مقاله کامل جامعه پذیری حجاب
مقاله کامل جامعه پذیری حجاب
جامعه پذیری حجاب
چکیده
چنانچه حجاب یک نوع رفتار قلمداد گردد، این رفتار همانند سایر رفتارهای دیگر تحت تأثیر قواعد خاصی است. بر اساس تئوریهای جامعهشناختی و روانشناختی، انجام یک رفتار، تحت تأثیر عوامل متفاوتی است. یکی از عوامل مهم و اثر گذار بر انجام و نحوة رفتار، اطلاعات و آگاهیهای فرد از رفتار میباشد. به عبارت دیگر، سطح شناختی فرد، اقدام و نوع رفتار وی را مشخص میسازد. اطلاعات و آگاهیهای فرد، نسبت به اشیاء، پدیدهها و مفاهیم، طی فرآیند جامعهپذیری وی ایجاد میشود. در این نوشتار، جامعهپذیری از دیدگاه تئوریهای کارکردگرایی، تقابل و کنش متقابل نمادین بررسی شده است و خانواده، مدرسه، گروه همسالان و نهادهای اجتماعی و ارتباطی به عنوان عوامل مؤثر بر جامعهپذیری حجاب معرفی میشوند که ناهماهنگی و بدکارکردی این عوامل میتواند منجر به آسیبپذیری فرآیند جامعهپذیری حجاب گردد.
کلید واژه ها: زنان، خانواده، حجاب، جامعه پذیری، گروه های همسالان
1) مقدمه
منش و هویت ملّی و گروهی اعضای هر ملّت و گروه، در طی تربیت و پرورش اعضای آن گروه، بر اساس معیارها و الگوهای رفتاری و تربیتی شکل میگیرد که این منش و هویت، به خوبی در رفتارها و کنشهای افراد مشخص و آشکار است. فرد، طی این فرآیند، الگوها و قواعد رفتاریای را فرا میگیرد که ماهیت و قالب اصلی رفتارهای او را شکل میدهد. کارکرد این الگوها، ایجاد نوعی مشابهت و همانندی میان کنشهای اعضای جامعه است؛ به گونهای که افراد نسبت به رفتارهای دیگران احساس آشنایی میکنند. این احساس موجب
همبستگی و اتحاد و ارتباط فکری و عملی میان افراد میگردد.
اجتماعی شدن فرد طی فرآیند جامعهپذیری وی به وقوع میپیوندد. جامعه پذیری[1] فرآیندی است که فرد طی آن با ارزشها، عقاید، هنجارها، رسوم، آداب و شعائر جامعه خویش آشنا میشود و شیوههای زندگی اجتماعی را فرا میگیرد و به عنوان یک عضو جامعه آمادگی عمل را پیدا میکند. انسانها در فرآیند جامعهپذیری، با درونیسازی[2] ارزشها و هنجارها یاد میگیرند که چگونه باید نیازهای زیستی – اجتماعی خود را به شیوهای قابل قبول برآورده سازند. نظم و ثبات در جامعه، ماحصل درونی سازی و عمل به این ارزشها و دستورات فرهنگی است. دوران نوجوانی و جوانی، مهمترین و اثرگذارترین دوران شناخت و پذیرش این معیارها میباشد. در این دوران، چنانچه ارزشها و معیارها و هنجارها بهگونهایمناسب و همزمان به نوجوان و جوان ارائه و بهدرستی در وی درونی شود، تا پایان عمر، بدون کمترین تغییری، در فرد باقی میماند. جامعهپذیری عمدتاً توسط 5 نهاد اصلی؛ خانواده، مدرسه، دولت، اقتصاد و دین انجام میگیرد. هر یک از این نهادها کارکردها و وظیفه خاص خود را دارند و نیازی از نیازهای جامعه را برطرف میسازند.
پوشش و حجاب یک آموزه و دستور دینی است که مبتنی بر آیات، روایات و احکام است. آشنایی فرد با معیارها، الگوها، آموزهها و احکام دینی در فرآیند جامعه پذیری دینی وی انجام میشود. در این فرآیند، فرد با محتوا و معنای این معیارها آشنا شده و آنها را در موقعیتها و تعاملات زندگی روزمره خود بهکار میگیرد.
جامعهپذیری دینی و آشنائی فرد با مفهوم و معنای حجاب، اصولاً از خانواده شروع شده و پس از آن در مدرسه ادامه مییابد. در بررسی مینی،[3] تحت عنوان «آموزش مذهبی و
بحران تحصیلات» ملاحظه شد که اعتقادات و باورهای مذهبی کودکان، بیش از آنکه شناختی[4] باشد و در مدرسه ساخته و پرداخته گردد، ارزشی و احساسی است و از مدتها قبل (در خانواده(ایجاد شده است؛ در حالی که آموزشهای عینی مذهبی که در مدرسه به کودکان ارائه میگردد، مشکلات خاصی را برای آنها ایجاد میکند. این محقق معتقد است آموزشهای مذهبی مدارس در تعارض با ارزشها و اعتقادات ذهنی نوجوانان بوده و همین امر موجب بروز بحران و مشکل برای آنان میشود(cf.Minney. R, 1985).
جامعهپذیری حجاب توسط رسانهها، به وسیله تدوین برنامههای خاص برای نوجوانان و جوانان و ساخت فیلمها و برنامههای تلویزیونی ادامه مییابد. کارکرد و وظیفه عمده و مهم نهاد دین و سازمانهای مذهبی، ارائه ارزشها و هنجارهای دینی به منظور آشنایی مردم با این الگوها و قواعد میباشد. نوجوانان و جوانان بخشی از آشنایی با مفهوم حجاب را در برخورد با گروه دوستان و نهادهای اجتماعی فرامیگیرند. با توجه به اینکه هر یک از این نهادها بخشی از جامعهپذیری دینی نوجوانان و جوانان را بر عهده دارند؛ بررسی میزان اثرگذاری آنها، در انتقال این ارزشها و معیارها لازم و ضروری میباشد. از سوی دیگر لازم است مشخص گردد که افراد جامعه بیشتر تحت تأثیر کدام یک از این نهادها میباشند تا برنامهریزان و سیاست گذاران فرهنگی کشور بتوانند زمینههای مناسبتری برای انتقال درست و بهینة فرهنگاسلامی تهیه و تدوین کنند.
2(فرآیندهای جامعهپذیری
در ادبیات و تئوریهای علوم رفتاری، اجتماعیشدن و یادگیری مترادف و هم معنا با مفهوم جامعهپذیری بهکار میرود. این تئوریها بهطور مشترک بیان میدارند که کودک در زمان تولد هیچ اندوخته و دانشی ندارد و ذهن او عاری
از هرگونه آداب و مقررات، قواعد و قوانین، اخلاق، عقاید، تفکرات و اندیشهها است. کودک در مراحل اولیه زندگی خود موجودیسراسر نیاز است. نیازهای محدود اما وسیع و پردامنهای که سراسر زندگی وی را فرا گرفته و تمام فعالیتها و هوش و ذهن او و اطرافیانش را متوجه رفع این نیازها میکند. نیازهایی مانند گرسنگی، تشنگی، استراحت، محبت و نوازش، رفع حاجت. عموماً این دوره زندگی، دوران پس از تولد تا پایان دو سالگی فرد را دربرمیگیرد. کودک در رفع این نیازها پایبند هیچگونه قواعد و مقرراتی نبوده و به هر نحو اقدام به رفع نیاز میکند. در این دوران، گرچه والدین تلاش میکنند برخی قواعد رفتاری و اجتماعی اولیه مانند نحوه غذا خوردن، دفع ادرار و …رابهکودک بیاموزند؛ اما به خاطر عدم رشد ذهنی و عقلی، وی پذیرای این قواعد و مقررات نمیباشد و آنها را فرا نمیگیرد. با پایان دو سالگی کودک دچار یک تحول ذهنی، فکری و جسمی شده از یک سو نیازهای او فزونی میگیرد و از سوی دیگر ذهن او آماده پذیرش برخی قواعد و مقررات میگردد. از این دوران به بعد والدین شروع به آشنا نمودن تدریجی کودک با برخی قواعد و مقررات اولیه و ابتدایی میکنند؛ مضافاً به اینکه کودک هم به تدریج متوجه میشود که با انجام برخی از رفتارها و اجتناب از برخی دیگر، پاداشها و تشویقاتی دریافت میکند. با رشد جسمی، ذهنی و اجتماعی فرد، نیازهای او افزایش مییابد و یاد میگیرد که چگونه و در چه زمانهایی و به چه شیوههایی به بهترین نحو نیازهای خود را برآورده کند و ضمن انطباق با محیط و شرایط، زمینههای دستیابی بهتر به اهداف خود را فراهم کند.
