info@articlefarsi.ir پشتیبانی 10 صبح تا 2 شب ادرس

مقاله در مورد شهادت امام حسين

مقاله در مورد شهادت امام حسين

خلاصه اي از زندگي امام حسين
در مقابل اين قوم عده اي ولادت امام حسين عليه السلام را در سال سوم هجرت ذكر كرده اند كه از آن جمله مرحوم شيخ نكيني از علماي شيعه و از اهل سنت هستند در مورد ماه و روز ولادت آن بزرگوار نيز مشهور ان است كه در پنجم ماه شعبان بوده و اين قول را مورخاني كه در بالا نامشان برده شد اختيار كرده اند.
گرچه اقوال ديگري نيز مانند سوم شعبان و اخر ماه ربيع الاول و يا سيزدهم ماه رمضان نقل شده كه اين دو قول اخير خلاف مشهور است و قوم سوم را همان گونه كه مرحوم مجلسي كه مزيت فن حديث است نسبت به مشهور مي دهد ما نيز مي پذيريم چون امام حسين (ع) متولد شد او را نزد پيامبر مي آوردند تا نامي براي او بگذارد پيامبر (ص)
فرمود: من در نامگذاري اين فرزند بر خداي عزوجل سبقت نمي گيرم.
چون امام حسين به دنيا آمد رسول خدا (ص) در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و در روز هفتم ولادت آن حضرت دستور داد.
سر نوزاد را تراشيدند و هم وزن موي سرش صدقه داد و گوسفندي براي او عقيقه كرد و ران آن گوسفند را براي قابله فرستاد و در روز 7 ولادت امام دو گوسفند خاكستري رنگ براي او عقيقه كرد و راني از آن را به همراه يك دينار به قابله داد سپس سرش را تراشيد، و هم وزن موي سرش نقره صدقه داد، و آنگاه بر سر آن نوزاد عطر ماليد خبر دادن پيامبر (ص) از آينده غم انگيز نوزاد در روايات اهل سنت نظير روايت فوق نقل شده، در برخي از اين روايات آمد، كه اسماء گويند من حسين(ع) را نزد پيامبر (ص)
بروم و در دامان آن حضرت نهادم پيامبر گريست! من عرض كردم پدر و مادرم به قربانت سبب گريه شما چيست به راستي اين پسر مرا گروه ستمكار از امت من خواهند كشت كه خداي تعالي شفاعت مرا به آنها نرساند و بدنبال آن فرمود. اي اسماء اين خبر را به فاطمه مده زيرا تازه زاست و اين خبر غم انگيز براي او در اين در حال خوب نيست.
دوران كودكي امام حسين (ع)
دوران زندگاني آن دو بزرگوار با جد بزرگوارشان پيامبر (ص) از ويژگي خاصي برخوردار است زيرا شدت علاقه پيامبر (ص) به آن دو موجب شده بود كه همگان آن دو كودك را احترام كنند و دوست بداند و در خصوص علاقه پيامبر (ص) به امام حسين (ع) روايات متعددي
است كه به چند نمونه اشاره مي كنيم اين جديث معروف است كه رسول خدا فرمود حسين از من است و من از حسين.
درباره شدت علاقه پيامبر (ص) به امام حسين (ع) روايات نقل شده كه گويد پيامبر(ص) حسين بن علي را بر شانه خود سوار كرده بودي مردي آن حضرت را ديد و رو به حسين (ع) كرده و گفت اي پسرك خوب و سوار شده اي رسول خدا(ص) فرمود او هم خوب سواري است ص 23 همانگونه كه قبلاً يادآور شديم بهترين و شيرين ترين دوران عمر امام حسن و امام حسين (ع) دوران زندگاني آنان در كنار جد بزرگوارشان پيامبر (ص) بود پس از رحلت آن حضرت دوران مصيبت و مظلوميت اين خانواده شروع شد. رحلت جانگداز پيامبر كه براي همه مسلمانان فاجعه بزرگي بود براي اين دو آقازاده نيز ضايعه اي غير قابل جبران بود
و پس از آن بود كه دشمنان سعي در منزوي كردن اين خانواده گرامي كردند و آن هم مصائب را براي آنان بوجود آوردند، و هر روز غم تازه اي بر غمهاي آنان افزودند. شيخ صدوق به سند خود از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي‌كند سه روز قبل از رحلت رسول خدا(ص) از آن حضرت شنيدم كه علي(ع)را مخاطب ساخته و به او چنين فرمود. درود خدا بر تو اي پدر دو ريحانه و گل خوشبوي من، تو را به دو ريحانة خود از دنيا سفارش مي كنم كه به زودي دور كن و اساس زندگي تو شسته خواهد شد و خداوند پس از من نگهبان تو است.
