مقاله کامل روشهاي تدريس
مقاله کامل روشهاي تدريس
تدريس يک مفهوم
يک مفهوم،مجموعه اي ازموضوعات ياحوادثي است که درخصوصيات و نام مشترک،سهيم هستند.کلارک توصيه ميکند که آموزش مفهومي بايد پيرامون چهار عنصر تعريف، مثال، غيرمثال و مقايسه ساختار داده شود. اينگونه است که هميشه زمان تدريس مفاهيم، يک تعريف و مثالهايي از آن مفهوم همچنين اگر ممکن باشد غيرمثالها و مقايسه هايي ارائه مي گردد.
تعريف مفاهيم:
يک تعريف، بيان ويژگيهاي اساسي مطابق با مفهوم است (کلارک 1999)
دادن يک تعريف خوب ممکن است آسان نباشد مخصوصاً وقتي متخصص تکنيکي با مفهومي که شخص سوم واقعاً ويژگيهاي کليدي را در نظر ميگيرد آشنا باشد.
براي مثال، تعريف صندلي «احتمالاً» قسمتي (جزئي) از لوازم و اسباب.اثاثيه با يک نشيمنگاه براي يک نفر و يک پشتي ميباشد. براساس اين تعريف شما ميتوانيد بگوئيد، لوازمي با بيش از يک نشيمنگاه نبايد صندلي ناميده شوند.
مثال و غيرمثال مفاهيم :
يک مثال نمونه واقعي مفهوم است (کلارک 1999). بعداز ارائه تعريف، مفهوم بوسيله ارائه مثالها عيني تر خواهد شد.
يک مثال خوب، تعريف را بوسيله ارائه ويژگيهاي مفهوم عيني خواهد کرد.
برعکس، يک غيرمثال، نمونه اي از يک مفهوم تقريباً مرتبط است که ميتواند با مفهوم درس قاطي شود. زماني که يادگيرندگان بتوانند تفاوت بين مثال و غيرمثال را بگوئيد آنها مفهوم را فهميده اند.
انتخاب انواع مختلف مثال و غيرمثال بسيار با اهميت است. گربه و صندلي براي مفهوم سگ، غيرمثال ميباشند. کاربرد گربه بيشتر از صندلي به درک مفهوم «سگ» کمک ميکند. به جز «چهارپا» مفهوم صندلي و سگ ويژگيهاي مشترکي ندارند.
يک غيرمثال خوب، مفهومي است که ويژگيهايي به صورت مجزا با آن ويژگيها همخواني دارند و ميتوانند بالقوه با مثالهاي مفهوم قاطي شوند.
مقايسه (قياس) مفاهيم:
يک مقايسه، ارائه مجددي است که با قالب و عملکرد يک مفهوم مطابقت دارد اما از جهات ديگر متفاوت است، براي مثال زمان تدريس «کسرها» براي مقايسه مفهوم، تصوير تقسيم شده يک شيريني بکار برده ميشود. معلم معمولاً نشان ميدهد که چطور شيريني ميتواند به يک دوم و بعد يک چهارم و الي آخر بريده شود. يک مقايسه مؤثر، مشابه چيزي خواهد بود که دقيقاً عملکردهاي حساس و ويژگيهاي مفهوم موردنظر را ارائه ميکند.
نتيجه:
زمان تدريس يک مفهوم، معلم بايد تعريف، يک مثال، يک غيرمثال و يک مقايسه از مفهوم که به ادراک يادگيرنده از مفهوم کمک ميکند ارائه نمايد.
روشهاي تدريس
الگوها و روشهاي تدريس
در اين جلسه ما بحثي را در مورد الگوها و روشهاي تدريس خواهيم داشت.
الگوها را معادل لغت انگليسي معادل روش را مقابل لغت «متوزمن» بكار ميبريم .عملكرد ما و رفتار ما معمولاً تحت تأُثير باورهاي ماست. اگر به عنوان علميترش كنيم ميگويم، رفتارها تحت تأثير نظريه هايي كه در ذهن ما هست وما آن را پذيرفتيم .
بنابراين نظراتي كه رفتار من را ميسازد .اما رفتار من اگر قبلاز اينكه ساخته بشود ما يك قلبي برايش انتخاب ميكنم يا يك چهارچوبي،آن چارچوب را « الگو » ميگويم.
بنابراين منبع و منشأ الگو نظريه است – نظريه هاي محتلف الگوههاي مختلف ميسازند. بهمين دليل در نظامهاي آمورشي در تدريس و يادگيري الگوهاي متعددي داريم زيرا نظريه هاي مختلفي داريم.
الگو چيست؟ يا هادلنر چيست؟ يك نمونه كوچك از يك شي يا فرآيند يا مجموعه برزگ، اما آن شئي كوچك بايد حداكثر ويژگيهاي آن شئي برزگ را داشته باشد؟
مثال شما ميخواهيد سلولهاي يك گياهي را مورد مطالعه قرار ميدهيد نميتوانيد كل آن گياه را زير ميكروسكوپ بگيريد .يك برش ميدهيم از آن ميگوئيم نمونه از سلولها.
يا فرض كنيد حتي اگر بافت سلول را ميخواهيد مطالعه كنيد يك برش از آن را مطالعه ميكنيم .
اگر بخواهيم آب رودخانه را آزمايش كنيم چقدر آلوده است.نمونه ار آن را بررسي ميكنيم ميگوييم: « مدل همان نمونه و الگو » است.
در خياطي هم وقتي ما ميگوييم الگوي خياطي يعني يك نمونه يك چارچوبي كه نمونه كار را براي من مشخص كند. ممكن است بهترين نباشد .
اما اين را بايد بدانيم كه وقتي من ميگويم نمونهاي از كار را ميخواهم در آزمايشگاه كار كنم . اين نمونه بايد ويژگي كامل آب رودخانه را داشته باشد. نميتوانم از يك جا بردارم بايد از جاهاي مختلفي بردارم ، بنابراين اگر من يك الگو تدريس يا چارچوبي را با رضايت انتخاب كردم. اين چارچوب بايد نماينده آن نظريه يا آن يافته هاي علمي يا آن مجموعه بزرگي كه من ميخواهم براساس آن حركت كنم داشته باشد. بايد ويژگي آن را داشته باشد.
با اين نگاه به الگو، پس الگو عامتر از تدريش است .تدريس فعاليتي است كه در داخل يك الگو صورت ميگيرد.
آن الگو و چارچوب نوع فعاليت من رايا متدلوژي تكنيكهاي مرا مشخص ميكند در فرآنيد آموزش ما الگوهاي متعددي داريم . سعي ميكنم تا از اين الگوها را اشاره بكنم .
عزيزان را رجوع ميدهم به انواع كتابهاي روانشناسي تدريسي يا تربيتي و نمونه آن :
1. يكي از الگوهايي كه معمولاً در بعضي از كتابهاي روانشناسي تربيتي و پرورشي آمده است الگوي عمومي تدريس يعني اكثر روانشناساان و متخصصان نظم و تربيت اين الگو را توصيه ميكنند .
حالااين الگو چيست ؟ داراي 5 مرحله است. توجيه ميكنم كه اين مرحله را معلمين در نظر داشته باشند.
گام اول : در اين الگو تعيين هدفهاي تدريس است ما به عنوان معلم وقتي وارد كلاس ميخواهيد وارد بشود مشخص كندهدف چيست وچه تغييري ميخواهيد ايجاد كنيد .
گام دوم: هدف شان مشخص نشد رفتار ورودي را مشخص كند رفتار ورودي يعني چه؟ پيش دانسته هاي فردي يا پيش نيازهاي علمي فرد در آن زمنيه كه ميخواهيد تدريس كنيد.
چرا باز براساس بحث ارتباط. اگر بخواهيم ارتباط را برقرار كنيم بايد نكات مشترك را با فرد مورد توجه قرار بدهيم . همين هدف من مشخص است. پايه علمي فرد مشخص است، ميآيم روش و وسايل تدريس را پيش بيني ميكنم ، چه ابزار و متدلوژي ميخواهم بكار ببرم بعد از مشخص كاردن آنها سازماندهي شرايط و موقعيت ميپردازيم . اين ابزار وم محتوايي كه در اختيار من است .
چه جوري سازماندهي كنم چه جوري طراحي كنم كه بتوانم سريعتر به هدف برسم.
وقتي سازماندهي كردم وموقعيت را مشخص كردم إر واقع دارم اجرا ميكنم چون در تعريف تدريس اشاره شد تدريس يعني ايجاد شرايط تعيير براي شاگرد. آن هم با برنامهريزي منظم سيستماتيك. اينجا اجراي سازماندهي شرايط را همان اجراء و منظم و مرتب كردن مجموعه عناصري كه لازمه رسيدن به هدف باشد.نكته آخر ارزشيابي است. من بايد ببينم عملكرد خودم را، كه آنچه را مد نظر داشتم رسيدم يا نه اين يك الگو است.
اگر اين الگو شما قبل از ورود به كلاس انجام دهيد اسم آن را طراحي ميگزاريم بهرحال يك ار روشهاي طراحي است. بنابراين يك چارچوبي تعيين هدف، تعيين هدفهاي ورودي. روشها. متدلوژي وسايل و ابزار يك معلم در هر درس يا هر شرايط يا هر شيوهاي كه خود ميخواهد اين عناصر اصلي را توجه كنيد . اين را ميگوييم يك الگوي عمومي تدريس كه مخصوصاً در شيوهاي طراحي ما در اول كتابها، فعاليتها، خيلي مطرح شده و انشاءا… در شيوهاي آموزشي در طرح درسنويسي اشاره خواهم كرد .
اما در كنار اين، عرض كردم همه الگوها، فرصت نيست بحث شود.من دو الگو را كه تقريباً دو نگاه متفاوت را مورد بررسي قرار ميدهيد موردبررسي قرار خواهم داد.
يكي الگوي پيش سازمان دهنده ياادونس ارگانيز ، ديگري الگوي حل مسأله يكي ناظر برمعلم محور بودن فعاليت است و ديگري ناظر بر دانش آموز محور بودن دو نگاه و دو نظريه هست. ابتدا الگوي پيش سازمان دهنده ما گاهي بحث از لغت پيش سازمان دهنده ميكنيم، توي ذهن معلم ما تداعي ميشود .
پيش سازمان دهنده بعني معلم ، بله معلم هم سازمان دهنده هست ولي در اينجا پيش سازمان دهنده به فرد اطلاق نميشود فرض ميكنيم ميخواهيم تدريس كنيم بقول آقاي « آزوند» اگر در فرآيند تدريس جوري عمل كنيم كه اطلاعات ؟؟؟ ارتباط پيدا كند با ساخت شناختي ما يا اطلاعات قبلي ،يادگيري معنا دار ميشود، فرد ميفهمد دروني ميشود اين اطلاعات برايش از همين مفهوم آزوند استنباط كردند اين الگو را ساختند.
پس پيش سازمان دهنده فرد نيست بلكه يك مفهوم كلي است كه در ابتداي تدريس ساخته و بكار گرفته ميشود تا زمينه را مساعد كند براي پيوند اطلاعات جديد من با اظلاعات گذشته .
به آن مفهوم كلي كه پيوند ميدهد مفهوم جديد را با مفهوم گذشته ميگويم پيش سازمان دهند.
پس پيش سازمان دهنده مفاهيم كلي است كه در ابتدا تدريس مطرح ميشود تا اطلاعات جديد را به اطلاعات گذشته ربط دهد.
سؤال : منظور دانشآموز است ؟ بله دانش جديد را با ساخت شناختي ما با گامي اين كلمه ساخت شناختي در بعضي از كتابي ممكن است براي معلمين ما يك مقدار نا آشنا باشد.
ما وقتي ميگويم ساخت شناختي .مجموعه دانش كه در زمينه يك علم در ذهن من است.
مجموعه اطلاعاتي كه من در ذهن در درس رياضي دارم ساخت شناختي من است.
مجموعه اطلاعاتي كه در ذهن من درستي است ميشود ساخت شناختي من.
مسلم است سخت شناختي يك فرد و ديگر فرق كند. آرزول ميگويد. اگر مفاهيم جديد شنختي با ساخت شناختي ارتباط برقرار كند يادگيري معنا دارد صورت ميگيرد هر گاه اطلاعات جديدمن جاي بگيرد و متصل شود با اطلاعات گذشته من، يادگيري براي من معنا دارد. اگر مفهوم و مبحثي را به عنوان معلم ارائه بدهيد همان زمينه مشترك، اگر شاگرد در ذهن شخصي خود و حافظه خود اطلاعات كافي نداشنه باشد ممكن است مفهوم و ادراك نكند من اينجا واقعتي را بگويم. ما خدمت سربازي انجام ميداديم. دوستي داشتيم .
ايشان ديپلم گرفته بود ولي مال منطقهاي بود كه در آنجا برف نميآيد. اولين باري بود در آن پادگان برف آمده بودوي ايستاده بود برف را نگاه ميكرد. وقتي به او گفتم برف نديدي گفت نه.
گفتم : برف نديدي اما توي كتاب هم نخواندي ؟
گفت من فكر ميكردم قالبهاي شما كه در شهر من ميفروختند آنها برف است. آن موقع تلويزيون نبود!
وقتي راديو اعلام ميكرد در آنجا بيست سانت برف آمد. توي ذهن من ميآمد. خدايا چرا اين خانه ها را خراب نميكند.
همين حالا در كتابهاي ما بسياري از مفاهيم را حفظ ميكنم ولي براي من معنادار نيست فقط حفظ كردم. سالها بعد متوجه ميشوم آنچه را معلم ميگفت چه بود … بنابراين در اين الگو من بايد در ابتداي تدريس توجه كنم.
مثل ملاتي كه بناها روي آجر ميگذارد تا بيقه آجرها به آن بچسبند. من بايد يك مفهوم كلي را مطرح كنم تا اطلاعات جديد من به اطلاعات گذشته من وصل شود . معنا دار شود .
حافظه كوتاه مدت اگر تمرين نشود تكرار نشود بلافاصله از بين ميرود. بهمين دليل به حافظه بلند مدت يعني خزانه اطلاعات ذخيره شده است اشاره كردم.
ويژگيهاي الگوهاي پيش سازمان دهنده :
الگوهاي پيش سارمان دهنده ببينيم چه ويژگيهايي دارد و چه مراحلي را بايد طي كنم .
اگر ميخواهم تدريس كنم و روشي را بكار ببرم چه مراحلي را بايد طي كنم. سؤال آيا عناصر ندارد؟ چرا عناصر آن همان مراحل است.آن مراحل راعناصر ميگويم. چون يك مقدار عمليتر است. چون آن الگو بيشتر در طراحي استفاده ميشود اما در الگوي پيش سازماني بيشتر يك الگوي اجرايي است. بهمين دليل مراحل اجرا ميگويم.
اولين مرحله اجرااست من چگونه بايد اين الگو را در كلاس اجرا كنم براساس مفاهيمي كه اشاره كرديم. پس يك معلم اولين گامش ارائه مفهوم كلي است. يك مفهوم عام است كه بستر و زمينه را براي همه فراهم ميكند. گام دوم مفهوم جديد بعد از اين كه اينجا اين مفهوم و يا آن قسمت بهم پيوند ميخورد با آن مفهوم كلي .بعد از اينكه مفهوم جديد ارائه داد مثالها و تمرينها را انجام ميدهد.
وقتي تمرينها را حل كرد. مثالها را مشحص كرد ميآيد. اين را پيوند ميدهد به عنوان يك ساخت هماهنگ و منسجم تا در ذهن شاگرد جاي بگيرد .
اما الگوي ديگر. مفهوم ديگري كه در انيجا وجود دارد كنش و واكنش معلم و شاگرد است هميشه استخضار داريد كه ارتباط يك طرفه است. يعني انتقال اطلاعات از سوي معلم به شاگرد است نه از دانشآموز به معلم .
روابط ميان گروهي چيست ؟ آيا خود دانشآموزان در درون فعاليت كلاس با هم ارتباط دارند. نه خير، مثل همين كس رديف نشستند و همه به معلم كه منبع فيض است نگاه ميكنند .
نكته سوم: منابع و شرايط چيست؟ موقعيت يادگيري چيست؟ موقعيت يادگيري منحصر ميشود به كلاس درس و معلم و منبع آن شما و هم معلم و كتاب درس است.شما از همين جا ميتوانيدمطالب و محاسن اين روش راه معلم مدار است . شاگرد را كمتر تجربه و فعاليت ميكنند.
در مقابل اين الگوي ديگري است الگوي حل مسأله.
در الگوي حل مسأله معلم به هيچ وجه معلم مستقيماً اطلاعات را در اختيار بچه ها قرار نميدهد.بلكه شرايط و موقعيت پيش ميآيد كه سؤال براي بچه ها بوجود ميآيد يعني طرح مسأله ميكند در طرح مسأله بايد دقت كند پيش نياز و مباني علم شاگرد بايد مورد توجه قرار گيرد.
چون اگر من مسألهاي را مطرح كنم و آن نتواند شناخت كافي از آن مسأله داشته باشد قادر به ادامه تحقيق و مطالعه در مورد آن نخواهد بود بنابراين اولين گام در الگوي حل مسأله. گفتم معلم مستقيماً اطلاعات را در اختيار بجه ها قرار نميدهد طرح مسأله است.
وقتي مسأله مطرح شد و سؤال در ذهن بچه ها طرح شد .كنجكاوي بايداور هدايت كنيم به جمعآوري اوليه اطلاعات برود مطالعه كند.
يا حداقل جلسهاي در كلاس بحث ميگذرانيم كه چرا اين مسأله ايجاد شد. اطلاعات مقدماتي را بايد بدست بياورد و در مراحل سوم بايدفرضيه سازي كند و راه حل احتمالي را بررسي كند.
چرا ما ميگوييم اطلاعات مقدماتي را بايد بدست بيآوريم .تا من اشراف و آگاهي كلي نداشته باشم نميتوانم راه حل براي آن پيش بيني كنم.
سؤال حضار :
در مورد جمع آوري اوليه اطلاعات اوليه كه فرموديد.
حتماً اطلاعاتي كه ميگيرند بايداز منبع كتاب باشد يا هر منبعي ديگري؟ نه خير از هر منبعي ميتواند در اين الگو منابع و شرايط محدود به كتاب نسبت چون حالت پژوهش و تعميق دارد.
در فرضيه .فرضيه راه حلهاي احتمال ، علمي است براي مسأله ايجاد نشدكه هنوز صحت و سقم آن مشخض نيست .بعداز اينكه فرضيه ها تجزيه و تحليل قرار گرفت ومورد تأييد و راهنمايي معلم قرار گرفت. آزمايش فرضيه ممكن است در علوم تجربي در آزمايشگاه كار شود. در يك علم ديگر وارد كتابخانه شود و كار كند. يا در بستر اجتماعي مطالعات را انجام بدهد. شيوه ها و متدلوژي فرق ميكند اما او بايد برود.
اين بار دقيقتر و منسجم تر بايداطلاعات را جمع آوري كند.
وقتي اطلاعات جمعآوري شده دسته بندي ، تجزيه و تحليل و بعد نتيجهگيري صورت ميگيرد. خوب دقت كنيد در الگوي اول معلم بود كه اطلاعات ميداد در الگوي دومي معلم راهنمايي ميكند و شاگرد است كه اطلاعات را به معلم ميدهد. شاگرد است كه تحليل و نتيجهگيري وبعد به معلم برميگرداند .
بنابراين كنش و واكنش معلم و شاگرد يك ظرفيت متمايل است و حتي در برخي از پروژه ها ما هم جزء گروه است. گاهي ناظر و سرپرست است . بهر حال يك ارتباط دو جانبه وجود دارد . كنش و واكنش شاگردان ، بله من ميتوانم در اين شيوه بچه ها را فردي وادار به پژوهش بكنيم . گروهي عمل كنند.
كاملاً بچه ها ميتوانند بايكديگر ارتباط تنگاتنگ داشته باشد. ديگري رديفي نيست. بچه ها باهم كار ميكنند باهم آزمايش ميكنند . دقيقاً مثل كار آزمايشگاهي.
منابع كه اشاره كردم . منايع منحصر به كتاب نيست از هر كتابي از هر فردي ار هر موقعيتي ميتوانند براي كسب اطلاعات استفاده كنند. ملاحظه ميفرمائيد در الگوي اول شاگرداطلاعات معنادار را يادميگيرد. اما در الگوي دومي علاوه بر مفاهيم، اطلاعات روش مطالعه را ياد ميگيرد و فعاليت نسبت به الگوي اول.
البته هر كدام از الگوها مشكلات و معايب و محاسن خاص خودشان را دارند. در الگوي دومي ما معلم كار آمد ميخواهيم كه خودش كارمحقق باشد امكانات راميخواهيم از همه تسخر شد. در زمان بسته معين شد.
اين روش سخت است بايد زمان را آزاد گذاشت. چون دانشجو ؟ در آن فاصله تعيين شده نتواند كارهايش را ارائه بدهد.
روشهاي سنتي تدريس
ما ضمن معرفي دو تا الگو كه اشاره كرديم هر كدام ويژگي خاص خودشان را ندارند و هركدام معايب و محاسن خاص خود را دارند.
الگوي پيش سازمان يافته معلم مدار است . و شاگردان چندان اختياري ندارند معمولاً بچه ها رديف مينشينند.
تعامل در كلاس كم و منبع محدود است. در الگو دوم اين محدوديت در تعامل وجود داشت روش و متدلوژي ياد ميگرفتند، ولي گفتيد ، زمان جائز اهميت است و مهارت معلم خيلي مهم اس و نميشود خيلي افقي در سطح و سيع روي اطلاعات و در خصوص يك موضوع كار كرد. حالا من نميخواهم اينجا تفكيك كنم ولي اشاره ميكنيم. فلان روش مربوز به كجاست؟
چون زمان محدود است. ما بعضي از روشها را كه در هر يك اين الگوها جاي ميگيرند بررسي ميكنيم .اولين روشي را كه در قالب و چارچوب الگوي پيش سازمان دهنده ميتواند مؤثر و مطرح باشد روش سخنراني است ، روش سخنراني چه موقعي است كه من ميخواهم يك موضوع علمي را ميخواهم با بيان شفاهي در يك جمع دانشآموزان در يك جمع دانش آموز در كلاي مطرح كنم و در اين زمينه و براي اين روش نقد بسياري شده است.
چه مثبت و چه منفي :
جه مثبت و چه منفي و بعضي ميگويند شاگرد منفعل. معلم فعال بعضي ميگويند نه خير آنهايي كه ميگويند شاگرد منفعل است. خودشان توانايي تدريس را ندارند. مخصوصاً يكي ار علماء، در كتاب خود اين را مطرح ميكند مخصوصاً يكي از روانشناشان معاصر آقاي ديج وبن لاينر در كتاب خود اشاره ميكند.
از شاگردان ميپرسد ؟ اگر در كلاس تعداد دانش آموز (40) نفر يا بيش از چهل نفر باشد چه روشي بكار ميگيري. و بعد ميگويد اگر دانشجويي ؟؟؟ غير از روش سخنراني بگويد ميگويم اشتباه ميكني .
روش سخنراني چيست و ما چه كار بايد بكنيم
واقعيت اين است كه براي هر روشي اشاره كرديم كه روش تجويزياند. از يك موقعيت به موقعيت و از درس به درس ديگر فرق ميكند. حتي از يك شاگرد به شاگرد و طيف ديگر .بنابراين ما بايد دقت كنيد در كجا روش سخنراني را بكار ببريم . كلاسهاي پرجمعيت ، مباحثي نظري، مباحثي كه ما هنوز ما نبايد جديد و مكتوب نداريم و فيلم تهيه نشده است . واقعيت ديگر اين است كه عليرغم اينكه برخي از روانشناسان و متخصصان تعليم و تربيت با روش سخنراني مخالفند وي من به جرأت ميگويم 50 درصد فعاليت دنيا را در سيستم اكاديميك و مدرسه اين روش. حداقل بصورت تركيبي وجود دارد. به همين دليل يك مروري بر اين روش خواهيم كرد تا ببينم مراحل اجرايي اين روش چيست ؟
مرحله اول : مرحله آمادگي است همين جور وارد كلاس شدن هر چه دل آدم بخواهد صحبت كند بدون منابع بدون مآخذ معتبر سخنراني نيست. بنابراين اگر معلم تصميم بگيرد از شيوه – سخنراني استفاده كنيد اولين فكرش به ذهن آن ميرسد اين است كه آيا آمادگي علم و مطالعه لازم را دارد.
آيا زمان براي كسب اطلاعات جديد دارد يا نه
اگر نتواتند مطالب جديد جمعآوري كند يا بقول سورونلايت ، اگر مفاهيم او از تازگي برخوردار نباشد اثر خود را از دست ميدهد بنابراين فرد بايد آماده باشد از نظر اطلاعات .
گام دوم: آمادگي عاطفي است :
آمادگي عاطفي كي پيش ميآيد . وقتي من ميخواهم وارد كلاس بشوم ، نميدانم عزيزان هيچ موقع اولين بار سخنراني كردند . ممكن است آدم تعادل خود را از دست بدهد. ضربان قلب زياد شو د.
ولي اين حالتهاي عاطفي بايد كاملاً راحت باشد . حالا چه كار كنيم كه اين آمادگي را بدست آوريم . اين نياز به تمرين و تكرار دارد در كلاسهاي مختلف كم كم فرد آن حالت عاطفي را بدست ميآورد. ولي اگر خيلي متبدي است بعضيها راههاي را پيشنهاد ميكنند . مثلاً شما ميتوانيد براي دوستان خود همين مبحث را برايشان سخنراني كنيد. آنها سربهسرتان ه ميگذارند و شوخي ميكنند. آيا ميتوانيد در اين كش و قوس اين تعامل موفق بيرون بيائيد يا نه و بعد ميتوانيد وارد جمع شويد و سخنراني كنيد بعد سخنراني خود را ضبط كيند . بعد خود شنوده خودتان باشيد .آيا درست مطرح كرديد منظم بود يا نه و حتي بعضيها توصيه ميكنند جلوي آينه بايستيد و سخنراني خود را ببينيد ولي من توصيه نميكنم اگر والدين ببينتد نگران ميشوند ولي اين تمرين بسيار مؤثر است . ضبط كردن صدا و خود گوش دادن يا آن شكل خود را درآينه ديدن تنها كلمات نيست بلكه حركات من و نحوه وا ايستادن من همه ميتواند در انتقال معنا كمك كننند.
اين مرحله آمادگي عاطفي، آمادگس تجهيزاتي :
من اگر بخواهم سخنراني كنم امكانات ميخواهم . تخته ميخواهم . ميكروفون ميخواهم . بايد اين تجهيزات برايم فراهم باشد و گرنه ارتباط من با مخاطبم صورت نميگيرد.
اين مرحله آمادگي است كه هنوز وارد كليات نشدم :
اما مرحله دوم ، مقدمه سخنراني :
من وار كلاس شدم . آيا بلافاصله بايد به ارائه محتوا بپردارم . بعضيها ميگويند خير . اولن گام اين است كه رابط برقرار كنم با شاگرد . اين هم نميشود دستور العمل از قبل نوشت كه چه چيزي ارتباط برقرار كرد شما روحيه بچه ها را ميشناسيد .يك معلم بايك طنز با يك جمله يا سؤال ارتباطي را بين خود و بچه ها برقرار كند. چرا؟ بچه ها كه از بيرون ميآيند و يا در جمع نشستند ممكن است هنوز تمركز گوش كردن به حرفهاي شما را نداشته باشند . اين ارتباط ايجاد رابطه ميتواند موضوعي خيلي كوتاه ولي خارج از بحث باشد ولي اين راتباط بايد صورت گيرد.
توجه شاگردان به موضوع بسيار مهم است كه من علايق و رغبت بچه ها را بشناسم. بعضي از اين سياستمداران دنيا گاهي ميگويند هيتلر سخنران خوبي بود . روحيه روانشناختي خوب دارند. اوايل بحث دو سه جمله را اصلاح ميكنند ميبينند كجاها مردم دست ميگذارند. متوجه ميشدند اين برايتان حائز اهميت شروع ميكنند در آن زمينه بحث كردن، در كلاس درس هم معلم بايد روحيه بچه ها را بشناسد.
در چه زمينه هايي بچه حتي در آن خاص به چه نوع بحثي بيشتر علاقهمند جهتگيري كند در آن زمينه و ايجاد انگيزه با سؤال با مسائل مختلف .
بيان صريح هدفها و توصيه ميكنم از اول به بچه ها بگوييد هدفتان چيست؟ بعد از پايان سخنراني چه انتظاري از آنها داريد، چه مطالبي را بايد نتيجهگيري بكنند. استفاده از پس سازمان دهندهايي كه اشاره كردم ميتوانيد به شما كمك كند از همين جلب توجه و مخصوصاً پيشآزمون .
مثلاً در يك سخنراني دوساعت اول من ممكن است 5 دقيقه اول براي جلب نظر دانشآموزان سؤالاتي را براي بچه ها مطرح ميكنم . بچه يك ربع به شما فرصت ميدهم كه فكر كنيد و به اين سؤالات پاسخ دهيد. بعد ميگويند استاد ما انيها را نخواندهايم نميتوانيم به اينها جواب بدهيم . همينجا به عنوان يك انگيزه اشكال ندارد اين سؤال پيش شما باشد . بحث امروز من درباره اين سؤالات است. شما اگر دقت كنيد به بحث و صحبتهاي من ميتوانيد اينها را بعداً بنويسيد اين كه انگيزه ايجاد ميكند. سؤالات را نگه ميدارد در پايان اينها را جواب ميدهم . هم به عنوان ارزشيابي ميتوانم از آنها استفاده كنم و هم به عنوان يك محرك شيوه هاي است كه هم ميتواند استفاده كند. اين مرحله مقدماتي است كه من رابطه مطلوب را با شاگرد ايجاد كنم
در مرحله سوم ارائه متن سخنراني است :
حالا ميخواهم سخنراني خود را شروع كنم چه كار بايد كرد در سخنراني چندنكته را بايد خيلي توجه كرد كه آن جامعه بودن محتوا است. در آن مقدمه اهداف را ميگويم چه موضوعاتي را بايد توجه كنيد حالا در سخنراني بايد محتوايي را ارائه بدهم كه دقيقاً تمام اهداف من را بپوشاند. يعني شاگرد احساس كند اين سخنراني تمام آن اهداف را پوشش داده و ميتواند الان نتيجهگيري و بحث كند و ميتواند پوشش بدهد به آن اهداف واحساس كند به آن اهداف رسيده است. دوم سازماندهي منطقي محتوا است . گاهي خودم برام پيشآمده درجايي سخنراني كردم و بعد وقتي گوش دادم خندهام گرفته . جملات من مبتدا و خبر نداشت.شايد در همين برنامه احساس بكنيد.
فایل : 24 صفحه
فرمت : Word
- کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.