صاحبنظران علوم اجتماعی، در تعریف جامعه انسانی معتقدند جامعه انسانی به گروهی از انسانها اطلاق میشود که در
سرزمینی مشخص گرد هم آمده و دارای هدف مشترکی میباشند و برای رفع نیازهای مادی و معنوییکدیگر، بر اساس قواعد و معیارهای مشخص، به تعامل و همکاری با هم میپردازند. جامعه برای اعضای خود موقعیت و شرایطی را فراهم میآورد تا آنها بتوانند در آن شرایط و موقعیتها ضمن برقراری ارتباط با دیگران، به رفع نیاز خود بپردازند. جامعه انسانی وابسته به کنش و روابط اعضای خویش میباشد و با کنش اعضای خود، نیازهای آنان را برآورده میسازد و ثبات و تداوم و بقای خود را ضمانت میکند. اساس ارتباط، کنش و تعاملات انسانها در جامعه، آداب و مقرراتی میباشد که جامعه برای تسهیل این روابط و ممانعت از برخورد و اصطکاک، ایجاد کرده است. آداب و مقررات، قالب و الگویی برای رفتار افراد، برقراری کنش و انجام عمل ایجاد میکند که موجب هماهنگی و یکپارچگی فعالیت و نزدیکی اعضای جامعه به یکدیگر میشود.
جامعه انسانی برای بقا و تداوم خود نیازمند آشناسازی اعضای جامعه با این معیارها و قواعد است. از طرف دیگر، اعضای جامعه باید برای رفع سریعتر و کاملتر نیازهای خود، قواعد، آداب و مقررات رفتاری جامعه را بیاموزند. این نیاز دوطرفه موجب ایجاد فرایندهاییادگیری و جامعهپذیری در جامعه میگردد. از نظر بسیاری از جامعهشناسان، جامعهپذیری فرآیندیدائمی است و از تولد کودک آغاز و تا پایان زندگی وی ادامه مییابد. اما در مراحل اولیه زندگی، بهخصوص مراحل کودکی و نوجوانی، فرآیند جامعهپذیری عموماً ناآگاهانه و در مراحل بزرگسالی آگاهانه و هدفمند میباشد.
جامعه پذیری جریانی است که یک طرف آن فرد و طرف دیگر آن جامعه است. از اینرو جامعه پذیری ماحصل سه فرآیند ذیل است:
1-2(رابطه جامعه با فرد
در این معنا جامعه به دنیای خارجی، اجتماعی، گروه، نهاد، سازمان یا هر نوع سمبل و قراردادی اطلاق میشود که زمینهها و شرایط مناسب برای عمل فرد را فراهم میکند و فرد را وادار به تبعیت از آنها مینماید. جامعهپذیری فرآیندی است که به موجب آن، فرهنگ جامعه از یکنسل به نسل بعدی منتقل گردیده و فرد را با شیوههای پذیرفته و تأیید شدة زندگی سازمان یافتة اجتماعی سازگار میکند ( نیک گهر، 1369: ص48).
2-2(رابطه فرد با جامعه
برخلاف رابطه قبل که یک رابطه جبری و کلی بود، این ارتباط در سطح خرد برقرار بوده و از حالت اختیاری و آزادانهای برخوردار میباشد. این رابطه تحت تأثیر نیازها و مطابق خواستها، نگرشها، تجربههای پیشین و زمینههای اجتماعی و اقتصادی فرد است. براساس این نیازها،فرد رابطه خاصی را با نهادها، گروهها، مؤسسات و سازمانهای اجتماعی برقرار کرده و با قبول قواعد و مقررات این گروهها و نهادها و به کارگیری آنها، تلاش میکند که به اهداف خود نائل شود. در این معنا، جامعهپذیری، فرآیندی است که فرد با گذر از آن خودش را با محیط اجتماعی – فرهنگی پیرامونش سازگار میکند» (همان، ص 48).