و در حديثي ديگر آمده: هنگام رحلت پيامبر (ص) حسين (ع) آمدند و خود را روي سينه آن حضرت انداختند و گريه مي كردند، علي (ع) خواست آن دو را از روي سينه پيامبر (ص) دور كند رسول خدا (ص) فرمود اين دو راه واگذار، تا از من
بهره گيرند و من نيز از آن دو بهره گيرم كه پس از من به آن دو ناگواري خواهد رسيد و آنگاه رو به اطرافيان و عبادت كنندگان خود كرد فرمود: براستي كه من در ميان شما از خود به يادگار مي گذارم كتاب خدا و عترتم، خواندانم را، پس هركس كتاب خدا را ضايع سازد، چنان است كه سنت مرا ضايع كرد، و هركس سنت مرا ضايع سازد، چنان است كه عترت مرا ضايع كرد، براستي كه اين دو از يكديگر جدا نشوند تا در كنار خوش كوثر بر من در آيند.
شهادت مادر
پس از رحلت پيامبر (ص) هنوز هشت سال از عمر آن حضرت نگذشته بود كه دومين مصيبت ناگوار يعني شهادت مادر عزيزشان فاطمه (س) اتفاق افتاد، ماجراي جانگداز شهادت زهرا (س) بر اثر
غم و اندوه و ستمهايي بود كه بعد از پدر بزرگوارش بر آن بانوي معصومه رسيده بود و به فاصله اندكي بعد از رحلت پيامبر (ص) منجر به شهادت آن بانوي گرامي گرديد.
در آن ايام اندك نزديكان و از جمله فرزندان بانوي اسلام كمتر مي شد كه زهرا(س) را گريان نبينند خصوصاً هرگاه چشم فاطمه (س) بر امام حسن و امام حسين(ع) مي افتاد داغ دلش تازه مي شد و محبتها و عواطف رسول خدا(ص) را نسبت به آن دو فرزند عزيز ياداور مي شد و گريه مي كرد. درباره اي از روايت آمده كه زهرا(س) چند روز از رحلت پيامبر(س) گذشته بود دست حسين را مي گرفت و به كنار بقيع مي آمد و آنها را به خانه مي برد و علي بن عيسي اربلي داستان شهادت فاطمه (ع) را نقل كرده تا آنجا كه مي گويد: اسماء گفت هنگامي كه زهرا (ع) از دنيا
رفت من پارچه اي روي جنازة او كشيدم در اين وقت حسين (ع) وارد شده و گفتند اي اسماء مادر مادر چنين وقتي نمي خوابد اسماء عرض كرد اي فرزندان رسول خدا مادرتان نخوابيده بلكه از دنيا رفته است.
امام حسين(س) پيش آمده پاي مادر را مي بوسيد و مي گفت مادرجان فرزند تو حسين هستم با من سخن بگوي پيش از آن كه قلبم بشكافد و مرگم فرا رسد. اسماء كه چنان ديد به آن دو بزرگوار عرض كرد اي فرزندان رسول خدا نزد پدرتان برويد و او را از مرگ مادرتان خبر كنيد حسين (ع) به مسجد آمدند و صدايشان به گريه بلند شد اصحاب رسول خدا(ص) بيرون آمد و سبب گريه آن دو را پرسيدند و همين كه علي(ع) از ماجرا مطلع گرديد بي تاب شده و به خانه آمد و دستور غسل و تهيه كفن فاطمه (ع) را داد. و در چند
روايت آمده كه حسين (ع) در ماجراي دفت و نماز بر مادرشان فاطمه نيز حضور داشتند و برخي از محدثان نام شش تن از مردان را كه نماز بر جنازة فاطمه شركت داشته اند بدين شرح ذكر كرده اند. ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، خديفه، عبدالله بن مسعود و طبق نقل ديگري در آن شب فقط علي(ع) و ابن عباس حاضر بودند ولي صحيح تر همان روايتي است كه مي نويسد علي(ع) و جسين و عقيل ،سلمان ابوذر، عمار پريده بر بدن زهرا نماز خواندند.
وصيتهاي علي (ع) به امام حسين (ع)
همان گونه كه مي دانيم دوران مصيبت بار و تلخ زندگاني علي (ع) با شهادتش به دست شقي ترين و ناپاكترين افراد بشر يعني ابن ملجم مرادي در شب بيست و يكم ماه رمضان در سال چهلم هجري به
پايان رسيد و ان مجسم تقوا و عدالت قرباني يك توطئه اموي خارجي گرديد.
علي (ع) همان گونه كه به امام حسين(ع) توجه داشت به امام حسين(ع) نيز توجه خاصي داشتند و در فرصتهاي مناسب از تذكرات سودمند و سفارشهاي سازنده به آن فرزند عزيز دريغ نداشت و سفارشها و وصيتهايي به او فرمودند
اي پسرم تو را به تقواي الهي در بي نيازي و نيازمندي سفارش مي كنم و به سخن گفتن حق در حال خوشحالي سفارش مي نمايم، هركس كه زياد حرف بزند خطا و لغزش گفتارش زياد است و كسي كه خطا و لغزش او زياد شد حيا و شرمش كم شود و كسي كه شرفش كم شود پارسايي و ورع او گم شود و كسي كه پارسائيش كم شد دلش خواهد مرد و كسي كه دلش بميرد داخل دوزخ ردد.
امام حسين(ع) در مراسم كفن و دفن پدر
همان گونه كه در شرح حال اميرالمؤمنين (ع) به تفصيل بيان كرديم آن حضرت در شب بيست و يكم ماه رمضان سال چهلم هجري به شهادت رسيد و امام حسين(ع) به كمك برادرش امام مجتبي(ع) طبق وصيت پدر شهيدشان جنازه او را برداشته و به نجف كوفه آورده و در آنجا دفن كردند و قبر مطهر آن حضرت سالها پنهان بود و كسي جز امامان معصوم و احياناً برخي از نزديكان اهل بيت از جاي آن با خبر نبودند تا اين كه در زمان هارون الرشيد در ضمن ماجرايي آن قبر مطهر آشكار گرديد شهادت امام حسين(ع) و بعد از ان كه حدود ده سال از ماجراي صلح گذشت معاويه به فكر وليعهدي فرزند فاسق خود يزيد افتاد كه توسط مغبره بن شعبه اين طرح پي ريزي و پيشنهاد شده بود و بزرگترين مانع بر سر راه
معاويه در انجام اين كار خلاف وجود اما حسن(ع) بود لذا به فكر افتاد كه اين مانع را از سر راه خود بر دارد و بهترين فردي را كه براي اجراي نقشة جنايتكارانه خود انتهاي كرد همسر آن امام معصوم بود يعني جعذه دختر اشعث بن قيس بود كه معاويه نامه اي به او نوشت و صد هزار درهم براي او فرستاد و وعده همسري يزيد را به او پيشنهاد كرد تا امام حسن(ع) را مسموم ساخته و به شهادت برساند و خلاصه آن جنايت هولناك به دست آن زن نابكار اجرا شد و امام حسن(ع) به شهادت رسيد. امام حسن(ع) از جمله وصيتهايش به برادر بزرگوارش اين بود كه پس از مراسم غسل و كفن جنازه مرا به سوي قبر جدم رسول خدا(ص) ببر تا ديداري تازه كنم ولي مردم گمان مي كنند كه مي خواهيد مرا در كنار قبر رسول خدا(ص) دفن كنيد و به همين جهت در
آنجا اجتماع كرده و مي خواهند از اين كار جلوگيري كنند و من تو را به خدا سوگند مي دهم مبادا درباره من به اندازه شيشه حجامتي خون ريخته شود ولي عايشه و ديگران آمدند و مانع شدند و ميان آنان و امام حسين(ع) سخناني رد و بدل شد و جنازه آن امام معصوم را تير باران كردند كه بر طبق وصيت آن حضرت امام حسين(ع) و بني هاشم عكس العملي نشان نداده و تحمل كردند و اين جريان نيز يكي ديگر از مصائب سختي است كه بر امام حسين(ع) گذشت.
شهادت امام حسيت(ع)
براستي آن مصيبتها و اندوههاي كمر شكني كه امام حسين(ع) در آن لحظات ديد و تحمل كرد هيچ مصلحي در جهان نديد و تحمل نكرده است كه از آن جمله بود.
1-منظره ديدن زنان حرم و دختران پيامبر (ص) كه هر لحظه عزيزي را از دست مي‌دادند و بدن آغشته به خوني را استقبال مي كردند و فريادهاي دلخراشي سر مي‌دادند كه دل هر سنگ را آب مي كرد.
2.فرياد تشنگي كودكان كه برخي از شدت تشنگي بي حال به روي زمين افتاده و بر طبق برخي از روايات به حال عش و مرگ مي افتاد.
3.مشاهده بدنهاي قطعه قطعه و پيكرهاي پر از خون فرزندان و برادرزادگان و هم نزديكان و ياران كه در برابر ديگانش كنار هم چيده و به هر سو نگاه مي‌كند يك يا چند جنازة به خون خفته را مي بيند. امام در خيمه آمد به زينب فرمود. فرزند صغيرم را بياور تا با او وداع كنم و چون آن فرزند را گرفت و خواست او را ببوسد حرمله بن كاهل اسدي تيري بجانب آن را
طفل رها كرد و آن فرزند را ذبح كرد! در اين هنگام امام به زينب فرمود: اين طفل را بگير سپس دستان خود را زير گلوي آن طفل گرفته و چون دست او از خون پر شد و ان خون را به طرف آسمان پاشيد. مادر اين طفل شيرخوار رباب دختر امر القيس بن عدي كلبي بوده كه مادر سكينه نيز هست و اين همان زني است كه بعد از شهادت امام بيش از يك سال زنده نبوده و هرگاه كسي از وي خواستگاري مي كرد نمي پذيرفت و به امام علاقه شديدي داشت به مدينه باز نگشت و در كنار قبر امام ماند و زيرس ايه و سقف نرفت تا اين كه پس از يك سال بر اثر غم و اندوه از دنيا رفت.
وداع امام(ع) با اهل حرم
در نفس المهموم از برخي مقائل نقل كرد، كه چون حسين(ع) هفتاد و دو تن و خاندانش را كشته بر روي زمين ديد متوجه خيمه گاه شد و صدا زد: يا سكينه- يا فاطمه- يا زينب- يا ام الكلثوم. سكينه كه اين صدا را شنيد فرياد زد: پدر جان آيا تن به مرگ داده اي امام در پاسخ گفت چگونه تن به مرگ ندهد كسي كه يار و كمك كاري ندارد. سكينه گفت: ما را به حرم جدمان باز گرداند و امام (ع) فرمود: اگر مرغ خطا را به حال خود مي گذارند مي خوابيد در اينجا بود كه صداي زنان به گريه و شيون بلند شد و امام(ع) آنها را ساكت كرد و در همان مقتل است كه آن حضرت (ع) به نزد ام كلثوم آمد و به او فرمود: خواهر جان تو را سفارش مي كنم كه خوب خويشتن داري كني و من به جنگ اين مردم مي روم. در
اين وقت سكينه فريادكمام به سوي آن حضرت آمد و امام سكينه را بسيار دوست داشت پس او را به سينه چسبانيد و اشك ديدگانش را پاك كرد و گفت اي سكينه بدان كه گرية تو پس از مرگ طولاني خواهد بود دل مرا به اشك حسرت بار خود سوزان تا جاده در تن من هست وچون كشته شدم تو سزاوارتري كه نزد كشته من آيي اي برگزيده زنان اهل تاريخ نوشته اند: امام حسين(ع) در ساعات آخر عمر شريف خود بر در خيمه زنها آمد و آنها جامه كهنه‌اي خواست تا زير لباسهاي خود بپوشد كه پس از شهادت بدن او را برهنه نكنند پس جامه اي آوردند و امام علي(ع) آنها باز گرداند. فرمود: تيم جامة اهل ذلت است جامه ديگري آوردند امام علي(ع) چند جاي آنرا پاره كرد و زير لباسهاي خود پوشيد و با همة اين
احوال مي نويسد آن مردم پست آن جامه زيرين را نيز از بدن مطهرش بيرون آوردند.
زخمهاي فراوان
چون دستور حمله عمومي از طرف پسر سعد صادر شد صد و هشتاد نفر نيزه دار بر آن حضرت حمله كردند. در روايتي از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود در بدن امام حسين(ع) جاي سي و سه نيزه وي و چهار رقم شمشير يافتيم و در روايت ديگري دارد كه جاي بيش از سيصد و بيست زخم نيزه و شمشير و تير بر بدن امام ديده شد در قول ديگر سيصد و شصت رقم و روايت ديگري جاي سي و سه ضربت جز رقم تيرها ديده شده است و تيرها در زره امام چون خارهايي كه در تن خار پشت است قرار داشت و روايت شده تمام آنها تيرها و زخمها در جلو بدن بوده است.
جسارت دشمن
ارباب مقاتل نوشته اند كه: امام ايستاد تا لختي بياسايد، كه جنگ او را خسته كرده بود، و هم چنان كه ايستاده بود، سنگي بيامد و بر پيشاني آن بزرگوار نشست، پس جامه را بر گرفت تا خوني را كه بر اثر سنگ بر چهره اش ريخته بود، پاك كند كه ناگهاني تير سه شاخة زهر آلودي بيامد و بوسيله آن حضرت و يا به قولي بر قلب مقدس آن حضرت جاي گرفت آنگاه تير را از پشت خود بيرون اورد كه خون جاري شد، و امام دست خود را بر آن نهاد، كه دستش پر شد امام آنها را به آسمان پاشيد و يك قطر از آن برنگشت. و در مرتبه ي دوم كه دستش پر شد بر صورت خود ماليد و فرمود: جدم را در حالي كه صورتم به خونم آغشته است مي خواهم ملاقات كنم،
و بگويم اي رسول خدا(ص) فلاني و فلاني مرا كشتند.
بر زمين افتادن امام حسين(ع)
چون زخمهاي بدن امام سنگين شد و هم چون خار پشت گرديد، صالح بن وهب مزني نيزه اي بر تهبگاه امام زد، و آن حضرت از روي اسب بر زمين افتاد، و به طرف راست صورت بر زمين آمد و در هنگام دختر علي(ع) زينب از خيمه بيرون آمد و فرياد زد: اي كاهش آسمان بر زمين مي آمد، و اي كاش كوهها خرد و پراكنده ي هامون مي گشت. شمر فرياد زد‍: انتظار چه را مي كشيد! سپس آن حضرت را محاصره كردند و از هر سو حمله نمودند، زرعه بن شريك ضربه اي بر شانه امام زده و ديگري شمشيري بر كتف ديگر آن حضرت فرود آورد، تا اين كه امام به رو در افتاد، گاه بر
مي خاست و گاهي مي افتاد، سپس سنان بن انس نيزه اي بر تر قوة (گودي زير گلو) آن حضرت زد، آنگاه نيزه خود را كشيده و بر سينه ي آن حضرت زد، و تيري نيز به سوي امام پرتاب كرد كه در گلوي مقدس امام قرار گرفت.
آن حضرت تير را بيرون آورد، و دو دست خود را پر از خون كرد و چون از خون گلويش پر گرديد، بر صورت و محاسن خود ماليده و در اين وقت عمر بن سعد به مردي كه در سمت راست او ايستاده بود گفت: واي برتر، فرود آي، و كارش را تمام كن. خولي بن يزيد اصبحي گفت: من سرت را مي برم من مي دانم كه تو فرزند رسول خدا(ص) هستي و از طرف پدر و مادر بهترين مردم مي باشي!! سپس سر مطهر امام را جدا كرد.
نگارنده گويد: بر طبق اين روايت به طور معلوم نيست چه كسي مبادرت به كشتن آن حضرت و بريدن
آن سر مقدس نمود، و در اين باره سه قول است 1 خولي بن يزيد اصبحي 2سنان بن انس نخعي 3-شمر بن يزيد ذي الجوشن و اقوال ديگري مانند اين كه: قاتل آن حضرت عمر بن سعد و يا حصين بن نمير، و يا اين كه مهاجر ابن اوس بوده است نيز نقل شده است.
البته اين اقوال ضعيف است، و صحيح تر همان است كه قاتل آن حضرت سنان بن انس و شمر بوده اند كه به كمك يكديگر امام را به شهادت رسانيده اند، خداوند تا روز قيامت هر ان و لحظه عذابشان را افزون گرداند بحق سيد المرسلين و انبيائه المقربين. آمين يا رب العالمين.
مناجات امام
هلال بن نافع مي گويد: در كنار امام ايستاده بودم كه آن حضرت جان مي داد و چون كار ان حضرت سخت گرديد ما رو به آسمان كرده و با خدا به راز و نياز پرداخت.
اسب چه كرد؟
ارباب مقاتل نوشته اند: همين كه امام (ع) به زمين افتاد آن اسب فرياد زد و شيهه كشيد و سر خود را بر زمين زد، تا اين كه كنار خيمه ها از دنيا رفت جلودي گفته: پس از اين كه امام بر زمين افتاد آن اسب به دفاع از آن حضرت پرداخت و اسب و مركب بود كه بر زمين مي انداخت، به طوري كه چهت نفر را به هلاكت رسانيد. آنگاه نزديك بدن امام آمد و سر و گردن خود را به خون آن حضرت آغشته كرد، سپس
آهنگ خيمه‌ها كرد و بلند بلند شيهه مي كشيد و دستها را بر زمين مي زد! چون امام بر زمين افتاد اسب او شروع به شيهه زدن كرد و با فرياد كردن از روي كشته ها مي گذشت، عمر بن سعد كه او را ديد، به سر مردان خود فرياد زد كه اين اسب را بگيريد، و نزد من آوريد كه از اسبان مخصوص رسول خدا(ص) است. مردان كمند انداختند كه او را بگيرند ولي موفق نشدند. آنگاه او را رها كردند و به كناري رفتند، همين كه آن اسب خود را رها ديد، گويا به دنبال گم شده اي مي گشت و كشته ها را نظاره مي كرد تا اين كه به بدن امام رسيد، با دهان او را مي بوسيد و شيهه مي كشيد و اشك مي ريخت تا آنجا كه همه حاضران را به تعجب وادار كرد. و سپس روانه به سوي خيمه ها شد، و كسي جرأت روبرو شدن با او را نداشت، آنگاه آهنگ فرات
كرده و رقت تا داخل آب فرات گرديده ناپديد شد و تا كنون كسي ندانست كه كجا رفت و چه كرد اكنون اين اسب معروف به «ذوالجناح» است.
لگدكوب كردن بدن امام حسين(ع)
عمر بن سعد بعد از آن كه از نرد خيمه هاي زنان بازگشت در بين همراهان خود فرياد زد: كيست كه دستور ما را درباره حسين(ع) انجام دهد و با اسبان سينه و پشتش را لگدكوب كند.
پس ده نفر به نامهاي اسحاق بن حيفره (كه پيراهن امام را به غارت برده بود) اختس بن مرثد، حكيم بن طفيل، عمرو بن صيح صداوي، رجاء بن منفذ عبدي، سالم بن خفيثه جعفي، واخط بن ناعم، صالح بن وهب جعفي، ماني بن ثبيت خصرمي، اسيد بن مالك، بر اسبان خود سوار شدند و بر بدن مقدس امام تاختند و هنگامي كه به كوفه

فایل : 26 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...