مقاله کامل برهان حكمت و تدبير از ديدگاه شهيد مطهري و استيس

مقاله کامل برهان حكمت و تدبير از ديدگاه شهيد مطهري و استيس

برهان حكمت و تدبير از ديدگاه شهيد مطهري و استيس
پيشگفتار
درباره ي برهان حكمت و تدبير كه معمولاً «برهان اتقان صنع» يا «برهان غايت شناختي» نيز ناميده مي شود ديدگاههاي متفاوتي ارائه شده است. گروهي آن را دليلي براي اثبات وجود خداوند دانسته، و برخي ديگر ثمره ي آن را تنها، اثبات بعضي از اوصاف خداوند مانند حكمت و علم منحصر گفته اند، و بعضي از حكماء نيز نتيجه ي آن را چيزي جز اين نمي دانند كه نشان مي دهد جهان بر اساس طرح و تدبيري كيهاني و از سوي مبدأي ذي شعور اداره مي شود.
در ميان فلاسفه غرب اعتقاد به هدفداري طبيعت را در آثار فيلسوفاني چون افلاطون و ارسطو مي توان يافت. توماس آكونياس درسدهي سيزدهم با صراحت تمام يكي از راههاي اثبات خداوند را هدفداري و غايتمندي جهان هستي دانسته و بعد از آكونياس انديشمنداني چون گاليله، نيوتن، لايبنيتس نيز بر اين عقيده بودند كه جهان محصول اراده اي آگاه و هدفي حكيمانه است نه بخت و اتفاق.
در طرف مقابل فيلسوفاني مانند هيوم و كانت اين برهان را به نقد كشيده و اعتباري بر آن قائل نشده اند. در ميان فلاسفه و متكلمان مسلمان نيز برهان حكمت و تدبير از زمانهاي گذشته مورد توجه بوده است.
جمعي از دانشمندان مسلمان اين برهان را به عنوان دليلي بر وجود خداوند و يا اقلاً دليلي بر پاره اي از صفات خدا همچون علم و حكمت دانسته اند و برخي نيز آن را از جمله دليل هاي اقناعي به حساب آورده اند كه نقش آن تعميق ايمان مردم بوده است.
در ساليان اخير نيز پاره اي از انديشمندان همچون والتر تِرِنس استيسكوشيده اند با تحليل «برهان حكمت و تدبير» آن را بي ارزش دانسته و كمترين گرايشي به اثبات خداوند
براي آن قائل نشوند در مقابل نيز فيلسوفاني همچون شهيد مطهري در تلاش بوده اند كه با تحليل دقيقاين برهان، آن را بر مبناي عقلي استوار ساخته و از اين طريق برخي از اشكالات منتقدان اين برهان را پاسخ دهند.
در اين مختصر سعي بر آن است كه ديدگاه والتر استيس فيلسوف تجربه باور انگليسي – آمريكايي و ديدگاه شهيد مرتضي مطهري در خصوص برهان تدبير و حكمت؛ مقايسه و مورد نقد و بررسي قرار گيرد.
چكيده
مطالعه در تاريخ خداباوري نشاندهنده ي تلاش فراوان و پيگير انديشمندان خداباور از اين باورگران بها مي باشد.
اگرچه تحقق خداباوري در انديشه ي انسان ها هميشه مرهون مقدمات علمي و مباني آن نيست ولي ميزان دوام و كارآمدي آن در گرو دفاع عقلاني از آن هاست.
راه يابي عقلاني از جهان هستي به خداي جهان چهره هاي گوناگوني دارد كه يكي از آنها «برهان حكمت و تدبير» مي باشد .
درباره ي اين برهان كه معمولاً «برهان اتقان صنع» يا «برهان غايت شناختي» نيز ناميده مي شود ديدگاه‌هاي متفاوتي رائه شده است.
خوش بينانه ترين ديدگاه آن را دليلي محكم براي اثبات وجود خدا دانسته و بدبينانه ترين ديدگاه آن را بي ارزش دانسته و كمترين گرايشي به اثبات خداوند براي آن قائل نشده است.
در ميان فيلسوفان اخير والتر ترنس استيس فيلسوف تجربه باور انگليسي – آمريكايي برهان تدبير و حكمت را مبتني بر دو مبنا : 1- پيچيدگي بي حدّ علتها و همكاري آنها با هم2- تقسيم رويدادها و اشياء به دو گروه ارزشمند و
غيرارزشمند دانسته و سخت كوشيده است با سست كردن آن دو برهان تدبير و حكمت را بي ارزش بناماياند.
شهيد مطهري (ره) نيز از ديگر فيلسوفان معاصر است كه تلاش هاي زيادي در صيانت و دفاع از اين برهان كرده و به نقد اشكال هاي وارده بر آن پرداخته است.
در اين مختصر ديدگاه‌هاي اين دو فيلسوف به اختصار مورد بررسي قرار گرفته است.
كليد واژه ها :تدبير و حكمت – غايت شناختي – اتقان صنع – نظم
برهان حكمت و تدبير
در طبيعت و هستي شواهدي از سازگاري موجودات با اغراض وجود دارد كه نشان گر وجود طرح و طراح در آن است. منظم بودن موجودات و كار متعادل و تنظيم شده ي آنها نشان مي دهد كه در ناحيه ي علّت هستي انتخاب وجود داشته و علت مي توانسته معلول خود را به شكل ديگري بوجود آورد ولي يك شكل معين بالخصوص را انتخاب كرده، براي يك منظور بالخصوص، پس ناچار در ناحيه ي علت بايد شعور و ادراك وجود داشته باشد كه هدف را بشناسد و وسيله بودن اين وضع براي آن هدف را تميز دهد و معلول را به عنوان وسيله براي آن هدف بوجود آورد، اين نظم كه حكمت و تدبير در هستي را نشان مي دهد، دليل بر وجود خداوندي است كه تدبير حكيمانه ي عالم را به عهده دارد.2
استيس و برهان حكمت
استيس در كتاب «دين و نگرش نوين» پس از آنكه مواردي از نظم در طبيعت، همچون كار منظومه ي شمسي و كاركرد چشم و … را يادآور مي شود، آنها را شواهدي از برهان حكمت و تدبير معرفي كرده و همه را مبتني بر منطق واحدي مي داند، سپس به اعتقاد خود اين برهان را با آزمون منطقي آزموده و آن را بي ارزش معرفي مي كند و مي گويد :
«هيچ برهاني طبيعي، نظير برهان حكمت و تدبير كمترين گرايشي به اثبات وجود خدا ندارد و از هر ديدگاهي كه برهان حكمت و تدبير را در نظر بگيريم ثابت مي شود كه اين برهان بي ارزش است»
استيس براي اثبات بي ارزش بودن برهان حكمت به توجيهات زيادي متمسك مي شود وي نكته اصلي برهان را در اين مي داند كه بطور كلي نظمي كه در معلولها بوجود آمده از ناحيه علّت ها نيست، بلكه غرض هايي نيز وجود دارد كه مدّ نظر قرار گرفته شده است، آنگاه وجود اين اغراض را مورد نقض قرار داده مي گويد :
«پرسش اين است كه از چه واقعياتي در برهان حكمت و تدبير استفاده مي شود كه معلو ل هاي گوناگون
منظومه ي شمسي، گرده افشاني و غيره( اغراضي بوده اند كه مورد نظر ذهني، قرار گرفته اند چرا كه گفته مي شود، آنها نمي توانستند تصادفاً بوجود آمده باشند، يعني در اثر عملكرد صرف نيروها و قوانين طبيعي كور بي آنكه طرح و تدبيري در كار باشد».
مباني برهان حكمت و تدبير از ديدگاه استيس
استيس وجود طرح و تدبير و غرض در جهان هستي را مبتني بر دو اصل مي داند، و سعي دارد كه اساس اين دو اصل را سست نشان داده در نتيجه خود برهان را انكار و بي ارزش بنماياند.
اصل اول:پيچيدگي بي حدّ علتها و همكاري آنها با هم
وي بر اين باور است كه پذيرش اين مطلب كه علت هاي زيادي مي بايست دست به دست هم بدهند تا معلولي چون منظومه ي شمسي را بوجود آورند موجب مي شود كه برهان حكمت و تدبير به نظر گيرا آمده و وجود طرح و تدبير مورد پذيرش قرار گيرد، چرا كه آرايش اجرام آسماني در منظومه ي شمسي يكي از هزاران بيليون آرايش احتمالي است كه ممكن بود اتفاق
بيافتد و احتمالات ديگر در مقابل اين نوع آرايش خاص هزاران بيليون به يك بود از اين جهت امكان وقوع اين تنظيم و آرايش تقريباً بي نهايت محتمل است پس بايد بپذيريم كه وقوع اين امر از روي طرح و تدبير و غرض بوده است.