3-2(رابطه میان نهادها و گروههای جامعه پذیرکننده
این رابطه به نوع ارتباطات و هماهنگیهای میان گروهها و نهادهایی اشاره دارد که به ارائه یکسری معیارها و الگوها با هم میپردازند. در جوامع گذشته، میان نهادهای جامعه تفکیک کارکردی وجود داشت و هر یک از نهادها کارکرد خاص و ویژهای داشتند؛ دین و سازمانهای دینیاز قبیل مساجد، به امر ارائه ارزشها و تفسیرهای دینی مبادرت مینمودند؛ اما امروزه اشتراک کارکردی میان
نهادها یک اصل عام میباشد، به گونهای که کارکرد آموزش معارف و احکام دینی را نهادها و سازمانهایی چون مدرسه یا وسایل ارتباط جمعی چون صدا و سیما هم بهعهده دارند. در واقع کارکرد این نهاد در میان دیگر نهادهای جامعه از قبیل نهادهای آموزشی، حکومتی، خانواده و اقتصاد هم وجود دارد و کارکردهای پنج نهاد اصلی جامعه، بسیار به هم نزدیک است. این تداخل کارکردی در نهادها ناشی از عوامل ذیل است:
1. یک نهاد تضعیف شده و دیگر نمیتواند کارکرد خاص و ویژه خود را انجام دهد.
2. مردم دارای انتظارات و نیازهایی هستند که نهاد مزبور قادر به تأمین آنها نیست.
3. اعتماد مردم به توانایی و قابلیت این نهاد در انجام کارکرد خویش کاهش یافته است.
4. کارکرد نهاد متناسب با خواست و انتظار مردم نبوده است.
5. نهادهای فرعی که برای اصلاح ضعف نهاد اصلی ایجاد شدهاند، کارکردهای متفاوت و گاه متضادی نسبت به هم دارند.
این ارتباط میان نهادی در جامعههای جدید بسیار شدید و تأثیرگذار است. به طوری که کلمن[5] معتقد است؛ نابرابریهایی که به وسیله خانواده و محیط به کودکان انتقال مییابد، در آینده به صورت نابرابریهای اجتماعی بروز میکنند (Colman, & Et al, 1966, p.325).
در مواقعی که چنین تداخل کارکردی میان نهادها برقرار باشد، صاحبنظران علوم اجتماعی معتقدند که باید هماهنگی و تعادل متناسبی میان این نهادها برقرار گردد؛ زیرا نظم در جامعه ماحصل ارتباط و هماهنگی این نهادها با هم است. در غیر اینصورت، چنانچه اطلاعات ارائه شده به نوجوانان
در راستای هم نباشد یا حتی در تناقض با یکدیگر باشد، حالت دوگانگی در نوجوانان و جوانان ایجاد کرده و زمینههای بیاعتنایی و بیتوجهی آنان را نسبت به آن ارزشها فراهم میکند.
3(آثار جامعهپذیری
1-3(رشد احساسی و عاطفی فرد
یکی از مهمترین آثار جامعهپذیری، رشد استعدادهای عاطفی فرد از قبیل عشق، تنفر، همدردی و اعتماد است. زندگی اجتماعی نخست تحتتأثیر عواطف گسترش مییابد، زیرا احساساتی نظیر عشق، تنفر، تفکر، حسادت، اعتماد و … انگیزههایی را برای بخش وسیعی از رفتارهای اجتماعیفراهم میسازند. کاگن[6] در اثر خود تحت عنوان «عواطف، شناخت و رفتار» عنوان میکند که توسعه احساس طی مراحل زیر رخ میدهد:
«در طی اولین روزها و هفتههای زندگی، احساسات کودک بیشتر ناشی از واکنشهای بازتابی نسبت به محیط است، احساساتی از قبیل، لذت، تعجب، تنفر، اندوه، کنجکاوی و …». پس از ماههای اول، احساسات جدید در نتیجه اندوختن تجارب شروع به ظاهرشدن میکند؛ مانند شادی، خشم، غمگینی و ترس. در اواسط سال دوم، کودک آثار و علایم مهربانی و محبت نسبت به دیگران را از خود بروز میدهد، لیکن هیچ شناختی ندارد از این که دیگران دارای «خودها» و هویتهای مستقل و مخصوص میباشند. کودک در سن پنج یا شش سالگی به درک روشنی از «خود» در مقایسه با دیگران و اینکه دیگران چگونه او را مورد قضاوت قرار میدهند، میرسد. این «آیینه» فراهم آمده از آگاهی اجتماعی، برای نخستین بار احساساتی مانند اعتماد، ناامنی، غرور، تواضع، تعصب و حسد بروز و ظهور پیدا میکند. کودکان، اکنون قادر به پذیرش نقش دیگران شدهاند و میتوانند احساسات سایرین را
نیز دریابند و بدین طریق احساس همدردی و همدلی را گسترش میدهند. تا سالهای نوجوانی، رشد استعدادهای شناختی برای تفکر انتزاعی، به نوجوان مجال گسترش همدردی با همه طبقات مردم، از قبیل مردم فقیر و ستمدیده را میدهد. همچنین در این زمان، آگاهی عمیق از «خود» و دیگران، امکان گسترش احساسات شدید خیالی (عاشقانه(را فراهم میسازد (رابرتسون، 1372: صص 126-125).
2-3(رشد شناختی
یکی دیگر از مهمترین دستاوردهای جامعهپذیری، توسعة تواناییهای شناختی فرد است. انسانها در محیطی که رشد و پرورش مییابند، الگوهای تفکر و درک را فرا میگیرند. به عنوان مثال، تبیین و تفسیرهای متفاوتی که یک فرد روستایی با یک فرد شهری میتواند از واقعهای مانند سیلیا زلزله داشته باشد، ناشی از محیط پرورش آنها است.
فرد در خانواده و جامعهای که رشد میکند،یاد میگیرد که چه مطالبی مهم و لازم است و بایدیاد گرفته و به خاطر سپرده شود. «کوهن»[7]بیان میدارد کودکانی که در طبقه کارگر به دنیا میآیند و رشد میکنند، تبعیت و پیروی بیچون و چرا از هنجارها را فرا میگیرند، بدون اینکه در مورد درستییا علت و چرایی آنها سؤالی کنند، امّا کودکانی که در طبقة متوسط به دنیا میآیند، محیط پرورششان، آنها را به تعمّق و کنجکاوی در امور وامیدارد (CF.Kohn.m,1963).
3-3(رشد بازتابی- حرکتی
یکی دیگر از آثار جامعهپذیری، رشد و فراگیری فعالیتها و نحوه برخورد و تعامل فرد با نمادها و مفاهیم میباشد. در طی این فرآیند، فرد فرامیگیرد که در موقع برخورد با برخی مفاهیم و نمادها، چه رفتاری از خود نشان دهد. به طور مثال، در برابر امور و پدیدههای مقدس چگونه برخورد کند.
4-3(آشنایی با هنجارها، قواعد و معیارهای جامعه
یکی از کارکردهای مهم جامعه پذیری، آشنا نمودن افراد و اعضای جامعه با هنجارها، ارزشها و قواعد و مقررات جامعه است. هر جامعه و گروهی، بر اساس هنجارها و ارزشهایی که دارد، هویت و هستی میگیرد. نظم و تداوم جامعه نیز در گرو حفظ الگوها، قواعد و معیارهایی است که جامعه برای اعضای خود ایجاد نموده است. اعضای جامعه در فرآیند رشدی خود و در جامعه پذیری با این الگوها، معیارها، قواعد و ضرورت تبعیت از آنها آشنا میشوند و چگونگی به کارگیری و عمل به آنها را در موقعیتها و کنشهای متفاوت فرا میگیرند.
4(چارچوب نظری جامعه پذیری
دیدگاهها و تئوریهای مختلفی در خصوص جامعه پذیری، عام و خاص و راهها و شیوههایی که افراد از طریق آن جامعهپذیر میشوند، مطرح میباشد. در این مجال سه دیدگاه اصلی در این زمینه ارائه میگردد:
1-4(دیدگاه روانشناختی
صاحب نظران این دیدگاه، جامعه پذیری را به معنای روند یادگیری در انسان میدانند و آن را فرآیندی غیر عقلانی و بازتابی عنوان میکنند. این تئوریها بیان میدارند؛یادگیری، نتیجه تجربیات پیشین فرد و ماحصل ترکیب محرکهای وارد شده به فرد از محیط خارجی و آموختههای قبلی او است.
2-4)دیدگاه روانشناسی اجتماعی
صاحب نظران این دیدگاه، با استفاده از تئوریها و نظریات جامعه شناسان و روانشناسان، درصدد برقراری پلی مفهومی، میان این دو دیدگاه و رسیدن به یک نقطه نظر مشترک هستند. از نظر این دیدگاه، جامعهپذیری ناشی از رفتارهای متنوع و متفاوت فرد در اجتماع و ارتباط با دیگران است.
فایل : 38 صفحه
فرمت : Word
- کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.