مقاله کامل کارشناسی ارشد معماری – خانه علوم و فنآوري عکس و نقشه ها
مقاله کامل کارشناسی ارشد معماری – خانه علوم و فنآوري عکس و نقشه ها
اساس تفكر در تنظيم مباحث اين پاياننامه آن بوده است كه پژوهش بمانند هر فعاليت ديگر داراي شيوهها و روشها و مبتني به اصول و ضوابط است و توسعة آن در هر جامعهاي منجر به شكوفائي و رشد و تعالي در تمام زمينهها ميشود.
تنگناهاي بخش پژوهش در جامعة امروز ما در زمينههاي فرهنگي، اجتماعي، علمي و… به وضوح قابل مشاهده است كه باعث بسياري از نابساماني ها و عقبماندگيهاي كشور شده است. مطالعه و مقايسه سطح علم و تكنولوژي بين جامعة ما و جوامع توسعه يافته اين موضوع را بيشتر مشخص ميسازد.
علاوه بر عقبماندگي علمي كشور از موضوعاتي كه ضرورت توسعة بيشتر امر پژوهش را گوشزد ميكند ميتوان به توصيه دين به تحقيق و تفحص در عالم، سفارش بزرگان علمي تاريخ كشور به جستجو و پرسشگري و ميل فطري انسان براي دستيابي به ناشناختهها و رموز هستي اشاره كرد.
با نظر به اهميت امر پژوهش و جايگاه آن در توسعة علمي كشور و نيز توانمندي و كارايي جوانان در امر توسعه ايجاد مركزي با هدف گسترش فرهنگ تحقيق و پژوهش در بين جوانان به عنوان يك راهكار و در قالب باشگاه دانشپژوهان جوان به صورت يك پروژة معماري در اين پاياننامه مورد نظر بوده است كانوني كه با فراهم آوردن امكاناتي چند، فرهنگ تحقيق و پژوهش را در بين جوانان گسترش داده و روحيه
علمپروري و دانشاندوزي را در آنها تقويت كند.
دراين راستا و با اين هدف در اين رساله به لحاظ نظري و تئوري مطالعات چندي بر روي دو مقوله پژوهش و جوانان شده است.
قابل ذكر است كه پژوهش و جوانان به عنوان فعل و فاعل از منظر فرهنگي در اين پروژه مورد بررسي و تحليل قرار گرفتهاند.
در ادامه قابل ذكر است كه در تهيه اين مطالب هرگز ادعائي نيست كه توانسته باشيم به تمام زواياي مورد بحث اشاره كرده باشيم ولي دلگرمي و اميد اين است كه اين مجموعه ناچيز بتواند افق فكري جديدي در برابر ديدگان بگشايد.
يعني اينكه توسعه روحية پژوهش در بين جوانان نيازمند به فعاليت و تبليغ فرهنگي است. و فضاي معماري چنين فعاليتي موضوع اصلي اين پروژه پاياننامه ميباشد فضايي فرهنگي ـ پژوهشي با خصوصيت منحصر بخود كه كاربران عمده آن افرادي با سنين جواني و نوجواني ميباشند.
در پايان اين مقدمه نيز نظري بر سخنراني جناب آقاي خاتمي در جمع پژوهشگران باشگاه دانشپژوهان جوان خواهيم داشت:
«من علاقهمند بودم بيشتر وقت بگذارم و به حرفهاي شما عزيزان گوش فرا دهم. اما، وقت من هم تمام ميشود و نميخواهم خيلي معطل شويد، انشاءالله سال
آينده هر كس ديگري كه رئيس جمهور بود و شما در جلسه حضور داشتيد برنامهريزي را طوري بفرماييد كه يك مقدار از اين صورت رسمي درآيد و… نشستي باشد كه بيشتر بتوانيم به درد دلهاي شما گوش بدهيم، يعني منظورم كل نظام است و بيشتر شنيده شود و اكتفا هم به طرح و معرفي اين چهرههاي عزيز نشود و يا وقتي كه از سفر مسابقات برميگردند يك دسته گلي به گردنشان بياندازند و ميكروفون ميآيد سؤال ميكند و جواب ميشنود. بيش از اينها زمينهاي فراهم بياوريم كه خود شماها با هم حرف بزنيد و جامعه حرفهاي شما را بشنود، شنيدن حرفهاي شما با ديد تازهاي كه داريد و با احساسات و مطالباتي كه داريد و به آن مطمئناً توجه بكنيم و در برنامهريزي و هدايت جامعه به سوي آينده بهتر مؤثر خواهد بود و مشاركت يعني طرح مطالبي كه داريد البته منظورم اين نيست كه هر چه شما داريد درست است يا هر چه ميخواهيد بايد عملي شود به هر حال جامعه اقتضاءاتي دارد و به اصطلاح ضوابطي در آن هست و منتها مطالب درست و طرح مطالب به صورت صحيح وقتي هدايت آنها بسوي راه درست است بايد با مشاركت و حضور خود عزيزان باشد و اين كار، كاري است كه بايد صورت بگيرد. جامعه ما از دو جهت جوان است يكي به لحاظ مبني و تركيب جمعيت كه شاهد يكي
از جوانترين جوامع دنيا هستيم كه اين جوان ويژگيها و اقتضاءات خودش را دارد يعني وقتي ميگوييم جامعه ما جوان است يعني اكثريت آنها كساني هستند كه فاصله دارند با نسلهاي پيشين و جوان خواستههاي خودش و شرايط ويژه خودش را دارد. ما يك جامعه جوان را نميتوانيم همانطور اداره كنيم كه مثلا ميانگين سني جامعه 50 يا 60 به بالا باشد.
اگر ميانگين جامعه مثلا فرض كنيد 25، 26 ساله است. جامعه 25، 26 ساله به عنوان معدل خواستهاي خودش را دارد. اكثريتشان جوان هستند و بايد توجه كرد به اين مطالبات و خواستها، منظورم اين نيست كه هر چه مورد توجه است يا جوان ميخواهد آن را بلافاصله بايد تحقق بخشد. ممكن است كه خواستهايي باشد كه ناشي از احساسات باشد و همه جانبهنگري نباشد ناشي از كم تجربگي باشد، امكانات براي برآوردن آن امكانات معنوي و مادي وجود نداشته باشد. اما اين جوان يا پسر قانع شود و بايد بداند كه حتي مطالبات خودش را چگونه ميتواند اصلاح كند و اين ميسر نميشود مگر اينكه باور شود نسل جوان ما، جدي گرفته شود. به محض اينكه حرفي ميزنند، بزرگترها نگويند كه شما بيتجربهايد، نميتوانيد، اگر بهرحال طلبي و مطالبهاي در ذهن و جان جوان باشد
بايد حتما برآورده شد و يا حتما جانشين شود. ارتباطاتي كه امروز در دنيا است. اين مطالبات را به صورت ديگري مطرح كرده است. اگر در گذشته يك فرد در يك روستا يا يك شهر كوچك بدنيا ميآمد، شايد تا آخر عمرش يا تا سنين طولاني را، از روستا يا شهر بغلياش يا ديگر كشورها خيلي اطلاع نداشت كه چهها ميگذرد. شايد مسافرت در طول عمر يك فرد يا اتفاق نميافتاد يا يك دفعه رخ ميداد و بعد هم در همان محيط بسته با آداب و سنتها و رسوم خودش اداره ميشد، مسئله طي ميشد. امروز اينجوري نيست. شما حتي براي آشنايي با آنچه در دنيا ميگذرد نياز نداريد كه سفر بكنيد. با اين ارتباطاتي كه هست خيلي ساده جوانان ما و نوجوانان ما در جريان آنچه كه در دنيا ميگذرد قرار ميگيرند و همين هم البته يك حسن دارد كه امروز علم و اطلاعات را نميشود انحصار و احتكار كرد يعني در دسترس همهي مردم قرار ميگيرد. چون علم داشتن تنها كافي نيست مهم اين است كه چگونه بتوانيم انتخاب كنيم، گزينش كنيم و آن را بكار ببريم. توان و آمادگي آن هم هست به تناسب نيازها و دانش تاريخي اجتماعي ما در دنيا امروز و دنيا جوان شما بايد با توجه به اين واقعيت برنامهريزي كنيم و جامعهمان را پيش بريم.
ما حق داريم از جوانانمان بخواهيم كه شما بايد احساس هويت داشته باشيد. در دنياي امروز اگر خودتان درد را احساس نكنيد مثل يك خاشاك كه در معرض امواج گوناگون و طوفانها قرار ميگيرد و هيچجايي در اين جهان نخواهيد داشت و لطمه نخواهيد ديد و بايد احساس هويت بكنيد؛ بايد پايگاهي داشته باشيد كه رويش بايستيد و بر اساس آن پايگاه احساس اعتماد به نفس بكنيد خودتان را باور كنيد و بدانيد از كجا آمدهايد از زير بته اين ملت بيرون نيامده است، جامعهي درخشاني دارد. عوامل اين درخشندگي عوامل اين عزت جنبههاي ديني فرهنگ جنبههاي ملي فرهنگشان چه بوده است و اين نميشود مگر با انس با گذشته، تجديد عهد با آن مباني و اصول اصلي هويت تاريخي و فرهنگي خودشان كه در اين صورت اعتماد به نفس خواهيم داشت ما مغرور نخواهيم شد، ذوقزده در برابر دستاوردهايي كه ديگران دارند نخواهيم شد. و حتي بر پايهي اين اعتماد به نفس قدرت نقد دست آوردهاي ديگران را هم خواهيم داشت. و البته اگر بخواهيم به آينده برويم بايد بتوانيم از ديگران استفاده كنيم و از دستاوردهايشان استفاده كنيم. يك ملتي ميتوان پيش برود كه بتواند اقتباس كند و ملتي محكوم به بدبختي است كه فقط تقليد بكند حتي تقليد هم از ظواهر و مظاهر اموري باشد كه بيزاريم
كه چون مثلا فرض كنيد كه در آمريكا آسايش مهيا هست. ظاهر زندگي اينها و جنبههاي اخلاقي ارتباطات اجتماعيشان هم اينجور مثلا اگر اين كار را بكنيم و پيشرفت پيدا ميكنيم اين هم خودمون را شناختيم هم دنيا را شناختيم. آن داستان معروفي هست كه تزار روسيه ديد عقب هست از دنياي غرب و بعد فكري كرد كه علت عقبافتادگي مسئولين و شخصيتها ريشهاي خيلي بلندي است كه دارند و در غرب ريشها كوتاهتر است. دستور داد كه فردا ريشها را بزنيد و همه ريشها را زدند. ديدند پيشرفتي حاصل نشد. اين ظاهربيني است و غرق شدن در مسائل. البته بايد شناخت تا آنجايي كه ميخواهيم اقتباس كنيم همه بايد بشناسيم. آنجا را بشناسند هم اجزايش را و قدرت هم داشته باشد و يك فرهنگ پويا و يك ملت زنده جوريست كه جذب ميكند، ميگيرد، اقتباس ميگيرد و در مسير اهداف خودش بكار ميگيرد، مرعوب نشدن و نيز قدرت گرفتن و در واقع خودي كردن آن چيزي كه خودي نيست همچنان كه تمدنها و فرهنگهايي كه بوجود آمدند و تأثير جهاني داشتند اين اقتباس را كردند ولي التفاط نكردند يا همجوري تقليد نكردند. و شما وقتي رجوع كنيد به تمدن اسلامي؛ بخش قابل توجهي از عناصر فكري و فرهنگي اسلامي ناشي از انديشههاست كه ديگران داشتند، يعني ما از يونان
خيلي گرفتيم… يعني اين را از طريق نو افلاطونيان فهميديم كه يك خورده با جنبههاي عرفاني و معنويت ديني، نزديكتر بود ولي بهرحال اقتباس كرديم ولي وقتي شما نگاه ميكنيد به فلسفه اسلامي به كلام اسلامي به فرهنگ اسلامي داراي يك شناسنامه است خود ميدانيد يا فرض كنيد در همين تمدن غرب حالا هر چيزي باشد يا درست يا غلط هر چه ميخواهيم بگوييم. بالاخره يك تمدني است و پيشرفته داشته است آنها هم اقتباس از دنياي اسلامي و تمدن اسلامي كردند ولي به آن هويت خودشان را دادند كه حالا نتوانستند هر چي كه ميخواهد باشد. مهم اين نيست كه بگيريم حتما بايد يك تمدن نو از جايي شروع شود كه تمدن بشري به پايان رسيده يا دچار بحران شده است آن تمدن نميتواند از نقطهاي صفر شروع كند از همان جايي شروع ميكند كه آن يكي با بحران روبرو شده يا به پايان رسيده است و در نتيجه بايد مواد و عناصر آن را بگيرد و صورت كامل خودش را به آنها بدهد. بنابراين مرعوب نشدن و اعتماد به نفس داشتن در عين حال قدرت اقتباس داشتن و شجاعت و شخصيت گرفتن و قدرت هضم كردن را داشتن شرط اينست كه يك مملكت پيشرفت پيدا كند و يا پيش از همه جوانانمان را بايد بخواهيم كه آن اعتماد به نفس را پيدا كند و قدرت و شخصيت اقتباس را داشته
باشد. عالم شود، ميشود تحقيق بكند، از جمله شناخت خود غرب شناخت مبادي فكري و فرهنگي و فرهنگ غرب و نيز شناخت مشكلاتي كه تمدن غرب و فرهنگ غرب پيدا شده است و اعتماد به نفس اين نيست كه چشم را به سوي پيشرفتهاي دنيا ببنديم. و دو نوع مرعوب شدن داري، يك نوع اين است كه ما مرعوب شويم و تمام هويت خودمان را فراموش كنيم و مثل يك خاشاك در اختيار امواج طوفاني كه از آنجا آغاز شده است و موجهايش به اينجا رسيده است ميشويم و همه را از دست ميدهيم نميتوانيم غربي شويم چون غربي شدن هم كه به اختيار ما نيست و هويت گذشته خودمون را از دست ميدهيم و مسئلهاي است كه بسياري از كشورهاي غرب كه دچار آن شدند. يك نوع مرعوب هم هست يعني انسانهاي كج فكر انسانهاي متحجر كه قدرت اين را ندارند كه واقعيتهاي زمانشان را بشناسند از يك طرف احساس قدرت پاسخگويي ندارند و از طرف ديگر تعصب و كج انديشيها سبب ميشود كه نتواند خودشان را نوسازي كنند. جواب مقتضيات زمان را بدهند يك نوع مرعوبيت هست كه به جاي نقد آنچه كه از ميان آمده است يا نقد به آنچه كه از بيرون آمده است ميپردازند. يك دفعه ميبينيم موج ايجاد ميشود فحش دادن به غرب ميشود، ارزش توي يك كشور و در اين موقعيت نقد هم از ميان ميرود و همين غرب در
همان جايي كه داريم فحش ميدهيم بدون اينكه بفهميم اركان ما را ميگيرد و از مباني غرب با غرب روبرو ميشويم. هر يك شكل بدتري از شكلي كه فرض كنيد بر ما حاكم ميشود و غلبه پيدا ميكند. مرعوب شدن دو جور است. يكي در اختيار قرار گرفتن يكي هم نفي مطلق كردن و مقتضيات زمان را نفهميدن و نسلها را از درون اصلاح نكردن و آماده نشدن براي اقتباس و هويت خويش بخشيدن به آنچه كه ديگران هم به دست آورند و البته آفريدن به تناسب نيازهايي كه در زمان ما هست و ما از يك طرف حق داريم و بايد به جوانمان توصيه كنيم به دينشان، به آيينشان، به فرهنگشان و به گذشتگانشان اشراف پيدا كنند. بشناسند، احساس هويت بكنند و بر اساس اين، به سكو برسيد و از اين سكو پرش پيدا كنند؛ آيين آفريدن يا اقتباس كردن و يا بخشيدن به هويت خود به آنچه كه ديگران داشتند و از سوي ديگر آنها حق دارند به ما اين توصيه را بكند و اين توقع را داشته باشند كه زمينه رشد را برايشان فراهم بياوريم. اولا محيط را محيط مشاركت بكنيم. محيط را محيط آرزو بكنيم. محيط را محيطي بكنيم كه بحث و گفتگو آزاد باشد. صحبت كردن سؤال كردن يك ارزش به حساب بيايد و نه يك تعارف. كه مثلا كسي كه كوچكتر است حق ندارد از بزرگترش سؤال بكند و يا كسي كه قدرت ندارد، يعني
فایل : 175 صفحه
فرمت : Word
- کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.