مقاله استراتژی توليد

مقاله استراتژی توليد

استراتژي توليد: چگونه به كلاس جهاني مي رسد؟

چكيده

اگر يكنفر بخواهد «كلاس جهاني» در توليد را در قالب تركيب بهينه اي از ويژگيها تعريف كند، توضيح آن مشكل خواهد بود اين به علت وجود راه حل هاي فراوان براي چالش هاي استراتژيكي كه توليد كنندگان با آن روبرو هستند و همچنين وجود رويكرد و تكنولوژي هاي جديدي است كه هر روزه معرفي مي شوند. البته بسياري از «بهترين روشها» وجود دارد كه ناظران آنرا به كلاس جهاني منتسب مي كنند؛ ولي در خيلي از موارد اين نمونه ها خاص شركتها يا صنايع اند. ويژگيهاي سيستم توليد شركت هرآنچه كه باشد، اين بررسي با استفاده از مدلي مبتني بر ارزش اقتصادي ارزيابي مي كند كه آيا سيستم توليد يك شركت به طور قطع در كلاس جهاني قرار دارد يا خير، در اينجا به اين علت از اين استاندارد استفاده شده كه استراتژي توليد يك شركت براي آنكه در سطح جهاني باشد بايد نرخي بالاتر از نرخ بازار و صنعت در رسيدن به ايجاد ارزش اقتصادي داشته باشد. به همين منوال از آنجائيكه ارزش بازار تابعي از ارزش اقتصادي است، شركتي كه قادر باشد به طور مستمر نرخ ايجاد ارزش خود در صنعت و بازار را در سطح بالايي حفظ كند، بايد در انتظار اين باشد كه پاسخگوي نياز سرمايه گذاري كل بازار باشد. اينك در جايي قرار داريم كه مي توان آنرا «عصر ارزش اقتصادي» تعريف كرد و ارزش اقنصادي، معياري است كه هر استراتژي بايد با آن سنجيده شود.

 

مقدمه

شون برگر[1] در 1986 در نوشته اي استدلال كرد كه اگر يك نظرسنجي در مورد اسامي بيست شركت برتر توليدي در جهان انجام شود، احتمالاً اكثر آنها، شركت هاي ژاپني خواهند بود. اگرچه نكتة اصلي اين است كه شركتهاي ژاپني چگونه كار كردند كه باعث چنين تحول شگرفي در توانايي شان در توليد دامنه وسيعي از محصولات با ارزش افزوده بالا و كيفيت مطلوب شد. بر اساس شواهد بدست آمده نكته اي كه بسيار واضح است اين است كه موفقيت هاي ژاپني ها نتيجة فرهنگشان نبوده، بلكه محصول جنبي روش متفاوت مفهوم سازي فرايند توليد و تحقق استراتژي توليد مي‌باشد. با اينكه رويكرد ژاپني ها متمايز بود، ولي درك، آموزش و تعليم آن مشكل نبود. در حقيقت عاملي كه آنها را با هم متحد مي كرد سادگي در طرح محصولات، سيستم ها و فرايند توليد آنها، سرمايه گذاري قابل توجه براي توسعه سرمايه انساني، استفاده گزينشي از تكنولوژي و تعهد تخطي ناپذير در كيفيت برتر بود.

در حاليكه ژاپني ها هنوز به خاطر نيروي توليد خود مورد احترام مي باشند، احتمالاً نمي خواهند همانطور كه ديگران از آنان مي آموزند، آنان از ديگران بياموزند. براي مثال، شركت تويوتا[2] كه در خيلي از زمينه ها به عنوان استانداري براي قضاوت در   مورد توليد كنندگان تلقي مي گردد، به ديگران كه در زمينه توليد جهاني موفقيتهاي زيادي كسب كرده اند آموزش مي دهد. در صورتيكه سطح كيفيت اخير جي.دي.پاور[3] را به عنوان شاخص در نظر بگيريم، اين تويوتا و ساير خودروسازان ژاپني هستند، كه هم اكنون داراي يك خلاء كيفي هستند، كه بايد آنرا برطرف كنند. در ميان 30 مورد اتومبيل فروش رفته عمده در سال 1998، سه مورد اول از لحاظ كيفيت كلي توليدات فورد[4] بودند در حاليكه تويوتا و هوندا[5] در رتبة پائيني قرار داشتند و ساير توليدكنندگان ژاپني حتي از آنها هم پايينتر بودند. البته، سطح جي. دي پاور را به ندرت مي توان به عنوان شاخصي تلقي كرد كه بر مبناي آن ديگر ژاپني ها در توليد برتري ندارند. بيش از هر چيز، اين نتايج، علامت گستره اي مي باشد كه بقية جهان خود را با آن وفق داده و در بعضي موارد مثل قطعات نيمه رسانا و تجهيزات توليد تراشه[6]ژاپني‌ها را در رديف برترين توليد كنندگان جهاني قرار داده است.

شون برگر با بررسي توليد كلاس جهاني در سال 1986، به تغييراتي مي پردازد كه در زمينة كيفيت عالي توليد صورت گرفته است نامبرده دهة 1970 و اوايل دهة 1980 را به عنوان دهة ژاپني ها نامگذاري مي كند، اواخر دهة 1980 تا حدود 1995 را به عنوان دهة آمريكا نام مي برد و زماني را كه اينك در آن به سر مي بريم «دهة جهاني» نام مي‌نهد.  جدول 1 نشان دهنده «اعصار» توليد از ديد شون برگر مي باشد كه مشخص كننده ويژگيهاي استراتژيك هر كدام نيز هست. با استفاده از ارزيابي شون برگر به عنوان نقطة عطف، اين تحقيق مشخص مي كند كه چه چيزهايي لازم است تا يك شركت بتواند در قرن 21 داراي استراتژي توليد در كلاس جهاني باشد و چگونه اين كار را انجام دهد و با توجه به توجيه محصول- بازار شركت، مديريت چگونه بايد آن استراتژي را مورد ارزيابي قرار دهد.

جدول 1

«اعصار» توليد شون برگر

50-1940كمبودها = عصر توليد
65-1950مازاد ظرفيت، ملي= عصر بازاريابي
80-1965درآمدهاي متمركز= عصر مالي
90-1980رقابت بين قاره اي= عصر كيفيت
1990مازاد ظرفيت، جهاني= عصر مشاركت

 

بررسي نوشته ها

در نوشته هاي مربوط به توليد در كلاس جهاني مطالب مربوط به بهترين روشها هم مفصل است و هم متنوع. خوشبختانه، اين حقيقت كه حفظ اسرار توليد شركتها و صنايع بسيار مشكل شده و به محض اينكه اثربخشي يك استراتژي يا عمل ثابت مي شود، استفادة وسيعي از آن صورت گرفته و به سرعت مورد اقتباس قرار مي گيرد باعث شده كه خلاصه كردن جديدترين انديشه ها در اين زمينه بسيار آسانتر شود. تغييراتي كه رخ مي دهد بيشتر حاشيه اي و براي مواجهه با نوآوري است. مضاف بر اين، نوشته ها در زمينة عباراتي كه معمولاً براي توضيح روشهاي مشابه اصلي بكار مي‌رود مقداري زائد است، مثل عبارتهاي «طراحي براي توليد» و «طراحي و مهندسي همزمان».

در واقع، عبارت «توليد در كلاس جهاني» در طي دهة 1980 رايج شد، كه تا حدي ناشي از اثر روشهاي ژاپني در توليد بود.

يكي از جديدترين بررسي ها در زمينة آنچه كه باعث توليد در كلاس جهاني مي شود، ادامة تحقيقات شون برگر در مورد كاربردهاي «دروس سادگي»[7]بود. همچنين ميلر وولمن[8] توسعة عملكرد توليد از طريق تسهيل را عنوان كردند، آنها يك رويكرد مستقل را ارائه كردند كه هزينه هاي سربار كارخانه را از طريق حذف معاملات غير ضروري و ثبات فزايندة عمليات كاهش مي دهد و از استفادة گزينشي از اتوماسيون و تلفيق سيستمها استفاده مي كند. دراكر[9] در 1990 اظهار داشت كه «تشريح يك كارخانه چيزي بيشتر از بحثهاي تئوريك است. آن، نتايج عملي فوري در طراحي كارخانه و اندازة آن، فعاليتهايي كه بايد در يك مجموعه توليد گردهم آيند و حتي بر ميزان و زمينة سرمايه گذاري در پي خواهد داشت. دراكر معتقد است كه كارخانة «پست مدرن» مكانيكي نخواهد بود بلكه مفهومي است مبتني بر اصول كنترل كيفيت آماري، حسابداري توليد جديد (اقتصاد توليد)، توليد انعطاف پذير و رويكرد «طراحي سيستمها» در ايجاد يك زنجيرة تأمين يكپارچه و فرايند توليد.

اگرچه به نظر مي رسد كه ديگر اينگونه نباشد، اما توليد انعطاف پذير به طور سنتي در بين توليد كنندگان ژاپني نسبت به امريكاييها و اروپاييها از اهميت استراتژيك بيشتري برخوردار بوده است. استوارت[10](1992) به اين نتيجه رسيد كه در حاليكه دوام، انطباق با ويژگيها و تحويل به موقع توسط توليد كنندگان ژاپني مورد توجه قرار گرفته ولي كارخانجات انعطاف پذير، ويژگيهاي بيشتر و بهتر محصول، مشتري مداري و معرفي سريع محصولات جديد اينگونه نبوده است.

داير[11](1994) بيان مي كند كه مديران بايد به رقابت به عنوان موضوعي فراتر از شركتهاي منفرد نگاه كنند كه «زنجيرة ارزش» را در بر مي گيرد، و يك شبكة توليد نسبتاً يكپارچه و انعطاف پذيري است كه سرماية عرضه كننده را به توليد كننده اختصاص مي دهد و «نهايتاً همواره از يك شبكة توليد غير منسجم پيشي مي گيرد». مجاورت در تخصيص سرمايه هاي عرضه كننده، عاملي حياتي است از آنجائيكه شركتهاي آمريكايي ارزش اين سرمايه ها را براي هر دو طرف ناديده گرفته اند، به طور سنتي پائين تر از سطح مطلوب در استفاده از آنها قرار گرفته اند و در برخي از صنايع حالت «دنباله رو» دارند.

حركت از سطوح بالاي يكپارچگي عمودي به سمت يك سيستم توليد «واقعي» بيشتر يك فرايند تكاملي بوده است. امروزه جهان توليد در يك پيوستار از سيستم هاي يكپارچه عمودي تا شركتهاي واقعي شناخته مي شود. شركتهايي مثل جي ام[12] در انتهاي عمودي اين پيوستار هستند كه سعي مي كنند به شركتهايي مثل دل و سارالي[13] كه در انتهاي ديگر هستند بپيوندند. در مورد شركتهاي واقعي تر، منبع گزيني جهاني بصورت واقعيتي درآمده كه اكثريت بايد با مشكلات مربوط به آن سازگار شوند.(كاس و آكيلانو 1994). به عنوان بخشي از سيستم هاي جهاني توليد در حال توسعه، محل قرارگيري (استقرار) تبديل به مسئله استراتژيك جديدي شده است(كوهن ولي 1989). كشور، ويژگيهاي تكنولوژي و خصوصيات محصول بايد به شكلي با ايجاد تركيب بهينه اي از فعاليتهاي ارزش زا تعديل شوند. براي مثال، امروزه تغييرات مورد انتظار در نرخ برابري ارز براي شركتهايي كه داراي استراتژي توليد جهاني هستند بسيار اهميت دارد. زيرا شايد بتوان از موقعيتهاي معاملاتي جلوگيري كرد. اما در مورد موقعيتهاي اقتصادي اينگونه نيست. كليد كاهش قرار گرفتن در معرض موقعيت هاي اقتصادي اين است كه دارايي هاي شركت در ميان مناطق جغرافيايي متنوع كه داراي ثبات اقتصادي هستند تقسيم شود به طوري كه جريان نقدينگي بلند مدت مؤسسه مختل نشود. بلك‌اند دكر[14]از شركتهاي معدود چند مليتي است كه اتكاي خود را بر تنوع كار در مناطق مختلف جهان قرار داده تا جايي كه اين روش به عنوان بخشي از استراتژي آن درآمده است. «كليد استراتژي بلك اند دكر منبع گزيني انعطاف پذير است.» در واكنش به تغييرات ارز خارجي، بلك اند دكر مي تواند توليد را از محلي به محل ديگر منتقل كند تا بر قيمت رقابتي اثر بگذارد. در اين شركت، توانايي انتقال توليد در واكنش به تغييرات نرخ برابري ارز، از مزيتهاي مهم رقابتي به شمار مي رود.

يكي ديگر از روشهاي استقرار كه معمولاً در توليد در كلاس جهاني مطرح مي شود، مجاورت با آن دسته از عرضه كنندگان يا صنايع مربوطه است كه از نظر بين المللي رقيب محسوب مي شوند. نتيجة اين كار اين است كه «مركز عالي» ايجاد مي شود كه مبنايي براي موفقيت در توليد تعداد زيادي از شركتها و كارخانجات است. (پورتر 1990) با تكوين چنين مراكزي، صنايعي نظير صنايع خودروسازي جهاني، فولادهاي ويژه، صنايع اجزاء متنوع كامپيوتر و نيمه رساناها، صنايع نرم افزار، بيوتكنولوژي و داروسازي تغيير شكل يافته اند.

تصميمات استراتژيك در رابطه با اندازه بهينه، تعداد، شكل و طراحي كارخانجات نيز به صورت قابل توجهي تحت تأثير تغييرات تكنولوژيكي توليد قرار گرفته اند. سه مورد استراتژيك داراي اهميت خاصي مي باشند:

1- اثر تكنولوژي بر ساختار هزينه شركت 2- اثر آن بر مقياس حداقل كارآيي و 3- اثر آن بر انعطاف پذيري و مسئوليت پذيري.  امروزه در مقايسه با گذشته ارزش بيشتري از طريق دانش، تكنولوژي و سرمايه بدست مي آيد كه اين افزايش ارزش نتيجة تغيير قابل توجه ساختار هزينة شركتهاست. هزينه هاي ثابت موجب عدم تناسب زيادي در هزينة نهايي در بين صنايع مختلف شده است. اين هزينه هاي ثابت بالا، به نوبة خود مفهوم «مقياس حداقل كارايي» را براي شركتها مجدداً تعريف مي كنند.(هيل و جونز 1995) و همانطور كه قبلاً گفته شد، ديگران با بكارگيري تكنولوژي توليد انعطاف پذير، موضوع مقياس حداقل كارايي فزاينده را مورد توجه قرار مي دهند. اين تكنولوژي به شركتها امكان مي دهد كه با استفاده از يك سيستم توليد بلند مدت و لاينقطع، محصولات متنوعتري را با هزينة واحد مشابهي توليد كننده چند نمونه از صرفه جويي هاي كه مي توان از طريق توسعة تكنولوژي توليد به آن رسيد عبارتند از 1- كاهش زمان راه اندازي تجهيزات پيچيده 2- افزايش استفاده از ماشين آلات با برنامه ريزي بهتر و 3- بهبود كنترل كيفيت در همة مراحل فرايند توليد (نمتز و فراي 1998). به علاوه، بسياري شركتها در حال حاضر چه از لحاظ طرح كارخانه و چه از لحاظ تجهيزات، خود را استاندارد مي كنند. اين كار به طور قابل توجهي هزينه هاي طراحي معماري را كاهش مي دهد كه اين براي صرفه جويي در خريد تجهيزات، آموزش، عيب يابي، نگهداري و تعميرات مناسب است. در حقيقت چهار كارخانه مونتاژ جديد جي. ام در چين، آرژانتين، لهستان و تايلند قرار دارند و در زمينة طراحي، تجهيزات و تكنولوژي به كار رفته واقعاً منحصر به فرد هستند.(وال استريت ژورنال 1971)

استراتژي مورد استفاده جي. ام در اين چهار كارخانه منحصر به فرد، در انديشيدن در مورد استفاده از تكنولوژي روز در كشورهاي در حال توسعه اهميت دارد. كشورهاي پيشرفته كه وارد بازار كشورهاي جهان سوم مي شوند از طراحي كارخانه هاي «چندگانه» و «تكنولوژي متناسب» استفاده مي كنند كه بسته به ويژگيهاي اقتصادي، اجتماعي فرهنگي و سياسي كشور مي تواند از حالت پيشرفته تا مقدماتي در نوسان باشد. اين چهار شركت جديد جي. ام توسط مهندسان آلماني و برزيلي طراحي شده اند، كه وظيفه آنها كپي برداري از كارخانه مونتاژ آلمان، كاراترين و پيشرفته ترين كارخانه در زمينه تكنولوژي، بود. اگرچه هزينه آموزشي كارگران بي مهارت بالا بود، كارخانجات استاندارد شده جديد كه در مقابل هر 1 ميليارد دلار فقط 350 ميليون خرج كردند كه نرخ قابل قبولي براي يك كارخانه جديد در هر اندازه اي مي باشد.  نياز به گفتن نيست، كه اين تفاوت مي تواند در زمينة آموزش و درك بهتر استراتژي جي. ام سرمايه گذاري شود. و تا زماني كه ساير كشورهاي چند مليتي مدتهاي مديد از طراحي هاي مشابهي در محلهاي متعدد استفاده مي كنند هيچكس از استراتژي ساخت و طراحي «چند بخشي» استفاده نمي كند، ولي انتظار مي رود كه به زودي آنان نيز به چنين كاري روي آورند.

در پايان فهرستي از ابتكارات استراتژيك وجود دارد كه براي تعريف توليد در كلاس جهاني به كار مي رود. اين ويژگيها معمولاً مربوط به «بهترين روشها» هستند و به تدريج يك هستة اصلي را در ادبيات مربوط به توليد و اخيراً مديريت زنجيرة تأمين شكل مي دهند. متأسفانه اين اصطلاحات هستند كه تا حدي باعث گمراهي مي شوند زيرا تا زماني كه بهترين روشها نقشي در عملكرد توليد بهبود يافته دارند، واضح است كه آنها به طور گزينشي به كار گرفته شده و به طور مؤثر محقق مي شوند. به عبارت ديگر، بهترين روشها حتي در درون يك صنعت نيز جهان شمول نيستند و حتي در جايي كه كاربرد دارند نبايد انتظار داشت كاربردهاي متفاوت، اثربخشي يكساني داشته باشد. قدرت آنها تا حد زيادي وابسته به موقعيت است و به نظر مي رسد تحقق آنها به اندازه خود روش مهم باشد.

استفاده از بهترين روش براي ارزيابي استراتژي توليد يك شركت در حقيقت به يك آزمون كه مديران و تحليل گران از آن براي سنجش موقعيت نسبي شركت استفاده مي‌كنند تبديل شده است. اين آزمونها مي تواند كمي يا كيفي باشد ارزيابي هاي كمي با استفاده از داده هاي عددي به دست آمده از بهترين روش در مقايسه با كيفيت واقعي هزينه و زمان كلاس جهاني است. آزمونهاي كيفي در پي مقايسه عملكردهاي توليد جاري وعملكردهاي توليد رهبر هستند. هر كس مي تواند از آزمونهاي كيفي به عنوان مبنايي براي مقايسه استفاده كند همانگونه كه راجر اسميت[15] از آن براي مقايسه سيستم توليد جي. ام با بهترين روشهايي كه ژاپني ها به كار مي برند استفاده كرده است.

در متن استراتژي توليد شركتها اين روشها در كنار هم قرار مي گيرند تا درجه اي از قدرت و استعداد را به سيستم بدهند كه در شرايط ديگر به دست نمي آيد. منظور اصلي اين است كه اين روشها به شكلي با استراتژي توليد ادغام شوند كه به بهترين شكل بتوانند از قابليتهاي اصلي شركت استفاده كنند و ارزش افزوده بيشتري در مقايسه با ساير تركيبهاي استراتژيك ايجاد كنند. آنچه مهم است اين است كه مديريت بايد رويكرد مناسبي براي ايجاد تعادل بين سرمايه تكنولوژي ونيروي كار اتخاذ كند. به علاوه براي باقي ماندن در محيط رقابتي، سيستم توليد بايد به عنوان يك سيستم ارگانيك در نظر گرفته شود و در واكنش به نوآوريهاي سازماني سريع تكنولوژي هاي جديد و ايده هاي نو،  رشد و توسعه يابد جدول 2 فهرست جامعي از بهترين عملكردهايي كه در ادبيات توليد بسيار به كار رفته ارائه مي كند. مجددا بايد بين اين نوآوريهاي خاص و استراتژي توليد سراسري شركت تمايزي قائل شد تا بتوان از تركيبي از اين روشها استفاده كرد.

جدول 2

«بهترين روشها» در توليد

سيستمهاي اتوماتيك ذخيره/ برداشت

توليد سلولي

طراحي كامپيوتري

توليد كامپيوتري

توليد تركيبي كامپيوتري

طراحي /مهندسي همزمان براي توليد

سيستم هاي توليد انعطاف پذير

سيستم درست به موقع (توزيع درست به موقع، كنترل موجودي درست به موقع، توليد درست به موقع)

سيستم كانبان

توليد معقول

برنامه ريزي درخواست مواد

طراحي توليد جزيي

دواير كيفيت

روبوتيك

كنترل كيفيت /فرايند آماري

بارگذاري متعادل /توليد همزمان

هزينه يابي/ قيمت گذاري هدف

نگهداري و تعميرات جامع

كنترل كيفيت فراگير

 

اگر مادر آنچه شون برگر (1996) آن را دهه جهاني تعريف كرده هستيم ، چه مفاهيم ضمني استراتژيك براي توليد كنندگان وجود دارد؟ گزارش ارنست و يا نگ (1998) از توليد در قرن 21 كه براساس داده وسيعي از صنعت و دانشگاه بود به نتايج زير رسيد.

ارزش هاي سخت افزاري هميشه نمي توانند منبع ارزش افزوده در فرآيند توليد باشند. در عوض ارزش هايي كه شكل روابط با توليد كنندگان مشتريان و كارمندان ميباشد به صورت يك منبع اوليه ايجاد ارزش افزده تلقي خواهد شد. اين تمركز بر روي «ارزش‌هاي ارتباطاتي» سبب ايجاد ديدگاه و احساسي جديد نسبت به توليد در سالهاي آتي خواهد شد.

«ارزش هاي ارتباطاتي» سبب افزايش چشمگير سرعت خلاقيت ، پيشرفت خارق العاده مي شود و مديريت سيستم را مجبور به توسعه روابط همكاري واقعي با مشتريان توليد كنندگان و كارمندان مي كند.

اين انسجام و همبستگي در پي حصول «ساختارهاي جديد خلاقانه، سرمايه گذاري متقابل، وساطت شخص ثالث و مجموعه وسيعي از توافقات قراردادي گوناگون» به دست مي آيد.

برخي از مواردي كه مطالعات ارنست و يانگ به آن اشاره داشت را مي توان در تغيير نقش ساختار سازمان در تسهيل امر توليد مشاهده كرد. در پاسخ به نياز به تطبيق هر چه موثرتر با پيچيدگي هاي در حال رشد فرآيند توليد و منبع گزيني براساس مبناي جهاني، شركت هاي زيادي بخش مديريت مواد را بعنوان يك بخش مجزا در نظر گرفته اند، و براي آن اهميتي مانند ساير بخشهاي سنتي قائل شده اند. ايده اصلي اين تقسيم بندي اين است كه برنامه هاي داخلي توليد و برنامه هاي خارجي نبايد به صورت فعاليت هاي جداگانه در نظر گرفته شوند بلكه بايد به صورت سه بعد مديريت زنجيره توليد به آنها نگريست. در عوض شركت ها به صورت فزاينده اي از تبادل الكتريكي اطلاعات[16] به منظور هماهنگ كردن اجزا مديريتي در فرآيند توليد و برنامه هاي خارجي و حتي فراتر از آن استفاده ميكنند. تبادل الكتريكي اطلاعات ايجاد ارتباطي نزديك بين توليد كنندگان، كارخانه هاي مونتاژ، شركت هاي برنامه ريز ثالث، توزيع كنندگان ،واسطه ها و تعداد زياد مصرف كننده نهايي را براي شركت ها ميسر ساخته است(1999، هيل).

نگرش به فرآيند توليد به عنوان تنها عضو زنجيره تأمين نشانگر حركت مهمي از تفكر سنتي و عملكرد جاري در اكثر شركت هاست. گر چه براي بسياري از شركت ها به نظر مي رسد كه زمان اتخاذ يك استراتژي فرا رسيده است. اخيرا مطالعه اي (1999) در زمينه برنامه هاي داخلي انجام شده است كه جايگاه هنر و دانش مديريت زنجيره تأمين و همچنين جهت گيري استراتژي اتخاذ شده را بيان مي كند. بسياري از شركت  هنوز نتوانسته اند به نوعي از زنجيره تأمين مركب لازم براي استفاده كامل از مفهوم  دست يابند اين مساله به ويژه زماني مورد توجه قرار مي گيرد كه توسعه روابط منعطف با توليد كنندگان خارجي مورد توجه است به علاوه مخالفت قابل توجهي در نحوه ارزيابي زنجيره تأمين وجود دارد. در اين رابطه لمبرت (1999) نشا ن ميدهد «زماني كه هدف كمينه كردن هزينه هاي پخش و  موجودي انبار است بايد بروي اثر سود ناشي از بهبود برنامه ها و مديريت زنجيره تأمين متمركز شد » اين نكته از آن جهت حائز اهميت است كه به نظر مي رسد لمبرت موفق به ارائه روش جديدي از ارزيابي مديريت زنجيره تأمين شده است كه با هدف اين مطالعه با نگرش گسترده تر به موضوع استراتژي توليد مطابقت دارد.

چگونه مي توان درك كرد كه چه زماني در كلاس جهاني توليد قرارداريم ؟

اگر از مرور ادبيات اين مساله هيچ چيز ديگري حاصل نمي شد، خوشبختانه اين امر تنوع استراتژي توليد در كارخانه ها و بين آنها را مورد تاكيد قرار مي دهد. دسته بندي شركت ها به عنوان كلاس جهاني يا غير از آن با استفاده از مجموعه اي از بهترين راهكارهاي صنعتي به عنوان يك استاندارد بيهوده به نظر مي رسد. چنين نگرشي باعث مي شود آنچه براي يك شركت مناسب است و چگونگي تغيير آن در طول زمان ناديده گرفته شود. در مواردي ديگر نيز ممكن است اهميت تحقق و كاربرد آن به دست فراموشي سپرده شود. به علاوه برخي ممكن است متمايل به بيان قضاوت هايي درباره استراتژي توليد كارخانه باشد كه بر مبناي كيفيت توليد صورت مي گيرد. اما اين نگرش به طور كلي ارزش افزوده را ناديده مي گيرد. برخي معتقد ند كه كارايي هزينه  بيشتر براي ورود به كلاس جهاني كافي است ولي برخي ديگر از اصول مديريتي و سخن مي گويند.(شون برگر 1996 كاپلان 1992 كاپلان ونوترون 1995)

براي درك سهم اين مطالعه در ادبيات مربوطه و عملكرد مديريت دركي از بيانات شون برگر و پيروانش در اين زمينه از كلاس جهاني توليد ضروري است:

توليد در كلاس جهاني يك هدف دشوار و يك مفهوم ذهني بنيادين براي رسيدن به آن دارد. هدف دشوار مي تواند اينگونه تعريف شود در شعار بازيهاي المپيك… توليد در كلاس جهاني معادل بهبود سريع و مداوم است. امروزه توافق وسيعي در بين تجديد نظر طلبان توليد در كلاس جهاني وجود دارد مبني بر اين كه بهبود مداوم در كيفيت هزينه، زمان انتظار و ارائه خدمت به مشتري ممكن، ميسر و لازم است. اين دليل خوبي است كه باور كنيم اين اهداف همسو هستند نه متناقض. يك هدف ابتدايي تر انعطاف پذيري بهبود يافته است كه آنهم قسمتي از اين اهداف است… با توافق در مورد اين اهداف، زحمت مديريت در تسريع فرايند بهبود كمتر مي شود.

حتي با يك تعريف كاملا آشكار در مورد ماهيت در كلاس جهاني باز اين مساله كه چگونه يك تحليل گر يا يك مدير بايد قرارگيري استراتژي توليد شركت در كلاس جهاني را ارزيابي كند نيازمند تعمق و تفكر بيشتري است . اگر كسي فرض كند كه آن بهبود سريع و مداوم در كيفيت، هزينه، زمان انتظار، ارائه خدمت به مشتري وانعطاف پذيري است حال آن چگونه مي تواند بصورت شاخصهاي معني دار عملكرد در آيد تا با اطمينان بتوان از آن به عنوان معيار قضاوتهاي ادواري براي عملكرد در درون صنعت استفاده كرد؟در حقيقت تعريفي كه ما از توليد در كلاس جهاني ارائه كرديم مبناي واضحي براي مشخص كردن اينكه آيا شركتي در كلاس جهاني قرار د ارد يا نه به دست نميدهد. پيش فرض اين مقاله اين است كه محدوده اي كه در آن قرار داشتن يا نداشتن يك شركت در كلاس جهاني توليد بررسي مي شود بايد بر مبناي ايجاد ارزش اقتصادي باشد. آن، تفاوتي با اينكه شركت چه ويژگيهايي بايد داشته باشد، ندارد و آزمون نهايي استراتژي توليد شركت، بايد ارزيابي ارزش اقتصادي ايجاد شده براي صاحبان سهام باشد.

استراتژي توليد و ايجاد و ارزش اقتصادي

تلاشهايي كه براي اندازه گيري عملكرد توليد انجام شده به طور سنتي بر مجموعه اي از مقياسهاي حسابداري تاكيد كرده كه آن خود شامل هزينه هايي مبتني بر اعداد و ارقام بوده نظير نرخ گردش موجودي كالا، چرخه زماني، نرخ ضايعات و ساير كميت‌هاي مشابه. در حقيقت «علم» اينگونه كميتها، تحليل عملياتي، در طول زمان گسترش يافته و اخيراً به كمك كامپيوترهايي با توانايي تحليل انبوهي از داده ها پيشرفت كرده است. امروزه تحليل گران عمليات توانايي درك تغييرات لحظه به لحظه  توليد جهاني شركت ها را دارند. متاسفانه توانايي ارزيابي عملكرد با ارقام و اعداد به اين معني است كه ممكن است همه چيز با دقت زيادي محاسبه شود، اما اثر بخشي چنين بخشي در ايجاد ارزش افزوده به دست فراموشي سپرده مي شود. دلايل زيادي براي اين موضوع وجود د ارد.

اولا معيارهاي حسابداري عملكرد ممكن است به روشهاي مختلف كه همگي هم قابل قبول هستند محاسبه مي شوند.كه اين موضوع مي تواند به تفاوتهاي فاحش در نتايج منجر شده و ارزيابي دقيق عملكرد را با دشواري مواجه سازد. براي مثال، يكنفر ممكن است از يك توليد كننده در كلاس جهاني انتظار داشته باشد كه سرمايه بهينه را در انبار نگهدارد، در حاليكه سيستم حسابداري لايفو و فايفو مي تواند بر اندازه گيري بهاي تمام شده تاثير گذار باشد. به همين شكل نرخ هاي جابجايي ونرخهاي سرمايه بري مي تواند تحت تاثير روشهاي حسابداري باشد و البته استهلاك نيز كه تحت تاثير روشهاي مي توانند متفاوت باشد، بر ارزش گزارش شده وعملكرد توليد اثر مي گذارد.

علاوه بر انحرافاتي كه تحت تاثير روشهاي قانوني مي تواند رخ مي دهد شيوه هاي حسابداري به آساني مي توانند مورد دستكاري و سوء استفاده قرار گيرند. بسياري اوقات اعداد مي توانند به گونه اي مرتب شوند كه بد يا خوب تلقي گردند. اگر‌چه، اگر عملكرد بر مبناي جريان نقدي اندازه گيري شود اين انحرافات ظاهر نمي شود وتاكيد بر ايجاد ارزش افزوده قرار خواهد گرفت.

اين «انحرافات» زمان رخ مي دهند كه سرمايه گذاري در سرمايه در گردش وكارخانه و تجهيزات مورد توجه قرار گيرند. براي مثال همزمان با رشد فروش، سرمايه در گردش نيز افزايش خواهد يافت. تمركز سختگيرانه بر توليد به معني افزايش سرمايه نقد واوراق بهادار قابل معامله براي حمايت از جريانات خروجي نقدي توليد و سرمايه افزوده شده در موجودي كالاست. سرمايه گذاري در موجودي كالا شامل پرداختهاي نقدي براي مواد نيروي كار و هزينه هاي سربار است. خروجي هاي نقدي نيز البته در ترازنامه در قسمت دارائيها منعكس مي شوند ولي شامل بهاي تمام شده كالاهاي فروخته شده كه معياري رايج براي ارزيابي عملكرد توليد است نمي شوند. به همين شكل، حسابهاي پرداختي كه نشاندهنده حسابهاي پرداخت نشده در بخش توليد است خروجي هاي جريانات نقدي مربوط به بهاي  تمام شده كالاهاي فروخته شده را بزرگ نمايي مي كند.

كارخانه و تجهيزات دارايي هاي قابل استهلاك هستند وبه عنوان هزينه به حساب مي ايند: اين هزينه در طول مدت عمر دارايي جمع مي شود و نشانگر نرخ استفاده از اين دارائيهاست. در حقيقت استهلاك اعلام شده تقريبا هيچوقت ارزش اتلاف شده واقعي را نشان نمي دهد (اين دارائيها در حقيقت ارزش كمتري از ارزش دفتري خود دارند) وروش مستهلك كردن اين دارائيها نيز به طور قابل توجهي بر معيارهاي رايج اندازه گيري عملكرد توليداثر مي گذارد. به علاوه از آنجائيكه استهلاك، كاهنده غيرنقدي ماليات است احتمالا باعث انحراف در درآمد مبتني بر سنجش عملكرد مي شود. همچنين به اين دليل كه جريانات در آمدي با سرمايه گذاري افزايشي در تجهيزات و كارخانه تعديل نمي شوند، هر در آمدي كه بر پايه اندازه گيري عملكرد توليد باشد در آينده دچار انحراف خواهد شد. اين اتفاق زمانيكه به جريانات نقدي و در نتيجه ايجاد وارزش اقتصادي تكيه كنيم نمي افتد.

دليل ديگر براي نا مناسب بودن روشهاي حسابداري به عنوان معياري براي توليد در كلاس جهاني اين است كه آنها ارزش زماني پول را در نظر نمي گيرند. ارزش اقتصادي بر مبناي اين فرض استوار است كه يك واحد پولي امروز، بيشتر از همان واحد پولي در سال آينده ارزش دارد .براي مثال معيارهاي حسابداري ارزش اقتصادي صرفه جويي در هزينه ها در يك سيستم جديد التاسيس درست به موقع يا درآمدهاي بهبود يافته از طريق سيستم توليد انعطاف پذير را نشان نمي دهند. و مثالهاي غيرقابل ذكري از شركتهاي «رشد يافته» وجود دارد كه در موجودي كالاي كارخانه و تجهيزات سرمايه گذاري كرده اند فقط براي اينكه ارزش تجاري و رشد در آمد خود را بالاتر نشان دهند. براي ايجاد ارزش اقتصادي مديريت بايد سودي براي عمليات ناشي از سرمايه گذاري حاصل كند كه بيشتر از هزينه‌آن سرمايه باشد. هيچيك از روشهاي رايج براي عملكرد توليد بطور موثر اين موضوع را مد نظر قرار نمي دهند.

در نهايت سومين دليل براي ناكافي بودن سنجش عملكرد توليد بر مبناي معيارهاي حسابداري وجود ريسك است. هزينه سرمايه يك شركت در واقعيت نرخي است كه مانع از تعديل ريسك است وبيانگر بازده اقتصادي است كه سرمايه گذاران آنرا مطالبه مي كنند. با در نظر داشتن اين مورد، هر ناظري به سرعت خواهد فهميد كه هيچيك از روشهاي اندازه گيري عملكرد توليد رايج، چه روشهاي مبتني بر حسابداري چه روشهاي ديگر به طور موثر ريسك ذاتي يك استراتژي را در نظر نمي گيرد. آيا ارزيابي استراتژي توليد بوينگ[17] براي توليد مدل 777، كه يك استراتژي با ريسك بالا و شامل طراحي و توليد مجازي است، با معيار مشابه معياري كه براي يك استراتژي معمولي تر بكار مي رود معقول و منطقي است؟ سرمايه گذاران اين كار نمي كنند در نتيجه مديران ، تحليل گران وهيچكس ديگر هم نبايد اين كار بكند. به طور مشابه نرخ بازگشت سرمايه گذاري در تجهيزات و كارخانه از روش ارزش دفتري ناخالص استفاده مي‌كنند در حاليكه برخي ديگر رويكرد ارزش دفتري خالص را به كار مي گيرند. برخي شركتها، سرمايه گذاري اجاره براي كارخانه و تجهيزات را جزئي از دارايي توليد به شمار مي آورند و برخي به حساب نمي آورند. هيچيك از اين روشها نه به اندازه كافي به ريسك توجه مي كنند و نه ارزش زماني پول را درنظر مي گيرند. ولي ارزش زماني پول اهميت زيادي براي سرمايه گذاران دارد و اين سرمايه گذاران هستند كه به استراتژي شركت ارزش مي بخشند.

موضوع مورد بحث در اينجا اين است كه براي قرار گرفتن در كلاس جهاني توليد يك شركت بايد استراتژي توليدي را تعريف و اتخاذ كند كه بيشترين سهم را در ايجاد  ارزش اقتصادي داشته باشد. در اين مورد هيچ داوري بهتر از خرد جمعي بازار در مورد اينكه آيا استراتژي توليد يك شركت در سطح جهاني هست يا نه وجود ندارد. آيا آن استراتژي مناسبي است؟ آيا به طور موثر تحقق يافته است؟ آيا كيفيت ما در سطح جهاني مي باشد؟ آيا ما به اندازه كافي انعطاف پذير هستيم؟ ارزيابي سنتي عملكرد توليد در پاسخ به اين سوالاتي اين چنين جوابهايي واپس نگرانه ارائه مي كنند. اين كه طراحي چقدر زيباست يامهندسي و مونتاژ چقدر مورد تحسين واقع شده و يا اينكه اعداد وارقام چه مي گويند مهم نيست بلكه آنچه كه واقعا بايد مورد محاسبه قرار گيرد ايجاد ارزش اقتصادي است به مديراني كه به گونه اي ديگر مي انديشند توصيه مي‌شود پورشه[18] را مورد بررسي قرار مي دهند.

 

مدل اصلي

آنچه در ادامه مي آيد ايجاد يك مدل مبتني بر ارزش اقتصادي براي ارزيابي استراتژي توليد شركت است در اينجا فرض بر اين است كه يك استراتژي توليد در كلاس جهاني  به شركت اجازه مي دهد تا ارزش اقتصادي بيشتري در مقايسه با رقبا در صنعت و بازار ايجاد كند. ارزش اقتصادي اينجا به عنوان ارزش فعلي جريانات نقدي آتي كه از سرمايه گذاري در دارايي هاي مربوط به توليد ،طراحي ،مهندسي و سرمايه انساني استفاده در توليد به دست مي آيد، تعريف مي شود.

ايجاد ارزش اقتصادي تابعي از شش عامل ايجاد كننده ارزش زير است:

:gsنرخ رشد فروش

EBITM :حاشيه سود عملياتي شركت

t : نرخ نقدي ماليات

NWC : نرخ سرمايه گذاري در سرمايه در گردش شركت نسبت به تغييردر درآمد

: نرخ سرمايه گذاري خالص شركت در تجهيزات وكارخانه نسبت به تغيير در درآمد

: ميانگين موزون هزينه نهايي سرمايه شركت

كه ارزش اقتصادي شركت () مطابق فرمول زير تابعي است از ارزش فعلي جريانات نقدي عملياتي آتي:

EVO=فروش(1+gs) (EBITM)(1-t)-فروش(gs) (NWC+P& Enet)=OCFt/(1+k0)t

به علاوه يك ارزش باقيمانده :

و شامل همه اوراق بهاردار نقد وقابل فروش مي باشد. ارزش اقتصادي حقوق صاحبان سهام (EVSE0) برابر مي شود با:

EVSEO=EVOكل بدهيها-

استراتژي توليد مي تواند به ايجاد دو مزيت رقابتي-رهبري هزينه و تمايز- به ايجاد ارزش اقتصادي كمك مي كند. رهبري هزينه وتمايز در حقيقت محصول جنبي همان چيزي است كه پورتر (1990) اولين بار آنرا به عنوان مجموعه اي از فعاليتهاي فزاينده ارزش تعريف كرد و مي توان آنرا به عنوان «زنجيره ارزش» تلقي نموده تجزيه شركت به فعاليتهاي استراتژيكي مربوطه مي تواند نقش بالقوه توليد را در رابطه با ارزش افزوده بهتر نشان دهد ونيز مي تواند به درك بهتر ارتباط بين ارزش افزوده و ايجاد ارزش اقتصادي كمك كند. زنجيره ارزش پورتر در شكل 1 نشان داده شده است.

ارتباط بين استراتژي توليد مديريت زنجيره تامين و ايجاد ارزش اقتصادي و نيز در شكل 2 نمايش داده شده است.

جريانات نقدي در تجارت با فروش آغاز مي شود كه خود تا حدي تابعي از قيمت و كيفيت است و اين دو متغير نيز تا حد زيادي تحت تاثير استراتژي توليد قرار دارند. سودعملياتي (EBIT) نيز به شدت تحت تاثير بهاي تمام شده كالاي فروش رفته است كه شامل نيروي كار مستقيم، مواد وسربار است كه همه اينها هزينه هاي توليدي هستند. همچنين جريان نقدي عملياتي تحت تاثير سرمايه گذاري در سرمايه در گردش، كارخانه و تجهيزات است پس از تعديل هزينه هاي غيرتوليدي و ماليات ها، جريانات نقدي ناشي از عمليات با استفاده از هزينه مناسب سرمايه تنزيل مي شود. اين جريان نقدي عملياتي است كه به عنوان مبنايي براي ارزش زايي شركت و استراتژيهاي آن در نظر گرفته مي شود. در اين مورد تاكيد بر آن است كه آن عناصر جريانات نقدي حاصل از عمليات، از استراتژي توليد شركت سرچشمه مي گيرند.

 

شكل 1

زنجيره ارزش

شكل 2

از ارزش افزوده تا ايجاد ارزش اقتصادي

 

 

 

 

 

درآمد فروش

 

هزينه هاي عملياتي

سود عملياتي

ماليات

سود عملياتي خالص بعلاوه استهلاك

 

افزايش كمتر در NWC

 

 

سرمايه گذاري كمتر در كارخانه و تجهيزات

 زيرساخت شركت
 مديريت منابع انساني
 توسعه تكنولوژي
 فراهم سازي
 خدماتبازاريابي و فروشتداركات خارجيعملياتتداركات داخلي
      
 نصب

آموزش

نگهداري

بازگشت

نيروي فروش

تبليغات

پيشبرد

مديريت

كنترل مواد

انبارداري

حمل خارجي

مديريت

در جريان ساخت

مونتاژ

آزمايش

بسته بندي

كنترل مواد

انبارداري

حمل داخلي

مديريت

      
 انبارداري بخشها

حق الزحمه هاي دريافتني

حسابهاي دريافتني

 

موجودي كالاي ساخته شدهموجودي كالاي در حال ساخت

حسابهاي پرداختني

موجودي مواد خام

حسابهاي دريافتني

      
 تسهيلات خدمات

ناوگان حمل و نقل

تجهيزات خدمات

تسهيلات توزيع

وسايل نقليه ، كامپيوترها ، و ساير تجهيزات حمايتي نيروي فروش

انبارداري

ناوگان حمل و نقل

تجهيزات

تسهيلات محصول

تجهيزات

انبارداري

ناوگان حمل و نقل

تجهيزات

       
جريانات نقدي حاصل از عمليات       

 

اين رويه طبقه بندي فعاليت -محور برتريهاي مهمي نسبت به طبقه بندي هاي سنتي حسابداري دارد كه در آن هزينه هاي فعاليتهاي متعدد با يكديگر ادغام مي شوند و يا در برخي موارد ممكن است هزينه هاي مربوط به يك فعاليت واحد جدا  در نظر گرفته شوند. جايگزينهاي استراتژيك مبتني بر فعاليت شامل مبادلات درون يك فعاليت يا بين چند فعاليت است كه در نتيجه با يك سيستم اطلاعات مالي مبتني بر فعاليت بسيار ساده تر از سيستمهاي حسابداري سنتي ارزيابي مي شوند (راپاپورت 1998)

مدل محاسبه ارزش افزوده اقتصادي توليد بر مبناي مدل راپاپورت (1998) براي تشريح تغيير در ارزش اقتصادي شركت بنا شده و مكانيسمي را فراهم مي كند كه به وسيله آن مديران مي توانند رويكردي را كه در اين جا از آن طرفداري شده عملياتي كنند. در اين رابطه راپاپورت اظهار مي دارد كه آنچه  تصميم گيرندگان شركت به آن نياز دارند يك «مفهوم معنادار عملياتي است كه مديران را قادر مي سازد تا توان بالقوه ايجاد ارزش استراتژيهاي جايگزين را بسنجند.» ارزش افزوده اقتصادي توليد بصورت زير بدست مي آيد:

EVAMt= فروش gs(EBITMفروش) (1-t)/Ko-فروش (gs) (NWCفروش+P&Eفروش خالص)/(1+ko)

كه :

(gs) فروش =فروش افزايشي

فروشEBITM= حاشيه سود عملياتي يا فروش افزايشي

t: نرخ نقدي ماليات يا در آمدهاي افزايشي

فروشNWC : نرخ سرمايه گذاري سرمايه در گردش افزايشي

فروش خالص: نرخ سرمايه گذاري افزايشي در تجهيزات و كارخانه بطور خالص است.

 

عبارت اول در EVAMt ارزش فعلي جريانات نقدي افزايشي حاصل از استراتژي توليد را نشان ميدهد. آن برابر خواهد بود با فروش ناشي از استراتژي توليد شركت منهاي همه هزينه هاي توليد و تعديل شده با استهلاك و ماليات عبارت دوم نشان دهنده ارزش فعلي سرمايه گذاري افزايشي شركت در دارائيهاي توليد (مثل وجه نقد، اوراق بهادار فروش تخصيص داده شده به توليد، موجودي كالا و تجهيزات كارخانه ) است. براي رشد ارزش اقتصادي حاشيه سود عملياتي شركت يا فروش افزايشي بايد بيشتر از حاشيه آستانه افزايشي، يعني حاشيه سود عملياتي كه در آن ارزش فعلي جريانات نقدي ورودي با ارزش فعلي جريانات نقدي خروجي برابر است، باشد حاشيه آستانه افزايشي يك شركت مي تواند از برابر قراردادن ارزش فعلي جريانات نقدي خروجي وورودي ناشي از سرمايه گذاري توليدي و حل ITMt بدست آيد كه در آن :

ITMt=(NWCفروش+P&Eفروشفروش خالص ) (KO)/(1+KO)(1-t)

 

يك نكته مهم در اينجا اين است كه استراتژي توليد براي ايجاد ارزش اقتصادي بايد حاشيه سود عملياتي مثبتي را بدست دهد (EBITMt-ITMt) وقتي مديريت 1-نيازهاي سرمايه گذاري 2-ويژگيهاي ريسك 3-حاشيه آستانه افزايشي براي استراتژي و 4-زماني كه در طول آن انتظار مي رود حاشيه سود عملياتي مثبت باقي بماند را ايجاد كرد يك شكل خلاصه شده EVAMtمي تواند براي محاسبه ارزش افزوده اقتصادي ناشي از استراتژي توليد شركت به شكل زير به كار مي رود:

EVAMt=فروش(gs) (EBITt-ITMt)(1-t)/KO(1+KO)t-1

در ادامه مثالي از كاربردي اين مدل اصلي كه توسط هارلي داويدسون[19] بكار گرفته شده (1998-1997) ذكر مي شود.

كاربردي از مدل اصلي

استراتژي توليد در حال پيشرفت هارلي داويد سون براي افزايش ظرفيت، بهبود كيفيت محصول، كاهش هزينه ها و افزايش انعطاف پذيري در واكنش به تغييرات باز طراحي شده است.(هارلي داويدسون 1999) فقط در زمينه موتور سيلكت، فروش 6/1 ميليارد دلار رشد كرد ،يعني معادل 4/15 درصد بيشتر از سال1997. سود عملياتي نيز 6/63 ميليون دلار افزايش يافت و حاشيه سود عملياتي افزايشي 4 درصد بود.

سرمايه گذاري افزايش هارلي داويدسون در سرمايه در گردش مربوط به توليد (وجه نقد واوراق بهادار قابل فروش تخصيص داده شده براي توليد 41 درصد كل دارائيها تخمين زده شده بود) و موجودي كالا 1/54 ميليون دلار بود و نرخ سرمايه گذاري سرمايه در گردش خالص آنها 282/0 سرمايه گذاري افزايشي شركت در تجهيزات كارخانه پس از كسر استهلاك 6/0 بود. نرخ ماليات نقدي 5/36 درصد و هزينه سرمايه اي 13 درصد تخمين زده شد.

با استفاده از شكل خلاصه شده EVAMt ارزش اقتصادي ايجاد شد. حاصل از استراتژيهاي توليد هارلي داويدسون از 1997 تا 1998 مي تواند به صورت زير محاسبه شود:

براي 1998-1997 سرمايه گذاري 144 ميليون دلاري هارلي داويد سون در استراتژي توليد ش، 6/187 ميليون دلار ارزش اقتصادي با نرخ بازگشت اقتصادي سرمايه اي تقريبا معادل 30 درصد ايجاد كرد. از آنجائيكه ارزش اقتصادي مولد ارزش بازار است مي توان انتظار داشت كه سرمايه گذاري در استراتژيها باعث ايجاد نرخ بازگشتي بالاتر از صنعت و بازار شود. اين نوع استراتژي توليد استحقاق آنرا دارد كه به عنوان استراتژي كلاس جهاني قلمداد شود و EVAMt است كه بايد به عنوان معيار قضاوت در مورد استراتژيهاي توليد به كار رود.

 

خلاصه

اين مقاله كوشيده است تا با مروري جامع بر نوشته ها نشان دهد كه توليد در كلاس جهاني مفهومي پيچيده و پوياست. شركتهاي مختلف در صنايع مشابه متناوبا از استراتژيهاي توليد كاملا متفاوتي استفاده مي كنند ولي به نظر مي رسد كه وقتي با معيارهايي كه عموما براي اندازه گيري عملكرد به كار مي رود سنجيده مي شوند سطوح موفقيت مشابهي را نشان مي دهند. تعريفي مجازي از «بهترين روش» وجود دارد كه بسياري از ناظران آن را به عنوان آنچه كه توليد در كلاس جهاني مي دانند بكار مي برند. شون برگر تعريفي از توليد در كلاس جهاني ارائه كرده كه مبتني بر شعار هاي آرماني بازيهاي المپيك «سريعتر بالاتر و قويتر» است . با اين وجود شناسايي شركتهايي كه واقعا شايستگي قرار گرفتن در كلاس جهاني توليد را دارند كاري سخت و غير رقيق است. در اين رابطه بسياري از مديران و تحليل گران هنوز بر كميت هاي زمان محور براي ارزيابي عملكرد توليد تكيه مي كنند همانطور كه در اين مقاله نشان داده شده بيشتر شركتها تا حد زيادي به معيارهاي عملكرد توليد مبتني بر حسابداري وابسته هستند كه به راحتي مي توان آنرا دستكاري كرده و در محاسبه دقيق نيازهاي سرمايه گذاري ارزش زماني پول و ريسك ناتوان است.

پيش فرض اين مقاله اين است كه فقط زماني استراتژي توليد يك شركت سزاواتر قرار گرفتن در سطح كلاس جهاني است كه به اندازه كافي باعث ايجاد ارزش اقتصادي شود براي مثال شركتي از سيستم موجودي كالاي JIT استفاده مي كند، منبع گزيني از بيرون دارد، و يا از مديريت كيفيت جامع بهره مي گيرد؛ ولي بدون توجه به اين چيزها اگر استراتژي توليد شركت نتواند ارزش اقتصادي كافي ايجاد كند آن رانمي توان توليد كننده اي در كلاس جهاني ناميد. بويژه اين مقاله بيان مي كند كه براي نيل به سطح كلاس جهاني يك شركت استراتژي توليدي داشته باشد كه منجر به ايجاد ارزش اقتصادي فراتر از نرخ صنعت و بازار گردد. اين همان چيزي است كه سرمايه گذاران مي خواهند و بايد خواسته مديريت هم باشد. يك مدل براي تعيين ارزش افزوده اقتصادي (EVAMt) حاصل از استراتژي توليد و كاربردهاي در مثال هارلي داويدسون شرح داده شد.مدل EVAMt بر مبناي تفكر را پاپورت و با در نظر گرفتن ايجاد ارزش براي صاحبان سهام بنا شده و مكانيسمي را ارائه مي كند كه مديران مي توانند ارزش اقتصادي مبتني بر تحليل استراتژي توليد را به عمل در آورند.

ايجاد ارزش براي صاحبان سهام معياري است كه مديران و شركتها در سطح جهاني امروزه با آن سنجيده مي شوند. اين، به سادگي باعث مي شود كه اين احساس كه استراتژيهاي كار كردي شركت توسط معيارهاي متفاوتي سنجيده مي شود از بين برود. مدلي كه در اينجا از آن طرفداري مي شود با دليل مذكور و با تئوري هاي اقتصادي هماهنگي و همخواني دارد. ايجاد يك استراتژي توليد كه شرايط بازيهاي المپيك را در مورد عملكرد نيز بوجود آورد، كارنادرستي نيست. بهبود مداوم كيفيت ، هزينه ،زمان انتظار،خدمت به مشتري،انعطاف پذيري.اگر چه اين واقعيت در مورد بازيهاي المپيك نيز وجود دارد كه اگر منجر به ايجاد ارزش اقتصادي نشود كافي نخواهد بود.

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...