اصل دوم:رويدادها و اشياء به دو گروه، اشياء و رويدادهاي ارزشمند و اشياء و رويدادهاي زشت و زيان آور و شرّ تقسيم مي شوند. استيس معتقد است كه در اين برهان براي اثبات وجود طرح و تدبير در هستي، هميشه از آن زنجيره هاي پيجيده ي علتها استفاده مي شود كه موجب اموري مي باشند كه آدميان آنها را ارزشمند و مفيد به حال خودشان مي دانند، نه از زنجيره هاي علت هايي كه موجب امور زشت و بدگوهرند.
استيس در اين خصوص مي گويد : «چرا برهان حكمت و تدبير چنين متقاعد كننده به نظر مي آيد؟ اين امر به عقيده ي من، معلول اين واقعيت است كه مبناي دومي وجود دارد كه گويا اين برهان به نحو مرموزي بر آن مبتني است، اين مبنا معمولاً از ديده پنهان است يا دست كم به تصريب بيان نمي شود، توجه خواهيد داشت كه امور يا رويدادهايي كه به عنوان مواردي از سازگاري وسايل با اغراض برگزيده مي شود، هرگز از آن نوع اموري نيستند كه آدميان آنها را بد، شر، بدگوهر و زشت يا زيان آور تلقي مي كنند، آنها همواره اموري هستند كه آدميان آنها را خوب مي دانند»
دلايل استيس
والتر ترنس پس از طرح اين دو اصل سعي دارد با تحليل آنها، آن دو را بي ارزش دانسته و برهان تدبير و حكمت را نارسا نشان دهد.
وي در تحليل اصل اول بر اين باور است كه : نبايد از كاربرد واژه هايي چون «تنظيم» و «همكاري» كه در اين
برهان بكار رفته فريب خورد، چرا كه هر اتفاقي در جهان روي مي دهد، تقريباً بي نهايت نامحتمل است ،زيرا هميشه بي شماري از چيزهاي ديگر هست كه ممكن بود به جاي آن روي دهد، براي نمونه در مسير حركت زمين اگر فرض كنيم كه عملاً مسير ديگري غير از مسير فعلي خود را برگزيده بود، احتمال هاي ديگر در مقابل اين مسير كه زمين برگزيده بود، عيناً به اندازه ي احتمال برگزيدن مسير فعلي اش مي بود چرا كه دقيقاً به همان تعداد، مسيرهاي ديگري وجود داشت كه زمين مي توانست برگزيند، پس اين واقعيت كه زمين مسيري را كه عملاً برگزيده، برگزيدهاست دليلي بر هدفمندي آن نيست، در نتيجه ، در اين برهان كه هم بافتگي شديد علتهاي همكاري شاهدي بر طرح و تدبير است به كلي مغالطه آميز بوده و تنها مي توان گفت كه : هرگاه تركيب همبافته اي از علت ها، معلول معيّني را بوجود آوردند، علتها با هم سازگاري مي يابند و اين همكاري به هيچ وجه اثبات كننده ي وجود طرح و تدبير نيست.
استيس براي اثبات ادعاي خود مردي را مثال مي آورد كه در حال عبور از خيابان در اثر وزش باد و فرو افتادن آجري از بام يك خانه به سرش، كشته مي شود كه تقريباً بي نهايت احتمال ديگر وجود داشت كه آجر بر سر مرد نيافتد.
سپس مي گويد : «اين امر در مورد هر رويداري كه در طبيعت رخ مي دهد، صادق است، هر چه در دنيا روي مي دهد، همبافتگيعلتهايي كه مي بايد دست به دست هم دهند تا آن حادثه ي معين را به وجود آورند ،فراسوي همه ي محاسبات ممكن است، بنابراين روشن است كه اين برهان كه همبافتگيشايد علّتهاي همكاري شاهدي بر طرح و تدبير است كاملاً مغالطه آميز است»1
در تحليل اصل دوم نيز استيس بر اين باور است كه : در برهان حكمت و تدبير هميشه مواردي از سازگاري وسايل با
اغراض برگزيده مي شوند كه تحت عنوان (چيزهاي ارزشمند) قرار مي گيرند و هرگز زنجيره هاي پيچيده ي علتهايي كه موجب شر و زيان شوند انتخاب نمي شوند، در حاليكه اين علت ها هم پيچيده و همكار هستند. سؤال اين است كه چرا امور شر همانند چيزهاي ارزشمند براي نشان دادن حكمت و تدبير انتخاب نمي شوند؟ پس مي توان گفت كه وجود خداوند به عنوان يك فرضيه تنها وجود اشياء خوب را در جهان تبيين مي كند و وجود اشياء بد را نه تنها تبيين نكرده بلكه در حقيقت وجود اشياء بد با آن فرضيه در تضاد و تناقض است از اين رو اگر از لحاظ منطقي، خدا را فرضيه اي تلقي كنيم، درمي يابيم كه صدفه فرضيه ي بهتري از فرضيه خداست چرا كه هم امور خير و هم امور شر را تبيين مي كند، بنابراين از هر ديدگاهي كه برهان حكمت را در نظر بگيريم ثابت مي شود كه اين برهان بي ارزش است.
نقد ادلّه استيس از ديدگاه شهيد مطهري
در خصوص عقيده ي استيس راجع به اصل اول به نظر مي رسد كه عقيده ي ايشان از چند جهت صحيب نباشد.
اولاً : اينكه وي معتقد است هر اتفاقي در جهان روي مي دهد، تقريباً بي نهايت نامحتمل است زيرا هميشه بي شماري از چيزهاي ديگر هست كه ممكن بود به جاي آن روي دهد، براي مثال احتمالات ديگر در مقابل اين مسير كه زمين برگزيده عيناً به اندازه ي احتمال برگزيدن مسير فعلي اش باشد قابل قبول ولي سؤال اين
است كه چرا از ميان اين همه احتمال، اين احتمال (مثلاً مسير فعلي زمين) برگزيده شده است، به ديگر سخن خود همين مسأله باعث مي شود كه وجود طرح و تدبير در عالم هستي مورد پذيرش قرار گيرد.
شهيد مطهري در اين باره مي گويد : «اين نظم معنايش اين است كه وضعي در معلول وجود دارد كه حكايت مي كند در
ناحيه ي علت انتخاب وجود داشته يعني اين علت كه اين معلول را بوجود آورده است در يك وضع و حالي قرار داشته است كه مي توانسته است اين معلول را به شكلي ديگر به وجود آورد. در ميان شكلهاي مختلفي كه امكان داشته اين معلول وجود پيدا كند، يك شكل بالخصوص از ناحيه ي علت انتخاب شده است .
چرا اين شكل از ميان شكلهاي مختلف انتخاب شده است؟ براي يك منظور بالخصوص. پس ناچار در ناحيه ي علت بايد شعور، ادراك و اراده وجود داشته باشد كه هدف را بشناسد، وسيله بودن اين ساختمان و اين وضع را براي آن هدف تميز بدهد و اين را كه به وجود آورده است به عنوان وسيله براي آن هدف به وجود آورده باشد»
شهيد مطهري براي اثبات مراد خويش مثالي آورده و چنين بيان مي كند : «اگر شما روي يك صفحه كاغذ ببينيد از اول اين صفحه تا آخر آن يك نامه ي مفهوم و معني دار نوشته شده است، در اينكه اين نامه علت فاعلي داشته است يعني يك نيرويي بوده است كه اين جوهر را روي اين صفحه كاغذ كشيده بحثي نيست ،ولي اين نيرو مي تواند نيروي شاعر باشد، مي تواند نيروي غيرشاعر باشد يعني مي توان فرض كرد كه مثلاً برق آمده باشد خود نويس را همين جور حركت داده باشد يا نه، شاعري كه شعورش به اين حد نرسد، يك بچه ي پنج ساله ي مدرسه نرفته اي كه اساساً با خط آشنا نيست آمده باشد خودنويس را از پدرش دزديده باشد همين جور خط كشي كرده، خودش هم هيچ متوجه نبوده چه كاري مي كرده است ولي اتفاقاً اين خط كشي هايي كه او كرده است اين صفحه ي منظم را بوجود آورده، ده تا مطلب از اين صفحه درآمده است .
يك بچه يا يك آدم بي سواد مدرسه نرفته، از لحاظ علت فاعلي با يك درس خوانده هيچ تفاوتي ندارد ولي از يك نظر
ديگر تفاوت دارد و آن اين است كه آن آدم درس خوانده مي داند كه يك كلمه اي را اگر بخواهد بنويسد كه فلان مفهوم را داشته باشد اول بايد حرف اول را مثلاً به چه شكلي بنويسد، حرف دوم را به چه شكل، حرف سوم، چهارم و پنجم تا يك مطلب معني دار از كار دربيايد، يعني بايد انتخاب كند، خوب، اين نيرو وقتي كه اين خط را مي خواهد بنويسد هزار جور ممكن است بنويسد، ممكن است از اين طرف بكشد ،ممكن است بالا ببرد، ممكن است پايين بياورد، باز اولي را كه نوشت در دومي همين جور بايد انتخاب كند
يعني يك راه را از ميان صدها راه انتخاب كند. از نظر علت فاعلي هزار شكل مي شود اين حرف اول را نوشت و به هزار شكل حرف دوم، به صد هزار شكل حرف سوم، ولي او پي در پي انتخاب مي كند، پس شعور لازم دارد، يعني درك لازم دارد، فهم لازم دارد، بايد بفهمد چه رابطه اي ميان اين عمل و آن نتيجه وجود دارد تا خوب بتواند انتخاب كند. اين جاست كه ما مي گوئيم بايد حتماً فرض كرد كه فاعل داراي قوه ي شعور به معني فهم و دركِ اين كار، و حكمت و تدبير بوده است به طوري كه نيروي خودش را اداره مي كرده است»1 ثانياً : مثالي كه استيس در نفي وجود طرح و تدبير در جهان هستي مي آورد با توجه به نكات زير مثال درستي نمي تواند باشد.
نكته ي اول : آيا اصلاً در عالم تصادفي كه نقطه مقابل طرح و تدبير باشد وجود دارد؟
به ديگر سخن آيا معتقدان به وجود طرح و تدبير در عالم هستي وجود تصادف در عالم را مطلقاً انكار مي كنند؟ يا مي گويند تصادف هم در عالم وجود پيدا مي كند اما به يك مفهوم نسبي نه به يك مفهوم مطلق.
شهيد مطهري مي گويد : «كساني كه قائل به علت غايي هستند مي گويند اين تشكيلاتي كه ما در عالم مي بينيم ناشي از
تصادف نيست، تصادف در عالم وجود دارد اما به يك مفهوم نسبي نه به يك مفهوم مطلق،هر فاعلي، هر علتي، ولو بي شعور، بي شعور هم باشد به سوي يك هدف حركت مي كند، تصادفات اين طور پيدا مي شود : اگر ما دو رشته از علت داشته باشيم، يك رشته از علت داريم كه به سوي يك هدفي سير مي كند، يك رشته ي ديگر از علت هم داريم، آن هم به سوي هدف خاصي سير مي كند ولي اين دو ممكن است در يك نقطه به همديگر برسند و وقتي كه به همديگر برسند يك جرياني به وجود بيايد، اين جريان را مي گوئيم تصادف. تصادف اتومبيلها را هم كه مي گويند از همين جهت است. آيا در عالم تصادف به اين معنا وجود دارد يا وجود ندارد؟ مسلّم اين جور تصادفات در عالم هميشه وجود دارد، خوب، آيا هيچ ممكن است در خلقت اشياء تصادف دخالت داشته باشد؟ مانعي نيست تصادف به اين معني دخالت داشته باشد و اين دخالت داشتن با اصل عليّت غايي منافاتي ندارد»
در مثالي كه استيس زده است ممكن است آجر تصادفاً افتاده باشد، البته به معنايي كه گفته شد ولي اين منافات ندارد كه عبور مرد از روي هدف بوده و عمل كردن آجر در تأثير گذاشتن بر وجود مرد روي همان اصل توجه به هدف انجام گرفته باشد، چنانكه وزيدن باد تصادفي نبوده و ساخته شدن ساختمان و قرار گرفتن آجر در بالاي بام را نيز نمي تواند تصادفي باشد.
نتيجه آنكه : وقتي گفته مي شود در عالم تدبير و طرح وجود دارد، يعني در طبيعت اشياء ، حركت به سوي هدف و غايت و انتخاب وجود دارد، به ديگر سخن طبيعت مسخّر است براي اينكه در مسير خودش قرار بگيرد، مقدمات و شرايطي هم از روي تصادف به وجود بيايد مانعي ندارد، اينها با اين اصل كه طبيعت يك مسير غايي دارد و به سوي هدفي حركت مي كند منافات ندارد.

فایل : 18 صفحه

فرمت : Word

37900 تومان – خرید
محصول مفیدی برای شما بود ؟ پس به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • کاربر گرامی، در این وب سایت تا حد امکان سعی کرده ایم تمام مقالات را با نام پدیدآورندگان آن منتشر کنیم، لذا خواهشمندیم در صورتی که به هر دلیلی تمایلی به انتشار مقاله خود در ارتیکل فارسی را ندارید با ما در تماس باشید تا در اسرع وقت نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنیم.

مقالات مرتبط