسلط گرداند تا با شما پيكاركنند(( (ولوش اللّه لسلطهم عليكم فلقاتلوكم (.
بـنـابـرايـن ، هـمـواره در پـيروزيها به ياد خدا باشيد و هيچ گاه به نيروى خودمغرور نشويد و نيز گذشت از ضعيفان را براى خود خسارتى نشمريد.در پايان آيه بار ديگر نسبت به دسته اخير تاكيد كرده و با توضيح بيشترى چنين مى فرمايد: ((اگر آنها از پيكار با شما كناره گيرى كنند و پيشنهاد صلح نمايند،خداوند به شما اجازه تعرض نسبت به آنـهـا را نـمـى دهد(( و موظفيد دستى را كه به منظور صلح به سوى شما دراز شده بفشاريد (فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم والقوااليكم السلم فما جعل اللّه لكم عليهم سبيلا (.
آيه 91ـ شان نزول ـ نقل شده : جمعى از مردم مكه به خدمت پيامبر(ص (مى آمدند و از روى خدعه و نـيـرنـگ اظـهـار اسلام مى كردند، اما همين كه در برابرقريش و بتهاى آنها قرار مى گرفتند به نـيـايـش و عـبـادت بتها مى پرداختند، و به اين ترتيب مى خواستند از ناحيه اسلام و قريش هر دو آسوده خاطر باشند، از هر دوطرف سود ببرند و از هيچ يك زيان نبينند، و به اصطلاح در ميان اين دو دسـتـه دودوزه بـازى كـنـنـد;Š آيـه نـازل شد و دستور داد مسلمانان در برابر اين دسته شدت عمل به خرج دهند.
صلح بهتر است !.
در آيـه 34 و 35 سوره نساء احكام مربوط به نشوز زن بيان شده بود، ولى دراينجا اشاره اى به مـسـالـه نـشـوز مـرد كرده و مى فرمايد: ((هرگاه زنى احساس كند كه شوهرش بناى سركشى و اعراض دارد، مانعى ندارد كه براى حفظ حريم زوجيت ،از پاره اى از حقوق خود صرفنظر كند، و با هـم صـلـح نـمايند(( (وان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح عليهم ان يصلحا بينهما صلحا(.سپس براى تاكيد موضوع مى فرمايد: ((به هر حال صلح كردن بهتر است (((والصلح خير(.
اين جمله كوتاه و پر معنى گرچه در مورد اختلافات
خانوادگى در آيه فوق ذكرشده ولى بديهى است يك قانون كلى و عمومى و همگانى را بيان مى كند كه در همه جا اصل نخستين ، صلح و صفا و دوسـتـى و سـازش اسـت ، و نـزاع و كـشـمكش وجدايى بر خلاف طبع سليم انسان و زندگى آرام بخش او است ، و لذا جز در مواردضرورت و استثنايى نبايد به آن متوسل شد!.
و بـه دنبال آن اشاره به سرچشمه بسيارى از نزاعها و عدم گذشتها كرده مى فرمايد: ((مردم ذاتا و طـبـق غـريـزه حـب ذات ، در امـواج بخل قرار دارند(((واحضرت الا نفس الشح ( و هركسى سعى مى كند تمام حقوق خود را بى كم وكاست دريافت دارد، و همين سرچشمه نزاعها و كشمكشهاست .
بـنـابـراين اگر زن و مرد به اين حقيقت توجه كنند كه سرچشمه بسيارى ازاختلافات بخل است ، سـپـس در اصـلاح خود بكوشند و گذشت پيشه كنند، نه تنهاريشه اختلافات خانوادگى از بين مى رود، بلكه بسيارى از كشمكشهاى اجتماعى نيزپايان مى گيرد.
ولـى در عين حال براى اين كه مردان از حكم فوق سؤاستفاده نكنند، در پايان آيه روى سخن را به آنـهـا كرده و توصيه به نيكوكارى و پرهيزكارى نموده و به آنان گوشزدمى كند كه ((اگر مراقب اعـمـال و كـارهاى خود باشيد و از مسير حق و عدالت منحرف نشويد، خداوند از همه اعمال شما آگـاه اسـت
(( و پـاداش شـايـسته به شما خواهد داد(وان تحسنوا وتتقوا فان اللّه كان بما تعملون خبيرا(.(آيه 129(.
پرسش: در زبان عربي وقتي دو نفر يا دو چيز كاري انجام مي دهند، كار آنها با صيغه مثني (دوتائي( بيان ميشود. چرا در قرآن در سوره حجرات در آيه 9 گفته: وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا. چرا درگيري دو طائفه را با صيغه جمع بيان كرده (اقتتلوا بجاي اقتتلا(، و چرا براي آشتي دادن آن دو طائفه صيغه مثني بكار برده و مانند درگيري آنها صيغه جمع بكار نبرده؟
پاسخ: وقتي دوتا طائفه در تماميت و كليت خود با هم مي جنگند جنگ آنها را با صيغه مثني (دوتائي( بيان مي كنيم. يعني مي گوئيم: طائفتان يقتتلان = دو طائفه مي جنگند. ولي وقتي افرادي از دوتا طائفه بطور پراكنده با هم بجنگند، مثلا چندتائي در اين شهر و چند تائي در آن شهر، و چندتائي در اين محله و چند تائي در آن محله، در اين صورت جنگ آنها را با صيغه جمع بيان مي كنيم. يعني مي گوئيم: طائفتان يقتتلون = دو طائفه مي جنگند. آنچه آيه مطرح كرده مربوط به اين حالتِ دوم است.
در رابطه با آشتي دادن آنها نيز وقتي بخواهيم دو طائفه را در تماميت و كليتِ خود با هم آشتي بدهيم آنرا با صيغه مثني بيان ميكنيم و مي گوئيم:
اصلحوا بينهُما = آن دو را با هم آشتي دهيد (يعني همان چيزي كه آيه مطرح كرده. كه منظور از آن با هم نشاندن و آشتي دادن نمايندگان دو طائفه است(. و وقتي بخواهيم افراد دو طائفه را (بطور جدا جدا( با هم آشتي بدهيم آنرا با صيغه جمع بيان مي كنيم. يعني مي گوئيم: اصلحوا بينهم = آنها را با هم آشتي بدهيد.
بخشِ مورد نظر آيه و معني آن چنين است:
حجرات 9: « وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا …= و اگر افرادي از دو طائفه مؤمن با هم جنگيدند، دو طائفه را در تماميت و كليت خود آشتي بدهيد (يعني از طريق آشتي دادن نمايندگان دو طائفه اقدام كنيد( …».

فایل : 25 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...