مقاله کامل روشهاي تدريس

مقاله کامل روشهاي تدريس

تدريس يک مفهوم
يک مفهوم،مجموعه اي ازموضوعات ياحوادثي است که درخصوصيات و نام مشترک،سهيم هستند.کلارک توصيه ميکند که آموزش مفهومي بايد پيرامون چهار عنصر تعريف، مثال، غيرمثال و مقايسه ساختار داده شود. اينگونه است که هميشه زمان تدريس مفاهيم، يک تعريف و مثالهايي از آن مفهوم همچنين اگر ممکن باشد غيرمثالها و مقايسه هايي ارائه مي گردد.
تعريف مفاهيم:
يک تعريف، بيان ويژگيهاي اساسي مطابق با مفهوم است (کلارک 1999)
دادن يک تعريف خوب ممکن است آسان نباشد مخصوصاً وقتي متخصص تکنيکي با مفهومي که شخص سوم واقعاً ويژگيهاي کليدي را در نظر ميگيرد آشنا باشد.
براي مثال، تعريف صندلي «احتمالاً» قسمتي (جزئي) از لوازم و اسباب.اثاثيه با يک نشيمنگاه براي يک نفر و يک پشتي ميباشد. براساس اين تعريف شما ميتوانيد بگوئيد، لوازمي با بيش از يک نشيمنگاه نبايد صندلي ناميده شوند.
مثال و غيرمثال مفاهيم :
يک مثال نمونه واقعي مفهوم است (کلارک 1999). بعداز ارائه تعريف، مفهوم بوسيله ارائه مثالها عيني تر خواهد شد.
يک مثال خوب، تعريف را بوسيله ارائه ويژگيهاي مفهوم عيني خواهد کرد.
برعکس، يک غيرمثال، نمونه اي از يک مفهوم تقريباً مرتبط است که ميتواند با مفهوم درس قاطي شود. زماني که يادگيرندگان بتوانند تفاوت بين مثال و غيرمثال را بگوئيد آنها مفهوم را فهميده اند.
انتخاب انواع مختلف مثال و غيرمثال بسيار با اهميت است. گربه و صندلي براي مفهوم سگ، غيرمثال ميباشند. کاربرد گربه بيشتر از صندلي به درک مفهوم «سگ» کمک ميکند. به جز «چهارپا» مفهوم صندلي و سگ ويژگيهاي مشترکي ندارند.
يک غيرمثال خوب، مفهومي است که ويژگيهايي به صورت مجزا با آن ويژگيها همخواني دارند و ميتوانند بالقوه با مثالهاي مفهوم قاطي شوند.
مقايسه (قياس) مفاهيم:
يک مقايسه، ارائه مجددي است که با قالب و عملکرد يک مفهوم مطابقت دارد اما از جهات ديگر متفاوت است، براي مثال زمان تدريس «کسرها» براي مقايسه مفهوم، تصوير تقسيم شده يک شيريني بکار برده ميشود. معلم معمولاً نشان ميدهد که چطور شيريني ميتواند به يک دوم و بعد يک چهارم و الي آخر بريده شود. يک مقايسه مؤثر، مشابه چيزي خواهد بود که دقيقاً عملکردهاي حساس و ويژگيهاي مفهوم موردنظر را ارائه ميکند.
نتيجه:
زمان تدريس يک مفهوم، معلم بايد تعريف، يک مثال، يک غيرمثال و يک مقايسه از مفهوم که به ادراک يادگيرنده از مفهوم کمک ميکند ارائه نمايد.
روشهاي تدريس
الگوها و روشهاي تدريس
در اين جلسه ما بحثي را در مورد الگوها و روشهاي تدريس خواهيم داشت.
الگوها را معادل لغت انگليسي معادل روش را مقابل لغت «‌متوزمن» بكار مي‎بريم .عملكرد ما و رفتار ما معمولاً تحت تأُثير باورهاي ماست. اگر به عنوان علمي‎ترش كنيم مي‎گويم، رفتارها تحت تأثير نظريه هايي كه در ذهن ما هست وما آن را پذيرفتيم .
بنابراين نظراتي كه رفتار من را مي‎سازد .اما رفتار من اگر قبلاز اينكه ساخته بشود ما يك قلبي برايش انتخاب مي‎كنم يا يك چهارچوبي،آن چارچوب را « الگو » مي‎گويم.
بنابراين منبع و منشأ الگو نظريه است – نظريه هاي محتلف الگوههاي مختلف مي‎سازند. بهمين دليل در نظامهاي آمورشي در تدريس و يادگيري الگوهاي متعددي داريم زيرا نظريه هاي مختلفي داريم.
الگو چيست؟ يا هادلنر چيست؟ يك نمونه كوچك از يك شي يا فرآيند يا مجموعه برزگ، اما آن شئي كوچك بايد حداكثر ويژگيهاي آن شئي برزگ را داشته باشد؟
مثال شما مي‎خواهيد سلولهاي يك گياهي را مورد مطالعه قرار مي‎دهيد نمي‎توانيد كل آن گياه را زير ميكروسكوپ بگيريد .يك برش مي‎دهيم از آن مي‎گوئيم نمونه از سلولها.
يا فرض كنيد حتي اگر بافت سلول را مي‎خواهيد مطالعه كنيد يك برش از آن را مطالعه مي‎كنيم .
اگر بخواهيم آب رودخانه را آزمايش كنيم چقدر آلوده است.نمونه ار آن را بررسي مي‎كنيم مي‎گوييم: « مدل همان نمونه و الگو » است.
در خياطي هم وقتي ما مي‎گوييم الگوي خياطي يعني يك نمونه يك چارچوبي كه نمونه كار را براي من مشخص كند. ممكن است بهترين نباشد .
اما اين را بايد بدانيم كه وقتي من مي‎گويم نمونه‎اي از كار را مي‎خواهم در آزمايشگاه كار كنم . اين نمونه بايد ويژگي كامل آب رودخانه را داشته باشد. نمي‎توانم از يك جا بردارم بايد از جاهاي مختلفي بردارم ، بنابراين اگر من يك الگو تدريس يا چارچوبي را با رضايت انتخاب كردم. اين چارچوب بايد نماينده آن نظريه يا آن يافته هاي علمي يا آن مجموعه بزرگي كه من مي‎خواهم براساس آن حركت كنم داشته باشد. بايد ويژگي آن را داشته باشد.
با اين نگاه به الگو، پس الگو عام‎تر از تدريش است .تدريس فعاليتي است كه در داخل يك الگو صورت مي‎گيرد.
آن الگو و چارچوب نوع فعاليت من رايا متدلوژي تكنيكهاي مرا مشخص مي‎كند در فرآنيد آموزش ما الگوهاي متعددي داريم . سعي مي‎كنم تا از اين الگوها را اشاره بكنم .
عزيزان را رجوع مي‎دهم به انواع كتابهاي روانشناسي تدريسي يا تربيتي و نمونه آن :
1.     يكي از الگوهايي كه معمولاً در بعضي از كتابهاي روانشناسي تربيتي و پرورشي آمده است الگوي عمومي تدريس يعني اكثر روانشناساان و متخصصان نظم و تربيت اين الگو را توصيه مي‎كنند .
حالااين الگو چيست ؟ داراي 5 مرحله است. توجيه مي‎كنم كه اين مرحله را معلمين در نظر داشته باشند.
گام اول : در اين الگو تعيين هدفهاي تدريس است ما به عنوان معلم وقتي وارد كلاس مي‎خواهيد وارد بشود مشخص كندهدف چيست وچه تغييري مي‎خواهيد ايجاد كنيد .
گام دوم: هدف ‎شان مشخص نشد رفتار ورودي را مشخص كند رفتار ورودي يعني چه؟ پيش دانسته هاي فردي يا پيش نيازهاي علمي فرد در آن زمنيه كه مي‎خواهيد تدريس كنيد.

چرا باز براساس بحث ارتباط. اگر بخواهيم ارتباط را برقرار كنيم بايد نكات مشترك را با فرد مورد توجه قرار بدهيم . همين هدف من مشخص است. پايه علمي فرد مشخص است، ميآيم روش و وسايل تدريس را پيش بيني مي‎كنم ، چه ابزار و متدلوژي مي‎خواهم بكار ببرم بعد از مشخص كاردن آنها سازماندهي شرايط و موقعيت مي‎پردازيم . اين ابزار وم محتوايي كه در اختيار من است .
چه جوري سازماندهي كنم چه جوري طراحي كنم كه بتوانم سريعتر به هدف برسم.
وقتي سازماندهي كردم وموقعيت را مشخص كردم إر واقع دارم اجرا مي‎كنم چون در تعريف تدريس اشاره شد تدريس يعني ايجاد شرايط تعيير براي شاگرد. آن هم با برنامه‎ريزي منظم سيستماتيك. اينجا اجراي سازماندهي شرايط را همان اجراء و منظم و مرتب كردن مجموعه عناصري كه لازمه رسيدن به هدف باشد.نكته آخر ارزشيابي است. من بايد ببينم عملكرد خودم را، كه آنچه را مد نظر داشتم رسيدم يا نه اين يك الگو است.
اگر اين الگو شما قبل از ورود به كلاس انجام دهيد اسم آن را طراحي مي‎گزاريم بهرحال يك ار روشهاي طراحي است. بنابراين يك چارچوبي تعيين هدف، تعيين هدفهاي ورودي. روشها. متدلوژي وسايل و ابزار يك معلم در هر درس يا هر شرايط يا هر شيوه‎اي كه خود مي‎خواهد اين عناصر اصلي را توجه كنيد . اين را مي‎گوييم يك الگوي عمومي تدريس كه مخصوصاً‌ در شيوهاي طراحي ما در اول كتابها، فعاليتها، خيلي مطرح شده و انشاءا… در شيوهاي آموزشي در طرح درس‎نويسي اشاره خواهم كرد .
اما در كنار اين، عرض كردم همه الگوها، فرصت نيست بحث شود.من دو الگو را كه تقريباً‌ دو نگاه متفاوت را مورد بررسي قرار مي‎دهيد موردبررسي قرار خواهم داد.
يكي الگوي پيش سازمان دهنده ياادونس ارگانيز ، ديگري الگوي حل مسأله يكي ناظر برمعلم محور بودن فعاليت است و ديگري ناظر بر دانش آموز محور بودن دو نگاه و دو نظريه هست. ابتدا الگوي پيش سازمان دهنده ما گاهي بحث از لغت پيش سازمان دهنده مي‎كنيم، توي ذهن معلم ما تداعي مي‎شود .
پيش سازمان دهنده بعني معلم ، بله معلم هم سازمان دهنده هست ولي در اينجا پيش سازمان دهنده به فرد اطلاق نمي‎شود فرض مي‎كنيم مي‎خواهيم تدريس كنيم بقول آقاي « آزوند»‌ اگر در فرآيند تدريس جوري عمل كنيم كه اطلاعات ؟؟؟ ارتباط پيدا كند با ساخت شناختي ما يا اطلاعات قبلي ،يادگيري معنا دار مي‎شود، فرد مي‎فهمد دروني مي‎شود اين اطلاعات برايش از همين مفهوم آزوند استنباط كردند اين الگو را ساختند.
پس پيش سازمان دهنده فرد نيست بلكه يك مفهوم كلي است كه در ابتداي تدريس ساخته و بكار گرفته مي‎شود تا زمينه را مساعد كند براي پيوند اطلاعات جديد من با اظلاعات گذشته .
به آن مفهوم كلي كه پيوند مي‎دهد مفهوم جديد را با مفهوم گذشته مي‎گويم پيش سازمان دهند.
پس پيش سازمان دهنده مفاهيم كلي است كه در ابتدا تدريس مطرح مي‎شود تا اطلاعات جديد را به اطلاعات گذشته ربط دهد.
سؤال : منظور دانش‎آموز است ؟ بله دانش جديد را با ساخت شناختي ما با گامي اين كلمه ساخت شناختي در بعضي از كتابي ممكن است براي معلمين ما يك مقدار نا آشنا باشد.
ما وقتي مي‎گويم ساخت شناختي .مجموعه دانش كه در زمينه يك علم در ذهن من است.
