info@articlefarsi.ir پشتیبانی 10 صبح تا 2 شب ادرس

مقاله پل سزان

مقاله پل سزان

پل سزان
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

سلف پرتره، اثر پل سزان، سال۱۸۷۵
پل سزان (۱۹ ژوئیه ۱۸۳۹ -۲۲ اکتبر ۱۹۰۶) نگاره گرهنرمند فرانسوی را بسیاری از پژوهشگران پدر نگاره گری نو اش میخوانند. او پرده هایش را در کنار کارهای نگاره گران شیوه ی درانگاشت Imperssionism به تماشا می گذاشت [۱] نوآوری ها ی او چه در شیوه و چه در ارته نگاره گری style and techniques of painting ، کاربرد چشم اندازها perspective، هم چیدگی composition و رنگ آمیزی بر هنر سده ی بیستم هنایشی بسزا و سترگ داشت. [۲]پیکاسو همگاهگی های رویه ای planar compositions او را به شیوه ی خشت گاره cubism گسترش داد و ماتیس دلبسته به رنگ آمیزی او بود و ازاین هردو نگاره گر آمده است که “سزان پدر همه ی ماست”.[۳] سزان رنگها را آنچنان با شور وآفرینندگی بر پرده هایش می نشاند که در هر زدش قلم موی او ساختاری استوار و مانا را می توان پدیدار دید. اندوهناک آنکه سزان در همه ی زندکی هنریش بس آزرمگین و کم سخن بود و از اینروی همواره درمیانه ی انجمن هنرمندان بیگانه و نه-از-ما به شمار می آمد. کامیابی هنری او در دیرگاه و در روزگار کهنسالیش در رسید. ودر این چرخه بود که نگازه گران جوان و هنرمند به گرد او چون تشنگان فرا آمده به سزچشمه از بودش او سیراب می شدند. [۴]
زندگی هنری

جاده‌ای در شان‌تی‌یی، ۱۸۸۸
پل سزان در نوزدهم ژانویه ۱۸۳۹ در شهر اکس-آن-پرووانس Aix-en-Provence در اپاختران خاوری فرانسه زاده شد. پدرش لوئیس اگوستوس سزان Louis-Auguste Cézanne بانکداری توانگر بود که هزینه های زندگی پسر هنرمندش را می پرداخت و پس از مرگ مرده ریگی بسزا(۴۰۰،۰۰۰ فرانک) برای او به جای گذارد. [۵] مادرش آن الیزابت اونورین اوبرت Anne-Elisabeth Honorine Aubert زنی بود دلزنده و رویاوا و بسیار نازکدل و رنجنده. از او بود که پل نشان دید و انگاشت زندگی گرفت. پل و دو خواهر کوچکترش مری و رز روزگار کودکیی آرام و پرنواز داشتند. در ده سالگی او به دبستان شبانه روزی سنت جوزف در آیکس Aix رفت [۶]و راستانگاری را از یک راهب ترسای اسپانیایی بنام جوزف گیلبرت آموخت و در ۱۸۵۲ به دبیرستان بوریون در شد پل سزان که در نوجوانی درشت اندام و نیرومند بود از دوست کوچک و تکیده ی خویش امیل زولا ی یتیم و بینوا در کشمکش هایش با بچه محل هایش که او را به ریشخند «پاریسی» میخواندند پشتیبانی می کرد. زولا سالها پس از آن چنین از سزان یاد می کرد “ماکه از دید روانی در دو سوی رویاروی هم بودیم برای همیشه باهم یکی شدیم وبرای هم پیوندی هایی رازگون، که همان آشفته
سری نا آشکار هردوی ما بود برای رسیدن به فرازمندی، به هم گراییدیم. هشیاری برتر ما در تراز با آن ناکسان کودن بی سروپا که با دیو خویی کتکمان می زدند بیدار میشد.”[۷]در سالهای ۱۸۶۱-۱۸۵۹ سزان با به سرنهادن به خواست پدر در دانشکده حقوق دانشگاه آیکس Aix به آموختن پرداخت و در همان هنگام آموختن راستا نگاری را دنبال گرفت. در ۱۸۶۱ پس از گفتگویی ناخوشایند با پدرش که بر آن بود تااو را از رفتن به پاریس برای آموختن نگار گری بازدارد سزان جوان رهسپار پاریس شد اما آشنایی با کارهای نوآورانی چون یوجین دلاکروا Eugène Delacroix، گوستاو کوربه Gustave Courbet او را بخود بس ناباور و دلسرد ساخت.
چرخه ی تاریک یا دل وایانه ,۱۸۷۰-۱۸۶۲ Dark or Romantic period

چهرنگار عمو دومینیگ ۱۸۶۷- ۱۸۶۵
ارته ی سزان، که او خود آنرا couillarde, “گستاخانه” می خواند به گشت گار های پرده های نخستین اش می آمد. این گشت گارهایی بود از کشتار و دریده گری rapes و پتیارگی . به گفته ی تاریخ دان هنری فرانسوی ژان- کلود لبنستین Jean-Claude Lebensztejn “سزان جوان میخواست که تماشاگرانش را به جیغ کشیدن وادارد.. او از هرسوی راستاپردازی، رنگ آمیزی، ارته، اندازه بندی و گشت گار گزینی آفند می کرد … او دد منشانه همه ی دوست داشتنی ها را در هم میشکست ” و از این روی بود که سزان از نهادها ی نگارگرانی چون تن وایی های هنری erotic art تیتیان Titian و بد افتادهای گویا Goya پیروی
میکرد.[۸] کارهای نخستین سزان در این چرخه کارهایی تیره و با چیده گی هایی از رنگهایی سنگین و روانه، نشان از نگرانی و ناآرامی نگارگری جوان را می دهند. بیشتراین کارها که گاه با کاردک کار شده اند چهره نگاری portraits و اندام نگاری پنداری imaginative figure و هر از گاه زیست های خاموش still-lifes بودند. چهره نگاری او بسا که از میان بستگانش و یا خود-چهر نگاری self-portraits بودند. کارهای اندام نگاری پنداری او بیشتر پتیاره انگیز erotic و تند خویانه با رنگ آمیزیی بی پروایند و نماد از دلبستگی او به دلاکروا می دهند. و این پیداتر ست در باز نگاره های او از کارهای دلاکروا. هرچند این کارها پختگی شیوه ی دلاکروا را ندارند. به هر روی سزان آسیمه سر و آشفته بسیاری از پرده های خویش در این چرخه را پاره و نابود کرد و دیگر آنکه نتوانست بیش از شش ماه در پاریس تاب آورد و افسرده دل به خانه ی پدر بازگشت. هر چند پس از یکسال زندگی با پدر دوباره هوای نگارگری براو چیره آمدو این بار برای همیشه با او ماندگار ماند.سزان به پاریس بازگشت و چون در آزمایش برای درایی به دانشکده ی هنرهای زیبای Ecole des Beaux-Arts پاریس درمانده ماند دگرباره بس آذرده دل گردید و از همه سختتر آنکه نگاره هایش برای نمایش در نمایشگاه Salon پذیرفته نشدند. در این هنگام بود که با پیسارو آشنا شد. پیسارو برای سزان نه تنها یک استاد که بل یک دوست و همچون پدری دیگر بود. سزان درباره ی او همیشه به ستایش سخن می گفت و سی سال از آن پس از او به آوند ” پیساروی فروتن و سترگ ” یاد می کرد. [۹]
چرخه ی ساختارگی Constructive Period, ۱۸۸۰-۱۸۷۰
[همسر سزان ارتنس فیکه Hortense Fiquet در گلخانه ۱۸۹۲-۱۸۹۱.
سزان سی ساله بود که شیوه ی نگاره گری خویش را دگرگون نمود. رنگ آمیزی سیاه و هوای مرده ی پرده هایش گام به گام به رنگ های زنده ی چشم انداز ها یش دگرگون می شود. ودر این میانه چرخه کارهای ساختارگی Constructive Period او آغاز میگردد. ویژگی کارهای این چرخه در گروه بندی پهلو به پهلو و زدش های قلم مویی شانه ای پدیدارست که می توانند نودشی از تنومندی وتنداری بیافرینند. هنایش پیسارو در کارهای سزان به روشنی بخشیدن رنگهای گذاشته روی تخته رنگش کمک نمود. سزان در درازای زندگی هنری خویش وفادارانه در برابر چشم اندازهای نپیتری (طبیعی) ایستاد و نگاره گری نمود.در ۱۸۶۹ سزان با ارتنس فیکه Hortense Fiquet دختری نگاره شو و دوزنده آشنا شد که معشوقه او گردید و تنها پسر او پل را در ۱۸۷۲ به جهان آورد. سزان در نخست به بیمناکی از پدر سختگیرش این راز را از خانواده اش پنهان داشت. هرچند این راز در ۱۸۷۸ بر ملا شد و او سرانجام با ارتنس زناشوییی گرفت و این اندکی پیش از مرگ پدرش در ۱۸۷۸ بود که در آن هنگام دیگر از رویارویی با پسرش دست کشیده بود.
در ۱۸۷۲ سزان همسر وفرزند خویش را باخود به پونتوآ Pontoise شهرکی در شمال پاریس که دوستش پیزارو در آنجا می زیست برده بود. برای دوسال این دو نگارگر درکنار هم کار می کردند و پیزارو او را با درانگاشت گران Impressionist آشنا نمود و سرانجام در ۱۸۷۴ کارهای او در کنار کارهای آنان به نمایش گذارده شد. در این روزگاران بود که او در برخی از یکشنبه ها یا پنجشنبه ها که گاه گرد هم آیی های در انگاشت گران گروه بتینوی The Batignolles Group که از نگاره گرانی چون فردریک بازل Frédéric Bazille, لوئی ادموند دورانته Louis Edmond Duranty هنری فانتن-لاتور Henri Fantin-Latour, ادگار دگا Edgar Degas , کلود مونه Claude Monet, پیر- اگوست رنوار Pierre-Auguste Renoir و آلفرد سیسیلی Alfred Sisley به گرد ادوارد مانه Édouard Manet, ساختی گرفته بود می پیوست. اگرچه این گروه نگارگران پاریسی با خود پسندی هایشان و گفتگو های پیچیده ی هنریشان او را که با لباسهای
