مقاله کامل بررسي مرگ مغزي و پيوند اعضا در ايران
مقاله کامل بررسي مرگ مغزي و پيوند اعضا در ايران
بررسي مرگ مغزي و پيوند اعضا در ايران
چكيده
پديده مرگ مغزي و امكان بهرهگيري از آن در پيوند اعضا از مدتها قبل در محافل علمي و اجتماعي مطرح بوده است. موضوع پيوند اندامهای حياتي از نظر پزشكي اهميت ويژه اي دارد؛ اما مسايل فرهنگي، حقوقي و اخلاقي متعددي را به همراه داشته است.
هدف از انجام اين پژوهش، بررسي ميزان پيوند اعضا در ايران و عوامل تاثيرگذار در اين زمينه است. جامعه ما مسأله مرگ مغزي را منطبق با ارزشها وفرهنگ خاص خويش پذيرفته است. بررسي خانوادههای ايراني مواجه باپديده مرگ مغزي ، مبين اين است كه درپنجاه درصد موارد، خانوادهها مسايل فرهنگي ومذهبي ونارضايتي از نظام درمان راعاملي برعدم رضايت به اهداي عضو عنوان كردند، چهل درصد نيزاعتقاد به زنده بودن متوفي داشتند. دراين فرآيند بين آگاهي ونگرش مثبت فرد، خانواده وپزشكان نسبت به اهداي عضو رابطه معني داري وجود داشت.
واژگان كليدي
مرگ مغزي؛ اهداي اعضا؛ آگاهي؛ نگرش
بررسي مرگ مغزي و پيوند اعضا در ايران
روش مطالعه: اين پژوهش به صورت مروري و با مطالعه مقالات موجود در Cochran، PubMed و به زبان انگليسي در فاصله سالهای 2010-1999 و مطالعه مقالات فارسي موجود در SID و بانك مجلات علمي كشور منتشر شده در فاصله سالهای 1389-1369 صورت گرفته است. لغات كليدي مورد استفاده به
طور عمده شامل Acknowledge، body transplantation، brain death و attitude بود.
پديده مرگ مغزي و امكان بهره گيري از آن در پيوند اعضا، از مدتها قبل در محافل علمي و اجتماعي مطرح بوده است. موضوع پيوند اندامهاي حياتي مانند قلب، كليه، ريه، كبد و چشم از بيماران مبتلا به مرگ مغزي قبل از توقف قلب، از آن رو كه نجات دهنده فرد ديگري است، از اهميت ويژهاي برخوردار است؛ اما مسائل فرهنگي، حقوقي و اخلاقي متعددي را به همراه داشته است. اهميت تاثير مباحث حقوقي و اخلاقي در مساله مرگ مغزي سبب گرديده، تصميم گيري در مورد آن صرفا به حيطه پزشكي محدود نباشد و در نتيجه كشورهاي مختلف جهان، با پذيرش واقعيت طبي در مورد بيماران مبتلا به مرگ مغزي و نيز به اقتضاي بيشينه ي فرهنگي، مذهبي و حقوقي خاص خود، رويكرد متفاوتي در برخورد با آناتخاذ نمايند. (متولي زاده، كياني، 1386 ش. ، ص 5)
ضربه مغزي يكي از شايع ترين دلايل منجر به فوت در حوادث ميباشد. طبق آمارهاي موجود در ايران، حوادث رانندگي بيشترين فراواني را در منطقه دارد و از هر ده تصادف يك نفر كشته میشود و از هر ده مرگ، يك مورد مرگ مغزي داريم و شاهد بيشترين آمار مرگ مغزي نسبت به ساير كشورها هستيم. ميزان اهداي عضو در ايران7/1 در ميليون يعني كمتر از 1% موارد مرگ مغزي است و اين در مقايسه با 34 در ميليون اسپانيا و 30-20 در ميليون اروپا و آمريكا است. در ايران سالانه بيش از 7000 بيمار با نارسايي كليه داريم كه بسياري از آنها به دليل عدم دستيابي به كليه پيوندي فوت میكنند و هزاران نفر با كمك دستگاههای دياليز، علاوه بر هزينه سرسامآور، زندگي مشقت باري را
میگذرانند. در ايران تنها 1600 نفر يا 28% افراد با نارسايي كليه از كليه گرفته شده از افراد با مرگ مغزي پيوند میشوند. (لاريجاني، 1378 ش. ) پيوند عضو از فرد زنده از نظر قانوني با موانعي روبرو است؛ اما متاسفانه در كشورهايي مثل ايران و هند صورت میگيرد و فاجعهاي انساني، براي افرادي است كه ب ه دليل نياز مالي، اقدام به اين كار ميكنند.
در ايران نيز مانند بسياري از كشورها دسترسي به اعضاي پيوندي دشوار است.
(اميري، 1381 ش. ) يك بررسي مقطعي در سطح بيمارستانهاي شهر تهران نشان داد كه از 308 مورد مبتلا به مرگ مغزي، فقط 6/2% پيوند اعضا صورت گرفته است. (لاريجاني، 1378 ش. ) در كشور آمريكا با وجود افزايش 11% در افراد نامزد پيوند، تنها 4% افزايش در اهدا كنندگان وجود دارد و اين باعث مشكلات بسياري گرديده است، به طوري كه تلاش براي افزايش اهدا و پيوند اعضا يكي از اولويتهای مورد توجه صاحب نظران است.
الف ـمفهوم شناسي موضوع
اولين بحث در پيوند اعضا تعريف مرگ و چگونگي تشخيص آن از ديدگاه فرهنگها و مذاهب مختلف است. تشخيص زمان مرگ چالش اخلاقي مهمي است. (طباطبايي، محسني، 1380 ش. ، صص 33-30)
در گذشته عدم وجود فعاليت قلبي و ريوي را در تشخيص مرگ كافيمي دانستند. مرگ مغزي از ديدگاه پزشكي به معناي از بين رفتن كامل و غير قابلبرگشت فعاليتهای مغزي است كه با كماي عميق، آپنه و عدم وجود رفلكسهای ساقه مغز مشخص میشود. (Lazar & hemic, Webster, Dickens, 2001, pp 833-6)
استفاده از شاخصهای نرولوژيك براي تشخيص مرگ مغزي در حقيقت مرحله گذر از روش تشخيص سنتي به روش مدرن بود و اين موضوع به دليل تنوع فرهنگي و مذهبي باعث ايجاد مسائل و مشكلات اخلاقي گرديده و با مطرح شدن مساله اهداي عضو اهميت خاصي يافت. ريشه ي چالشهای اخلاقي در اين است كه مذاهب و فرهنگهای مختلف نمي توانند به راحتي بپذيرند، فردي كه داراي علايم حياتي باشد، مرده است. ترديد و ترس موجود، ناشي از شك در تشخيص زمان مرگ مغزي نيست، بلكه به علت تشخيص مرگ فرد و اهداي زود هنگام اعضاي او میباشد. (Lazar & hemic, Webster, Dickens, 2001, pp 6-833 ، لاريجاني، 1383 ش. ، صص 123-118) از ديدگاه اسلام، مرگ زماني اتفاق میافتد كه روح از بدن خارج شود و از آنجا كه نميتوان زمان دقيق خروج روح از بدن را مشخص كرد، لذا تشخيص مرگ از طريق علائم فيزيكي است. دانشمندان و حقوقدانان اسلامي در سومين كنفرانس حقوقدانان مسلمان در اكتبر 1986 مفهوم مرگ مغزي و شاخصهاي تشخيص آن را پذيرفتند؛ براي مثال: در عربستان سعودي تقريباً نيمي از كليههای مورد نياز براي پيوند، با استفاده از شاخصهای مرگ مغزي از جسد گرفته ميشود. (Lazar & hemic, Webster, Dickens, 2001, pp 833-6- لاريجاني، 1383 ش. ، صص 123-118) از نظر شرعي فتاواي بيشتر فقهاي ايران، بر جايز بودن اهداي عضو ميباشد و در نص قرآن كريم اشاره شده كه هر كس انساني را زندگي بخشد، گويي تمام انسانها را حياتبخشيده است. (سوره مباركه مائده، آيه 32) با وجود آنكه علماي مذهبي، اهداي اعضا را مغاير مذهب نميدانند، ولي بسياري از مردم با احكام مذهبي در اين مورد آشنايي ندارند. (Daar, Al khitany, 2001, pp 60-3)
بررسيها در ايران نشان داد كه ميانگين سني افراد فوت شده در گروه اهدايي 6/25 سال و افرادي كه مايل به پيوند اعضا نبودند 32 سال بود (05/P0< و 15/2-t=) و نوع بيمارستان نيز در دو گروه تفاوت معنيداري داشت. (05/0P<) موارد اهدايي بيشتر در بيمارستانهای خصوصي و تامين اجتماعي بودند و موارد غير اهدايي بيشتر در بيمارستانهای دانشگاهي و نظامي بستري بودند.
يافتهها نشان داد موارد غير اهدايي از نظر كاركنان نظام درمان از امكان زندگي بالاتري برخوردار بوده اند و يا خانواده به ميزان كمتري در جريان وضعيت بيمار مرگ مغزي قرار داشتند. اين يافتهها با يافتههای مشابه در اين زمينه هماهنگ بود. (Shih, Laim, Lin, 2001, pp63-Siminoff, 2001, pp19-20 78-69) مضافاً اينكه تاخير در دسترسي بيماران اورژانسي به ICU به دليل اشغال تختها توسط موارد مرگ مغزي در ميزان اهداي عضو موثر بود. (اميري، 1381) اهداي عضو، تصميمي پيچيده و دشوار براي اعضاي خانوادههای شرقي است. نگراني دربارهي زندگي پس از مرگ متوفي (86%) ناهماهنگي اعضاي خانواده در تصميم گيري (77%) مخالفت ساير آشنايان (45%) از جنبههای منفي اهدا كنندگي در اين خانوادهها و احساس مثبت كمك به ديگران (36%) پي بردن به ارزش زندگي (32%) ارتباط نزديك تر خانوادگي (23%) از جنبههای مثبت اهداي عضو گزارش شده است. (Siminoff, pp19-20)
بررسي خانوادههای ايراني كه با پديده مرگ مغزي مواجه بودند، نشان داد كه در 50% موارد، خانوادهها مسائل فرهنگي و مذهبي و نارضايتي از نظام درمان را بهعنوان دلايل عدم رضايت اهداي عضو عنوان كردند. در 40% موارد آنها معتقدبودند كه فرد متوفي زنده است و 16% از
احتمال فروش اعضاي فرد متوفي نگرانبودند. اين عوامل با عدم اهداي عضو ارتباط معني دار داشت.
بررسيها نشان داد كه از نظر تجربه خانوادهها از فرآيند سوگواري در بين دو گروه خانواده اهدا كننده عضو و غير اهدا كننده تفاوتي وجود نداشت. بررسي افسردگي در اين خانوادهها نشان داد كه ميزان افسردگي خانواده گروه اهدا كننده 4/20 % و خانواده غير اهدا كننده 3/17% بود و تفاوت اين دو از نظر آماري معني دار نبود. اين يافتهها با نتايج تحقيقات مشابه در يك راستا بودند. (Shih, Laim, Lin, 2001, pp63-69-78_Siminoff,2001, pp19-20) آنچه در اين پژوهشها واضح بود، نارضايتي خانوادههای غير اهدا كننده از نظام درمان بود. بر اين اساس خانوادههای غير اهدا كننده از شيوه اطلاع رساني كاركنان بيمارستان درباره مرگ مغزي ناخشنود بودند و معتقد بودند متوفي زنده است؛ لذا بر آن شديم آگاهي و نگرش پزشكان و پرستاران درباره پيوند اعضا را بررسي كنيم. پژوهشهای اوليه نشان داد كه پزشكان و پرستاران شاغل در بخشهای مراقبت ويژه و ICU كه بيشتر از بقيه با اين بيماران تماس دارند، نقش مهمي در جلب رضايت خانوادهها در پيوند اعضا داشتند. بررسيها نشان داده است كه اين گروه از پرسنل پزشكي به طور معني داري بيش از سايرين مايل به همكاري در رابطه با پيوند اعضا بودند(Shrivastava, Bhandari, kumar, singh, 1998, No; 30 (7): 3648).
فایل : 12 صفحه
فرمت : Word
- کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.