زندگینامه افراد مشهور مهرداد اول

زندگینامه افراد مشهور مهرداد اول

اشك ششم ـ مهرداد اول
سلطنت مهرداد اول در تاريخ ايران يكي از سلطنت هايي است كه نتايجي مهم بخشيد. قبل از مهرداد، پارت دولت كوچكي بود كه از ولايت ماردها و ري تا هريرود امتداد مي يافت و دو دولت قوي را از پيش و پس داشت. اين دولت در واقع امر در اقصي كنار دولت سلوكي از طرف مشرق به وجود ‌آمده بود و مي بايست موافق وضع جغرافيايي خود در گمنامي امرار حيات كند، تا طعمه يك همسايه قوي گردد. ولي برخلاف انتظار مهرداد در مدت سلطنت 37 ساله خود پارت كوچك را مبدل به دولتي كرد كه بعدها رقيب و همسر دولت جهاني روم گرديد و جريان تاريخ را در آسياي غربي تغيير داد. بايد ديد كه جهات اين واقعه مهم چه بوده و بنابراين مقتضي است قبل از ذكر وقايع شمه اي از اوضاي آسياي آن روز بگوييم.
دولت سلوكي
بعد از فوت سلكوس چهارم، آنتيوخوس چهارم اِپي فان به تخت نشست و جلوس او به تخت سلوكي يكسال قبل از جلوس مهرداد به تخت اشكاني بود (175 ق.م) در ابتداي سلطنت تمامي حواس او به طرف مصر متوجه گشت؛ زيرا بطليموس پنجم سِل سوريه را به سان جهيز زنش كلئوپاتر، دختر آنتيوخوس
سوم مطالبه مي كرد. اين وضع بالاخره به جنگ انجاميد و بعد از دو سال فلسطين هم بر آنتيوخوس ياغي شده علم مخالفت برافراشت. جنگ با مصري ها چهار سال طول كشيده در سال 168 ق.م خاتمه يافت ولي فايده اي براي دولت سلوكي نبخشيد؛ زيرا رومي ها دخالت كرده تمامي فتوحات آنتيوخوس را عقيم گذاردند يعني او مجبور گرديد ولايات مسخره را رد كند بعد جنگ با يهودي ها به طول انجاميد؛ زيرا آنتيوخوس نه فقط معبد يهود را غارت كرد بل خواست مذهب اين ملت را هم از ميان ببرد و فلسطين را يوناني كند. از اين جهت يهودي ها پا فشردند و در دور قائدين خود جمع شده به قدري براي حفظ مذهب و مليت خود كوشيدند كه بالاخره بهره مند شدند استقلال وطنشان را تامين كنند. ولي بايد دانست كه اين جنگها محدود به سلطنت آنتيوخوس اِپي خان نبود بل در زمان جانشينان او هم در مدت پنجاه سال منازعه و زد و خورد يهودي ها با سلوكي ها دوام داشت و اهالي فلسطين از هر حادثه سوئي كه براي سلوكي ها روي داد استفاده كرده به مقصود خود رسيدند. آنتيوخوس در ارمنستان، در مقابل آرتاكسياس، بهره مندي داشت ولي اينجا هم از حيث شقاوت و عدم تساهل و تسامح در امور مذهبي ارامنه و پادشاه آنها را دشمنان خونين خود گردانيد. بعد او كاري كرد كه در زمان اسكندر و جانشينانش روي نداده بود؛ يعني طمع به ذخاير معابد ملل تابعه اش ورزيد و خواست از اين راه اندوخته اي
تحصيل كند. با اين مقصود با قشوني حركت كرده به خوزستان يا اِلي ماايس اين زمان رفت. ولي اهالي جمع شده سخت پافشردند و آنتيوخوس با شرمساري به طرف محل تابه رفت و در آنجا مريض گشته در 164ق.م درگذشت (پولي بيوس كتاب 31، بند 11).
آپ پيان گويد كه مقصود خود را اجرا و معابد را غارت كرد، ولي پولي بيوس اين خبر را تاييد نمي كند و روايت او صحيح تر به نظر مي آيد. به هرحال مرگ او را اهالي از اثر خشم آسمان نسبت به او دانستند(پولي بيوس، همان كتاب). معلوم است كه اين وقايع رشته هاي اتصال ايالات را به دولت سلوكي گسيخت (آنتيوخوس سوم هم چنانكه گذشت، معبد همدان را غارت كرد).