مجموعه اطلاعاتي كه من در ذهن در درس رياضي دارم ساخت شناختي من است.
مجموعه اطلاعاتي كه در ذهن من درستي است مي‎شود ساخت شناختي من.
مسلم است سخت شناختي يك فرد و ديگر فرق كند. آرزول مي‎گويد. اگر مفاهيم جديد شنختي با ساخت شناختي ارتباط برقرار كند يادگيري معنا دارد صورت مي‎گيرد هر گاه اطلاعات جديدمن جاي بگيرد و متصل شود با اطلاعات گذشته من، يادگيري براي من معنا دارد. اگر مفهوم و مبحثي را به عنوان معلم ارائه بدهيد همان زمينه مشترك، اگر شاگرد در ذهن شخصي خود و حافظه خود اطلاعات كافي نداشنه باشد ممكن است مفهوم و ادراك نكند من اينجا واقعتي را بگويم. ما خدمت سربازي انجام مي‎داديم. دوستي داشتيم .
ايشان ديپلم گرفته بود ولي مال منطقه‎اي بود كه در آنجا برف نمي‎آيد. اولين باري بود در آن پادگان برف آمده بودوي ايستاده بود برف را نگاه مي‎كرد. وقتي به او گفتم برف نديدي گفت نه.
گفتم : برف نديدي اما توي كتاب هم نخواندي ؟
گفت من فكر مي‎كردم قالبهاي شما كه در شهر من مي‎فروختند آنها برف است. آن موقع تلويزيون نبود!
وقتي راديو اعلام مي‎كرد در آنجا بيست سانت برف آمد. توي ذهن من مي‎آمد. خدايا چرا اين خانه ها را خراب نمي‎كند.
همين حالا در كتابهاي ما بسياري از مفاهيم را حفظ مي‎كنم ولي براي من معنادار نيست فقط حفظ كردم. سالها بعد متوجه مي‎شوم آنچه را معلم مي‎گفت چه بود … بنابراين در اين الگو من بايد در ابتداي تدريس توجه كنم.
مثل ملاتي كه بناها روي آجر مي‎گذارد تا بيقه آجرها به آن بچسبند. من بايد يك مفهوم كلي را مطرح كنم تا اطلاعات جديد من به اطلاعات گذشته من وصل شود . معنا دار شود .
حافظه كوتاه مدت اگر تمرين نشود تكرار نشود بلافاصله از بين مي‎رود. بهمين دليل به حافظه بلند مدت يعني خزانه اطلاعات ذخيره شده است اشاره كردم.
ويژگيهاي الگوهاي پيش سازمان دهنده :
الگوهاي پيش سارمان دهنده ببينيم چه ويژگيهايي دارد و چه مراحلي را بايد طي كنم .
اگر مي‎خواهم تدريس كنم و روشي را بكار ببرم چه مراحلي را بايد طي كنم. سؤال آيا عناصر ندارد؟ چرا عناصر آن همان مراحل است.آن مراحل راعناصر مي‎گويم. چون يك مقدار عملي‎تر است. چون آن الگو بيشتر در طراحي استفاده مي‎شود اما در الگوي پيش سازماني بيشتر يك الگوي اجرايي است. بهمين دليل مراحل اجرا مي‎گويم.
اولين مرحله اجرااست من چگونه بايد اين الگو را در كلاس اجرا كنم براساس مفاهيمي كه اشاره كرديم. پس يك معلم اولين گامش ارائه مفهوم كلي است. يك مفهوم عام است كه بستر و زمينه را براي همه فراهم مي‎كند. گام دوم مفهوم جديد بعد از اين كه اينجا اين مفهوم و يا آن قسمت بهم پيوند مي‎خورد با آن مفهوم كلي .بعد از اينكه مفهوم جديد ارائه داد مثالها و تمرينها را انجام مي‎دهد.
وقتي تمرينها را حل كرد. مثالها را مشحص كرد مي‎آيد. اين را پيوند مي‎دهد به عنوان يك ساخت هماهنگ و منسجم تا در ذهن شاگرد جاي بگيرد .
اما الگوي ديگر. مفهوم ديگري كه در انيجا وجود دارد كنش و واكنش معلم و شاگرد است هميشه استخضار داريد كه ارتباط يك طرفه است. يعني انتقال اطلاعات از سوي معلم به شاگرد است نه از دانش‎آموز به معلم .
روابط ميان گروهي چيست ؟ آيا خود دانش‎آموزان در درون فعاليت كلاس با هم ارتباط دارند. نه خير، مثل همين كس رديف نشستند و همه به معلم كه منبع فيض است نگاه مي‎كنند .
نكته سوم: منابع و شرايط چيست؟ موقعيت يادگيري چيست؟ موقعيت يادگيري منحصر مي‎شود به كلاس درس و معلم و منبع آن شما و هم معلم و كتاب درس است.شما از همين جا مي‎توانيدمطالب و محاسن اين روش راه معلم مدار است . شاگرد را كمتر تجربه و فعاليت مي‎كنند.
در مقابل اين الگوي ديگري است الگوي حل مسأله.
در الگوي حل مسأله معلم به هيچ وجه معلم مستقيماً‌ اطلاعات را در اختيار بچه ها قرار نمي‎دهد.بلكه شرايط و موقعيت پيش مي‎آيد كه سؤال براي بچه ها بوجود مي‎آيد يعني طرح مسأله مي‎كند در طرح مسأله بايد دقت كند پيش نياز و مباني علم شاگرد بايد مورد توجه قرار گيرد.
چون اگر من مسأله‎اي را مطرح كنم و آن نتواند شناخت كافي از آن مسأله داشته باشد قادر به ادامه تحقيق و مطالعه در مورد آن نخواهد بود بنابراين اولين گام در الگوي حل مسأله. گفتم معلم مستقيماً‌ اطلاعات را در اختيار بجه ها قرار نمي‎دهد طرح مسأله است.
وقتي مسأله مطرح شد و سؤال در ذهن بچه ها طرح شد .كنجكاوي بايداور هدايت كنيم به جمع‎آوري اوليه اطلاعات برود مطالعه كند.
يا حداقل جلسه‎اي در كلاس بحث مي‎گذرانيم كه چرا اين مسأله ايجاد شد. اطلاعات مقدماتي را بايد بدست بياورد و در مراحل سوم بايدفرضيه سازي كند و راه حل احتمالي را بررسي كند.
چرا ما مي‎گوييم اطلاعات مقدماتي را بايد بدست بيآوريم .تا من اشراف و آگاهي كلي نداشته باشم نمي‎توانم راه حل براي آن پيش بيني كنم.
سؤال حضار :
در مورد جمع‎ آوري اوليه اطلاعات اوليه كه فرموديد.
حتماً اطلاعاتي كه مي‎گيرند بايداز منبع كتاب باشد يا هر منبعي ديگري؟ نه خير از هر منبعي مي‎تواند در اين الگو منابع و شرايط محدود به كتاب نسبت چون حالت پژوهش و تعميق دارد.
در فرضيه .فرضيه راه حلهاي احتمال ، علمي است براي مسأله ايجاد نشدكه هنوز صحت و سقم آن مشخض نيست .بعداز اينكه فرضيه ها تجزيه و تحليل قرار گرفت ومورد تأييد و راهنمايي معلم قرار گرفت. آزمايش فرضيه ممكن است در علوم تجربي در آزمايشگاه كار شود. در يك علم ديگر وارد كتابخانه شود و كار كند. يا در بستر اجتماعي مطالعات را انجام بدهد. شيوه ها و متدلوژي فرق مي‎كند اما او بايد برود.
اين بار دقيق‎تر و منسجم تر بايداطلاعات را جمع آوري كند.
وقتي اطلاعات جمع‎آوري شده دسته بندي ، تجزيه و تحليل و بعد نتيجه‎گيري صورت مي‎گيرد. خوب دقت كنيد در الگوي اول معلم بود كه اطلاعات مي‎داد در الگوي دومي معلم راهنمايي مي‎كند و شاگرد است كه اطلاعات را به معلم مي‎دهد. شاگرد است كه تحليل و نتيجه‎گيري وبعد به معلم برمي‎گرداند .
بنابراين كنش و واكنش معلم و شاگرد يك ظرفيت متمايل است و حتي در برخي از پروژه ها ما هم جزء گروه است. گاهي ناظر و سرپرست است . بهر حال يك ارتباط دو جانبه وجود دارد . كنش و واكنش شاگردان ، بله من مي‎توانم در اين شيوه بچه ها را فردي وادار به پژوهش بكنيم . گروهي عمل كنند.
كاملاً بچه ها مي‎توانند بايكديگر ارتباط تنگاتنگ داشته باشد. ديگري رديفي نيست. بچه ها باهم كار مي‎كنند باهم آزمايش مي‎كنند . دقيقاً مثل كار آزمايشگاهي.
منابع كه اشاره كردم . منايع منحصر به كتاب نيست از هر كتابي از هر فردي ار هر موقعيتي مي‎توانند براي كسب اطلاعات استفاده كنند. ملاحظه مي‎فرمائيد در الگوي اول شاگرداطلاعات معنادار را يادمي‎گيرد. اما در الگوي دومي علاوه بر مفاهيم، اطلاعات روش مطالعه را ياد مي‎گيرد و فعاليت نسبت به الگوي اول.
البته هر كدام از الگوها مشكلات و معايب و محاسن خاص خودشان را دارند. در الگوي دومي ما معلم كار آمد مي‎خواهيم كه خودش كارمحقق باشد امكانات رامي‎خواهيم از همه تسخر شد. در زمان بسته معين شد.
اين روش سخت است بايد زمان را آزاد گذاشت. چون دانشجو ؟ در آن فاصله تعيين شده نتواند كارهايش را ارائه بدهد.
روشهاي سنتي تدريس
ما ضمن معرفي دو تا الگو كه اشاره كرديم هر كدام ويژگي خاص خودشان را ندارند و هركدام معايب و محاسن خاص خود را دارند.
الگوي پيش سازمان يافته معلم مدار است . و شاگردان چندان اختياري ندارند معمولاً بچه ها رديف مي‏نشينند.
تعامل در كلاس كم و منبع محدود است. در الگو دوم اين محدوديت در تعامل وجود داشت روش و متدلوژي ياد مي‎گرفتند، ولي گفتيد ، زمان جائز اهميت است و مهارت معلم خيلي مهم اس و نمي‎شود خيلي افقي در سطح و سيع روي اطلاعات و در خصوص يك موضوع كار كرد. حالا من نمي‎خواهم اينجا تفكيك كنم ولي اشاره مي‎كنيم. فلان روش مربوز به كجاست؟
چون زمان محدود است. ما بعضي از روشها را كه در هر يك اين الگوها جاي مي‎گيرند بررسي مي‎كنيم .اولين روشي را كه در قالب و چارچوب الگوي پيش سازمان دهنده مي‎تواند مؤثر و مطرح باشد روش سخنراني است ، روش سخنراني چه موقعي است كه من مي‎خواهم يك موضوع علمي را مي‎خواهم با بيان شفاهي در يك جمع دانش‎آموزان در يك جمع دانش آموز در كلاي مطرح كنم و در اين زمينه و براي اين روش نقد بسياري شده است.
چه مثبت و چه منفي :
جه مثبت و چه منفي و بعضي مي‎گويند شاگرد منفعل. معلم فعال بعضي مي‎گويند نه خير آنهايي كه مي‎گويند شاگرد منفعل است. خودشان توانايي تدريس را ندارند. مخصوصاً يكي ار علماء، در كتاب خود اين را مطرح مي‎كند مخصوصاً‌ يكي از روانشناشان معاصر آقاي ديج وبن لاينر در كتاب خود اشاره مي‎كند.
از شاگردان مي‎پرسد ؟ اگر در كلاس تعداد دانش آموز (40) نفر يا بيش از چهل نفر باشد چه روشي بكار مي‎گيري. و بعد مي‎گويد اگر دانشجويي ؟؟؟ غير از روش سخنراني بگويد مي‎گويم اشتباه مي‎كني .
روش سخنراني چيست و ما چه كار بايد بكنيم
واقعيت اين است كه براي هر روشي اشاره كرديم كه روش تجويزي‎اند. از يك موقعيت به موقعيت و از درس به درس ديگر فرق مي‎كند. حتي از يك شاگرد به شاگرد و طيف ديگر .بنابراين ما بايد دقت كنيد در كجا روش سخنراني را بكار ببريم . كلاسهاي پرجمعيت ، مباحثي نظري، مباحثي كه ما هنوز ما نبايد جديد و مكتوب نداريم و فيلم تهيه نشده است . واقعيت ديگر اين است كه علي‎رغم اينكه برخي از روانشناسان و متخصصان تعليم و تربيت با روش سخنراني مخالفند وي من به جرأت مي‎گويم 50 درصد فعاليت دنيا را در سيستم اكاديميك و مدرسه اين روش. حداقل بصورت تركيبي وجود دارد. به همين دليل يك مروري بر اين روش خواهيم كرد تا ببينم مراحل اجرايي اين روش چيست ؟
مرحله اول : مرحله آمادگي است همين جور وارد كلاس شدن هر چه دل آدم بخواهد صحبت كند بدون منابع بدون مآخذ معتبر سخنراني نيست. بنابراين اگر معلم تصميم بگيرد از شيوه – سخنراني استفاده كنيد اولين فكرش به ذهن آن مي‎رسد اين است كه آيا آمادگي علم و مطالعه لازم را دارد.
آيا زمان براي كسب اطلاعات جديد دارد يا نه
اگر نتواتند مطالب جديد جمع‎آوري كند يا بقول سورونلايت ، اگر مفاهيم او از تازگي برخوردار نباشد اثر خود را از دست مي‎دهد بنابراين فرد بايد آماده باشد از نظر اطلاعات .
گام دوم: آمادگي عاطفي است :
آمادگي عاطفي كي پيش مي‎آيد . وقتي من مي‎خواهم وارد كلاس بشوم ، نمي‎دانم عزيزان هيچ موقع اولين بار سخنراني كردند . ممكن است آدم تعادل خود را از دست بدهد. ضربان قلب زياد شو د.
ولي اين حالتهاي عاطفي بايد كاملاً راحت باشد . حالا چه كار كنيم كه اين آمادگي را بدست آوريم . اين نياز به تمرين و تكرار دارد در كلاسهاي مختلف كم كم فرد آن حالت عاطفي را بدست مي‎آورد. ولي اگر خيلي متبدي است بعضي‎ها راههاي را پيشنهاد مي‎كنند . مثلاً شما مي‎توانيد براي دوستان خود همين مبحث را برايشان سخنراني كنيد. آنها سربه‎سرتان ه مي‎گذارند و شوخي مي‎كنند. آيا مي‎توانيد در اين كش و قوس اين تعامل موفق بيرون بيائيد يا نه و بعد مي‎توانيد وارد جمع شويد و سخنراني كنيد بعد سخنراني خود را ضبط كيند . بعد خود شنوده خودتان باشيد .آيا درست مطرح كرديد منظم بود يا نه و حتي بعضيها توصيه مي‎كنند جلوي آينه بايستيد و سخنراني خود را ببينيد ولي من توصيه نمي‎كنم اگر والدين ببينتد نگران مي‎شوند ولي اين تمرين بسيار مؤثر است . ضبط كردن صدا و خود گوش دادن يا آن شكل خود را درآينه ديدن تنها كلمات نيست بلكه حركات من و نحوه وا ايستادن من همه مي‎تواند در انتقال معنا كمك كننند.
اين مرحله آمادگي عاطفي، آمادگس تجهيزاتي :
من اگر بخواهم سخنراني كنم امكانات مي‎خواهم . تخته‎ مي‎خواهم . ميكروفون مي‎خواهم . بايد اين تجهيزات برايم فراهم باشد و گرنه ارتباط من با مخاطبم صورت نمي‎گيرد.
اين مرحله آمادگي است كه هنوز وارد كليات نشدم :
اما مرحله دوم ، مقدمه سخنراني :
من وار كلاس شدم . آيا بلافاصله بايد به ارائه محتوا بپردارم . بعضي‎ها مي‎گويند خير . اولن گام اين است كه رابط برقرار كنم با شاگرد . اين هم نمي‎شود دستور العمل از قبل نوشت كه چه چيزي ارتباط برقرار كرد شما روحيه بچه ها را مي‎شناسيد .يك معلم بايك طنز با يك جمله يا سؤال ارتباطي را بين خود و بچه ها برقرار كند. چرا؟ بچه ها كه از بيرون مي‎آيند و يا در جمع نشستند ممكن است هنوز تمركز گوش كردن به حرفهاي شما را نداشته باشند . اين ارتباط ايجاد رابطه مي‎تواند موضوعي خيلي كوتاه ولي خارج از بحث باشد ولي اين راتباط بايد صورت گيرد.
توجه شاگردان به موضوع بسيار مهم است كه من علايق و رغبت بچه ها را بشناسم. بعضي از اين سياستمداران دنيا گاهي مي‎گويند هيتلر سخنران خوبي بود . روحيه روانشناختي خوب دارند. اوايل بحث دو سه جمله را اصلاح مي‎كنند مي‎بينند كجاها مردم دست مي‎گذارند. متوجه مي‎شدند اين برايتان حائز اهميت شروع مي‎كنند در آن زمينه بحث كردن، در كلاس درس هم معلم بايد روحيه بچه ها را بشناسد.
در چه زمينه هايي بچه‎ حتي‎ در آن خاص به چه نوع بحثي بيشتر علاقه‎مند جهت‎گيري كند در آن زمينه و ايجاد انگيزه با سؤال با مسائل مختلف .
بيان صريح هدفها و توصيه مي‎كنم از اول به بچه ها بگوييد هدفتان چيست؟ بعد از پايان سخنراني چه انتظاري از آنها داريد، چه مطالبي را بايد نتيجه‎گيري بكنند. استفاده از پس سازمان دهندهايي كه اشاره كردم مي‎توانيد به شما كمك كند از همين جلب توجه و مخصوصاً پيش‎آزمون .
مثلاً‌ در يك سخنراني دوساعت اول من ممكن است 5 دقيقه اول براي جلب نظر دانش‎آموزان سؤالاتي را براي بچه ها مطرح مي‎كنم . بچه يك ربع به شما فرصت مي‎دهم كه فكر كنيد و به اين سؤالات پاسخ دهيد. بعد مي‎گويند استاد ما انيها را نخوانده‎ايم نمي‎توانيم به اينها جواب بدهيم . همينجا به عنوان يك انگيزه اشكال ندارد اين سؤال پيش شما باشد . بحث امروز من درباره اين سؤالات است. شما اگر دقت كنيد به بحث و صحبتهاي من مي‎توانيد اينها را بعداً‌ بنويسيد اين كه انگيزه ايجاد مي‎كند. سؤالات را نگه مي‎دارد در پايان اينها را جواب مي‎دهم . هم به عنوان ارزشيابي مي‎توانم از آنها استفاده كنم و هم به عنوان يك محرك شيوه هاي است كه هم مي‎تواند استفاده كند. اين مرحله مقدماتي است كه من رابطه مطلوب را با شاگرد ايجاد كنم
در مرحله سوم ارائه متن سخنراني است :
حالا مي‎خواهم سخنراني خود را شروع كنم چه كار بايد كرد در سخنراني چندنكته را بايد خيلي توجه كرد كه آن جامعه بودن محتوا است. در آن مقدمه اهداف را مي‎گويم چه موضوعاتي را بايد توجه كنيد حالا در سخنراني بايد محتوايي را ارائه بدهم كه دقيقاً‌ تمام اهداف من را بپوشاند. يعني شاگرد احساس كند اين سخنراني تمام آن اهداف را پوشش داده و مي‎تواند الان نتيجه‎گيري و بحث كند و مي‎تواند پوشش بدهد به آن اهداف واحساس كند به آن اهداف رسيده است. دوم سازماندهي منطقي محتوا است . گاهي خودم برام پيش‎آمده درجايي سخنراني كردم و بعد وقتي گوش دادم خنده‎ام گرفته . جملات من مبتدا و خبر نداشت.شايد در همين برنامه احساس بكنيد.

فایل : 24 صفحه

فرمت : Word

29900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط