مقاله کامل روان شناسی دین و یونگ

مقاله کامل روان شناسی دین و یونگ

چكيده
دانش روان‌شناسی رابطه‌‌ی مستقيمي با دين دارد. به همين سبب بنيان گذاران اين دانش، همواره به بررسي مسأله‌‌ی دين و تأثير آن در روان انسان پرداختهاند. از آن جمله، ميتوان از كارل گوستاو يونگ (1875- 1961م) روان‌شناس سويسي و پايهگذار روان‌شناسی تحليلي نام برد، كه تحقيقات گستردهاي درحوزهي دين شناسي انجام داده است. او بر خلاف برخي از روان‌شناسان كه منشاء دين راامور غيرمعرفتي مانند عقده‌هاي رواني، ترس يا فقر ميدانستند، با طرح نظريه‌‌ی كهن الگوهاي ناهشيار جمعي، سعي كرد راهي نوين در معرفت بشري به سوي دين و دينداري ارائه كند. هدف از اين مقاله آن است كه به روش توصيفي – تحليلي، ديدگاه‌هاي او را پيرامون دين و دينداري كندوكاو نمايد. در همين راستا،ابتدا ضمن آشنايي اجمالي با يونگ و روان‌شناسی تحليلي او، انديشه‌هاي او را حول مسائلي از قبيل تعريف دين، منشاء دين، پيامدهاي دينداري و تصور خداوند بررسي كردهايم و در ادامه به نقد و بررسي آنها پرداختهايم. حاصل اين نقد و بررسي نشان ميدهد، با وجود اين كه روششناسي و ديدگاه پوزيتيويستي يونگ به دين مورد انتقادهاي شديدي قرار گرفته است، اما در مجموع او نگاه مثبتي به دين داشته و همواره مدافع آن بوده است.
واژگان كليدي: يونگ، كهن الگو، ناهشيار جمعي، منشاء دين، تصور خداوند.
مقدمه
يونگ را بايد در زمرهي روان‌شناسان بزرگ و پيشگامي محسوب كرد كه در چند ده‌ه‌‌ی اول قرن بيستم از راه پژوهشها، تأليفات و سخنرانيهاي تأثيرگذار، نظريهاي را در خصوص سرشت انسان مطرح كرد، كه بر حسب آن، رفتار، احساسات، افكار و امَيال آدمي از خاستگاهي «ناهشيار» سرچشمه ميگيرند. البته مفهوم ناهشيار پيش از يونگ قائلين ديگري نيز داشت، از جمله فرويد كه تلاش فراواني براي تبيين پديده‌هايي چون ادبيات، هنر و دين با استفاده از ضمير ناهشيار كرد. فرويد پديده دين را همانند نشانههاي روانآزردگي ميداند كه به اضطراب‌هاي جنسي ناهشيار كودكان درباره والدينشان مربوط ميشود (عقده اُديپ). يونگ در عين اينكه بر ديدگاه فرويد مبني بر وجود ضمير ناهشيار صحه ميگذارد، تأكيد بيش از حد او را بر خاستگاه جنسي امَيال ناهشيار، به ويژه در مورد دين، ناموجه دانسته و رد ميكند. بررسي انديشههاي يونگ نشان ميدهد او بر خلاف فرويد، تفكري مثبت نسبت به دين دارد. البته تحقيق
درباره‌‌ی دين و دينداري از منظر روان‌شناسان سابقه‌‌ی طولاني دارد و منابع مهمي مانند انواع تجربه ديني و دين و روان (ويليام جيمز)، روان كاوي و دين (اريك فروم)، فرد و دين او (آلبورات)، انسان در جستجوي معنا (ويكتور فرانكل)، روان شناسي و دين (كارل گوستاو يونگ) را ميتوان برشمرد كه به بررسي دين و علل گرايش به آن پرداختهاند. اما تأليفاتي كه بهپديده‌‌ی دين و علل پذيرش آن از منظر يونگ اشاره دارند، ميتوان از: فرويد، يونگ و دين (مايكل پالمر)، يونگ، خدايان و انسان مدرن (آنتونيو مورنو)، درآمدي بر روان‌شناسی دين (مسعود آذربايجاني) و مقاله‌‌ی “درآمدي بر دينشناسي يونگ” (فرامرز قراملكي) و ….به عنوان نمونه نام برد.
هدف اساسي اين مقاله آن است كه انديشه‌هاي يونگ پيرامون دين و علل گرايش به آن را توصيف و تبيين كند تا به نقش اساسي كهن الگوهاي يونگ و تأثير آن در دين و دينداري بپردازد. بنابراين لازم است قبل از هر چيز روشن شود كه كهن الگوها چه مفاهيمي هستند؟ چه ويژگيهايي دارند؟ و يونگ چگونه از اين مفاهيم كهن در تعريف دين، منشاء آن و موجوديت خداوند بهره ميگيرد؟ اهميت اين موضوع زماني مشخص ميشود كه بدانيم يكي از شيوه‌هاي غيردينداران در به چالش كشيدنمقوله‌‌ی دين، استفاده از نظريات برخي روان‌شناسان در خصوص علل پذيرش دين است. آنان درصدد هستند اين ادعا را ثابت كنند كه دين واقعيتي وراي اعتقاد دينداران ندارد و آنچه مؤمنان را به پذيرش دين كشانده است، نه پشتوانه‌هاي منطقي و استدلالي بر باورهاي ديني، بلكه امور غيرمعرفتي مانند عقده‌هاي رواني، ترس، فقر و استثمار است. لذا طرح نظريه‌‌ی كهن الگوهاي يونگ به عنوانبنيانگذار روان‌شناسی تحليلي، ضمنپاسخگويي به بسياري از ابهامات پيش آمده در اين زمينه، ما را با انديشه‌هاي او پيرامون دين و علل گرايش به آن آشنا ميكند. در تحقيق و بررسي موضوع، در آغاز به روش توصيفي- تحليلي آراء يونگ پيرامون دين مشخص شده و در عرض آن به نقد انديشه‌هاي او ميپردازيم. بيشترين تلاش ما در اين خصوص معطوف است به تعريف و بيان ويژگي كهن الگوها، منشاء دين، پيامدهاي دينداري و تصور خداوند.
1.يونگ و روان‌شناسی تحليلي او
كارل گوستاو يونگ2 در سال 1875 ميلادي در سوئيس متولد شد. پدرش، كشيشي كاتوليك بود كه زندگي خود را وقف كليسا كرده بود و مادرش، دختر يك روحاني بود و از اختلالات هيجاني رنج ميبرد. شايد يكي از علل تعلق خاطر يونگ به زندگي دروني، مكاشفه و امور شهودي همين محيط خانوادگي و تربيتي او بود.
يونگ تمام عمر خود را وقف مطالعه در فلسفه، باستانشناسي، كيمياگري و نهايتاً روان‌شناسی كرد. او پس از انتشار كتابشدربارهي روانگسيختگي با عنوان روان‌شناسی جنون زودرس در سال 1906ميلادي براي نخستين بار با فرويد تماس گرفت و از آن زمان بود كه اين دو، همكاري نه چندان طولاني اما مهم خود را آغاز كردند. در ابتدا يونگ شديداً تحت تأثير فرويد قرار گرفت و بينسال‌هاي 1907 تا 1913 ارتباط نزديكي با وي داشت، اما نظريه عقده اُديپ فرويد و كوشش او براي تقليل همه رويدادهاي ناهشيار به سائقهاي جنسي روابط اين دو را تيره ساخت و موجب جدايي آنها شد.
يكي از تفاوتهاي اساسي مكتب او با فرويد، آن است كه يونگ كوشش ميكرد تا ذهن ناهشيار را عميقتر بكاود. او از ناهشيار شخصي فرويد فراتر رفته و به كشف «ناهشيار جمعي» نايل آمد. اين ناهشيار، برخلاف ناهشيار شخصي فرويد، ديگر مبين اَميال و آرزوهاي كام نيافته جنسي و هراسهاي فردي نيست، بلكه ميراثي است از دوره‌هاي نخستين زندگي بشر كه در حافظه‌‌ی تاريخي انسانها ثبت شده است و‌‌همه‌ی مردم در آن سهيم هستند.
تفاوت مهم ديگر مكتب او با روانكاوي فرويد، به ماهيت ليبيدويي آن مربوط ميشود. در حالي كه فرويد ليبيدو را موكداً بر حسب ميل جنسي تعريف ميكرد، يونگ آن را يك نيروي حياتي كلي ميدانست كه ميل جنسي فقط بخشي از آن است. به نظر يونگ اين نيروي حياتي ليبيدويي بسته به اهميت فعاليتهاي آن در زمانهاي معين، به صورت رشد و توليد مثل و نيز انواع فعاليتهاي ديگر جلوهگر ميشود.
همين اختلافات، موجب جدايي يونگ از فرويد شد. يونگ پس از جدايي، روان‌شناسی تحليلي خود را بنا نهاد كه نظام زوريخ نام گرفت. روانشناسي تحليلي او آميزهاي است از روان‌شناسی باليني، انديشه‌هاي فلسفي و حتي ديني. مبناي روان‌شناسی يونگ بر وجود ناهشيار جمعي استوار است و يونگ شناخت آن را با مطالعه‌‌ی اسطوره‌هاي ملل مختلف، خوابها و روياها و توهمات بيماران رواني ميسر ميداند. پژوهش گسترده‌‌ی يونگ درباره‌‌ی آثار اساطيري و ادبي و هنري تمدنهاي گوناگون، به كشف مجموعهاي از تصاوير ذهني جهان شمول انجاميد كه در مكتب او با عنوان «كهن الگو» مشخص ميشوند. به اعتقاد يونگ، تفحص در محتويات ناهشيار
جمعي و كهن الگوها نه فقط راهي براي فهم الگوهاي عام و مشترك رفتار بشر، بلكه شيوهاي براي قرائت نقادانه متون ديني، ادبي و هنري است. او انگيزه اصلي باور به آموزه‌هاي ديني و انجام مراسم مذهبي را همين مفاهيم كهن و صور ازلي ميداند.
بخش مهم ديگر روان‌شناسی تحليلي او، اصل تضاد و توجه به ابعاد متضاد شخصيت است. در نظام روان‌شناسی او، بيش از هر امري، بر جمع بين ضدها تأكيد ميشود. يعني وي بر گرايشهاي مخالف برونگرا و درونگراي شخصيت تكيه دارد. طرح كهن الگوهايي چون نقاب و سايه، آنيما و آنيموس، سرشت دو گانه واحد، احساس حقارت و احساس اهميت به خود و … همگي بيانگر ديدگاه تضادگرايانه يونگ در روان‌شناسی است. او از تعميم اين انديشه تضادگرايانه به خداوند نيز ابايي ندارد و آن را مبنايي براي تحليل بسياري از مسائل كلامي، از جمله شرور قرار ميدهد.
1.1.تعريف ناهشيار جمعي
ناهشيار جمعي گنجينهاي است ازخاطرهي آثاري كه آدمي از نياكان بسيار دوردست و حتي رده‌هاي تكاملي غير انساني (حيواني) خود به دست آورده است. اين آثار مربوط به مشهودات حسي و مدركاتي هستند كه بر ذهن نياكان بشر عارض گرديدهاند و در نسلهاي متوالي تكرار شده و به تجربه پيوستهاند. از آن جايي كه ناهشيار جمعي ميان تمام انسانها مشترك است، ميبينيم در بسياري از موارد انسانهاي مختلف تمايل دارند نسبت به موقعيتها، اَشكال و رمزهاي خاص، پاسخ يكسان نشان دهند. از نظر يونگ، ناهشيار جمعي سبب مي شود در ما آمادگي قبلي نسبت به آن چه در پيرامونمان هست، پديد آيد و ما را وادارد، به گونهاي گزينشي نسبت به جهان واكنش نشان دهيم. فرايندهاي رواني نياكان ما تعيين كننده‌‌ی رويكرد ما به جهان و برداشت ما از آن است. براي نمونه، بشر هنگامي كه به جهان پا ميگذارد، اين استعداد را دارد كه در جهات ويژه و به صورتهاي خاص، ادراك يا انديشه كند كه با گذشت زمان بهوسيلهي تجارب شخصي تكامل مييابد. يا اينكه انسان از زمان تولد جهان را سه بعدي ميبيند و اين توانايي را طي تجربياتكسب شده، گسترش ميدهد. بشر اين تمايل ذاتي را دارد،كه از تاريكي يا مار بترسد كه علت آن ميتواند مخاطراتي باشد كه انسانها و انسانريختهاي اوليه در تاريكي با آن روبرو شده يا اينكه قرباني مارهاي سمي شدهاند. البته اين ترس‌هاي پنهاني امكان دارد هيچ گاه در يك فرد خاص ظاهر نشود،
زيرا تظاهر آنها به تجربياتي بستگي دارد كه وي در طول زندگي با آنها روبه رو ميشود.
تجربهاي كه ممكن است باعث تظاهر تقويت ترس ويژهاي در يك فرد شود، اما ديگري كه چنين تجربهاي نداشته است، ترسي از اين قبيل بروز ندهد. از نظر يونگ، برخي افكار و رويه‌ها خيلي زود شكل ميگيرند مانند سوء ظن يا بزرگمنشي، زيرا آمادگي براي داشتن چنين ديدگاهي بر مغز ما حكاكي شده است و تقويت ناچيزي كه امكان دارد از تجربه شخصي به دست آيد، كافي است تا آن را وارد خودآگاهي كند و در رفتار شخص اثر بگذارد.
كشف اين ناهشيار، نقطه عطفي در روانشناسي دوران معاصر بوده و منجر به شناخت گسترده تر روح و روان انسان ميشود. با دقت در اين نظريهپيميبريم كه رفتارهاي ما فقط تحت تأثير زماني كه ما با دنياي بيرون ارتباط برقرار ميكنيم، نيست، بلكه عوامل گذشته نيز در درون ما وجود دارد و رفتارهاي ما را تحت تأثير قرار ميدهد. نحوه‌‌ی تفكر، احساس و برداشت اجداد گذشته ما از زندگي، جهان، دين و خدا، انديشه‌هاي ما را تشكيل ميدهد.
2.1. تعريف كهن الگو
واژه‌‌ی كهنالگو در زبان فارسي به صورت كهننمونه، نمونه ازلي، سرنمون، صور ازلي، صور نوعي و … به كار رفته است،1 اما در مكتب يونگ همان تجارب و معلوماتي است كه از نياكان ما به ما رسيده و ناهشيار جمعي ما از آنها تشكيل يافته و در همه انسانها مشترك است.
يونگ در تعريف كهنالگو آنها را افكار غريزي و مادرزادي و تمايل به رفتارهايي ميداند كه انسانها بر طبق الگوهاي از پيش تعيين شده انجام ميدهند و معتقد است كه آدمي با اين سرمايه، چشم به اين جهان ميگشايد. جهاني كه به همين جهت مفهومش بالقوه در اندرون او وجود دارد. يونگ ميگويد، احساس، ادراك و انديشيدن ما تا حدودي مطابق اين مفاهيم كهن صورت ميگيرد.
بر اين اساس، فرد پيش از تولد شكل دنيايي را كه در آن پاي خواهد گذاشت به صورت يك تصوير مجازي در خود دارد. اين تصورات بعدها با يافتن اشيايي در جهان خارج كه با آنها مطابق باشد، به صورت ادراك واقعي و محسوس در ميآيد. بر همين اساس يونگ مي گويد: «اشتباه بزرگي است كه فرض شود روان يك كودك تازه متولد شده، لوح سفيديي است كه هيچ چيزي روي آن وجود ندارد.» از نظر يونگ،
نوزاد موجودي است كه مجموعهفرهنگ بشري به صورت ناهشيار جمعي از آغاز در روان او گنجانده شده است.
1.2. ويژگيهاي كهن الگو
با توجه به تعريفي كه از كهن الگوها بيان شد، ميتوان ويژگي زير را براي آن قائل شد:
الف)كليت و عموميت: يونگ معتقد است همه‌‌ی افراد بشر داراي ناهشيار جمعي هستند و محتويات اين ناهشيار يعني كهن الگوها در همه افراد بشر مشترك است.
ب) بالقوه بودن: از نظر يونگ مفهوم كهن الگو در درونانسانها وجود دارد و بسته به تجارب افراد ظهور و تجلي مييابد، بنابراين كهن الگوها مفاهيمي بالقوه هستند كه در شرايط خاص متجليميشوند.
ج) اكتسابي و تجربي بودن: چنان كه در تعريف اشاره كرديم كهن الگوها تجارب و معلومات نياكان ما هستند. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه آنها جنبه‌‌ی اكتسابي و تجربي دارند.
د) تغيير وتحولپذيري: مفاهيم كهن مفاهيمي منفعل و ايستا نبوده بلكه اكتيو و فعال اند و هر روز به اين گنج ينهي مفاهيم افزوده ميشود. بنابراين قابل تغيير و تحول اند.
هـ) نسبي بودن: كهن الگوها مفاهيمي نسبي هستند. از نظر يونگ آمادگي براي داشتن هر فكري، مثبت يا منفي، در ناهشيار انسان وجود دارد. اين افكار و انديشه‌ها ميتواند سوء ظن يا بزرگمنشي باشد. بر اين اساس نسبي بودن از ويژگي كهن الگوهاست.
ويژگيهاي بالا شامل تمام كهن الگوها ميشود و به هيچ عنوان در تعارض با هم نيستند. به عنوان مثال كليت و عموميت از خصوصيات اوليه يك كهن الگو است و به اين معناست كه كهن الگوها در همه‌‌ی افراد بشر مشتركند و نژادها وقوميتهاي مختلف يا ابعاد جغرافيايي و فرهنگي ملل گوناگون، مانع بروز اين مفاهيم كهن نخواهند شد، اما همين مفاهيم عام و كلي، فقط مثبت و خير نيستند، بلكه آمادگي براي داشتن هر فكري، مثبت يا منفي، در ناهشيار ما وجود دارد. خدا و شيطان، مرگ و زندگي، سوء ظن و بزرگمنشي و …
همه كهن الگوهايي هستند كه محتويات ناهشيار ما را تشكيل ميدهند و بروز هر يك از اين مفاهيم، وابسته به تجربيات خاص هر انسان است.
1.1.2. سيري در دينشناسي يونگ
يونگ در باب دين بيش از هر موضوع ديگري سخن گفته است. او اشاره ميكند: «دين يكي از قديميترين و عموميترين تظاهرات روح انساني است. بنابراين هرگونه روان‌شناسی كه سر و كارش با ساختمان رواني شخصيت انسان باشد، دست كم نميتواند اين حقيقت را ناديده بگيرد، كه دين تنها يك پديده‌‌ی اجتماعي و تاريخي نيست، بلكه براي بسياري از افراد بشر حكم يك مسأله‌‌ی مهم شخصي را دارد.»
به باور يونگ دين داراي نيرويي برتر است كه در ‌‌همه‌ی اعصار مردمان را بر آن داشته، به آنچه ناانديشيدني است بينديشند، بزرگ ترين رنج ها را بر خود تحميل كنند، تا به اهدافي كه لازمه‌‌ی كسب تقدس است نائل آيند. يونگ ميگويد: «دين همان قدر واقعي است كه گرسنگي و ترس از مرگ، و ميان فعاليتهاي معنوي انسان از همهقويتر و اصيلتر است، هرچند كه اين همان كاركردي است كه بر سر راهش، حتي بيش از مسألهي ميل جنسي يا مسأله‌‌ی انطباق اجتماعي، مانع ايجاد كردهاند.»
يونگ معتقد است دين يكرابطه‌‌ی دروني باعاليترين و نيرومندترين ارزش ها- خواه مثبت يا منفي-است. اين رابطه ميتواند ارادي يا غيرارادي باشد. به باور يونگ اين واقعيت روان شناسانه نيرومندترين تأثير را در عملكرد ما دارد. زيرا همواره عامل رواني شديد وجود دارد تا آن را خدا بناميم.
يونگ مدعي است كه انسان همواره به كمك دين نيازمند بوده است و كمك دين بدين ترتيب است كه ناهشيار، روان آدمي را به مرتبه‌‌ی آگاهيميرساند و سپس انسان را آزاد مي گذارد تا به بهترين وجه ممكن بر آن فائق آيد.
يكي از تعابير يونگ در تفسير دين، اتصال به لايتناهي است كه انسان را از محدوديت ها و بيهودگي ها نجات ميبخشد: «فقط اگر بدانيم كه لايتناهي تنها موضوع مهم است، می‌توانيم از محكم كردن علاقه خود به بيهودگي و انواع و اقسام هدفهايي كه داراي اهميت واقعي نيستند، حذر كنيم. اگر دريابيم و احساس كنيم كه اينجا در اين زندگي به لايتناهي ربطي داريم، اميال و حالات ما تغيير ميكند.» يونگ در دستگاه روان‌شناسی خود كهمبتني بر پژوهش تجربي است، ميكوشد پديده‌هاي گوناگوني را كه به
انسانمربوطاند، از جمله دين را بر شيوه‌هاي علمي بررسي كند و از توسل به هرگونه ملاحظات فوق طبيعي بپرهيزد، به اين وسيله او ميخواهد بگويد كه دين يك واقعيت روان شناسانه است: »هر چند غالباً درباره‌‌ی من گفته شده است كه فيلسوف هستم، ولي حقيقت اين است كه پيرو اصالت تجربه ام. و از نظر پديدهشناسي تبعيت ميكنم.» با اين وجود، او خود را منكر مسائل متافيزيك نميداند و اعتبار اين ملاحظات را انكار نميكند فقط مدعي است كه صلاحيت بررسي پديده‌هاي مابعدالطبيعي را ندارد.
از ديگر ويژگيهاي منحصر به فرد يونگ در ميان ساير روان‌شناسان آشنايي نسبتاً خوب وي با متون اديان ديگر به ويژه قرآن كريم است. براي نمونه، وي در كتاب چهار صورت ازلي، با توضيح و تحليل سوره كهف (هجدهمين سوره قرآن)، داستانهاي مختلف را، در حقيقت بيان نمادين صورت ازلي «ولادت مجدد» در انسان ميداند. حتي در سفر خود به آفريقا ميگويد: به علت آگاهي من از قرآن كريم، مرا مؤمن به قرآن ميخواندند. در ذهن آنها، من يكي از پيروان پنهاني محمد(ص) بودم.
2.1.2. اولين تجربه‌هاي دينداري يونگ
بارزترين تجربه‌هاي دينداري يونگ در سنين 11تا 17 سالگي است. او بعد از مكاشفات فراوان ديني كه عنوان فيض الهي را برآنان نهاده بود، به يقين رسيد كه بايد در مسيري گام نهاد كه خدا ميخواهد: »من فهميدم خدا قادر است آدمي را وادار كند تا از مقاصد خود چشم بپوشد و به اجراي بي قيد شرط فرمان الهي ملزم شود.» يونگ يقين حاصل ميكند كه در معرض فيض الهي قرار گرفته است و خدا را در خودش احساس ميكند: «هميشه احساس ميكردم دو نفر هستم، پسر والدينم، كه كمتر از ديگران با هوش، مقيد، سخت كوش، محجوب و پاكيزه است و آن ديگري، بالغ و سالخوردهاي شكاك و بدگمان و دور از جهان است، اما طبيعت او به زمين، به خورشيد، به ماه، به هوا و به تمامي موجودات زنده و بالاتر از همه به شب و روياها و هر آنچه پروردگار مستقيماً در او نهاده نزديك است.»او بارها به اين موضوع اشاره ميكند: »آيا ديگران هم مثل من چنين تجربه‌هايي دارند يا نه.» يونگ در اين زمان
آثار كانت، نيچه، گوته و شوپنهاور را مطالعه ميكند و ميفهمد غير از او نيز كساني اين دوگانگي را تجربه كردهاند، او اين اصل تضاد و تعارض را به همه موجودات نسبت داد، بر اين اساس، او جهان را خير مطلق نميبيند، بلكه بر هستي شر صحه ميگذارد. او ميگويد: «تجربه روانشناختي نشان ميدهد هر چه را كه “خير” مي ناميم با”شر”يهمسان، تراز شده است …در نتيجه روان‌شناسی، بر واقعيت شر تأكيد ميكند و هر تعريفي كه شر را ناچيز و به واقع، ناموجود ميشمرد، مردود ميداند.» يونگ نتيجه ميگيرد خدا ميخواهد از اين طريق او را متوجه وجه تاريك درونش كه بعدها آن را سايه مينامد، بكند. او ميگويد: من از اين طريق متوجه وجه تاريك خود شدم زيرا او من را بر اساس ويژگيهاي خودش آفريده است. يونگ وجه تاريك خدا را شيطان ميداند و ميگويد كه ويژگي شر در خدا در وجود شيطان متجلي شده است.
3.1.2. تعريف دين
يونگ ميگويد: «دين، يك حالت خاص روح انسان است كه ميتوان آن را چنين تعريف كرد: حالت مراقبت، تذكر و توجه دقيق به بعضي عوامل مؤثر كه بشر عنوان “قدرت قاهره” را به آنها اطلاق و آنها را به صورت ارواح، شياطين، خدايان، قوانين، كهن الگو و كمال مطلوب مجسم ميكند. بشر، درتجربه‌‌ی خود به عواملي برخورده كه آنها را يا آن قدر توانا و مساعد يافته كه توجه دقيق به آنها را لازم بداند، يا آن قدر بزرگ، زيبا و پرمعنا يافته كه بخواهد آنها را با خضوع بپرستد و دوست بدارد و بر اين عوامل، نامهاي گوناگون گذاشته است. در زبان انگليسي وقتي ميخواهند بگويند كسي به كاري از ته دل علاقه دارد، می‌گويند او به اين كار تقريباً علاقه ديني دارد…. اصطلاح دين، معرّف حالت خاص وجدانياست كه بر اثر كيفيت قدسي و نوراني تغيير يافته است. ….هر مسلكي از يك طرف متكي به احساس كيفيت قدسي و نوراني و از طرف ديگر متكي به ايمان يعني وفاداري و اعتقاد نسبت به تأثير عوامل قدسي و نوراني و تغييراتي است كه در وجدان انسان از آن تأثير حاصل ميشود.»
يونگ معتقد است براي انسان امروز، تنها شيوه‌‌ی منحصر به فرد، شناخت دين از راه‌هاي ناهشيار است: «براي درك مسائل ديني، امروز شايد براي ما راهي جز راه روان‌شناسی وجود نداشته باشد و به اين دليل است كه من فكرهايي را

 

چكيده. 3

مقدمه. 3

  1. 1. يونگ و روان‌شناسی تحليلي او. 4

1.1. تعريف ناهشيار جمعي… 5

2.1. تعريف كهن الگو. 5

1.2. ويژگيهاي كهن الگو. 6

1.1.2. سيري در دينشناسي يونگ….. 7

2.1.2. اولين تجربه‌هاي دينداري يونگ….. 8

3.1.2. تعريف دين… 8

4.1.2. مباني نظري دين… 9

5.1.2. منشاء دين… 9

6.1.2. كاركردهاي دينداري… 10

7.1.2. خطرات ناشي از فقدان دينداري از نگاه يونگ….. 11

8.1.2. تصور خداوند.. 11

2.2. نقد و بررسي نظريه كهن الگوها در حوزهي دين… 13

نتيجه. 16

منابع.. 18

فایل : 24 صفحه

فرمت : Word

38900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط