مقاله کامل شناخت خدا از دیدگاه مولانا

مقاله کامل شناخت خدا از دیدگاه مولانا

شناخت خدا از دیدگاه مولانا
چكیده
دیدگاه مولانا جلال الدین بلخی دربارة مسئله امكان و چگونگی شناخت خدا به دلیلبرخورداری وی از میراث متنوع مشربهای كلامی، فلسفی و عرفانی پیشینیان اهمیتدارد. دو ایستار به ظاهر متخالف در آثار وی قابل رؤیت است: ناتوانی عقل در شناخت خدا و امكان شناخت خدا برای بشر. تحلیل آراء وی در هر دو ایستار نشان میدهد كهعقل استدلال گر بشر از شناخت ذات و صفات خدا عاجز است اما آثار خداوند به ویژهاوامر و نواهی خداوند واسطه ای است كه تجربة بشررا از حضور خداوند تسهیل می‌كند. به همین دلیل وی مواجهة بشر با اوامر و نواهی الهی را مورد تحلیل و مداقهقرار می‌دهد. چنین مواجهه ای بر گونة خاصی از تجارب دینی رایج در فرهنگ اسلامیمبتنی است. تحلیل مولوی در پرتو مقایسه با دیدگاه تیلیخ در تحلیل گونه‌های دینداری و واسطة تجارب دینی ابعاد خود را نشان می‌دهد.
كلیدواژه ها: مولانا جلال الدین، شناخت خدا، اوامر و نواهی الهی، عقل، ذات وصفات الهی
1-طرح مسئله
شناخت خداوند مسئله ای همزاد با تأملات بشر است. تأملات فلسفی در امكان وچگونگی شناخت خداوند كه ازگذشته شكل مدون تری یافته است، دانشمندان را بهگروه‌های مختلفی چون معطله و مأیوسان از شناخت عقلی خدا، شبیه گرایان، مؤولهپیروان الهیات سلبی و امثال آنها تقسیم كرده است. امكان شناخت خدا و امكان سخنگفتن از خدا مسئله دیرین اما زندة تأملات فلسفی در مشرب‌های مختلف است. عجز ازشناخت خداوند در بسیاری از این تأملات منعكس شده است.
افلاطون گفته است: «پیداكردن صانع و سازنده جهان البته دشواراست واگرهمپیداكنیم امكان نداردبتوانیم اورا چنان وصف كنیم كه برای همه قابل فهم باشد». (افلاطون: 1380، ج 3، 1724 و 1736)
افلوطین هم گفته است: «نه مفهومی از خداوند هست و نه دانشی برای شناختاو» (افلوطین: 1370، ج2 انئاد پنجم رساله چهارم فقره دوم)، كانت: »وجود خدا بوسیله عقلقابل اثبات و رد نیست» (كانت: 1367، 208) و تیلیخ: «خدا برای تفكر، واقعیت غیر قابلتفكر است كه من ذاته، فی ذاته و لذاته است» (تیلیخ : 1381، 1/378-315، 2/03-31) و (تیلیخ: 1384، 41) نمونه هایی از فیلسوفانی هستند كه علیرغم گوناگونی مشربها وروی آوردها با مسئله امكان شناخت خدا به معنای فلسفی كلمه درگیر بودهاند. تمایزشناخت هویتی و شناخت اسما و صفات یكی از راه‌های حل مسئله است كه نزد حكما و متكلمان مسلمان رواج یافت. تنزیه گرایی و شبیه گرایی و جمع بین این دو نیز سهرهیافت عمده و رایج است. (ایزوتسو: 1379، 17-96)
مولانا جلالالدین بلخی نیز در تأملات خود با مسئله امكان و چگونگی شناختخدا درگیر بوده است. وی به دلیل كثرت گرایی روش شناختی و تساهل در مواجهه بامشرب‌های مختلف از میراث
متنوع بشری در مسئله یاد شده بهره مند شده است. شناختتحلیلی از تأملات مولانا در این مقام در وقوف به ابعاد پنهان مسئله رهگشاست. بنابراین، مسئله تحقیق حاضر این است كه جایگاه اندیشه مولانا دراین میان كجاست واو از بین اندیشه‌های گوناگون كدام را برمی گزیند؟ آیا اوطرفدار اندیشه تشبیه است یا تنزیه؟ یا هیچ كدام؟
2- مولانا از ایستار نفی تا ایستار اثبات
آثار مولوی دو گونه مواجهه به ظاهر متخالف را نشان میدهد: ایستار نفی كه عقلرا عاجز از شناخت ذات و صفات خداوند میداند و ایستار اثبات كه خداوند را برایانسان قابل شناخت می‌انگارد و راه شناخت خداوند را نشان می‌دهد. گزارش و تحلیلآراء وی میتواند وجود مواجهة دوگانه را به نحو سازگار و منسجم تبیین كند.
2-1- ناتوانی عقل در شناخت ذات و صفات
در این مورد، در آثار مولانا آراء زیر را باید مورد توجه و تحلیل قرار دهیم:
یك: چونی، چگونگی و كیفیت درباره خداوند صادق نیست و نمیتوان او را با هیچ موجودی مقایسه نمود تا از طریق این مقایسه خداوند شناخته گردد. در عالمطبیعت اشیاء از طریق مقایسه با یكدیگر شناخته می‌شوند و یا لااقل یكی از راههایشناخت اشیاء راه مقایسه است، نور را از طریق تاریكی، شادی را بوسیله غم و لذت را در مقایسه با رنج می‌توان شناخت.
ولی خداوند كل وجود است و هیچ چیزی بیرون از او نیست تا بتوان او را درمقابله با آن شناخت. (بلخی رومی: 1363، 1/311 و 1134-1130) و(همان، 6/2153-2152) و (مولانا: 1385: 1385، 1/307) و(خلیفه عبدالحكیم: 2536، 152)
دو: هر كس بپندارد كه ذات خدا را شناخته در واقع خویش را فریفته است، و فریب اسماء و صفات را خورده است.
اندیشه مخلوق است و مخلوق هرگز با خالقاینهمانی نمی‌كند، پس چنین عاشق خدایی عاشق وهم خویش است. مدعیان شناختخدا از اسماء و صفات خدای تعالی به توهمی بیش نرسیده اند صفات را به معانیجزوی آنها كه از جنس مدركات قوه وهم است دریافته اند و فی المثل از صفت رازق ورزاق چنین می‌فهمند كه خدا به شخص آنها روزی می‌رساند. رزق را به معنی لقمهوطعام حسی می‌گیرند و از انواع رزق غیبی بویی نبرد هاند. خدا را رحمان و رحیم می‌گویند و رحمت را به خود و در حد متمنیات خود تصور می‌كنند در صورتی كهاسماء و صفات الهی دارای معانی عام هستند و با وجود شمول معنی، نسبت به اطلاقذات نوعی محدودیت دارند گذشته از آنكه مقصود ازمعرفت اسماء و صفات تحققمعانی آنهاست نه تكرار آنها بر زبان و نه ادراك آنها در ذهن.
وهم، مدرك معانی جزیی است و مخلوق خدا و آنچه به وهم می‌گذرد آفریدهانسان است. پس این مدعیان كه اوهام خود را می‌پرستند چگونه می‌توانند عاشق ذاتلم یزل ولایزال باشند. می‌توان گفت كه دلیل دیگر اینكه پرستنده وهم خویشند آنستكه معرفت خدا را منحصردرنوع تصورخود فرض می‌كنند. (بلخی: 1363، 1/ 2758- 2757) و(فروزانفر: 1382، 1، 2/1150) و(زمانی: 1378، 1/716) و(خلیفه بن عبدالحكیم: 2536، 152)
سه: عالم خلق دارای سوی و جهت و عالم امر بی سوی و جهت است و خداوندكه آفریننده عالم امر است بی جهت تراست (بلخی: 1363، 4/3693) خداوند آفریننده عقل از عقل بی جهت، بی جهت تراست. (همان /3694)
تعلق موجودات عالم به خداوند بی كیف است و عقل جزوی وابسته به فصل ووصل ومقید به كمیات و كیفیات است و بین عقل جزوی و خداوند سنخیتی وجودندارد. بنابراین عقل قادر به شناخت ذات خداوند نیست (همان 3659 و 3699).
به همین دلیل پیامبراكرم(ص) ما را از اندیشه در ذات الهی نهی كرده است زیرااندیشه در ذات الهی در واقع اندیشه در ذات الهی نیست بلكه پنداری بی اساس است. آن اندیشه خیالات بی اساس كسی است كه گمان می‌كند درباره ذات الهی اندیشه كرده است در حالی كه صدها هزار حجاب بین او و ذات خداوند حایل شده است (همان: 4/ 3702- 3700) و(فروزانفر: 1370، 142) و(شهیدی: 1370، 67) و(كلینی: 1/124)
چهار: مولانا معتقد است عقل نه تنها قادر به شناخت ذات خداوند نیست بلكهحتی توانایی شناخت ماهیت وحقیقت صفات او را نیز ندارد.
یكی از صفات خداوند رحمت اوست. رحمت بیكران الهی را نباید با ترحمانسان ها مقایسه كنیم زیرا ترحم انسانها آمیخته با غم و اندوه است.
صفت رحمت درانسان جنبه انفعالی دارد وآدمی ابتدا دچار رقت قلب وحزندرونی می‌شود، سپس موج رحمت و مهربانی در قلبش پدید می‌آید در حالیكه صفترحمت در حق تعالی ذاتی است و هیچگونه انفعال درذات اقدس او راه ندارد.
رحمت حق تعالی بی چند و چون و بیكیفیت و از حیطه توصیف خارج است و نمی‌توان برای آن حد و رسمی تعیین كرد. بنابراین رحمت خداوند در ظرف وهم و گمان نمی‌گنجد و تنها آثاری از آن می‌توان دریافت.
آثار و نتایج رحمت الهی همواره آشكار است ولی ماهیت رحمت او را هیچكسجز خداوند نمیداند.
بنابراین عقل قادر به درك صفات كمالی خداوند نیست و فقط می‌تواند با مشاهدهآثار این صفات از وجود چنین صفاتی آگاه گردد و درك ماهیت این صفات برای ویامكان پذیر نیست. (بلخی رومی : 3/ 3636- 3632) و(شهیدی : 1382،
5/554) و(زمانی : 1378، 3/925) و(مولانا: 1385، 3/401) و(خلیفه عبدالحكیم: 2536، 254)
2-2- امكان شناخت خداوند
از مباحث پیشین روشن شد كه مولانا عقل را از شناخت ذات و صفات خداوندناتوان می‌بیند و ذات و صفات را جایگاهی می‌داند كه عقول بشری به آن جایگاهدسترسی ندارند. پس از ذات و صفات خداوند، آنچه باقی می‌ماند آثار اوست و لاجرمآدمی برای شناخت خداوند باید به آثار او روی آورد.
خداوند دوگونه اثر دارد: 1- آفریده ها(تكوین) 2- كلام (تشریع) مولانا در بیانپی بردن به خداوند از طریق كلام او، خداوند را به اندیشه (كلام) انسان تشبیه میكندكه حقیقت آن پنهان است و تا هنگامی كه به قالب لفظ و عبارت در نیامده روشن و آشكار نیست و نیز خداوند همچون آفتاب است كه عالم گرم وزنده از اوست ولی در نظر نمی‌آید اما آن هنگام كه شعاعش بر دیوار می‌تابد آدمیان از وجود آن باخبر می‌شوند. بنابراین واسطه‌های لفظ و عبارت و دیوار و سنگ از وجود كلام و خورشیدخبر می‌دهند و اگر این واسطه ها در كار نباشند، حقیقت كلام و خورشید برای آدمیانپنهان باقی خواهند ماند.
خداوند تبارك و تعالی همچون اندیشه و خورشید لطیف است وشدت لطافت او باعث می‌شود انسان ها از وجودش بیخبر بمانند. ولی آنگاه كه امر و نهی او در كار آید و خلق و قدرت وی به مردم گفته شود، بواسطه این امر و نهی و خلق و قدرت بهوجود او پی می‌برند.
«….. كلام همچون آفتاب است همه آدمیان گرم وزنده ازاویند در نظر نمیآید و نمی‌دانند كه از او زندهاند و گرمند، اما چون بواسطه لفظی و عبارتی خواهی شكر، خواهی شكایت، خواهی خیر، خواهی شر گفته آید آفتاب در نظر آید همچون كه آفتاب فلكی كه دایماً تابان است اما در نظر
نمی‌آید شعاعش تا بر دیواری نتابد همچنانكه تا واسطه حرف و صوت نباشد شعاع آفتاب سخن پیدا نشود اگرچه دائماً هست زیرا كهآفتاب لطیف است و هواللطیف كثافتی می‌باید تا بواسطه آن كثافت در نظر آید و ظاهر شود. یكی گفت خدا هیچ او را معنیی روی ننمود و خیره و افسرده بماند چونك گفتند خدا چنین كرد و چنین فرمود و چنین نهی كرد گرم شد و دید، پس لطافت حق اگرچه موجود بود و می‌تافت، نمی‌دید تا واسطه امر و نهی و خلق و قدرت بوی شرح نكردند نتوانست دیدن. بعضی هستند كه از ضعف، طاقت انگبین ندارند تا بواسطه طعامی مثلزرد برنج و حلوا و غیره توانند خوردن تاقوت گرفتن تابجایی رسد كه عسل رابیواسطه خورد. (مولانا: 1369، 196) وی با عبارات «خدا چنین كرد» و «خلق و قدرت» بهفعل خداوند و آفرینش او و با عبارات «چنین فرمود و چنین نهی كرد» و «امر و نهی»، كلام خداوند را مراد كرده است. وی خداوند را لطیف و لذا غیر قابل درك دانسته ولیمعتقد می‌شود اگر واسطه‌های امر و نهی و خلق و قدرت در میان آیند، درك و شناخت خداوند برای آدمیان سهل می‌گردد.
مولانا درك حاصل از این واسطه ها را به» گرمی« تعبیر می‌كند. گویا حقیقت وجود آفتاب حق تعالی «گرمی» است. ولی این گرمی آنچنان شدت دارد كه برای آدمیان بطور مستقیم امكان بهره بردن از آن نیست ولی همینكه واسطه ها در میان آمدند انسانها از این گرمی بهره مند می‌شوند.
مولانا این نكات را در مثنوی به تعابیر دیگری نیز بیان كرده است. از نظر وی، ذات خدا پنهان ولی عطای او (آث ار او) محسوس است. خداوند همچون آب و مخلوقات او همانند آسیاباند كه آب پنهان و آسیاب در گردش است و اندیشمندان از گردش آسیاب به وجود آب پی میبرند.
خداوند مانند باد پیداست و عالم همانند غبار آشكار است. خداوند بهار و عالم باغ است. اگرچه باغ سرسبزیاش را از بهار می‌گیرد ولی بهار همواره پنهان و باغ همیشهآشكار است.
خداوند روح و آدمیان دست و پایند، خداوند عقل و انسان ها زبانند خداوند شادی و مردمان خندهاند.روح و عقل و شادی پنهان و دست و پا و زبان و خنده آشكارند. (بلخی : 1363، (3310-3318/5
در جایی دیگر مولانا خداوند را به شیر و آثار او را به بیشه تشبیه می‌كند ولی بهسبب نازل بودن این تمثیل، بلافاصله تمثیل مناسب تری آورده و همانند عبارات فیهمافیه، خداوند را به اندیشه و آثار او را به آواز و سخن تشبیه می‌كند و البته باز هم از اصطلاح لطافت، سخن به میان می‌آورد.
صورت ازمعنی چوشیرازبیشه دان این یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان
سخن وآواز ازاندیشه خاست تو ندانی بحران دیشه كجاست
لیك چون موج سخن دیدی لطیف بحرآن دانی كه باشد هم شریف
چون ز دانش موج اندیشه بتافت ازسخن وآواز او صورت بساخت
(همان 1/1139-1136)
و البته این ابیات با ابیات پیشین دفتر پنجم بخصوص بیت ذیل مناسبت دارد:
تو چو عقلی ما مثال این زبان این زبان از عقل دارد این بیان
(پیشین:5/3341)
تا كنون روشن شد كه ذات و صفات خدا برای عقول بشری قابل شناخت نیستو برای شناخت خداوند باید سراغ آثار او رفت.
خداوند منبع «گرمی» است ولی شدت لطافت او به آدمیان اجازه بهره بردن ازاین «گرمی» را نمی‌دهد. و راه بهرهمندی از این «گرمی» روی آوردن به آثار خداوندبخصوص امر و نهی اوست.
اما راستی «لطیف بودن» خداوند به چه معناست؟ «امر و نهی خداوند» چگونه در انسانها آمادگی و قابلیت بهرهمندی از این موجود لطیف را ایجاد می‌كنند؟
لطیف یكی ازاسماء خدایتعالی است. این اصطلاح هفت بار در قرآن كریم آمدهاست. (انعام /103، یوسف /100، حج/63، لقمان /16، ملك /14، احزاب /34و شوری /91)
اصطلاح لطیف پنج بار به همراه خبیر، یكبار به همراه علیم حكیم و یك بار باقوی عزیز آمده است. و این نشان می‌دهد كه لطیف با علم و آگاهی رابطه نزدیك دارد.
مفسرین لطیف را به معنای نفوذكننده و مدبر هر چیز گرفتهاند و حصور و احاطه بهباطن اشیاء را از آن فهمیدهاند.(طباطبایی: 1362، 41/134 و 22/106) و(شیخ طوسی: 6/198) اما مولانا، راه مفسرین را نرفته بلكه معنای لغوی لطیف را مراد كرده است.
لطیف در معنای لغوی در برابر كثیف قرار دارد و به معنای سبك و خفیف آمدهاست. كلام لطیف، كلامی است كه معنای آن غامض و پنهان است (المعجم الوسیط).
راغب در مفردات خود، لطیف راآن چیزی می‌داند كه حواس نمی‌توانند آن را درك كنند. وی توصیف خداوند به لطیف به همین معنای لغوی (غیر قابل درك بودن) را صحیح می‌داند.
به نظر می‌رسد مولانا نیز لطیف بودن خداوند را به همین معنی گرفته است. در همین راستا، مولانا لطافت خداوند را، «شدت نورانیت»، «گرمی بی حد و حصر»،«معنای بدون قالب لفظ و كلام» دانسته كه برای انسانها قابل درك نیست.
در جاهای دیگر مولانا خداوند ر ا به «دریای بیكران» و «سلطان دارای قدرتنامتناهی» تشبیه می‌كند. (مثنوی معنوی، 1/2213 و1114-1109 و/23139 و/43425 و/5220 و 6/1626-1617 و1/2829-2815)
وجه مشترك تعابیر پیشین و تعابیر جدید مولانا ازخداوند «بیكرانی» خداوند است.
مولانا انسان را موجودی «كرانمند» می‌داند كه در پی شناخت موجودی «بیكران» (خداوند) است. (همان، 1/2714-2708 و3/3914-3912 و/43427-3423)
وی محدودیت انسان را مانع شناخت خداوند نامحدود توسط انسان محدود می‌داند (همان، 1/526-525 و/32104 -2098 و/31020-1019 و/31028و….)
مولانا معتقد است در این میان باید واسط‌های باشد كه كرانمندی انسان را بهبیكرانی خداوند نزدیك سازد و تجربه انسان از حضور موجود لطیف (خداوند بیكران) را برای انسان كرانمند تسهیل نماید. قبلاً بیان شد كه مولانا این واسطه را آثار خداوندبخصوص امر و نهی او می‌داند كه به نظر می‌رسد هیچكدام از متفكرین مسلمان قبل از مولانا تا كنون از امر و نهی بعنوان واسطهای كه بوسیله آن بتوان خداوند را تجربه كردو او را شناخت نام نبردهاند.
اما نقش واسطه امر و نهی در تسهیل تجربه خداوند توسط انسان چیست و امر و نهی خداوند چگونه آدمی را قادر به شناخت خداوند می‌كنند؟
قطعاً مراد مولانا از این واسطگی، برهان لم (رسیدن از علت به معلول) نیست، زیرا اگر خداوند را علت و آثار او را معلول بگیریم، مولانا در اینجا نمیخواهد از وجود علت (خداوند)، وجود معلول (آثار خداوند) را نتیجه بگیرد.
و نیز منظور مولانا بیان برهان ان (به معنای اول) یعنی رسیدن از معلول به علت كه نتیجه آن غیر یقینی است، نیست

فایل : 22 صفحه

فرمت : Word

38900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط