مقاله کامل خلاصه اي از داستان هاي زندگي مادر سياوش و زندگي سودابه

مقاله کامل خلاصه اي از داستان هاي زندگي مادر سياوش و زندگي سودابه

خلاصه
داستان سياوش
برگرفته از داستانهاي
شاهنامه ي
فردوسي
عنوان:
خلاصه اي از داستان هاي زندگي مادر سياوش و زندگي سودابه
تهيه كننده:
معصومه كشاورزي
دانشجوي ترم يك رشته زبان و ادبيات فارسي سال 1385
استاد راهنما:
نجم الدين تبياني
منابع:
1- داستان سياوش به اهتمام دكتر سيد محمد دبير سياقي 2- خون سياوش تنظيم و نگارش فريد جواهر كلام 3-فردوسي ، زن و تراژدي به كوشش ناصر حريري
داستان سياوش : آغاز داستان
ز گفتار دهقان كنون داستان بپيوندم از گفته باستان
كهن گشته اين داستانها ز من همي نوشود بر سر انجمن
اگر زندگاني بود ديرباز 1 بدين وين2 خرم بمانم دراز
چه گفت ابذرين مويد3 پيشرو كه هرگز نگردد كهن گشته نو
تو چندان كه باشي سه نگوي باش خردمند باش و جهانجوي باش
چو رفتي سروكار با ايزدست اگر نيك با شدت كار ار بدست
نگرتا چه كاري همان بدروي سخن هر چه گويي همان بشنوي
درشتي ز كس نشود نرمگوي سخن تا تواني به آزرم4 گوي5
به گفتار دهقان كون بازگرد نگر تا چه گويد سراينده مرد
1- ديرباز: طولاني، دراز 2- وين: باغ (در اصل دين متن تصحيح قياسي است)
3- موبد: دانشمند ايران 4- آزرم: شرم ، حيا
5- از بيت 3 تا اينجا فردوسي به زندگي خود اندرزگونه اشاره دارد.
– پيشگفتار
در شاهنامه انگيزة جنگ عميق تر و انساني تر است. در سراسر كتاب فردوسي بر سرزني پيش نمي آمد مگر يك بار و آن زماني است كه چند تن از پهلوانان ايران در شكارگاه دختر سرگرداني را مي بينند و هر يك از آنها مي خواهد او را تصاحب كند. چون كار كشمكش بالا مي گيرد سرانجام توافق مي كنند كه او را به نزد كاووس شاه ببرند اين دختر همان كسي است كه بعد مادر سياوش مي شود.
به طور كلي جهانبيني شاهنامه دفاع خوبي در برابر بدي است. اين دفاع با دادن قرباني هاي بي شمار صورت مي گيرد و از اين رو پهلوانان شاهنامه كه سلسله جنبان اين نبرد هستند و به 3 دسته مي شوند:
پهلوانان نيكوكار كه عمر و سعادت خود را در خدمت خوبي مي گذارند بعضي از آنان نمونة عالي انساني و مبري از هر عيب هستند چون فريدون سياوش و كيخسرو و بعضي ديگر خالي از ضعف و عيب نيستند. مثل رستم، گودرز، طوس و غيره…
پهلوانان بدكار، كه وجود آنان سراپا از خبث و شرارت سرشته شده چون ضاك و سلم و تور و گرسيوز و در حد كمتري (افراسياب و در بين زنان سودابه را مي توان نام برد.)
پهلواناني كه آميخته اي از خوبي و بدي اند. گاهي به جانب اين گرايش دارند و گاهي به جانب آن چون كاووس در ايران و پيران در توران
آنچه بين اين پهلوانان مشترك است وحدت و قدرت و قاطعيت است. همه زندگي خروشان و گرانبار دارند، چرا آنان كه به راه نيكي مي روند و چه آنان كه به راه بدي همه با استواري، آگاهي اين راه را مي سپارند حتي در پستي قهرمانان نابكار استحكام مردانه است. همه زندگي را دوست دارند و از قواي خود بهر‌ة كامل مي گيرند مرگ را بزرگترين دشمن مي شناسند اگر چه زندگي خود را در هر لحظه در معرض خطر روبرو شدن با آن قرار مي دهند. نكته قابل توجه اينست كه در دوران اساطيري و پهلواني
شاهنامه اكثر زنان نام آور خارجي هستند همسران پسران فريدون يمني هستند سيندخت و رودابه كابلي هستند فرنگيس و منيژه و جريره و تهمينه و مادر سياوش توراني اند . و كتايون زن گشتاسب رومي است.
زني كه موجب بدنامي زنان شاهنامه شده سودابه است دربار‌ة اوست كه رستم به كاووس مي گويد:
كسي كاو بود مهتر انجمن كف بهتر او را ز فرمان زن
سياوش ز گفتار زن شد به باد خجسته زني كاو ز مادر نزاد
و باز در اشاره به مثال سودابه است كه راجع به زن گفته مي شود:
زبان ديگر و دلش جاي ديگر از او پاي يابي كه جوئي تو سر
و اما زن خوب در شاهنامه زيبايي بدن را با زيبايي روح و رعنائي را با آهستگي و شرم را با خواهش جمع دارد توصيف چنين زني را از زبان شيرين بشنويم:
به سه چيز باشد زنان را بهي كه باشد زيبايي تحت مهمي
يكي آنكه با شرم و با خواستست كه جفتش بدوخانه آراستست
دگر آنكه فرخ پسر زايد اوي ز شوي خجسته بيفزايد اوي
سوم آنكه بالاورويش بود به پوشيدگي نيز مويش بود
داستان مادر سياوش
يكي بيشه پيش اندر آمد ز دور به نزديك مرز سواران تور
همي راند در پيش با طوس گيو پس اندر پرستنده اي چند نيو1
بدان بيشه رفتند هر دو سوار بگشتند در گرد آن مرغزار
به بيشه يكي خو برخ يافتند پر از خنده لب هر دو بشتافتند
به ديدار او در زمانه نبود ز خوبي برو بر بهانه نبود
به بالا چو سرو و به ديدار ماه نشايست كردن بدو در نگاه
بدو گفت طوس اي فريبنده ماه تراي سوي بيشه كه بنموده راه
چنين پاسخ داد كه ما را پدر بزد دوش و بگذاشتم بوم و بر
شب تيره مست آمد از بزم سور2 همان چون مرا ديد جوشان ز دور
يكي تيغ زهر آبگون بر كشيد همي خواست از تن سرم را بريد
گريزان درين بيشه خجستم پناه رسيد ستم اين لحظه ايدر3 ز راه
بپرسيد پس پهلوان از نژاد4 بدو سروبن5 يك به يك كرد ياد
بدو گفت من خويش گرسيوزم6 به شاه آفريدون كشد پروزم7
پياده بدو گفت چون آمدي كه مي باره8 و رهنمون آمدي
چنين داد پاسخ كه دسپم بماند ز مستي مرا بر زمين برنشاند
بي اندازه زر و گهر داشتم به سر بر يكي تاج زر داشتم
بدان روي بالا زمن بستدند نيام9 يكي تيغ بر من زدند
بجستم10 من از بيم از پيششان بدين بيشه ام خون ز ديده فشان
دل پهلوانان بدو گرم گشت سر طوس زذر بي آزرم گشت
بدو گفت گيو اي سپهدار شاه نه با من برابر بدي بي سپاه
همان طوس نوذر در آن بستهيد11 كجا پيش اسب من اينجا رسيد
سخنشان ز تندي به جايي رسيد كه اين ماه را سر ببايد بريد
ميانشان همي داوري12 شد دراز ميانجي بيامد يكي سرفراز
كه اين را بر شاه ايران بريد بر آن كوه نهد هر دو فرمان بريد
لغات:
1- شجاع : دلير 2- سور: مهماني 3- ايدر: اينجا 4- نژاد: اصل و نسب تبار
5- سروبن: درخت سرو، كنايه است از زن زيبا و بلند قامت
6- گرسيوز: نام برادر افراسياب است. 7- پروز: اصل و نسب، تبار
8- باره: اسب 9- غلاف و جلد شمشير: نيام 10- جستن: خود را رهاندن و گريختن 11- ستيهيدن: لجاج كردن 12- داوري: خضومت ، نزاع،مشاجره
معني: در زمان پادشاهي كاووس در دوراني كه جنگ و كشتار بين ايرانيان و تورانيان فروكش كرده و ايران زمين در آرامش و رفاه بود روزي طوس پهلوان نامدار به اتفاق گيو و گودرز و چند پهلوان ديگر به قصد شكار صبح زود بر اسبان خودسوار شده و از شهر خارج شدند. اين سواران تاختند و تاختند و پيش رفتند تا به مرغزار با صفايي رسيدند و پس از مختصري استراحت چون باز هم هواي گردش داشتند اسبها را تاختند و مسافتي طولاني از آن مرغزار دور شدند و آنقدر پيش رفتند تا به حوالي مرز توران زمين رسيدند در آن حوالي بيشه اي باصفا و زيبا يافتند طوس به ديگران گفت: حتما در اين بيشه
دور افتاده نيز شكار فراوان است پس بهتر است درون آن گردش كنيم. سواران به گردش و جستجو پرداختند، طوس و گيو پهلوان در كنار هم اسب مي راندند، همينطور كه اطراف را مي گشتند ناگهان چشم آنها به درختي تناور و پرسايه افتاد كه در زير آن دختري جوان و بسيار زيبا نشسته بود! دو پهلوان از اسب پياده شده نزد او رفتند طوس با ملايمت و متبسم رو به او كرده و با لحني خودماني گفت: دختر جان تو اينجا چيكار مي كني؟ كي هست از كجا آمده اي؟ دخترك ابتدا چيزي نگفت سرش را از خجالت به زير انداخت بعد سربلند كرده و با آهنگي شيرين چنين گفت: ديشب نصب شب پدرم مست از مهماني به خانه آمد، آنقدر مست بود كه به طرف من حمله كرد و خواست با شمشير سر از تنم جدا كند منهم از دستش فرار كردم اسبي سوار شدم و به جنگل گريختم در راه راهزنان بمن رسيدند اسبم را گرفتند خواستند به طرف من حمله كنند كه از دست آنها هم فرار كردم و خودم را به اينجا رساندم حالا منتظرم كه مستي از سر پدرم بپرد حالش خوب شود و به دنبالم بيايد طوس كه از دختر خيلي خوشش آمده بود گفت: يك چنين پدري لياقت ترا ندارد من طوس پهلوان نامدار ايرانيم همراه من بيا تا در شهر خودمان من ترا به زني بگيرم وقتي گيو اين حرف را شنيد سخت به هيجان آمد و ناراحت شد چون او هم از اين دختر خوشش آمده بود مختصر آنكه بين طوس و گيو گفتگو درگرفت و كم كم صداي آنها بلند شد ساير پهلوانان كه بحث اين دو را شنيدند نزديك شدند و پرسيدند موضوع چيست؟ طوس و گيو جريان را تعريف كردند و باز هم طوس گفت: اين دختر را من پيدا كردم و حق من است. گيو گفت: بهتر است اين دختر را بكشيم تا به هيچ كس نرسد يكي از پهلوانان گفت اين كار صحيح نيست بهتر است نزد پادشاه برويم و هر چه او گفت بدان عمل كنيم و آنها هم پذيرفتند و به همراه دختر راهي پايتخت شدند.
چو كاووس روي كنيزك بديد دلش مهر و پيوند1 او برگزيد
به هر دو سپهبد چنين گفت شاه كه كوتاه شد بر شمار رنج راه
گوزنست اگر2 آهوي دلبرست شكاري چنين در خور3 مهتر است
بدو گفت خسرو: نژاد تو چيست؟ كه چهرت بمانند چهر پريست
بگفتا كه از مام خاتونيم4 به سوي پدر آفريدونيم
ز دخت سپهدار گرسيوزم بدانسو كشد رشته و پروزم5
كه اويست هم خويش افراسياب وي از تخمه تور با جاه و آب
بدو گفت كاين روي و موي و نژاد همي خواستمي داد هر سه به باد
به مشكوي زرين كنم شايدت7 سر ماهرويان كنم، بايدت
چنين داد پاسخ چو ديدم ترا ز گردنكشان برگزيدم ترا
ده اسپ گرانمايه با تاج و گاه8 به هر دو سپهبد فرستاد شاه
بت اندر شبستان9 فرستاد شاه بفرمود تا بر نشيند به گاه
نهادند زير اندرش تخت عاج11 به سر برز ياقوت و پيروز تاج
بياراستندش به ديباي زرد به ياقوت و پيروزه و لاجورد
دگر ايزدي هر چه بايست بود يكي سرخ ياقوت بد نابسود12
لغات:
1- پيوند : پيوستگي، خويشي 2- اگر: يا3- درخور: شايسته، سزاوار
4- خاتوني: منسوب به خاتون نام عمومي ملكه تركستان: يعني از سوي مادر دختر شهربانو و ملكة تركستانم 5- پروز: اصل و نسب تبار نژاد 6- مشكوي: حرمسرا 7- شايدت: شايسته است ترا 8- گاه:
تخت 9- شبستان: حرمسرا، اندرون پادشاهان 10- گاه: تخت 11- عاج: دندان فيل 12- نابسود: نسفته، دست نخورده، بكر، دوشيزه
معني:
هنگامي كه پهلوانان جريان را به شاه گفتند دختر را به او نشان دادند كاووس خوب سراپاي دختر را برانداز كرد و با همان نگاه اول از او خوشش آمد پس لبخندي به لب آورده و گفت: عجب! اين دختر نه به طوس مي رسد و نه به گيو بلكه اين دختر به عقد و ازدواج من در مي آيد و اختلاف شما را هم بدين وسيع مرتفع مي كنم!
بدو گفت خسرو، نژاد تو چيست كه چهره ات مانند چهرة پريان است؟ دختر جواب داد من ازتبار فريدونم اما از سرزمين توران مي آيم پدر بزرگم گرسيوز پهلوان است و در عين حال نسبتي هم با خود افراسياب دارم. شاه از او پرسيد: آيا ميل داري همسر من بشوي؟ دختر جواب داد: آري مهر تو بيشتر از آن دو پهلوان بردل من نشسته است. كاووس دستور داد تا فوراً او را به حرمسرا بفرستند و به عنوان همسر برگزيده شاه نهايت احترام را به وي بكنند. بعد هم دستور دارد به طوس و گيو هر كدام مقداري زر و گوهر به عنوان پاداش بدهند تا اين پهلوانان به اصطلاح دلخور نباشند.
زادن سياوش از مادر
بسي بر نيامد برين روزگار كه رنگ1 آندر آمد به خرم بهار
چو نه ماه بگذشت بر خوبچهر يكي كودك آمد چو تابنده مهر
جهان گشت از آن خرد2 پرگفتگوي كز آنگونه نشيند كس روي و موي
جهاندار نامش سياوخش كرد دو چرخ گردنده را بخش كرد3
بخواندش ستاره شناس بزرگ به خود بر نهادش سپاس بزرگ
از آن كو شمار سپهر بلند بدانست نيك و بد و چون و چند
ستاره4 بدان كودك آشفته ديد غمين گشت پلون بخت او خفته ديد
چنين تا بر آمد برين روزگار تهمتن بيامد بر شهريار
چنين گفت كاين كودك شيرفتش مرا پرورانيد بايد به كش5
چو دارند گان ترا مايه نيست مرا پرورانيد بايد به كش
بسي مهتر6 انديشه كرد اندران نيامد همي بر دلش بر گران
به رستم سپردش دل و ديده را جهانجوي گرد پسنديده را
تهمتن ببردش به زابلستان نشستنگهي ساخت در گلستان
سواري و تير و كمان و كهند عنان و ركيب و چه و چون و چند
سياوش چنان شد كه اندر جهان بمانند او كس نبود از مهان
چنين گفت با رستم سرفراز كه آمد به ديدار شاهم نياز
بسي رنج بردي و دل سوختي هنرهاي شاهانم آموختي
پدر بايد اكنون كه بيند ز من هنرها و آموزش پيلتن

فایل : 39 صفحه

فرمت : Word

29900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط