مقاله کامل فردگرایی و جمع گرایی
مقاله کامل فردگرایی و جمع گرایی
فردگرايي، جمعگرایی و دينداري
چكيده
در ادبيات جامعه شناختي فردگرايي به عنوان مفهومي مدرن در مقابل جمع گرايي جامعه سنتي قرارميگيرد. بازانديشي در خصوص خويش و عرصههاي مختلف زندگي از ويژگيهاي بارز فرد گرايي بهشمار ميآيد. در چنين شرايطي و در فقدان تأييد دائمي اجتماعي، گرایشها و جهت گيريهاي مختلفاز جمله گرايشهاي ديني هستند كه خصلت قطعي خود را از دست داده و مورد بازانديشيهاي مكررقرار ميگيرند. اين وضعيت خصوصاً در بين اقشاري كه بيشتر در معرض آگاهيهاي مدرن قرار دارندرواج بيشتري پيدا ميكند.
با پذيرش اوليه اين پيش فرض مقاله حاضر در صدد مطالعه چگونگي وضعيت ارزشهایفردگرايانهجمعگرایانه در بين دانشجويان و رابطه آن با گرايشهاي ديني و اشكال بازانديشانه آن است.
بدين منظور با استفاده از سنجة دينداريِ استارك و گلارك و شاخصِ محققساختة بازانديشيديني و مقياس جمع گرايي فردگرايي تريانديس مشخص شد كه علي رغم تسلط خصلتهايجمعگرایانه، گرايشهاي فردگرايانه نيز به همان شدت در بين اين قشر موجود است. اين هم زيستياز طريق دو روش پيمايش ي و سازه اي تأييد شد. همچنين در بين اين گروه ابعاد اعتقادي و تجربيدين نسبت به ابعاد ديگران از ميزان پذيرش بيشتري برخوردار است.
رابطه بين شاخصها نشان داد كه جمع گرايي با همه ابعاد دينداري ارتباطي مثبت و معنادار دارداما مستقل از بازانديشي در دين عمل مينمايد. در مقابل فردگرايي با بعد تجربي دينداري و شاخصبازانديشي در دين روابط قويتري را نشان ميدهد.
واژگان كليدي:جمعگرایی، فردگرايي، دينداري و گرايشهاي ديني، بازانديشي ديني.
مقدمه
چنين گفته ميشود كه دينداري در جامعه كنوني ايران و در ميان جوانان با تغييراتي در انديشه وعملكرد مواجه است. پژوهشگران حوزه جامعهشناسی دين بعضاً اينگونه تغييرات را بررسينموده و بيانداشتهاند كه تفاوتهايي در ابعاد دينداري قابل مشاهده است. وجود اين وضعيت نشان ميدهد كههرچند باورها و عواطف ديني در ميان جوانان حاضر و باداوم است اما از سويي ديگر پذيرش و اجرايتمام ابعاد
دينداري نيز از جانب جوانان مورد ترديد است. تركيبي بودن دين در ميان جوانان از ديگرتغييرات موجود است. دينداري تركيبي نوين، يكي از انواع دينداري در جامعه جوان ايران است كه درآن برخي از اصول شيعه، برخي اصول بوديسم و برخي از تئوريهاي روانشناسي با هم تلفيقشده و مورداستناد در رفتار ديني قرار ميگيرد (نيكپي، 1380 :55). تغييرات در موضوع دينداري نشان ميدهد كه براي جوانان دينداري همانند بسياري از موضوعات ديگر از شكلپذيرش كامل و يقيني قبلي خارجشده و به موضوعي گزينشي و انتخابي و فردي تبديل شده است.
در ادبيات جامعهشناسی برخورد اينگونه با موضوعات و بها دادن به تمايلات شخصي، اولويتنگرشهاي فرد بر هنجارهاي گروهي، خوداتكايي و بازانديشي در ارزشها و گرایشها از مؤلفههايفردگرايي شناخته ميشود كه بنياني را براي جهتگیری فكري و رفتاري در جهان مدرن شكل ميدهد.فردگرايي به عنوان مفهومي مدرن در مقابل جمعگرایی جامعه سنتي قرار ميگيرد. در جمعگراییبر يكپارچگي و اطاعت از گروه تأكيد شده و رفتار هركس انعكاسي از هنجارهاي مطلوب جامعه دانستهميشود. فرد جمعگرا، با گروه اهداف مشترك داشته، لذا مشابه ديگر افراد رفتار كرده و دستوراتاجتماعي را به عنوان هنجاري پذيرفته و غيرقابل ترديد تلقي ميكند و در همين راستا دينداري سنتيرا بدون چون و چرا ميپذيرد.
اما در نظر بسياري از صاحبنظران يكي از جنبههاي مهم جامعه مدرن غلبه فردگرايي برجمعگرایی است كه تغييراتي را هم در حوزه آگاهي و هم در حوزه كنش افراد به وجود ميآورد (وبر،1383؛ دوركيم، 1363؛ گيدنز، 1377).
در جامعه فردگرا، فرد مدرن تواناييهاي خاصي پيدا ميكند. از جمله اينكه اجازه مييابد عقلانيتر عملكرده و بسياري از سنتهاي بستهبندي و يقيني قبلي را مورد ترديد قرار دهد. توانايي ديگر، بازانديشي درخصوص خويش و عرصههاي مختلف زندگي خود، گزينش از بين تعدادي از بديلها و انتخاب جايگزينهايمختلف و دسترسي به منابع متنوع و پراكنده است. بدين ترتيب همراه با فردگرايي و عقلانيت ملازم با آن،بسياري از ارزشهای جامعه نيز از شكل يقيني خود خارج ميشود و مورد بازانديشي قرار ميگيرد. در چنينشرايطي ارزشها در نبود تأييد دائمي اجتماعي و بازانديشي مداوم خصلت قطعي و بديهي خود را از دست
داده و از نگرش متنوع افراد تأثير ميپذيرند؛ لذا به نظر ميرسد در جامعه كنوني بسياري از تغييرات دردينداري (بازانديشي، گزينشگري و…) با مفهوم فردگرايي در ارتباط ميباشد. ذهنيت ناشي از فردگرايي باشاخصهايي همچون نسبي شدن، عدم قطعيت، و بازانديشي و… اساساً آگاهي افراد را دگرگون كرده و پيشانگاشتهاي اساسي جهان اجتماعي را كه قبلاً بديهي تصور ميشد به سؤال ميكشد. اين خصوصيت، انسانمدرن را در شرايط دوگانه قرار ميدهد كه از يك سو با قائل شدن حقوق فردي به او آزادي اعطا ميكند، ولي از سوي ديگر با از بين بردن آرامش موجود، فرد را با اضطراب و عدم امنيت مواجه ميكند و حاصل آنروي آوردن به اشكال جديد و عقلاني ديني است. از اين جهت فردگرايي به عنوان متغيري مهم در جامعه مدرن ميتواند در آگاهي و به تبع آن در تمام حوزههاي ديگر زندگي اجتماعي وارد شده و اثرات مثبت ياآسيبي داشته باشد. علاوه بر اين همانطور كه هويت فرد در جامعه مدرن در معرض دگرگوني قرار ميگيردرابطه فرد با دين نيز دستخوش تغييراتي ميشود. به عبارت ديگر همراه با فردگرايي، دين نيز به موضوعيانتخابي و بازانديشيدهشده تبديل ميشود. تحقيقات تجربي انتخابگري و تركيبي بودن دين در ميان نسلجوان را تأييد كرده است (نيكپي، 1380 :5556)، تأثير دينداري جوانان از نگرشهاي شخصي و اولويتابعاد اعتقادي و عاطفي بر ساير ابعاد (سراجزاده، 1377 : 116)، برتري تشخيص خود تا مراجع ديني دردينداري (ميرسندسي، 1383 :225)، ترسيم دينداري به صورت پذيرش قلبي (غياثوند، 1380 :118)، تعددراههاي شناخت ديني (دانشگاه دين و سياست، 1379 🙂 و… نشاندهنده اين واقعيت است كه ديگر تعلق به جمعهاي سنتي به تنهايي پاسخگوي دينداري جوانان نبوده بلكه ارزشها و جهتگیریهاي زمان وتعلقات فردگرايانه نيز در تعيين اشكال و انواع آن نقش عمدهاي بر عهده دارند. از آنجا كه مطالعات در حوزهجهتگیریهاي ارزشي نيز روند رو به رشدي از فردگرايي را در جامعه فعلي نشان ميدهد، مانند تحقيقهافشتد (1994) كه در ميان 53 كشور جهان، رتبه فردگرايي در ايران را 24 و يا به عبارتي كمي بيش ازمتوسط نشان ميدهد و يا بررسي فردگرايي در ايران با تفكيك سويههاي مثبت و منفي اين مفهوم،فردگرايي ايرانيان را از نوع غيراجتماعي و خودخواهانه ترسيم ميكند (ميرزائي، 1384) و يا مطالعهفردگرايي در بين دانشجويان
كه حاكي از اندكي تمايل بيشتر آنان به فردگرايي تا جمعگرایی است (نوروزي،1375)، در اين صورت پرسش از رابطه فردگرايي و اشكال و انواع دينداري به پرسشي در خور توجه واهميت و قابل پيگيري نظري و عملي تبديل ميشود كه تحقيقات همهجانبهای را ميطلبد.بررسي اين رابطه در ضمن آشكارسازي برهم كنشي فردگرايي و دينداري، از طرفي بازگوكنندهوضعيت و در عين حال تسلط جهتگیری ارزشي فردگرايانه و يا جمعگرایانه در جمعيت دانشگاهي بهعنوان گروهي پيشتاز در پذيرش امر مدرن بوده و در كنار آن به دليل همين ويژگي، ميزان تابعيت آنهارا از اشكال و جنبههاي مختلف دينداري نشان خواهد داد.
چارچوب نظري
در ادبيات اين حوزه از جامعهشناسی معمولاً بحث از جهتگیریهاي ارزشي در جامعه مدرن با تعريفي ازدينداري آغشته است و تشريح فردگرايي به گونهاي در تعامل با تغييرات در دينداري صورت ميگيرد. بهعبارت ديگر از آنجا كه در دنياي پيشامدرن دين بر تمام عرصههاي زندگي مسلطبوده و بدان معنا بخشيدهاست، تحول جامعه و گذر آن به مدرنيته نيز با تغيرات در دينداري و اشكال آن توضيح داده ميشود.دوركيم بر اين باور است كه با افزايش حجم و تراكم جامعه، وجدان عمومي عام تر مي گردد و به موازاتآن افراد گرایشها متغير و نوسانات فردي بيشتري را تجربه مي كنند. به نظر او اين تغييرات، تحولاتي را نيز درعنصر الهي و ماورايي و دين به عنوان يك سيستم يكپارچه از اعتقادات و اعمال مربوط به چيزهاي مقدس وممنوع به وجود مي آورد. در بسياري از اصول ايماني كه قبلاً ثابت فرض مي شد عقل و منطق مداخله كرده ودر مورد چگونگي قواعد ديني كنجكاوي مي كنند. در اين شرايط انتظار ميرود كه قواعد ايماني به ميزانزيادي قدرت و نيروي اوليه خود را از دست بدهند (دوركيم، 1363).
به نظر وبر فرد موجودي اجتماعي و آفريننده ارزشها و نظام اجتماعي است. وظيفه جامعه شناسيعبارت از درك ساخت ار اين ارزشها و نظامات اجتماعي يعني درك كنش اجتماعي مي باشد. وي مفهومفردگرايي خود را با استفاده از مفهوم كنش و انتخاب عقلاني توضيح مي دهد. به نظر او كنش عقلانيهدفمند، معطوف به مجموعه اي از اهداف است كه ابزار و نتايج ثانوي آن همگي به شكل عقلاني در نظرگرفته و سنجيده مي شود. از ديد وبر در جامعه مدرن نه ساختهاي
كلان اجتماعي و اقتصادي و نهروايتهاي فردي بلكه عقلانيت تعيينكننده وضعيت عمل فردي است. وبر عقلاني عمل كردن در جامعهمدرن را در اتكاي فزاينده بر محاسبه، كارايي حل مسئله و رفتار معطوف به هدف ميداند و معتقد استكه در شرايط مدرن عقلانيت براي رسيدن به هدف جايگزين سنت مي شود. در نظر او عقلانيت نگرشي فراگير است كه در تمام ابعاد زندگي اجتماعي و از جمله در قلمرو دين به عنوان گونهاي خاص از رفتاردر اجتماع و وابسته به قدرتهاي ماوراءالطبيعي، تغييراتي را به وجود آورده است. از نظر وبر عقلانيتجامعه مدرن در حوزه دين با حذف جنبههاي جادويي دين و رفع تناقضات و ابهامات در راه حلهايرستگاري معنا پيدا ميكند (وبر، 1383).
گيدنز نيز در تبيين مفهوم فرد بر هويت شخصي ت أكيد مي كند و فردي شدن را ناشي از كاهشتأثير سنت در زندگي و مواج هه با آينده اي باز ميداند. گيدنز با توضيح مفاهيم انتخاب و بازانديشيفردگرايي را تبيين مي كند. به نظر او ب ازانديشي ويژگي هر نوع كنش انساني است و دربرگيرنده اينواقعيت است كه عملكردهاي اجتماعي پيوسته بايد مورد بازسنجي قرار گي رند و در پرتو اطلاعات تازهبازتوليد شوند. اين پالايش عادت وارانه پيوسته و در همه جريانهاي كنش روزانه جريان دارد. به نظر ويانتخاب يكي ديگر از م ؤلفههاي فردگرايي است كه به دليل عدم وجود باورهاي تضمين شده، زندگي را ازمجاري از پيش تعيين شده منحرف ميسازد. تجدد انتخابهاي متعددي را فراروي شخص قرار مي دهد وفرد را با چندگانگي انتخاب روبهرو ميسازد.
گيدنز معتقد است در جامعه مدرن بازانديشي و انتخا ب به بازتابندگي ارزشها منجر مي شود. بدينترتيب از جمله ارزشهایي است كه مورد بازانديشي قرارميگيرد (گيدنز، 1377 1378).
برگر از ديگر نظريه پردازاني است كه فردگرايي را بررسي كرده است. به نظر او فردگرايي به معنايامكان انتخاب فردي از ميان واقعيتها و هويتهاي مختلف است. فردگرايي امكان مهاجرت بين تعدادزيادي از جهانهاي قابل دسترس را فراهم ساخته و به فرد اجازه مي دهد به طور آگاهانه از ميانهويتهاي قابل دسترس و موجود هويتي انتخابي را برگزيند. از نظر او هويت مدرن انديش يده و فرديتيافته است زيرا كه از حق آزادانه برنامهريزي زندگي شخصي و شكل بخشيدن به آن برخوردار است.(1381/ 1375/ 1373)
برگر به تفصيل رابطه تكثر زيست جهان اجتماعي، خصوصي شدن دين، فردگرايي و دينداري رابررسي مي كند. به نظر او چندگانه شدن زيست جهانهاي اجتماعي علاوه بر تأثير بر هويت، تأثيرعمدهاي را نيز در حوزه دين برجا ميگذارد.
در نظر برگر دين عملي انساني است كه عالمي مقدس را براي بشر بنا نهاده است و در بخش بزرگي ازاين تاريخ، در ايجاد چتري فراگير از نمادها براي يكپارچگي جامعه، نقشي اساسي برعهده داشته است. معاني،ارزشها و باورهاي گوناگون رايج در جامعه نه ايتاً از طريق تفسيري جامع درباره واقعيت كه زندگي انسان را بهكل نظام عالم ربط مي داد، يكپارچه مي شدند. در واقع دين به عنوان ساختاري شناختي و هنجاري پديدارميگشت كه احساس بودن در كاشانه، يعني در جهان هستي را براي انسان ممكن مي ساخت. با چندگانهشدن زيست جهانهاي اجتماعي، بي يقيني عمومي، خواه شناختي، خواه هنجاري كه حاصل چند گانه شدنزندگينامه و زندگي روزمره فرد است اين وظيفه دين مورد تهديد قرار ميگيرد.
تا وقتي نمادهاي ديني عملاً دربرگيرنده تمامي بخشهاي بامعناي تجربه زندگي اجتماعي فرد بودند،تمام افراد نماده اي يكساني را تصديق مي كردند و با اين كار خود بر اعتبار اين نمادها صحهميگذاشتند. به موازات رشد تدريجي چندگانگي، فرد با ديگراني مواجه مي شود كه به باورها يي غير اواعتقاد دارند و پيامد اين تحول از لحاظ نهادي خصوصي شدن دين است (1373 / 1375 / 1381). به نظر وي اساسي ترين ويژگي نهادهاي خصوصي اين است كه در آن فرد به نوعي از آزادي عملدر قلمرو زندگي خويش و ساختن جهان زندگي برخوردار مي شود. در اين صورت تعاريف ديني در نبودتأييد دائمي اجتماعي و عمومي خصلت قطعي خود را از دست مي دهند و در عوض به موضوعهاييانتخابي بدل ميشوند. به همانگونه كه تعاريف فرد در جامعه مدرن در معرض دگرگوني دائم قرارميگيرد رابطه اش با دين، تعاريف نهايي و غايي نيز دستخوش تغيير مي شود. به عبارت ديگر باور دينيحكم تجربه جمعي را از دست داده و صورتي فردي به خود ميگيرد (همان).
تريانديس نظريه پردازي ديگر است كه بخش اصلي فعاليت پژوهشي خود را بر مطالعه فرهنگهايفردگرا و جمع گرا متمركز ساخته است. وي با شناسايي ويژگيهاي اين دو فرهنگ در صدد ساختنمقياسي استاندارد براي اندازه گيري خصوصيات
فرهنگهاي فردگرا و جمع گرا است. به نظر او در گرایشها فردگرايانه تعري ف از خود غيروابسته و به صورت يك هستي جداگانه ظاهرشده و در روابط بر عقلانيتتأكيد مي شود. در اين حالت افراد اختلاف ات شناختي زيادي را تجربه كرده و در تعيين رفتار بيشتر بر گرایشها فردي تا هنجارهاي موجود تكيه ميكنند.
در مقابل به نظر او جمع گرايي از اصول زير پيروي مي كند: تعريف خود پيوسته با ديگران است،پيروي از هنجارهاي درون گروه براي فرد اهميت دارد، افراد اختلاف شناختي كمي را تجربه مي كنند وبراي آنها اطاعت، وظيفهشناسي، هماهنگي با گروه در اولويت قرار ميگيرد.
تريانديس براي دقت هرچه بيشتر، مفاهيم افقي و عمود ي را به جمع گرايي و فردگرايي مي افزايد.در هر دو حالت افقي نشاندهنده وضعيتي است كه در آن بر برابري تأكيد مي شود و عموديسلسلهمراتب در روابط را نشان ميدهد (1988/1994/1996/1995/ 1998).
بدين ترتيب فردگرايي و هويت يابي فردگرايانه با مفاهيمي مانند خصوصي شدن، گزينشگري وتركيب كردن عناصر ارتباط مي يابد و اين امر در حوزه دين و دينداري نيز سرايت پيدا مي كند و هويتديني را دستخوش تحولاتي قابل اعتنا مي نمايد. ازاينرو مي توان در عين هم پوشي جهت گيري ارزشيفردگرايانه و دينداري، تنها به لحاظ تحليلي بين ارزشهای جمع گرايانه و فردگرايانه با انواع و ابعاددينداري رابطهاي برقرار ساخت و درصدد شناخت اين هم تغيري برآمد. شناخت اين رابطه و وضعيتخصوصاً در مورد جوانان دانشگاهي كه به عبارتي بيشتر در معرض مواجهه با ويژگيهاي محيط تعريفشده مدرن قرار دارند مصداق، اهميت و ضرورتي خاص مييابد.
فردگرايي در تعريف تريانديس گرچه مفهومي تجربي است، اما به مفهوم نظري و دستگاهيوبر،گيدنز و برگر نزديك است. ازاين رو در پژوهش حاضر از مفهومسازي تريانديس به منظور فضاسازيمعنايي فردگراييجمع گرايي و رابطه آن با دينداري استفاده مي شود تا علاوه بر رفع نياز تأمين معرفتجربي، فضاي معنايي لازم نيز حفظ گردد. بدين ترتيب در تحقيق حاضر به دنبال بررسي تجربيگزارههاي زير خواهيم بود:
در جمع گرايي از نوع عمودي و افقي آن به دليل تبعيت و ارجحيت ارزشها و هنجارهاي گروهي،دين بر تمام وجوه و اركان زندگي احاطه داشته و درباره آن اظهار نظر مي
نمايد. در اين وضعيتدينداري در وجوه رفتاري متفاوت آن به تسلط خود ادامه داده و مورد پذيرش و اقبال جمع قرار دارد.فردگرايي افقي و يا عمودي به دليل ويژگيهاي خاص خود به بازانديشي در تمام وجوه حيات،ارزشها و نگرشها مي پردازد و در اين ميان دينداري و موضوع آن يعني دين نيز مورد تعقل و بازنگري و بازانديشي قرار ميگيرد.
فرضيات تحقيق
با مرور نظريات گيدنز، برگر، تريانديس مشخص مي شود كه رابطه اي بين گرایشها فردگرايانه و انواع واشكال دينداري مفروض است به صورتي كه در جمعيت مورد مطالعه:
بافرضوجودمؤلفههاي فردگرايي، دينداري نيز در تمام ابعاد خود كاهش پيدا ميكند.
در مقابل، در صورت شدت گرفتن ارزشهایجمعگرایانه دينداري و ابعاد آن نيز شدت ميگيرد.
از طرف ديگر درصورت افزايش ويژگيهاي فردگرايانه بازانديشي ديني قوت ميگيرد.همچنين با پيروي از نظريات تريانديس كه ارزشهای فردگرايانه را در مقابل جهت گيريهايجمعگرایانه و در دو گونه افقي و عمودي آن به تصوير مي كشد نيز مي توان فروضيات بالا را بر قرارساخت. در اين صورت انتظار مي رود كه در اشكال افقي هريك از جهت گيريهاي ارزشي به ترتيب زير،روابط مطرح از شدت كمتري برخوردار هستند.
درفردگراييعمودي،بازانديشيدينيشدتبيشتريبهخودميگيرد.
درفردگراييافقيازشدتبازانديشيكاستهميشود.
درجمعگرایی عمودي، دينداري در تمام ابعاد آن افزايش مييابد.
درجمعگرایی افقي، دينداري و ابعاد آن از شدت كمتري برخوردار ميشوند.
روششناسي تحقيق
در پژوهش حاضر از روش پيمايش و ابزار پرسشنامه و به منظور افزايش اعتبار و پايايي و برای اندازهگیری هرچه دقيق تر فردگرايي از يك روش مكمل با نام روش سازه اي(شرح مختصر) استفاده شده است. از آنجا كه تحقيق در امر ارزشها مستلزم به كارگيري تكنيكهاي پيچيده و دقيق تري است، ازاين شيوه در كنار روش اصلي و به منظور تعميق بيشتر مسئله بهره گرفته شد.
روش سازه اي روشي است كه در آن محقق موقعيتهاي مختلف را براي افراد به تصوير مي كشد وسپس پاسخگو براساس شراي ط خاص هريك از موقعيتها و گرایشها خود يكي از حالتهاي ممكن رابرميگزيند. انتخاب براساس تمايلات، نظرات و ارزشهای خاص هر فرد در يك موقعيت فرضي و ارزيابيانتخابهاي ممكن صورت ميگيرد.
استفاده از اين روش امكاناتي را براي محقق فراهم ميكند كه عبارت است از:
1.اندازهگیری مفاهيم غيرملموس اما تصور كردني را فراهم ميكند.
2.اين متد روش مناسبي براي مطالعه نگرشهاي چندبعدي است.
3.اين روش از خطاي انتخاب تك بعدي جلوگيري مي كند زيرا به پاسخگو اجازه مي دهد كه طيسؤالات متعدد نظر اصلي خود را ظاهر سازد.
در اين روش موقعيتهاي واقعي مشاهده نمي شود، بلكه افراد در موقعيتهاي ساختگي قرار گرفته و از بينآنها موقعيتي را كه توصيف گر حالت و يا ويژگي خاص ارزشي است انتخاب مي كند (وان پراگ و همكاران،1999).
جمعيت آماري و روش نمونهگیری
جمعيت آماري اين پژوهش را دانشجويان شاغل به تحصيل دانش گاه تهران در سال 13851386 تشكيل مي دهند. تعداد جمعيت آماري تحقيق حاضر بنابر اطلاعات مركز انفورماتيك دانشگاه تهران33514 نفر است. در اين تحقيق با استفاده از فرمول نمونه گيري پارامترهاي تحقيقات قبلي تعداد 278 نفر به عنوان جمعيت نمونه برگزيده شدند. روش نمونهگيري طبقه اي سيستماتيك بوده است. بدينترتيب كه در مرحله اول از بين دانشكدههاي دانشگاه، سه دانشكده فني و مهندسي، علوم پايه و علوماجتماعي به طور تصادفي انتخاب و سپس اطلاعات لازم به تناسب جمعيت دانشكده و از بين كلاسهايتشكيل شده به طور سيستماتيك از دانشجويان به دست آمده است.
تعريف مفهومي و عملياتي دينداري
دينداري به رفتار ديني در برابر باورها و اعتقادات اشاره دارد. اين مفهوم بيانگر كيفيت رفتاري است كهشخص ديندار با آن تعريف مي شود. در مطالعه دين، ابتدا بايد دين تعريف شده و سپس ابزاراندازهگیری آن تعيين گردد (غلامزاده بهبهاني، 1385 :37)
در اين تحقيق دين در همان نگاه به كار گرفته شده از طرف مردم منظور نظر است. در واقع مردم درمورد دين، به چگونگي آن و اينكه دين چيست، بيش از اينكه دين چه مي كند توجه دارند. اين نگاه با تعريفهميلتون از جنبه جوهري دين مطابقت پيدا مي كند (هميلتون،1380 :30). با اين تعريف امكان استفاده ازسنجه گلا رك و استارك در سنجش دينداري نيز فراهم مي شود. اين سنجه داراي پنج بعد است كه در عينارتباط، مستقل از يكديگر مي باشند در اين صورت امكان استفاده از هر بعد به تنهايي نيز فراهم مي گردد.مدل مذكور به دليل قابليت در انطباق با اديان مختلف يكي از سنجههاي بسيار پر استفاده در مطالعاتدينداري جامعه ما بوده (سراجزاده،)و بدين ترتيب داراي اعتبار لازم در كاربرد است. با استفاده ازمدل گلاك و استارك دينداري به ابعادي تجزيه و سپس هر بعد جداگانه بررسي ميشود.
اين ابعاد عبارتند از:
بعد اعتقادي، باورهايي است كه پيروان هر دين بدان پايبندند.
بعد مناسكي يا عمل ديني، اعمال ديني مشخصي كه انتظار مي رود پيروان هر دين آنها را به جا آورند.بعد تجربي يا عواطف ديني، در عواطف، تصورات و احساسات مربوط با واقعي ت غايي يا اقتدارمتعالي ظاهر ميشود.
بعد فكري يا دانش ديني، اطلاعات و دانش اساسي در مورد اصول عقايد ديني و كتب مقدساست كه انتظار ميرود پيروان آنها را بدانند.
بعد پي آمدي يا آثار ديني شامل پي آمدهاي باور، عمل، تجربه و دانش ديني در زندگي روزمرهفرد معتقد و روابط او با سايرين است.
بنا به ضرورت در مطالعه حاضر، اين مدل در چهار بعد يعني ابعاد اعتقادي (اعتقاد به خداوند، قرآن،قيامت، بهشت، دوزخ و…)، مناسكي (انجام فرائض، شركت در مراسم مذهبي، حضور در امكان مذهبي و…)،تجربي (احساس ترس و انابه،
فایل : 28 صفحه
فرمت : Word
- کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.