زمخت شهرستانی می آمد و با لهجه ی پر چاشنی و زبانی خام سخن می گفت و رفتاری نابرازنده داشت هرگز از خود ندانست . [۱۰]ماری کاسات Mary Cassatt نگاره گر آمریکایی در باره ی سزان درمیهمانی شامی با او و گروهی دیکر از هنرمندان در روستایی نزدیک پاریس در پاییز۱۸۹۴ نوشته است: “رفتارش در آغاز مرا به شگفتی آورد. او ته تابه سوپ خویش را پاک کرد، سپس آن را برگرداند تا همه ی چکه های مانده را توی کفگیرش به چکاند. او حتی استخوان های قلمه را به انگشت گرفت تا گوشتشان را از آنها جدا کند… اما با همه ی بی سپاسی اش به دستور نامه ی رفتاری، او به گونه ای با ما به ارجمندی رفتار کرد که هیچ مرد دیگر را توان نشان دادن آن نبود.” کلود مونه به یاد می آورد که یک روز سزان به کافه ی گربوآ Café Guerbois پاریس که جای گردهم آیی گروه بتینوی بود آمد و با همه ی نگارگران در گرداگرد کافه دست افشرد اما همین که به ادوارد مانه رسید گفت ” آقای مانه من با شما دست نمی دهم چون هشت روزیست که خودرا نشسته ام”[۱۱] .او تنهامان بود و به دوستان و دوستداران و هنرمندان بد گمان بود: ” می خواهند قلابهاشان را در من فرو کنند” . او هراسناک بود که دیگر نگاره گران می خواهند اندیشارها و یافته هایش به ویژه در باره ی رنگ آمیزی را بدزدند و برآن بود که گوگن چنین کرده است. او دوست نداشت که کسی به او دست زندو حتی پسرش اگر که میخواست بازویش را بگیرد باید از او پروا می گرفت . از زنان بیم داشت ” زنهای نگاره شو مرا می ترسانند” در یک هراز گاه که زنی نگاره شو را به کار گرفت همین که دید او تا نیمه برهنه شده ست دهشت کرد و او را از نگارگاهش بیرون انداخت.سزان پرده ی خود ” المپیای نووا” را در کنار کارهای درانگاشت گران در نمایشگاه نخست شان در ۱۸۷۴ در بلوار کاپوچین Boulevard des Capucines به تماشا گذاشت. این پرده که نیشخندی به پرده ی الیمپیای ادوارد مانه بود همانند کار مانه با سرزنش و پوزخند تماشاگران روبرو شد.[۱۲] که پتیاره نگاری آن کار را به خوارگردانی هنر گرفتند.
سزان در سومین نمایشکاه انگاشت گران در ۱۸۷۷ با شانزده پرده انباز کرد که در بهترین جای نمایشکاه به تماشا گذارده شدند. اما پرده ها تماشاگران را ناخوش آیند بودند. و در زمره این تماشاگران دوراند روئل بازارگر هنری بود که این پرده ها را خام و ناسزا گر
میدیدند. از سوی دیگر سزان خویشتن را از درانگاشت گران جدا میدانست و هرگز همه ی ارته ها و هنجارهای آنان را نپذیرفت. او بر کارهای در انگاشت گرایان Impressionism خرده می گرفت که هیچ گونه زیرساخت structure ندارند. و می گفت که بر آنست تا از درانگاشت گرایی “چیزی استوار و پایدار، همچون هنر در موزه ها” بسازد” و باز می گفت که آرمانش آنست که “باز آفرین کارهای پوسن Poussin باشد در نپیتر {طبیعت)” ونوآوری های او از کارهای درانگاشت گرایان فراتر شد و اینک او را کنار پسادرانگاشت گرایانی چون سورا Seurat، ون گوگ Van Gogh و گوگن Gauguin در شمار می آورند.برای سالیان دراز زیستهای خاموش still-lifes و چشم اندازها landscapes آوندهای هسته ای کارهای او بودند. او بیش از دویست هم چیدگی از زیستهای خاموش آفرید تا آنجا که می گفتند “سزان می خواهد بر پاریس با یک سیب چیره شود”. . سزان در نگرشی بلند هنگام، به نازک بینی در مایه و رنگ چشم اندازها و زیستهای خاموش خودرا به دگرگونی نگاره می کندو می کوشد تا ریختهای زیر ساختی همچون استوانه و هرم و کره را در آنها یافته و آشکار سازد. او بر آنست تا با قلم موی خویش رسانایی دهد به پیوند میان گشته گی و انگاره ی نمایشگرآن. [۱۳]
چرخه ی تنهایی و آفرینش روشنایی: کارهای ۱۸۹۰-۱۸۸۰

چشم اندازی ازخانه اش در جا دو بوفان Jas de Bouffan ، سال۱۸۷۶ .
در سالهای ۱۸۹۰-۱۸۸۰ سزان به اوج آفرینندکی خویش نزدیک شده بود. مرده ریگ پدر اورا از نگرانی بی نوایی رهایی داده بودو او روزگار خویش را به نگاره گری می گذراند . در این چرخه او با برنارد و گوگن و ونگوگ در پیوند بود و روزگار زندگی را به تنهایی با خانواده اش در آیکس سر می کردو به دل نگرانی از بیماری و تنگ
چشمی و ناخن خشکی نامی شده بود. اگرچه در نیمه ی دوم این دهه او بیشتر از گاهان خویش را در پاریس سپری می کرد و شاهکارهای خویش همچون نو جوانی با جلیقه سرخ، گلدان آبی رنگ، و ماردی گرا Mardi Gras , و بسیار از چیدگی ها ی پرده های بزرگ تن شویان را آفرید. ارته ی او از ریشه دگرگون شد و ریخت ها و رنگها در چیدگی پرده آنچنان سامان گرفتند تاکه بهترین هماهنگی را در بستگیی باستانه فراآورند. در پرده ی زنی با قوری قهوه او رنگهایش را در لایه هایی نازک بر روی هم می گذارد تا سنگینی و ناسازشی همچون پرده های آبرنگ بیافریند.فراتر از همه، پرده های زیستهای-خاموش سزان هستند که بنیانی ترین بهره گیری های او را از پژو هش هایش در وست ها ی میان رویه و ژرفا را نمایان می دارند. برای نمون در پرده های سیبهاش در روی ظرف چیدگی نگاره هستی سیب ها را در پیوند با همه ی اطاق و نه تنها با میز چوبی زیر ظرف نمایان می کند. تماشاگران می پنداشتند که او طراحی یاد نگرفته ولی کژگاری های او همه از سر آگاهی ست. او گلدان آبی رنگش را کج میداردو و یا دسته ی یک کوزه را درازتر می کشد ویا یک ظرف یا کاسه را سربه پایین می کشد آنچنان که گویی به ترازا روی میز گذاشته نشده تا به تماشاگر ارجمندی و برازایی ریخت ها رادر ترازی هوشمند نشان دهد.در سالهای فرجامین دهه ی ۱۸۸۰ سزان روشنایی ویژه ای را آفرید که در نپیتر (طبیعت)هرگز پدیدار نیست. او با این آفرینش به سر انجام راه خویشتن را از درانگاشت گران برای همیشه جدا نمود. از این پس تنها برایش او آن بود که این روشنایی را با ارته ساختایی خویش به هماهنگی آمیخته دارد. او شیوه ی سازندگی رویه های رنگین خویش را در لایه های گوناگون برای پدیدآوردن سنگینی به همراه روشنایی ویژه ی هر پرده در چشم اندازهای سالهای پایانی این دهه آزمون نمود. و این تلاش به برازایی در پرده های پشت سرهم او از کوه سنت ویکتوار the Monte Ste-Victoire به کامیابی رسید. او این کوه را بیش از شصت باد در پرده های رنگ وروغن و آبرنگ نگاره کرد و در هر آزمون نمایش کوه را ساده تر نمود و روش پذیرفته شده ی نشان دادن ژرفا با خط هایی که در چشم انداز به هم می رسند را به دور ریخت. سزان خط افق را پایین آورد و رویه های افقی و عمودی را با یکدگر آمیخت و آن ها رابا گام های گوناگون رنگی به هم پیوست تا روشنایی ویژه اش را فرا آورد و با این شیوه همه ی
پیمانهای پیشینه ی نزدیکی و دوری و ژرفا را که از گاهان رنسانس بر نگاره گری فرمانوا بودند به زیر پا نهاد.
سزان و زولا: داستان دو قمار باز

ورق بازان(۱۸۹۰ تا ۱۸۹۲ میلادی) این پرده نمایشگر تنش میان سزان آسیمه سر و نگران و زولای خونسرد و آسوده نوداست
در 1۸۸۶ امیل زولا نسخه ای از کتاب داستان خود “شاهکار” L’Oeuvre را برای دوستش سزان فرستاد. شاهکار داستان زندگی هنری پاریس است در چرخه ی امپراطوری دوم the Second Empire که بخشی از زندگی خود زولا را آشکاری می دهد. زولا چند سال پیش از نوشتن شاهکار در میانه ی نگاره گران و تندیس سازان پاریس به آوند بازکاوی گستاخ و بپاخیز نامی شده بود زیرا او از سوی گیران پر شور وآتشین مکتب ” نگاره گری در هوای آزاد” Open-air school بود که ادوارد مانه نخستین پایه گذار آن مکتب بود. در هنگام نمایشگاه سالن ۱۸۸۶ بود که زولا به آوند یک بازکاو هنری با زبانی تیز و برنده به پشتیبانی از مانه برخاست و با باوری سهمگین از مانه که هنوز حتی اورا ندیده بود به آوند نگاره گری که بر او بیداد شده است به دادستانی برخاست. در داستان شاهکار کساور نخست کلود لانتیه نماینده ای از کسگانه های مانه و سزان بود. داستان کودکی کلود یادآور گذشته هایی بود در شهر آیکس ودر کنار رود آرک، گذشته هایی که زولا و سزان و دوست دیگرشان باستی با هم داشتند . زولا در “شاهکار” می نویسد:
“هنگامی که کلود و دو دوست دیگرش دوازده سال داشتند شیفته ی آن بودند که در ژرفترین بخشهای رودخانه بازی کنند. آنها همچون ماهیها شنا می کردند و سپس برهنه ی
برهنه در همه ی روز روی شنهای سوزان دراز میکشیدند و سپس دیگر بار به درون آب می جهیدند”
زولا در این داستان از دلسردیها و دل نگرانی های سزان پرده بر می دارد و بیم او را از ناکامی در تلاش خستگی ناپذیرش در کار کردن روی پرده هایش و دو باره و دیگر بار بازکاریش نشان می دهد. زولا می نویسد:
“او به خوی پیشینه اش دودلی و بی باوری بازگشت .. هر پرده را که پذیرفته نمی شد پرده ای بد می خواند. این نودش سستی او را آسیمه و آزرده می داشت. آنچه که اورا بی تاب می کرد این بود که هرگز نیروی هویداگری خویش را به شایستگی نداشت زیرا که توان آفرینندگی او از زایش یک شاهکار سرباز میزد… و چون این آشوب ها بیشتر و بیشتر و به پشت سرهم رخ میداد او هفته ها را به شکنجه دادنی سخت به خود سر می کرد، و آویخته میان امید و دودلی و همه ی ساعتهای آزارنده راکه با شاهکار شورشی اش به کشمکش میگذراند با این رویا بردباری می کرد که روزی که دستهایش از بند زنجیرهای ناپدیدار کنونی رها شده باشد نگاره ای خواهد کشید و آن پرده او را به بایسته گی خرسند خواهد نمود.”چنان می نمود که زولا در داستان “شاهکار” سزان را هنرمندی سرخورده و پایان یافته می شناساند و راز پیوندهای ناشیانه و خشک او را با زنان بر ملا می کرد. در پس از رسیدن این کتاب به دست سزان او این نامه ی کوتاه و خشک را برای زولا فرستاد:
” من از نگارشگر له روگون-ماکار Les Rougon-Macauart سپاسگذارم برای این یاد آور یادها و از او می خواهم تا به من پروا دهد تا دستهایش را بفشرم در این دم که به سالهای گذشته می اندیشم. همیشه از آن شما در زیر انگیخته ی گاهان سپر شده، پل سزان”
و با این نامه برای همیشه به دوستی خود با زولا پایان داد.در میان سالهای ۱۸۹۲-۱۸۹۰ سزان سه پرده از دو مرد ورق باز نگاره کرد که بسیار از نگاره گران کسگانه ی او و زولا را در این پرده ها می بینند و شاید ورق بازان پاسخ سزان به “شاهکار” زولا بود. دو ورق باز در این پرده در اندیشه ای ژرف فروشده اند. زولا کسگانه ی دست چپ در این پرده به همه گی در پرده باشش دارد. سزان در نماد کسگانه دست راست باششی کناره ای دارد با
این همه شگفت اینکه او به تماشا گر نزدیکتر می نماید. او بخش بزرگتری از میز بازی را فراگرفته، سر به پیش خم کرده و نگرانتر مینماید. زولا خونسرد و پر باور به بازیگری خود به راستگونه نشسته و تنش با راستای دیواره ی افقی و پایه ها ی میز چار چوبی برازا برای پیرامون خویش ساخته که با کلاه شق و رق و لیاس بی چین و چروکش هماهنگ است . اما سزان با کلاه تاب خورده و لباس ناوار خود در آن چارپوب نمی گنجد. در هر بخش کوچک این پرده نشانی از رویارویی به چشم می خورد. پرده سوم که پرده پایانی و بهترین ازورق بازان است اینک در موزه لوور است و به آوند یک شاهکار شمرده می شود.
چرخه ی استادی و فرزانگی ۱۹۰۰-۱۸۹۰

زیست خاموش با پرده ( ۱۸۹۵ ) در این پرده آزش فزاینده ی سزان به سوی هم چیدگی ریخت ها و تنش پویا میان ریخت های هندسی او نمایان است.در دهه ی ۱۸۹۰ سزان کارهایی چون لاله ها و سیبها، ورق بازان، زیست خاموش با سبد سیب، پسری با جلیقه سرخ، چهرنگار گوستاو جفروی، زیست خاموش با فلفلدان، زیست خاموش با کیوپید گچی، زیست خاموش با سیب و پرتقال، دختر جوان ایتالیایی، خانه با دیوار ترک خورده، کاج بزرگ،خم جاده در مونت گرو و بسی دیگر از شاهکارهای خویش را آفرید. با این همه او در گمنامی بسر میبرد.اما به ناوابستگی خویش خو کرده بود و تنها آنچه را که دوست داشت و به شیوه ای که دوست داشت نگاره می کرد و اگر کسی را ناخوشایند می یافت از دیدن او سرباز می زد چنانکه از پایان دادن به چهره نگار گوستاو جفروی خودداری نمود و آنرا نیمه کاره رها کرد زیرا که هنگامی که جفروی در برابر او می نشست از کلمانسو سخن می زد و سزان از او بیزار بود. در ۱۸۹۱ به بیماری قند دچار آمد. و بناچار برای درمان به سویس، ویشی و سپس به تالوار Talloires درشد که درآنجا دریاچه آنسی Lake of Annecy در او ساوی Haute savoie را به
پرده کشید. به فرجام امبروز ولارد Ambroise Vollard یک نمایشگاه تک-تنه از کارهای او را در سال ۱۸۹۵ در نمایشگاه خود سامان داد. سزان پرده هایش را از چار چوبشان جداکرده و آنها را لوله شده به نمایشکاه ولارد فرستاد. اگرچه این نمایشگاه صدایی نکرد اما بسی از نگارگران جوان را بسوی سزان در کشید. و چون سزان به هر از گاه دیده میشد باششی افسانه ای از خود برانگیخت. در پایان این دهه بسیار از نگار گاران پیشرواو را به آوند “فرزانه” ارچمند می داشتند. [۱۴] در ۱۸۹۷ مادرش درگذشت و لو جاس دو بو فان Le Jas de Bouffan را به او گذاشت. ولی او را تاب بردن بار یادهای آن خانه نبود.
سالهای پایانی

تن شویان بزرگ Les Grandes Baigneuses ، سزان در این پرده به استواری و تراز هندسی پوسن Poussin به کامیابی دست یافته است (۱۸۹۸- ۱۹۰۵ ).در سالهای پایانی زندگی زناشویی سزان با همسرش ارتنس بی آرام و پر تنش بود. بسا هنگام که از هم جدا می زیستند. پس از مرگ مادر شوهر ارتنس چندگاهی با پسرش پل به پیش سزان بازگشت اما پرخاش ها و ناخرسندی ها از سرگرفته شد.ارتنس یادداشت های مادر شوهر خودرا پس از مرگش سوزاند و سزان در خواستاره ی مرگ خویش همه دارایی خود را به پسر بخشید و ارتنس راهیچ نگذاشت. سزان در جهان نگاره های خویش آرامش می یافت و از این روی بود که در ۱۹۰۲ خانه ای به همراه یک کارگاه نگارگری برای خود بر فراز تپه های آیکس ساخت. هنگامی که برای نگارگری به هوای آزاد می رفت همچون کشتگران جامه بر تن می نمودو با گاری اسبی که با مخمل سرخ آراسته شده بود به جایگه نگاره گری می شد.در سالهای ۱۸۹۹ و ۱۹۰۱ از او درخواست شد که در نمایشگاه ناوابستگان Salon des indépendents پرده هایش را به نمایش بگذارد و این نشان از نام آوری
او بود و موریس دنیس Maurice Denis که از دوستداران کارهای او بود پرده ی در ستایش سزان Hommage à Cézanne را کشید نه در نمایشگاه بروکسل در ۱۹۰۱ به تماشا گذاشته شد. و دنیس بود که او را به نمایش در سالون پاییز Salon d’ Automne پاریس زیر آوندCézanne Exhibition درخواند و این نمایشگاهی بس کامیاب بود و بسیار از نماشاگران که می پنداشتند سزان درگذشته است از این که او را هنوز در میان خویش میدیدند به شادی میامدند و برای سزان این مایه ی خرسندیی دیر رسیده بود واین شناسایی با نمایشگاهی که ولارد برای او زیر آوند نمایشگاه یادمان سزان Cézanne Memorial Exhibition در ۱۹۰۷ برآورده شد به اوج رسید.و او همچنان آزمون های نگارگری خویش را پا فشارانه دنبال می کرد ومی گفت که آرزو دارد تا “منحنی های اندام رنان را با شانه های تپه ها به پیوند آرد” و می نوشت که “هنگامی که رنگ در توانگرترین خویش است ریخت به برترین برازایی می رسد”. تا آنکه در یک روز بارانی هنگامی که با افزار نگارگری بر پشت خودرا در جاده ای گل آلود به پیش می کشید به سکته دچار آمد ودر کنار جاده بر زمین غلتید. یک گاری لباس شویی کالبد نیمه جانش را از زمین برگرفت اما او یک هفته از آن پس به سینه پهلو در شصت و هفت سالکی درگذشت .
داوری: هنری که آفریننده ی هنر ست

Mardi Gras هنایش سزان در کارهای بسی از نگارگران نووا همچون پیکاسو و ماتیس به نمایانی آشکارست.سزان بی گمان از نگارگران بس هشیار و اندیشمند است. او برآن بود که به گونه ای نمایانه ای از ریختار بیافریند و
تماشاگر را وادار کند تا باور کند که او به ریختارهایی که به راستی در جایی بوده اند می نگرد اما او همچنین می خواست که تماشاگر فراموش نکند که آنچه در برابر اوست نمایانه ای بیش نیست. پیش از سران نگاره گران پس از رنسانس می خواستند که تا آنجا که شدایی داشت ریختارهایی همتا و همگون با آنچه میدیدند را در پرده های خویش باز سازی کنند. برای سزان این هنری بود که میخواست خود هنر را در یک پرده از تماشاگر پنهان دارد ولی سزان را برایش آن بود که هنر را در پرده های خویش آشکاری دهد و این به دریافت هنر شناسانی چون کیث رابرتز “هنری ست که هنر می آفریند.”[۱۵]پژوهش دیداری سزان پزوهشی بسیار پیچیده و بنیانی است زیرا او بر این باور ست که دچارش های بسیاری را در نگاره گری می بایست چاره کرد. هر زدش رنگ سزان به پرده می باید که با خود بار همه ی باورهای او را برساند. او به قلم گیری و راستاپردازی پیرامونه ی در کارهای نگار گران پیشین ناباور بود. به گفته ی او ” راستا پردازی ناب، گونه ای همپاشیدگی است” راستاپردازی پیرامونه ی و قلم گیری کناره ها در نپی تر و طبیعت دیده نمی شود زیرا به باور او همه چیز در نپیتر رنگ دارد. در گفتگویش با امیل برنارد گفت:
” در همانگاه که نگاره می کنیم داریم راستا ی پیرامون را پرداخت می کنیم. هرچه رنگ هم آهنگتر شود پیرامونه پردازی هم درستتر و نردیکتر می گردد. هنگامی که رنگ توانگر است، ریختار به والا یی رسیده است. زدایی و پیوند سنگینی ها راز راستاپردازی و ریختار ست.”

جاده ای روبروی کوه سن ویکتوار, روشنایی ویژه ی سزان را هرگز نمی توان در چشم اندازی یافت. ۱۹۰۲-۱۸۹۸.نیرومندی هسته ها ی انگاشت در هنر سزان، اینکه می توان هر بخش آنرا زیر پژوهش و کاوش آورد و در هر زدش قلم موی او برایش و بایشی هوشمندانه و اندیشمند یافت کارهای او را در تراز شاهکارهای جاودانه می نهد.

فایل : 15 صفحه

فرمت : Word

دانلود باکس
مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...