بعد از آنتيوخوس اوضاع دولت سلوكي بهتر نشد : تخت نصيب آنتيوخوس پنجم اِوپاتٌر كه به قول آپ پيان 9 ساله و به روايت ديگر 12 ساله بود گرديد. نايب السلطنه كه ليزياس نام داشت و حكومت را به دست گرفته بود، مجبور گرديد با يهودي ها جنگ كند زيرا آنها بعد از فوت آنتيوخوس چهارم قوت قلب يافته بودند. ولي طولي نكشيد كه براي ليزياس1 رقيبي پديد آمد. توضيح آنكه فيليپ نامي را آنتيوخوس چهارم قبل از مرگش قيم پسرش قرار داده بود. او قسمتي را از قشون به طرف خود جلب كرده بر ليزياس قيام كرد و بدين ترتيب
جنگ خانگي شروع شد. اين جنگ بالاخره به شكست و مرگ فيليپ خاتمه يافت. ولي پس از آنهم دولت سلوكي قرين آرامش نگرديد؛ زيرا پسر سلكوس چهارم كه در روم مانند گروگان اقامت داشت دعوي سلطنت كرده از روم مخفيانه از راه درياي مغرب به سوريه رهسپار شد و موفق گرديد كه براي چند ماه بر تخت سلوكي نشيند.
شرحي كه از اوضاع دولت سلوكي گفته شد روشن مي رساند كه اين دولت گرفتار كشمكش هاي داخلي يا جنگ با همسايگان غربي خود يعني مصري ها و رومي ها و ملل تابعه نزديك خود بوده و مجالي نمي يافته كه به فكر ايالات دور دست خود باشد. اكنون مقتضي است نظري هم به باختر بيفكنيم.
دولت باختر
بالاتر گفته شد كه دولت باختر را در 256 ق.م ديودوت اول تاسيس كرد و بعد از او ديودوت دوم به تخت نشست. در زمان اِوتي دِموس جانشين ديودوت دوم، آنتيوخوس سوم سلوكي به باختر قشون كشيد و پس از فتحي اِوتي دِموس را به پادشاهي ابقا كرد تا جلو مردمان شمالي را كه به باختر هجوم مي آوردند بگيرد. در زمان اين پادشاه و پسرش دِمِتريوس باختر از طرف جنوب پاراپاميز و مغرب و شمال توسعه يافت و دولتي بزرگ گرديد چنانكه از سغد تا رخج و از هريرود تا دهنه رود سند و پنجاب هند عرض و طول اين مملكت بود.
ولي وسعت مملكت باختر دوام نيافت؛ زيرا در زمان دِمتريوس، اِوكراتيد نامي در باختر بالاخص قوت يافت و دِمتريوس در جنوب و مغرب كوههاي پاراپاميز. ولي بعد از چندي اِوكراتيد به خيال تصرف رخج و زرنگ (سيستان) و پنجاب هند افتاد و كارهاي باختر و صفحات شمالي آنرا رها كرده تمامي حواس خود رابه تسخير اين ممالك مصروف داشت. بعد با دِمتريوس كه پنجاب هند را داشت در جنگ شد و او را شكست داده پنجاب هند را به مملكت خود ضميمه كرد. وقتي كه او از اين سفر جنگي برمي گشت چنانكه ژوستن گويد (كتاب 41 ـ بند 6) پسرش كه در اداره كردن مملكت شريك اِوكراتيد بود پدرش را در راه كشت (147 ق.م) و بي اينكه پدركشي خود را پنهان دارد چرخ هاي ارابه اش را
با خون پدر رنگين كرد؛ مثل اينكه دشمني را كشته باشد و حتي جسد پدر را دفن نكرد. معلوم است كه تقسيم دولت باختر به دو قسمت و جنگهاي خانگي در دولت يوناني و باختري مباني اين دولت را سست كرد و از طرف ديگر مردمان شمالي كه سغد را گرفته همواره به باختر هجوم مي آوردند از موقع استفاده كرده باختر را در فشار گذاردند. حتي ظن قوي اين است كه اين مردمان سكايي بعض ولايات شمالي يوناني و باختري را در آن طرف جيحون در تصرف خود داشتند (استرابون، كتاب 11، فصل 8، بند2). اين بود احوال باختر در زمان اِوكراتيد كه به قول ژوستن (كتاب 41، بند 6) معاصر مهرداد اول پارت بود و حتي هر دو موافق نوشته مورخ مزبور در يك وقت به تخت باختر و پارت نشسته بودند. كليتاً راجع به باختر بايد گفت موافق آنچه از وقايع اين دولت بر مي آيد اينجا از ابتدا مركزيتي چنانكه در پارت وجود داشت ديده نمي شود و از سكه هاي باختري معلوم است كه شاهزادگاني نيز حكومت مي كردند و سكه به نام خود مي زدند، مثلاً در زمان ديودوت دوم اسم دو پادشاه ديگر را مي يابيم؛ يكي آنتي ماخوس است و ديگري آگاتوكل. اينها در ابتدا دست نشانده ولي بعد مستقل بوده اند.
چنين بود احوال باختر در زمان مهرداد اول. اكنون بايد ديد كه اين شاه چگونه از اوضاع همسايگان خود يعني دولت سلوكي و يوناني و باختري استفاده كرده.
حمله به باختر
از شرحي كه راجع به احوال دولت سلوكي و باختر گفته شد معلوم است كه در سلطنت مهرداد اول به موقع براي توسعة پارت از طرف مغرب و مشرق مناسب بود. چنانكه وقايع مي نمايد از اين موقع استفاده كرد و بدواً توجه خود را به طرف صفحات مُردها و ري متوجه داشته بود پيروي نكرد و نظر خود را به مشرق افكند. بايد از اينجا باشد كه او چون نقشه هاي پر عرض و طول در طرف مغرب داشته خواسته است اول از پشت سر خود مطمئن باشد. به هر حال محقق است در زماني كه اِوكراتيد مشغول تسخير پنجاب هند بود و به دست پسرش نابود مي شد مهرداد به باختر تاخته اين مملكت را به پارت ضميمه كرد. استرابون گويد كه دو ايالت را ضميمه كرد. اولي را نويسنده مزبور توريئوآ و دومي را آس پيونوس مي نامد (كتاب 11، فصل 11، بند 2). ولي محققاً معلوم نيست كه اين دو ايالت در كجا واقع بوده. حدس مي زنند كه مقصود از توريئوآ توران است و از آس پيونوس مردمي كه بالاتر ذكرش گذشت و موسوم به آسپاسياك بودند. در همانجا گفته شد كه مساكن اين مردم بين جيحون و
سيحون بود. بعيد نيست كه اين حدس صحيح باشد؛ زيرا معلوم است كه مردمان شمالي را كه در زمان ساسانيان به ايران حمله مي كردند ايراني ها توراني مي ناميدند و شايد در اين زمان هم به مردم سكايي و غيره كه از طرف سغد يا ماوراء سيحون به باختر حمل مي كردند همين اسم را مي داده اند ولي از جهت اجمال مدارك چيزي كه محقق باشد در اين باب نمي توان گفت.
تسخير ماد بزرگ
پس از تصرف باختر مهرداد سالي چند تأمل كرد تا آنكه بر تخت سلوكي آنتيوخوس پنجم اِوپاتر‏ يعني بچه اي 9 ساله يا 14 ساله نشست و در سر نيابت سلطنت جنگ خانگي بين ليزياس و فيليپ درگرفت. در اين موقع شاه پارت از وقايع استفاده كرده به ماد بزرگ تاخت. ماد در اين زمان اسماً جزءِ دولت سلوكي به شمار مي آ‌مد ولي در معني مستقل بود. بنابراين مادي ها سخت مقاومت كردند و در ابتداي جنگ هر يك از طرفين مزايايي داشتند چنانكه ژوستن گويد (كتاب 41، بند6) :«پس از بهره مندي هايي كه از طرفي به طرف ديگر سير مي كرد بالاخره پارتي ها فائق آمدند. پس از ماد بزرگ جز دولت پارت گرديد و مهرداد (باكاسيس) نامي را در اينجا به حكمراني گماشت». معلوم نيست كه باكاسيس والي اين مملكت بزرگ شده يا مهرداد او را به سمت پادشاه
دست نشانده شناخته. از بيان ژوستن (همانجا) ظاهراً چنين برمي آيد كه باكاسيس را مهرداد به ايالت برگماشته است.
فرونشاندن شورش گرگان
در اين اوان شورشي در گرگان روي داد و مهرداد قبل از اينكه قشون كشي خود را به ساير ممالك ايران به انجام برساند مجبور گرديد به پارت برگشته حواس خود را به گرگان معطوف دارد. جهت شورش گرگان معلوم نيست. بعضي مانند راولين سن تصور كرده اند كه گرگاني ها در زمان شاهان هخامنشي امتيازاتي داشته اند و چون در زمان پارتي ها فاقد اين امتيازات شده بودند ناراضي بودند و در اين زمان خواسته اند استقلالي به دست آرند. معلوم نيست كه اين امتيازات چه بوده و تا چه اندازه اين تصور موافق حقيقت است؛ زيرا صراحتي در باب امتيازات گرگاني ها و خودمختاري آنها در دوره هخامنشي در نوشته هاي نويسندگان قديم مانند هرودوت و كزنفون و غيره ديده نمي شود و نيز نمي دانيم پارتي ها چگونه با آنها رفتار مي كردند. بنابراين به حقيقت نزديكتر اين است كه مادي ها گرگاني ها را به كمك طلبيده اند و چون، چنانكه از كتاب 36 ژوستن بند 1 ديده مي شود، رفتار پارتي ها با مردمان تابع در اين زمان سخت بوده اينها هم قيام كرده اند. به هر حال آنچه از تاريخ مسلم است مهرداد با شتاب خود را به گرگان رسانيده شورش را برطرف كرد.
تسخير خوزستان
بعد از تسخير ماد بزرگ و فرونشاندن شورش گرگان، مهرداد متوجه خوزستان، مملكت همجوار ماد گرديد. اسم اين مملكت را نويسندگان اين زمان اِلي ماايس و نام اهالي آنرا اِلي ميان مي نويسد و معلوم است كه لفظ اولي از عيلام و دومي از عيلاميان است. اين همان مملكت است كه داريوش اول آنرا در كتيبه هاي بيستون و نقش رستم و تخت جمشيد خووُجُ مي نامد و نويسندگان عهد قديم مانند ديودور و كنت كورث و آ‌ريان و غيره اسم آنرا از نام شهر شوش (سوز) سوزيان نوشته اند. از نوشته هاي ژوستن روشن ديده مي شود كه خوزستان در اين زمان پادشاهي داشته؛ زيرا او گويد كه مهرداد با پادشاه اِلي ميان جنگ كرده او را شكست داد و اين مملكت را به دولت خود افزود (كتاب 41 ـ بند 6). اما اينكه اين پادشاه دست نشانده سلوكي ها بوده يا استقلال داشته در روايت ژوستن صراحتي نيست. چيزي كه محقق مي باشد اين است كه مهرداد بعد از غلبه بر خوزستان يك نفر را از دودمان اشكاني موسوم به كامناسكير در اينجا پادشاه كرده و سكه هاي اين شخص از 81 ـ 82 ق.م به دست آمده.
تسخير پارس و بابل
پس از آن مهرداد به پارس در آمده آنرا تسخير كرد و از طرف ديگر مملكت بابل را به اطاعت درآورد. بنابراين در زمان مهرداد دولت پارت تقريباً از هند و كوشان يا هندوكه ه تا بابل امتداد يافت. در تسخير پارس موافق نوشتة ژوستن (كتاب 41 ـ بند 6) ديده نمي شود كه جنگي شده باشد بايد حدس زد كه پارس بي جنگ مطيع گشته و پادشاهي دست نشانده اگر بوده ابقا شده و اگر نبوده مهرداد معين كرده. اين نظر را سلسلة پادشاهان دست نشاندة پارس يا آذربانان كه ذكرشان پايين تر خواهد آمد تاييد مي كند و در آنجا دلايل اين نظر روشن خواهد بود.
در باب تاريخ اين فتوحات نمي توان محققاً چيزي نگفت ولي نظر به وقايع مي توان حدس زد كه جنگهاي مهرداد براي بدست آوردن ماد و خوزستان و پارس و بابل بين 164 و 140 ق.م روي داده؛ زيرا سنة اول مصادف با مرگ آنتيوخوس چهارم اِپي فان و ابتداي و اوضاع درهم و برهم دولت سلوكي است. سال دوم ابتداي جنگي است كه براي مهرداد با سلوكي ها پيش آمده. به هر حال تاريخ تسخير بابل نبايد از 150 ق.م تجاوز كرده باشد؛ زيرا در اين وقت مقام مهرداد در ايران به قدري محكم بود كه مي توانست از نو به طرف باختر متوجه گردد.
جنگ دوم با باختر
بالاتر گفته شدكه پسر اِوكراتيد هلِي اكل كه شريك پدرش در اداره كردن دولت باختر بود پدرش را كشت. بعضي تصور كرده اند كه جهت پدركشي از عدم رضايت او و يوناني ها از سستي اِوكراتيد نسبت به پارتي ها و واگذاردن چند ايالت به دولت پارت بوده.
از كلمات ژوستن (كتاب 41 ـ بند 6) اين ظن تاييد مي شود زيرا مورخ مزبور گويد كه هِلي اكل پدرش را علانيه كشت و چرخ هاي ارابه اش را به خون او رنگين كرده جسدش را از دفن محروم ساخت.
چنين عملي كه شايد در تاريخ از حيث وحشي گري و سبعيت نظير ندارد ممكن نبود روي دهد مگر اينكه يوناني هاي باختر اِوكراتيد را دشمن خود و مملكت دانسته باشند. به هر حال پس از اينكه هِلي اكل به تخت نشسته و كليه اقتدارات را به دست گرفت خواست ايالات از دست رفته دولت باختر را برگرداند. از طرف ديگر مهرداد كه بعد از صلح با اِوكراتيد دوست او به شمار مي رفت از اين پدركشي كينه هِلي اكل را سخت در دل گرفت با لشكري نيرومند به قصد او بيرون رفته به آساني او را شكست داد و قسمتي بزرگ از مملكت باختر را صاحب شد (ژوستن، كتاب 41 ـ بند6). ديودور گويد كه مهرداد به اين بهره مندي اكتفا نكرده به طرف مشرق راند و به هند درآمده تا رود هيداسپ
(جِلم كنوني كه در پنجاب است) راند (قطعه اي از كتاب 33) ولي نظر به اينكه، سكه هايي از شاهان پارت در هند نيافته اند و نيز از اين لحاظ كه دولت يوناني و باختري تا 126 ق.م در كابل و حوالي آن وجود داشت نويسندگان جديد تصور مي كنند كه اگر هم مهرداد تا هند رانده ممالكي را در هند تسخير نكرده و سرحد دولت پارت را كوههايي قرار داده كه از طرف مغرب وادي سند را محدود مي سازد. از چنين حدسي اگر هم صحيح باشد باز به اين نتيجه مي رسيم كه تمامي مملكت باختر و پاراپاميزاد (شمال افغانستان) و رخج و سيستان در اين زمان جز دولت پارت گرديده.
جنگ با دولت سلوكي
بزرگ شدن پارت موضوعي نبود كه دولت سلوكي با بي قيدي آنرا تلقي كند؛ ولي تا وقتي كه امور داخلي اين دولت مختل بود خواهي نخواهي مي بايست ناظر وقايع باشد و دولت جوان پارت ممالك سابق دولت سلوكي را يكي پس از ديگري به اطاعت خود در آورد. في الواقع منازعه بين ليزياس نايب السلطنه آنتيوخوس پنجم اِپاتر و فيليپ بين ليزياس و دِمتريوس بين اين شخس و آلكساندر بالاس، بين بالاس و دِمتريوس دوم، بين دِمِتريوس و تري فون چنان دولت سلوكي را به خود مشغول و گرفتار داشت كه ممكن نبود در فكر ممالك
شرقي خود باشد. اين وضع بيست سال به طول انجاميد و مهرداد كه بيدار كار خود بود از موقع استفاده كرده راه خود را از باختر تا بابل صاف كرد؛ ولي بالاخره زماني در رسيد كه فتوحات پارتي ها سلوكي ها را در تشويش بزرگ افكند و آنها ديدند كه دشمن تازه نفس قوي به قدري با سرعت پيش مي رود كه به زودي بايد دُمِ درب خانه شان با او دست و گريبان گردند. اين بود كه با وجود اوضاع بي ثبات دولتشان مصمم گشتند به هر قيمتي كه شده است با مخاطرات مواجه گشته از بزرگ تر شدن پارت جلوگيري كنند. بنابراين با وجود اينكه دِمِتريوس دوم هنوز بر تري فون دشمن خانگي بكلي فائق نيامده بود، به خطر پارت بيشتر اهميت داده تسويه منازعه خود را با تري فون به زنش كلئوپاتر و سردارانش واگذارده خود عازم جنگ با مهرداد شد.
در اين جنگ اميدواري او علاوه بر لشكرش به چند چيز بود : اگر چه مقدوني ها با ملل تابعه به ملايمت رفتار نمي كردند با وجود اين اهالي در مدت چندين سال به حكومت آنها خو كرده بودند و دِمتريوس گمان مي كرد كه در اين جنگ جانب او را خواهند داشت (ژوستن، كتاب 36، بند1). بعد. او ترديدي نداشت كه شهرهاي يوناني كه علم دار يونانيت در ايران بودند سلوكي ها را بي شك بر پارتي هاي شجاع و جسور ولي پايين تر از يوناني ها از حيث تمدن ترجيح خواهند داد و كمك هاي معنوي به او خواهند كرد. بالاخره دِمتريوس
اميدواري زياد به دولت يوناني و باختري داشت؛ زيرا اين دولت يوناني از پارتي هاي نيرومند در وحشت بود و با تألم مي نگريست كه چگونه باختر را از دست داده. اين هم مسلم است كه يوناني هاي باختر كينه اي سخت نسبت به پارتي ها مي ورزيدند. بنابراين حسابها دمتريوس دوم نيكاتور (146 ـ 125 ق.م) با لشكري جرار كه به قول ژوستن پارسي ها و عيلامي ها و باختري ها هم جز آن بودند به قصد مهرداد حركت كرد و پارتي ها را در چند جنگ شكست داد (كتاب 36، بند 1 ـ كتاب 38، بند 9) . در اين احوال مهرداد چون ديد كه قواي متحدين از نيروي او بيشتر است به حيله متوسل گرديد : ژوستن گويند (كتاب 36، بند 1) مهرداد مذاكرات صلح را بهانه كرده دِمتريوس را از قراولانش دور ساخت. بعد بر او تاخته اسيرش كرد و پس از آن شهر به شهر او را گردانيد تا مردماني كه با او همراهي كرده بودند اين منظره را ديده مايوس گردند.
آپ پيان اين روايت را تاييد كرده (تاريخ سوريه. صفحه 132) و ديودور سيسيلي نيز (قطعه اي از كتاب 34 ‌ـ 35 ). معلوم است كه پس از اين واقعه لشكر دِمتريوس فرار كرده تارومار شد. آپ پيان گويد (همانجا) : پس از اينكه مهرداد محل اقامت دِمتريوس را در گرگان معلوم داشت با او چنان رفتار كرد كه با پادشاهي كنند و حتي به او وعده داد كه دختر خود ردگونه را به حبالة نكاحش در آورد. اين اقدام مهرداد را چنين تأويل مي كنند كه او نقشه تسخير سوريه را
مي كشيده و خواسته دِمتريوس را در اختيار خود داشته مجذوب خود گرداند تا در موقع مناسب به امور داخلي دولت سلوكي دخالت كرده داماد خود را مانند پادشاه دست نشانده بر تخت سلوكي بنشاند. ولي تقدي با نقشه او موافقت نكرد. توضيح آنكه مهرداد چندي پس از اسير كردن دمتريوس به بستر بيماري افتاد و چون قوايش براي مقاومت با مرض كافي نبود از آن در گذشت.
سلطنت او از 174 تا 136 ق.م بود و بنابراين 38 سال دولت پارت را اداره كرد. مقتضي است بدانيم كه وسعت پارت زماني كه مهرداد اول مي مرد چه بود : نظر به شرحي كه راجع به سلطنت مهرداد بالاتر گفته شد، دولت پارت در اين زمان اين ممالك را داشت : پارت بالاخص كه در اول اين كتاب تحديد شده، گرگان، باختر، مرو، خوارزم، هرات، زرنگ (سيستان)، رخج پنجاب هند، (به قول ديودور) ولايت ماردها، ري، ماد بزرگ، خوزستان، پارس، مملكت بابل.
بنابراين دولت پارت در اين زمان از هند و كوشان و نيز جِلم (به قول ديودور) تا بابل امتداد مي يافت و تمامي راههايي كه از رود جيحون و درياي گرگان (بحر خزر) تا بابل كشيده بود در تحت اقتدار دولت پارت بود. شكي نيست كه با داشتن ماد بزرگ و بابل و با داشتن ممالك اطراف كوير ايران طوايف و قبايل اين صفحات را در تحت نفوذ خود داشت. ماد بزرگ را اگر چه در كتاب اول اين تاليف تحديد كرده ايم، در اينجا باز يادآور مي شويم كه حدود
آن همان بود كه در قرون اسلامي براي عراق عجم معين مي كردند يعني اين ولايات كنوني ايران : همدان، گروس، كرمانشاهان، نهاوند، ملاير، تويسركان، خمسه، قزوين، عراق بالاخص «سلطان آباد»، ولايات ثلاثه (گلپايگان و كمره و خوانسار)، ري، اصفهان، يزد جز ماد بزرگ به شمار مي آمدند. مهرداد اول نخستين شاه اشكاني بود كه مانند هخامنشي ها لقب شاهنشاهي را در اختيار كرد و بعد از او تا مدتي شاهان اشكاني از استعمال اين عنوان خودداري داشتند (گوت شميد، تاريخ ايران الخ، صفحه53، طبع 1888).
خصال مهرداد اول
صفات اين شاه از كارهايش هويدا است : او پادشاهي بود شجاع و جنگي، عاقل، معتدل و موقع شناس. بهتر است بگذاريم ديودور در اين باب حرف بزند. مورخ مذكور گويد (قطعه اي از كتاب 33) : ارشك شاه (مقصود مهرداد اول است) از جهت رحم و انسانيتش مورد عنايات اقبال گرديد و دولت خود را توسعه داد. او حدود دولتش را به هند رسانيد و بر ممالكي سلطنت كرد كه وقتي تابع پروس بودند. با وجود اينكه به اقتداراتي بزرگ رسيد برخلاف غالب پادشاهان نه پرورده ناز و نعمت بود، نه عشرت پرست و نه گستاخ. به قدري كه در ميدان جنگ در مقابل دشمنانش شجاع بود همان قدر نسبت به تبعه اش
ملايمت نشان مي داد. بالاخره پس از اينكه مردماني زياد تابع خود گردانيد بهترين ترتيباتي را كه شايان رعايت و حفظ و حراست مي دانست به آنها آموخت. گوت شميد گويد (تاريخ ايران، صفحه 54) اهميتي كه به او داده مي شد به همان اندازه بود كه به موسس سلسله پارت داده مي شد؛ در صورتي كه اهميت او به درجات زيادتر است زيرا مهرداد از دولت كوچكي دولتي بي اندازه مهم درست كرد. مهرداد مردي بود عادل، خوش خلق، شجاع. علاوه بر اين نيز مقنن بزرگي بود و علت اين است كه او هر تشكيلات خوبي كه از قفقاز تا فرات مي ديد عين آنرا براي پارتي ها ايجاد مي كرد. بعد گوت شميد از تقسيمات دولت مهرداد حرف مي زند كه چون جايش در اين كتاب در قسمت تمدني است بدانجا محول مي داريم.
طرز حكومت اشكاني
عبارت آخري ديودور مي رساند كه مهرداد اول نه فقط به كشورگشايي پرداخته بل در داخله دولت پارت اصلاحاتي كرده. اگرچه در قسمت تمدني اين كتاب مشروحاً از اوضاع دولت پارت و تشكيلات آن صحبت خواهيم داشت ولي بي موقع نيست كه هم از اينجا بدانيم طرز حكومت پارتي ها چه بود. در اين ترديدي نيست كه از ابتداي تاسيس دولت پارت در زمان اشك اول (ارشك) ترتيباتي اين شاه براي مملكت خود استوار داشته بود و اگر هم تصور كنيم كه او بي اينكه مجالي براي اين كار به دست آورده باشد كشته شده در زمان تيرداد مي بايست اين كار مهم انجام شده باشد. به هر حال چه اين كار واقعاً‌ انجام شده و چه نشده باشد در زمان مهرداد اول دولت پارت مي بايست داراي تشكيلاتي گردد، چه كشورگشايي هاي اين شاه دولتي را كه حدودش از شهر روي تا هريرود بود به دولتي مبدل ساخت كه از هند و كوشان تا بابل امتداد مي يافت. بنابراين مهرداد براي اداره كرددن چنين دولتي وسيع مي بايست تجديد نظر در ترتيبات دولت خود كند و تشكيلات نويني كه با اوضاع تازه موافقت مي كرد براي تبعه خود مقرر دارد. در اين مسئله ترديدي نيست كه خواه اشك اول رئيس طايفه اَپارني بوده خواه به قول بعضي، شخصي كه از باختر به پارت آمده بود به هر حال رئيس طايفه اَپارني بوده خواه به قول بعضي، شخصي كه
از باختر به پارت آمده بود به هر حال رئيس مردمي بوده كه خودشان را كما بيش رفيق او مي دانستند و در خوش و محن شريك يكديگر بودند. در اين موارد چنانكه كراراً در تاريخ ديده مي شود حكومت رئيس بر مرئوس محدود است و پادشاه داراي حكومت مطلقه نيست. توصيفي را كه كزنفون از حكومت ساده و محدود پارس در زمان كبوجيه پدر كوروش بزرگ مي كند به خاطر مي آ‌وريم.
اين نظر را اطلاعات نويسندگان عهد باستان نيز مي رساند. چنانكه استرابون از قول پسيدونيوس مي گويد (كتاب 11، فصل9، بند 3) : حكومت شاه پارت محدود بود. شاه در امور هميشه با دو مجلس مشورت مي كرد و انتخاب اعضاي مجلسين با او نبود بل آنها بر حسب نسب و مقام عضويت دو مجلس مزبور را مي يافتند. يكي از دو مجلس تركيب مي يافت از اعضاي خانواده سلطنت كه به حد رشد رسيده بودند و ديگري عبارت بود از مجلس سالخوردگان كه اعضاي آن سران روحاني و غير روحاني ملت بودند (نويسندگان رومي اين مجلس را سِنا ناميده اند). هر دو مجلس وقتي كه به هم مي پيوست به مغستان موسوم مي گشت، در آن اعضاي روحاني و غيرروحاني هر دو عضويت داشتند و اعضاي غير روحاني اش به طوري كه مي فهميم بيشتر بوده (به نظر مولف مغستان تصحيفي است كه نويسندگان خارجه كرده
اند. مغستان مُهستان بوده و اين كلمه از مِه آمده كه به معني بزرگ است. پس مغستان به معني مجلس مغ ها نيست چنانكه بعضي تصور كرده اند؛ بل به معني مجلس بزرگان است. بهترين دليل اين معني آنكه اين مجلس فقط از مغ ها تشكيل نمي يافت؛ بعكس اعضاي غيرروحاني اش بيشتر بود).
شاه را هر دو مجلس از خانواده اشكانيان انتخاب مي كردند و اين انتخاب در صورتي لازم مي آمد كه شاه جانشيني از اولاد خود نداشت تا دولت را اداره كند يا داشت ولي از جهتي لايق سلطنت نبود و الا بعد از پدر پسر به تخت مي نشست. شرح ساير ترتيبات و تشكيلات دولت پارت را به جاي خود كه قسمتي تمدني است محول مي داريم. مقصود ما از مختصر مذكور فقط اين بود كه در طرز حكومت بين دولت پارت از يك طرف و ماد و پارس از طرف ديگر در زمان هاي تاريخي تفاوتي هست و اين تفاوت را بايد از همين جا در نظر گرفت. حكومت در دولت اولي محدود بود و در دولتهاي دومي و سومي وارسته و مطلق.

فایل : 22 صفحه

فرمت : Word

مطلب مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات زیر را حتما بخوانید ...

مقالات زیر را حتما ببینید ...